الف: بحرانها و نابسامانيهاي مشهود
1. تهديد خارجي
حوادث عراق و برملاشدن مقاصد و برنامههاي ايالات متحده آمريكا و انگليس و بستهشدن حلقه محاصره كشور ما توسط آنان و ازسوي ديگر تغيير موضع آشكار كشورهاي ديگر اروپايي و آسيايي كه عموماً در جهت منافع خود و همسويي با آمريكا، به ايران فشار ميآورند و شفاف نبودن مذاكرات و طرفين معاملات سياسي مابين ايران و مقامات خارجي، وخامت اوضاع و موقعيت تاريخي ميهن ما را دوچندان نموده است.
اين تهديدات خارجي كه امروزه صبغه آشكار و نظامي آن پررنگتر شده و دندان نشان ميدهد، از ديرزمان (يعني از همان سالهاي بعد ازانقلاب) در ابعاد اقتصادي وسياسي، منافع و مصالح و تماميت ارضي كشور ايران را نشانه رفته بود، و مانع مهم و تعيينكننده رشد و ترقي استقلال اين ملت بوده و هست.
2. انحصار قدرت دريك جناح با حداقل آراء
انحصار قدرت در جناح غالب حاكميت، نپذيرفتن مشاركت مردم و بيتوجهي به خواستهها و مطالبات آنان و بياعتنايي به تصميم نهادهاي انتخابي، حاكميت غالب را بهسمت "حفظ" حاكميت انحصاري و نفي و طرد و تخريب هر نيرو و "ظرفيت" غيرخودشان كشانيده و براي اين هدف ناچار به استفاده از قدرتهاي زورمدارانه "فراقانوني" شدهاند و براي حفظ قدرت به سركوب و خشونت بيشتر و دوگانگي با آرمانها و ارزشهاي مورد ادعاي خودشان روي آورده، در اين ميان هر فرد يا گروه منتقد را بهعنوان معاند و برانداز با شدت و حدت رانده يا حذف نمودهاند.
3. قانونگرايي گزينشي
قانونگرايي گزينشي و دادگستري سياسي(1)، با مضمون تtكيد بر اصل 110 قانوناساسي و فراموشي و بياعتنايي نسبت به اصولي كه حقوق مردم و سامان عادلانه و مردمسالارانه امور كشور را رقم ميزند (اصول 2و3 و9 واصول 19 تا 32 و...)، فضايي آكنده از تبعيض رابراقشار مختلف مردم تحميل نموده و موجب انسداد سياسي و بسته شدن راه هرگونه تفاهم و توافق ميشود اين شيوههاي مستمر در حكومت، باعث دلسردي بل نااميدي مردم بخصوص جوانان نسبت به "فرآيندهايقانوني" دركشور گرديده است.
4. دو دولتي شدن نظام
دوقطبيشدن حكومت، تضعيف بيش از اندازه نهادهاي انتخابي و "اجرايي" و قدرت فراقانوني و موازي بخش انتصابي، باعث عدم "اقتدار" دولت، حتي بر اركان و زير مجموعههاي خود گرديده، از سوي ديگر موجب اصطكاك درون دولت و برخورد هميشگي و ايستايي برنامههاي توسعه و ترميم كشور شده است.
اين بحرانها با اشاراتي كلي دربيانات شخص رئيسجمهور، آقاي خاتمي، يادآوري شده است، بنابر موازين علمي و فلسفي امروز، روند ذاتي و قهري «كهولت» و «انحطاط انرژي ملي» و ضعف و فقر را بر جامعه ما تحميل خواهد كرد. لذا از نظر بنده، اين علائم براي آينده ايران و ايراني، نگرانيآور و خطرآفرين است.