ب: بحرانها و نابسامانيهاي "پنهان" و "نامشهود"
غير از موارد مذكور كه معمولاً نسبت به آنها آگاهي و توجه هست و در مطبوعات و رسانهها نيز مورد بحث و نقد و ارائه راهحل قرار ميگيرد، عوامل ديگري وجود دارند كه در نگهداشت، پيشرفت و اقتدار جامعه نقش تعيينكننده دارند. عواملي كه ضعف يا نا هماهنگي يا فساد آنها، صرفنظر از فضاي سياسي كشور، در تخريب «واقعيت جامعه» تtثير فزاينده و شتابدار و ويرانگر ميگذارد. ممكن است اين ضعفها را مردم عادي حس نكنند و يا متوجه فوريت آن نشوند. ولي از ديدگاه هر محقق و كارشناس اموراجتماعي، بسيار مهم و تعيينكننده هستند. چهبسا، همين عوامل موجب تشديد و تحول منفي در روابط قدرت و حاكميت سياسي نيز باشند. اين مشكلات عبارتنداز:
1 . كيفيت معيشت مردم
نظام اقتصادي ما متكي بر منابع و ذخاير طبيعي و تجديدناپذير است. توجه به آمار صاحبنظران و كارشناسان اقتصادي(2)، وضعيت وخيم وابستگي ايران برمنابع را نسبت به كشورهاي جهان سوم كه بسيار فقيرتر از ما هستند، نشان ميدهد. اين نوع اقتصاد، بنابر پژوهشهاي دقيق كارشناسان بانكجهاني و صندوق بينالمللي پول، "ذاتاً" متضمن فساد ميشود.
عدم اعمال مديريت جدي براي ايجاد يك نظام "توليدي"، "صرفهجويي" و "اخذ ماليات"، درنتيجه عدماقتدار دولت در تصحيح نظام اجرايي و مالي و اعمال كنترل و نظارت بر امور اقتصادي، همه از بركات "اقتصاد وابسته به منابع طبيعي" است. اين نوع نظام مالي و اقتصادي خود يكي از دلايل مستقيم دو دولتيشدن نظام، و فربهشدن مافياي اقتصادي و صاحبان ثروتهاي افسانهاي ميباشد. اين انباشت "پول" صرف حفظ " قدرت" باندها و قطبهاي موازي ميگردد.
صحبت از دهها بندر يا مبادي ورودي "نامرئي" كه %68 ورود كالا از آنها بدون گمرك، توسط نهادهاي غيررسمي و فوق قانون صورت ميگيرد و رواج اعتياد و پخش يا ترانزيت موادمخدر، بارها و بارها از زبان مسئولان و در رسانهها شنيده ميشود.
از سوي ديگر رويكرد به كارهاي غيرتوليدي و دلالي و "زمين بازي" موجب فروپاشي اقتصاد، تعطيل فعاليت مفيد و تورم سرسامآور و گسترش فاصله طبقاتي شده است. امروز بخصوص بعد از انقلاب 57 و بهويژه پس از سال 68 و وفات امام، زندگي اجتماعي ما اعم از دولتيان يا مردم عادي، مخالف يا موافق، با نگرش به زندگي ثروتمندان مرفه، يا بهقول عوام، "پسر حاجيها" كه به خيال ثروتمند بودن، باريخت و پاش، اسراف عدمكنترل و دقت مالي روبهروست. حكومت نيز براي جبران سركوب سياسي خود را ناچار به باجدادن و سهلگيري بيرويه و حتي تشويق و ترغيب به مصرف و ريختوپاش درزمينه اقتصادي ميداند.
بيماري اقتصادي، ريشه درگذشتهها دارد و از زمان قاجاريه و پهلويها نطفه بسته و رشد كرده است. قصد ما اين نيست كه نابسامانيهاي اقتصادي را به گردن دولت بيندازيم و يا جناح حكومتي يا اصلاحطلبان را بهطور يكجانبه مقصّر بدانيم. چنانچه ذكر شد، اين بيماري ريشه در اوضاع گذشته اين مملكت دارد، ولي در تاريخ يك سرزمين فرصتهاي طلايي پيدا ميشود كه مردم براي جبران كاستيهاي حال و گذشته خود، آمادگي "بسيجشدن" مييابند و جبران اين اقتصاد بيمار هم تنها با بسيج همگاني امكانپذير خواهد بود و بس.
دوران بعد از پيروزي انقلاب، دوران جنگ و جنبش اصلاحطلبي سال 1376 از جمله فرصتهايي بودند كه ميشد اين اقتصاد را نظام داد. ولي نظام حاكم، به علت غرقشدن درتنازعات سياسي و دغدغه قبضه "قدرت"، اين فرصتها را سوزانيد. آنقدر اين دلمشغولي انحرافي ادامه يافته است كه ظن آن ميرود دستهايي از خارج و طرفداران استعمار كهن، به عمد اين وضعيت سياستزدگي را در جناح حاكم و در ميان اصلاحطلبان و اپوزيسيون دامن ميزند!
2 . نظام اداري و ديوان سالاري ناكارآمد و پرهزينه.
در ايران به دليل نظام اداري كم كار و ناكارآمد كه روزبهروز پرهزينهتر ميشود و يا بهدليل سوءمديريت، طرحهاي عمراني كه دركشورهاي ديگر در چندماه انجام ميشوند، درطول سالها آن هم كاستيهايي تحقق ميپذيرند.
در نظام اداري كه دچار فساد شده باشد، نظام مالي وحساب و كتاب مملكتي و دخلوخرج دولت و برداشتهاي غير قانوني، بدون كنترل است و اين وضع جز دركشورهاي بسيار عقبمانده مثل برخي كشورهاي آفريقايي، نظير ندارد. حاكمان ما از قديم، به ويژه بعد از انقلاب سال 1357، به خيال باطل ثروتمندبودن، و بينش نفتي كه بر آنها سيطره دارد، هرگز به نظم و نظارت مالي اعتقادي نداشتند. نتيجه آنكه 550ميليارددلار درآمد نفتي، طي 24 سال گذشته، محل هزينه عمراني و سرمايهگذاري مفيد نشده و يا محل آن نامعلوم است. لذا درطي اين مدت، از لحاظ برداشتهاي عظيم درجنگلها و مراتع و آبهاي زيرزميني (كه همگي منابع تجديدناشدني هستند) و بنابراين به لحاظ فقر و شكاف طبقاتي، جامعه ما حتي با هند يا بنگلادش هم قابل قياس نيست.
3 . فضاي تنش و عدم اطمينان به آينده
اين روزها مردو زن و پير و جوان با نگراني از افرادي كه كمي سابقه سياسي دارند، ميپرسند كه چه ميشود؟ اين نگراني و اضطراب يا ابهام نسبت به آينده موجب شده است كه هر كه را توان و امكاني هست، بار سفر را ببندد و عزم مهاجرت كند. انبوهي سفر به خارج از طرف ايرانيان بهويژه جوانان صاحب استعداد، توجه جهانيان را به خود جلب كرده است.
4 . كاهش تعلق خاطر ملي
عوامل يادشده هريك روي ديگري و نيز بر رابطه نظام قدرت سياسي با ملّت تtثير گذاشته و چون كلاف درهم تنيدهاي، از رشد و حركت رو به جلو باز ميدارند و در ويرانسازي "واقعيت جامعه" و گسستن "پيوندهاي مدني" و كاهش "تعلّقخاطر ملّي" نقش تعيينكنندهاي دارند. عدهاي با مهاجرت فيزيكي قطع علاقه كردهاند و ميروند و عدهاي هم كه در داخل كشور ماندهاند، "قطع علقه ملّي" نموده، به خدمت جيب و مصلحت و منافع خود پرداخته و مصالح مملكت را فدا ميكنند. سيل واردات و قاچاق كالا، غير از زيانهاي اقتصادي و اجتماعي عظيم، نشانه فقدان علقه وطني نيز هست.
البته كساني كه بينش عميق تاريخي از اين ملت دارند و عشق به وطن درآنها ريشه دارد، چه در دستگاه حكومت بوده و چه از حكومتشدگان باشند، در صورت پيروزي يا شكست و ناكامي، درهمه حال، حس مسئوليت وطني و تعلّقخاطر ملّي يا مذهبي را ازكف نميدهند، ولي در ميان مردم عادي، در شرايطي كه ـ هيچگونه اطميناني به آينده ندارند و تبعيض را حس ميكنند، بديهي است كه احساس ملّي قوتي ندارد. بهويژه آن كه در پنجاهسال اخير، دركشور ما "آموزشهاي ملي و وطني" درستي ازسوي دولت و يا حتي روشنفكران و دلسوزان، به ملت داده نشده است.
متtسفانه "احساس ملي" اگر بهصورت ظاهري و سطحي و شكل نژادپرستانه آن ازسوي دستگاه سلطنت "پهلوي" تبليغ ميشده است، براي توجيه سلطنت استبدادي و جانشيني براي "احساس ديني" مردم بوده، ولي دلسوزي و مسئوليت ملّي را به مردم نياموخته، بلكه آن را خاموش كرده است. پس از انقلاب هم تعلّقخاطر ملّي را به ملت تعليم ندادند و بهجاي آن "دين" را نشاندند ولي متtسفانه اغلب مردم "تعلق خاطر ديني" را نيز از دست دادهاند.
از سوي مبارزان عليه سلطنت نيز، چه درميان متوليان دين و مذهب و چه روشنفكراني كه آرمانهاي عدالتطلبانه يا ديدگاه بينالمللي و جهاني داشتند، به اندازه كافي و به طور ريشهاي، "احساس ملّي" تعليم يا ترويج نشده است. پيش از اين، درميان معتقدان و مذهبيها، فسادهاي مالي كمتر بود ولي همانها هم از حس مسئوليت ملي مبرا بودند. فرار از ماليات و حقوق دولت كه در واقع بيتالمال است، درميان مقدسان نيز رايج بود. با اين حال اين عده دستكم به خيرات و مبرات و خدمات اجتماعي ميپرداختند. متtسفانه پس از انقلاب اين خدمات مردمي و ملّي كمرنگ شده است درحقيقت استقبال مردم در جريان كمك به زلزلهزدگان بم، در همه ايران و جهان حالتي غيرمعمول و استثنايي داشت.