|
|||||
|
|||||
مطلب وارده 29 بهمن ماه 1384 - 2006 Feb 18
جنبش دانشجویی ایران، وجدان بیدار جامعه
(با اشاره به 18 تير 1378) مجيد حسيني نثارـ كارشناس ارشد پژوهش اجتماعيمقدمه و طرح مسئله :جنبش دانشجويي به عنوان يكي از جنبشهاي جديد اجتماعي در قرن بيستم سراسر جهان را فرا گرفت و از نيمه دوم قرن بيستم به اين سو نقش مهمي را در تحولات اجتماعي ـ سياسي جوامع بشري ايفا كرد. اين جنبشها در آمريكا، فرانسه، آلمان و بيشتر كشورها بر بسياري نخبگان نيز تاثير گذاشت. وجود دانشگاهها بهعنوان مركز اعتراضات آرام آرام توجه همه حاكمان را به سوي اين مراكز سوق داد. جنبش دانشجويي به خاطر ويژگيهايش، نقش عمدهاي در سرنوشت جوامع امروزي بازي ميكند. خصوصاً در جوامع در حال گذار مانند جامعه ما اين نقش برجستهتر است. به عنوان حركتي كه پيشروترين اعضاي جامعه را در درون خود دارد؛ پيشتاز نيروهاي اجتماعي براي تغيير به حساب ميآيد. شانزدهم آذرماه 1332 به عنوان نقطه اوج جنبش دانشجويي در ايران بهشمار ميآيد. اين روز در تاريخ ايران و سرنوشت جامعه و بعد از آن تاثير بسزايي گذاشت، بهطوريكه به يك نماد تاريخي تبديل گشت و امروز هرگاه صحبت از جنبش دانشجويي ميشود، 16 آذر 1332 نيز بازخواني ميشود. اعتراضات دانشجويي ايران در طي اين سالها (50 سال گذشته) فراز و نشيبهاي زيادي را طي كرده است. چيزي كه امروز از آن به عنوان جنبش نام ميبريم از لحاظ ساختار، ماهيت، گفتمان و نوع واكنش نسبت به گذشته كاملاً تفاوت يافته است. پرسشهاي مختلفي را ميتوان در مورد حركتهاي دانشجويي ايران كه باعنوان جنبش ناميده ميشود؛ مطرح كرد. ازجمله اينكه آيا اكنون در ايران جنبشي به نام جنبش دانشجويي داريم؟ اين مقاله به دنبال پاسخ به پرسشهايي اينچنين نيست، بلكه خواهان آن است كه جنبش 18 تير را در چارچوب ديدگاه ساختاري و نظريه كنش بررسي نمايد اما پيش از هر چيز بايد چند نكته را در نظر داشت: 1ـ جنبش دانشجويي ايران را تنها با تكيه بر يك نظريه خاص كه اغلب مختص جوامع غربي است نميتوان بررسي كرد. 2ـ جنبش دانشجويي ايران را بايد در يك كنش دوسويه با ديگر جريانهاي جامعه در نظر گرفت. اما چرا دانشجويان در 18 تير يكپارچه اعتراض كردند؟ و حوادث بعد از آن چگونه شكل گرفت؟ يافتن پاسخي مناسب براي اين پرسشها از جامعهشناسي برميآيد، چرا كه به گفته آنتوني گيدنز، "جامعهشناسي تجربهاي رهاييبخش است و امكانات آزادي انسان را افزايش ميدهد."(جامعهشناسي،ص1)
ضرورت و اهميت پژوهش:درك رفتار سياسي دانشجويان از چند جهت اهميت دارد: 1ـ اگر ميان گذشته، حال و آينده يك جريان اجتماعي پيوند و ارتباط قايل باشيم. با توجه به نقشي كه دانشجويان در آينده كشور از لحاظ اداره امور و فعاليتها دارند، روشن است كه فهم گذشته و تبيين رفتار آنان در حال حاضر، ما را قادر به پيش بيني بسياري از موقعيتها، نگرشها و وقايع آينده خواهد ساخت. 2ـ قدرت و توانايي دانشجويان در دامن زدن به تحولات اجتماعي و جهتدادن به اينگونه تحولات ما را ناگزير ميسازد كه رفتار سياسي دانشجويان را به عنوان يك عنصر اصلي در درك وضعيت عمومي جامع در نظر داشته باشيم. 3ـ دانشجويان يكي از اركان اصلي دستيابي به توسعه سياسي هستند. جنبش دانشجويي ايران بهعنوان بازوي موثر جنبش جامعه مدني ايران كه خواستار اصلاحات سياسي و نهادينهكردن قانون گرايي و عدالت اجتماعي است عمل ميكند. دانشجو همواره در حال تفكر و انتقاد است، چرا كه به تعبير باتامور "دانشگاه ساختي مختص دانش و تفكر انتقادي است." (منتقدان جامعه، ص 106) مكتب فرانكفورت به اين قضيه معطوف است كه نقش دانش «بايد» هم دارد، يعني اگر بدانيد آزادي چيست، طبعاً متمايل به آزادي هم ميشويد.(سفيري، ديروز و فرداي جنبشدانشجويي، ص42) 4ـ در جامعه ما حدود 2 ميليون دانشجو وجود دارد كه هر كدام نماينده يك خانواده هستند و با توجه به تاثيرگذاري دانشجويان در سطح دوستان و خانواده، مطالعه رفتار سياسيشان از اهميت قابلتوجهي برخوردار است.
تعريف جنبش اجتماعي:پيش از واردشدن به بحث نظريهها نخست جنبش را تعريف ميكنيم. جنبشها متشكل از شبكههاي غيررسمي مبتني بر اعتقادات مشترك و همبستگي هستند كه از طريق استفاده مداوم از اشكال گوناگون اعتراض، حول موضوعات منازعهآميز بسيج ميشوند. (دلاپورتا و دياني، مقدمهاي بر جنبشهاي اجتماعي، ص 132)
تعريف جنبش دانشجويي:همانند بيشتر جنبشهاي اجتماعي، جنبش دانشجويي، پديدهاي خاص جوامع امروزي است و به كوشش جمعي كمتر سازمان يافته دانشجويان به منظور پيشبرد نوعي دگرگوني و تغيير در جامعه و يا تداوم وضعيتي تعريف ميشود. جنبش دانشجويي از مجموع دانشجوياني كه به نحوي در جهت تغيير و تداوم وضع موجود در جامعه اعتراض يا انتقاد يا حمايتي به عمل آورند، شكل ميگيرد. (كريميان، جنبش دانشجويي در ايران، صص 62-61)
نظريه هاي جنبش اجتماعيتنوعي از نظريهها وجود دارد كه در اين مقاله براي رسيدن به هدف به نظريات تورن، هابرمارس، نظريه تورن و اسملر اشاره ميشود (نظريه اسملر در قالب كاركردگرايي و نظريات تورن و هابرماس در قالب جامعهشناسي كنش).
نظريه تورنتورن بيشتر به درك هدفهايي توجه دارد كه جنبشهاي اجتماعي دنبال ميكنند. از نظر او جنبشهاي اجتماعي پاسخي غيرعقلاني به بيعدالتيهاي اجتماعي نيستند، بلكه دربردارنده راهبردهايي هستند كه نشان ميدهند چگونه ميتوان بر اين بيعدالتيها غلبه كرد. نقدي كه تورن به ديدگاههاي ديگر دارد اين است كه آنها به اين نكته توجه ندارند كه چگونه اهداف جنبشها در نتيجه برخورد با ديگران و نيز شيوه كنش آنها در مقابل مخالفان شكل ميگيرد. تورن استدلال ميكند كه جنبشهاي اجتماعي بايد در زمينه «ميدان هاي عمل» مطالعه شوند. اين اصطلاح به ارتباطات بين جنبش اجتماعي و نيروها يا عواملي اطلاق ميگردد كه جنبش در برابر آنها قرار گرفته است. فرايند «گفتوگوي» متقابل كه در ميدان عمل وجود دارد، ممكن است به تغيير در شرايطي منجر شود كه جنبش درصدد مبارزه با آن بوده است، و يا ممكن است، به تركيب و يكي شدن ديدگاههاي هر يك از طرفين بينجامد. (گيدنز، جامعهشناسي، صص676-675)
تورن
در بحث جنبشهاي اجتماعي اصول سهگانهاي را براي جنبشها مطرح ميكند. 2ـ اصل ضديت يا مخالفت: هميشه در برابر نوعي مانع يا نيروي مقاوم قرار دارد درنتيجه پيوسته سعي در درهم شكستن دشمن يا دشمناني دارد و بدين ترتيب جنبش اجتماعي لزوما داراي حريف است. 3ـ اصل عموميت: دلايلي كه باعث كنش يك جنبش اجتماعي ميگردد، ممكن است به صورت منافع ملي، آزادي بشريت، رفاه و خوشبختي، حقوق انساني، سلامت همگاني، خواست و فرمان الهي و غيره باشد و اين همان خصوصيتي است كه تورن آن را «اصل عموميت» نام مينهد. (روشه. گي، تغييرات اجتماعي، صص131-130)
تورن براي جنبشهاي اجتماعي سه كاركرد قائل ميشود: 1ـ كاركرد رابط يا ميانجي بودن: ميانجي بودن بين افراد و ساختها و حقايق اجتماعي كه به دو طريق است؛ اول شناساندن جامعه و ساختهاي اجتماعي آن به اعضاي اين جنبشها و ديگران. دوم مشاركت اعضا در كنش تاريخي. 2- كاركرد ايجاد آگاهي جمعي: اصول سهگانه جنبشهاي اجتماعي موجب شعور راستين در ميان افراد جامعه ميشود و اين تاثير بر آگاهي، مورد تاكيد تورن است. 3ـ كاركرد فشار: جنبشهاي اجتماعي با فشار بر نخبگان قدرت، بر توسعه تاريخي جوامعي اثر ميگذارند. (پيشين، صص 135-133) تورن معتقد است نظام سرمايهداري براي بقاي خود به حاملان معرفت يعني دانشجويان و دانشگاهيان احتياج دارد، به همين دليل ميكوشد كه آنها را سازماندهي و استثمار فكري كند. در دوره جديد متخصصان به عنوان نيروهاي ماهر و مولد، با نوآوريهايي كه هم در حوزه توليد و هم در حوزه معرفت دارند به كمك نظام ميآيند. تورن معتقد است دانشجويان كه از طبقات مختلف به دانشگاه آمدهاند، داراي وضعيت يكسان و موفقيت مشابهي در نظم نوين سرمايهداري ميباشند، اما بهدليل اينكه معرفت در نظام سرمايهداري شعبه شعبه و به علوم تخصصي شده است، دامنه ديد دانشجويان گسترش نمييابد و دانشجويان دچار نوعي از خودبيگانگي ميشوند، بههمين دليل بايد يك ايدئولوژي وضع شود تا با آگاهي، بخش وجدان جمعي آنها بيدار شود. (دلاپورتا و دياني، ص 83)
نظريه يورگن هابرماس:هابرماس يكي از كساني است كه با توجه به اعتراض هاي دانشجويي دهه 1960 درآلمان نظريات خود را مطرح كرده است. هابرماس ريشهي اعتراضهاي دانشجويي را نه در حوزه اقتصادي بلكه در حوزه اجتماعي ـ روانشناختي جستوجو ميكند. او استدلال ميكند كه دانشجويان هنوز هم يكي از گروههاي ممتاز جامعه هستند. جنبش دانشجويي بر خلاف مبارزات گذشته به منظور كسب بخش بزرگتري از ثروت مبارزه نميكند، بلكه نسبت به مفهوم امتيازها و دستاوردها در جامعه سرمايهداري معترض است. دانشجويان نقش ويژهاي در روشنگري سياسي دارند. هدف فوري جنبش دانشجويي سياسيكردن حوزه عمومي است و مشروعيت جامعه سرمايهداري را در ضعيفترين نقاط آن به زير سوال ميبرد. او معتقد است كه جنبش دانشجويي مغلطههاي ايدئولوژيك را برملا ميسازد؛ كوشش براي سرگرمسازي و سلب توجه مردم از مسائل اصلي را نقد ميكند و مسائل اساسي اقتصاد و سياست را به بحث ميگذارد. (هولاب، نقد در حوزه عمومي، صص127-126). هابرماس پس از بررسي روشهاي جنبشهاي دانشجويي به نارساييهاي ايدئولوژي جنبش دانشجويي و اشتباههاي عملي آن ميپردازد و اين موضوع را در مورد ديدگاه جنبش دانشجويي در آلمان با تكيه بر مفاهيم ماركسيستي بيان ميكند. وي از يك طرف معتقد به ورود دانشجويان به عرصه مسائل سياسي بود و از طرف ديگر نگران خطرهاي ذهني ناشي از تعارض و تنش ميان نظريه و عمل در بين دانشجويان بود كه ميتوانست به دو قطب افراطي بيتفاوتي يا «عملگرايي» خودسرانه منجر شود. او بر اين موضوع تاكيد دارد كه دانشجويان در حالت غير انقلابي هدف اصلي و اوليه خود را روشنگري از طريق عقل و استدلال بدانند نه تحريك و توسل به خشونت. او به رغم اهميتي كه براي تاثير روشنگري جنبش دانشجويي قائل است، بهشدت نگران روشهاي خشونتآميز و انقلابي جنبش است. (دلاپورتا و دياني، صص 80-79) هابرماس با قائلشدن اهميت تاريخي جنبش دانشجويي، موفقيت آن را به ايجاد روشهاي جديد اعتراض، وابسته ميداند. او سه بعد اين روشها را مشخص ميكند. اين سه بعد يعني عدمخشونت، كنش نمادين و رفتار خاص يك نسل براي حمله به نظام مستقر بسيار مناسب هستند، زيرا با فراگرد سياستزدايي لازم براي حفظ مشروعيت در جوامع سرمايهداري پيشرفته مقابله ميكنند. «هابرماس» جنبش دانشجويي را در تعامل دو قلمرو جامعه مينگرد؛ قلمرو زندگي روزمره و قلمرو سيستم. در قلمرو سيستم با خردهسيستمها، سازمانهاي عقلاني، احزاب و گروههاي رسمي سياسي و در نهايت با نوعي كنش استراتژيك روبهرو هستيم. ملاك قوي در اين قلمرو قدرت و پول است. اما قلمرو زندگي روزمره، قلمرو خانواده، افراد گروههاي فرهنگي و اجتماعي، قلمرو و شبكههاي اجتماعي غير دولتي، مردمي و قلمرو كنش ارتباطي است. قلمرو سيستم و عقلانيت ابزاري قلمرو زندگي روزمره را مورد تهاجم قرار داده و مستعمره كرده است. در اينجا جنبشهاي اجتماعي ظهور مييابند و در پي نجات قلمرو زندگي هستند. هابرماس باعنوان كنش معقول و هدفدار، ميان كنش وسيلهاي و كنش استراتژيك تمايز قائل ميشود. اين دو نوع كنش به تعقيب حسابشده منفعت شخصي مربوطند. اما هابرماس به كنش ارتباطي علاقمند است كه طي آن كنشهاي افراد از طريق تفاهم هماهنگ ميشود. افراد درگير در كنش ارتباطي بهدنبال موفقيت شخصي نيستند، بلكه هدفهايشان هماهنگكردن برنامههاي كنششان است. از نظر او كنش ارتباطي بارزترين پديده بشري است. هابرماس به ساختارهاي اجتماعي توجه دارد كه ارتباط را تحريف ميكنند و به رفع موانع موجود بر سر راه ارتباط آزادانه علاقهمند است. به نظر او راه حل مسئله عقلانيت كنش معقول و هدفدار در عقلانيت كنش ارتباطي نهفته است. عقلانيت كنش ارتباطي به ارتباط رها از سلطه و ارتباط آزاد و باز ميانجامد. عقلانيت مستلزم رهاسازي و رفع محدوديتهاي ارتباط است. از نظر هابرماس مشروعسازي و ايدئولوژي دو عامل اصلي ارتباط تحريف شدهاند براي ارتباط باز و آزادي بايد اين علتها را بر طرف كرد. (ريتزر، نظريههاي سياسي در دوران معاصر، صص 213-211)
ديدگاه فشار ساختاري اسملسراين نگرش علت عمده ظهور جنبش دانشجويي را در تعادل به هم ريخته سيستمهاي اجتماعي ميداند. در اين نگرش فشارهاي ساختاري به تنشها يا تضادهايي اطلاق ميشود كه باعث ايجاد منافع متعارض در درون جامعه ميشود. اينگونه فشارها در شكل نگراني درباره آينده، اضطرابها، ابهامات يا برخورد مستقيم ابراز ميشوند. اسملسر شش شرط را در مورد پيدايش جنبشهاي اجتماعي مطرح ميكند. 1ـ زمينه ساختاري: به آن شرايط كلي اجتماعي اطلاق ميشود. كه مشوق يا مانع تشكيل انواع مختلف جنبشهاي اجتماعي است. 2ـ فشار ساختاري: به تنشها يا تضادهايي گفته ميشود كه باعث ايجاد منافع متعارض در درون جامعه ميشود. 3ـ گسترش باورهاي تعميم يافته: جنبشهاي اجتماعي صرفاً در پاسخ به اضطرابها يا دشمنيهايي كه بهگونهاي مبهم احساس ميشود، پديد نميآيد؛ آنها تحتتأثير ايدئولوژيهايي معيني شكل ميگيرند كه نارضايتيها را نشان دهد و راههاي عملي رفع آنها را نيز همينطور. 4ـ عوامل شتاب دهنده: حوادث يا رويدادهايي هستند كه موجب ميشوند كساني كه در جنبش شركت ميكنند مستقيماً وارد عمل شوند. 5- بسيج: يك گروه هماهنگكننده براي عمل بايد وجود داشته باشد. رهبري و نوعي وسايل ارتباط منظم بين شركتكنندگان، همراه با پشتوانهاي از منابع پولي و مادي ضروري است. 6ـ كنترل اجتماعي: چگونگي پيدايش و توسعه جنبش اجتماعي بهشدت از عملكرد كنترل اجتماعي تأثير مي پذيرد. (نحوه برخورد مقامات حاكم و يا واكنش پليس)(گيدنز، صص675-674)
جنبش دانشجويي 18 تير 1378وقتي مفهوم جنبش بهكار مي رود؛ تقسيمبنديهاي گوناگوني منظور نظر است: گاه جنبشها براساس اينكه گروههاي اجتماعي در آن شركت ميكنند، تعريف ميشوند (نظير جنبش كارگري، بورژوازي، دانشجويي، ملي)، زماني ارزشهاي حاكم بر جنبش مدنظر قرار ميگيرند (نظير جنبشهاي سوسياليستي، اسلامگرا). در برخي مواقع جنبشها را از زاويه درجه خواستهاي آن تقسيمبندي ميكنند. مثلاً جنبشهاي اصلاحطلب، انقلاب يا حتي واپسگرا كه بنابر درجه تغييراتي كه طلب ميكنند، تقسيمبندي ميشوند. اگر اين معيار را در بررسي جنبشها در نظر بگيريم، جنبش دانشجويي اخير يكي از گستردهترين جنبشهاي مسالمتآميز، دموكراتيك و اصلاح طلبانهاي است كه در 20 سال اخير رخ داده است. حركتي كه از آن به عنوان جنبش دانشجويي ياد ميشود به دو دوره قابل تقسيم است: دوره پيش از انقلاب و بعد از انقلاب. دوره اول كه حدود 40 سال طول ميكشد، جنبش راديكال و مخالف است كه از دهه20 شروع ميشود و از اواخر دهه 30 و اوايل دههي 40 به سمت عمليات مسلحانه رو ميآورد. اين دوره تا 22 بهمن 57 طول ميكشد. پس از پيروزي انقلاب تا به امروز (1383) نيز حركت چهار دوره را طي كرده است. در دوره چهارم كه از سال 76 شروع ميشود، اين ديدگاه وجود دارد كه تا ساختار سياسي قدرت دگرگون نشود، اصلاحات ساختاري در اين جامعه ميسر نميشود و تا قدرت سياسي از چنگ لايههاي انحصاري بورژوازي تجاري خارج نشود، توسعه اقتصادي و بازسازي ساختار اقتصادي در اين جامعه محال است. جنبش دانشجويي در اين دوره پيشرو جنبشهاي اجتماعي است؛ با جنبش اصلاح طلبي پيوند خورده است و از ظرفيتهاي موجود براي بيان خواستهها و مطالبات استفاده ميكند. از هر دو ديدگاه تورن و هابرماس، اگر بخواهيم به جنبش دانشجويي پس از دوم خرداد نظر بيفكنيم، بايد به عامل بالابردن آگاهي عمومي مردم و سياسيكردن حوزه عمومي اشاره كنيم. نقش دانشجويان در انتخابات رياستجمهوري يكي از اين موارد است. اكثريت دانشجويان در آن روز حساس به خاتمي رأي دادند و به عنوان گروه مرجع جديد براي عامه مردم، آنها را به سوي صندوقهاي رأي و رأيدادن به خاتمي كشاندند. درصد دانشجويان طرفدار خاتمي از درصد حاميان خاتمي در كل جمعيت بالاتر بوده است. حتي بيشتر داوطلبان فعال در ستادهاي انتخاباتي نيز دانشجو بودهاند. تأثير جنبش دانشجويي بر افكارعمومي و بسيج جوانان در سه سال گذشته قابل توجه بوده است، بويژه در رويدادهايي نظير انتخابـات شوراهـاي شهر و روستا (1377)، انتخابات مجلس ششم (1378) دفاع از آزادي مطبوعات، آزادي زندانيان و انتقاد سياسي. وقايع روز جمعه 18 تير حاكي از فرآيند قطبيشدن جامعه و صفآرايي روشن نيروهاي كارگزار توسعه در برابر نيروهاي مانع توسعه است. تورن در بحث جنبشها به نحوهي كنش با جنبش اشاره ميكند. از اين ديدگاه جنبش دانشجويي 18 تير از ابتدا به دنبال خشونت نبوده است، بلكه روشهاي قانونمند و مسالمت آميز را دنبال ميكرده است. در واقع نحوه كنش گروههاي مخالف با جنبش دانشجويي، دانشجويان را به نوع خاصي از كنش كه خشن است هدايت ميكند. دانشجوياني كه به خاتمي رأي داده بودند به دنبال اصلاح ساختار سياسي بودند اما خاتمي در طول اين سالها نتوانسته بود برنامه اصلاحات را در حد درخواست دانشجويان و منطبق با نيازهاي عميق اجتماعي پيش ببرد. بسياري از دانشجويان، دولت خاتمي را براي پيشبرد اصلاحات، فاقد استراتژي روشن و مشخص ميدانستند، دانشجويان با تكرار وعدهها قانع نميشدند و خواستار اصلاحات عيني بودند. به همين خاطر حضور مقامهاي رسمي كشور در جمع دانشجويان در كوي دانشگاه و وعده آنها مبني بر رسيدگي دقيق به ماجراي حمله، دانشجويان را قانع و راضي نميكند. سعي دانشجويان براي برقراري كنش ارتباطي يعني كنشي كه به تفاهم بينجامد و در يك فضاي آزاد گفتوگو، رئيسجمهور به گفتوگو به آنان بپردازد با شكست روبهرو ميشود؛ چرا كه رئيسجمهور از حضور در بين دانشجويان خودداري ميكند. دانشجويان كه به دنبال گفتوگو و اعلام مطالبات مردم بودند، با حضور نيروي انتظامي و هشدار و برخورد آنان روبهرو ميشوند. در چنين شرايطي دفتر تحكيم وحدت نميتوانست نقش نهاد مرجع را بازي كند؛ در اين شرايط پند و اندرز جبهه اصلاحات نيز نتوانست راهگشا باشد و بخش راديكال جنبش، فعال ميشود و به اعتراض در برابر اين صحبتها ميپردازد. البته برخورد نيروهاي شبه نظامي به داخل خوابگاه يعني جايي كه عرصه خصوصي محسوب ميشود را بايد به نوع خاص كنش نيروهاي مخالف افزود. حمله به كوي دانشگاه و استفاده از قدرت براي سركوب كردن حركت، 18 تير را يك روز فراموش نشدني در تاريخ جنبش دانشجويي ايران تبديل ميكند. اين دقيقا همان ميدان عملي است كه مورد تأكيد تورن است. يعني اگر برخورد مناسبي با دانشجويان ميشد ميتوانست به تفاهم بينجامد؛ اما با استفاده از قوه قهريه، حركت به تمام ايران تسري مييابد و از حالت آرام خارج ميشود. بهعبارتي هر چه دايره عمل جنبش دانشجويي فراختر باشد و پذيرش ديدگاههاي انتقادي آنها در ساخت قدرت راحتتر صورت گيرد؛ بيترديد جنبش نه تنها به طرح مطالبات جامعه در يك روند دموكراتيك ادامه خواهد داد بلكه حركات راديكاليستي در آن ديده نميشود. دفاع از حوزه عمومي يا جامعهي مدني كه در برگيرنده نقد ايدئولوژي حاكم، بحث درباره سياستهاي رايج و چون و چرا كردن در مورد تصميمگيريهاي نهادهاي سياسي است از مهمترين كاركردهاي جنبش دانشجويي 18 تير بود. اما انجام اين مهم بر اثر وجود ساخت سياسي بسته از كانالهاي قانوني تغيير جهت داد و به سمت حركتهاي خشونتبار سوق داده شد. يكي ديگر از علل شكلگيري اين جنبش را بايد در سختگيريهاي ايدئولوژيكي در دانشگاههاي كشور دانست. در بسياري از موارد، دانشجويان از فضايي كه وجود دارد ناراضياند چون به آنها اجازه نشر افكار و انديشههايشان داده نميشود؛ حال آنكه دانشجويان خواستار برخوردهاي علمي از سوي مقامات دانشگاهي و حكومتي هستند. ايدئولوژي يكي از عوامل اصلي ارتباط تعريف شده است. به نظر هابرماس براي رهايي از سيستم و سلطه آن بر زندگي روزمره و برقراري ارتباط آزاد و كنش ارتباطي، بايد به نفي مشروع سازي و ايدئولوژي پرداخت. دانشجويان در اين حركت به دنبال نفي ايدئولوژي حاكم بودند كه به هيچ نوع انديشهاي اجازه ظهور و بروز نميداد. زمينه اجتماعي جنبش دانشجويي 18 تير بخشي ريشه درخواست ويژه دانشجويان داشت و بخش اعظم آن نيز عمومي بود. در مورد خواستهاي ويژه جنبش دانشجويي، نبايد فراموش كرد كه جنبش دانشجويي از هر زمان جوانتر است. در سال 1379 در ايران 22 ميليون نفر زير 20 سال و 75 درصد زير 24 سال بودند و 20 درصد اين جمعيت تركيب سني 15 تا 24 سال داشتند. جواناني كه خود را فاقد هر نوع آيندهاي در اين جامعه مييابند؛ جواناني كه در جريان انقلاب يا به دنيا نيامده يا خردسالي بيش نبودند. اين نيرو تركيب اصلي جنبش دانشجويي ايران را تشكيل ميداد. اين واقعيت كه 30 درصد از فارغالتحصيلان بيكار هستند و اينكه افق بيكاري يك مشكل جدي دانشجويان است؛ زمينهاي براي به حركت درآمدن آنهاست. در گذشته تركيب دانشجويي عمدتاً از اقشار مرفه يا طبقات متوسط جامعه بود؛ درحاليكه امروز با توجه به وجود دانشگاههاي آزاد، اقشار پايين جامعه هم توانستهاند حضور فعال در دانشگاهها و در جنبش دانشجويي بيابند. دانشجويان نماينده همه طبقات يا قشرهاي اجتماعي هستند و هر گونه اقدام از سوي آنان بيانگر خواستهها، نيازها و شرايط ويژه سياسي جامعه ايران است. با اين تفسير امروزه دانشجويان نيرويي هستند گسترده، ناراضي و طالب خواستهاي مدرن كه با وضع موجود تعارض پيدا كردهاند. علاوه بر اين دانشجويان به عنوان بخشي از جنبش عمومي دموكراتيك در ايران نيروي معترض هستند. بنابراين جنبش دانشجويي چه بر اساس ويژگيهاي خاص و چه بهعنوان يك جنبش اجتماعي جوان و چه بهعنوان بخشي از جنبش روشنفكري و چه بهعنوان نيروي مدرن و متخصص كه نقش برجستهاي در مدرن كردن جامعه دارد، از زمينههاي اجتماعي گستردهاي براي اعتراض برخوردار است. از نظر سازماندهي نيز مراكز دانشگاهي قادر به بسيج و سازماندهي منحصر به فردي هستند. دانشگاهها و خوابگاهها مكانهايي هستند كه امكان حضور گسترده دانشجويان در آن وجود دارد و اين زمينه بسيار مساعدي را براي سازماندهي در جنبش دانشجويي فراهم ميكند. جنبش دانشجويي 18 تير از خوابگاه شروع شد، به دانشگاهها كشيده شد و سپس در تمام جامعه منتشر شد. نكته ديگر در سازماندهي، استفاده از تجربيات گذشته جنبش است؛ زيرا جنبش دانشجويي تنها جنبش اجتماعي در ايران است كه از تداوم تاريخي برخوردار است. درحاليكه جنبشهاي اجتماعي ديگر با نوعي گسست همراه بودهاند. در روند اعتراضات يك عامل شتابدهنده براي حادثه 18 تير لازم بود و آن دستگيري برخي از رهبران جنبش دانشجويي و بعد از آن بستهشدن روزنامه سلام بود كه با حمله به كوي دانشگاه به اوج خود رسيد. مجموع عوامل مذكور جنبش دانشجويي را به بزرگترين جنبش اجتماعي پس از دوم خرداد تبديل كرد كه در روند خود جبهه جديدي را گشود. در اين مقطع دوم خرداديها استراتژي فشار از پايين، چانهزني از بالا را كنار گذاشتند و به استراتژي آرامش فعال روي آوردند.
جمع بنديدر نهم شهريور 78 شوراي عالي انقلاب فرهنگي به رياست محمد خاتمي آييننامه تشكلهاي اسلامي دانشگاهيان را تصويب كرد، نگاهي به مواد و تبصرههاي اين آييننامه نشان ميدهد كه دانشجويان هيچ استقلالي حتي در تدوين اساسنامه خود و انتخاب تشكلشان ندارند. در مرداد 79 جلوي طرح جديد اصلاح مطبوعات گرفته شد و اين اقدام تمام اميد مردم و دانشجويان به نمايندگان دوم خردادي را از بين برد. بسياري از حوادثي كه در روزهاي پس از هجده تير به وقوع پيوست، ناشي از بيتوجهي مسئولين به خواستههاي دانشجويان بوده است. بهطوريكه حتي به كوچكترين خواستهي دانشجويان جواب مثبت داده نشد. يكي از خواستههاي اصلي دانشجويان كه در ديدار با وزير علوم مطرح شد؛ حل معضل هميشگي حمله گروههاي فشار به دانشگاه بود؛ اتفاقي كه در سال 83 نيز در دانشگاه علم و صنعت تكرار شد. دانشجويان خواهان تضمين آقاي خاتمي و وزير كشور براي ايجاد فضاي امن در دانشگاه بودند؛ اما هنگامي كه روشهاي مسالمتآميز احقاق حق را بينتيجه ميبينند؛ اقدام به تظاهرات مينمايند. به هر حال آنچه دانشجويان در اين شش روز مطرح كردند؛ مهمترين خواست جامعه مدني يعني تأمين آزادي و دمكراسي بود. جامعه مدني تنها متشكل از نهادها و قانون نيست؛ بلكه جنبشهاي اجتماعي مستقل نيز عضو كليدي جامعه مدني هستند. درحاليكه جنبش دانشجويي 18 تير ميتوانست نماد يك كنش ارتباطي باشد كه در يك فضاي باز گفتوگو و تفاهم به نتايج بسيار بهتري برسد، با واكنش شديد نيروهاي پليس به خشونت كشيده شد. به نظر ميآيد كه در مسير دستيابي به توسعه سياسي، جنبش دانشجويي همچنان پيشرو باشد و براي اين منظور به دنبال افقهاي تازه براي ايفاي نقش خويش است. به هر حال آينده جنبش دانشجويي ايران در دراز مدت در گرو موارد زير است: 1ـ طرح و تأكيد بر مطالبات جنبش اجتماعي و عمومي 2ـ تلاش جهت ايجاد تشكلات مستقل دانشجويي 3ـ ايجاد مطبوعات مستقل فهرست منابعـ باتامور، تام (1369) منتقدان جامعه، ترجمه محمد جواهر كلام، تهران : انتشارات سفير. ـ جلائي پور، حميدرضا (1381)، جامعهشناسي جنبشهاي اجتماعي، تهران : طرح نو ـ دلاپورتا، دوناتلا و دياني، ماريو (1383) مقدمهاي بر جنبشهاي اجتماعي، ترجمه محمدتقي دلفروز، تهران: انتشارات كوير. ـ روشه، گي (1376) تغييرات اجتماعي، ترجمهي منصور وثوقي، تهران : نشر ني. ـ ريتزر، جورج (1374)، نظريههاي جامعهشناسي در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثي، تهران : انتشارات علمي. ـ سفيري، مسعود (1378) ديروز و فرداي جنبش دانشجويي، تهران : نشرني. ـ كريميان، عليرضا (1381)، جنبش دانشجويي در ايران، تهران : مركز اسناد انقلاب اسلامي. ـ گيدنز، آنتوني (1374) جامعهشناسي، ترجمه محسن ثلاثي، تهران : نشر ني. ـ هولاب، رابرت (1375) نقد در حوزه عمومي، ترجمه حسين بشيريه، تهران : نشر ني. |
|||||
|