|
|||||||
گزیده
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
با وجود برخورداري از حمايت بينالمللي كه ياسر عرفات تنها در آخرين روزهاي حكومت خود ميتوانست روياي آن را در سر بپرورد، عباس در زمينه تغيير سياستهاي اسراييل و يا ايجاد تغييرات بنيادين در نگرش ايالاتمتحده، موفقيتي بيش از عرفات بهدست نياورده است
پيش از انتخاب عباس، گروه بحران بر اين عقيده بود كه وي بايد مشروعيت خود را از مردم فلسطين اخذ نمايد و با كسب نتايج مطلوب، اهداف خويش را پابرجا نگاه دارد
لازم نيست كه عباس بهسرعت و بيدرنگ به صلحي همهجانبه دست پيدا كند بلكه بايد نشان دهد كه خروج اسراييل به معناي خروج دائمي است و نه عقبنشيني تاكتيكي؛ همچنين وي بايد ثابت نمايد كه اين اقدام در راستاي اجراي نقشه راه است نه جايگزين آن؛ و نقشه راه باعث ايجاد صلحي خواهد شد كه دستكم خواستههاي مردم فلسطين را در يك چارچوب زماني قابل قبول تأمين خواهد نمود، نه يك توافق مياندورهاي و درازمدت براي تأمين اهداف نخستوزير اسراييل، شارون
استراتژي رهبري فلسطين مبتني بر پايانبخشيدن همهجانبه و پايدار خصومتهاست. بدون دستيابي به اين هدف، دولت خودگردان قادر به كنترل امور كشور، قانع ساختن اسراييل به كاهش فشار سنگين خود بر حيات اجتماعي و اقتصادي مردم فلسطين، بازسازي نهادها و حيات سياسي و يا بسيج جامعه بينالمللي براي تأمين حمايت لازم و فشار واردساختن بر اسراييل در زمينه اجراي تعهدات مندرج در نقشه راه نخواهد بود
تضمين پايانبخشيدن به دشمنيهاي ديرينه روشي است كه عباس با استفاده از آن ميخواهد در مقابل فشارهاي متعارض واردشده ازسوي اسراييل، جامعه بينالمللي، اپوزيسيون فلسطين و افكارعمومي واكنش نشان دهد
گستردگي اين باور كه دوران انحصار قدرت جنبش ملي درقالب يك رهبر يا سازمان به همراه عرفات به زير خاك رفته و جايگزين نهادينهسازي قدرت و حكومت قانون، فروپاشي و بينظمي است، موجب شتاب يافتن تلاش براي اصلاحات شده است
ابومازن اكنون با يك دوراهي روبهروست، زيرا از يكسو بيشترين فشار براي اصلاحات ساختاري از درون خود سازمان فتح وارد ميشود و ازسوي ديگر همين سازمان بيشترين مقاومت را درمقابل اصلاحات يادشده نشان ميدهد
در ميان اخطارهاي مكرر مبني بر اينكه هرگونه تأخير در انتخابات ميتواند موجب تجديدنظر جنبش اسلامگرا در تفاهمات خود با ابومازن گردد. سخنگوي حماس، سامي ابوزهري در 11 مي بر اين مطلب تأكيد ورزيد كه تأخير در انتخابات ميتواند بر روابط ميان فلسطينيها تأثيرگذار باشد
مردم فلسطين بنا به عادت، بخش زيادي از معضلات اجتماعي، اقتصادي و سياسي خود را به وجود فساد نسبت ميدهند؛ افراد سودجو، اهل پارتيبازي و غيرپاسخگو بهعنوان اشخاصي تصوير ميشوند كه منافع فردي خويش را به بهاي قربانيساختن اهداف ملي بهدست ميآورند ودرنتيجه مسئول بيكاري و گرسنگي هستند
از ابتداي كار، ابومازن با يك دوراهي روبهرو بود: زير و روكردن ساختار دولت خودگردان به بهاي طردشدن برخي چهرههاي قدرتمند، يا اولويتدادن به ثبات به بهاي نااميدساختن تودههاي بيقرار مردم. به نظر ميرسد كه او بين اين دو نگرش سرگردان شده است
با خارجشدن عرفات از صحنه، اولويت كار عباس عبارت است از گرفتن اين بهانه از اسراييل كه موضوع شورش و اصلاحات را به عنوان دليل خودداري از مذاكره معرفي كند تا بدينوسيله عباس واشنگتن را ترغيب نمايد كه فشار لازم را براي اجراي نقشه راه بر شارون وارد سازد
از ديدگاه مردم فلسطين، تركيب عواملي مانند احداث شهركها، بويژه در اطراف بيتالمقدس، ساخت ديوار حائل، خروج از غزه و اطمينانهاي داده شده ازجانب ايالاتمتحده موجب شده كه شارون براي تعيين نتيجه اختلافات بهصورت يكجانبه اقدام كند
”هيچ چيزي وجود ندارد كه عباس بتواند سال بعد آن را بپذيرد ولي امسال نتواند. اين بدان جهت است كه وي درخصوص وضعيت دائمي، ديدگاههاي روشني دارد كه عمدتاً مبتني بر اعتقادات است نه محاسبات و همچنين هر توافقي كه او منعقد كند، براي كسب مشروعيت بايد در معرض همهپرسي مردمي قرار بگيرد. “
يكي از مشاوران ارشد رياست دولت خودگردان، معضل موجود در برابر عباس را چنين توضيح ميدهد: ”ما همانند كسي هستيم كه بهتازگي از خواب بيدار شده و خود را ميليونر يافته است. ما اكنون بايد به بانك ايالاتمتحده و بانك اسراييل مراجعه و چكهاي خود را نقد كنيم. اگر پيش از انقضاي اعتبار چكها موفق به انجام اين كار نشويم، دستمان خالي خواهد بود.“
يكي از بارزترين مصاديق تفاوت ميان عباس و عرفات آن است كه رئيس كنوني دولت خودگردان بيشتر مايل است ازسوي گروههاي مخالف مورد ستايش قرار بگيرد تا در ميان جنبشي كه وي براي مدت چهاردهه بخشي از رهبري آن بوده است
اگر فتح در زمينه انتخابات و اصلاحات ساختاري ناموفق عمل نمايد و يا اگر ركود روابط اسراييل و فلسطين پس از سال 2005 نيز ادامه پيدا كند، تفاهم ميان حماس و فتح ممكن است از هم بپاشد
فلسطينيها در جستوجوي مداركي هستند كه نشان بدهد دولت بوش فراسوي ابتكار شارون براي خروج از مناطق اشغالي را نگاه ميكند و در حال تدوين پيشنهادهاي عملي براي اجرا پس از تكميل مراحل خروج است
بنا به گفته زياد ابوعين، عضو شوراي انقلابي فتح، ”تفاوت ميان عرفات و عباس در آن است كه ابوعمار ميتوانست ولي نميخواست، درحاليكه ابومازن ميخواهد ولي نميتواند.“
اگر عباس نتواند مردم كشورش را قانع كند كه قادر به پاسداري از منافع ملي و توجه به نيازهاي اجتماعي و اقتصادي آنان است، مردم به مخالفت با وي برخواهند خاست
|
|||||||
مطلب وارده 8 آبان 1384 - 2005 Dec 28
ابومازن به واشنگتن ميرود:
آيا هنوز شانسي براي موفقيت دارد؟
گزارش گروه بينالمللي بحران (شماره 17) امان/ بروكسل، 24 مي 2005 منبع:N817 Middle East Briefing
نگاهي گذرامحمود عباس (ابومازن) در حالي كه شش ماه پس از انتصاب خود بهعنوان رئيس كميته اجرايي سازمان آزاديبخش فلسطين (PLO) و بيش از 100 روز پس از انتخاب بهعنوان رئيس دولت خودگردان فلسطين قصد سفر به واشنگتن را دارد، در موقعيت دشواري به سر ميبرد. برنامههاي وي از مشروعيت سازماني و مردمي برخوردار است، ولي او از برخي جهات بسيار مهم، هنوز رهبري بهشمار ميرود كه حكومتكردن برايش دشوار است. مطرحكردن خواستههاي مختلف از وي موجه است و اسراييل نيز با همين ديدگاه، دغدغههاي امنيتي خود را براي وي تشريح مينمايد، ولي طرح اين خواستهها بايد با اعطاي اختياراتي همراه شود كه به وي قدرت اقدام بخشد و ازجمله به او امكان دهد كه در صورت لزوم، وي نيز از اسراييل خواستههاي مشروع داشته باشد. با وجود برخورداري از حمايت بينالمللي كه ياسر عرفات تنها در آخرين روزهاي حكومت خود ميتوانست روياي آن را در سر بپرورد، عباس در زمينه تغيير سياستهاي اسراييل و يا ايجاد تغييرات بنيادين در نگرش ايالاتمتحده، موفقيتي بيش از عرفات بهدست نياورده است. در سطح داخلي، وي بهعنوان يك اصلاحطلب متعهد به بازسازي نهادهاي سياسي فلسطين، شهرت كسب نموده است. اگرچه تغييراتي هم رخ داده ولي سرعت آنها كم و پراكنده بوده است كه علت اصلي آن بيشتر مقاومت دروني جنبش آزاديبخش ملي فلسطين (فتح) بوده تا مخالفتهاي اپوزيسيون. مطلب ديگري كه اهميت آن كمتر نيست، اين نكته است كه برخي از برجستهترين دستاوردهاي ابومازن ـ ازجمله، كاهش قابل ملاحظه دشمني ميان اسراييل و فلسطين و جذب تدريجي جبنش اسلامگراي مقاومت (حماس) در نظام سياسي ـ درنتيجه بنبست در روابط با اسراييل، اختلاف ديدگاهها درخصوص آتشبس ميان اسراييل و فلسطين و دورنماي تعويق انتخابات پارلمان، مورد تهديد قرار گرفته است. پيش از انتخاب عباس، گروه بحران بر اين عقيده بود كه وي بايد مشروعيت خود را از مردم فلسطين اخذ نمايد و با كسب نتايج مطلوب، اهداف خويش را پابرجا نگاه دارد. او در زمينه اول به پيشرفت قابلملاحظهاي دست يافته، ولي مشروعيت وي بهدليل كمبودهايي در زمينه دوم، زير سوال رفته است. بدون اصلاحات عملي و پيشرفتهاي محسوس ديپلماتيك، مشكلات وي در حال افزايش است. ديدار رهبر فلسطين در 26 مي 2005 از كاخ سفيد، انتخابات مجلس در پايان سال و خروج تدريجي اسراييل از غزه و قسمتهايي از شمال ساحل غربي از اهداف حياتي بهشمار ميرود. اگر وي بدون نتايج قانعكننده از مأموريت نخست بازگردد، فتح در مأموريت دوم عملكرد ضعيفي خواهد داشت و عقبنشيني اسراييل نيز ناقص خواهد ماند يا مانع پيشرفت سياسي حقيقي خواهد شد و بدينترتيب، اقتدار وي به ميزان زيادي كاهش پيدا ميكند. احتمال تكرار دوران نخستوزيري وي در سال 2003 كه در جريان آن، سرسختي اسراييل، بيتوجهي ايالاتمتحده و انفعال بينالمللي باعث شد رقباي فلسطيني، او را از ميدان به در كنند، دور از ذهن نيست. اگرچه اوضاع و احوال در سال 2005 با آن زمان متفاوت است، چالشهاي پيش روي عباس و جنبش ملي فلسطين اساساً تغيير نكرده است: lبهبود زندگي روزمره: مهاركردن بحران اقتصادي و احياي نظم و قانون، اولويتهاي اصلي شمرده ميشوند. نظر عمومي مردم فلسطين بر اين است كه نتايج در بهترين حالت نيز بسيار كند حاصل شده است. امنيت شخصي افراد تنها به ميزان اندكي بهبود يافته و همچنان ناآرامي در ميان تهيدستان و بيكاران به چشم ميخورد. اگر دولت خودگردان موفق نشود اصلاحات ساختاري در عرصههاي امنيتي و مالي را به سرعت به دستاوردهاي عملي مبدل نمايد، انتظارات برآورده نشده بيش از پيش موجب بروز مخالفتها خواهد شد. بوش كه در ماه ژانويه پرداخت 200 ميليون دلار را به دولت خودگردان تعهد نمود، بايد از ديدار با ابومازن براي اعلام اين مطلب استفاده كند كه درصدد خنثيكردن محدوديتهاي كنگره براي هدايت بيش از يك چهارم اين مبلغ به سمت اسراييل و محرومساختن دولت خودگردان از دسترسي مستقيم به بقيه مبلغ است. lنظمبخشيدن به مجلس فلسطين: فلسطينيها تقريباً يكصدا نظام سياسي بهجا مانده از عرفات را نيازمند اصلاحات بنيادين ميدانند تا از فروپاشي نجات پيدا كند. نهادسازي، شراكت حقيقي در قدرت و برقراري حكومت قانون بايد از اولويت برخوردار گردد. عباس در زمينه مديريت انتقال منظم قدرت و ادغام حماس در نظام سياسي فلسطين نمره خوبي كسب كرده است ولي تا به اين لحظه نتوانسته مانع از افزايش ناهماهنگي در داخل سازمان فتح و رقابتهاي دروني دولت خودگردان شود. انتخابات مجلس كه براي 17 ژوئيه 2005 برنامهريزي گرديده، نقطه آغاز اين فرايند بهشمار ميرود. در عين حال كه عباس شخصاً به اين تاريخ متعهد است، با فشارهاي فزايندهاي از داخل فتح، كشورهاي عرب و جامعه بينالمللي براي بهتأخيرانداختن شتاب انتخاباتي اسلامگرايان و استفاده از زمان براي ايجاد نتايج محسوستر روبهرو است، اما تأخير در انتخابات، شهرت عباس را بهعنوان يك مرد خوشقول لكهدار ميسازد، درحاليكه حماس نيز هشدار داده كه چنين امري ميتواند به تجديدنظر در تعهدات اين سازمان بينجامد. عباس نبايد ـ بويژه ازسوي واشنگتن ـ براي تأخير يكجانبه انتخابات يا تجديدنظر در تفاهمات به عمل آمده با حماس، تحت فشار قرار بگيرد. lايفاي تعهدات اسراييل: برمبناي تفاهمات دوجانبه با اسراييل در اجلاس هشت فوريه 2005 شرمالشيخ و همچنين تفاهمات جداگانه بهدست آمده با سازمانهاي سياسي فلسطيني در غزه و قاهره، عباس توانست درگيريهاي فرساينده با اسراييل را بهطور نسبي متوقف كند و تعهداتي را براي پايانبخشيدن به محاصره مراكز جمعيتي فلسطيني از اسراييل اخذ نمايد. با اين حال، اجراي كند و ضعيف تعهدات، وضعيت آنها را به خطر انداخته است. اين مطلب كه اسراييل تاكنون تنها از دو شهر عقبنشيني نموده، تعداد اندكي از زندانيان را آزاد كرده و بيشتر نقاط ايست و بازرسي را همچنان پابرجا نگاه داشته، باعث تضعيف اين ادعاي عباس است كه برقراري ارتباط، ثمربخشتر از درگيري است. اسراييل مدعي است كه دولت خودگردان از مهار گروههاي شبهنظامي ناتوان است. پركردن فاصله ميان ديدگاههاي دوطرف، نظارت بر اقدامات آنها و فشارآوردن براي ايفاي تعهدات نيازمند ايفاي نقش فعالتري از سوي ايالاتمتحده است كه تاكنون فرستاده اين كشور، ژنرال وارد (Ward) نتوانسته از عهده آن برآيد. lتوقف ساختوساز شهركهاي جديد: با نزديكترشدن زمان عقبنشيني اسراييل در غزه، عباس بهدنبال قول محكمتري از ناحيه ايالاتمتحده براي توقف شهركسازي تازه در ساحل غربي و بويژه در اطراف بيتالمقدس است. لازم نيست كه عباس بهسرعت و بيدرنگ به صلحي همهجانبه دست پيدا كند بلكه بايد نشان دهد كه خروج اسراييل به معناي خروج دائمي است و نه عقبنشيني تاكتيكي؛ همچنين وي بايد ثابت نمايد كه اين اقدام در راستاي اجراي نقشه راه است نه جايگزين آن؛ و نقشه راه باعث ايجاد صلحي خواهد شد كه دستكم خواستههاي مردم فلسطين را در يك چارچوب زماني قابل قبول تأمين خواهد نمود، نه يك توافق مياندورهاي و درازمدت براي تأمين اهداف نخستوزير اسراييل، شارون. علامتهاي دريافتي از كاخ سفيد به فلسطين كمك مينمايد كه تعيين كنند آيا برنامه ابومازن شايسته حمايت بيشتر هست يا خير؟ تضمينهاي رسمي و تعهدات معتبر در پشتيباني از يك فرايند ـ يعني آنچه ابومازن به دست ميآورد و زمان بهدست آوردن آن ـ از عوامل مهمي هستند كه ميتوانند موضع وي را تقويت كنند.
قمار فلسطينيها خطرات موجود را افزايش ميدهدپيروزي 9 ژانويه 2005 محمود عباس در انتخابات رياست دولت خودگردان فلسطين، اگرچه توفاني نبود، اما براي دادن قدرت لازم براي پيگيري سياستهايي كه وي در جريان تبليغات و در اجلاس 8 فوريه 2005 اعراب و اسراييل در شرمالشيخ از آن دفاع مينمود، كفايت ميكرد.(1) با اين حال، مأموريت وي بيانتها نيست. در عين حال كه طرحهاي او براي پايانبخشيدن به رويارويي مسلحانه با اسراييل، اصلاح نهادهاي دولت فلسطين و رسيدن به يك راهحل صلحآميز دوجانبه براساس مذاكره، از حمايت گستردهاي در سطح داخلي برخوردار است، جاذبه وي در نگاه اول ناشي از اين اعتقاد است كه او ميتواند حمايت بينالمللي لازم را براي اجراي اين برنامه بهدست آورد. اين امر بدان معناست كه موفقيت عباس بيش از هر عامل ديگري براساس دستاوردهاي محسوس مورد قضاوت قرار خواهد گرفت.(2) به قول حنان اشراوي، يكي از اعضاي مستقل مجلس، "مردم توقعات خيلي بالايي دارند. اگر او شكست بخورد، سرخوردگي حاصله سنگين و نتايج آن بسيار جدي خواهد بود."(3) محمد حوراني از رهبران برجسته فتح و عضو پارلمان در اينباره صراحت بيشتري به خرج داده است: "بهجاي آنكه وضعيت موجود را يك فرصت تاريخي بدانم، بيشتر مايلم آن را بهعنوان آخرين فرصت قلمداد كنم و اين بار شكست بهمعناي فروريختن دولت خودگردان، از هم پاشيدن فتح و پرشدن جاي آن توسط ديگران خواهد بود. در اين شرايط، اسراييليها نيز بازنده خواهند بود."(4) استراتژي ابومازن سرراست و روشن است. وي اميدوار است كه با تدبير انديشيهايي براي تثبيت نظام سياسي، واردكردن حماس به درون نظام، احياي اقتصاد، اعاده نظم و قانون و پايانبخشيدن به حملات عليه اسراييل، بتواند كيفيت زندگي روزمره را بهبود بخشد و تصوير مردم فلسطين را در ذهن ايالاتمتحده و اسراييل اصلاح نمايد. وي با وفادارماندن به قولهاي خود، انتظار دارد كه بوش نيز به تعهدات خويش پايبند بماند ـ و ضمن به جلو راندن فرايند صلح، اسراييل را وادار به انجام تعهداتش كند ـ و ازسوي ديگر، تغيير افكارعمومي در اسراييل يا نخستوزير كنوني، آريل شارون را وادار به سازگاري بيشتر نمايد يا منجر به تغييرات داخلي سياسي در آن كشور گردد. به بيان ديگر، در هر يك از اجزاي اين استراتژي، رهبري فلسطين دستكم وابسته به اعمال ديگران، نظير اسراييل، جامعه بينالمللي و ساير مردم فلسطين است تا متكي اقدامات خويش. به علاوه، با توجه به وابستگي متقابل ميان جنبههاي مختلف نگرش وي، عباس يا بايد در تمام زمينهها به موفقيت دست پيدا كند يا با خطر شكست در تمامي آنها روبهرو گردد. بدون خاتمه خشونتها، نه ايالاتمتحده و نه اسراييل قادر به واكنش مثبت نخواهند بود؛ بدون نظر مساعد اسراييل و جامعه بينالمللي، امكان حفظ آتشبس وجود نخواهد داشت؛ اگر به حماس جايگاه مناسبي در نظام سياسي داده نشود، انگيزهاي براي حفظ آرامش در اين سازمان موجود نخواهد بود و بدون بهبود واقعي در زندگي روزمره، مردم فلسطين تمام اين استراتژي را زير سوال خواهند برد. ممدوح نوفل، عضو شوراي مركزي سازمان آزاديبخش فلسطين و مشاور پيشين ياسر عرفات، "هفت مانع" موجود از سر راه عباس را شناسايي نموده است: "شارون، كه مخالف هرگونه فرايند صلح است و هيچگونه حمايتي از عباس به عمل نميآورد؛ بوش كه به جاي فشار بر شارون، به عباس فشار ميآورد كه با شارون همكاري كند؛ ميراث بهجاي مانده از عرفات كه عباس را بهعنوان كرزاي فلسطين مورد شماتت قرار داد؛ حماس و ديگر گروههاي اپوزيسيون، به اين عنوان كه عباس قادر نيست مأموريت ديپلماتيك خود را چه با آنها و چه بدون آنها به انجام برساند؛ فتح، از آن جهت كه بسياري از مراكز اصلي قدرت آن مانع اجراي برنامههاي عباس ميشوند؛ فقر كه فوريترين مشكل مردم فلسطين بهشمار ميرود؛ جنبشهاي صلحطلب اسراييل و فلسطين كه ضعيفتر از آنند كه حمايت موثري از وي به عمل آورند و خود محمود عباس كه فاقد قاطعيت و روشهايي است كه عرفات براي غلبه بر مشكلات يادشده از آن بهره ميجست.(5)
الف) آتشبساستراتژي رهبري فلسطين مبتني بر پايانبخشيدن همهجانبه و پايدار خصومتهاست. بدون دستيابي به اين هدف، دولت خودگردان قادر به كنترل امور كشور، قانع ساختن اسراييل به كاهش فشار سنگين خود بر حيات اجتماعي و اقتصادي مردم فلسطين، بازسازي نهادها و حيات سياسي و يا بسيج جامعه بينالمللي براي تأمين حمايت لازم و فشار واردساختن بر اسراييل در زمينه اجراي تعهدات مندرج در نقشه راه نخواهد بود. شكست در تأمين اين هدفها، به نارضايتي عمومي، افزايش ناهماهنگي در داخل جنبش فتح و چالش عليه برتري اين جنبش درچارچوب جنبش ملي فلسطين خواهد انجاميد. عباس عملاً رياستجمهوري خود را در گروي تداوم آتشبس قرار داده است. شورشهاي مسلحانه عمدتاً توسط گروههاي مستقل و خودمختاري هدايت ميشده كه فراتر از محدوده كنترل دولت خودمختار عمل ميكنند و از ساختار فرماندهي ويژه خود برخوردارند. بنابراين، تحميل نظمپذيري بر نيروهاي امنيتي و تجديد ساختار آن تا حدودي ميتواند اين مشكل را حل نمايد. براي دستيابي به نتيجه مطلوب، دولت خودگردان از دو گزينه بهرهمند است. اين دولت ميتواند به خلعسلاح جنبشهاي مسلح و شبهنظاميان از طريق زور بپردازد يا آنكه از راههاي سياسي آنها را قانع سازد كه سلاحهاي خود را زمين بگذارند. در اين برهه زماني، گزينه اول به معناي بروز جنگ داخلي با گروههايي است كه قدرت و پايگاه مردمي آنها در جريان شورشها بهشدت افزايش پيدا كرده و درنتيجه تنها يك گزينه تئوري است. تداوم درگيريهاي داخلي ميان گروههاي فلسطيني همچنان ـ و تا زمانيكه اشغال ادامه دارد ـ يك خط قرمز سياسي و اخلاقي به حساب ميآيد.(6) نيروهاي امنيتي كه از پيش، قدرت آنها به ميزان قابلتوجهي كاهش يافته با يك چالش قدرتمند روبهرو خواهند شد و سلامت نيروهاي آنان تا آخرين درجه در معرض آزمون قرار خواهد گرفت. بعيد است كه دولت خودگردان و فتح از اين رويارويي، سالم و دست نخورده بيرون بيايند. همچنين بعيد است كه موفقيت دولت خودگردان در اين رويارويي، موجب توقف بهموقع حملات گردد. شبهنظاميان فلسطيني حتي در صورت شكست نيز ممكن است بخشي از توانايي خود براي واردكردن ضربات آزاردهنده عليه اسراييل را حفظ كنند و حتي براي اين كار اراده بيشتري از خود نشان دهند.(7) با توجه به خطرات نظامي و بويژه سياسي موجود در اين نگرش، ابومازن مصرانه و به شدت با آن مخالفت ورزيده است. در عوض، عباس شيوه برقراري ارتباط و ادغام را انتخاب نموده است. از يكسو، وي درصدد آن است كه براي ايجاد مهلت و تأخير، از اشتياق عموم مردم و سازمانهاي شبهنظامي بهرهبرداري كند. ازسوي ديگر، وي با فرصتسازي براي تبديل پايگاه مردمي حماس به قدرت سياسي از راه مشاركت در فرايند انتخابات و ادغام در نظام سياسي،(8) آنها را به سمت خود جلب نموده و اعضاي جوخه شهداي الاقصي وابسته به فتح را نيز با دورنماي واردساختن آنها به نيروهاي امنيتي و سازماندادن به وضعيت و جايگاه آنها وسوسه نموده است. او درصدد است تا با واردكردن مجموعهاي از رهبران سياسي و فرماندهان شبهنظامي منتقد به درون نظام، گروههاي باقيمانده در خارج نظام را به انزوا بكشاند، اعمال آنان را فاقد مشروعيت جلوه دهد و با عوامل تبهكار برخوردي جدي كند. بمبگذاري انتحاري 25 فوريه 2005 در تلآويو كه بنا به باور عده گستردهاي از مردم، كار يكي از شاخههاي مخفي مرتبط با جهاد اسلامي بوده،(9) اين نگرش را به تصوير كشيد؛ نهتنها براي اولين مرتبه از سپتامبر سال 2000 تاكنون رهبران جهاد اسلامي در داخل سرزمينهاي اشغالي و خارج از آن علناً خود را از مسئوليت اين حملات كه توسط گروههاي وابسته به خودشان صورت گرفته بود، دور نگاه داشتند، بلكه اعضاي شاخه زيرزميني مربوطه بعدها بدون مقاومت جدي توسط دولت خودگردان توقيف گرديدند.(10) اسراييل حلقه مهمي در اين فرايند بهشمار ميآيد. سازمانهاي شبهنظامي به دليل اين ادعاي خود كه آتشبس يكجانبه اعلام شده توسط آنان در نيمه سال 2003 عمدتاً ازسوي نخستوزير اسراييل، آريلشارون تخريب گرديد،(11) آماده نيستند كه به دور جديد آتشبس جنبه رسمي ببخشند، مگر آنكه اسراييل نيز متعهد به آتشبس شود و از ترورها، حملات مسلحانه، تخريب منازل و بازداشتها دست بردارد. آنها در عين حال، خواستار آزادي واقعي زندانيان،(12) بازگشت افراد اخراج شده و تدابير ديگر در همين رابطه، همچون عقبنشيني اسراييل از مراكز جمعيتي فلسطينيها ميباشند. نميتوان انتظار داشت كه دولت خودگردان وضع موجود را حفظ كند، درحاليكه اسراييل مرتباً آن را تغيير ميدهد. گروههاي مسلح آتشبسي را كه از ديدگاه آنان تنها وسيلهاي براي شهركسازيهاي بيشتر توسط اسراييل باشد نميپذيرد.(13) بنا به گفته غسان خطيب (وزير برنامهريزي)، آتشبس تنها ميتواند پس از ايجاد ارتباط ميان پيشرفت امنيت و آرامش و يك فرايند سياسي بهدست آيد.(14) تضمين پايانبخشيدن به دشمنيهاي ديرينه روشي است كه عباس با استفاده از آن ميخواهد در مقابل فشارهاي متعارض واردشده ازسوي اسراييل، جامعه بينالمللي، اپوزيسيون فلسطين و افكارعمومي واكنش نشان دهد. تصور بر آن است كه آرامش، پيشرفتهاي ديپلماتيك را به همراه خواهد داشت كه ميتواند شامل احياي جايگاه نقشه راه و خروج نرم و بدون دردسر اسراييل از غزه باشد. در مورد اپوزيسيون فلسطيني، پايبندي آنها به آتشبس موجب روشهاي متقابل اسراييل و فرصتي براي استفاده از دستاوردهاي سياسي بهدست آمده از سپتامبر 2000 تاكنون از طريق انتخاباتهاي محلي و مجلس و ادغام آنان در نظام سياسي خواهد گرديد(15) و سرانجام براي افكارعمومي مردم فلسطين، آتشبس بايد موجب بهبود سريع وضعيت زندگي روزمره از طريق برطرفشدن محاصره اسراييل، دريافت كمكهاي اقتصادي و اصلاحات ساختاري و نهادي شود. اعلاميههاي صادرشده در شرمالشيخ، نشانگر برخي از مشكلات پيش روست. آتشبس جنبه رسمي پيدا نكرده و درنتيجه هيچگونه درك مشتركي درباره جزييات عملياتي و يا نظارت بر ترتيب اجراي آن وجود ندارد. اين وضعيت به نحو اجتناب ناپذير به پيدايش ارزيابيهاي متفاوت از نتايج آتشبس غيررسمي موجود انجاميده است. با دستكشيدن از شروع حملات، هر دو طرف مدعي هستند كه تعهدات خود را طبق توافق انجام دادهاند و اين ادعا با وجود آنكه گروههاي مسلح اسراييلي و فلسطيني همچنان به واكنش نشاندادن در مقابل اقدامات طرف مقابل به صورت مسلحانه و گاه مرگبار ادامه ميدهند، همچون گذشته پابرجاست. اسراييل ادعا ميكند كه ناتواني دولت خودگردان در خلعسلاح نمودن اين گروهها و يا دستكم خرابكاران مسلح تحت پيگرد، به معناي نقض تفاهم موجود است، درحاليكه فلسطينيها به نوبه خود به تداوم حملات اسراييل به مراكز جمعيتي فلسطيني و اجراي عملياتهاي دستگيري جمعي اعتراض ميكنند. به دليل دستنيافتن به توافق ميان اسراييل و فلسطين، حماس و ديگر سازمانها از اعلام آتشبس رسمي خودداري ورزيدهاند و تنها با خودداري غيررسمي، موقت و مشروط از تشديد عمليات خود موافقت نمودهاند. اين موضوع در اجلاس سازمانهاي سياسي فلسطين در قاهره در اواسط ماه مارس به تصويب رسيد و تعهد شد كه اين وضعيت تا پايان سال 2005 حفظ شود. گذشته از اينكه آيا يك آتشبس رسمي، لازم و مطلوب است يا خير، توجه مستقيم يا با واسطه يك مقام ثالث ـ و به احتمال قوي ايالاتمتحده ـ به ابهامات موجود از اهميت فراوان برخوردار است.(16) در سطح گستردهتر، در زمينه معناي تعهد فلسطين درقالب نقشه راه براي ”از هم پاشيدن پايههاي تروريسم“ اختلاف نظر وجود دارد. تا جايي كه به اسراييل مربوط ميشود، ابومازن بايد بهعنوان يك پيششرط، براي پاتك اسراييل، با سازمانهايي كه به آن كشور حمله ميكنند به مقابله بپردازد و آنها را خلعسلاح نمايد. در مقايسه، نگرش فلسطينيها بيش از وسايل بر اهداف تكيه دارد و متكي به عملكرد متقابل اسراييل است.(17) ايالاتمتحده موضع مبهمي دارد و ضمن آنكه از تفسير اسراييليها حمايت ميكند، بهگونهاي نيز نشان ميدهد كه آماده پذيرش خلعسلاح چند مرحلهاي و داوطلبانه گروههاي مسلح فلسطيني درچارچوب يك فرايند سياسي است. در اينباره نيز شفافسازي مواضع امريكا كه نيازهاي منطقي و ملي هر دوطرف اسراييلي و فلسطيني را در نظر بگيرد، ميتواند سودمند باشد. ب) اصلاحات رهبري جديد فلسطين باعنوان سامانبخشيدن بهنظام داخلي كشور، خود را متعهد به اصلاحات ساختاري بسيار گستردهاي نموده است؛ پروژهاي كه مرزهاي آن فراتر از برداشتهاي سنتي پيرامون تقويت كارايي دولت خودگردان، شفافيت و پاسخگويي است و هدف نهايي آن، تجديد مشروعيت نظام سياسي در دوران پس از عرفات است. اين برنامه شامل برگزاري انتخابات، تجديد سازمان رهبري، جذب اپوزيسيون در حكومت و روشهاي تازه براي شراكت در قدرت ميباشد كه تماماً با هدف احياي نهادها بهصورت مشاركتي، از ميان بردن مراكز نافرمان قدرت و ايجاد يك جنبش ملي قدرتمندتر و متحد، طراحي شده است. گستردگي اين باور كه دوران انحصار قدرت جنبش ملي درقالب يك رهبر يا سازمان به همراه عرفات به زير خاك رفته و جايگزين نهادينهسازي قدرت و حكومت قانون، فروپاشي و بينظمي است، موجب شتاب يافتن تلاش براي اصلاحات شده است. نكته ديگري كه اين شيوه را تقويت نموده، اعتقاد بسياري از اعضاي فتح است كه براساس آن، اصلاحات ساختاري، تنها سازوكاري است كه از طريق آن، جنبش آنها ميتواند در رويارويي با چالشهاي بيسابقه ازسوي حماس و اسراييل، همچنان برتري خود را حفظ نمايد. همزمان با اين موضوع، حماس نيز احساس ميكند كه از وجود يك نظام باز، شفاف و دموكراتيك بهره بيشتري بهدست ميآورد.(18) در سطوح بنياديتر، عباس بهدنبال تغيير مبناي اقتدار حكومت از ”مشروعيت انقلابي به مشروعيت انتخابي“ است(19) تا به اين وسيله توجه خود را به چيزي معطوف نمايد كه اشراوي آن را ”مشكل بينظمي و سياست چنددستگي و حق دستههاي مختلف براي عملكردن در خارج از چارچوب نظام“ مينامد.(20) 1ـ مخالفت با انتخابات ابومازن اكنون با يك دوراهي روبهروست، زيرا از يكسو بيشترين فشار براي اصلاحات ساختاري از درون خود سازمان فتح وارد ميشود و ازسوي ديگر همين سازمان بيشترين مقاومت را درمقابل اصلاحات يادشده نشان ميدهد. او تا زمان برگزاري انتخابات پارلماني كه اكنون زمان آن براي ژوئيه 2005 تنظيم شده و همچنين برگزاري كنگره عمومي فتح در ماه اوت، نميتواند گروههاي محوري درون سازمان را به حاشيه براند، چرا كه در آن زمان توازن نيروهاي درون جنبش آشكار خواهد شد. مطلب ديگري كه اوضاع را بيش از پيش پيچيده ميكند آن است كه روند آهسته پيشرفت امور كه مانع اجراي تفاهمات به عمل آمده در شرمالشيخ است و حضور قدرتمندانه حماس در انتخابات محلي و تأخير شاخههاي داخلي فتح براي انتخاب نامزدهاي مورد نظر خود جهت انتخابات پارلماني و كنگره عمومي(21) موجب شده كه تعداد روزافروني از اصلاحطلبان فتح، حامي به تعويقافتادن انتخابات، دستكم تا پايان سال 2005 گردند. اين امر بهنوبه خود موجب بينتيجه ماندن تلاشهاي ابومازن براي تجديد ساختار نظام سياسي است و ميتواند توافقهاي بهدست آمده با حماس بر سر كاهش درگيريها را به خطر اندازد؛ زيرا برگزاري بهنگام انتخابات يكي از شروط جداييناپذير اين توافقهاست. ابومازن تا به حال، در مخالفت با هماهنگي در حال افزايش ميان اعضاي فتح و توصيه متحدان كليدي همچون مصر،(22) همچنان بر انجام انتخابات طبق برنامه، اصرار ورزيده است. بخشي از پافشاري وي ناشي از اين اعتقاد است كه انتخابات، شرط ضروري اصلاحات واقعي است. يكي از صاحبنظران فلسطيني در اينباره ميگويد: ”انتخابات احتمالاً باعث پيدايش يك ائتلاف طرفدار اصلاحات در ميان رهبران جديد فتح، حماس و نيروي سوم (چپگرايان سكولار) خواهد شد كه به عباس اجازه ميدهد با منافع مكتسب و بلوكهاي قدرت درون فتح و دولت خودگردان كه حزب قدرت را تشكيل ميدهند و مهمترين مانع تغييرات بهشمار ميآيند بهگونهاي موفقيتآميز به مقابله برخيزد.“(23) نوفال(Nofal) ميپذيرد كه عباس نگراني چنداني در مورد احتمال پيروزي حماس در انتخابات ندارد، چون او ميخواهد از اين موضوع براي تضعيف اعضاي دروني فتح (و دولت خودگردان) كه براي برنامههاي وي مانعتراشي ميكنند بهرهبرداري نمايد.(24) زياد ابوعين يكي از اعضاي شوراي انقلاب فتح و از متحدان برجسته دبيركل زنداني فتح در ساحل غربي، مروان برقوتي، ديدگاه نسبتاً متفاوتي دارد كه البته به همان نتايج منتهي ميشود: ”ما نميبايست براي برگزاري انتخابات تعجيل نشان ميداديم. بيمعني است كه پيش از مشخصشدن نتايج كار دولت، انتخابات در ميان ويرانههاي شورشهاي سابق برگزار شود. عباس ميبايست دستكم يك سال براي استقرار ثبات، امنيت و توسعه به خود وقت ميداد. فتح نيز ميبايست در وهله نخست به سازماندهي خود ميپرداخت و سپس انتخابات را اجرا مينمود. اين يك تصميم غلط بود، ولي اكنون ما ناچاريم نسبت به آن متعهد باقي بمانيم. پيشنهاد عقبانداختن انتخابات چندان جالب نيست، زيرا حامل اين معنا ميباشد كه فتح از انتخابات واهمه دارد.(25) با اين حال، برايند نيروها بيشتر به سمت عقبانداختن انتخابات متمايل شده و پارلمان نيز در همين راستا ازتصويب قانون انتخابات كه منعكسكننده توافقهاي بهدست آمده در قاهره ميان عباس و مجموعه سازمانهاي سياسي فلسطين بوده،(26) خودداري ورزيده است. آن توافقنامه دربردارنده تغيير قوانين موجود ميباشد كه مبتني بر انتخابات منطقهاي و كسب بيشترين تعداد آرا در هر منطقه است و عمدتاً به سود احزاب بزرگتر و افرادي است كه از پايگاههاي قوي منطقهاي برخوردار هستند؛ آنچه درعوض پيشنهاد شده، عبارت است از يك نظام مختلط كه درچارچوب آن، نيمي از كرسيها براساس نسبت نمايندگي در كل كشور توزيع ميگردد و به اين ترتيب براي احزاب داراي اقليت عددي ولي نفوذ زياد، بيشترين اميد براي داشتن نماينده در پارلمان ايجاد ميگردد.(27) به دلايل گوناگون، بسياري از اعضاي داخلي فتح ـ بويژه نمايندگان كنوني پارلمان ـ دربرابر نمايندگي نسبي در كل كشور مقاومت به خرج ميدهند. نمايندگي نسبي نيازمند برخورداري از محبوبيت در سطح ملي و يا ارتباط گسترده حزبي است، درحاليكه در يك نظام منطقهاي، نامزدهايي كه تنها در منطقه خود از حمايت برخوردار هستند، پيروز ميشوند. در يك نظام مختلط، كانديداها از حق انتخاب برخوردارند كه اگر نتوانستند جايگاه مطمئني در فهرست احزاب بهدست آورند، بهعنوان نامزد مستقل در انتخابات شركت نمايند.(28) اگرچه بعدها ابومازن قانوني را براي انتخابات پيشنهاد كرد كه تنها مبتني بر نمايندگي نسبي بود، پارلمان در 18 مي 2005 پيشنويسي از قانون را براي وي ارسال نمود كه براساس آن بيش از 70درصد كرسيها همچنان به صورت منطقهاي توزيع ميشد.(29) از آنجا كه اين موضوع خلاف تفاهمات قاهره است، شوراي قانونگذاري فلسطين ممكن است درعمل اميدوار باشد كه لايحه مورد نظر را وتو نمايد و آنگاه ناچار شود كه مسئوليت تأخير در برگزاري انتخابات را بهدليل از سرگيري بحث بر سر متن قانون، بپذيرد. راهحل جايگزين براي ابومازن ـ يعني قبول حيله پارلمان و تصويب لايحه ـ ميتواند موجب بروز تنش بويژه با سازمانهاي سياسي كوچكتر باشد كه دستيابي به سهم 50درصد نمايندگي نسبي در پارلمان آتي را از دستاوردهاي مهم خود در قاهره تلقي مينمايند. با توجه به تداوم تنشها در داخل فتح،(30) تعييننكردن نامزدهاي فتح در تمامي حوزهها و باقيماندن كمتر از دو ماه به زمان انتخابات، دورنماي برگزاري انتخابات در 17 ژوئيه هر روز بعيدتر از پيش ميشود.(31) در چنين شرايطي، حماس بيش از آنكه درباره جزييات قانون انتخابات از خود نگراني نشان بدهد، بهدنبال تضمين برگزاري انتخابات در زمان مقرر است. در ميان اخطارهاي مكرر مبني بر اينكه هرگونه تأخير در انتخابات ميتواند موجب تجديدنظر جنبش اسلامگرا در تفاهمات خود با ابومازن گردد. سخنگوي حماس، سامي ابوزهري در 11 مي بر اين مطلب تأكيد ورزيد كه تأخير در انتخابات ميتواند بر روابط ميان فلسطينيها تأثيرگذار باشد.(32) 2ـ بحران كابينه تشكيل دولت خودگردان با تركيب كنوني در ژانويه و فوريه 2005، نقش درگيريهاي دروني فتح را در مانعتراشي براي اصلاحات آشكار ساخت. به گفته يكي از اعضاي شوراي قانونگذاري فلسطين: ”اين فرايند از آغاز با اشتباه همراه بود. نخستوزير دولت خودگردان، احمد قري (ابوعلا) با پايانيافتن انتخابات رياست دولت خودگردان، استعفاي خود را تقديم عباس نكرد و عباس نيز از او چنين كاري را نخواست و رسماً نيز دست به انتخاب مجدد وي نزد. قري، تنها براساس رضايت عباس، در سمت خود به كار ادامه داد.“(33) مشاجرههاي بعدي بر سر تركيب كابينه تازه كه تا 24 فوريه همچنان ادامه داشت و با بحرانهاي بسياري همراه بود، مشكلات ابومازن در كنترل سازمان و دشواريهاي موجود براي دستيابي به اتفاقنظر را آشكار ساخت، بويژه زمانيكه در يك مقطع خاص، اعضاي فتح در پارلمان به وي قول دادند كه از پيشنهاد كابينه حمايت خواهند نمود و بعد بلافاصله به آن رأي مخالف دادند.(34) اين نكته كه فتح به دو جناح كاملاً مشخص تقسيم نشده، بلكه شامل گروهها و مراكز قدرت متعدد است كه همه با هم در رقابت هستند و برمبناي اهداف مشخص سياسي، اولويتهاي سازماني و منافع شخصي با يكديگر همكاري مينمايند، بيش از پيش موجب پيچيدهشدن اوضاع است. براي نمونه، طرفداران روي كارآمدن يك كابينه اصلاحطلب، خواستههاي مشخص و گاه متعارضي را در زمينه نمايندگي در مجلس و واردساختن ديگر جنبشهاي سياسي و تكنوكراتهاي غيروابسته به احزاب در داخل كابينه مطرح ميسازند و كانديداهاي مختلفي را بهعنوان رقيب براي پستهاي كابينه معرفي ميكنند. درباره اهداف دولت جديد نيز دستهبنديهاي مشابهي شكل گرفته است. برخي از گروهها اصرار داشتند كه دولت بايد بهسرعت كل مجموعه حكومت خودگردان را مورد بازنگري قرار دهد تا شانس فتح در انتخابات افزايش پيدا كند، درحاليكه برخي بر اين عقيده بودند كه دولت تنها به صورت موقت و تا زمان برگزاري انتخابات مراقب امور است. ”زيرا هسته اصلي مشكل آنجاست كه پارلمان تاكنون نه سال به عمر خود ادامه داده و نيازمند آن است كه اهدافش از طريق انتخابات مورد بازنگري واقع شود.“(35) نتيجه نهايي اين اختلافات كه عموماً باعنوان يك كابينه تكنوكرات شناخته شد، نظرات متفاوتي را به خود جلب كرد. اشراوي اين دولت را گام مهمي توصيف نمود كه ”نمايانگر جدايي از هنجارهاي گذشته است. ما در گذشته نظام بسيار معيوبي داشتيم و اكنون ميتوانيم از يك نظام كارآمد برخوردار باشيم.“(36) هاني مصري ـ از صاحبنظران برجسته فلسطيني ـ در اظهارنظر خود دقت بيشتري بهخرج داده و گفته است: ”اين حركت يك گام به جلو است، ولي كافي نيست. بايد اذعان كنيم كه تغيير اين همه چهره در يك حركت، تحول مثبتي است ولي مردم فلسطين با اين تغييرات قانع نخواهند شد، مگر نتايج محسوسي را مشاهده نمايند.“(37) تا به حال، تعداد ناچيزي از صاحبنظران بر اين باور بودهاند كه كابينه توانسته از فرصتها استفاده مناسب به عمل آورد. 3ـ فساد و پاسخگويي فساد به يكي از مباحث كليدي در جريان بحثهاي مربوط به اصلاحات مبدل شده است. شاخص آگاهي از فساد براي كشور فلسطين يكي از بالاترين ارقام در ميان كشورهاي جهان بهشمار ميرود؛(38) اگرچه از لحاظ معيارهاي عيني، دولت خودگردان را نميتوان بدترين كشور منطقه دانست و سوء عملكرد نهادهاي آن اغلب بنا به دلايل سياسي، مورد اغراق واقع ميشود. با اين حال نسبت بالايي از مردم فلسطين، فساد را از مشكلات جدي تلقي ميكنند كه البته اين از مزاياي آنهاست. مردم فلسطين بنا به عادت، بخش زيادي از معضلات اجتماعي، اقتصادي و سياسي خود را به وجود فساد نسبت ميدهند؛ افراد سودجو، اهل پارتيبازي و غيرپاسخگو بهعنوان اشخاصي تصوير ميشوند كه منافع فردي خويش را به بهاي قربانيساختن اهداف ملي بهدست ميآورند ودرنتيجه مسئول بيكاري و گرسنگي هستند. اين موضوع بهدليل نمايش موفق حماس، در جريان انتخابات محلي، از لحاظ سياسي از فوريت زيادي برخوردار شده است. توانايي اسلامگرايان در به تصويركشيدن چهرهاي سالم و خدمتگزار از خود و تحريك عواطف عمومي عليه فساد دولت خودگردان و فتح، چارهاي جز برخورد با موضوع براي رهبري فلسطين باقي نگذاشته است. يكي از نمايندگان برجسته فتح در مجلس در اين خصوص گفته است: ”انتخابات شهرداري غزه ـ در 28 ژانويه 2005 ـ كه حماس پيروزي خيرهكنندهاي را در آن بهدست آورد، يك شگفتي بود و پرسشهاي مهمي را درباره شيوه گزينش نامزدها و نظم سازماني در درون فتح مطرح ساخت. اين انتخابات رأي به تغييرات بود و مخالفت با تشكيلات موجود و مردم پيش از آنكه به سود حماس رأي داده باشند، عليه فتح رأي دادند. ما تبليغات انتخاباتي را بسيار ضعيف و آشفته و با نامزدهاي بسيار نامناسبي انجام داديم.“(39) درحاليكه انتصاب اعضاي كابينه دولت خودگردان و تغييرات پس از آن در رهبري نيروهاي امنيتي تا حدودي اين موضوع را مدنظر قرار داد، مجموعه تلاشهاي بهعمل آمده چندان تأثيرگذار نبوده است. برخي هنوز مايلاند اقدامات پرسروصداتري براي زير سؤالبردن مقامات دولتي و ارجاع پرونده آنان به دادگاه صورت پذيرد.(40) همانگونه كه پيشتر خاطرنشان شد، موانع ساختاري، فعاليتهاي عباس را با اشكال روبهرو ساخته است. در ميان اين مشكلات ميتوان به ديوانسالاري ريشهدار و منافع بهدست آمده افراد اشاره نمود كه به حزبالسلطه معروف هستند، اگرچه اختياراتي ازسوي پارلمان و رهبري منتخب فتح به آنها اعطا نشده است. بسياري از فلسطينيهايي كه ازسوي گروه بحران با آنها مصاحبه شد، چنين نتيجهگيري نمودند كه تغييرات واقعي در اين زمينه محقق نخواهد شد. مگر زماني كه توازن نيروها در جريان انتخابات مشخص گردد.(41) در صورتيكه افراد بركنار شده از قدرت پس از انتخابات، تصميم به ويرانساختن فرايند سياسي از طريق توليد درگيريهاي مختلف بگيرند، مشكلات ميتواند جنبه بحراني به خود بگيرد و موجب تغيير اولويتهاي مردم فلسطين يا تضعيف رهبري و يا هر دوي آنها شود.(42) از ابتداي كار، ابومازن با يك دوراهي روبهرو بود: زير و روكردن ساختار دولت خودگردان به بهاي طردشدن برخي چهرههاي قدرتمند، يا اولويتدادن به ثبات به بهاي نااميدساختن تودههاي بيقرار مردم. به نظر ميرسد كه او بين اين دو نگرش سرگردان شده است. درحاليكه برخي از كندي وي در آغاز كار شكايت دارند و معتقدند: ”عباس وقتي اوضاع مناسب بود از آن بهرهبرداري نكرد. او ابتكار عمل را از دست داد و اكنون با بسته شدن روزنههاي اميد، سؤال اينجاست كه آيا وي اصلاً توان ضربهزدن را دارد يا نه.“(43) برخي در اينباره اخطار ميدهند كه اخراج دستهجمعي مخالفان ميتوانست در زمانيكه وي كنترل كامل اوضاع را در دست نداشت به تقويت موضع وي بينجامد.(44) اشراوي اهميت موضوع را چنين يادآور شده است: "فتح بهاي فساد واقعي يا ساخته ذهن مردم را در انتخابات پرداخت خواهد كرد. مردم ميخواهند دولت خودگردان اين فعاليت را با جديت دنبال كند و عباس نيز در اين مورد جدي است. مردم هرگز فساد را قبول نكردهاند. آنها با فساد كنار ميآيند ولي در عين حال از آن نفرت دارند. فساد هرگز نهادينه و عادي نشده و مردم حاضر به سازش در اين موضوع نيستند. ابومازن نميتواند در اين مورد سستي نشان بدهد ـ ادامه وضع موجود به حالت عادي امكانپذير نيست.“(45) بهطوركلي، عباس بهعنوان يك فرد نهادگرا شناخته ميشود.(46) اما در عين حال كه مردم نسبت به صداقت و حسننيت وي ترديد ندارند، زمان براي وي به سرعت ميگذرد. از ديدگاه يكي از فعالان فتح كه با گروههاي اصلاحطلب كميته جنبش عالي ساحل غربي مرتبط است: ”ابومازن بايد از زمان تصدي سمت خود براي بازسازي نهادهاي فلسطين بهره بجويد. او ميخواهد اين كار را انجام دهد، قادر به انجام آن است و در اين راه از وي حمايت به عمل خواهد آمد. حتي اگر او چيز ديگري بهدست نياورد، احياي نهادهاي حكومتي براي مقابله با چالشهاي مرحله بعدي، يك اقدام مثبت تعيينكننده و هميشگي بهشمار خواهد رفت و جايگاه او را در تاريخ تثبيت خواهد نمود.“(47) 4ـ امنيت و نيروهاي امنيتي هنگاميكه فلسطينيها براي نخستينبار در سال 2003 ”نقشه راه“ را پذيرفتند، ابومازن از ادغام نيروهاي امنيتي كه تعداد آنها رو به رشد بود، درقالب سه سازمان حمايت نمود و فعالانه اين طرح را تشويق كرد. او همواره بر سر اين موضوع با عرفات برخورد داشت و اصلاح وضع امنيت را از عوامل حياتي براي احياي نظم و قانون و اعتماد بينالمللي نسبت به دولت خودگردان معرفي مينمود. در عين حال، پس از تصدي پست رياست، وي از تأمين اتفاق آرا در اين زمينه ناتوان بوده است؛ درعوض، وي در مجموعهاي از اظهارنظرهاي خود نسبت به اخراج قريب الوقوع فرماندهان ارشد امنيتي هشدار داد كه به دشمني افسران قدرتمند با وي انجاميد، بدون آنكه تغييري در آنها رخ دهد. هنگاميكه وي در نيمه دوم آوريل 2005 فرصت دوبارهاي براي پرداختن به اين موضوع پيدا كرد، چنين به نظر ميرسيد كه بيشتر تحتتأثير فشارهاي امريكا و اسراييل به اين كار مبادرت ورزيده تا در راستاي اجراي برنامههاي فلسطين،(48) حتي در آن زمان نيز، جايگزيني افسران بسيار كند و آرام صورت گرفت.(49) چالش ديگري كه به همين موضوع مربوط است ولي از پيچيدگي بالقوه بيشتري ـ بهدليل تداخل نزديك ميان افراد فتح و نيروهاي امنيتي ـ برخوردار ميباشد، ناشي از اختلاف و ناهماهنگي رو به رشد در درون جنبش فتح است. هرگاه يكي از شاخههاي اصلي اين جنبش به اين نتيجه برسد كه سياستهاي ابومازن به جايگاه يا آينده سياسي آنان لطمه ميزند، به فعاليتهاي مخرب روي ميآورد. در ميان اصلاحطلبان نااميد، خرابكاري ميتواند به صورت تصميم براي جدايي از اين جنبش رو به استحكام متجلي شود تا بتوانند آينده سياسي مستقل خود را رقم بزنند. در مقايسه، گروههاي نخبه برخوردار از امتيازات ويژه كه تصور ميكنند اصلاحات به بهاي قربانيشدن آنها بهوقوع خواهد پيوست، ممكن است به همان استراتژي مخربي متوسل شوند كه در آغاز شورشها ازسوي برخي گروهها براي افزايش قدرت سازماني خود مورد استفاده قرار ميگرفت: افزايش خشونت از طريق ائتلاف با دستهجات ساده مردمي يعني همان فرايندي كه در سال 2000 به تشكيل جوخههاي شهداي الاقصي ـ وابسته به فتح ـ شد. ج) صلح اگرچه ابومازن، پايان بخشيدن به خشونتها و بازسازي فلسطين را بهعنوان اهدافي تلقي ميكند كه به خودي خود ارزشمند هستند و البته علاوه بر آن، بنا به دلايل مربوط به سياست داخلي نيز اين اهداف را دنبال ميكند، تصميم به احياي اهميت و دورنماي عقد يك موافقتنامه صلح دائمي، قسمت مهمي از محاسبات او را تشكيل ميدهد. مردم فلسطين قانع شدهاند كه شارون به جامعه بينالمللي قبولاند كه فلسطينيها مانع اصلي صلح هستند، درحاليكه خود وي هيچ قصدي براي انجام مذاكرات جدي صلح ندارد. با خارجشدن عرفات از صحنه، اولويت كار عباس عبارت است از گرفتن اين بهانه از اسراييل كه موضوع شورش و اصلاحات را به عنوان دليل خودداري از مذاكره معرفي كند تا بدينوسيله عباس واشنگتن را ترغيب نمايد كه فشار لازم را براي اجراي نقشه راه بر شارون وارد سازد.(50) 1ـ عباس عليه عرفات عباس از زمان رسيدن به قدرت و در تمام مدت تبليغات براي تصدي رياست دولت خودگردان فلسطين همواره به وفاداري خويش به ميراث بهجا مانده از عرفات تأكيد ورزيده است. در آن زمان، اين رويه به معناي يك نمايش اجباري وفاداري نسبت به سلف افسانهاي وي بهشمار ميرفت تا بدينترتيب، اختلافات ميان اين دو نفر به حداقل ممكن كاهش پيدا كند. در عين حال، اين اقدام نشانگر اهميت استمرار سياستها بهعنوان ستون اصلي مشروعيت قدرت عباس بود. يكي از مقامات پيشين فلسطين محدوديتهاي ناشي از سياست يادشده را چنين خلاصه ميكند كه ”عباس ميتواند آنچه را عرفات قبول كرده يا آنچه را كه عرفات رد نكرده قبول كند، ولي قادر نيست چيزي را بپذيرد كه عرفات رد كرده است.“(51) درعمل، اين موضوع بدان معناست كه فرايند صلح بايد مبتني بر نقشه راه سال 2003، موافقتنامه اعطاي وضعيت دائمي به فلسطين طبق پارامترهاي كلينتون در سال 2000، مذاكرات سال 2001 تابا(Taba) و ابتكار صلح اعراب در سال 2002 باشد. حقيقت آن است كه تفاوت چنداني ميان عباس و عرفات به چشم نميخورد.(52) عباس بهعنوان رئيس دولت خودگردان همواره مخالفت خود را با احتمال پذيرش يك فرايند تدريجي و بدون تضمين نتيجه نهايي ابراز داشته است. بنا به توضيح خود وي: ”من اين پيشنهاد را رد ميكنم... من به شارون گفتم كه براي هر دو طرف بهتر است ضمن ايجاد يك مسير فرعي براي رسيدن به وضعيت نهايي، به صورت موازي مراحل نقشه راه را نيز اجرا نمايند.“(53) درباره مسائل داخلي كليدي مرتبط با جامعه بينالمللي، عباس ضرورت آتشبس دوجانبه را پذيرفته و قصد مقابله با حماس، جهاداسلامي و ديگر را در يك خلأ سياسي ندارد.(54) درحقيقت، هنگاميكه نوبت به روابط با اسراييل و جامعه بينالمللي ميرسد، تفاوتهاي اصلي ميان عرفات و عباس عمدتاً جنبه تاكتيكي دارد. درحاليكه عرفات پس از سپتامبر سال 2000 مرتباً از ايفاي تعهدات خود شانه خالي ميكرد تا از پاسخ مثبت اسراييل و جامعه بينالمللي اطمينان حاصل كند ـ و البته اين نتيجه نيز به ندرت حاصل ميشد ـ رويكرد عباس عبارت است از قانعكردن و فشارآوردن به طرفهاي خويش براي ايفاي تعهداتشان از طريق ايفاي داوطلبانه تعهداتي كه خودش به عهده دارد. با اين روش، وي اميدوار است از اين موضوع اطمينان حاصل نمايد كه عدم ايفاي تعهدات طرف فلسطيني بهعنوان بهانهاي براي نقض مسئوليتهاي ديگران مورد استناد قرار نگيرد.(55) درحاليكه عرفات احساس ميكرد امريكا و اسراييل براي پايانبخشيدن به درگيريها بدون پاياندادن به اختلافات، دامگستري كردهاند، عباس احساس ميكند فرصتي بهدست آورده تا با جلب نظر بوش، شارون را تحت فشار قرار دهد. همچنين، در حالي كه عرفات بهدليل سياست دوگانهاش مورد انتقاد قرار ميگرفت كه هر روز بيشتر به انزواي فلسطين ميانجاميد، اين نگراني وجود دارد كه عباس سادهلوحي به خرج دهد و تلاشهاي شارون براي دائمي ساختن اشغال را آسان نمايد. 2ـ عباس عليه شارون تقريباً تمام فلسطينيها هدف اصلي شارون را تحكيم سلطه اسراييل بر ساحل غربي و جلوگيري از ظهور يك دولت پايدار و هميشگي فلسطيني از طريق يكجانبهگرايي ميدانند.(56) در اين رابطه، تقريباً هر يك از فلسطينيهايي كه توسط گروه بحران مورد مصاحبه قرار گرفت، به اظهارات مشاور ارشد شارون، داو وايزگلاس(Dov Weisglass) در اكتبر 2004 اشاره نمود كه اگرچه بعدها توسط مقامات اسراييلي تا اندازهاي تعديل شد، ولي همچنان آثار ويرانكننده خود را به همراه دارد.(57) دومين سندي كه مورد استناد آنان قرار ميگرفت عبارت بود از نامه اطمينانبخش از بوش به شارون در آوريل 2004 كه حاوي حمايت ايالاتمتحده از اين ديدگاه بود كه برخي از شهركهاي مسكوني ساحل غربي بايد درقالب وضعيت نهايي به خاك اسراييل ضميمه شود و آوارگان فلسطيني بايد در داخل فلسطين و نه اسراييل، سكنا گزينند؛ بدينترتيب چنين به نظر ميرسيد كه اين موضوعات به مسائل مذاكرهاي ميان ايالاتمتحده و اسراييل بدل شدهاند نه فلسطين و اسراييل. از ديدگاه مردم فلسطين، تركيب عواملي مانند احداث شهركها، بويژه در اطراف بيتالمقدس، ساخت ديوار حائل، خروج از غزه و اطمينانهاي داده شده ازجانب ايالاتمتحده موجب شده كه شارون براي تعيين نتيجه اختلافات بهصورت يكجانبه اقدام كند. بهطور خصوصي، برخي از مقامات ايالاتمتحده با اين شرايط توافق دارند. شارون، گامبهگام در حال حل و فصل اختلاف ميان فلسطين و اسراييل به سود خود است. ديوار حائل تعيينكننده مرز دو كشور شده؛ نامه بوش نيز شرايط آوارگان را حل كرده است. تنها مسئله باقيمانده وضعيت بيتالمقدس ميباشد كه در اين خصوص نيز شارون فعاليت بسياري از خود نشان ميدهد.(58) طبق اين ديدگاه، شارون بهدنبال اقدامات يكجانبه است و همزمان ميخواهد دورنماي موفقيت هرگونه فرايند سياسي را تضعيف نمايد، مشخصاً به آن جهت كه احساس ميكند هرگز نميتواند براي اجراي نقشهاي كه درسر دارد يك شريك فلسطيني پيدا كند.(59) علت مخالفت فلسطينيها با پيشرفت ذرهاي فراتر از خاطره تلخ از تجارب ناموفق گذشته ميباشد. به بيان يكي از مشاوران ارشد رياست دولت خودگردان: ”اولويت مطلق كارها عبارت است از متوقفساختن احداث ديوار و گسترش شهركها. موفقيت در اين امر ضامن نتيجه كار ابومازن است؛ درست به همان ترتيب كه ادامه ساخت شهركها موجب تخريب توافقهاي اسلو گرديد. اگر ساخت شهركها متوقف نشود، همهچيز را فراموش كنيد. بياييد از تجارب دهسال گذشته درس بگيريم و اهميتي را كه فلسطينيها براي اين موضوع قائل هستند مورد تمسخر قرار ندهيم.(60) نشانههاي موجود حاكي از تلاشهاي تازه براي اجراي نقشه راه پس از خروج اسراييل از مناطق اشغالي در نيمه دوم سال 2005 است. اگر مفاد اين نقشه درخصوص توقف احداث شهركها و از ميان برداشتن پستهاي بازرسي احداث شده از مارس 2001 بهخوبي اجرا شود، آثار مثبت فراواني از لحاظ تخفيف نگرانيهاي فلسطين خواهد داشت. در عين حال، ممكن است جهت تأكيد به سمت اجراي مرحله دوم نقشه راه سوق پيدا كند و خصوصاً روي ايجاد يك دولت مستقل فلسطيني با مرزهاي موقت متمركز گردد.“ چنين وضعيتي مورد شك و ترديد فلسطينيها قرار خواهد داشت، چرا كه از نظر آنان، اين رويه موجب تقويت پايههاي يك توافق موقت ميشود كه اختلاف ميان اسراييل و فلسطين را به يك مشاجره مرزي همچون معضل كشمير(61) مبدل خواهد ساخت، بدون آنكه مسائل اصلي حل و فصل شوند.(62) فلسطينيهايي كه مورد مصاحبه گروه بحران قرار گرفتند، بارها اين مطلب را خاطرنشان ساختند كه عباس پيشتر مخالفت خود در جريان تصدي سمت نخستوزيري در سال 2003 با انديشه تشكيل يك كشور به صورت موقت اعلام داشته و پس از آن نيز از هر فرصتي براي ابراز اين مخالفت سود جسته است(63) و در آينده نيز چنين خواهد نمود، زيرا در اين راه از حمايت كافي مردمي و سازماني برخوردار است.(64) تنها استثنا در اين مورد، زماني ممكن است اتفاق بيفتد كه رابطه روشني ميان اين موضوع و مذاكرات مربوط به تعيين وضيعت دائمي، از لحاظ جدول زمانبندي، تضمينهاي اجرايي (مثلاً اينكه در صورت بروز بنبست چه راهحلي به كار بسته خواهد شد) و مسائل ماهوي مربوط به چارچوب كلي تفاوت، وجود داشته باشد.(65) يكي از مشاوران ارشد رئيس دولت خودگردان در اين زمينه گفته است: ”تشكيل دولت با مرزهاي موقت تنها در صورتي ميتواند يك راهحل واقعبينانه باشد كه در كنار آن، تضمينهايي براي وضعيت دائمي و ازجمله حدود و شرايط اين وضعيت، نتايج و مهلت رسيدن به آن پيشبيني گردد. بدون اين تضمينها، مطلقاً هيچ شانسي براي قبول راهحل موقت ازسوي ما وجود نخواهد داشت.“(66) گفتههاي حيدر عودالله را خيليها تكرار ميكنند: ”هيچ چيزي وجود ندارد كه عباس بتواند سال بعد آن را بپذيرد ولي امسال نتواند. اين بدان جهت است كه وي درخصوص وضعيت دائمي، ديدگاههاي روشني دارد كه عمدتاً مبتني بر اعتقادات است نه محاسبات و همچنين هر توافقي كه او منعقد كند، براي كسب مشروعيت بايد در معرض همهپرسي مردمي قرار بگيرد. “(67) صرفنظر از موضع عباس، مردم فلسطين در دوران پس از خروج اسراييل با چالشهاي جدي روبهرو خواهند شد. شارون به احتمال زياد در مورد مذاكره براي تعيين وضعيت دائمي از خود مقاومت نشان ميدهد(68) و دولت بوش نيز با توجه به احتمال اندك موفقيت اين راه، بعيد است مايل به آزمون آن باشد؛ در مقابل، يك دولت داراي مرزهاي موقت از حمايت اسراييل برخوردار خواهد بود و اين احتمال را افزايش ميدهد كه ايالاتمتحده در منطقهاي كه تا به حال در آن چندان موفق نبوده دستاوردهاي محسوسي بهدست آورد. اروپاييها و البته اعراب نيز احتمالاً از همين طرح پيروي ميكنند تا فرايند صلح را به جلو برانند و در تأسيس اولين دولت فلسطيني، مبناي مستحكمي را براي آينده بهوجود آورند. در رويارويي با اين فشارها و بدون پيشنهاد يك راهحل جايگزين قابل اعتماد، رهبري فلسطين ممكن است در آخرين لحظه مجبور به قبول چيزي شود كه تمام اين مدت با آن مخالفت ورزيده است. خطرات ناشي از بيتحركي يكي از مشاوران ارشد رياست دولت خودگردان، معضل موجود در برابر عباس را چنين توضيح ميدهد: ”ما همانند كسي هستيم كه بهتازگي از خواب بيدار شده و خود را ميليونر يافته است. ما اكنون بايد به بانك ايالاتمتحده و بانك اسراييل مراجعه و چكهاي خود را نقد كنيم. اگر پيش از انقضاي اعتبار چكها موفق به انجام اين كار نشويم، دستمان خالي خواهد بود.“(69) بسام صلحي، دبيركل حزب ملت فلسطين ضمن ابراز نگرانيهاي مشابه، از موضوعي حكايت ميكند كه موجب نگراني روزافزون طرفداران حل اختلاف دو مرحلهاي است: ”ما اكنون در مرحله حساسي از بحران بهسر ميبريم. اگر عباس شكست بخورد، مفهوم راهحل دو مرحلهاي نيز همراه وي به شكست خواهد انجاميد. ما در حال تجربه لحظه استراتژيكي از كشف حقيقت هستيم.“(70) فلسطينيها همه بر اين باورند كه عليرغم انتظارات، عباس امروز در موضع ضعيفتري نسبت به زمان انتخابات قرار دارد.(71) در عين حال كه وي حمايت جامعه بينالمللي را بهدست آورده و موفق به جلب همكاري گروههاي مخالف فلسطيني به ميزان بيسابقهاي شده است، آن نوع كمكي كه وي بيش از همه بدان نياز دارد ـ يعني همكاري اسراييل و اتحاد دروني جنبش فتح ـ بيش از گذشته دستنيافتني به نظر ميرسد. بنابراين، در حال حاضر وي بايد براي دستيابي به اهداف اساسي سياستهاي خود به ايالاتمتحده و حماس متكي باشد. 1ـ مخالفت صادقانه؟ يكي از بارزترين مصاديق تفاوت ميان عباس و عرفات آن است كه رئيس كنوني دولت خودگردان بيشتر مايل است ازسوي گروههاي مخالف مورد ستايش قرار بگيرد تا در ميان جنبشي كه وي براي مدت چهاردهه بخشي از رهبري آن بوده است. مراكز اصلي قدرت درون فتح برخي از اجزاي مهم برنامه عباس را قبول ندارند و ديگر اعضاي فتح نيز از اجراي كند اين برنامه شكايت دارند، درحاليكه حماس عليرغم اختلافاتي كه در زمينه مواضع با رئيس دولت خودگردان دارد و تعيين مصاديق آن بهطور دقيق چندان امكانپذير نيست، از برنامه وي ابراز خرسندي ميكند. درحاليكه عرفات روش توأم با ابهام خود را تا اندازهاي به كار ميبست كه حتي نزديكترين مشاوران از نظرات وي خبر نداشتند، عباس دست خود را كاملاً رو ميكند. درخصوص مسائل متنوعي چون مذاكرات مربوط به تعيين وضعيت دائمي با اسراييل و روابط با حماس، وي بهطور كلي موضع خود را به نحوي شفاف بيان نموده و در عمل به آنچه كه به زبان آورده پايبند بوده است. حماس در عين حال، ضعفهاي نهادي موجود در رهبري كنوني فلسطين را يك فرصت براي خود محسوب ميكند كه ممكن است به ضرورت مداخله اسلامگرايان در حكومت بينجامد. براي نمونه، حسن يوسف، رهبر برجسته حماس در ساحل غربي به گروه بحران گفته است كه: ”براي نخستينبار احساس ميكنيم واقعاً امكان همكاري با مقامات حكومتي فراهم شده است.“(72) مفهوم مخالف اين گفته كه البته بهصراحت مورد اشاره قرار نميگيرد آن است كه در زمان عرفات امكان اين همكاري وجود نداشت، زيرا رهبري كه حاضر نيست حتي با همحزبيهاي خود در قدرت شريك شود، بديهي است كه نسبت به همكاري با مخالفان تمايل كمتري نشان ميدهد. برنامه حماس همچنان موضوع بحث است. برخي از ناظران فلسطيني به اين ديدگاه گرايش دارند كه اسلامگرايان ميخواهند جاي فتح را بگيرند و يا از نو درگيريها با اسراييل را با هدف ايجاد حكومت اسلامي در سراسر سرزمين تاريخي فلسطين با استفاده از زور آغاز نمايند. البته اكثريت ظاهراً اين عقيده را دارند كه حماس، مانند گذشتههاي فتح، در طول ساليان گذشته تكامل يافته و با اتخاذ عملگرايي بيشتر، اكنون اصل مشاركت در قدرت را ميپذيرد.(73) به همين ترتيب، تنها اندكي بر اين باروند كه حماس فعالانه بهدنبال كسب رهبري رسمي فلسطين و مسئوليتهاي ناشي از آن است. درعوض، چنين تصور ميشود كه منافع اصلي حماس در رسيدن به شيوههايي براي شراكت در قدرت است كه با استفاده از آن ميزان نفوذ داخلي خود را افزايش دهد، در تصميمگيري ملي شركت كند و ديدگاههاي آن در مورد مسائل كليدي مورد توجه قرار گيرد.(74) تصميم حماس مبني بر اينكه با هيچيك از كانديداهاي گروههاي مخالف، نه موافقت كند و نه مخالفت و همچنين از تحريم عمومي انتخابات رياست دولت در ژانويه بپرهيزد، در نظر عموم بهمعناي تأييد توأم با سكوت عباس تلقي شد.(75) در اين مرحله، حماس بيشتر مايل است نقش ايجادكننده يك پادشاهي را داشته باشد تا خود سلطنت. اگرچه حماس تنها جنبش اپوزيسيون در فلسطين شمرده نميشود، در بزرگي و ميزان نظم، فاصله زيادي با ديگر گروههاي مخالف دارد(76) و در مقايسه با دوران اوج اقتدار جبههملي آزادي فلسطين در دهه 1970، تهديد بسيار بزرگتري براي فتح بهشمار ميآيد. اين موضوع، اراده عباس را براي رسيدن به تفاهم با رهبران حماس و ادغام اين جنبش در نظام سياسي تقويت نموده است. در عين حال، اين روش باعث ميشود به حاشيهراندن و در صورت لزوم، منزويساختن ديگر جنبشهاي مخالف با تفاهم ميان حماس و فتح، به مراتب آسانتر گردد. توافقهاي موجود شكننده هستند. اگر فتح در زمينه انتخابات و اصلاحات ساختاري ناموفق عمل نمايد و يا اگر ركود روابط اسراييل و فلسطين پس از سال 2005 نيز ادامه پيدا كند، تفاهم ميان حماس و فتح ممكن است از هم بپاشد. اسراييل، نگران از اينكه حماس از فرصت بهوجود آمده براي بازسازي و آمادگي جهت حملات تازه پس از برگزاري انتخابات و خروج اسراييل از غزه بهرهبرداري كند، اشاراتي به از سرگيري حملات ازسوي خود به عمل ميآورد. به همين ترتيب، حماس در صورتي كه احساس كند منافع كافي بهدست نياورده و يا از اين امر واهمه داشته باشد كه ثبات و آرامش به نفع فتح تمام خواهد شد،(77) ممكن است آتشبس اعلام شده تا پايان سال 2005 را لغو نمايد. شدتگرفتن موج اخير خشونتها ميان اسراييل و فلسطين نشانگر يك آينده نگرانكننده است؛ اعم از آنكه علت اصلي آن تحريك اسلامگرايان يا اسراييل، رشد تنشهاي ميان حماس و فتح بر سر فرايند انتخابات و يا تركيبي از هر دو عامل باشد.(78) 2ـ شريك صلح؟ در ميان فلسطينيها، اين ادراك كه شارون قصد دارد از مذاكرات بنيادي بپرهيزد و مانع پيشرفت به سمت صلح فراگير شود، به اين اعتقاد دامن زده كه اسراييل فعالانه براي تضعيف رئيس كنوني دولت خودگردان تلاش ميكند.(79) ديدگاههاي مردم فلسطين در مورد سياستهاي ايالاتمتحده بهطوركلي تا همين اندازه بدبينانه است و عموماً يا اعتقاد دارند كه بوش تحت نفوذ شارون قرار دارد و يا اينكه رئيسجمهور ايالاتمتحده فريب نخستوزير اسراييل را خورده است. براي نمونه، به اعتقاد هانى حسن، عضو كميته مركزي فتح: ”شارون خروج از مناطق اشغالي را در اواخر سال 2005 به پايان خواهد رساند. وي سپس خواستار برگزاري انتخابات در نيمه اول سال 2006 خواهد شد و زماني كه وي كابينهاش را تشكيل دهد و انتخابات كنگره ايالاتمتحده به پايان برسد، سال 2007 خواهد بود. بدينترتيب، وي هر چه بيشتر روند پيشرفت كار را به تأخير مياندازد تا موجب كاهش فشار امريكا شود.“(80) با اين حال، گرايش غالب كه مسلماً ازسوي عباس نيز حمايت ميشود، تلاش براي شراكت سازنده است. فلسطينيها در جستوجوي مداركي هستند كه نشان بدهد دولت بوش فراسوي ابتكار شارون براي خروج از مناطق اشغالي را نگاه ميكند و در حال تدوين پيشنهادهاي عملي براي اجرا پس از تكميل مراحل خروج است. درقالب اين پيشنهادها ايالاتمتحده ميتواند: lتضمينهايي علني و كتبي مشابه آنچه در آوريل 2004 به شارون داده شده به رهبر فلسطين ارائه نمايد. اين موارد ميتواند شامل تأييد اين مطلب باشد كه فلسطينيها از حق تعيين سرنوشت برخوردارند؛ ايالاتمتحده فعالانه راهحل جامع مبتني بر مذاكره براي تشكيل دو كشور را براساس قطعنامه 242 شوراي امنيت سازمان ملل متحد پيگيري خواهد نمود؛ دولت فلسطين بايد پايدار، برخوردار از سرزمين پيوسته و حاكميت حقيقي باشد كه براساس خطوط مرزي قبل از جنگ شش روزه (4 ژوئن 1967) ايجاد شده است و تنها از طريق توافق و اعمال شرايط دوجانبه اصلاحاتي در آن صورت ميگيرد؛ پايتخت فلسطين در نيمه شرقي و عربنشين بيتالمقدس خواهد بود و مسئله آوارگان فلسطيني بايد براساس توافق دوطرف و رعايت ملزومات اساسي و منافع مردم دو كشور فلسطين و اسراييل حل و فصل گردد. l مخالفت خود با ادامه شهركسازي توسط اسراييل در سرزمينهاي اشغالي را مورد تأكيد قرار دهد و خواستار آن شود كه اسراييل تمامي پستهاي نگهباني ايجادشده از مارس 2001 به بعد را از بين ببرد. در اين رابطه ايالاتمتحده بايد درقبال شهركسازي در منطقه بيتالمقدس موضع كاملاً قاطعي بگيرد، بويژه در رابطه با پروژه موسوم به E1 در مال آدوميم (Maale Adumim). lتأسيس گروههاي كاري جداگانه ميان ايالاتمتحده ـ فلسطين و ايالاتمتحده ـ اسراييل را براي آغاز گفتوگوهاي غيررسمي درخصوص مسائل مربوط به وضعيت دائمي اعلام نمايد. lمأموريت زير نظر ژنرال ويليام وارد(William Ward) را براي نظارت بر رعايت تعهدات فاز 1 نقشه راه توسط اسراييل و فلسطين گسترش دهد. زمان در اين راه از اهميت حياتي برخوردار است: ميتوان زمان را خريد، ولي نه بهطور دائمي و نه بدون يك راهحل دائمي. در غير اين صورت با موج جديدي از خشونت روبهرو خواهيد شد. هر چه عباس بهتر نتيجه بگيرد، زمان بيشتري را ميخرد. اگر اسراييل از ساخت شهركهاي بيشتر و اقدامات يكجانبه زيانبار به حال فلسطين دست بكشد، باز هم زمان بيشتري قابل خريد خواهد بود و افكارعمومي اسراييل نيز شروع به عوضشدن ميكند. آنچه بيش از هرچيز مورد نياز عباس ميباشد، دستيابي به موافقتنامه وضعيت دائمي تا تعيين وقت مذاكرات نيست، بلكه پاسخي است كه نشان دهد اين امر اتفاق خواهد افتاد.(81) خليل شكاكي از كارشناسان برجسته انتخابات مدعي است كه ”مردم بايد بدانند پارامترهاي بوش در راهند.“(82) به اعتقاد وي: پارامترهاي بوش بايد همچون پايان و نه آغاز فرايند مشاوره باشد. فوراً مذاكرات دوجانبه امريكا و فلسطين براي ايجاد يك ديدگاه مشترك درخصوص موافقتنامه وضعيت دائمي را آغاز كنيد تا در مقايسه با آنچه به اسراييل ارائه كردهايد توازن بهوجود آيد. يك اقدام سياسي واقعي براي تغيير اوضاع، لازم است و اين امر امكانپذير نيست مگر موافقتنامه وضعيت دائمي به صورت روشن تعريف شود. برنامه كار در سال 2005 اين است؛ در رابطه با وضعيت دائمي، همان كاري را براي فلسطينيها انجام بدهيد كه براي اسراييليها انجام داديد.(83) به همين ترتيب، به اعتقاد يكي از مشاوران ارشد رياست دولت خودگردان فلسطين، ”ديدگاه بوش نياز به گوشت، خون و استخوان دارد“(84) و به گفته قدوره فريس، يكي از رهبران فتح: پارامترهاي تشكيلدهنده توافق وضعيت دائمي روشن شده است. زمين در مقابل صلح، همراه با ضمانتهايي براي اجرا. هم فلسطينيها و هم اسراييليها بايد بدانند كه معامله بر سر چيست. هيچيك از دوطرف نميتواند درمقابل همه دنيا ايستادگي كند.(85)
نتيجهگيري بنا به گفته زياد ابوعين، عضو شوراي انقلابي فتح، ”تفاوت ميان عرفات و عباس در آن است كه ابوعمار ميتوانست ولي نميخواست، درحاليكه ابومازن ميخواهد ولي نميتواند.“(86) اين گفتهاي است كه در كنار نخستوزيري ناموفق عباس در سال 2003 مشكلات وي را در يك جمعبندي نشان ميدهد. رهبري جديد فلسطين بدون ترديد در مديريت برخي از ابعاد برنامه كاري خود بد عمل كرده است؛ بارزتر از همه اينكه آنها موفق نشدند از پيروزي عباس در انتخابات بهرهبرداري كنند و در شرايطي كه به آساني ميشد بر مخالفان غلبه كرد، اصلاحات ساختاري را به پيش برانند. آنچه در ژانويه 2005 امكانپذير بود، اكنون ديگر امكانپذير نيست. با اين حال، عباس در شرايط خلأ فعاليت نميكند. جايگاه داخلي و سياستهاي وي را نميتوان از روابطش با اسراييل و موقعيت فرايند صلح جدا نمود. هرچه وي در ارتباط با اسراييل و جامعه بينالمللي امتيازات بيشتري كسب كند، موقعيت وي در داخل در مقابل منتقدان داخل فتح و رقباي خارج از فتح مستحكمتر خواهد گرديد.(87) هرچه او در جبهه فعاليتهاي ديپلماتيك و در عرصه عمل، امتيازات كمتري كسب كند، در داخل نيز ضعيفتر خواهد شد. پيغام بايد براي واشنگتن واضح باشد. امريكا ميتواند با فشارآوردن به دوطرف درراستاي اجراي آنچه در شرمالشيخ مورد توافق قرار دادهاند و ارائه اطمينانهاي لازم مبني بر اينكه با خروج از مناطق اشغالي، نقشه راه احيا شده، پيشرفت به سمت پايان دوران اشغال و صلح جامع تسريع خواهد گرديد، به حفظ آرامش نسبي و پيشرفت روابط ديپلماتيك كمك كند. درنهايت، اگر عباس نتواند مردم كشورش را قانع كند كه قادر به پاسداري از منافع ملي و توجه به نيازهاي اجتماعي و اقتصادي آنان است، مردم به مخالفت با وي برخواهند خاست. مخالفان وي در داخل سازمان فتح نيز ممكن است درصدد برآيند از اين نارضايتي عمومي براي پايان بخشيدن به دوران رياست وي بهرهبرداري كنند. در اين صورت موضوع فراتر از تغيير رهبري خواهد بود، زيرا ممكن است تمام ماهيت و انسجام جنبش ملي فلسطين به خطر بيفتد. اين امر نهفقط به آن دليل است كه حماس ممكن است جاي فتح را بگيرد ـ زيرا اين امر در حال حاضر بعيد به نظر ميرسد ـ بلكه بيشتر از آن روست كه سقوط عباس ميتواند نيروهاي عظيم گريز از مركزي را در ميان گروههاي سياسي فلسطين و بويژه فتح آزاد كند و اين درحالي است كه شكلگيري نهادهاي آنان تنها مراحل ابتدايي خود را ميگذراند. از آنجا كه دورنماي يك صلح پايدار ممكن است هنوز معلق باشد، چنين وضعيتي براي همه ما نگرانكننده است. *** پيوست: معرفي اجمالي گروه بحران بينالمللي گروه بحران بينالمللي (گروه بحران) يك سازمان مستقل، غيرانتفاعي و غيردولتي با بيش از 100 كارمند در پنج قاره جهان است كه از طريق بررسيهاي ميداني و ارائه مشاوره سطح بالا، در راستاي جلوگيري و يا حل بحرانها و درگيريهاي مرگبار فعاليت ميكند. رويكرد گروه بحران مبتني بر انجام تحقيقات ميداني است. اين گروه براي انجام كار خود تيمهاي مختلف تحليلگران سياسي را در داخل يا نزديكي كشورهايي كه با خطر بروز، تشديد يا تكرار درگيريهاي خشونتآميز روبهرو هستند مستقر ميسازد. برمبناي اطلاعات و ارزيابيهاي بهدست آمده از ميدان، گروه گزارشهاي تحليلي دربردارنده توصيههاي راهبردي، براي استفاده تصميمگيرندگان كليدي سياست بينالمللي توليد مينمايد. گروه بحران همچنين نشريه"Crisis Watch" را منتشر ميسازد كه يك بولتن ماهانه دوازده صفحهاي است و آخرين اطلاعات فشرده در زمينه وضعيت مهمترين درگيريهاي بالفعل و بالقوه در جهان است. گزارشها و جزوههاي اطلاعرساني گروه بحران در سطح گستردهاي به صورت پست الكترونيكي و نسخههاي چاپي براي مقامات وزارتخانههاي امورخارجه و سازمانهاي بينالمللي ارسال ميشود و همزمان در سايت اينترنتيwww.crisisgroup.org در دسترسي كاربران قرار ميگيرد. گروه بحران، همكاري نزديكي با دولتها و عوامل تأثيرگذار بر آنها دارد كه شامل رسانهها نيز ميشود و از اين طريق تحليل خود در مورد درگيريها را مورد تأكيد قرار ميدهد و براي رهنمودهاي سياسي خود حمايتهاي لازم را كسب ميكند. هيئت رئيسه گروه بحران ـ كه شامل چهرههاي برجستهاي در عرصه سياست، ديپلماسي، تجارت و رسانهها ميگردد ـ مشاركت مستقيمي در رساندن گزارشها و توصيهها به سمع و نظر سياستگذاران ارشد در سراسر جهان دارد. رياست گروه بحران برعهده لرد پاتن از بارنز(Lord Patten of Barnes)، كميسيونر سابق اروپا در زمينه روابط خارجي است. مديريت اجرايي گروه از ژانويه 2000 تاكنون، برعهده وزير خارجه پيشين استراليا، گارت اوانز(Gareth Evans) بوده است. مركز فعاليت بينالمللي گروه بحران در بروكسل است و دفاتر نمايندگي آن نيز در واشنگتن دي. سي (بهعنوان يك دفتر ثبتشده داراي شخصيت حقوقي)، نيويورك، لندن و مسكو قرار دارد. سازمان در حال حاضر هفده دفتر محلي را اداره ميكند (در امان، بلگراد، بيشكك، قاهره، داكار، دوشنبه، اسلامآباد، جاكارتا، كابل، نايروبي، پورت اپرنس، پرتوريا، پريستينا، كيتو، سئول، اسكوپيه و تبيليسي). كارشناسان گروه در بيش از 50 كشور و سرزمين بحرانزده در چهار قاره جهان مشغول به كارند. در آفريقا، اين كشورها عبارتند از: آنگولا، بروندي، ساحل عاج، جمهوري دموكراتيك كنگو، اريتره، اتيوپي، گينه، ليبريا، روآندا، منطقه ساحل، سيرالئون، سومالي، سودان، اوگاندا و زيمبابوه؛ در آسيا: افغانستان، اندونزي،كشمير، قزاقستان، قرقيزستان، ميانمار/برمه، نپال، كرهشمالي، پاكستان، تاجيكستان، تركمنستان و ازبكستان؛ در اروپا: آلباني، ارمنستان، آذربايجان، بوسني و هرزگوين، گرجستان، كوزوو، مقدونيه، مولدووا، مونته نگرو و صربستان؛ در خاورميانه تمام منطقه از شمال آفريقا تا ايران و در امريكاي لاتين: كلمبيا، منطقه آند و هائيتي. گروه بحران، منابع مالي خود را از دولتها، بنيادهاي خيريه، شركتها و افراد كمككننده تأمين مينمايد. دولتها و سازمانهاي زير در حال حاضر، حاميان مالي گروه بهشمار ميآيند: آرژانتين بينالدول كشورهاي فرانسه زبان، مؤسسه استراليايي توسعه بينالمللي، وزارت فدرال امورخارجه اتريش، وزارت امورخارجه بلژيك، اداره امورخارجه و تجارت بينالمللي كانادا، آژانس توسعه بينالمللي كانادا، وزارت امورخارجه چك، وزارت امورخارجه هلند، وزارت امورخارجه فنلاند، وزارت امورخارجه فرانسه، اداره خارجه آلمان، اداره امورخارجه ايرلند، آژانس همكاري بينالمللي ژاپن، وزارت امورخارجه ليختن اشتاين، وزارت امورخارجه لوگزامبورگ، آژانس توسعه بينالمللي زلاندنو، وزارت امورخارجه جمهوري چين (تايوان)، وزارت امورخارجه پادشاهي دانمارك، وزارت امورخارجه پادشاهي نروژ، وزارت امورخارجه سوئد، اداره فدرال امورخارجه سوئيس، وزارت امورخارجه تركيه، اداره امورخارجي و كشورهاي مشتركالمنافع بريتانيا، اداره توسعه بينالمللي بريتانيا، آژانس توسعه بينالمللي ايالاتمتحده. بنيادها و كمككنندگان بخش خصوصي عبارتند از: انساندوستان آتلانتيك، بنياد كارنگي نيويورك، بنياد فورد، بنياد بيل و مليندا گيتس(Bill&Melinda Gates)، بنياد ويليام و فلورا هيولت (Hewlett)، بنياد هنري لوس(Henry Luce)، صندوق Hunt Alternatives، بنياد جان و كاترين مكآرتور، صندوق جان مرك(Merck)، بنياد چارلز استيوارت موت(Mott)، مؤسسه جامعه باز، بنياد ديويد و لوسيل پاكارد(Packard)، صندوقPloughshares، بنياد زيگريد راسينگ(Sigrid Rausing)، بنياد صلح ساساكاوا(Sasakawa)، بنياد سارلو(Sarlo) وابسته به صندوق كمكهاي جامعه يهود، مؤسسه صلح ايالاتمتحده و Fundacao Oriente. *** پينوشتها: 1. According to the official election results Abbas garnered 62.32 percent of the vote on a tumout of approximately 45 percent of elighible and 70 percent of registered voters. For analysis of the poll’s transparency, see Amon Regular. “PA elections fair but not free of flaws”, Haaretz, 13 March 2005. For more on the challenges faced by Abbas as he assumed office. See Crisis Group Middle East Briefing N816, After Arafat? Challenges and Prospects, 23 December 2004. 2. Crisis Group interview, Fatah activist, Ramallah, January 2005. 3. Crisis Group interview, Hanan Ashrawi, independent Palestinian legislator and former PA minister, Ramallah, 29 January 2005. 4. Crisis Group interview, Muhammad Hourani, Palestinian legislator and Fatah leader, Ramallah, 29 January 2005. 5. “I told Abbas, if you get nothing in your first 100 days, you will lose the l00days are now over, and not one Israeli checkpoint has been removed”. Crisis Group interview, Mamduh Nofal, Ramallah, 9 April 2005. 6. The term is consistently used by Palestinian leaders of all persuasions, including Abbas. 7. This has clearly been the case in the West Bank, where much stronger Israeli forces dealt Palestinian militant groups a devastating blow during Operation Defensive Shield in 2002 but despite continiuous operations thereafter required at least a further year to reduce Palestinian attacks to their current level. 8.In addition to participating in PA municipal and legislative elections, Hamas, along with Islamic Jihad, has agreed in principle to become constituent members of the PLO. 9. Khaled Abu Toameh, “Islamic Jihad: TA blast is work of rogue cell”, Jerusalem Post, 7 March 2005; Conal Urquhart. “Bomber’s family shunned by whole town”, The Guardian, 1March 2005. 10. PA officials respond to claims that they failed to prevent the attack by nothing that at that Time Israel retained security control in the Tulkarm region, from which the attack emanated. 11. Crisis Group interviews, Hasan Yusif, Hamas leader, 29 January 2005; Zakariyya Zubaidi, Al- Aqsa Martyrs’Brigates commander, Jenin, 15 November 2004. 12. The issue of prisoner releases is a central and highly emotive one among Palestinians. Key Palsetinian demands in this respect are the relesase of prisoners convicted prior to the 1993 Olso accords, minors and women, the sick and elderly, and prominent leaders such as Fatah West Bank Secretary General Marwan Barghouthi. 13. Crisis Group interview, Khalil Shikaki, Director, Palsetinian Center for Policy and Survey Research, Ramallah, 23 February 2005. 14. Ghassan Khatib, “Political negotiations must follow”, bitterlemons. Org, 14 February 2005. The notion that Israel has not sufficiently delivered for Abbas also is held by some Israeli officials. An official at the ministry of defence told Crisis Group. “I am not sure what we can do for Abu Mazen when it comes to bigger picture issues, we are hardly delivering for him on the more immediate issues. We made promises to ease things up, lift checkpoints, VIP passage, withdraw from cities and release prisoners, and we are not delivering on them. It is quite depressin”. Crisis Group interview, Tel Aviv, 17 February 2005. 15. See Crisis Group Middle East Report N821, Dealing With Hamas, 26 Januray 2004. 16. Crisis Group interview, senior Egyption foreign ministry official, Cairo, 10 May 2005. 17. “It was long believed that peace will bring us security. I submit that security will bring us peace. We are no longer naïve. Security comes first. I do not accept that Abu Mazen cannot act against the armed factions”. Crisis Group interview, Brigadier General (res.) Eival Giladi, former director of the Strategic Plannig Unit of the Israeli Military, Tel Aviv, 20 February 2005. 18. See Hussein Agha and Robert Malley, “The lost Palestinians”, The New York Review of Books, 9 June 2005. 19. Crisis Group interview. Haidar Awadallah, member of the political bureau of the Palestinian Peoples’Party (PPP); 24 February 2005. 20. Crisis Group interview, Ashrawi; Ramallah, 29 January 2005. 21. The Sixth Fatah General Congress, the first such meeting since 1989, is expected to inaugurate the most comprehensive leadership transformation within the movement in a generation. Delegates will elect a new Central Committee, which functions as the movement’s supreme decision-making organ, as well as the larger Revolutionary Council and various other committees. Fatah Revolutionary Council member Ziad Abu Ain outlines the challenges confronthing the Congress. There are two leaderships within Fatah, the Tunis-based former exiles and those who emerged within the occupied territories. The leadership should have fused these two leaderships and experiences during the past decade but didn’t. We must now achieve this through equal participation rather than replacement. Secondly, Fatah was established on the basis of Arafat’s charisma rather than collective leadership. With him gone, we are now in effect starting from point zero. The real struggle is to develop a unified political, socio-economic program and a unified approach to the conflict, ending the situation where any member can be for or against any of the movement’s core positions. Crisis Group interview, Zial Abu Ain, Fatah Revolutionary Council member, 9 April 2005. 22. We advocate postponement of the electins until December 2005 because this will allow the PA to benefit from the achievement of disengagement, reconstruct the security forces, manage an orderly disposal of Israeli assets in the Gaza Strip, and put an end to the existing chaos. The public will then support the Authority [i.e. Fatah] rather than Hamas”. Crisis Group interview, senior Egyptain intelligence official; Cairo, 10 May 2005. 23. Crisis Group interview. George Giacaman. Director, Muwatin-The Palestinian Institute for the Study of Democracy, Ramallah, 9 April 2005. 24. “In any case, a few months delay is not going to affect the election result”. Crisis Group interview. Mamduh Nofal, Amman. 16 May 2005. 25. Crisis Group interview, Ziad Abu Ain, Ramallah, 9 April 2005. According to Hourani. “no one can stop this tidal wave of elections. If they try, the crisis within Fatah will only become deeper. Fatah could split. Elections are the only way of keeping the movement united”. Crisis Group interview, Hourani, op. cit. 26. Crisis Group telephone interview. Palestinian civil society activist, 16 may 2005. 27. Crisis Group telephone interview. Bassam Salhi. Palestinian People’s Party (PPP) Secretary General. Ramallah, 9 April 2005. 28. Within Fatah, views differ as to which system would best serve the movement’s electoral prospects: of course, different systems would favour different Fatah politicians. Those who advocate proportional representation, including Abbas, see it as more conducive to a renewal of the movement through national primaries. They also believe it will help stem the proliferation of power centers that are often based on local networks. Crisis Group interviews with Fatah members. Ramallah, April-May 2005. 29. The size of parliament was additionally expanded by a third. 30. Noting that West Bank Fatah Secretary General Marwan Barghouti, imprisoned by Israel, received 20 per cent support in public opinion polls when briefly a prospective independent presidential candidate and that a list comprising Fatah rebels led by Barghouti would gamer greater support, Abu Ain (who is very close to Barghouti) would not rule out the prospect of a schism in the movement if decisioins on internal democratization and institutional reform are not implemented. Rather, he stated, “I hope it will not come to a formal split led by Marwan”. Crisis Group interview, Abu Ain. 31. On 23 May, the Palestinian Election commission stated that elections should be delayed because in needs at least two months from the time a new election law is ratified to prepare the vote. BBC, 23 May 2005. 32. The Associated press reported that “Hamas has frequently threatened to break Abbas’s February 8 truce unless certain conditions are met, including holding the election on tim”. Mark Lavie. “Hamas rejects hint of election day”. Associated Press, 12 May 2005. 33. Crisis Group interview, Palestinian parliament member Ramallah, 23 February 2005. 34. Crisis Group interview, Graham Usher. The Economist Palestine correspondent, Amman, 16 March 2005. 35. Crisis Group interview, Qaddura Faris parliamentary leader and Revolutionary Council member. Ramallah, 24 February 2005. 36. “The new cabinet understands it is facing a historical test and has to perform. I think it is capable of passing this test, shifting from the old politics of patronage to the new politics of reform, the rule of law, and public service”. Crisis Group interview; Ashrawi, Ramallah, 24 February 2005. 37. Crisis Group interview, Hani Masri, Palestinian commentator. Ramallah, 24 February 2005. 38. Transparency International. “Global Corruption Report 2005” (London, 2005), PP. 235-238. 39. Crisis Group interview. Hourani, op.cit. 40. Crisis Group telephone interview, former PLO official, April 2005. 41. Crisis Group Interview, Giacaman, op. cit. 42. Crisis Group interview; Fatah Revolutionary Council member, Ramallah, April 2005. 43. Crisis Group telephone interview. Former PLO official. April 2005. 44. Crisis Group interview. PA official, Washington, March 2005. 45. Crisis Group interview. Ashrawi, Ramollah, 29 January 2005. 46. Crisis Group interview. Qadura Faris. Ramallah, 4 January 2005. 47. Crisis Group interview. Fatah activist, Ramallah, January 2005. 48. Crisis Group telephone interview. Former PLO official, April 2005. 49. Abbas’s primary method of replacing senior security officers was to dismiss more than 1000 on the grounds that they were over the age of 60. Given that many have decades of service to the national movement and have acquired powerful positions and connections within fatah, it would have been prudent to ease them out with due consideration for their personal history and dignity. Rather than simply firing them en masse, the leadership could have appointed key officers to diplomatic postings abroad or new advisory bodies created to absorb them. And nominated others for electoral office. Instead, many reportedly learned of their fate from the Israeli press, and were left with and or actively propagated the impression that their removal was as much about the settling of accounts, their replacement with other peoples cronies, and capitulation to American – Israeli dictates as about security reform. In an unmistakeable show of resentment, a number of senior officers refused to accept medals to mark the end of their service. Belatedly, several were also offered advisory positions. See Khaled Abu Toameh. “Security chiefs shun Abbas.” Jerusalem Post, 26 April 2005; Graham Usher, “Challenges from within”:AL-Ahram Weekly 740, 28 April, 4 May 2005. 50. The orderly and peaceful transition since the absence of the late president Arafat, in addition to the acceleration in the reform process on the Palestinian side, should see a shift in international pressure from that [Palestinian] side to the positions and behaviours of the current anti-peace process government in Israel. This may allow and contribute to a possible change in Israel.” Ghassan Khatib, “Israel, Palestine, and the US: The next four years”, bitterlemons-dialogue. Org. 1 March 2005. 51. Crisis Group interview, Nofal, Ramallah, November 2004. 52. Crisis Group interview, Palestinian officials and political activists, November 2004 -February 2005. The assessment is shared by many Israelis: “Those who think that changing the Palestinian leadership changes the price of peace are wrong and deceptive. Abbas is moderate in his strategy, not his goals, which are no different from Arafat’s goals. Abbas’s PA will also have to return to revolutionary and violent patterns of behaviour once it feels that the minimum goals of the Palestinian national movement are being denied”. Shlomo Ben-Ami. “Back to Oslo’s obstacles.” Haaretz, 17 March 2005. 53. Steven Erlanger, “Abbas sees end of war with Israel”. The New York Times, 14 February 2005. 54. Crisis Group interview, Faris, December 2004. 55. Crisis Group interview, Faris, November 2004. 56. The statements presented by Abbas and Sharon at the Sharm al-Shaikh summit in this respect revealed their different and largely incompatible approaches to the revival of a political process. The Palestinian leader pointedly criticised unilateral initiatives, characterised the summit as the beginning of the Roadmap’s implementation, and called for the speedy resumption of negotiations on the basis of “international legitimacy”. His Israeli counterpart made clear that disengagement from the Gaza Strip and parts of the northern West Bank is the principal item presently on his agenda. According to Sharon, implementation of the Roadmap has not begun and will only follow Palestinian steps to dismantle the “infrastucture of terror”. 57. “The significance of the disengagement plan is the freezing of the peace process. And when you freeze that process, you prevent the establishment of a Palestinian state, and you prevent a discussion on the refugees, the borders and Jerusalem. Effectively, this whole package called the Palestinian state, with all that it entails, has been removed indefinitely from our agenda. And all this with… a presidential blessing and the ratification of both houses of Congress. The disengagement is actually formaldehyde. It supplies the amount of formaldehyde that is necessary so there will not be a political process with the Palestinians”. Haaretz, 6 October 2004. 58. Crisis Group interview, U.S. official, February 2005. 59. Crisis Group interview, Faris, November 2004. 60. Crisis Group interview, senior Palestinian presidential adviser, Ramallah, 29 January 2005. 61. Crisis Group interview, Awadallah, op. cit. 62. “A Palestinian state will now become an Israeli demand”. Crisis Group interview, Azmi Bishara, Palestinian member of Israeli parliament, January 2005. 63. As Abbas informed the PLC on 8 March 2005, for example: “We also reiterate our total rejection of the idea of a provisional state”. 64. Crisis Group interview, Hourani. See Akiva Eldar. “They don’t want provisional”, Haaretz, 11 March 2005; Ben-Ami, “Bach to Oslo’s obstacles”, op. cit. 65. “Abbas seeks change on the ground without legal or political change in the states of the territory involved”, Crisis Group interview, Shikaki, op. cit. 66. Crisis Group interview, senior Palestinian presidential adviser, Ramallah, 29 January 2005. 67. Crisis Group interview, Awadallah, op. cit. 68. “There will be an ongoing effort by the Palestinians to take the process to Phase 111 [of the Roadmap], and we will oppose it. We are not going to Phase 111 and in the process ignore Phase 1. The entire conflict resolutioni paradigm has collapsed”. Crisis Group interview, Giladi, op. cit. 69. Crisis Group interview, senior Palestinian presidential adviser, Ramallah, 29 January 2005. 70. Crisis Group interview, Salhi, op. cit. 71. See, for example, Karin Laub. “Abbas struggles to meet expectations”. Associated Press, 23 April 2005. Ben Lynfield, “Abbas mired in struggle”, Christian Science Monitor, 25 April 2005; Donald Macintyre, “After 100 days, Palestinian leader’s aura begins to fade”. The Independents, 23 April 2005; Harvey Morris. “Abbas comes under increasing pressure”. Financial Times, 19 April 2005; Graham Usher. “Out of pocket”, Al-Ahram Weekly 739, 21-27 April 2005. 72. Crisis Group interview, Yusif, 29 January 2005. 73. See Crisis Group Report, Dealing with Hamas, op. cit. 74. “The coming phase is of critical importance and it can’t be left to only one [Palestinian] party to determine our people’s future. As stated by Abd-al-Aziz Rantisi [Hamas’senior leader in Gaza, assassinated in 2004]. Partners in blood, partners in decision-making”. Crisis Group interview, Yusif, Ramallah, 23 February 2005. See also Agha and Malley, op, cit. 75. Crisis Group interview, Palesinian citizens and activists, Ramallah. December 2004 – January 2005. 76. “We are very satisfied with Hamas. They kepp their word, and they see Abbas as an honest man who does exactly what he says he wiil do”. Crisis Group interview, senior Egyptian foreign ministry official, Cairo, 10 May 2005. 77. Ibid. 78. In mid-May 2005, a decision by the Fatah-dominated PA judiciary to investigate the municipal election results in Rafah and Beit Lahia in the Gaza Strip, where the Hamas-affiliated List for Change and Reform had scored significant victories, was agrily denounced by Hamas officials and lawyers as politically motivated and illegitimate meddling. Amid wry observations that for once a government is accusing the opposition of electoral fraud rather than the other way around, it has sparked a marked increase in Fatah-Hamas tensions and an 18 May threat by senior Hamas leader Mahmoud Zahhar that the Islamist organization may be “compelle to reconsider all understandings reached in recent dialogues” if the matter is not satisfactorily resolved. 79. Suspicions about Sharon’s intentions run so high that Israel’s recent announcement it will delay implemention of disengagement by three weeks on account of a Jewish religions festival led to widespread if seemingly unwarranted speculation that further postponements are in the pipeline. Crisis Group interview, May 2005. 80. Crisis Group interview, Hasan, 9 April 2005. 81. Crisis Group interview, Ashrawi, Ramallah, 29 January 2005. 82. Crisis Group interview, Shikaki, op. cit. 83. Ibid. 84. Crisis Group interview, 29 January 2005. 85. Crisis Group interview, Faris, op. cit. 86. Crisis Group interview, Abu Ain, op. cit. 87. Crisis Group interview, Salhi, op. cit.
|
|||||||
|
|||||||