اعتقاد به يك كل فراگير
با توجه به معضلات سياسي و تاريخي و اجتماعي حاضر و پيچيدگي مشكلات، انتخاب برخوردي شايسته و ثمربخش ضروري است كه پاسخگوي جامع مشكلات باشد؛ يعني هم متضمن رهايي از "استبداد" باشد و هم راه "استعمار" را نگشايد. هم آزادي و امنيت را تضمين كند، هم عدالت را گسترش دهد و سرانجام ترقي و توسعه را به ارمغان آورد. براي نيل به اين هدف لازم است كه از جدالها و اختلافات سياسي براي لحظاتي منتزع شويم و بهطور مجرد بهدنبال راهكارهاي عقلاني، بگرديم و به پرسشهايي كه براي همه ما تعيينكننده است پاسخ دهيم.
1 - آيا "ايران" بايد باقي و مستقل و مقتدر بماند يا خير؟
اكنون خطر فروپاشي كليت ايران نامحتمل نيست. در شرايط امروز جهاني در صورتيكه "ايران" تماميت و استقلال خود را نداشته باشد، ديگر هيچكس؛ نه اصلاحطلب، نه محافظهكار، نه مخالفان و حتي سلطنتطلبان داخلي، نه فقير و نه غني ديگر تtمين نخواهند داشت. مگر عدهايكه خارجنشيناند و جذب كشورهاي خارجي شدهاند. پس بقا، تماميت، استقلال ايران حتمي و ضروري است.
2 - چه كسي ميتواند براي نجات و بقاي ايران قدم بردارد؟
آيا يك ابرقدرت خارجي ميتواند اين استقلال و امنيت را براي ما به ارمغان آورد؟ يك دولت خارجي چه آلترناتيو و نقشه جانشيني براي ما ميتواند داشته باشد؟ آيا او جز به مصادره منابع و سرمايههاي ما درجهت منافع خود به هدف ديگري ميانديشد و يا هدف درازمدت ديگري را دنبال ميكند؟
3 - تئوري ديكتاتوري صالح نيز كه بتواند به ضرب كنترل مركز، نظمي ايجاد كند، در شرايط امروز تئوري موفقي نيست. البته در شرايط خاص بهطور استثنا نمونههايي بودهاند كه موفق شدهاند. در مورد كره با كمك و حمايت خارج و تزريق كمكهاي غربي و بخصوص آمريكا، اين اتفاق افتاد. مثلاً آمريكا خود بهخاطر منافع ميانمدت ميخواست، كشور كره دربرابر "كمونيسم" ويترين سرمايهداري باشد. كمكهاي اقتصادي بسياري به سوي كره سرازير شد. Kpo با 400 كارشناس آمريكايي، نمونه بارز اين كمكها بود. با اين "حمايت"ها ميزان صادرات بالا رفت، نرخ ارز تثبيت شد و "با تمركز كامل" ـ با آنكه يك نظام سرمايهداري بود و اقتصاد آزاد اساس رژيم سرمايهداري است ـ اقتصاد كره سامان يافت و رشد و توسعه حاصل شد. اين شرايط بههيچوجه امروز وجود ندارد و براي ايران هرگز چنين حمايت خارجي امكان ندارد. بنابراين"به غمخوارگي جز سرانگشت من نخارد كسي در جهان پشت من"!
4 - جامعه ايراني جامعهاي متكثّر است. هرگروه و جريان سياسي يا فكري و اجتماعي اگر بخواهد انحصاراً و بدون توجه به گرايشها و جريانهاي گوناگون و قوميتها و نحلههاي فكري مختلف، جامعه را اداره كند، يا ناموفق، بياقتدار، و سرانجام محو خواهد شد و يا آنكه ناچار به سركوب، خشونت و اعمال زور خواهدبود... در اين سالها به اندازه كفايت، حكومت يك طيف بر جريانهاي ديگر جامعه را تجربه كردهايم و شاهد هزينهها و معضلات بسيار آن بودهايم. بيترديد قشر و گروه ديگر هم با همين شيوه، نتيجه بهتري نخواهد گرفت.
از اينرو، جز بسيج همگاني راه نجاتي بهچشم نميخورد؛ بسيج همه نيروها و استعدادهاي ايران، همه اقوام و مناطق ايران و همه نحلهها و جريانهاي فكري و سياسي ايران.
ما به ضرورت سراسريبودن و فراگيربودن يك نهضت نجاتبخش در ايران پيبردهايم. همه پاسخ به "چه ميتوان كرد؟" ما بهطور خلاصه و كلي، در سعي و تلاش براي آغاز و پرورش يك نهضت عمومي فراگير و سراسري است.
اين نهضت درميان ملتي كه از اقوام متفاوت، نحلهها و گرايشها ي گوناگون مذاهب و افكار و حتي مناطق و قوميتهاي مجزا تشكيل شده است كه با هم گاه منافع و مصالح "متضاد"ي دارند، چگونه ممكن است؟