گزیده

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  |  بایگانی مطالب وارده |      

 

 

   مطلب وارده  

05 مرداد ماه 1387 - 2008 July 26

 

 

حماقت حمله به ايران

گفت‌وگوي وجاهت علي با استيون كينزر* (2 آوريل 2008)

برگردان: لطف‌الله ميثمي

 

بنا به گفته كاخ‌سفيد، ايران و رئيس‌جمهور آن احمدي‌نژاد موج بعدي «محور شرارت» را در تهاجم هسته‌اي به ايالات‌متحده و نابودي آن هدايت مي‌كنند. باوجود گزارش اطلاعاتي‌اي كه به‌تازگي در دسامبر 2007 منتشر شد و اين‌گونه نتيجه‌گيري كرده بود كه ايران در سال 2003 برنامه تسليحاتي هسته‌اي‌اش را متوقف كرده است، همچنان ترس و هراسي پارانوئيد و بيمارگونه در فضا موج مي‌زند كه نكند ايران به چنين سلاح‌هاي كشتارجمعي دست يافته و پيش از هر چيزي از آنها بر ضد ايالات‌متحده استفاده كند. تصوير جهاني ايران كه به بهترين وجه در رئيس‌جمهور احمد‌ي‌نژاد با واكنش‌هاي شتابزده‌اش تجلي يافته است، به شكل يك حكومت مذهبي نظاميِ افراطي، متعصب و ضديهودي كه به صورت استراتژيك در حال سازماندهي بلوكي نيرومند از اكثريت شيعه در خاورميانه پس از يازده سپتامبر مي‌باشد، رخ مي‌نمايد.

منشأ و ريشه اين موج دائمي اتهامات و اظهارات خصمانه و تخريبي مبادله شده ميان دو كشور و عدم اعتماد عميق و شديد ميان آنها توسط خبرنگار و نويسنده امريكايي استيون كينزر در كتاب معروف، محبوب و پرفروش او، يعني «همه مردان شاه»(1) مورد بررسي قرار گرفته است. اين كتاب تاريخي واقعي و غيرتخيلي كه متني روان، خوب و نيز روندي سريع دارد، خواننده را با ريشه اصلي خشم ايرانيان نسبت به سياست خارجي ايالات‌متحده، يعني كودتاي تحت هدايت و حمايت سياMI-6] انگليسي[ در سال 1953 بر ضد دولت منتخب و دموكراتِ‌ نخست‌وزير ايران دكترمحمد مصدق و روي كار آوردن رژيم ديكتاتوري و دست‌نشانده بي‌رحمي به سركردگي يك عروسك خيمه‌شب‌بازي به‌‌نام محمدرضا شاه پهلوي، آشنا مي‌كند. در گفت‌وگوي اختصاصي زير با آقاي كينزر، او توضيح مي‌دهد كه چگونه اشتباهات و گناهان گذشته، به‌گونه‌اي ناگزير و اجتنا‌ب‌ناپذير باعث پديدآمدن مرداب مرگبار كنوني شده‌اند.

وجاهت علي: شما در ويرايش جديد كتاب پرفروشتان «همه مردان شاه» بخشي باعنوان «حماقت حمله به ايران» را منتشر كرده‌ايد. بسياري مي‌گويند «استيو، تو داري عجله مي‌كني و زود قضاوت مي‌كني. هيچ‌كس درباره حمله به ايران حرفي نزده است و به آن فكر هم نمي‌كند. اين تنها واكنشي شتابزده هيستريك است.» پاسخ شما به اين گفته چيست؟

 

كينزر: من از ناديده‌گرفتن اين موضوع و واگذاشتن آن به آينده مي‌ترسم. اين احساس كه هيچ حمله‌اي در كار نيست و نبايد نگران اين مسئله بود، درواقع برعكس باعث خواهد شد كه احتمال رخ‌دادن چنين رويدادي بيشتر شود. اگر در واشنگتن احساس شود كه مردم واقعاً اهميتي به اين موضوع نمي‌دهند و اصلاً نگراني در اين باره ندارند، من فكر مي‌كنم كساني در كاخ‌سفيد هستند كه ممكن است بخواهند جلوتر رفته و آن را به مرحله اجرا بگذارند. همه ما اين گفته رئيس‌جمهور بوش را شنيده‌ايم كه اظهار داشته فكر نمي‌كند برآورد و تخمين اطلاعاتي ملي [گزارشي كه با اطمينان بالا نتيجه گرفته بود در پاييز 2003 تهران برنامه تسليحاتي هسته‌اي‌اش را به حال تعليق درآورده بوده و در آن هنگام نيز هيچ‌گونه سلاح هسته‌اي در اختيار نداشته است.] كه در دسامبر منتشر شد، هيچ‌گونه تأثيري بر نظر مردم نسبت به ايران گذاشته باشد.

به‌تازگي نيز ديده‌‌ايم كه دريادار ويليام فالون، كه از جمله صريح‌اللهجه‌ترين و رك‌ترين فرماندهان نظامي منتقد و مخالف حمله به ايران بود، در اقدامي شگفت‌آور و غافلگيركننده تنها پس از يك‌سال فرماندهي نيروهاي ايالات‌متحده در خاورميانه، كناره‌گيري و استعفا نمود. شمار بسياري علامت‌ها و نشانه‌هاي هشداردهنده ديده مي‌شوند كه حاكي از اين هستند كه احتمالاً در فاصله زماني از حالا تا بيستم ژانويه آينده اين حمله را صورت خواهد داد. مخالفت با چنين اقدامي پس از وقوع آن ديگر خيلي دير خواهد بود.

 

علي: اجازه دهيد پايه و اساسي براي بحث خود در نظر بگيريم، اصلي كه رسانه‌هاي امريكايي به‌ندرت و شايد هم اصلاً در نظر نگرفته‌ و آن را به تقريباً پنجاه‌سال پيش، يعني دوره دكترمحمد مصدق اعمال كنيم. او رهبر منتخب ايران آن هم به طريقه دموكراتيك بود؛ چرا تصميم او مبني بر ملي‌كردن نفت ايران آن‌قدر براي ابرقدرت‌هاي جهاني تهديدآميز بود؟

كينزر: شما براي درك اين امر بايد به آن زمان، يعني اوايل دهه 1950 برگرديد. تا پيش از آن هرگز هيچ رهبري از كشورهاي ضعيف و تحت‌ ستم اقدام به برخاستن و مقاومت در برابر خواسته‌‌هاي زورگويانه ابرقدرت‌هاي دنيا آن هم به چنان شيوه مستقيم و مهمي نكرده بود. حرف مصدق اصولاً اين بود كه كمپاني نفتي انگليس و ايران كه اكنون به‌نام بريتيش پتروليوم است و در آن دوره ثروتمندترين و سودآورترين دارايي بريتانيا در كل دنيا بود، درواقع اصلاً متعلق به بريتانيا نبود. او مي‌گفت نفت موجود در خاك ايران تنها و تنها متعلق به ايران است.

بريتانيا در واكنش به اين موضوع شكايت خود مبني بر اين‌كه نفت ايران دارايي خصوصي يك كمپاني بريتانيايي است و ملي‌كردن آن ازسوي ايران به‌منزله دزديدن اين دارايي خصوصي خواهد بود را اعلام داشت. تا آن هنگام هيچ رهبري از هيچ كشوري تصميم به تلاش براي ملي‌كردن چنين منبع مهمي آن هم به‌گونه‌اي كه نه‌تنها امريكا، بلكه كشورهاي بزرگ ديگر دنيا را به آن شكل خشمگين و عصبي كرده بود،‌ نگرفته بود. البته اثر اين اقدام بر بريتانيا كاملاً آشكار بود.

نفت ايران پايه و اساس استاندارد زندگي مردم بريتانيا را كه در خلال دهه‌هاي 1940ـ1920 از آن بهره‌مند بودند، تشكيل مي‌داد. هر كارخانه‌اي در بريتانيا توسط نفت ايران كار مي‌كرد. هر كاميون و اتوبوس و يا اتومبيلي در بريتانيا براي حركت كاملاً به نفت ايران وابسته بود. نيروي دريايي سلطنتي كه قدرت بريتانيا را به سراسر دنيا گسترانده بود، كاملاً و 100درصد به نفت ايران متكي بود، اما دلايل ديگري نيز براي نگران‌شدن و برآشفتگي كشورهاي ديگر بويژه ايالات‌متحده وجود داشت. در آن هنگام، وزيرخارجه امريكا جان فاستر دالس بود كه مدت‌ها به‌عنوان يك وكيل و حقوقدان براي شركت‌هاي بزرگ چندمليتي فعاليت كرده بود. اين عقيده كه كمپاني‌هاي خارجي و امريكايي بايد در شيوه عملكرد خود و به دلخواه خويش كاملاً آزاد باشند و از منابع كشورهاي ديگر به هر شكلي كه مناسب تشخيص مي‌دهند استفاده كنند، براي او اصلي مقدس و ترديدناپذير بود. او بر اين باور بود اگر مصدق و ايرانيان بتوانند بدون ‌هيچ‌گونه هزينه و دردسري صنعت نفت خود را ملي كنند. آن‌گاه الگو و سابقه‌اي وحشتناك در تضعيف قدرت و ابهت كمپاني‌هاي چندمليتي و بي‌‌اعتنايي به هيمنه و اقتدار آنان در ديگر نقاط جهان پديد آمده و به ثبت خواهد رسيد. اين امر به‌منزله چالشي عظيم و تهديدكننده براي نظم حاكم بر جهان در آن دوران بود.

 

علي: بنابراين مصدق رهبري كه به روش دموكراتيك انتخاب شده بود بعدها بركنار شده و شاه ايران به‌جاي او بر سر كار آورده شد. چرا ايالات‌متحده تصميم به روي كارآوردن رهبر پست، بي‌رحم و خونخواري مانند شاه مي‌گيرد، درحالي‌كه مي‌شد آدم بهتر ولي ناكارآمدي مانند حامد كرزاي افغانستان را برگزيد؟

كينزر: من اين امكان را داشته‌ام كه نه‌تنها دخالت ايالات‌متحده در ايران در سال 1953، بلكه شماري ديگر از مواردي كه طي آنها ايالات‌متحده دولت‌هاي كشورهاي خارجي را سرنگون كرده بود را نيز بررسي كنم. تازه‌ترين كتاب من باعنوان «براندازي»(2) تاريخچه‌اي از اين‌گونه اقدام‌هاي ايالات‌متحده است. هنگامي‌كه شما اين موارد براندازي را در كنار هم بررسي مي‌كنيد، الگوهاي مشخصي را مي‌بينيد و اين مطمئناً در مورد ايران نيز صادق است. پس از بركناري و سرنگوني فردي كه ما او را نمي‌خواهيم، نوبت به اين مي‌رسد كه تصميم بگيريم چه كسي را مي‌خواهيم جايگزين او كنيم؟

معمولاً ما شخصي را مي‌خواهيم كه دو ويژگي داشته باشد: 1ـ بايد شخصي محبوب و مقبول باشد. كسي كه بتواند با حمايت مردمي حكومت كند و دولتي پايدار را اداره نمايد.

2ـ همچنين ما كسي را مي‌خواهيم كه هر آنچه به او مي‌گوييم انجام دهد. ما فرد مخالف خود را سرنگون نكرده‌ايم كه به جايش شخصي را بگذاريم كه از دستورات ما پيروي نمي‌كند. به‌زودي و پس از مدت كوتاهي پس از سرنگوني، ما دريافتيم كه نمي‌توان شخصي را داراي هر دو ويژگي به‌طور همزمان يافت. نمي‌توانيد رهبري داشته باشيد كه منافع ايالات‌متحده را بر منافع مردم و كشورش مقدم و ارجح بداند و در عين حال محبوب مردم نيز باشد. اين به آن معني است كه شما بايد انتخاب كنيد، يا كسي را برگزينيد كه محبوب و مورد حمايت مردم است، ولي از دستورات ايالات‌متحده اطاعت نمي‌كند و يا اين‌كه كسي را انتخاب كنيد كه مطيع بي‌چون و چراي ايالات‌متحده است، ولي محبوب و مقبول مردم نيست. ما هميشه كسي را برمي‌گزينيم كه از ما حرف‌شنوي داشته باشد. در مورد ايران نيز همين تصميم گرفته شد. مي‌دانستيم كه اگر شاه را بر سر كار آوريم اوامر ما را اجرا خواهد كرد. درواقع از خودمان پرسيديم چرا كودتايي نكنيم و چنان شخصي را بر سر كار نياوريم؟

 

علي: حالا مي‌رسيم به سال 1979. در اين سال ما شاهد يكي از بزرگترين، محبوب‌ترين و مردمي ترين انقلاب‌هاي قرن بيستم [انقلاب اسلامي ايران به رهبري آيت‌الله خميني در 1979] هستيم. آيا اين انقلاب بازتاب و نتيجه نفرت و كينه كل جامعه نسبت به غربگرايي و مدرنيسم بود؟ چگونه آن همه عناصر گوناگون و متفاوت در ايران توانستند دور هم جمع شده و با تنفرشان از شاه و شايد هم حتي ايالات‌متحده با هم متحد شوند؟

كينزر: وقتي ايالات‌متحده دولت دكترمحمد مصدق را در سال 1953 سرنگون كرد، امريكايي‌ها فكر كردند كه پيروزي بزرگي به دست آورده‌اند. از اينها گذشته، ما از دست كسي كه از او خوشمان نمي‌آمد خلاص شده و به جايش آدم خودمان را گذاشته بوديم. اما بعدها با نگاه به موضوع از چشم‌انداز تاريخ، ما مي‌بينيم كه آن عمليات اصلاً موفقيت‌آميز به نظر نمي‌رسد. چيزي كه سبب بروز آن شورش و انفجار در 1979 شد نتيجه مستقيم سركوب و اختناق رژيم شاه بود. آن انقلاب سبب روي كار آمدن گروهي از روحانيون تندرو و داراي احساسات شديد ضد امريكايي شد كه دهه‌هاي بعدي را صرف فعاليت شديد و گاهي خشونت‌بار براي تضعيف و حمله به منافع امريكا در سراسر جهان نمودند. آن انقلاب همچنين الهام‌بخش بنيادگرايان تندرو در بسياري از كشورهاي ديگر ازجمله افغانستان در همسايگي آن شد. انقلاب يادشده همچنين ايران را به اندازه‌اي ضعيف كرد كه بزرگترين دشمنش صدام‌حسين در عراق جسارت حمله به ايران را يافت. آن حمله و اشغال ازسوي عراق نه‌تنها سبب روي‌دادن جنگ هشت‌ساله دهشتناك ميان ايران و عراق شد، بلكه باعث اتحاد نظاميِ ايالات‌متحده با صدام‌حسين گرديد. ما صدام را با دادن هليكوپترهايي كه از آنها براي ريختن گازهاي سمي بر سر ايرانيان استفاده كرد و نيز ارائه اطلاعات ماهواره‌اي دقيق كه او توانست به‌وسيله آن اهداف گوناگوني را درون ايران مورد حمله قرار دهد، ياري و پشتيباني كرديم. اين اقدام ما در پشتيباني صدام در آن موقع به‌مثابه به استقبال مرگ رفتن بود كه همين امر ما را به درون گرداب خطرناكي كشاند كه به باتلاق مرگبار كنوني در عراق انجاميده است.

انقلاب اسلامي سال 1979 سبب ترس و وحشت شوروي شد. آنها از اين هراس داشتند كه اين انقلاب الگويي براي يكسري انقلاب‌هاي بنيادگرايانه شبيه به آن در سراسر حاشيه جنوبي كشورشان باشد. اين ترس آنان را وادار به اشغال افغانستان كرد. اين اشغال به‌نوبه خود سبب شد كه ايالا‌ت‌متحده به‌سوي پاكستان و افغانستان روي آورده و يك عمليات مخفي بسيار گسترده‌اي را براي آموزش، تجهيز و پشتيبانيِ ده‌ها هزار جنگجوي جهادي تدارك ببيند و آنان را با شيوه‌ها و تاكتيك‌هاي تروريستي آشنا كرده و به جنگ كافران بفرستد. بعدها اين جهادي‌ها تبديل به طالبان شدند و ما امريكايي‌ها كافراني شديم كه آنها اين بار تمايل به كشتنشان داشتند. مي‌بينيد كه آن عمليات و كودتاي سال 1953 چه عواقب و پيامدهاي وخيمي به‌دنبال داشته است كه تا همين امروز نيز بر جهان و رويدادهاي آن تأثيرگذار بوده و درواقع جهان امروز را شكل داده‌اند و به‌گونه‌اي فزاينده و نگران‌كننده امنيت ايالات‌متحده را تهديد مي‌كنند.

 

علي: بگذاريد به امروز و دوران حاضر برگرديم. شما در پيشگفتار كتاب «براندازي» به اين مسئله اشاره مي‌كنيد كه جنگ اخير در عراق يكي بدترين و فاجعه‌بارترين اشتباهات استراتژيك در تاريخ سياست خارجي ايالات‌متحده بوده است، گرچه شما در ادامه آن اين نكته را هم يادآور مي‌شويد كه حمله به ايران حتي از آن هم فاجعه‌بارتر خواهد بود. اين ادعايي بسيار جسورانه و شجاعانه است. چگونه ممكن است فاجعه‌بارتر از آن چيزي باشد كه ما اكنون در اين جنگ سه تريليون دلاري (سه هزار ميليارد دلاري) شاهدش هستيم؟

كينزر: به آساني مي‌توان برخي از پيامدهاي ناگوار و وحشتناك حمله احتمالي امريكا به ايران را پيش‌بيني كرد؛ اول از همه، ايران تنها كشوري در خاورميانه مسلمان است كه بخشي از مردم آن طرفدار امريكا هستند. اين احساس علاقه به امريكا در ايران بزرگترين دارايي و ابزار قدرتمند استراتژيك ايالات‌متحده به‌شمار مي‌آيد. ما مي‌‌توانيم براي نسل‌ هاي متوالي پس از اين نيز روي آن سرمايه‌گذاري كنيم و از آن به بهترين شكل استفاده نماييم. اگر ما اقدام به حمله كنيم در عرض يك‌ساعت همه اين سرمايه و دارايي با ارزش را به باد داده و از دست داده‌ايم. ما پيوسته ادعا مي‌كنيم بزرگترين دشمن و سخت‌ترين منتقد رئيس‌جمهور احمد‌ي‌نژاد هستيم. او در ايران با انتقادات بسياري روبه‌روست. او به احتمال زياد در انتخابات رياست‌جمهوري سال آينده با شرايط دشواري روبه‌رو خواهد بود. خودش هم اين موضوع را خوب مي‌داند. تنها يك راه وجود دارد كه او بتواند خود را به صورت يك قهرمان در ايران و نيز در ميان مسلمانان سراسر دنيا در آورد و آن اين است كه ايالات‌متحده به ايران حمله كند.

شايد شعارها، حمله‌هاي لفظي او در راستاي اين هدف باشد. اگر ما به ايران حمله كرده و بمباران كنيم دقيقاً به تقويت همان رژيمي كمك كرده‌ايم كه ادعا مي‌كنيم مخالف و دشمنش هستيم. حمله امريكا به ايران مسلماً حمله‌هاي انتقامي ايران را ضد اسراييل، اهداف و منافع ايالات‌متحده در خليج‌فارس به‌دنبال خواهد داشت. احتمالاً اين امر سبب كشيده‌شدن پاي اسراييل به درگيري خواهد شد كه به نوبه خود نتايج وحشتناكي را رقم مي‌زند، مانند بمباران سنگين ايران و در پي آن افزايش انفجارگونه خشونت در عراق و نيز افغانستان است. اين اتفاقات سبب پديدآمدن بي‌ثباتي و ناآرامي شديد در پاكستان خواهد شد كه احتمالاً آخرين كشوري است كه امريكا ممكن است نياز و تمايل به بي‌ثبات‌كردن آن و كشاندنش به ورطه هرج‌ومرج، آن هم در موقعيت كنوني داشته باشد و اگر شما امروز از اين مي‌ترسيد كه دانشمندان اتمي در ايران شايد دانش هسته‌اي‌شان را با تروريست‌ها و يا گرو‌ه‌هاي ضد امريكايي به اشتراك بگذارند، خوب تنها برويد و خانه‌هايشان را مورد هدف بمب قرار دهيد و بچه‌هايشان را بكشيد و آن‌گاه ببينيد چقدر مشتاق شركت در فعاليت‌هاي ضدامريكايي هستند. اما بگذاريد نكته‌اي ديگر را هم بيفزايم؛ اين پيامدهايي كه به آن اشاره كردم تازه آن دسته از نتايج و عواقب قابل پيش‌بيني هستند. بزرگترين درس عبرتي كه شخص خود من از كودتاي 1953 و دخالت امريكا در آن گرفته‌ام، اين است كه فاجعه‌بارترين پيامدهاي دخالت‌‌هاي اين چنيني، آنهايي هستند كه هيچ‌كس توانايي پيش‌بيني و پيشگويي آنها را ندارد. آيا هيچ‌كس در آن هنگام، يعني سال 1953 هوشيار و آگاه به اوضاع نبود؟ حتي در ميان دورانديش‌ترين و آينده‌نگرترين كارشناسان و تحليلگران؟ چه كسي احتمالاً مي‌توانست در آن زمان پيامدها و نتايج بلندمدت آن دخالت‌ توطئه‌بار را كه اكنون شاهد آنها هستيم پيش‌بيني كند؟ هيچ‌كس آن موقع نمي‌توانست بگويد، «اگر ما مصدق را سرنگون كنيم، در پايان انقلابيون اسلامي در ايران بر سر كار خواهند آمد و درنتيجه آن، شوروي افغانستان اشغال خواهد كرد و اين امر ايالات‌متحده را وادار به تدارك عملياتي خواهد كرد كه طي آن گروهي تروريستي به افغانستان فرستاده خواهند شد كه بعدها به خاك امريكا حمله خواهند كرد.» اين رخدادها در آن زمان مطلقاً پيش‌بيني‌ناپذير بودند، از اين‌رو من فكر مي‌كنم چنين چيزي در اينجا نيز تكرار خواهد شد. فاجعه‌آميزترين پيامدها، يعني پيامدهايي بسيار وخيم‌تر و ناگوارتر از مواردي كه من در اينجا به آنها اشاره كردم، آنهايي خواهد بود كه امروز نه من و نه هيچ‌كس ديگري حتي نمي‌توانيم تصورش را هم بكنيم.

 

علي: بياييد موضع و احساس مردم ايران را بررسي كنيم و آن را با مواضع و اظهارات احمدي‌‌نژاد بسنجيم. شعارهاي احمدي‌نژاد همان‌طور كه شما نيز آگاهيد، تقريباً منفعلانه است. او به‌گونه‌اي پرحرارت و پر از خشم و كينه بر ضد اسراييل، يهوديان و امريكا سخن مي‌گويد. بيشتر اوقات، مردم مي‌گويند او چيزي بيش از مسئول و حافظ قدرت قانونگذاران حاكم نيست. از ميان اين سه شخصيت، يعني مردم ايران، هيئت‌حاكمه و احمدي‌نژاد، ما از كدام‌يك بايد هراس داشته باشيم؟ و حتي اگر بخشي از مردم ايران طرفدار امريكا هستند، چگونه است كه ما از آن چيزي نمي‌شنويم؟ آيا نبايد دست‌كم و هراسي از احمدي‌نژاد داشته باشيم؟

كينزر: من فكر مي‌كنم بخشي از دليل و علت تصور نادرست و غلط ما درباره ايران، به اين موضوع برمي‌گردد كه رئيس‌جمهور احمدي‌نژاد داراي عنواني است كه ما را گمراه مي‌كند. تا جايي كه ما مي‌دانيم، رئيس‌جمهور هر كشوري مهمترين و عالي‌رتبه‌ترين شخص در آن كشور است كه به صورت آزادانه انتخاب شده و داراي قدرت و اختيار قانوني براي تصميم‌گيري درباره اين‌كه دولت چه كارهايي را انجام خواهد داد، مي‌باشد.

اما اين موضوع در مورد ايران اصلاً صادق نيست. در ايران، حلقه‌هاي قدرت متعددي در جايگاه بالاتر از رئيس‌جمهور وجود دارند. رئيس‌جمهور ايران به عنوان يك برنده غيرمنتظره در انتخابات برگزيده شد و هيچ‌كس كمترين احتمال را هم نمي‌داد كه او برنده انتخابات شود، چيزي كه هرگز نمي‌تواند در كشورهاي متحد با امريكا مانند مصر و يا عربستان‌سعودي روي دهد. اكنون گروهي از مردم به‌دليل سوء‌مديريت او در اقتصاد كشور احساس نگراني مي‌كنند. حالا چرا ما هيچ‌چيزي از علاقه و احساسات دوستانه و موافق امريكا كه درون ايران است نمي‌شنويم؟ يك دليل آن اين است كه ملاقات و برقراري ارتباط ميان ايرانيان و امريكايي‌ها براي هر دو طرف بسيار سخت و دشوار است. ايالات‌متحده آمدن به امريكا و ديدار از آن را براي بيشتر ايرانيان ناممكن ساخته است. اين يك سياست بسيار مهم براي واشنگتن است، زيرا با جدا و دورنگه‌داشتن اين دو ملت، آسان‌تر مي‌تواند ايرانيان بي‌گناه را شيطان‌صفت و شرور جلوه داده و معرفي نمايد. اگر براي امريكايي‌ها روشن مي‌شد و آنها به اين موضوع آگاه مي‌شدند كه احساسات مثبتي نسبت به امريكا در ايران وجود دارد. آن‌گاه هرگونه ايده و نظريه حمله امريكا به ايران، از كمترين و كوچكترين حمايت و پشتيباني نيز در ميان مردم امريكا برخوردار نمي‌شد. به همين دليل است كه من تمايل دارم شاهد تغيير كامل و معكوس‌كردن اين سياست ازسوي ايالات‌متحده باشم و ما بايد به‌جاي تلاش براي جلوگيري از ورود ايرانيان به امريكا، حتي بايد آنان را تشويق و دعوت به آمدن به ايالات‌متحده كنيم. ما بايد شاهد اين باشيم كه كشاورزان ايراني، برنامه‌هاي مبادله و همكاري با كشاورزان ايالات‌متحده داشته باشند و يا معلمان، استادان دانشگاه‌ها، گرو‌ه‌هاي زنان، اعضاي پارلمان و ديگر طبقات بايد در جرياني پيوسته و دائمي ميان دو كشور رفت‌وآمد و فعاليت كنند تا كم‌كم بتوانيم يكديگر را بهتر درك كرده و به تفاهم و دوستي پايدار برسيم. اما اگر شما طرفدار و مبلغ نظريه جنگ باشيد، مسلماً تلاش خواهيد كرد تا جلوي اين روابط را بگيريد، زيرا در آن صورت بهتر مي‌توانيد طرف مقابل را اين‌گونه تصوير كنيد و از اشخاصي استفاده نماييد تا اين تصور و برداشت اشتباه و نادرست را جا بيندازند كه همه در ايران، ضد اسراييلي، ضد امريكايي و طرفدار حكومتي آن هم به صورت نظامي و حامي جنگ هستند.

 

علي: سيمورهرش، كه من به‌تازگي با او گفت‌وگويي داشتم، اظهار داشت احمدي‌نژاد و... در حال انجام آن چيزي هستند كه هميشه انجام داده‌اند و آن، كمك به شيعيان خاورميانه است. او مي‌گويد او هيچ‌تفاوت و تغييري در رفتار كنوني آنها نسبت به گذشته نمي‌بيند. احتمالاً منظور او حمايت ايران از حزب‌الله لبنان و شيعيان در عراق است. منتقدان مي‌گويند حمايت و كمك ايران به اين گروه‌ها، مستقيماً بر ايالات‌متحده اثر گذاشته و به آن زيان مي‌رساند، زيرا اين گروه‌هاي شبه‌نظامي به سربازان، مواضع و متحدان ايالات‌متحده حمله مي‌كنند، بنابراين آيا اين رابطه عيني و اشكار دليل و شواهد كافي و معتبري براي حمله به ايران به دست مي‌ دهد؟

كينزر: من واقعاً‌ از اين حمايت ايران از گروه‌هايي مانند حماس و حزب‌الله به شدت نگران هستم. اين حمايت‌ها درون ايران نيز مورد مخالفت و انتقاد مردم است. هيچ مردم دوست ندارد شاهد اين باشد كه صدها ميليون دلار از سرمايه‌هاي كشورشان روانه كشورهاي ديگر بشود، در اين زمينه هم من معتقدم هرچه شما درباره حمايت ايران از اين گروه‌ها نگران‌تر باشيد، نسبت به بلندپروازي‌هاي هسته‌اي ايران حساس‌تر و مضطرب‌تر خواهيد شد. هر چه شما نسبت به شيوه‌اي كه حكومت ايران به فشار بر نيروهاي آزاديخواه و دموكراسي‌طلب درون ايران مي‌پردازد منتقدتر باشيد، آن‌گاه گزينه مذاكره ضروري‌تر و فوري‌تر از هميشه به نظر خواهد رسيد. ما از راه بمباران ايران نمي‌توانيم آنها را وادار به كنارگذاشتن بلندپروازي‌هاي هسته‌اي‌شان كرده و يا حمايت آنها از گروه‌هاي مسلح شبه‌نظامي را كاهش دهيم و كلاً تغييري در رفتارشان پديد آوريم. روش آرام‌كردن ايران و ايجاد اين احساس در آنان كه نيازي نيست به‌دنبال‌كردن سياست‌‌هايي بپردازند كه به شدت خاورميانه را دچار بي‌ثباتي مي‌كند، اين است كه كاري كنيم آنها «احساس امنيت كنند.» اسراييل نيز بايد احساس امنيت كند. اين مهم از راه روند مذاكره و گفت‌وگويي قابل دستيابي است كه در آن به هر كشوري اطمينان داده شود كه جايگاهي شايسته و عادلانه در خاورميانه برايش محفوظ است؛ آن‌گاه است كه ما مي‌توانيم آن‌گونه از ثبات و پايداري را در منطقه پديد آوريم كه ايران ديگر احساس نياز چنداني به پيگيري سياست‌هاي به‌شدت بي‌ثبات‌كننده نكند و وسوسه و ضرورت دنبال‌كردن اين اقدام‌ها براي آن كشور به حداقل برسد.

 

علي: ما رسماً مي‌دانيم ايالات‌متحده در سال 1953 از راه دخالت سيا [در كنار انگليس] در عملياتي موسوم به «آژاكس» و به‌وسيله نفوذ در جامعه ايران به سرنگوني مصدق كمك كرد، آيا چيزي مانند آن در حال حاضر در حال وقوع است؟ آيا عمليات آژاكس ديگري در قرن 21 رخ خواهد داد؟

كينزر: ايالات‌متحده مبلغ 75 ميليون دلار را به نيروهاي دموكراتيك درون ايران اختصاص داده است. اين اقدام از دريچه ديد نيروهاي دموكراتيك يادشده اقدامي شديداً منفي و با نتيجه‌اي كاملاً معكوس بوده است. همه افرادي كه در ايران خواستار و حامي آنچه ما شايد اصول و ارزش‌هاي پايه‌‌اي و اصلي امريكايي مي‌ناميم هستند، از ايالات‌متحده انتظار دارند كه از اختصاص اين پول و ارائه آن خودداري كند. كاري كه در عمل اين اقدام دولت ايالات‌متحده تاكنون انجام داده است اين بوده كه سبب شده هر فردي كه در ايران در جهت دموكراسي و آزادي فعاليت مي‌كند، همانند يك خائن و جاسوس معرفي شود.

درواقع، ايالات‌متحده تلاش مي‌كند براي فعالان درون ايران پول بفرستد و در همان حال ايالات‌متحده به‌طور رسمي و آشكارا خواستار سرنگوني حكومت ايران مي‌شود.

اين امر به فشارهاي گسترده به مردم در ايران انجاميده است كه در جهت تحقق آزادي، دموكراسي و جامعه‌اي‌ بازتر تلاش مي‌كنند. در ايران همه بر اين باورند كه ايالات‌متحده بايد رويكردي به مراتب آرام‌تر، پيچيده‌تر و كارآمدتر را نسبت به ايران و در برخورد با آن اتخاذ كند. اگر شما با افرادي مانند زنداني سياسي كه به ‌تازگي آزاد شده، يعني اكبر گنجي و يا برنده جايزه صلح نوبل شيرين عبادي گفت‌وگو كنيد، آنان به شما همان چيزي را كه همه ايرانيان آزاديخواه مي‌گويند خواهند گفت: «ايالات‌متحده بيايد و از تهديد ايران دست بردارد. بيايد و با ايران به تعامل بپردازد و آن‌گاه ببيند ما خودمان مي‌توانيم يك نوع الگو و نمونه موفق پديد بياوريم يا نه.»

در حال حاضر، ما نمي‌دانيم آيا مذاكراتي همه‌جانبه، نامحدود و بي‌قيد و شرط مي‌تواند نتايجي را كه ما به آن اميد داريم و خواهانش هستيم پديد آورد يا نه؟ با اين حال اين گزينه راه‌حلي ارزان و كم‌هزينه است. اين كاملاً غيراخلاقي و برخراف اصول انساني است كه پيش از آزمودن تمامي گزينه‌هاي صلح‌آميز، به جنگ يك كشور رفت. آنچه ما بايد انجام دهيم، تلاش در اين جهت به صورت جدي و صادقانه است. اگر اين راه جواب ندهد، بسيار خوب، آن‌گاه اوضاع فرق مي‌كند، اما باز هم مي‌گويم انديشيدن در مورد حمله ايران و برنامه‌ريزي براي اين اقدام پيش از آزمودن گزينه‌هاي جايگزين ديگر، اصلاً نه امكان‌پذير، نه قانوني و نه اخلاقي است و در جهت منافع ايالات‌متحده و حفظ امنيت ملي آن نيز نمي‌باشد.

* تلخيصي از اين گفت‌وگو در روزنامه سرمايه، 22 تير 1387، صفحه 11 درج شده است.

وجاهت علي پاكستاني مسلمان امريكايي است كه نه تروريست و نه فرد، مقدس و معصوم. او يك نمايشنامه‌نويس، نويسنده مقاله، داستان‌نويس و حقوقدان وكيل مدافع است كه اثرش با نام «مبارزان داخلي»، در نشاني www.domesticcrusaders.com آمده؛ نخستين نمايشنامه مهم او درباره زندگي مسلمانان امريكايي در امريكايِ پس از يازدهم سپتامبر است. بلاگِ او در نشاني اينترنتي: http://goatmilk.wordpress.com قابل دسترس است.

نشاني ايميل او: wajahatmail@gmail.com

 

پي‌نوشت‌ها:

1ـ اين كتاب توسط نشر صمديه با ترجمه لطف‌الله ميثمي چاپ و منتشر شده است.

2ـ كتاب براندازي نوشته آقاي كينزر به‌طور كامل توسط آقاي دكتر فيض‌الله توحيدي ترجمه و نشر صمديه آن را به‌زودي به چاپ و منتشر خواهد كرد.

 

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  بایگانی مطالب وارده