سخني با جناح غالب حاكميت

اينجانب ضمن مرزبندي كامل با «دستان مرموز»ي كه از سوي قدرت‌هاي بيگانه و استعماري حمايت مي‌شوند و همچنين كساني كه سياست‌گرداني سركوب را در دستگاه‌هاي موازي ادامه ميدهند، با افراد و جريان‌هاي صادق حاكميت كنوني حرف دارم.

جناح غالب حاكميت يا جناح راست، با ادعاي حفظ "ارزش‌ها" يا ضرورت قطعي "حفظ نظام" و يا هر دليل و بهانه ديگر، با ايجاد و حمايت از تشكيلات "فراقانوني" و موازي با دولت رسمي و همچنين با اعمال فشار و حتي خشونت، دربرابر«اصلاحات»  مقابله و مقاومت مي‌نمايد. درحالي‌كه امروز به‌دلايل متعدد، ازجمله بالارفتن سطح آگاهي‌ها و ارتباطات گسترده فكري، اطلاعاتي، اقتصادي و تجاري، مطالبات حقوقي مردم  روزبه‌روز شتاب مي‌گيرد. شنيده مي‌شود كه آقايان، اين شتاب و افزايش مطالبات را به "القاء" از خارج نسبت مي‌دهند، و به عملكرد خود نمي‌نگرند! آيا اين سخن يك‌نوع فرافكني علت‌ها و سرچشمه‌هاي "بحران" و مشكلات خودساخته به گردن ديگري نمي‌باشد؟

بحران‌زايي‌ها، فشار، سركوب و بي‌اعتنايي به خواسته‌هاي عمومي و "انتخاب" مردم، آرزوهاي ملّت را براي مدتي  واپس مي‌راند. ولي قادر به انهدام آن نيست. اين خواسته‌هاي واپس‌رانده‌شده، درطول زمان زمان مي‌باشند و فشار آنها همچون فشار آب‌هاي انباشته در پشت سدها افزون‌تر مي‌گردد. مقاومت جناح انحصارگرا و سركوب، همچون سدي دربرابر اين جريان "اصلاحات‌خواهي" قد برافراشته، آنان هرچه در توان دارند، در تحكيم آن مي‌كوشند. اين سد سكندري هرچند توسط ابزاري چون نظارت استصوابي، اطلاعات موازي، ايجاد شرايط نظامي ـ امنيتي اعمال قدرت مخفيانه دركارهاي قضايي يا روابط خارجي و يا تعطيلي صداهاي منتقد، مستحكم و تقويت شده باشد، حتي اگر تصوير يك سيستم كاملاً متمركز را هم ارائه دهد، با جريان انباشته‌اي كه فشار آن روزبه‌روز زيادتر مي‌شود چه ‌خواهد كرد؟

در اين شرايط شديد تنش‌آميز، ولو با قدرت حاكمهاي بي‌رقيب و خلاص‌شده از اصلاح‌طلبان داخل و خارج حاكميت، كدام‌يك از مسائل حاد و مزمن جامعه را مي‌تواند حل كند؟

سركوب منتقدان و مخالفاني كه انصافاً در بيشتر موارد براي بيان اعتراض خود، از جاده قانون خروج نكرده‌اند، تا كي مي‌تواند ادامه يابد؟

 ما شنيده‌ايم كه برخي از آقايان در توجيه ادامه سركوب و خشونت و حذف، مي‌فرمايند: "ما نمي‌خواهيم اشتباه شاه را در سال 1357 تكرار كنيم!" (يعني آن‌كه با ايجاد فضاي باز، اسباب سقوط خود را فراهم نماييم.) غافل از آن‌كه شاه هم خود نمي‌خواست اين "اشتباه" را مرتكب شود. وي بارها گفته بود كه: "ما در برابر مخالفين خودمان سرزمين سوخته تحويل مي‌دهيم!" ولكن اين امر در واقعيت تاريخي جامعه امكان‌پذير نشد، و خود در برابر فشارهاي روزافزون فروشكست.

 شاه همان كسي است كه در مردادماه سال  57 (درسالگرد 28 مرداد) در حزب رستاخيز سخنراني كرد و عليه مخالفان سياسي گفت: «مه فشاند نور و سگ عوعو كند...» ولي همين شاهي كه تا  اين حد از قدرت خود مطمئن و مغرور بود، 3 ماه بعد  يعني درآبان سال 57 با چهره‌اي محزون درتلويزيون حاضر شد  و گفت :" من صداي انقلاب شما را شنيدم...". اگر او در همان سال‌هاي دهه چهل به  فضاي باز سياسي و اصلاح فساد داخل حاكميت مي‌پرداخت و به روابط يگانه‌تر و صميمي‌تر با مردم اهميت مي‌داد، آيا باز هم كار به انقلاب و انتقام و فروپاشي آنها مي‌كشيد؟

شادروان مهندس بازرگان درسال 57 درپاسخ به خبرنگار خارجي كه از او  پرسيد "رهبر واقعي ملت ايران چه كسي است؟، پاسخ داد : " رهبر حقيقي ملّت ايران، شخص اعليحضرت است! كه با لجاجت‌هاي خود، مردم را تا اين حد عاصي كرده‌اند كه جز به "فروپاشي فوري نظام" به چيز ديگري نمي‌انديشند..."

مجدداً با تtكيد برآن كه ما را با آن جناح كه "استقلال" ايران را به پاي نفوذ و منافع خارجيان فدا مي‌كنند كاري نيست، با آن بخش عقلايي «جناح راست» كه هنوز ريشه دلسوزي و صداقت درآنان خشك نشده سخني داريم و آن اين است كه:

ما براي آن‌كه اين "نظام" خصلت‌هاي لازمه براي "بقا" را به‌دست بياورد و براي آن‌كه فرصتي براي استمرار داشته باشد، اين سخن را گفته‌ايم. اينجانب حتي در بازجويي‌هاي آنچناني و مكرر شبانه‌روزي در زندان پانزده‌ماهه انفرادي اين مطلب را نزد آقايان بازجو بارها تكرار كرده‌ام.

اين بنده به‌روشني مي‌بينم كه اگر جناح غالب حاكميت، تغيير حالي در خود ايجاد ننمايد، كوچكترين فتور و سوراخي در اين "ديوار" بزرگ ـ كه به‌هر صورت، درشرايط داخلي و جهاني امروز ما بسيار محتمل است ـ منجر به فروپاشي عظيم آن خواهد شد. اين حادثه‌اي است كه درباره بسياري از رژيم‌هاي انحصاري و استبدادي بسيار پرقدرت‌تر از اين نظام، پيش‌آمده است؛ رژيم شوروي، نظام شاهنشاهي ايران، رژيم‌هاي كشورهاي اروپاي‌شرقي و... همگي يك‌شبه فروريختند... آنان خانه‌هايشان را به دستان خود ويران مي‌كنند..." (سوره حشر: آيه دوم)

اولم يسيروا في الارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم كانوا اشد منهم قوهً و اثارواالارض و عمرو ها اكثر مما عمروها و جائتهم رسلهم بالبينات فما كان الله ليظلمهم ولكن كانوا انفسهم يظلمون (سوره روم آيه 9)

 

 ادامه مطلب ...