|  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  |  بایگانی مطالب وارده |       

 

   

 

  

سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴ - - ۲۹ نوامبر ۲۰۰۵

 

تفكرات موجود در خاورميانه، تاريخ و مذهب آن

 

راهى ديگر پيدا كنيد

جوآن كول*
ترجمه: لطف الله ميثمى

بخش اول

خلاصه مقاله

156630.jpg

 

نگاهى به دوستان آمريكا در خاورميانه بيندازيد - مراكش، الجزاير، تونس، مصر، اردن، تشكيلات خودگردان فلسطين، اسرائيل، عربستان سعودى، كويت، بحرين، قطر، امارات متحده عربى، يمن، عمان، پاكستان و غيره و غيره. كدام يك از اين كشورها در آستانه سقوط توسط القاعده است؟ چرا القاعده نمى توانست عمليات ۱۱ سپتامبر را از خاورميانه طرح ريزى كند و بايد اين كار را در «اروپا» انجام مى داد؟

بوش بار ديگر در روز پنجشنبه ۶ اكتبر ۲۰۰۵ در مورد «جنگ عليه تروريسم» صحبت كرد. اما تصور مى كنم مردم آمريكا تمام اين سخنان را بارها شنيده اند و هنوز متقاعد نشده اند.اكنون زمان آن فرا رسيده است تا بخش ديگرى از مجموعه مقالات پرطرفدار «بحث با بوش» را ارائه دهيم.بوش، به شكلى «قابل پيش بينى»، كار خود را پس از حوادث ۱۱ سپتامبر آغاز كرد: «اين روزها كشور ما شاهد چهارمين سالگرد حادثه اى وحشتناك بود و نقطه عطف مهمى را در تاريخ ما نظاره كرد. ما هنوز هم شهر پرافتخارى را كه پوشيده از دود و خاكستر بود، ساختمان پوتومك كه در آتش مى سوخت و عابرانى كه آخرين لحظات زندگى خويش را بر روى زمين به جنگ با دشمن سپرى مى كردند، به ياد داريم. ما هنوز افرادى را كه با ديدن هر جنازه اى روحيه خود را حفظ مى كردند و آمريكايى هايى كه با لباس فرم مشغول انجام وظيفه بودند به ياد داريم و ما ندايى را كه در آن روز به سوى ما آمد و تا اين ساعت نيز ادامه دارد به ياد مى آوريم: ما به خاطر بشريت با اين خطر مهلك مقابله خواهيم كرد. ما خسته نخواهيم شد و از پا نخواهيم نشست تا زمانى كه در جنگ عليه تروريسم پيروز گرديم. حادثه ۱۱ سپتامبر رخداد وحشتناكى بود كه دل تمام آمريكايى ها را به درد آورد و در اين حادثه حدود ۳هزار نفر كشته شدند. دو تن از افراد نزديك خانواده من نيز در آن روز در پنتاگون بودند. اما در اين حادثه هيچ دليلى، تكرار مى كنم، هيچ دليلى براى جنگ با عراق وجود نداشت.»بوش سپس به ساير حملات تروريستى اشاره مى كند (اكثر اين حملات پس از حادثه ۱۱ سپتامبر به وقوع پيوسته است و بنابراين در صورتى كه بوش به جاى درگير شدن با بعثى ها در عراق از منابع واقعى خود براى جنگ با القاعده استفاده كرده بود، از لحاظ نظرى اين حملات قابل جلوگيرى بود.) او مى گويد: «برخى اين اعمال شيطانى را «افراط گرايى اسلامى زيان آور» مى نامند و برخى، «جهاد نظامى» و برخى ديگر «فاشيسم اسلامى». نام آن هر چه باشد، ايدئولوژى آن با مذهب اسلامى بسيار تفاوت دارد. اين شكل از افراط گرايى موجب مى شود كه اسلام چهره اى خشن و سياسى به خود بگيرد: استقرار يك امپراتورى كه اختيار كليه شئونات زندگى مردم در دست آن است. با توسل به تروريسم، انهدام و شورش، كه منكر تمام آزادى هاى سياسى و مذهبى مردم مى شود. اين افراطيون تفكر جهاد را به شكل ندايى براى كشتن مسيحيان و يهوديان و هندوها _ و همچنين مسلمانانى كه داراى سنت هاى ديگر هستند و آنها را بدعت گذار مى نامند- تحريف كرده اند. بسيارى از اين مبارزان متعلق به سازمان هاى تروريستى جهانى و بدون مرز نظير القاعده هستند كه تبليغات گسترده اى دارند، به افراطيون محلى كمك مالى و نظامى مى كنند و عمليات هاى وحشيانه و دردناكى چون حادثه ۱۱ سپتامبر را هدايت مى كنند. ساير مبارزان در گروه هاى منطقه اى كه اغلب به القاعده مرتبط است، يافت مى شوند _ شورشيان شبه نظامى و جنبش   هاى جدايى طلبان در مناطقى نظير سومالى، فيليپين، پاكستان، چچن، كشمير و الجزاير. برخى نيز در كانون هاى محلى مستقر هستند و روش آنها نيز همان افراط گرايى اسلامى است اما به صورت مركزى هدايت نمى شوند. افراط گرايى اسلامى بيشتر شبيه يك شبكه گسسته است كه داراى شاخه هاى متعددى است كه بيش از يك ارتش است و از يك فرمان واحد تبعيت مى كند.اين مبارزان كه در ميادين گسترده مبارزه مى كنند، ايدئولوژى و ديدگاه مشتركى در مورد جهان ما دارند.»تا بدين جا تمامى اين مطالب درست است، اما افراط گرايى اسلامى كاملاً فاقد زمينه واحد يا بخش فرعى است. گروه ابوسياف در فيليپين تنها يك گروه مافيايى كوچك و متشكل از ۹۰ نفر است كه زندگى خود را از طريق اخاذى سپرى مى كنند. اين گروه نمى تواند مانند گروه ديويد كوريش كه حكومت تگزاس را سرنگون كرد، دولت فيليپين را از پاى درآورد. من واقعاً تصور نمى كنم، مارك ساگ من، تحليلگر مبارزان تروريستى بتواند از ميان افراد موجود در كشمير كسانى را بيابد كه درگير تروريسم بين المللى باشند. اختلافات سياسى بى شمارى در كشمير به وقوع پيوسته است، اما در آنجا دو طرف با هم درگير هستند و هندى ها با تدابير جنگى خود بسيارى از كشميرى ها را كشته اند. سازمان ملل متحد دستور داده بود كه رفراندومى در كشمير و در مورد آينده آن برگزار شود، كه از سال ۱۹۴۸ تاكنون هند اجازه چنين كارى را نداده است. به همين ترتيب، جمهورى چچن در يك منطقه كوهستانى و ناهموار، يك كشور قبيله اى مسلمان است كه روس ها در قرن نوزده آن را فتح كردند و به بهانه «آرام كردن» آن نسل كشى قرن ۱۹ را در آنجا به راه انداختند. درخواست چچن براى داشتن استقلال بيشتر پس از سقوط اتحاد جماهير شوروى با اعمال وحشيانه يلتسين پاسخ داده شد و پوتين نيز در اين مورد داناتر از وى نبوده است. چچن و كشمير مناطقى هستند كه با داشتن يك زمينه استعمارى در گذشته اكنون براى كسب استقلال درگير جنگ و خونريزى هستند و قراردادن نام آنها در فهرست مناطقى كه داراى «ايدئولوژى نفرت» هستند، چيز سودمندى نصيب ما نمى كند. فهرستى كه بوش ارائه داده بسيار فريبنده است. چچن و كشمير مناطق داراى درگيرى هستند، اما ارتش روسيه و هند در تمامى نقاط چچن و كشمير پراكنده هستند و دولت هاى قدرتمند، آنها را به شدت تحت نظر دارند. در فيليپين هم يك جنبش مسلمانان جدايى طلب وجود دارد. اما تندروترين سازمان تروريستى از افراد انگشت شمارى تشكيل شده است. دولت نظامى الجزاير در مبارزه خود عليه اسلام سياسى در طول دهه گذشته پيروز شد، اما اين مبارزه بهاى سنگينى داشت و حدود ۱۵۰ هزار نفر بر اثر آن جان خود را از دست دادند. اسلاميون دچار شكست مهلكى شدند. خب با وجود اين پيروزى، چه نيازى به آمريكا وجود دارد؟ در مورد پاكستان نيز وضع به همين ترتيب است، اين كشور توسط يكى از نخبگان سياسى اداره مى شود كه در طول چند دهه گذشته بارها به وسيله دولت آمريكا وارد كار شده است و پس از حادثه ۱۱ سپتامبر نيز بار ديگر اين اتفاق افتاد. پليس و ارتش پاكستان در دستگيرى بيش از ۶۰۰ نفر از سوژه هاى بزرگ القاعده، منجمله ابوزبيده و خالد شيخ محمد با FBI و سازمان سيا همكارى كرده اند. واقعاً در اين وضعيت چه نيازى به دولت آمريكا وجود دارد؟«ما از ديدگاه افراطيون مطلع هستيم، زيرا آنها آشكارا و با استفاده از فيلم هاى ويديويى، نوارهاى صوتى، نامه، اطلاعيه و سايت هاى اينترنتى، ديدگاه خود را بيان كرده اند. نخست، اين افراطيون خواستار پايان يافتن نفوذ آمريكا و غرب در خاورميانه هستند. زيرا ما براى برقرارى دموكراسى و صلح مبارزه مى  كنيم و سد راه جاه طلبى هاى آنها هستيم. اسامه بن لادن رهبر القاعده از مسلمانان خواسته است تا «منابع، فرزندان و دارايى خود را براى بيرون راندن اين متحدان از سرزمين هاى خود» اختصاص  دهند. در طول ۲۵ سال گذشته، روش آنها براى تحقق اهدافشان ثابت بوده است. آنها به ما ضربه مى  زنند و انتظار دارند كه ما فرار كنيم. آنها از ما مى خواهند، حوادث دردناك بيروت در سال ۱۹۸۳ و موگاديشو در سال ۱۹۹۳ را بار ديگر تكرار كنيم _ اما اين بار در مقياسى وسيع تر و با عواقبى گسترده تر.»اين درست است كه بن لادن با ضربه زدن به آمريكا در لبنان و سومالى به اين كشور براى عقب  نشينى از اين مناطق طعنه مى زند. اما طعنه كودكانه بن لادن، اين حقيقت را كه آمريكا بايد از اين مناطق عقب نشينى كند، تغيير نمى دهد. تعداد كشتى هاى موجود در لبنان كيفيت حادثه سال ۱۹۸۳ را تغيير نمى دهد، (اسرائيل با ماندن در جنوب لبنان مرتكب بزرگترين اشتباه خود شد و بزرگترين ضربه را بر خود وارد ساخت.) بوش پدر در اعزام آمريكا به سومالى اشتباه كرد، آنها در سومالى هيچ ماموريت مشخصى نداشتند. طعنه هاى بن لادن تمسخرآميزتر از آن است كه بوش به آنها توجه كند، زيرا آنها تلاش مى كنند آمريكا را در دنياى اسلام به گردابى بيندازند كه در آن افراطيون مسلمان همان كارى را كه پيش از اين با نيروهاى شوروى در افغانستان انجام دادند، با نيروهاى آمريكا نيز بتوانند انجام دهند. اين طعنه ها، يك دام است. بوش نادان تر از آن است كه از افتادن به چنين دامى باز ماند.«دوم اينكه، شبكه مبارزان قصد دارد با استفاده از فضاى خالى ناشى از عقب نشينى آمريكا كنترل كشورى را در دست گيرد و پايگاهى به وجود آورد كه از آنجا حملات خود را آغاز كند و جنگ عليه دولت هاى مسلمان غير افراطى را طرح ريزى نمايد. در طول دهه هاى گذشته، افراطيون به طور ويژه كشورهاى مصر، عربستان سعودى، پاكستان و اردن را به منظور سرنگونى احتمالى آنها هدف قرار داده اند.»بله به جز اين مورد، بنيانگذاران افراطى مسلمان ديگر درصدد براندازى حكومت هيچ كشورى نبوده اند. مانند اين است كه بگوييم ودرمن در اواخر دهه ۶۰ روياى ايجاد انقلابى عليه دولت آمريكا را در سر مى پروراند. خب چه اتفاقى افتاد؟ گروه هاى كوچك روياهاى بزرگى در سر دارند.«آنها يك بار، در افغانستان، به هدف خود دست يافتند.»بله، بدين دليل كه آمريكا ۵ ميليارد دلار براى آنها ارسال كرد و ارتش قوى عربستان نيز به كمك آنها شتافت و در حالى كه تحصيل و سوادآموزى زنان را در صدر اهداف سياستگزارى هاى خود قرار داده بودند و سعى در اصلاح كشور و انجام كارهاى ديگر داشتند، دولت سوسياليست افغانستان را سرنگون كردند. اين رژيم، رژيمى غيرانسانى بود، اما نه به اندازه گروه مجاهدين افغان و مبارزانى كه از جانب ريگان و بوش پدر مورد حمايت مالى قرار گرفته بودند و در چادرهاى آموزش فعاليت هاى تروريستى آنها، بسيارى از «افغان هاى عرب» مهارت ساخت بمب، تشكيل گروه و ساير تكنيك هاى تروريستى را فرا گرفتند. طالبان نسل دوم گروه مجاهدين افغان بود. «اكنون آنها در عراق مستقر شده اند. بن لادن گفته است: «تمامى جهان نظاره گر اين جنگ و اين دو دشمن است. يا پيروزى و عظمت در پيش است يا شكست و خوارى.» تروريست ها در جنگ خود عليه بشريت، عراق را به عنوان جبهه اصلى به شمار مى آورند و ما نيز بايد در جنگ خود عليه تروريسم، عراق را به عنوان جبهه اصلى به شمار آوريم.» بن لادن در سال ،۱۹۹۰ هنگامى كه پيشنهاد داد گروه مجاهدين و افغان هاى عرب به منظور بيرون راندن صدام از كويت و سرنگون ساختن دولت سوسياليست ملحد او، با يكديگر متحد شوند، در عراق مستقر شد. شاه فهد در پاسخ به او گفت: «خير». تنها تفاوت ميان آن زمان و اكنون اين است كه در آن زمان رژيم بعثى به اندازه كافى قدرت داشت تا در مقابل چالش هاى مختلف بنيادگرايان مسلمان ايستادگى كند، ولى اكنون بوش عراق را دچار هرج و مرج كرده است و اين هرج ومرج به سود بنيادگرايان است. سرنگونى حزب بعث توسط عراق همچنين موجب بى اعتبار شدن ناسيوناليسم  غيردينى عرب شد و موجب شد كه بسيارى از مسلمانان سنى عراق به چنگ گروه افراطى احياگران مذهب سنى سلفى بيفتند. تفاوت در عدم صلاحيت و شايستگى بوش است، بن لادن تغييرى نكرده است. اگر بوش نگران حاكميت القاعده در عراق بود بايد اين كشور را رها مى كرد و موجب بى ثباتى و ناامنى آن نمى شد. «سوم اينكه، مبارزان معتقدند كه با كنترل يك كشور انبوهى از مسلمانان به آنها خواهند پيوست و اين مسئله آنها را قادر مى سازد تمامى دولت هاى معتدل در منطقه را سرنگون كنند و امپراتورى اسلام افراطى را كه از اسپانيا تا اندونزى گسترش مى يابد، برپا كنند. با داشتن قدرت اقتصادى، نظامى و سياسى بيشتر، تروريست ها قادر خواهند بود دستورالعمل خود را پيش برند: گسترش تسليحات كشتار جمعى، نابودى اسرائيل، تهديد اروپا، حمله به مردم آمريكا و ترساندن و باج خواهى از دولت ما براى انزوا.»بله، القاعده خواستار اينها است. اما در آمريكا، جنبش هويت مسيحيان خواستار آن است تا پناهگاه مستحكم و بزرگى براى آوارگان ساخته شود تا سفيدپوستانى كه مورد آزار و اذيت قرار گرفته اند، از دست ستم هاى دولتى كه با لحن احمقانه خود آن را دولت فدرال شرور و تحت حاكميت عده اى اقليت مى نامند، بدانجا پناه برند. اينكه اين گروه هاى فرعى و گسيخته طرح ها و ايده هاى بزرگى در سر دارند، تعجب آور نيست و در صورتى كه احتمال موفقيت آنها وجود داشته باشد، ما بايد تنها نگران آنها باشيم. اما چه كسى تصور مى كند اين طرح از هم گسيخته عملى شود؟ نگاهى به دوستان آمريكا در خاورميانه بيندازيد - مراكش، الجزاير، تونس، مصر، اردن، تشكيلات خودگردان فلسطين، اسرائيل، عربستان سعودى، كويت، بحرين، قطر، امارات متحده عربى، يمن، عمان، پاكستان و غيره و غيره. كدام يك از اين كشورها در آستانه سقوط توسط القاعده است؟ چرا القاعده نمى توانست عمليات ۱۱ سپتامبر را از خاورميانه طرح ريزى كند و بايد اين كار را در «اروپا» انجام مى داد؟ در جلسه گروه القاعده در قاهره، بيشتر جاسوسان دولت مصر حضور داشتند تا بنيادگرايان افراطى «ممكن است كه برخى از افراد وسوسه شوند و اين اهداف القاعده را به عنوان اهداف متعصبانه و افراطى كنار بگذارند خب، اين اهداف متعصبانه و افراطى هستند و نبايد كنار بگذارند. دشمن ما كاملاً متعهد است.
*
استاد تاريخ دانشگاه ميشيگان

 

 

آقاى بوش! من دنياى شما را به رسميت نمى شناسم

 جوآن كول*
 ترجمه: لطف الله ميثمى

157020.jpg                     

 

قسمت اول اين مقاله روز سه شنبه منتشر شد. اينك قسمت پايانى آن از نظرتان مى گذرد.
طبق گفته زرقاوى: «ما يا به پيروزى بر كل نژاد بشر نائل مى شويم و يا به زندگى ابدى خواهيم رفت.» و مردم جهان به خوبى مى دانند كه تعصبات در طول تاريخ، از هيتلر گرفته تا استالين و پل پوت، بيش از اينكه از صحنه تاريخ خارج شوند، تمام ملت ها را درگير جنگ و نسل كشى كرده است. انسان هاى شيطان صفتى كه جاه طلب و بى وجدان هستند، بايد مورد توجه جدى قرار بگيرند- و پيش از آنكه جنايات آنها فزونى يابد، بايد آنها را متوقف سازيم. يك رهبر دانا بايد قادر به تصميم گيرى سريع باشد و مسائل را با توجه به درجه اهميت آنها مورد بررسى قرار دهد. مسلماً بن لادن، هيتلر نيست. هيچ كشورى وجود ندارد كه وى و يا زيردستانش صدراعظم آن شوند. تصور اينكه ظواهرى، كه حتى توسط گروه مصرى الجهاد الاسلام مورد احترام قرار نمى گيرد، فرصتى براى سرنگونى مصر بيابد، خنده دار است! القاعده حتى يك سازمان هم نيست. القاعده يك سرى از عقايد افراطى است كه گروه هاى كوچك به عنوان هدف آن را ادامه مى دهند. القاعده سوسياليسم ملى آلمان نيست. القاعده سازمان كوكلاس كلان در دوره معاصر است. (سازمانى متشكل از سفيدپوستان در ايالات جنوبى آمريكا كه سياهپوستان را مورد آزار شديد قرار مى دهند.)
«
شكست دادن شبكه مبارزان دشوار است، زيرا اين شبكه با آزردن ديگران در حال رشد است
بله، القاعده با مشاهده بى عدالتى ناشى از اشغال نظامى كشورهاى اسلامى توسط امپراتورى غرب در حال رشد است. جورج! سياست هاى شما در آمريكا، پوستر تبليغاتى بزرگى براى عضوگيرى و جذب نيرو در القاعده است. «افرادى كه توانايى آن را دارند و به القاعده كمك مى كنند موجب افزايش نفوذ افراط گرايى مى شوند. آنها تحت پناه دولت هاى مقتدر هستند، متحدان آسوده خاطرى كه هدف مشترك آنها ضربه زدن به آمريكا و دولت هاى مسلمان معتدل است
اين سطر، نابخردانه ترين بخش سخنرانى بوش است. اين سركشى است، اين حرف دروغ بزرگى است. سوريه داراى يك دولت ناسيوناليستى عربى و بعثى است. اين دولت در سال ۱۹۸۲ ، ۱۰ هزار نفر از فعالان مسلمان را در حمى كشت. اين دولت پس از حادثه ۱۱ سپتامبر اعضاى القاعده را مورد شكنجه قرار مى دهد. سوريه، كشور كوچكى كه تنها ۱۸ ميليون نفر جمعيت دارد، توانايى آسيب رساندن به آمريكا را ندارد و مطمئناً با بنيادگرايان افراطى مسلمان متحد نيست!
در مورد ايران نيز كه مذهب آن شيعه است اعضاى القاعده سنى و وهابى هستند كه شيعيان را تحقير مى كنند. ايران از دولت جديد عراق كه اكثريت اعضاى آن شيعه هستند، پشتيبانى مى كند. ايران از انتخابات برگزار شده در ۳۰ ژوئيه پشتيبانى كرد. و همچنين از قانون اساسى جديد و رفراندوم نيز پشتيبانى مى كند. ايران از طالبان بيزار بود و نزديك بود كه به خاطر حمايت از متحد شمالى، با آنها وارد جنگ شود. شيعيان ايران از سلفى هاى افراطى مانند ابومصعب الزرقاوى كه خواستار نابودى شيعيان هستند، بيزارند.تلاش بوش به منظور مرتبط ساختن دولت هايى كه از آنها بيزار است به گروه القاعده، بيهودگى ديدگاه وى را نشان مى دهد.
اين وضعيت مانند اين است كه گويى فردى از آمريكا و فرانسه بيزار است بايد چنين فرض كند كه آمريكايى هاى جنوبى پروتستان حامى ارتش كاتوليك جمهورى ايرلند هستند، زيرا فرانسه متحد آمريكا است و مذهب كاتوليك دارد. هر فردى كه به اوضاع خاورميانه كاملاً آگاه است، مى داند كه بوش تمام چيزهاى نامربوط را به هم ربط داده است و تلاش مى كند كه از آنها يك لولو بسازد.
«
و با استفاده از تبليغات تروريستى شكست خود را در غرب، آمريكا و در ميان يهوديان توجيه مى كنند. اين افراطيون به فعاليت هايى نظير جمع آورى پول براى انجام عمليات هاى تروريستى خود وابسته هستند. اين گروه توسط افرادى كه به شكلى تجاوزكارانه نقاط ناامن و بى ثبات جهان تامين مى كنند، تقويت مى شوند. اين مبارزان مورد كمك و دستيارى قرار مى گيرند، همچنين عناصر موجود در برنامه هاى خبرى رسانه هاى عربى كه نفرت و احساسات ضديهودى را منعكس مى كنند، و نظريه هاى توطئه گرانه را پرورش مى دهند و در مورد «جنگ آمريكا عليه اسلام» صحبت مى كنند- و به ندرت حرفى در مورد اقدامات آمريكا در حمايت از مسلمانان در افغانستان، بوسنى، سومالى، كوزوو، كويت و عراق به زبان مى آورند، نيز موجب تقويت آنها مى شوند
اين مطالب درست است. اما مسئله اين است كه چگونه مى توان با اين ايده ها مبارزه كرد. اگر اسرائيل سرزمين هاى فلسطينيان را در كرانه باخترى غصب نكرده بود و به تدريج اورشليم را سرنگون نمى كرد، فرونشاندن احساسات ضديهودى آسان تر بود. اگر دولت آمريكا به اين فكر افتاده بود كه به يك نويسنده عرب به منظور نوشتن كتابى در مورد مداخلات انسان دوستانه آمريكا جايزه بدهد و سپس اين كتاب را در قاهره به چاپ برساند، آنگاه تاكيد بر اينكه اين مداخلات به سود مسلمانان بوده است، آسان تر مى بود. (چنين كتابى وجود ندارد و براى دولت آمريكا نيز در حال حاضر سودى ندارد كه نوشتن چنين طرحى را ترغيب نمايد.)«برخى اظهار داشته اند كه افراط گرايى در اثر اقدامات ائتلاف ما در عراق تقويت شده است، آنها ادعا مى كنند كه حضور ما در اين كشور به طرقى موجب افزايش طيف افراطيون شده است. من به آنها خاطرنشان مى كنم كه ما در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در عراق نبوديم- و در هر صورت القاعده به كشور ما حمله كرد. نفرت افراطيون پيش از به وجود آمدن مسئله عراق وجود داشت، و پس از اين نيز بدون بهانه عراق وجود خواهد داشت. دولت روسيه از عمليات آزادى عراق پشتيبانى نكرد و با وجود اين، مبارزان بيش از ۱۸۰ كودك مدرسه اى روسى را در بسلان به قتل رساندند.»اين بحث احمقانه است. اينكه عراق تنها مشكل مسلمانان افراطى نيست، كاملاً واضح است. عكس اين موضوع يعنى اينكه عراق به اين مسئله ارتباط ندارد، نيز صادق نيست. من در اين مورد با بوش هم عقيده هستم كه نگرانى در مورد دلايل سستى كه القاعده براى انجام فعاليت هاى خود بيان مى دارد، بى فايده است.اما آنچه كه ما مى خواهيم مانع انجام آن شويم، گسترش افكارى مانند افكار القاعده است.نكته مهم در مورد اشغال نظامى عراق توسط آمريكا اين است كه اين كار موجب شده است تا عموم مسلمانان متقاعد شوند كه رهبران القاعده بحق آمريكا را امپرياليسم مى دانند، قدرت مسلطى كه مى خواست سرزمين هاى آنها را بگيرد، زنان آن را مورد هتك حرمت قرار دهد، مردان آنها را تحقير كند و نفت آنها را به سرقت ببرد. لازم است كه ما از انجام دادن كارهايى كه به القاعده كمك مى كند نسل جديدى از فعالان آموزش ديده را به كار گيرد، اجتناب ورزيم. دولت بوش با رفتن به عراق به اين روش، بن لادن را در چشم بسيارى از مسلمانان معتبر كرده است.«در طول ساليان، اين افراطيون از بهانه هاى مختلفى براى بروز خشونت استفاده كرده اند، حضور اسرائيل در كرانه باخترى، يا حضور نظامى آمريكا در عربستان سعودى يا شكست طالبان و يا جنگ هاى صليبى هزار سال پيش. در واقع ما با يكسرى از مشكلات كه قابل كاهش دادن يا توجه كردن باشند، مواجه نيستيم. ما با يك ديدگاه افراطى كه داراى اهداف تغييرناپذير است، مواجه هستيم. گرفتار كردن تمامى ملت ها و ترساندن جهان. هيچ يك از عملكردهاى ما اين طيف وسيع قاتلان را گرد نياورده است _ و هيچ امتياز، رشوه، يا عمل تسكين دهنده اى، برنامه هاى كشتارى آنها را تغيير و كاهش نخواهد داد.»اين نكته درست است. اما آيا به ياد مى آوريد كه گفتيد نگران اين مسئله هستيد كه اين گروه كوچك از افراد متعصب شايد شبيه گروه نازى هاى هيتلرى در حدود سال ۱۹۲۶ شوند؟ آنچه كه شما مى خواهيد انجام دهيد، اين است كه مانع آنها شويد تا شبيه گروه نازى سال ۱۹۳۳ شوند. چگونه اين كار را انجام خواهيد داد؟ گروه هاى ضعيف افراد متعصب هميشه وجود خواهند داشت. آنچه ما بايد انجام دهيم، انكار تشكيلات آنها است.الحاق روزافزون كرانه باخترى و اورشليم به اسرائيل و اشغال نظامى عراق توسط آمريكا موجب شده است كه تشكيلاتى براى القاعده فراهم آيد كه در غير اين صورت چنين اتفاقى رخ نمى داد. بنابراين آنها ما را به سال ۱۹۳۳ نزديك تر مى كنند و فاصله ما را از آن بيشتر نمى كنند.
«
برخلاف اين آنها ملت هايى را مورد هدف قرار داده اند كه معتقدند مى توانند با توسل به زور و خشونت رفتار آنها را تغيير دهند. در مقابل چنين دشمنى تنها يك پاسخ موثر وجود دارد. ما هرگز عقب نخواهيم نشست، هرگز تسليم نخواهيم شد و هرگز هيچ چيز به جز پيروزى را نمى پذيريم.»اين مطلب نيز احمقانه است. در هر صورت شما بايد از جنگى كه در آن پيروز نشده ايد، عقب نشينى كنيد، در غير اين صورت منابع مهم خود را از دست خواهيد داد. اين بدان مفهوم نيست كه شما از جنگ عقب نشينى مى كنيد. در اين مورد عقب نشينى آمريكا از عراق موجب مى شود كه با از ميان رفتن انگيزه موجود در عقيده عمومى مسلمانان القاعده ضعيف تر شود، تاثير اين كار در تضعيف القاعده بيشتر از آن خواهد بود كه القاعده با مشاهده ضعف آمريكا تقويت شود. همه مردم شاهد اتفاقى كه براى طالبان و ارتش صدام رخ داد، بودند. هيچ كس شكى از قدرت نظامى آمريكا در دل ندارد و تنها مسئله موجود اين است كه آيا آمريكا آنقدر بى خرد است كه با ادامه دادن به جنگ هاى طولانى مدت كه قادر به پيروزى در آن نيست، خود را به سوى سستى و تضعيف كشاند.
«
و انسان كشى افراطيون چالش بزرگ قرن جديد است. با وجود اين از بسيارى جهات اين مبارزه شبيه جنگ عليه كمونيسم در قرن گذشته است. مانند ايدئولوژى كمونيسم، افراط گرايى اسلامى نيز متعلق به گروه خاصى است كه توسط فردى كه خود را به عنوان جلودار اين ايدئولوژى منسوب كرده است و تصور مى كند از طرف تمامى مسلمانان صحبت مى كند، هدايت مى شود.»چندان اهميت ندارد كه ديدگاه القاعده ديدگاه لنينى است. آنچه كه داراى اهميت است اين است كه لنين و جانشينانش يك كشور داشتند، يعنى اتحاد جماهير شوروى كه ابرقدرت بود. بن لادن يك فرارى است. القاعده نه تنها كشورى ندارد، بلكه در واقع مكان خوبى نيز براى پنهان شدن ندارد. مسخره است كه تلاش كنيم مردم آمريكا را از تصور بروز چالشى در مورد پديد آمدن روش مورد نظر شوروى سابق به وحشت بيندازيم، در حالى كه القاعده از چندصد يا حداكثر دوهزار فرد متعصب و ناجور محلى تشكيل شده است. دشمن ما ماهيگيران مومباسا، نسل اول صاحب نظران عرب در شبه جزيره سينا، معلمان مدارس انگلستان در كلاس ورزش در ليدز يا افراد شركت كننده در سمينارهاى پاره وقت در اندونزى هستند. اين دشمن نامتناسب شبيه كمونيسم شوروى نيست و شبيه گروه بادرماينهوف و ساير سازمان هاى تروريستى كوچك است.«ما خواستار اين جنگ جهانى نبوديم...»شما جنگ جهانى را به راه نمى اندازيد. شما در طول يك هفته يك ميليارد و پانصد ميليون دلار صرف جنگ گزينشى در عراق مى كنيد. اين چيزى است كه شما خواستار آن بوديد. شما هنگامى كه فرماندار تگزاس بوديد، به مصاحبه كنندگان گفتيد كه مى خواهيد يك روز صدام را «سرنگون كنيد.» شما در سخنرانى ديگرى گفتيد كه او سعى در كشتن پدر شما داشته است. به نظر من شما نوعى كينه جويى شخصى با عراق داريد. من شك دارم كه شما هنگام انجام آن مصاحبه در مورد سرنگونى صدام حتى تا سال ۱۹۹۸ چيزى در مورد اسامه بن لادن شنيده بوديد و در مورد جنگ عليه القاعده نمى توانم ببينم كه شما منابع مهمى را صرف آن مى كنيد. شما افغانستان را فراموش كرديد. اين مربوط به زمانى است كه شما مى خواستيد قهرمانى را به وجود آوريد كه شايد به ناركو _ تروريسم مبدل شود. به رغم اينكه شما مدعى شده ايد كه برخى از عمليات هاى القاعده را متوقف ساخته ايد، در واقع قادر به متوقف ساختن القاعده در ضربه زدن به زنجيره كاملى از اهدافش منجمله در لندن نبوده ايد. شما تنها مشكلات متعددى را در عراق به وجود مى آوريد و در آنجا بازيچه دست عراق هستيد.شما مى گوييد كه هيچ كشورى در خاورميانه نبايد مجاز به داشتن «تسليحات كشتار جمعى» باشد. تنها كشورى كه در واقع داراى تسليحات كشتارجمعى در خاورميانه است، اسرائيل است كه دليل اصلى تحريك شدن ساير كشورها در تلاش براى كسب آن نيز اسرائيل است. چرا خواستار داشتن منطقه اى عارى از تسليحات هسته اى نيستيد و به اسرائيل وعده مى دهيد تحت حمايت هسته اى آمريكا است و اسرائيل را وارد به تخريب تسليحاتش نمى كنيد؟ اگر چنين باشد، شما رفتارى رياكارانه نسبت به مردم در اين منطقه روا داشته ايد، به بمب هاى اسرائيل نگاه مى كنيد اما از اينكه هر يك از كشورهاى ديگر به تسليحات هسته اى دست يابند، برانگيخته مى شويد.ادامه سخنرانى شما همچنان كه ادامه مى دهيد، درست مانند كليت دولت ساختگى است. شما در مورد مسائل چندى نظير عراق، «تسليحات كشتارجمعى» متعصب هستيد، اما به نظر نمى رسد كه كارى براى اداره كشور انجام دهيد. هنگام وقوع توفان كاترينا شما در خواب بوديد. عمده ترين موفقيت شما اين بوده است كه چشم آمريكايى هايى كه به شما اجازه دادند يك ميليون نفر را در سال گذشته زير خط فقر ببريد، ببنديد در حالى كه با استفاده از عوامل بى شمارى ماليات هاى افراد ثروتمند را كاهش داديد. سوريه يك كشور كوچك و ضعيف است و من نمى توانم تصور كنم كه اين كشور قدرت انجام دادن كارى در قبال آمريكا را داشته باشد. براساس تخمين سازمان اطلاعات ملى با فرض اينكه ايران اكنون مشغول ساخت بمب هسته اى است، كه هنوز ثابت نشده است، اين كشور ۱۰سال از دستيابى به سلاح هسته اى فاصله دارد (شما در مورد عراق به ما دروغ گفتيد كه مشغول ساخت سلاح هسته اى است، پس چرا بايد در مورد اين مسئله به سخنان شما توجه كنيم؟)
آقاى بوش، من دنيايى را كه شما به تصوير كشيده ايد، به رسميت نمى شناسم. من سخنرانى شما را تبليغات محض مى پندارم كه تقريباً هيچ ارتباطى با واقعيت ندارد و بسيار نگران اين هستم كه آنچه اجازه داديد در نيواورلئان اتفاق بيفتد، در «خليج نفت» [خليج فارس] نيز به وقوع بپيوندد. پس از اينكه پنج سال نظاره گر كارهاى شما بوده ام، اكنون متقاعد شده ام كه شما كوچكترين ايده اى در مورد آنچه در عراق انجام مى دهيد، نداريد و اينكه شما بدون داشتن برنامه و آمادگى تنها به شرايط پيش آمده پاسخ مى دهيد. جورج! تو نمى توانى آن كار را انجام دهى. مسئله عراق بسيار پيچيده است. اين كار مستلزم شنيدن تفكرات و عقايد جدى و هماهنگ افراد بسيار قدرتمند است و تنها به وجود دوستان نزديك و حاميان و مطيعان گروه هاى مختلف (از گروه هاى حامى حق گرفته تا گروه هايى كه بيشتر حامى حق هستند) نيازى نيست. شما شايد براى سروسامان دادن به اوضاع عراق تنها به كمك سوريه و ايران نياز داشته باشيد. آيا تاكنون در مورد اين مسئله فكر كرده ايد؟ عراق بزرگترين شكست سياسى تاريخ آمريكا تا به حال بوده است. لازم است شما متوجه روشى كه براى كاهش ماليات افراد ميلياردر به كار برديد، شويد (شما در افزايش ثروت دوستان ثروتمند خود بسيار موثر بوده ايد.) در غير اين صورت تمامى خزانه اضافه اى كه وارد «پايگاه» مجلل و باشكوه خود كرده ايد، در دنيايى كه قيمت هر گالن بنزين ۲۰ دلار است، همه چرخ ها را به حركت درخواهد آورد. ادامه اين راه از توان شما خارج است، راهى ديگر پيدا كنيد!
*
استاد تاريخ در دانشگاه ميشيگان

 

 

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  |  بایگانی مطالب وارده