ج: لزوم يك نگرش ملي منسجم و همه‌جانبه

به هرحال در شرايطي كه نابساماني‌هاي مشهود و نامشهود، ازسويي اصطكاك و برخورد و تنش و  ازسوي ديگر عدم‌اقتدار و ضابطه و اجرانشدن قانون حكومت مي‌كند، افراد درعين ازدست‌دادن تعلّق جمعي وطني خود، از يكديگر گسسته و پراكنده شده و "فرد" و "شخص" شده‌اند. درچنين فضايي "اصل آنتروپي" يا "انحطاط انرژي" حاكميت قطعي دارد. اين فضا، "بي‌نظمي"، "فروكاهي" و نزديك‌شدن به مرگ جامعه ايراني را هشدار مي‌دهد!

 اين مهم براي اذهان آگاه‌تر يا باتجربه‌تركه غم بقاي ايران و اعتلاي آن را مي‌خورند، آن زمان عميق‌تر مي‌شود كه مشاهده مي‌كنند به‌رغم استعدادهاي سرشار ايرانيان و با وجود سابقه تمدني درخشان و چندهزارساله و جلوه‌هاي علمي و فرهنگي، عرفاني و ادبي درتاريخ اين ملّت، دچار چنين "حالت جمعي" شده‌ايم كه امروز ما را در رديف عقب‌ماندگان به‌شمارآوردهاند و كشورهاي قوي و ضعيف مشغول مكيدن شيره‌ي حياتي و ذخاير طبيعي ما و نيز دسترنج توليدكنندگان ما هستند. ديگران مغزهاي مولّد و جوان ما را جذب مي‌كنند و ما همچنان دلخوشيم كه بازار خوبي براي غرب و شرق ميباشيم!

با اين همه ما به اجراي سياست‌هاي مشهور به "مهار دوجانبه" محكوم شده‌ايم كه طبق آن نه تنها كمكي به توسعه و ترقي اقتصادي و اجتماعي ما نمي‌شود (چنانچه سياست جهاني درمورد كشورهاي توسعه‌نيافته امروز چنين است) بلكه به‌طور عمد و  به "زور" اعمال قدرت استعماري و امپرياليستي، از رشد و ترقي ما جلو گيري به‌عمل مي‌آيد. بدين ترتيب، ما ناخواسته بنابرتوافق جهاني آمريكا و اروپا به كشور درجه پنجم تبديل شده‌ايم!

آيا با وجود اين روند جهاني و واقعيات بي‌نظير و خطرناك، ما مي‌توانيم همچنان عزلت و غربت سياسي خود را با بذل و بخشش‌هاي اقتصادي و امتيازدادن‌هاي آنچناني به خارجيان، جبران كنيم؟ امتيازات ويژه‌اي كه به‌دليل بيگانگي حكومت با مردم، هيچ‌گاه به سرمايه‌ها و استعدادهاي داخلي خودمان عرضه نشده و تنها براي جبران سركوب و فضاي خفقان داخلي، به بيگانگان، آن هم به‌صورت پنهاني و غيررسمي عطا مي‌شود....

با اين احوال، برخورد و مقابله با چنين معضلات پيچيده‌اي، در چنين موقعيت خطير و حساسي، به‌مراتب بيش از گذشته، بهره‌مندي از يك   ساختار دروني (اجتماعي و سياسي) وحدت‌آميز، هدفدار، منسجم و معتقد به بقا و پيشرفت و آزادي ايران را ايجاب مي كند. با اين همه فضاي تنش‌زا و سرشار از تضاد و خصومت كنوني و حضور و دخالت نهادهاي غيررسمي و موازي و فراقانوني كه جز دميدن در تنور كينه و خشونت، خير ديگري نمي‌رسانند،  با چنان "انسجام حياتي" فاصله بسيار دارد.

اين راقم دربرابر اين واقعيات خطرزاي تاريخي، براي موجوديت، حيات و بقاي ملي، نظربه تعدد و تنوع مسائل يعني:

1.  تنوع و تكثر نحله‌هاي فكري، مذهبي، قومي، فرهنگي و جريان‌هاي گوناگون اجتماعي در اين سرزمين،

2.     تنوع مشكلات و پيچيدگي‌هاي آن به شرحي كه ذكر شد،

3.     تعدد موضوعات درخور پيگيري و  چندگانگي ستون‌هاي نگهبان "جامعه"  كه از "نظام سياسي" مستقل‌اند و درهرگونه شرايط مشخص توزيع قدرت، كاركردهاي مثبت  يا منفي خود را دارند، با كاركردهايي مانند امنيت، آينده‌داري، معاش، احساس مسئوليت ملي، كاروتوليد، استقلال، و مشاركت مردمي،

    دستيابي به يك طرح جامع(3) دراز مدت را ضروري مي‌دانم. نگرش  همه‌جانبه  و فراگيرتر نسبت به كليت جامعه و عوامل نگهبان آن و موانع پيش‌رو ايجاب مي‌كند كه نخستين اقدام ما تلاش براي يك برنامه‌ريزي اصولي و همه‌جانبه، جامع و درازمدت باشد تا بتوانيم از خلال آن به پاسخ به ضرورت‌هاي مرحله‌اي و فعلي يا ميانمدت جامعه خود دست يابيم.

براي اين كار نياز به يك بحث نظري  داريم كه بتواند مبناي استراتژي ملّي ما قرارگيرد. براي آن كه نظريه و طرح ما جامع‌نگر و واقع‌بين باشد و ازسوي ديگر، ظرفيت انطباق و تحقق درجامعه خودمان را داشته باشد، لازم است كه برپايه سه امر مهم استوار گردد.

 بحث نظري ما مبتني است بر:

1.     تجربه تاريخي ملت ايران

2.     مباني و آموزه هاي مكتبي و ايماني

3.     مباني نظري  علمي و عقلاني (نظريه سيستم ها)

 

 ادامه مطلب ...