فهرست مطالب

 

 

جلسه اول (5/2/78)    

جلسه دوم (18/1/79)

جلسه سوم (ارديبهشت 79)

جلسه چهارم (15/2/79)

جلسه پنجم (29/2/79)

جلسه ششم (11/3/79)

جلسه هفتم (26/3/79)

جلسه هشتم (9/4/79)

چلسه نهم (5/5/79)

جلسه دهم (20/5/79)

جلسه يازدهم (3/6/79)

جلسه دوازدهم(31/6/79)

جلسه سيزدهم (14/7/79)

جلسه چهاردهم (26/8/79)

جلسه پانزدهم (8/10/79)جلسه شانزدهم22/10/79)

جلسه هفدهم (9/11/79)

جلسه هجدهم (4/12/79)

 

     صفحه اول  فهرست خاطرات قسمت سوم  | صفحه اول  |    

 

 

خاطرات مهندس لطف الله میثمی قسمت سوم فروردین 1387

 

 

جلسه سيزدهم (14/7/79)

دستگيري گروه 9 نفره متهم به ترور شاه

   پس از پايان بازجويي‌ها، امكان ارتباط برقراركردن سلول‌ها ميسر شد. در همان شب‌هاي اول شاهد روي‌دادن واقعة وحشتناكي بوديم. شب‌ها تعدادي از زندانيان جوان در سرسراي سلول كتك مي‌خوردند. آنها گروه 9 نفره متهم به ترور شاه بودند. يكي از آنها حسن يغمايي، كارمند لوله‌ريزي سازمان آب كَن بود. وقتي در ملاقات با برادرم كه رئيس لوله‌ريزي كن بود اين موضوع را گفتم، او گفت كه يغمايي در آنجا هم بسياري را آزار مي‌داده است. در ظاهر يكي از اين 9 نفر درددلي كرده و گفته بود، خوب است شاه را ترور كنيم. حسن يغمايي هم اين جريان را گزارش كرده و باعث زنداني‌شدن و كتك‌خوردن آنها شده بود. يكي ديگر از آن 9 نفر حسن خرمشاهي بود كه همان زمان به عضويت جبهه‌ملي درآمد و هنوز عضو آنجاست. او در كميتة كارگري جبهه‌ملي فعاليت داشت. صادقي نيز يكي ديگر از اعضاي اين گروه 9 نفري بود.

   در آن زمان تيمسار پاكروان رياست ساواك را به عهده داشت. مأموران، اين جوانان را آنقدر شكنجه مي‌كردند كه خواب راحت را از ديگر زندانيان ربوده بودند. اين ضرب‌وشتم‌ها ادامه داشت تا اينكه عوامل زندان متوجه شدند گزارش ارائه‌شده از سوي يغمايي اشتباه بوده، پس او را به زندان انداختند و بقيه را آزاد كردند. روز آزادي، تيمسار پاكروان آنها را به صف كرد و  گفت: ما اشتباه كرديم. به همين خاطر من حاضرم هر خواسته‌اي را كه داريد،‌ برآورده كنم.

   حسن ميرمحمدصادقي متهم به همكاري با اين 9 نفر و از اعضاي شوراي مركزي جبهه‌ملي در سال 1317 بود. او از اعضاي گروه محسن جهانسوز بود و به اتهام كودتا عليه رضاشاه از ارتش اخراج شده بود. ميرمحمدصادقي در بازجويي گفته بود من مخالف رژيم، و جزو اپوزيسيون هستم، اما هيچ‌گاه موافق ترور نبوده‌ام. در هر حال او نيز آزاد شد. اين گروه 9 نفره، انسان‌هاي بسيار خوش روحيه‌اي بودند. براي مثال صادقي، ظهرها اذاني مي‌گفت كه صدايش در سرسرا مي‌پيچيد. بعد هم كه آزاد شد از او خواستم تا وضعيت مرا به مادرم اطلاع بدهد و بگويد كه بازجويي‌هايم تمام شده و سالم هستم. او نيز پيام من را رسانده و باعث خوشحالي خانواده شده بود.

ماجراي كودتاي سرلشگر قرني

     سرلشكر قرني، رئيس ضداطلاعات ارتش بود. او در سال 1339 قصد كودتا داشت كه طبق شنيده‌ها، روس‌ها موضوع را به شاه خبر دادند. آنها شب، شاه را از خواب بيدار كرده و چون به آمريكا حساس بودند، گفته بودند كودتايي آمريكايي در حال شكل‌گيري است. پس به بهانة انتقال نيرو، سرلشكر قرني را دستگير كردند. نظر حسن ميرمحمدصادقي در اين رابطه آن بود كه اگر اين كودتا، كودتايي آمريكايي بود، دمار از روزگار قرني درمي‌آوردند. پس شايد كودتا در ارتباط با انگليس بوده كه محكوميت دو يا سه سال را به همراه داشته  است.

   قرني در سال 1342 به پنج سال زندان، سيدمرتضي هم به سه سال و خبازباشي به يك سال زندان محكوم شدند. طاهرزاده را هم آزاد كردند. ويژگي طاهرزاده اين بود كه خيلي قرآن مي‌خواند. او حتي در سلول، قرآنِ ترجمة‌ پاينده را مي‌خواند و نماز هم مي‌گزارد. مذهبي بود اما دگم نبود.

 

 

     صفحه اول  |  فهرست خاطرات قسمت سوم  | صفحه اول  |