گزیده

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  |  بایگانی مطالب وارده |      

 

 

   مطلب وارده  

21 فروردین ماه 1386 - 2007 11 April

 

 

بررسي عملكرد روساي جمهور ايالات متحده پس از پايان جنگ سرد
 

نويسنده : ترجمه لطف‌الله ميثمي

به نقل از روزنامه همبستگی دوشنبه 21 فروردين 1386

http://www.hambastegidaily.com/internationalresult.asp?code=3275


اشاره: زبيگنيو برژينسكي، نويسنده و مشاور سابق امنيت ملي ايالات متحده، به تازگي كتابي با عنوان فرصت دوم: سه رييس‌جمهور و بحران ابرقدرت آمريكا نوشته است. وي در اين كتاب موفقيت‌ها و ناكامي‌هاي سه رييس‌جمهور اخير آمريكا را مورد بررسي قرار داده است. مصاحبه ذيل گفت‌وگويي درباره مباحث محوري اين كتاب مي‌باشد. برگردان فارسي اين كتاب به زودي توسط نشر صمديه در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت.

 

 مارگارت وارنر: زبيگنيو برژينسكي، از هنگام آغاز اين برنامه (ساعت خبر،‌News Hour‌ در شبكه) ‌PBS‌ مفسر برنامه‌هاي مختلف ما بوده است. مشاور سابق امنيت ملي آمريكا در زمان پرزيدنت كارتر، به تازگي كتابي را درباره عملكرد روساي جمهور ايالات متحده در دوران پس از جنگ سرد، به رشته تحرير درآورده است. اگر بخواهيم درباره نتيجه ارزيابي‌‌هاي وي از عملكرد آنان، در يك كلمه سخن بگوييم، بايد بگوييم كه وي عملكرد آن‌ها را بد مي‌داند. عنوان كتاب جديد وي فرصت دوم: سه رييس‌جمهور و بحران ابرقدرت آمريكا. وي هم‌اكنون براي ارايه توضيحاتي درباره كتاب جديد خود به ما مي‌پيوندد. ‌ مي‌بينيم كه كنگره ايالات متحده به‌طور جدي قابليت رييس‌جمهور كنوني آمريكا (جرج بوش) در هدايت جنگ را زير سوال برده است. به نظر شما ناتواني رييس‌جمهور در اداره جنگ نتيجه روند تاريخ 15 ساله‌اي كه شما در كتاب خود به آن پرداخته‌ايد، نيست؟ برژينسكي: بله، تا حدودي اين‌طور است. شايد هم مهم‌ترين عامل باشد، چرا كه ما را به سمت مساله مهم‌تري هدايت مي‌كند. مهم‌ترين بحثي كه در حال حاضر در آمريكا جريان دارد، بحث درباره جنگ در عراق و مسايلي است كه ايالات متحده در اين كشور با آن روبه‌رو شده است. اما، اين بحث، بحث اصلي نيست كه بايد به آن پرداخته شود. بلكه مساله اصلي گفت‌وگو درباره نقشي است كه ايالات متحده بايد در جهان بازي كند. بايد بحث شود كه آيا اساسا نقشي كه اين رييس‌جمهور (بوش) براي آمريكا برگزيده، نقش شايسته ايالات متحده در جهان است يا نه؟ اين بحث، مهم‌ترين، زمان برترين و ضروري‌ترين بحثي است كه بايد در آمريكا آغاز شود.

 

سياست خارجي ايالات متحده

محور اصلي بحث در كتاب شما اين است كه 15 سال پيش، پس از پايان جنگ سرد، ايالات متحده فرصتي طلايي به دست آورده بود كه آن را از دست داد. اگر ممكن است در اين باره توضيح دهيد. به نظر من، اساسا سه رييس‌جمهور آمريكا در دوره پس از جنگ سرد، يعني جرج بوش پدر، بيل كلينتون و بوش پسر، نخستين رهبراني در تاريخ آمريكا بودند كه بر تمام جهان سيطره داشتند. هريك از اين سه نفر، به طرق مختلف، فرصت به دست آمده پس از جنگ سرد را از دست دادند. با اين حال، نخستين رييس‌جمهور، يعني بوش پدر كمي بهتر از بقيه عمل كرد. وي (بوش پدر) در هدايت جنگ سرد كه به فروپاشي شوروي انجاميد و همين‌طور هدايت عمليات سياسي - نظامي در جنگ اول خليج‌فارس، عملكرد خوبي داشت. با اين همه، او مقتضيات زمان را در نظر نگرفت و همين‌طور نتوانست تصوير نويني از نقش ايالات متحده در جهان، ترسيم كند. او در حقيقت، تاكتيسيني (طراح تاكتيك) بود كه توانايي‌اش در طراحي، محدود به تجربيات شخصي خودش بود. ‌رييس‌جمهور بعدي، بيل كلينتون در مورد اروپا، كارهاي بسيار خوبي انجام داد. با اين حال او مسايل بنيادين را مورد توجه قرار نداد. براي نمونه وي نسبت به مسايلي كه به گسترش نگراني در دستيابي كشور خاورميانه به سلاح هسته‌اي انجاميد، عملكرد خوبي نداشت. درباره رييس‌جمهور كنوني آمريكا (بوش پسر) فصل كاملي از كتاب را به وي اختصاص داده‌ام. درست مانند عنوان فصل ياد شده، مي‌توان عملكرد وي را در دو كلمه (رهبري فاجعه‌بار) خلاصه كرد. ‌ شما در كتاب خود گفته‌ايد، آمريكا فرصت مهمي را براي رهبري و تغيير شكل جهان از دست داد. با اين حال، به نظر شما، اگر هر كشور ديگري هم به‌عنوان ابرقدرت يكتا مطرح مي‌شد، جهان در برابر آن كشور، واكنشي منفي نشان نمي‌داد؟ درست است، جهان در برابر هر كشوري كه تنها ابرقدرت جهان باشد، واكنش منفي نشان مي‌دهد. اما واكنش جهان در برابر ما (آمريكا) بدتر از اين است، چراكه ما اعتبار خود را در بين كشورهاي جهان از دست داده‌ايم. در نتيجه اعمالي مانند آنچه در گوانتانامو اتفاق افتاد، مشروعيت خود را از دست داده‌ايم. در گذشته، مجسمه آزادي نماد ايالات متحده بود، در حالي كه امروز بسياري از ملل جهان، گوانتانامو را نماد آمريكا مي‌دانند. جهان، ديگر اعتباري براي نيروي نظامي ما قايل نيست، چراكه اين نيرو در عراق، نابود شده است.

 

رده‌بندي روساي جمهور

شما در ارزيابي‌هاي خود به بوش پدر نمره‌B‌ داده‌ايد. برخي معتقدند، وي در عملكرد چهار ساله خود، نسبتا خوب عمل كرده است. نظر شما در اين‌باره چيست؟ بله، او در دوران چهار ساله رياست جمهوري خود، نسبتا خوب عمل كرد شايد اگر مي‌توانست 8 سال سر كار باشد، بهتر عمل مي‌كرد، اما او دست‌كم در دو مورد خوب عمل نكرد، يكي چگونگي ورود روسيه به جهان غرب و ديگري مساله خاورميانه بود. او دكتريني را در يك منطقه استراتژيك ارايه داد كه بسيار امپرياليستي (توسعه‌طلبانه) بود. اين دكترين توسط افراد ضعيفي در دولت وي (بوش پدر) تنظيم شد كه همين افراد در دوره رياست‌جمهوري بوش پسر در مقام‌هاي بالاي مديريتي قرار گرفتند و دكتريني ارايه دادند كه به شدت يكجانبه‌گرايانه بود. در مورد كلينتون كه من به او نمره‌D‌ داده‌ام كه گفته‌ام كه وي تصويري از جهاني‌سازي در دوره خود ارايه داد، بايد بگويم كه جهاني‌سازي، امري انتزاعي نيست. جهاني‌سازي نياز به طراحي سياسي دارد و بايد محدوديت‌هاي آن را مدنظر قرار دهيد. به هر حال جهاني‌سازي موجب ناراحتي برخي از كشورها و ملت‌ها مي‌شود و بايد اين محدوديت‌ها نيز در نظر گرفته مي‌شد. ايالات متحده در دوره وي (كلينتون) شكست‌هاي مهمي را تجربه كرد. عملكرد 8 ساله وي در مورد خاورميانه، باعث شد تا وضع منطقه نسبت به آغاز رياست‌‌جمهوري وي، بدتر شود. اين يك ناكامي بزرگ بود و در حقيقت خود بخشي از مشكلي است كه ما هم‌اكنون در جهان با آن روبه‌رو هستيم. ‌ شما به عملكرد بوش پسر نمره ‌F‌ (مردودي) داده‌ايد و گفته‌ايد كه او در مورد لحظه تاريخي كه در آن قرار گرفته بود، دچار سوءتفاهم شد و بنابراين در طول 5 سال رياست‌جمهوري خود، موقعيت ژئوپليتيكي آمريكا را به صورت خطرناكي تضعيف نمود. اگر ممكن است در اين‌باره توضيح دهيد. من عملكرد بوش پسر در جنگ عراق را تقبيح و محكوم مي‌كنم، اما در حقيقت مشكل بوش فراتر از مسايلي است كه در عراق اتفاق افتاده است. سياست‌هاي وي در خاورميانه موجب شد تا ملت‌هاي خاورميانه، اين جنگ را جنگي استعماري به‌شمار آورند. ما در دوره پسااستعماري زندگي مي‌كنيم، اما او جنگي امپرياليستي را در دوره پساامپرياليستي به راه انداخته است. ديگر آن دوره سپري شده كه يك قدرت واحد بتواند استانداردها و ارزش‌هاي خود را به جهان ديكته كند. او حتي در مورد مسايل مطلوبي نظير گسترش دموكراسي به‌گونه‌اي عمل كرده كه موجب گسترش روزافزون جنبش‌هاي توده‌اي ضد آمريكا شده است. او درك درستي از واقعه 11 سپتامبر ندارد. عملكرد وي سبب شده تا فرهنگ ترس در ميان مردم آمريكا گسترش يابد.

 

فرصت‌ دوم در سال 2008

شما كتاب خود را همان‌طور كه عنوان آن بيان مي‌كند با نوشته‌هاي اميدواركننده پايان داده‌ايد، به اين ترتيب كه فرصت دومي براي ايالات متحده وجود دارد. اين فرصت دوم چيست؟ فرصت دوم، همزمان با انتخاب رياست جمهوري سال 2008 به وقوع مي‌پيوندد. به نظر من، رييس‌جمهور آينده آمريكا هركه باشد، چه دموكرات و چه جمهوريخواه، سياست كنوني در عراق را ادامه نخواهد داد، اما پرسش بزرگ براي ما، هم‌اكنون اين است كه در فاصله بين اكنون و سال 2008 چه رخ خواهد داد. اتفاقي كه مي‌تواند امكان فرصت دوم را تحت‌تاثير قرار دهد و نگراني‌ من هم اين است كه اين اتفاق، آن فرصت را از بين ببرد. بالا گرفتن جنگ در عراق ممكن است در نتيجه يك برخورد ميان نيروهاي ما و ايراني‌ها به فاجعه‌اي تبديل شود كه همه معادلات را به هم بريزد. به هر حال، هركسي كه رييس‌جمهور آينده آمريكا باشد، بايد بداند كه رهبري جهاني در قرن 21 با آنچه در قرن 20 بود، تفاوت دارد. تفاوتي كه امروز در جهان وجود دارد اين است كه ملت‌ها از لحاظ سياسي بيدار شده‌اند. مردم جهان از لحاظ سياسي آگاه هستند و در جهت دستيابي به مطالبات خود تلاش مي‌كنند. همين امر موجب مي‌شود تا جهانيان پيش از دموكراسي، خواهان احترام به شخصيت و حقوق خود در تصميم‌گيري‌ها باشند.

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  |  بایگانی مطالب وارده