مطلب وارده
16
بهمن
ماه 1385 - 2006 Feb
04
خاورميانه و اختلافات مذهبي
شهادت تنظيم شده توسط سيد وليرضا نصر جهت ارايه به كميته روابط خارجي
مجلس سنا
به نقل از سر مقاله روزنامه همبستگی
17
ژانويه 2007
برگردان:
چشم انداز ايران
منبع:
www.cfr.org
چهارشنبه
12
بهمن 1385
اشاره:
متن حاضر كه برگردان آن از نظر خوانندگان
ميگذرد، سخنراني سيد ولي رضا
نصر فرزند سيد حسين نصر، فيلسوف و اسلامشناس ايرانيتبار مقيم آمريكا
ميباشد كه در كميته روابط خارجي مجلس سناي آمريكا ايراد گرديده است.
گفتني است وليرضا نصر عضو شوراي روابط خارجي آمريكا كه سياستهاي فرامرزي
كاخ سفيد را تدوين ميكند و همچنين عضو ارشد مطالعات خاورميانه است.
از سال 2003 اختلاف ميان شيعه و سني بهعنوان مشكل بزرگي در سياستهاي
خاورميانه بروز كرده و زمينه حضور سياست آمريكا در منطقه را به شدت تغيير
داده است. خشونت فرقهاي، ديگر تنها به عراق منحصر نميگردد،
بلكه وسعت آن
گسترش يافته و تحولات منطقه را از خليجفارس گرفته تا لبنان تحتتاثير
قرار ميدهد، بهطوري كه اختلافات منطقه را پيچيدهتر كرده و
چالشي جدي در
سياست خارجي آمريكا بهوجود آورده است. بررسي ميزان خطرات و مشكلات محسوس
ناشي از اين تغيير، چالش پيش روي سياست خارجي آمريكا در
خاورميانه است.
خشونت فرقهاي در عراق تلاش در جهت ايجاد كشوري پايدار را بينتيجه ساخته
است و در حال حاضر مهمترين خطر براي آينده اين كشور محسوب
ميگردد. در
لبنان، پس از جنگ تابستان ميان اسرائيل و حزبا... شكافي فرقهاي ميان
شيعيان از يكسو و مسيحيان و مسلمانان سني از سوي ديگر ايجاد
گرديده است.
اين شكاف با اعمال فشار حزبا... جهت بركناري دولت سنيمحور اين كشور
عميقتر ميشود. مساله لبنان و عراق نيز به نوبه خود موجب
افزايش تنش ميان
عربستان سعودي و ايران شده است. رقابت ميان اين دو رقيب منطقهاي در
ماههاي اخير رنگ و بوي فرقهاي به خود گرفته است. مبارزات
فرقهاي حتي به
سازمانهاي افراطي جهادي مرتبط با القاعده نيز نفوذ كرده است. اين گروهها
از عوامل القاعده در عراق حمايت ميكنند و به گفتهها و حملات ضد شيعي خود
در خاورميانه و آسياي جنوبي شدت بخشيدهاند. تمامي اين مسايل
بيانگر آن
است كه عراق فرقهگرايي را وارد اختلافات و درگيريهاي موجود در خاورميانه
كرده است. رقابت مذهبي ميان مسلمانان شيعه و سني و پديد آمدن زمينههاي
سكولاريسم احتمالا در آيندهاي نزديك به عامل مهمي مبدل گردد.
اين روند در
جريان جنگ تابستان گذشته در لبنان كاملا مشهود بود و نفوذ فزاينده
حزبا... واكنشهايي فرقهاي از جانب كشورهاي عربي و تعدادي از
سايتهاي
اينترنتي جهاديون افراطي دربر داشت. محكوم كردن حزبا... بهعنوان يك
سازمان شيعي حاكي از آن بود كه بهرغم جديد نبودن درگيري،
واكنش در مقابل
آن نه تنها با در نظر گرفتن مساله اعراب و اسرائيل، بلكه با موضعگيري
فرقهاي صورت گرفت. بروز تنشهاي فرقهاي چالشهايي را پيش روي
آمريكا
قرار ميدهد: 1- خشونت فرقهاي سرنوشت عراق را تعيين خواهد كرد و تاثير آن
را بر منافع آمريكا در خاورميانه نشان خواهد داد. 2-
فرقهگرايي نقش مهمي
در تعيين وحدت منطقه و نحوه برخورد گردانندگان دولتي و غيردولتي ايفا
خواهد كرد. فرقهگرايي با ساير نگرانيهاي موجود در منطقه نظير
مساله
اعراب و اسرائيل، اصلاحات سياسي و اقتصادي و حمايت از سياستهاي آمريكا،
بهويژه جنگ جهاني عليه تروريسم، در تعامل و رقابت خواهد بود. اين مساله
مديريت منافع آمريكا را پيچيده خواهد نمود. 3- اختلاف فرقهاي
روابط
كشورهاي خاورميانه را تعيين خواهد كرد، اما بروز اختلاف توسط گردانندگان
غيردولتي - شبهنظاميان و سازمانهاي سياسي - صورت ميگيرد. اين مساله سهم
مهمي در بيثباتي منطقه خواهد داشت و موجب افزايش خشونت خواهد
گرديد. 4-
اختلاف فرقهاي، نيروي افراطساز است. شبهنظاميان شيعه و سني بهمنظور
توجيه كردن عملكرد خود، ناگزير به سمت عقايد افراطيتر روي
ميآورند. در
عراق، بيشترين خشونت ضد شيعيان توسط تروريست اردني، ابومصعبالزرقاوي و
نيروهاي القاعدهاي وي صورت ميگيرد. محدوده فعاليتهاي
روحانيون، سايتها
و گروههاي مسلح افراطي و حامي القاعده در جهان عرب و پاكستان، برخوردي ضد
شيعي و خشونتآميز است. فرقهگرايي انگيزهاي براي ايدئولوژي افراطي جهاد
محسوب ميشود. خشونت فرقهاي در ميان شيعيان عراق نيز تاثير
مشابهي داشته
است. اين مساله قدرت را در اين كشور به دست نيروهاي افراطي مقتدا صدر و
ارتش مهدي داده است. تصور مقابله آمريكا با شبهنظاميان شيعه و ايران
احتمالا موجب تشديد اين روند خواهد گرديد. 5- جنبه فرقهاي
سياستهاي
منطقه ارتباط مستقيمي با افزايش تنش در روابط ايران و آمريكا دارد. اختلاف
ميان آمريكا - در كنار رژيمهاي سني عربي كه با چالش ايران از
منظر
فرقهاي برخورد ميكنند - و ايران تنشهاي فرقهاي را تشديد خواهد كرد و
اين مساله را به اختلاف منطقهاي خواهد افزود. منشا مشكل منشا
اختلاف ميان
مسلمانان شيعه و سني كه مهمترين و قديميترين اختلاف در اسلام محسوب
ميگردد، به قرن هفتم ميلادي و عدم توافق در مورد جانشين حضرت
محمد
بازميگردد. در طول زمان، اين دو فرقه مفاهيم
متمايزي در مورد تعاليم اسلامي براي خود شكل دادهاند كه موجب گرديده هريك
هويت و چشمانداز ويژهاي نسبت به اجتماع و سياست داشته باشند. شيعيان
اقليتي حدود 15 - 10 درصد از جهان اسلام را به خود اختصاص
دادهاند، اما
بخش قابل توجهي از آنها از لبنان تا پاكستان ساكن هستند - حدود 150
ميليون نفر، حدود 90 درصد از مردم ايران، 70 درصد از مردم
بحرين، 65 درصد
از مردم عراق، 40 درصد از مردم لبنان و شمار قابل توجهي از ساكنان كشورهاي
منطقه خليجفارس را شيعيان تشكيل ميدهند. با وجود اينكه تعداد شيعيان
زياد است، اما در خارج از ايران هرگز از قدرتي منسجم برخوردار
نبودهاند.
اهميت تحولات عراق وضعيت شيعيان در هيچ نقطهاي به اندازه عراق مشخص نبوده
است. در طول دوران حكومت صدام، عراق كشوري فرقهاي بود كه
شيعيان آن
همواره مورد ظلم، ستم و خشونت قرار ميگرفتند. پس از جنگ نخست عراق در سال 1991،
مناطق كردنشين عراق از كنترل صدام خارج شد. جمعيت شيعيان در جنوب
عراق كه تحت كنترل صدام بود، بيشتر است و به حدود 80 درصد ميرسد. پس از
اين جنگ، شيعيان جنوب عراق شورش كردند كه به طرز وحشيانهاي
سركوب شد كه
به كشته شدن 300000 شيعه و فرار كردن تعداد بيشماري به ايران منجر گرديد.
از سال 1991 تا 2003 حكومت صدام با سركوب كردن شيعيان همراه بود.
فرقهگرايي كه ما در عراق شاهد آن هستيم، ريشه در فرقهگرايي اعمال شده
توسط رژيم صدام دارد. حمله آمريكا و اشغال عراق در سال 2003
اهميتي نمادين
براي خاورميانه داشت. اين جنگ به حكومت سنيمحور عراق پايان بخشيد و قدرت
را به شيعيان واگذار كرد كه اين نيز به نوبه خود به احياي مذهب تشيع در
خاورميانه منجر گرديد كه بهعنوان نيروي فرهنگي و سياسي،
سياستهاي منطقه
را شكل خواهد داد. وضعيت عراق شيعيان را نه تنها به درخواست براي دريافت
حقوق بيشتر تحريك كرده است، بلكه موجب گرديده خود را از يك
جامعه
منطقهاي كه فراتر از مرزهاي كشوري است، بدانند احياي مذهب تشيع، وضعيت
ايران را بهعنوان بزرگترين گرداننده اين مذهب مشخص ساخته
است. به همين
دليل بود كه شيعيان عراق در آغاز از حكومت آمريكاييها استقبال كردند
-
آيتا... علي سيستاني، برجستهترين رهبر شيعيان، آنها را به پذيرش
روند
سياسي ارايه شده از سوي آمريكا از طريق شركت در انتخابات و پيوستن به
نيروهاي امنيتي جديدالورود ترغيب كرد. با وجود اين، تغيير
توازن قدرت با
مقاومت مسلمانان سني، ابتدا در عراق و سپس به شكلي فزاينده در كشورهاي
عربي مواجه گرديد. سقوط قدرت مسلمانان سني در عراق به تسلط برتري جويانه
آنها برسياستهاي منطقهپايان بخشيده و قدرت رژيمها و جوامع
حاكم سني را
كاهش داده است. اين مساله به ناديده گرفتن اهل تسنن منجر گرديد كه در
خشونت حملات شورشي در عراق از سال 2003، انتقاد از سياست
آمريكا در عراق
از سوي كشورهاي دوست عربي و عدم تمايل به كمك براي تشكيل يك دولت جديد
شيعه محور در عراق و تمايلات ضد شيعي و ضد ايراني فزاينده در تبليغات
جهاديون افراطي منعكس ميشود. شورشي كه در طول دوسال نخست
اشغال عراق پيش
روي آمريكا قرار داشت عمدتا از سوي اهل تسنن صورت ميگرفت. اين شورشها به
اعتقاد اهل تسنن در مورد تقدير قطعي آنها براي حكومت و بروز خشم براي از
دست دادن قدرت در بغدادمربوط ميگرديد. بدين ترتيب عدهاي از
قبايل سني،
مبارزان خارجي، مكتبهاي افراطي، حزب بعث و افسران سني ارتش براساس اين
عقيده كه اخراج سريع آمريكا به سقوط دولت فعلي و بازگرداندن حكومت اهل
تسنن منجر خواهد گرديد، مبارزهاي خشن بر ضد انتقال آمريكا و
جلوگيري از
تثبيت قدرت شيعيان به راه انداختند. در دو سال نخست اشغال عراق، شيعيان
اين كشور با توجه به درخواست آيت الله سيستاني در مورد گرفتار
شدن در دام
جنگ فرقهاي و اطمينان از شكست شورشها توسط نيروهاي آمريكايي در مقابل
حملات شورشيان به اهداف شيعي، احساسات خود را به شدت كنترل
ميكردند اين
وضعيت در سال 2006 تغيير كرد و شيعيان به حملات تلافي جويانه روي آوردند.
سخنان افراطي افرادي نظير مقتدا صدر در خوست آيت الله سيستاني را براي حفظ
ملايمت كنار زد. بروز دو تحول در تغيير نگرش شيعيان تاثيرگذاشت:
1-
انفجار چند بمب در حرم مطهر شيعيان در سامرا در فوريه 2006، بمباران
سامرا نقطه عطفي رواني براي شيعيان عراق بود. اين حادثه احساس امنيت
شيعيان را متزلزل كرد و سهولت برقراري صلح با اهل تسنن را زير
سوال برد.
اين حادثه ترديدهايي نيز در اذهان شيعيان در مورد توانايي و تمايل آمريكا
براي شكست شورشها ايجاد كرد- در حالي كه قابليتها و احساسات
ضد شيعي
خشونت آميز اين كشور انكار ناپذير بود. بسياري از شيعيان عاقلانه بودن
جلوگيري از حملات تلافي جويانه را زير سوال بردند و معتقد
بودند اين كار
تنها موجب تحريك شورشيان گرديده است. اين ترديد مسيري را براي شبه نظاميان
شيعي گشود تا براي تامين امنيت جوامع شيعه و برقراري توازن
از طريق حمله به غير نظاميان سني وارد آن شوند. تاثير حادثه سامرا هرگز در
عراق التيام نيافت و بيگناهان زيادي را به چرخه خشونتبار درگيريهاي
فرقهاي كشاند. روند سياسي نتوانست در جهت بازگرداندن كشور
براي برقراري
صلح و آشتي ميان فرقهها كاري از پيش برد. 2- خشم شيعيان و واكنش آنها
در مقابل بمبگذاري سامرا با تغيير استراتژي آمريكا در عراق در
جهت كنار
نهادن شيعيان شدت گرفت و عدم اطمينان آن ها نسبت به آمريكا بيشتر شد. اين
مساله به نوبه خود سبب كاهش نفوذ آمريكا در سياستهاي شيعيان
گرديد- در
حال حاضر به پايينترين ميزان رسيده است و شمار نيروهاي ضد آمريكايي مقتدا
صدر و ارتش مهدي وي، كه با گسترش كنترل خود در بغداد و جنوب عراق حملات
خود را بر ضد مسلمانان سني افزايش داده است نيز بيشتر ميشود.
آمريكا
اميدوار بود كه انتخابات سال 2005 مسير عراق را تغيير دهد. آمريكا اهل
تسنن را متقاعد كرده بود كه در انخابات شركت كنند و به دولت
وحدت ملي
بپيوندند و اميدوار بود كه بدين وسيله شورشها را به پايان رساند ويا
حداقل كاهش دهد، اما اين مساله محقق نگرديد. واشنگتن با اميد
به جلب حمايت
سياست مداران سني به تدريج از شيعيان فاصله گرفت. آمريكا شيعيان را در
مورد مساله شبه نظاميان و عفو بعثيهاي سابق غير مردمي تحت
فشار قرار داد.
شيعيان در مقابل اين خواستهها مقاومت كردند به ويژه پس از حادثه سامرا
آنها اين مشكل بي ثباتي را بيش از شبه نظاميان خود احساس
كردند. آنها
گفتند شبه نظاميان شيعي تنها نيروي امنيتي است كه از شيعيان در مقابل
بمبگذاري ها دفاع ميكند. شيعيان همچنين احساس كردند كه فشار
آشكار
آمريكا براي تشكيل دولت وحدت ملي موجب حمايت از اهل تسنن و حتي بدتر از آن
تشويق شورشها ميگردد. با ادامه شورشها از تضعيف راه حل آمريكا نگران
بودند. اين مساله بيش از پيش آنها را متقاعد ساخت كه به شبه
نظايمان خود
نياز دارند. اين مساله در استقبال سرد آنها از حضور 20000 نيروي اعلام شده
از سوي دولت منعكس گرديد.
سال 2006 نقطه عطفي در روابط آمريكا و
شيعيان بود. استراتژي آمريكا در اين
سال تغييركرد و عملياتهاي نظامي اين كشور در عوض مبارزه با شورشها به
دستگيري شبه نظاميان شيعه در جنگهاي فرقهاي بغداد متوجه گرديد. شيعيان
متوجه شدند كه آمريكا به سمت مسلمانان سني متمايل شده است و
خواستههاي
امنيتي اهل تسنن را بيش از شيعيان مورد توجه قرار ميدهد اين مساله كه پس
از نگراني گسترده جامعه شيعي به دنبال بمبگذاري سامرا روي داد كمكي به
حفظ موقعيت آمريكا نكرد. به طور ويژه در طول اين سال استراتژي
آمريكا براي
فعاليت نزديكتر با مسلمانان سني شورشها را كاهش نداد وبراساس برخي آمار
80
درصد تلفات آمريكا در عراق در اين دوران بود و از شدت حمله به اهداف
شيعيان نيز نكاست. دست آورد اين استراتژي ترديد براي اعتماد به آمريكا بود
اين ترديدها به سود مقتدا صدر بود و ملايمت شيعيان را نسبت به
آمريكا كاهش
داد. اكنون كاملا آشكار است كه شيعيان تمايلي براي تسليم كردن شبه نظاميان
خود ندارند زيرا معتقدند اين شبه نظاميان تنها پناهگاه قابل اطميناني
هستند كه بدون تضمين امنيتي آمريكا در مقابل حملات فرقهاي
شورشيان از
آنها حمايت ميكنند. اين مساله بدين مفهوم است كه آمريكا از همكاري شيعيان
براي مشكل شبه نظاميان درست پس از اين كه در سركوب شورش ها موفقيتهايي به
دست آوردهاند چشم پوشي ميكند. تا زماني كه شورش خطري براي
شيعيان
محسوب مي گردد. در مقابل خلع سلاح شبه نظاميان، مقاوت ميكنند. درصورت
حمله مستقيم آمريكاييها به نيروهاي شيعه در عراق احتمالا افراط سازي
سياستهاي شيعيان شديدتر خواهد شد. اين مساله ميتواند موجب
تحريك شورش
شيعيان در بغداد و جنوب عراق - پر جمعيت ترين بخش كشور -گردد كه چالش
امينتي بزرگتري را پيش روي آمريكا خواهد داد و ميتواند
نيروهاي آمريكايي
را نابود سازد. در حال حاضر آمريكا براي شكست شورشي كه با آن مواجه است،
تحت فشار شديدي قرار دارد اما با خطر بروز شورشي گستردهتر نيز رو به رو
است. مسايل گستردهتر منطقهاي افراطي شدن سياست هاي شيعيان در
عراق با
تحولات ساير نقاط منطقه همراه شده است و سال 2006 را كه در آن فرقهگرايي
پس از عراق به محركي در سراسر منطقه تبديل گرديد، به سال سرنوشت سازي مبدل
ساخت. در اين شرايط آمريكا دير متوجه شد كه همسويي فرقه گرايي
و سياست هاي
منطقهاي موجب كاهش توان اين كشور در مديريت منسجم اختلافات متعدد موجود
در لبنان، عراق و مساله هستهاي ايران شده است.
جنگ اسرائيل در تابستان 2006 اين جسارت را به حزب الله داد كه لبنان را
براساس خطوط فرقهاي تقسيم كند. جنگ لبنان نشان دهنده منطقهاي
شدن
تنشهاي فرقهاي بود كه در عراق بروز كرده بود. واكنش دولتهاي عربي و
تعدادي از رهبران و سايتهاي جهادي حامي القاعده نسبت به
مبارزه حزب الله
به صورت بي سابقهاي فرقهاي بود و وحدت هميشگي
بر ضد اسرائيل در آن به چشم نميخورد. پس از جنگ سياستهاي لبنان رنگ و
بوي فرقهاي به خود گرفته است، در حالي كه انگيزه حزب الله براي بركناري
دولت لبنان از اين عقيده ناشي ميگردد كه قدرت شيعيان توسط
ساير جوامع
عرضه ميشود، و پس از جنگ واكنشهاي منطقهاي نسبت به تحولات لبنان، ايران
را در مقابل قدرت مردان سني و قديمي منطقه، يعني مصر، اردن و
عربستان
سعودي قرار داده است.
آن چه پس از جنگ لبنان آشكار گرديده اين است كه رقباي فرقهاي كه در
آغاز در عراق با يكديگر روبهرو بودند، اكنون براي مشخص كردن
متحدان
منطقهاي خود و نگرش هاي سياسي عموم مردم بر سر اختلاف اعراب و اسرائيل با
هم رقابت ميكنند. حزب الله و ايران ترجيح ميدهند توجه منطقه
را به مساله
اعراب و اسرائيل جلب كنند و به عنوان حاميان فلسطين، مورد پشتيباني قرار
گيرند. با وجود اين، آنها در پيگيري اين دستور العمل با مقاومت رژيمها و
گروههاي افراطي سني كه ايران و مساله فرقهاي را مهم تر
ميدانند مواجه
گرديدهاند. در اين شرايط تشديد درگيري فرقهاي در عراق و ابعاد گسترده
منطقهاي آن موجب گرديده است حزب الله و ايران به اميد منحرف
ساختن توجه
عمومي از نقش سرنوشت سازي كه عراق در منطقه ايفا ميكند، به مبارزه خود بر
ضد اسرائيل شدت بخشند.
همچنين سال 2006 تغييري اساسي در روابط ايران و آمريكا به همراه داشت.
در
سال 2005 ايران رييس جمهور تندرو را انتخاب كرد كه همزمان با افزايش
تنشها با آمريكا و اسرائيل موجب تحريك ايران در پيگيري برنامه
هستهاي
خود گرديد.اين نگرش اطمينان بخش و تحريك آميز از تغيير در شرايط استراتژيك
منطقه و اعتقاد ايران به اين كه در مقايسه با سال 2003 از موقعيت مستحكم
تري برخوردار است، حاصل ميگردد. تغيير رژيم در افغانستان و
عراق به سود
ايران بوده است. سقوط طالبان و رژيم صدام فضاي بيشتري را براي ايران فراهم
آورد تا نفوذ خود را در منطقه به اثبات رساند، و نابودي ارتش عراق مانع
مهمي را كه پيش روي جاه طلبي و نفوذ ايران در منطقه خليج فارس
قرار داشت،
از ميان برد.
اشغال عراق، قدرت و اعتبار آمريكا را از
ميان برده و مبارزه با ايران را
كه اكنون فرصت مناسبي براي گسترش منافع خود به دست آورده را دشوارتر ساخته
است. افزايش نفوذ ايران از احياي شيعه كه در اثر جنگ عراق در منطقه
خاورميانه شكل گرفته، ناشي شده است. اكنون ايران تمايلات برتري
جويانهاي
در خليج فارس دارد و خود را قدرت بزرگي محسوب ميكند و توان هستهاي خود
را ابزاري براي دست يابي به اين هدف ميداند.
آن چه ايران خواستار آن بوده اين است كه
آمريكا، آسياي مركزي، افغانستان و
منطقه خليج فارس را به عنوان "منطقه مورد تسلط ايران"
Near Abroad
منطقه
تحت نفوذ ايران كه منافع ايران تعيين كننده جزرومدهاي سياسي آن باشد،
بپذيرد و حضور ايران را در لبنان و سوريه به رسميت بشناسد.
سلطه جويي ايران موجب نگراني كشورهاي
همسايه آن گرديده است. عربستان سعودي
دست آوردهاي ايران در عراق و نفوذ فزاينده آن در لبنان و مساله
فلسطين
هشدار داده است. تشديد رقابت ميان اين دو كشور ثبات منطقه را به خطر
مياندازد و مهمتر از آن سبب تقويت فعاليت جهاديون حامي
القاعده
ميگردد. رقابت ميان اين دو كشور در افغانستان و آسياي جنوبي در دهههاي 80
و 90 زمينه ساز افراط سازياي شد كه در
نهايت به حوادث 11 سپتامبر منجر
گرديد.
بدون شك مديريت روابط ايران چالش مهمي در
سياست خارجي آمريكا محسوب
ميگردد و اهميت آن از مساله هستهاي و تهديد اسرائيل نيز فراتر ميرود.
پرسشي كه پيش روي واشنگتن قرار دارد اين است كه آيا بايد به ايران اجازه
داده شود روند تحولات آمريكا را تحت تاثير قرار دهد يا بايد اين كشور را
متوقف كند. در سه سال گذشته،دخالت ايران در اوضاع عراق موجب
برانگيختن
خشم واشنگتن گرديده است. بسياري از مقامات، من جمله اعضاي گروه مطالعه
عراق، پيشنهاد دادهاند كه جلب همكاري ايران براي برقراري ثبات
در عراق
بسيار مهم است و كسب موفقيت در اين زمينه ميتواند به موفقيت در برخورد با
مساله هستهاي منتهي گردد. عراق ميتواند نقطه آغاز باشد، زيرا ظاهرا
منافع آمريكا و ايران، در عراق حتي در شرايط كنوني در مورد
مسايل مهم
هماهنگ است:ايران (با ترس از تشكيل دولت مستقل كرد) خواستار شكست و تجزيه
عراق نيست و بروز جنگ داخلي در عراق براي تهران نگران كننده است . ايران
خواستار موفق شدن دولت شيعي در بغداد است و مايل است كه شيعيان
دست
آوردهايي را كه از سال 2003 تاكنون به دست آوردهاند، تقويت كنند. در واقع
از سال 2003 تاكنون ايران از روند سياسي ارايه شده از سوي آمريكا در عراق-
برگزاري انتخابات، شكل گيري قانون اساسي و دولت-پشتيباني كرده است. احتمال
پذيرش مداخله ايران توسط آمريكا، به رغم مزاياي مثبتي كه براي عراق به
همراه دارد، بسيار بعيد به نظر ميرسيده و اكنون نيز به كلي از
ميان رفته
است.
در حال حاضر سياست آمريكا ظاهرا به سمت
مقابله با ايران نه تنها در عراق
بلكه در سراسر منطقه متمايل ميشود. واشنگتن درصدد است از نفوذ ايران به
عنوان عاملي مهم در حل و فصل مشكلات متعدد منطقه بكاهد.سياستي كه بيش از
عراق متوجه ايران گرديده است. به اختلافات موجود در عراق و
منطقه
خاورميانه دامن خواهد زد، و بدين ترتيب دخالت آمريكا در مسايل منطقه بيشتر
خواهد شد و احتمالا تاثير معكوسي بر منافع آمريكا بر جاي خواهد گذاشت.
اين سياست از بقاياي استراتژي محدود سازي دهه 80 و اوايل دهه 90 است كه
آمريكا همسايگان ايران را به جلوگيري از گسترش انقلاب اين كشور فرا
ميخواند. اگر چه، در آن زمان، ايران ضعيف تر بود و محدود
ساختن آن از
طريق توان نظامي عراق و توان ايدئولوژي افراطي طالبان و اهل تسنن جهت
مقابله با نفوذ ايران شيعي صورت ميگرفت. اما اكنون توان نظامي
عراق ديگر
مانعي محسوب نميشود. مسووليت مقابله نظامي و محدود ساختن ايران بر دوش
آمريكا است. علاوه بر اين در سال 2001 آشكار گرديد كه هزينه
محدود ساختن
ايران شيعي توسط اهل تسنن با تشكيل ايدئولوژي افراطي جهاديون سني و حادثه 11
سپتامبر، پرداخته شد.
اكنون استفاده از استراتژي قديمي محدود سازي، با توجه به توان فعلي
كشورهاي همسايه ايران درخاورميانه و توازن قدرت در اين منطقه،
به مفهوم
تعهد طولاني مدت آمريكا براي حضور در خليج فارس و استقرار نيروها براي
مقابله با ساير زمينههاي درگيري در شرايط افزايش افراطگرايي
خواهد بود.
اين وضعيت آمريكا را در مركز اختلافات منطقه قرار خواهد داد و افراطگرايي
مكتبي و تروريسم موجب آسيب اجتناب ناپذير اين كشور خواهد
گرديد. عواقب
درگيري با ايران براي منافع منطقه و آمريكا سنگين خواهد بود. بروز درگيري،
ايران و مهمتر از آن مردم ايران را افراطي خواهد ساخت. بروز درگيري
تاثير معكوسي بر تحولات سياسي ايران بر جاي خواهد گذاشت ايران
را قويتر
خواهد نمود و موجب جلب حمايت مردم از كشور خواهد گرديد. احساسات ضد
آمريكايي و افراطگرايي مكتبي اساس سياست مردمي ايران را تشكيل
نميدهد.
درخواست برقراري و دموكراسي در اذهان مردم ايران جاي دارد - دقيقا برخلاف
وضعيت مردم در ساير نقاط خاورميانه. اين روند احتمالا در اثر
بروز درگيري
دگرگون خواهد شد. امروز ايران ثبات منطقهاي را به سود منافع خود ميداند.
ايران در پايان دهه 80 هدف صدور انقلاب خود به همسايگان خود در خليجفارس
را رها كرد و از آن زمان تاكنون بهعنوان قدرتي موجود عمل كرده است. اين
كشور درصدد كسب نفوذ در ساختار موجود قدرت منطقهاي است. اين
كشور در دهه 90
روابط خود را با كشورهاي حاشيه خليجفارس بهبود بخشيد و بهويژه روابط
خود را با عربستان سعودي عادي ساخت. ايران در سال 2001 از
برقراري ثبت در
افغانستان و همچنين برقراري ثبات در عراق در مراحل نخست اشغال حمايت كرد.
بروز درگيري مسير سياست خارجي فعلي ايران را تغيير خواهد داد. روند دخالت
دادن گستردهتر ايران در امور منطقه و حضور اين كشور در ساختارهاي سياسي و
اقتصادي آن كه از ويژگيهاي دهه پيش بوده است، دگرگون خواهد
شد. احتمالا
ايران براي كشورهاي همسايه خود خطر بزرگتري محسوب خواهد گرديد، روندي كه
آمريكا بدون تشديد درگيري و تعهد براي حضور بيشتر در منطقه به سختي آن را
كنترل يا مهار خواهد كرد. مقابله با ايران احتمالا وضعيت عراق
را وخيمتر
خواهد ساخت، اما تاثير آن تنها به عراق محدود نخواهد شد. اين وضعيت
زمينههاي مختلفي را در بخش وسيعي از خاورميانه از افغانستان
گرفته تا
خليجفارس، اراضي فلسطين و لبنان به شكلي ديگر در خارج از منطقه خاورميانه
تحتتاثير قرار خواهد داد. اين مساله موجب شعلهور شدن احساسات ضد
آمريكايي در جهان اسلام خواهد شد. هزينه اين درگيري از آنچه
امروز آمريكا
در منطقه ميپردازد، تجاوز خواهد كرد و در صورتي كه اين درگيري به جنگ با
ايران - كشوري كه بزرگتر و پرجمعيتتر از عراق است - منتهي
گردد، وضعيت
وخيمتري پديد خواهد آمد. بروز درگيري ايران را در دستيابي به تسليحات
كشتار جمعي و ايجاد بيثباتي در خاورميانه مصممتر خواهد كرد.
اين مساله
ميزان و شدت درگيريهايي را كه بر منافع آمريكا تاثير ميگذارد افزايش
خواهد داد و بهعلاوه دستآوردهايي را كه تاكنون از جنگ عليه
تروريسم به
دست آمده است، از ميان خواهد برد. مساله هستهاي، نقش ايران در لبنان و
درگيريهاي فلسطين در عراق، زمينههاي جدي عدم توافق آمريكا و ايران است.
نگرانيهاي آمريكا در مورد تمايلات جاهطلبانه ايران و سياستهاي اين كشور
نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. با وجود اين، تا زماني كه برقراري ثبات در
افغانستان، عراق و منطقه خليجفارس به سود ايران است، دخالت
دادن اين كشور
در امور ميتواند سيري فراهم آورد كه از طريق آن بتوان عملكرد اين كشور را
در راستاي تحقق منافع آمريكا و ساير همسايگان اين كشور
تحتتاثير قرار
داد. با وجود اينكه دخالت دادن ايران نميتواند به سهولت و سرعتي كه
مدنظر آمريكا است صورت گيرد، اما گسترش دخالت و تعهد ايران
نسبت به نظم
منطقه كه آمريكا در صدد ارتقاي آن است بسيار سودمند است. مقابله با اين
چالش منافع آمريكا با اعمال رويكردي سياسي كه در زير بيان شده است، به
بهترين نحو تحقق خواهد شد: 1. در عراق، تلاش در جهت برقراري
سازش سياسي كه
از وسعت خشونتهاي فرقهاي ميكاهد، ضروري است. هرج و مرج موجود در عراق،
حاصل عدم وجود يك روند سياسي معتبر و نقشه راه براي برقراري صلح فرقهاي و
ساخت كشور است. اين خشونتها با استفاده از ابزار نظامي كنترل
نميشود،
تنها يك طرح سياسي كه بتواند طرفهاي درگير را به سمت مصالحه سوق دهد
انگيزههاي خشونت را از ميان خواهد برد و تحركات را تغيير
خواهد داد. طرح
وحدت ملي در اواخر سال 2005 مطرح گرديد و زماني به عراقيها ارايه شد كه
خشونتها، خصومت ميان دو طرف را تشديد نكرده بود و آمريكا با
رهبران شيعي
و پيروان آنها همراهي بيشتري داشت. زمان اجراي اين طرح گذشته است و
اعمال فشار بر دولت عراق براي اجراي آن، اين واقعيت را تغيير
نخواهد داد.
اگر وحدت ملي هنوز قابل دستيابي باشد، بايد با طرح جديدي ارايه گردد. اين
خطر احساس ميشود كه در ماههاي آينده استراتژي شورش با تحريك
شورش شيعيان
وسعت درگيريها را گسترش دهد. شبهنظاميان شيعي تاكنون با نيروهاي
آمريكايي وارد جنگ نشدهاند، اما مقابله مستقيم ميتواند جنگ
فرقهاي
آنها را به شورشي شيعي عليه آمريكا تبديل كند - چيزي كه عراق تاكنون با
آن مواجه نبوده است. اكثر مردم عراق، بهويژه در منطقه
عربنشين آن شيعه
هستند. بروز شورش شيعي ضدآمريكايي در شرايطي كه شورش اصل تسنن عليه آمريكا
چنان ادامه دارد. مسووليت نيروهاي نظامي آمريكا را به مراتب بيشتر خواهد
كرد. اين مساله شيعيان را نيز در منطقه افراطي خواهد ساخت.
افراطي شدن
شيعيان وسعت و شدت خطرات مربوط به امنيت و منافع آمريكا را به شكل قابل
توجهي افزايش خواهد داد و تاثير معكوس بر تلاش جهاني در جهت
مقابله با
افراطگرايي و تروريسم خواهد داشت. حضور شبهنظاميان ميان شيعي در عراق
مشكل بزرگي محسوب ميگردد، اما افزايش درگيريها از طريق تبديل
كردن اين
مشكل به نيرويي ضد آمريكايي نه به سود عراق خواهد بود و نه به سود آمريكا. 1.
منحصر كردن سياست آمريكا در خاورميانه به محدود ساختن ايران، بيش از
آن كه موجب كاهش درگيريها شود. وسعت آن را گسترش خواهد داد.
اين مساله
همچنين بيش از آن كه سبب كاهش خطر تروريست براي آمريكا، موجب افزايش آن
خواهد شد. اعمال اين سياست مستلزم حضور طولانيمدت آمريكا در
خاورميانه
است. در مقابل آمريكا بايد با ارايه راهحلهاي سياسي به بحران فلسطين،
لبنان، عراق و بنبست هستهاي ايران، تنشهاي موجود در منطقه را كاهش
دهد. آمريكا نبايد تمامي اين درگيريها را به چالش سلطهطلبي
ايران مرتبط
سازد و بروز درگيري گستردهتر با ايران را بهعنوان راهحلي براي رفع
چالشهاي مربوط به مساله فلسطين، لبنان و عراق تلقي كند. هيچ
دو كشوري بيش
از آمريكا و ايران آينده خاورميانه را مورد اهميت قرار نميدهند. اهميت
ثبات در روابط ايران و آمريكا را در آينده خاورميانه بايد مورد
تاكيد
ويژهاي قرار داد. دخالت دادن ايران پيش از بروز درگيري، واقعيترين فرصت
را براي دستيابي به اين هدف فراهم ميآورد. آمريكا بايد به
منظور دلسرد
كردن گردانندگان منطقه در استفاده از فرقهگرايي بهعنوان ابزار سياست
خارجي گامهايي بردارد. سرمايهگذاري روي افكار فرقهاي و بهويژه
سازمانهاي افراطي سني همانند القاعده كه ارتباط نزديكي با
ايدئولوژي و
خشونت فرقهاي دارند نه تنها موجب تشديد درگيريها خواهد گرديد، بلكه
افراطگرايي را تقويت خواهد كرد كه به زيان منافع گستردهتر
آمريكا در
منطقه است. مسالهاي كه به اندازه سلطه شيعيان و تجاوزطلبي ايران براي
آمريكا و متحدانش خطرناك است، تقويت پايگاههاي مكتبي و
سازماني افراطيون
سني است كه تنها سبب تهديد بيشتر منافع آمريكا خواهد شد.
|