|
|||||
گزیده ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ |
|||||
مطلب وارده 3 شهريور ماه 1392 - 2013 25 Aug
به بهانه 29 مردادماه مصادف با ششمین سال درگذشت مهندس بهاالدین ادب کردستان نیازمند شخصیت های توسعه گرا احسان هوشمند
1ـ بسیاری از ایرانیان با نام شادروان بهاالدین ادب نخستینبار در آستانه مجلس پنجم آشنا شدند.از آن روزگار حدود دو دهه می گذرد. استان کردستان هم در آن سال ها در شرایط ویژه ای بهسر می برد. تلقی عمومی در سنندج این بود با نامزدی ادب برای مجلس،کردستان شاهد شرایط تازه ای خواهد بود. پیش از این، دولت دوم سازندگی به ریاست آقای هاشمی رفسنجانی با انتخاب محمدرضا رحیمی به عنوان استاندار کردستان در تلاش بود تا نشان دهد برای تغییر فضای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی استان آماده برداشتن گامهایی است. لازم به یادآوری نیست که در اواخر دهه شصت خورشیدی و اوایل دهه هفتاد، کردستان در حال گذراندن چه وضعیتی بود. تنها به ذکر این نکته بسنده میکنم که از نظر اقتصادی به خصوص اشتغال و بیکاری، فعالیت واحدهای صنعتی و معدنی، کشاورزی و سرمایهگذاری در امور زیربنایی و اقتصادی و نیز وضعیت نشر کتاب و مطبوعات، کردستان در رکودی گسترده بهسر میبرد. گزینشهای استخدامی به صورت معمول مانع جدی برای جذب و به کارگیری جوانان و جویندگان کار حتی تحصیلکردگان استان در بسیاری از مشاغل به ویژه مشاغل فرهنگی بود. در چنین شرایطی انتخاب استاندار از میان اهالی کردستان میتوانست برای خیلیها نویدبخش اصلاح و تغییر باشد. پس از شروع به کار رحیمی به عنوان استاندار کردستان موج تغيیرات به انتخابات مجلس پنجم رسید. نام مهندس ادب از این ایّام درسنندج بیش از گذشته بر سر زبانها افتاد. خانواده ادب یکی از خانواده های سرشناس کردستانی است. سرشناسی این خانواده نه صرفاً به دلیل اقتصادی و طبقاتی یعنی داشتن ثروت زیاد و دارایی فراوان، بلکه مردمداری این خانواده است که در کنار دارایی آنها موجب سرشناسیشان شده است. ادب از دوره متوسطه و دبیرستان تقریباً تمام دوران زندگی خود را در تهران گذرانده است، اما در سنندج نیز چهره شناختهشدهای بود. موقعیت شغلی ادب، سرمایهگذاریهای او در سنندج و نیز فعالیتهای وی در عرصه ورزشی در سطح منطقه و کشور از جمله عواملی بود که ادب را در عرصه عمومی شناختهشدهتر میکرد. هر چند در سالهای بعد از پیروزی انقلاب برخی احزاب چپ مستقر در منطقه نیز علیه ادب و پایگاه طبقاتی وی هر از گاهی مواضعی منفی در پیش میگرفتند. کاندیداتوری مهندس ادب برای مجلس پنجم بعد از موجی که انتخاب رحیمی بهعنوان استاندار کردستان ایجاد کرد موج اجتماعی وسیعی در سنندج، دیواندره و کامیاران ایجاد کرد. مهندس ادب و سیدمعروف صمدی پیروز انتخابات مجلس پنجم سنندج بودند. مهندس ادب همراه با سیاستهای رحیمی و معروف صمدی در مسیر دیگری که در آن روزگار چپ نامیده میشد. چپهای آن دوره به تدریج با نام دیگری یعنی اصلاحطلبان شناخته شدند. یادآوري این نکته برای جوانترها ضروری است که در میان افکارعمومی در آن دوران ادب بیش از آنکه چهرهای سیاسی باشد چهرهای اقتصادی و تکنوکرات بود. تکنوکراتی که با اعلام نامزدی در مجلس به یاری دولت آمده تا در صورت ورود به مجلس از برنامه های دولت در کردستان حمایت کند. ادب حتی در پرهیجانترین روزهای کشور یعنی در سالهای منجر به پیروزی انقلاب در هیچ رخدادی سیاسی تندی به ایفای نقش جدّی نپرداخته بود. در هیاهوی درگیریهای نظامی در کردستان هم به دام افراطیگری نیفتاده بود و به عنوان یک مهندس تکنوکرات روش خاص خود را در پیش گرفته بود. ادب را میتوان معدل و نماد شخصیتیِ طبقه متوسط و بالای سنندج و سنندجی های اصیل و قدیمی دانست که بیش از آنکه به دنبال رؤیاهای سیاسی یا سرابهای خاماندیشانه باشد در پی ساختن، توسعه و آبادکردن امروز و فردای جامعه کردستان و سراسر ایران بود. البته ورود مهندس ادب به مجلس بیحاشیه هم نبود. بخشی از نمایندگان در برابر اعتبارنامه ادب موضع منفی داشتند و در نهایت آخرین نمایندهای که با کش و قوس زیاد در مجلس پنجم اعتبارنامهاش تصویب شد، مهندس ادب بود. صحبتها و نطقهای موافق و مخالف نمایندگان مجلس در باره ادب بازتاب زیادی در آن روزگار داشت. آنطور که بعدها مهندس ادب به راقم این سطور گفت رأی اعتماد به اعتبارنامه مهندس ادب در مجلس مدیون تلاش رئیس وقت مجلس ناطق نوری و نیز محمد رضاباهنر بود.
2ـ سال 1376 سال متفاوتی برای همنسلیهای من بود. تأثیر تحولات این سال را حتی میتوان بعد از شانزده سال در انتخابات اخیر که منجر به رأی مردم به آقای روحانی شد ملاحظه کرد. در سال 76 و در هفتمین دوره انتخابات ریاستجمهوری ایران، سید محمد خاتمی نامزد شد. در طرف مقابل هم ناطق نوری نامزد ریاستجمهوری بود. هواداران خاتمی به تدریج با نام اصلاحطلبان شناخته شدند و هواداران ناطق نوری بهنام جریان راست یا محافظهکاران، اشتهار داشتند. نماینده دولت در کردستان یعنی رحیمی به صورت آشکاری مخالف اصلاحطلبان و حامی ناطق نوری بود. ادب به عنوان یکی از نمایندگان سنندج از ناطق نوری و صمدی، یعنی نماینده دیگر سنندج در مجلس نیز از سید محمد خاتمی حمایت کرد. فضای کشور به تدریج دوقطبی میشد. بخش قابلتوجهی از نسل جوان، تحصیلکردگان، ناراضیان از وضع موجود، نویسندگان و روشنفکران در جمع هواداران سید محمد خاتمی قرارگرفته بودند. این فضای به شدّت قطبیشده اثر خود را در سنندج هم نشان میداد. ادب در مصاحبهای با روزنامه رسالت در بهار 1376 رسماً از ناطق نوری حمایت کرد. او یکی از دلایل خود را برای اعلام حمایت از ناطق نوری، پیروی ناطق نوری از ولایت مطلقه فقیه اعلام کرد. دوم خرداد ماه سال1376 شگفتیساز شد. نتیجه انتخابات نشان میداد سید محمد خاتمی با رأی سنگینی پیروز انتخابات شده است. فردای انتخابات نویدبخش روزهای سختی بود. اکثریت مجلس پنجم مخالف خاتمی و سیاستهای او، در حالی که اکثریت مردم خواهان اصلاحات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بودند. در کردستان هم وضعیت توازن نیروها تغییر کرد. با شروع به کار دولت جدید دوره استانداری رحیمی به اتمام میرسید. در دولت اصلاحات، عبدالله رمضانزاده بهعنوان استاندار کردستان مشغول بهکار شد. جوانی از میان کُردهای گروس که تحصیلات دکتری خود در علوم سیاسی را تازگی در بلژیک و با موضوع سیاستهای قومی به پایان رسانیده و با سابقه دوستی، ارتباط و فعالیت همراه با اصلاحطلبانِ شناختهشده آن دوره همچون سعیدحجاریان، عباس عبدی، عماد باقی و... برای اجرای سیاستهای خاتمی راهی کردستان شده بود تا شاید برای مسائل پیچیده کردستان، راهی اصلاحطلبانه گشوده شود. اولین دیدار مفصل من با مهندس ادب در این دوره روی داد. با همیاری یکی از نزدیکان مهندس ادب قرار ملاقاتی تنظیم شد. بدون آنکه نیازی ببینم که با عبدالله رمضانزاده مشورت کنم به دیدار ادب رفتم. برای من و همچنین برای رمضانزاده و مجموعه اصلاحطلبان، همراهکردن ادب ضروری مینمود. چهرهای مردمی، ایراندوست و وطنخواه داشت. صاحب نفوذ بود و از همه مهمتر خاتمی نیازمند حمایت نمایندگان مجلسی بود که اکثر آنان مخالف خاتمی بودند. گفتوگویی شاید نیمساعته، البته بینتیجه، ادب با صراحت اعلام کرد حاضر به تغییر مسیر نیست و اینک که ناطق نوری بازنده انتخابات شده منطقی نیست روش سیاسی خودرا عوض کند و ضرورتی هم در این کار مشاهده نمیکند. او در این روزها مخالف رمضانزاده و سید محمد خاتمی بود. دلیلش را هم برای مخالفت با رمضانزاده ظاهراً جوانی و کمتجربگی وی بیان کرد. تلاش من فرجامی نداشت. استدلالهای من درباره نیاز کردستان به اصلاحات و استفاده از فضای موجود سودی نبخشید. بعد از این دیدار باز هم تلاشها ادامه داشت، هر چند کمتر نتیجهای داشت. در آن ملاقات و ملاقاتهای بعدی مهندس ادب را شخصیتی با ثبات، جدّی، دلسوز کشور و مردم و البته ناسازگار با اصلاحطلبان مییافتم. مروری بر نطقها و مواضع ادب در این دوره رویکرد سیاسی وی را در مجلس پنجم نمایان میسازد. البته در این سال موفق شدم میان رمضانزاده و ادب هم جلسهای برگزار کنم. این جلسه البته بر تعدیل مواضع طرفین نسبت به یکدیگر تأثیرگذار بود. فضای استان از آن روز در دوقطبی ادب ـ رحیمی از سویی و اصلاحطلبان از سوی دیگر حال و هوایی خاص یافته بود. سال بعد از انتخاب خاتمی و در جریان انتخابات شوراها باز این فضای قطبیشده خود را نمایان ساخت. بخشی از نامزدهای شورای سنندج را هواداران ادب ـ رحیمی تشکیل میدادند و بخشی دیگر را اصلاحطلبان و مستقلها. در انتخابات اول شوراها هرچند فهرست 5 نفره اصلاحطلبان آرای اکثریت مردم را به خود جلب کرد، اما مابقی کرسیهای شورای سنندج در میان هواداران و نزدیکان ادب ـ رحیمی و مستقلها توزیع شد. در این ایام، هفتهنامه دوزبانه سیروان تازه تأسیس شده بود و به نوعی در دفاع از سیاستهای دولت و اصلاحطلبان فعالیت میکرد. فرصت تازهای که میتوانست فاصله اصلاحطلبان را با ادب کاهش دهد. یکی دو دیدار دیگر با ادب داشتم، اما باز نتیجهای دربرنداشت. فضای دوقطبی اصلاحطلبی و محافظهکاری بر دو نشریه آن روزها یعنی سیروان با مدیرمسئولی دکتر جلالیزاده و همکاری صاحب این سطور و قلمزدن تعدادی از اصلاحطلبان جوان و نویسندگان کردستانی و آبیدر با مدیر مسئولی محمدرضا رحیمی و سردبیری بهرام ولدبیگی حاکم بود. فضای هر دو نشریه هم تحتتأثیر جوّ روانی، گاه و بیگاه مرزهای اخلاق را درمینوردید. انتقاد به ادب مبدّل به بخش نسبتاً ثابتی از سیروان شده بود، هر چند آبیدر هم در طرف مقابل فضای فرهنگی را با فضای جنگی یکی کرده بود. شخصاً در حالت دوگانهای قرار داشتم. از سویی برای ادب و شخصیتش احترام قائل بودم، او آرای سه شهر سنندج، دیواندره و کامیاران را کسب کرده بود. نماینده مردم بود. شخصیت نجیب، مردمی و وطندوستی داشت، در پی افزودن به مال و منال نبود. در پی کار کارشناسی بود، پس قابل احترام و از دیگر سو در مقابل اصلاحطلبان سرسخت بود و مواضعی تند داشت و تقریباً نقش یکی از مهمترین مخالفین دولت خاتمی در مجلس را ایفا میکرد. پس به گمان من، در آن روزگار قابل نقد. این احساس دوگانه اینگونه در من متجلی میشد. از سویی تلاش دائمی برای نزدیککردن اصلاحطلبان استان و حتی کشور و مهندس ادب به یکدیگر و از سوی دیگر افزودن بر بار انتقادات از وی در سیروان و حتی محافل عمومی. اوج این چالش خود را دردوران تبلیغات انتخابات مجلس ششم نشان داد. سخنرانیهای تند درردّ روش و مسیری که مهندس ادب در پیش گرفته بود تا جایی پیش رفت که مهندس ادب با انتشار بیانیهای سرگشاده، علیه راقم این سطور و رضا خاتمی برادر محمد خاتمی، به رئیسجمهور گلایه و شکایت برد. باوجود این تلاشها، باز انتخابات سنندج نتیجه مورد رضایت کامل اصلاحطلبان را در پی نداشت، یعنی از سوی اصلاحطلبان، دکتر جلالی زاده و از سوی دیگر مهندس ادب بهعنوان نمایندگان مردم سنندج راهی مجلس ششم شدند. گویا تا اینجای کار برای این فضای دوقطبی در سنندج پایانی متصور نبود. 3ـ مجلس ششم یکی از مجالس جنجالی پس از پیروزی انقلاب است؛ حاکمیت اصلاحطلبان بر مجلس، طبیعی بود که آرام و قرار جریان محافظهکار را بگیرد. ورود دکتر جلالیزاده به مجلس فرصتی برای پیگیری مطالبات منطقهای فراهم کرده بود. در همان روزهای انتخابات در گفتوگویی با دوست ارجمندم دکتر جلالیزاده درخواست و توصیهای کردم، اگر تنها بتواند چند برنامه را پیش ببرد کاری سترگ برای منطقه انجام داده است. تأسیس فراکسیون نمایندگان کُرد مجلس، تلاش برای کشیدهشدن خطآهن به کردستان و نیز ساخت آزادراه و بزرگراههای همدان ـ سنندج و نیز بزرگراه کرمانشاه تا آذربایجانغربی، یعنی توجه به زیرساختهای ارتباطی استان کردستان. میدانستم دکتر جلالیزاده نقش اصلاحطلبانه و ملّی خود را به خوبی ایفا میکند. در این راهبرد، نیمنگاهی هم به مهندس ادب داشتم. به همت دکتر جلالیزاده، فراکسیون نمایندگان کُرد در مجلس ششم تأسیس و البته نقش مهندس ادب هم در این فعالیت کاملاً مشهود بود. بهتدریج یخ شکاف میان اصلاحطلبان و مهندس ادب در حال آبشدن بود. گویی در مجلس ششم، مهندس ادب در دفاع از حقوق ملّت ایران و مردم کردستان شیوه و روش دیگری برگزیده است. کمکم در دفاع از اصلاحطلبی و نه لزوماً اصلاحطلبان، ادب سنگتمام میگذاشت. در اذهان عمومی کشور کمتر کسی، دیگر ادب را با مواضع مجلس پنجم او میشناخت. ادب در حال تبديلشدن به صدای رسای اصلاحطلبی کردستانیها بود. زوج ادب و جلالیزاده در مجلس ششم توانستند در برخی فصول از کار مجلس بدرخشند. در این روزها و با شروع به کار دولت دوم خاتمی، یعنی دولت هشتم، با برخی از دوستان مشورت کردم که شاید بتوان مهندس ادب را نامزد وزارت مسکن و شهرسازی کرد. ایدهای که با موانعی سخت روبهرو شد. دیرتر از آن حتی در مجلس هم برای ورود مهندس ادب به کميسیونی که تخصص آن را داشت موانعی ایجاد شد و بهناچار ادب کميسیون دیگری را برگزید. در نیمه کار مجلس ششم بود که بهتدریج روابطم با مهندس ادب سیر دیگری یافت. شاید در جریان تشییع جنازه شادروان یدالله سحابی در دهه دوم فروردین 1381 بود که برای نخستینبار مهندس ادب را در دانشگاه تهران و در کنار دکتر جلالیزاده دیدم و در آغوش کشیدم. پس از آن، گاه و بیگاه مهندس ادب را میدیدم و درباره مسائل مختلف منطقه و کشور، گفتوگو میکردیم. در جریان تدوین مبانی اندیشهای برنامه چهارم توسعه که مسئولیت بخش اقوام ایرانی و توسعه به من سپرده شده بود نیز با شادروان ادب گفتوگوهای جدّیای داشتم. در پروژه مدیریت آبهای غرب کشور نیز بهعنوان جامعهشناسِ مشاور با مهندس ادب گفتوگویی طولانی داشتم. هنوز این گفتوگو را منتشر نکردهام. استمرار این روابط به ضبط خاطرات مهندس ادب انجاميد. در این روزها مهندس بهاالدین ادب در حال مبارزه با بیماری بود. شیمیدرمانی و عوارض آن موجب شد تا در کار خاطرات وقفهای ایجاد شود. در ضبط خاطرات آن مرحوم تمرکز بر دوران کودکی، نوجوانی، جوانی، تحصیل، حضور در تهران، دانشگاه، دوران کار و فعالیت اقتصادی و حرفهای، فعالیتهای ورزشی و تا دوره پنجم مجلس و دوران نمایندگی آن مرحوم. بارها مهندس ادب تأکید داشت تا با چالشیکردن گفتوگو بهخصوص درباره مواضعاش در مجلس پنجم زمینه را برای بازگویی خاطراتش و تحلیلاش از آن مواضع مهیا کنم. امّا شرط ادب و اخلاق مانع از آن شد تا به این حوزه بپردازم و شوربختانه ثبت این خاطرات بعد از جلسات متعدد بهدلیل درگذشت مرحوم ادب ناتمام ماند. انشاالله بهزودی انتشار این خاطرات را پی میگیرم. مجلس ششم به اتمام رسید و مقدمات مجلس هفتم مهیا شد. اصلاحطلبان نتوانستند از سدّ تأیید صلاحیت شوراینگهبان بگذرند. هم جلالیزاده و هم ادب ازجمله ردّ صلاحیت شدهها بودند. احتمالاً در اوایل بهمن 1382 بود که به واسطه یکی از دوستان با مهندس ادب قراری گذاشته شد. شادروان ادب برای مشورتی با اهمیت مرا خواسته بود. گویی از سوی مسئولین ذیربط انتخابات، بخشی از نامزدهای مجلس فراخوانده شده بودند تا با اخذ تعهداتی و شرط و شروطی تأیید صلاحیت شوند. مهندس ادب از من نظر مشورتی خواست و...
4 ـ نزدیکی به مهندس ادب، ارتباط با برخی نخبگان کُرد سنندجی همچون دکتر بایزید مردوخی، دکتر اسعد اردلان و نیز برخی هنرمندان گرامی همچون استاد بهزادیان و تمنای دل و درون برای ادای دَین به هنرمندان و صاحبان هنر و اندیشه کردستانی موجب شده بود تا در این سالها که فعالیتهایم در حوزه پژوهش و مطالعه تحولات قومی کشور در سده معاصر متمرکز شده بود فرصتی را نیز مهیای پرداختن به وظایف اخلاقیام در برابر نخبگان سختکوش نمایم و بخشی از فعالیتهایم را برای تجلیل و قدردانی از صاحبان فکر و اندیشه و هنر کردستانی و دیگر حوزههای مرزی کشور سامان دهم. شخصیتهای بزرگی که بیمهریهای فراوانی را متحمل شده بودند و با قناعت، راه پرسنگلاخ هنرمندی و نویسندگی را پیش گرفته بودند. قرعه فال برای نخستین تجلیل بهنام استاد حیرت سجادی رقم خورد. برای تدارک برگزاری این نشستها دو مقدمه لازم بود؛ اول، یافتن همراهی از میان انبوه مؤسسات کشور اعم از دولتی یا خصوصی و دوم، یافتن همراهانی از میان دوستان کُرد مقیم تهران. برای اولین مقصود، مؤسسه مطالعات فرهنگ و تمدن ايرانزمين به ریاست دکتر بهزادیاننژاد و با همكاري دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران یاریگر شدند. دکتر بهزادیاننژاد با مناعت طبع و انگیزه زیاد پیشقدم شد و برای دومین هدف نیز دکتر اسعد اردلان از طرف خود و جامعه کُردهای مقیم مرکز از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. گام نخست، تجلیل از استاد حیرت سجادی بود و در گام بعدی استاد بهزادیان، استاد هنرمند سنندجی و نیز دکتر ابریشمی و... در نوبت. در این روزها مهندس ادب سخت در حال مبارزه بود مبارزهای برای زندگی در جدال با بیماری، دیدن ادب در این روزها سختتر بود. فرصت کم و البته مرحوم ادب با کمال فروتنی برای تجلیل از استاد سيدعبدالحميد حيرت سجادي گام پیش نهاد. انتظار این بود در قالب هیئترئیسه جلسه، مدیریت فضای سمینار را برعهده گیرد. روز 22 آذر 1385در سالن فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مرحوم مهندس ادب باوجود تن رنجور و اثرات شیمیدرمانی پای پیش نهاد و بهخوبی بخشی از سمینار را مدیريت کرد و در تجلیل از استاد حیرت سجادی و دیگر نخبگان، سخن گفت. جلسهای کمنظیر و بیسابقه، با شکوهی خاص با حضور صاحبان اندیشه از میان فضلا و شخصیتهای فرزانه کشور. در این نشست افزون بر استادان نامآوری از کشور، حضور مهندس موسوی هم لطف خاصی به جلسه داده بود.
5 ـ کردستان در میانه سده حاضر بهای زیادی برای رؤیاپردازیهای سیاسی این و آن پرداخته است. در این محشرِ پربلا، بخش قابلتوجهی از نخبگانش یا در خاک و خون غلتیدند یا راهی دیار غربت شدند یا اینکه به گوشهای خزیدند و طلب آرامش و نان را، بر امید به فردای بهتر ترجیح دادند. کمشمارند آنانیکه خستگی نشناختند و پای در راهی صعب نهادند. تندی پیشه نکردند. صبر را با خون دل درآمیختند و به امید فرداهای بهتر گام برداشتند. این گروه را باید ارج گذاشت. قدر و منزلت شناخت و برای آنها و به احترامشان کلاه از سر برداشت. به هرجناحی که میخواهند وابسته باشند، این هیچ از ارزشهایشان کم نمیکند. بیگمان مهندس ادب یکی از این شخصیتهای اثرگذار است. آیا برای همنسلیهای من، این آموزه میتوانست موجب شود تا با توشهگرفتن از تجارب تلخ پیشین، همه روشهای متفاوت، اما هممسیر که یک رو در توسعه و آبادانی و روی دیگر در آزادی و کرامت انسانی گذاشته بود را بهرسمیت بشناسد؟ آیا امروز با التزام به جان و حیثیت افراد زمان، بهرسمیتشناختن تفاوتها فرارسیده است؟ اگر با این تجارب، زمان به گذشته بازمیگشت حتماً نوع مواجهه با ادب و ادبها متفاوت میشد. کرامت انسانی و حقوق بنیادین انسانی و ضرورت ارجگذاری نخبگان و صاحبان فکر و ایده، خواه سیاسی خواه توسعهای یا هنری، ایجاب میکند تا از تجارب پیشینی درس گرفت. امروز ایران و بهویژه کردستان نيازمند همه صاحبان فکر، اندیشه، سرمایه، برنامه و عالِمانی است که خالصانه ندای اعتلای ایران، آبادانی کردستان و کرامت بشری سردادهاند. آینده تکتک مردم کردستان دغدغه آنهاست و در این راه، خستگیناپذیرند. به احترام همه این ارجمندان و به یاد شادروان مهندس ادب دمی با گذشتهمان کلنجار رویم.
|
|||||
|