مطلب وارده
09
تیر
ماه 1386 - 2007
July 01
دين و برابري
انقطاع
انديشه
به نقل از روزنامه ی شرق
شماره 893 شنبه 9 تیر 1386
در آخرين شماره دوماهنامه چشم انداز ايران بخش چهارم گفت
وگو با تقي رحماني با عنوان «چگونگي تعامل تاويل با هرمنوتيک» منتشر شده
است. بخشي از آن را که به صورت گفتار تنظيم شده است در ادامه مي خوانيد.يکي
از دغدغه ها و انگيزه هاي من از توجه به بحث تاويل و هرمنوتيک اين بود که
چرا به دام انقطاع انديشه افتاده ايم و در همين راستا بود که به تفاوت ميان
«باب شدن انديشه» با «مدشدن انديشه» اشاره کردم. ما بايد به خود آييم که
چرا يک روز طرفدار ديالکتيک هستيم، روز ديگر طرفدار هرمنوتيک و زماني نيز
در پي اثبات مباني منطق استقرا؟ و بايد از خودمان بپرسيم که چرا در ايران
انديشه ها، سير طبيعي و پيوسته ندارد و دچار گسست مي شود. براي نمونه، مي
بينيم از يک سو بحث علم و دين هنوز در دنيا ادامه دارد، ولي در اين سو در
ايران اين بحث ادامه پيدا نکرده است، به ويژه پس از دکتر شريعتي که جامعه
شناسي ديني را مطرح کرد، بحث تعامل دين و علم يا دين و علوم قرآني از دستور
کار خارج شد و اين درحالي است که در حوزه هاي تمدني، سير انديشه دچار گسست
يا انقطاع نمي شود، گرچه ممکن است انديشه به انديشه هاي درجه دو يا سه
تبديل شود، ولي به طور کامل قطع نمي شود.
براي نمونه، اين که پيش از انقلاب، همه از ديالکتيک صحبت به ميان مي
آوردند، ولي پس از انقلاب يک باره اين بحث ها رخت بربست و سخن از هرمنوتيک
آغاز شد.
امروزه در جهان، چهار حوزه فکري- تمدني مطرح است که نه تنها صاحب انديشه
اند، بلکه با هر انديشه ديگري به گفت وگو نشسته و با آن برخورد تعاملي خلاق
دارند. طبيعي است در اين گفت وگوها توليد انديشه هم شکل مي گيرد، اين چهار
حوزه تمدني عبارتند از؛ آلماني، فرانسوي، انگلوساکسوني و امريکايي.
در آلمان هرمنوتيک، در انگلستان فلسفه تحليلي، در فرانسه آميزه اي از
انديشه دکارت و برگسون و در امريکا انديشه پراگماتيسم ويليام جيمز و جان
ديويي باب شده است.گرچه هندي ها در زمينه جامعه شناسي و توسعه، صاحب نظر
شده اند، ولي نمي توان آن را حوزه تمدني- فکري ناميد.
گفته شد ايراني ها خود صاحب انديشه و حوزه تمدني بودند، براي نمونه، وقتي
انديشه اي از يونان وارد ايران مي شد، دربست پذيرفته نمي شد، بلکه با چون و
چرا و پرسش هاي بسياري روبه رو مي شد؛ بدين معنا که پرداخت و شکل جديدي
پيدا مي کرد، اين چون و چراها بود که انديشه را جرح و تعديل مي کرد. براي
نمونه مي بينيم که ديدگاه هاي ارسطو از يونان توسط کندي وارد حوزه فکري ما
مي شود.
فارابي و ابن سينا هر کدام با آن برخورد مي کنند تا به سهروردي مي رسد که
فلسفه اشراق را مطرح مي کند، اگر دقت کنيم نوعي سير فراروي نسبت به سير
تطور انديشه و فلسفه در يونان ديده مي شود. حکمت متعاليه در پي اين گفت
وگوها، نقدي است بر فلسفه مشاء و همچنين فلسفه اشراق. اگر سهروردي به «نور»
اصالت مي دهد، ملاصدرا در حکمت متعاليه خود به «وجود» اصالت مي دهد.
در پرتو مباني و در پي اين گفت وگوهاست که يک انديشه ايجاد و به مرور باب
مي شود، ولي متأسفانه امروزه ما فاقد اين مقوله بوده و دچار مدزدگي شده ايم
و هنوز به مرحله اي نرسيده ايم که بگوييم توليد فکر و انديشه داريم، بلکه
آنچه هست دست به دست شدن مفاهيم است. براي نمونه در پارادايم سنتي مفاهيمي
داريم مانند وحدت، کثرت، وجود، ماهيت، عدل، علم، عدل خداوند، براي نمونه
مهم ترين مقوله تفکر ايراني از گاتاهاي زرتشت تا اسلام شناسي شريعتي ميان
متفکران ما بحث کثرت در وحدت و وحدت در کثرت است و مفاهيمي از اين دست توسط
انديشمندان، فلاسفه، کلاميون و حتي شعرا تفسير و فربه شده است. کتاب «علم و
دين» ايان باربو توسط بهاءالدين خرمشاهي ترجمه شده که نشان دهنده آن است که
هنوز در امريکا تحقيق درباره رابطه دين و علم ادامه دارد، ولي در ايران پس
از بازرگان اين گفتمان پژوهشي از رمق افتاده است، حتي شرکت سهامي انتشار هم
در فکر اين نبوده که آثار بازرگان را به زبان هاي ديگر ترجمه کند. مي بينيم
نگاه جامعه شناسي کلان دورکيمي- که شريعتي هم تحت تاثير آن است- وقتي باب
مي شود، ديدگاه ملي کنار مي رود، وقتي ديدگاه معرفت شناسانه و انگلوساکسوني
در جامعه ما مطرح مي شود به يک باره ديدگاه جامعه شناسي دورکيمي کنار مي
رود و ناگهان ديدگاه هرمنوتيکي آلماني بلافاصله بعد از طرح شدن پذيرفته مي
شود بدون اين که به زمينه ها و پيشينه تاويل در ايران اسلامي توجه شود، نصر
حامد ابوزيد تاويل را از ابن عربي و ابن رشد شروع مي کند.
|