گزیده

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  |  بایگانی مطالب وارده |      

 

 

   مطلب وارده  

15 مرداد ماه 1392 - 2013  08  Aug

 

زندگينامه  آيت‌الله طاهري اصفهانی  

نوشته:  فضل‌الله صلواتي

 يكي از شاخص‌ترين چهره‌هاي انقلابي ايران در شهر اصفهان، آيت‌الله حاج سيد جلال الدين طاهري حسين‌آبادي اصفهاني مي‌باشد، او با سخنان و خطبه‌هاي توفندة خود، گام بزرگي در به ثمر رساندن و پيروزي انقلاب اسلامي ايران و رهایي كشور از استبداد شاهنشاهي برداشت، شهامت و شجاعت اين سيد بزرگوار زبانزد خاص و عام بود، با اينكه جثه اي لاغر و بدني ضعيف داشت، لیکن عزم و اراده اي قوي و يك دنيا ايمان،  اعتقاد،  ازخودگذشتگي و فداكاري بود، او اصفهان را در تاريخ سربلند و در روند انقلاب موفق و پيروز ساخت، در دوران او ساواكي ها بيش از همه از سخنان آتشينش واهمه داشتند و از اينكه با نهايت جسارت در مسجد اعظم حسين‌آباد، لب به سخن بگشايد و ظلم‌ها و فسادهاي رژيم را برملا كند وحشت مي‌كردند.

سيد جلال الدين طاهري در سال 1305 هجري شمسي در اصفهان متولد شد، پدر بزرگش مرحوم آيت‌الله ميرسيد عبدالحسين موسوي از علماي بزرگ منطقه‌ی حسين‌آباد اصفهان بود، او به خاطر مراوده با مرحوم داعي الاسلام از علماي هندوستان به زبان‌هاي انگليسي و فرانسه تسلط پيدا كرده بود، به اتفاق هم دارالتبليغي در محلة جلفاي اصفهان تأسيس كردند كه روي تبليغات اسلامي كار مي شد و نام آنجا را «سقّاخانه» گذاشته بودند.

فرزند میرعبدالحسين موسوی، پدر آقاي طاهري ميرزا آقا نام داشت و چون اين واژه‌ها و اسامي در شناسنامه‌ها آورده نمي‌شد، از اين‌رو نام عبدالخالق طاهري را براي خود انتخاب كرد، او مدتي در حوزه‌ی علميّه اصفهان درس خواند و عمامه بر سر نهاد و به تبليغ پرداخت و در دوران مبارزه پهلوي با آخوندها و با لباس روحانيّت، از لباس به درآمد و با توجه به اطلاعات وسيع علمي، آگاهي و تسلط به رشته‌ی رياضيات و زبان فرانسه، وارد خدمت فرهنگ (آموزش و پرورش) شد و به تدريس پرداخت، وي اين علوم را از پدر فرا گرفته بود، او جزو مؤسسين «مدرسه‌ي گلبهار» اصفهان و مدتي در «مدرسه‌ي كشاورزان» مدير بود، وی فردي متديّن، عالم و آگاه محسوب مي شد و در منزل به تدريس قرآن و احكام براي جوانان مي پرداخت و شاگردان بسياري را در اين رابطه تربيت كرد.

پسر عبدالخالق، سيدجلال الدين، پس از گذراندن دوره‌ی ابتدائي در دبستان حسين‌آباد كه آن زمان در حاشيه شهر اصفهان قرار داشت، براي تحصیل در دوره‌ی متوسطه، در دبيرستان سعدي اصفهان ثبت نام كرد و شاگرد اول دبيرستان شد.

دبيرستان سعدي، آن زمان در كنار ميدان نقش جهان (امام) در خيابان سعدي قرار داشت و تا هنگام بسته شدن، در زمان شاه، از شاخص‌ترین دبيرستان‌هاي اصفهان بود، آقاي طاهري همچنين در دبيرستان سعدي، مدتي با شهيد بهشتي همكلاس بود.

سيدجلال الدين در سال 1323 ديپلم علمي دبيرستان را گرفت كه شامل رشته‌هاي: ادبي، رياضي و تجربي با هم مي شد، مدتي در مدرسه فرانسوي‌ها به آموختن زبان فرانسه پرداخت و بعد از آن به توصيه پدر و جدّش و تشويق‌هاي مرحوم آيت‌الله حاج سيد حبيب‌الله روضاتي و حاج محمد طاهري، عمويش، به حوزه علميّه اصفهان وارد شد.

آيت‌الله روضاتي از علماي بزرگ اصفهان و ساكن محلة چهارسوق (خيابان آيت‌الله كاشاني و آيت‌الله طالقاني) و امام جماعت «مسجد خيابان»، در خيابان طالقاني (شاه) بود، او شبهاي جمعه براي خواندن دعاي كميل و منبر به مسجد اعظم حسين‌آباد دعوت مي شد، وي با ميرسيد عبدالحسين موسوي كه روزها و شبهاي ديگر در آن مسجد اقامة جماعت و منبر داشت، همكاري مي‌كرد و با هم تفاهم كامل داشتند.

آيت‌الله روضاتي وقتي صداقت، خلوص و استعداد سيد جلال الدين را مشاهده كرد او را تشويق به رفتن به حوزه علميه و پرداختن به علوم ديني نمود، وعده دادن دختر خود را به او داد، كه بعدها اين وصلت در سال 1325 انجام و در سال 1326 در دفاتر اسناد ثبت گرديد.

دختر ديگر مرحوم آيت‌الله روضاتي، همسر مرحوم آيت‌الله حاج سيدمحمد علي صادقي، امام جماعت مسجد شفيعي دروازه تهران شد، آيت‌الله صادقي در سال 1309 متولد شده بود و در سال 1375 از دنيا رحلت كرد و از درس خوانده‌هاي نجف و از شاگردان مبرّز آيت الله العظمي حاج سيد علي علامه فاني بود، آيت‌الله صادقي نيز از علماي انقلابي اصفهان و مسجدش پايگاه انقلابيّون بود، آن مرحوم در كنار گلستان شهداي اصفهان مدفون است، خدايش غريق رحمت بفرمايد.

آقاي سيد جلال الدين طاهري در حوزه‌ی علميّه اصفهان مقدمات دروس را آغاز كرد، ابتدا از حضور آيت‌الله حاج سيد محمد جواد موسوي غروي، ادبيات را به نحو احسن آموخت و مايه‌هاي روشن بيني و شرح صدر و عقل‌گرايي را از آن استاد فرزانه فرا گرفت.

در سال 1325 بود كه راهي حوزة علميه قم شد و با كوشش و جديّت كامل از محضر آيات عظام: حجت كوه كمره اي، حاج سيد محمد تقي خوانساري، حاج آقا حسين بروجردي، محقق داماد و روح الله موسوي خميني، كمال استفاده را داشت.

جناب ايشان در درس خارج اصول و فقه مرحوم محقق داماد كه از مشكلترين درس‌هاي آن زمان تلقي مي شد و افراد خاصي در آن حلقه شركت مي‌كردند، حضور مي يافت و تقريرات آن استاد بزرگوار را به نحو احسن يادداشت كرده و پس از انقلاب در دهه هفتاد و هشتاد آنها را چاپ و منتشر كرد، به گواهي همه همدرس‌هايش، آقاي طاهري از بهترين طلبه‌هاي دروس آن استاد مبرّز بود، به طوري كه بسياري از طلاب اشكالات دروس استاد را از ايشان مي پرسيدند.

جناب آيت‌الله طاهري به اتفاق آيات: منتظري، مطهري و بهشتي، در درس‌هاي خصوصي امام خميني در حكمت و عرفان حضور پيدا مي‌كرد و تا وقتي که حضرت امام در ايران بودند به دعوت آيت‌الله‌العظمي منتظري در آن نشست‌ها حضور داشت.

از خاطراتي كه در ابتداي ورود به قم داشتند آن بود كه جايي در مدرسه اي براي سكني پيدا نكرده بودند، پس از چند روز سرگرداني تصميم مي‌گيرند كه به اصفهان بازگردند، مي‌گفتند كه با پريشاني در حالي كه هنوز معمم نشده بودم، روي سكوي مدرسه فيضيه نشسته و با حسرت به طلبه‌ها نگاه مي‌كردم كه شيخي معمم و نوراني به سراغ من آمد كه بعدها فهميدم او آيت‌الله حاج شيخ محمد صدوقي است، به من گفتند: چرا اينجا نشسته‌اي و مغموم و افسرده اي؟ گفتم: طلبه‌اي اصفهاني هستم و براي درس‌خواندن به قم آمده ام، در هيچ مدرسه‌اي جايي به من نداده‌اند، جناب ايشان درباره درس‌هايي كه در اصفهان خوانده بودم و از ادبيات و مقدمات دروس دیگر، سؤالاتي از من كردند، متوجه شدند كه خوب درس‌هايم را خوانده ام و بر آنها مسلط هستم، مرا با خود به اتاقي در ضلع غربي، طبقه فوقاني مدرسه فيضيّه بردند و به طلبه‌اي كه در آن حجره بود معرفي و سفارش مرا به او كردند، هر روز هم به من سر مي‌زدند و از وضع درسي و معيشتي من سؤال مي‌كردند و كمك‌هايي هم به من مي‌نمودند، كه مديون الطاف ايشان هستم.

مرحوم صدوقي با نهايت خلوص و صميميّت كارش را انجام مي داد و به آن اعتقاد داشت، ایشان در موفقيت‌هاي اوليه آيت‌الله طاهري بسيار مؤثر بود، خدايش غريق رحمت بي‌منت‌هاي خود بفرمايد.

از هم‌اتاقي‌های اوليه آقاي طاهري، مرحوم آيت‌الله حاج سيد جواد مدرسي يزدي بود كه در هنگام تبعيد من در يزد،  در حضورش رسائل و مكاسب را مي‌خواندم و ايشان خاطرات بسياري از معاشرت با آيت‌الله طاهري داشت.

الحمدالله شاهد بوديم كه الطاف الهی و عنايت آيت‌الله صدوقي و پشتكار آيت‌الله طاهري به بار نشست و يكي از شايسته‌ترين و لايق‌ترين فرزندان حوزه و چشم و چراغ عالم تشيّع شد.

مرحوم مدرسي مي‌فرمود: اگر زهد بيش از حد و كم خوردن و خوراك و خواب و استراحت اندك و نامناسب من و آقاي طاهري نبود، ما نيز قطعاً جزو مراجع زمان بوديم، چون استعداد ما كمتر از آقايان ديگر نبود، ما با زهد افراطي و کم خوردن، خود را مريض و رنجور ساختيم.

البته هر دو علي‌رغم ظاهري مريض و لاغر، روحيه‌اي بالا و همّتي والا و شهامت و شجاعت بي‌نظيری داشتند.

هم‌مباحثه‌اي‌هاي ايشان در قم، بيشتر آقايان آيات: دكتر بهشتي، امام موسي صدر، موسي شبيري زنجاني، جوادي آملي، احمدي ميانجي، آذري قمي، موسوی اردبيلي، مكارم شيرازي و... بودند.

آقاي طاهري در سال 1343 پس از دستگيري و تبعيد آيت‌الله خميني به اصفهان بازگشت و به تدريس و تبليغ پرداخت و در منابر و مجالس در اصفهان و ديگر شهرها به طرفداري از نهضت روحانيت و مبارزات امام خميني داد سخن مي‌داد، هر كجا مي‌رفت، با استقبال مردم روبرو مي‌شد، وي در مسجد اعظم حسين‌آباد اقامه جماعت و منبر داشت.

آيت‌الله طاهري در هنگام خواندن خطبه‌هاي نمازجمعه و يا در منبرهاي خود به مسائل روز ايران و جهان و چگونگي اوضاع مسلمانان در سراسر جهان و زندگي مردم، مي‌پرداخت و چگونگي حوادث دنياي اسلام و حقايق را براي مردم بازگو مي‌كرد.

حكومتیان، وي را تحمل نمي‌كردند و هر چند صباحي او را به ساواك احضار و بازجويي‌هايي مي‌كردند و مورد آزارش قرار مي‌دادند و من خود شاهد بودم كه در ساواك جهنمي شاه و در كميتة مشترك ضد خرابكاري، چه اهانت‌ها كه به جناب او روا مي‌داشتند.

از همان زمان كه به اصفهان آمد، در نوشتن و امضاي اعلاميّه‌ها در مسير مخالفت با رژيم شاهي و حمايت از آيت‌الله خميني همكاري وسيعي داشت، او از افراد مخلص و مؤمن و عاشق خميني بود و از همان اول، همة وجود خود را صميمانه در اختيار نهضت امام خميني گذاشت و به بيان خودش، از زمان طلبگي درقم مقلّد آيت‌الله‌العظمي خميني و از شاگران ايشان بود. (اصفهان در انقلاب ص288).

اولين اعلاميه اي كه با ديگر روحانيّون اصفهان امضا كرد، اعتراض به كشتار 15 خرداد سال 42 در تهران و قم و ديگر شهرها بود و باز در تيرماه 42 اعلاميه ديگري در حمايت از آقاي خميني امضا كرد.

آيت‌الله طاهري در مسجد اعظم حسين‌آباد و در مسجد نوي بازار اصفهان، جلسات بحث و تفسير برقرار كرد و براي آگاهي مردم گام‌هاي مثبتي برداشت و جوانان بسياري به ايشان گرايش پيدا كردند و با قاطعیت مي‌توان گفت: معظم‌له يكي از استوانه‌هاي انقلاب در اصفهان شد.

شاگردان آیت‌الله طاهری

از جمله كساني‌كه با استعداد ذاتي از درس‌هاي تفسير آيت‌الله طاهري استفاده مي‌كردند و توسط ايشان به حوزه علميه آورده شدند، آقايان: حاج‌شيخ عباسعلي روحاني و آقاي حاج‌شيخ عبدالله نوري بودند كه به كسوت روحانيّت درآمدند و از چهره‌هاي فعال در جريان پيروزي انقلاب اسلامي به حساب آمدند، بخصوص آقاي نوري كه قبل از پيروزي انقلاب نقش فعالي در تكوين برنامه‌هاي انقلاب داشت و تحصّن در منزل آيت‌الله خادمي در سال 1357 و تهييج مردم اصفهان در طرفداري از آيت‌الله طاهري و به صحنه كشاندن آنها، از اقدامات و تلاش‌هاي ايشان هم بود.

آيت‌الله طاهري بعد از جريان تبعيد امام تا پيروزي انقلاب اسلامي، نهايت فعاليّت را براي جذب جوان‌ها و نيروهاي روشنگر به اسلام و كشاندن آنها به مسجد اعظم حسين‌آباد داشت و چه بسياري از مردم را كه مقلّد امام نمود و آنان را به صحنه مبارزه كشانيد، حتي در ميان ارتشي‌ها و نظامياني كه در محلة حسين‌آباد و خيابان وحيد و حكيم نظامي اصفهان ساكن بودند، نفوذ پيدا كرد و اعلاميه‌ها و نوارهاي حضرت امام را به آنان مي‌داد، آنها در خانه‌ها جمع مي شدند و نوارهاي حضرت امام را مي‌شنيدند.

رساله‌هاي حضرت امام را توزيع مي‌كرد و با پول خود دستگاه تكثير تهيه كرده و اعلاميه‌ها را تكثير مي‌كرد و توسط دانشجويان و برخی ارتشي‌ها اعلامیه‌ها را پخش مي‌كرد، منبرهاي ايشان چه در اصفهان و چه در جاهاي ديگر بسيار آگاه كنند و رسواكنندة ظالمان بود.

آیت‌الله طاهری و امام

آقاي طاهري بسيار مورد توجه و عنايت امام خميني بودند، رابط بين امام و بسياري از مبارزان ايران و تأمين‌كننده منابع مالي گروه‌هاي مبارز و خانواده‌هاي زندانيان ايران بودند، تعدادي از مبارزان ايران را براي گذراندن تعليمات نظامي به فلسطين اعزام كردند و تداركات آنها بر عهده ايشان بود، چه بسيار جلسات و نشست‌هاي مخفي با افراد مبارز داشتند و با نهايت سعي، معضلات و مشكلات آنان را رفع مي‌كردند، بمخصوص در اصفهان در سازماندهي نيروهاي پراكنده فعال بودند، گر چه پس از پيروزي انقلاب تنها گروه‌هايي را پيشتاز انقلاب دانستند و به آنها توجه كردند و ماندگار و نامدارشان نمودند كه با حاكمان زمان هماهنگ بودند و در جهت اهداف آنها حركت مي‌كردند و روحانيّون فعال انقلابي و مؤثر در پيروزي، مثل آيت‌الله طاهري و مرحوم آيت‌الله سيد محمد احمدي و ديگر زجركشيدگان دوران انقلاب و زندان رفته‌ها و شكنجه‌شده‌ها را عمداً فراموش كردند!

نمازجمعه آيت الله طاهري

نمازجمعه‌ای در مسجد جمعة اصفهان توسط امام جمعة منصوب حكومت: آيت‌الله حاج سيد ميرمحمد مهدي سلطان‌العلمايي برگزار می‌شد و در مسجد گورتان (جاده آتشگاه كه مدتي نام آن را خيابان آيت‌الله منتظري گذاشته بودند) توسط آيت‌الله حاج‌آقا رحيم ارباب، به سبك سنتي نمازجمعه‌ی دیگری، اقامه مي‌شد و حضرت ايشان خطبه‌ها را به زبان عربي ايراد مي‌فرمودند.

بعد از نمازجمعه‌ي نجف‌آباد به امامت حضرت آيت‌الله العظمي منتظري، در اواخر دهه 40، دومين نمازجمعة سياسي و مبارزاتي در ايران، نمازجمعه‌ي مسجد اعظم حسين‌آباد به امامت حضرت آيت‌الله طاهري بود، نيروهاي مجاهد و مبارز ضدرژيم در آن نماز حاضر و متشكل مي شدند، در مسير سازندگي و به ميدان كشيدن و منسجم‌نمودن مبارزان نقش عمده‌اي را ايفا مي‌كرد، مطالب مطرح شده در خطبه‌هاي اين نمازجمعه در مجلس شوراي ملي، در وزارت‌خارجه و در نهادهاي امنيتي و انتظامي مورد بحث و دقت قرار مي‌گرفت، مثل اعتراض به دفن زباله‌هاي اتمي سوئيس در كوير ايران و...

آيت‌الله طاهري در سخنراني‌ها از مطالب منتخب دكتر علي شريعتي نيز بهره‌گيري مي‌كردند و حتي در خطبه‌هاي نمازجمعه مطالبي را از مرحوم دكتر علي شريعتي مي‌آوردند و بدين‌وسيله جوانان بسياري را به نمازجمعه و جلسات خود جذب مي‌نمودند، با وجود آن جوانان و تربيت اسلامي آنها و حمايت آيت‌الله طاهري، خورشيد انقلاب در اصفهان، از مسجد اعظم حسين‌آباد و خطبه‌هاي آيت‌الله طاهري طلوع كرد.

من و دوستانم از همان شروع نمازجمعة آقاي طاهري در سال 49، از مريدان پروپا قرص اين نمازجمعه شديم و وظيفه شرعي خود مي‌دانستيم كه تعداد بسياري از جوانان را به اين مسجد و نماز بكشانيم، اعضای همه‌ی جلساتمان را موظف کرده بودیم که در این نمازجمعه شرکت نمایند، اكثر شركت‌كنندگان در اين نمازجمعه جوان‌هاي انقلابي شهر بودند، اين مسجد پايگاه عظيمي شده بود براي ارتباطات و فعاليت‌هاي انقلابي اصفهان و تا پيروزي انقلاب اين نمازجمعه برگزار مي‌شد، بعضي اوقات ساواكي‌ها در مسجد را مي بستند و یا ايشان را به ساواك احضار و توهين مي‌كردند، مواقعي كه مزاحم و مانع نماز خواندن آيت‌الله طاهري مي‌شدند، مرحوم آيت‌الله حاج سيد محمد احمدي فروشاني نماز را مي‌خواند، اگر مانع او هم مي‌شدند، آقايان: حاج شيخ عباسعلي روحاني و يا مرحوم حجت‌الاسلام حاج سيد محمد حسين حسيني رامشهاي، نماز را برگزار مي‌كردند.

اين نمازجمعه و اين پايگاه موفّق انقلاب، به سختي راه خود را تا پيروزي انقلاب ادامه داد، در اين نمازجمعه از امام خميني و از دكتر علي شريعتي نام برده مي‌شد، زيرا در آن زمان و قبل از پيروزي، اين دو تن نماد انقلاب، در ميان جوان‌ها و مردم بودند، گر چه پس از پيروزي افراد از راه رسيده و فرصت‌طلبان، براي مبارزه و مخالفت با انقلاب، ابتدا با زنده یاد دكتر شريعتي مخالفت و ضديت را آغاز كردند و بعد به تضعيف دیگر ياران امام، از جمله آيت‌الله طاهري پرداختند، در آن زمان آنها از قدرت امام و حمايت مردم از ايشان، مي ترسيدند و الا همان افراد با حضرت امام نيز از در مخالفت وارد مي‌شدند.

مسجد اعظم حسين‌آباد در سايه حمايت آيت‌الله طاهري، گويندگان انقلابي و جوانان پرشور حوزه و دانشگاه را جذب كرده بود كه امكان شنيدن سخنراني و يا ورود به مکان‌ها و مساجد ديگر و همكاري با روحانيّون ديگر را نداشتند.

در اوايل دهة 50 فقط فرياد دادخواهي مردم مظلوم و ستمديدة ايران از بلندگوهاي مسجد اعظم حسين‌آباد اصفهان شنيده مي‌شد.

بردن و آوردن‌هاي به ساواك، اهانت و حتي كتك‌زدن‌ها و سر به ديوار كوبيدن‌ها در اراده آهنين آقاي طاهري خللي ايجاد نمي‌كرد، ممنوع‌المنبر مي‌شد، مسجدش بسته مي‌شد، زنداني مي‌شد، كتك مي‌خورد، تبعيدش مي‌كردند، ولي همچنان با قدرت راه انقلاب و راه خميني را ادامه مي‌داد.

با مرگ نابهنگام و مشكوك دكتر شريعتي در 30 خردادماه سال 1356، شديدترين واكنش‌ها در سطح كشور از مسجد اعظم حسين‌آباد آغاز گرديد و مجالس يادبودي به ياد آن انديشمند فرزانه و شاهد شهيد برگزار شد.

در آبان ماه سال 56 كه مرحوم آيت‌الله حاج سيد مصطفي خمينی هم، با مرگ مشكوكي از دنيا رفت، اولين مجلس ترحيم در اصفهان توسط آيت‌الله طاهري در مدرسة صدر بازار برگزار شد، كه ترس‌هاي ديگران ریخت و ديگر كسي احتياط نمي‌كرد، در آن زمان، برخي مي گفتند: حكومت همان بلايي را كه بر سر آقا مصطفي خميني آورد، بر سر آقای طاهري هم مي‌آورد، آقاي طاهري هم آماده بود كه به همان بلا مبتلا و در راه خدا شهيد شود، از همين مجلس بود كه پس از بردن نام خميني، مردم يك صلوات مي فرستادند و كم‌كم كلمة «امام» هم قبل از نام ايشان آورده شد و بعدها صلوات‌ها، سه بار تکرار مي‌شد.

ديگر عالمان اصفهان از جمله مرحوم آيت‌الله خادمي هم مجلس يادبودي براي فرزند امام خميني برگزار كردند و ديگر روحانيّون اصفهان و مردم همه جاي ايران به ميدان آمدند و سخنراني‌ها درباره امام و انقلاب و سيد مصطفي خمیني عادي شد، از آن پس اعلاميه‌ها و جلسه‌ها بود كه پشت سر هم گذاشته مي شد، كنترل كشور و شهر اصفهان از دست دولتی‌ها، نيروهاي انتظامي و ساواك ديگر خارج شد، هر چه ساواكي‌ها كوشش مي‌كردند و مردم را مي‌گرفتند و زندان مي‌كردند و كتك مي‌زدند، اوضاع بدتر مي شد.

واقعة كشتار قم روز 19/10/56 در اعتراض به مقالة روزنامه اطلاعات كه روز 17/10/56 درج شده بود و روز چهلم شهداي قم، كشتار مردم تبريز و شهادت بسياري از مردم در دیگر شهرها، اصفهان را نيز به آشوب كشانيد.

آيت‌الله طاهري در آگاهی‌بخشیدن به مردم اصفهان نقش اصلي را برعهده داشت، از اين‌رو ايشان را ممنوع‌المنبر كردند، غير از آزار و اذيت‌هاي بسيار، نمي‌گذاشتند كه او براي مردم سخن بگويد، با وجود ممنوع‌المنبر بودن از هر فرصتي براي بيان حقايق و افشاي ماهيت رژيم استفاده مي‌كرد، وي ده‌ها اعلاميه عليه ديكتاتور و شكنجه‌گرها امضا كرد.

روز جمعه 11/1/57 يك روز بعد از كشتار مردم يزد، در ميان نمازگزاران مسجد اعظم حسين‌آباد حضور پيدا كرد و با اينكه ممنوع‌المنبر بود، در حضور هزاران نفر كه براي برگزاري نمازجمعه گرد آمده بودند، خطبه خواند و وقايع قم، تبريز و يزد و حمله به مردم در مسجد حكيم اصفهان را محكوم كرد و از جنايات رژيم، براي مردم گفت، ممنوع‌المنبر بودن خود را به سخره گرفت و نمازجمعه را با نهايت صلابت و شهامت برگزار كرد و تندترين سخنان خود را نثار حاكمان خونخوار زمان نمود.

 تبعيد آيت‌الله طاهري

حكومتيان نمي‌توانستند او را تحمل كنند و وجودش را در اصفهان براي بنيان حاكميتشان خطرناك مي‌ديدند، همان‌طوركه مجلس آيت‌الله سيدمحمد احمدي را در مسجد حكيم به خاك و خون كشيده بودند. اين دو گوينده توانا در اصفهان سخت آنان را مي‌آزرد، از اين‌رو كميسيون امنيت اجتماعي روز 14/1/57 تشكيل جلسه داد و سيد محمد احمدي را به شهر سقز و سيد جلال‌الدين طاهري را به شهر مهاباد، هر دو در كردستان تبعيد كردند و همان روز 14/1/57 تصميم خود را عملي ساختند.

ناصرقلي هوشمند معاون ساواك اصفهان، به ادارة امنيتي خودشان در تهران دربارة آيت‌الله طاهري مي‌نويسد: «استحضاراً، سيد جلال‌الدين طاهري كه به‌وسيله شهرباني دستگير شده، هنگامي‌كه در اطلاعات شهرباني رأي كميسيون به وي ابلاغ و خواسته شد آن را رؤيت كند، اظهار كرده، من نه شما و نه دادگاهتان را قبول دارم و به سازمان ملل نيز شكايت خواهم كرد و از امضاي رأي كميسيون نيز خودداري نموده است». (انقلاب اسلامي به روايت ساواك استان اصفهان، ج اول ص 496)

پرويز ثابتي رئيس كميسيون امنيت مركز، براي ساواك مهاباد مي‌نويسد: «... با توجه به اينكه نامبرده مردي متمرّد و سركش و احتمال دارد محل تبعيد خود را ترك و متواري شود، نسبت به مراقبت دقيق و همه‌جانبه از مشاراليه اقدام و چنانچه افرادي از اصفهان يا ساير نقاط با وي تماس حاصل كردند، اسامي آنان و نتيجه اقدامات انجام شده را به اين ادارة كل و سازمان اصفهان اعلام...» (انقلاب اسلامي به روايت ساواك استان اصفهان، ج اول ص 496)

و همان‌طور كه دستور گرفته بودند، ساواك و نيروهای نظامي، اين دو شخصيت عالي مقام را پيوسته زير نظر داشتند و حتي مانع تلفن‌كردن آن دو به خانواده‌هايشان مي‌شدند. (متأسفانه هنوز اسناد ساواک درباره آیت الله طاهری منتشر نشده، قطعاً در آن اسناد، مطالب بسیاری در رابطه با مبارزات ایشان مشاهده خواهد شد.)

بنا به توصيه آيت‌الله طاهري، كه گفته بودند: اجتماع نمازجمعه در اصفهان همچنان ادامه پيدا كند، روز جمعه 18/1/57 مردم در مسجد اعظم حسين‌آباد اجتماع كردند و شعار بازگشت آيات: طاهري و احمدي را سرداده بودند، نيروهاي نظامي مانع انجام نمازجمعه شدند، تنها نمازظهر و عصر برگزار شد، بعد از نماز، مرحوم حجت‌الاسلام سيد محمدحسين حسيني رامشه‌اي كه از روحانيّون جوان و انقلابي شهر بود به منبر رفت و درباره اصلاحات ارضي و سقوط كشاورزي كشور و صدور نفت و گاز و 50 سال حكومت خيانت، جنايت، تبعيد و زنداني‌كردن آيات: خميني، طالقاني، منتظري، طاهري، احمدی و ديگر عالمان و مبارزان صحبت كرد و از شكنجه‌هاي طاقت‌فرساي ساواك سخن به ميان آورد، كه چگونه ساواكي‌ها چون گرگ به جان مردم مي‌افتند و... در پايان، قطعنامه‌اي را خواند و به تصويب مردم رسانيد كه در آن، آزادي علما و گرفتن ادارة نفت ايران از امريكا و انحلال سازمان امنيت و آزادي زندانيان سياسي و قطع رابطه با امريكا، اسراييل، شوروي و محاكمة عاملان قتل‌هاي: قم، تبريز، يزد، زنجان و اخراج مستشاران امريكايي، آزادي جلسات مذهبي و... را خواستار شد. (انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك استان اصفهان، ج دوم ص 21)

در ايام تبعيد آيت‌الله طاهري به کردستان، در اصفهان هر روز تظاهراتي برپا بود و مردم هر هفته روزهاي جمعه در مسجد اعظم حسين‌آباد اجتماع مي‌كردند و گويندگان و شاگردان آيت‌الله طاهري سخنراني مي‌نمودند، مردم با شعارهاي خود، آزادي آقايان طاهري و احمدي را مي‌خواستند، ساواكي‌ها هم در کردستان اين دو شخصيت انقلابي را سخت زير نظر داشتند و ملاقات‌كنندگان با آنها و حتي تلفن‌هاي آنها را كنترل مي‌كردند. (در سه جلد كتاب انقلاب اسلامي به روايت ساواك استان اصفهان سخن در اين مقوله بسيار است).

ساواك، آقايان: حاج جعفر رضايي و مرحوم حجت‌الاسلام حاج شيخ محمدرضا امين، كه از دوستان آيت‌الله طاهري و از ارادتمندان ايشان بودند را از عوامل تحريك‌كنندة مردم مي دانست و روي آنها حسّاس بود، آن دو از دبيران آموزش و پرورش هم بودند. (همان. جلددوم ص64)

مردم اصفهان در تاريخ 15/2/57 به مناسبت چهلم شهداي شهر يزد، روز 19/2/57 را اعلام عزاي عمومي‌كرده و آزادي آيات طاهري و احمدي و ديگر زندانيان سياسي و تبعيدي‌ها را خواستار مي‌شوند و اعلام راهپيمايي مي‌كنند، كه از آن درخواست استقبال مي شود، بالاخره در اثر فعاليّت بسيارِ دوستان آقاي طاهري، مجدداً براي ایشان دادگاهي گرفته مي‌شود و تبعيد دو ساله آقا را به سه ماه تقليل مي‌دهند.

آن وقت‌ها شايع بود كه آيت‌الله‌‌العظمی شريعتمداري وساطت كرده و آزادي ايشان را خواسته‌اند، ولي بعدها آيت‌الله شريعتمداري تكذيب كردند و گفتند فرد ديگري مورد نظر من بوده است.

ساواك اصفهان، از آزاد شدن آيت‌الله طاهري و بازگشت او به اصفهان خيلي ناراحت بود و به هر صورتي مي‌خواست مانع ورود آقا به اصفهان بشود، خيلي فعاليت كرد، چون مي‌دانست اين مرتبه با روحيه بالاتر و به صورت يك قهرمان به اصفهان خواهد آمد و فعاليت‌هاي خود را دو چندان خواهد كرد، روزنامه‌ها نوشتند كه: تبعيد آقاي طاهري از دو سال به سه ماه تقليل پيدا كرده است.

مردم اصفهان تصميم گرفتند كه هنگام ورود آيت‌الله طاهري تجليل شایسته ای از ايشان به عمل آورند، كه خود تظاهراتي عليه رژيم بود و حمايتي از انقلابيون، ساواك مصمم بود كه اين استقبال انجام نشود، ولي در برابر ارادة مردم چه كسي و چه قدرتي مي‌توانست مقاومت كند؟

بازگشت از تبعید

سرانجام روز 28/3/57 مردم تا 10 كيلومتري شهر اصفهان، ميدان كنوني دانشگاه صنعتي اصفهان (انوشيروان)، براي استقبال رفتند و با تجليل و تعظيم بسيار او را تا مسجد اعظم حسين‌آباد آوردند، جمعيت را صدها هزار نفر نوشته بودند، اين مراسم از ساعت 18 بعدازظهر شروع شد و تا ساعت 24 آن شب ادامه پيدا كرد، اين استقبال بسيار باشكوه و تأثيرگذار بود، پليس هم گزارش داده بود كه جاده‌ي تهران (خيابان امام خميني فعلي) ساعت‌ها بسته شد.

اين اجتماع عظيم در آن روز تحولات و دگرگوني‌هاي بسياري را به‌دنبال داشت، مردم نقل و شيريني پخش كرده و اظهار شادماني مي‌كردند، در حدود ساعت 24 بود كه آقاي طاهري حوالي منزلشان به منبر رفت و از مردم تشكر كرد و آنها را دعوت كرد كه براي اقامة نمازجمعه، سه روز ديگر در مسجد مصلاي شهر، كه در آن وقت بياباني وسيع در تخت فولاد و مسجدی کوچک بود، حاضر شوند و فرمود كه: حرف‌ها در آنجا زده خواهد شد.

كارگردان برنامه‌هاي استقبال و نمازجمعه حجج‌ اسلام آقايان: حاج شيخ عباسعلي روحاني و حاج شيخ عبدالله نوري و ديگر روحانيّون جوان و انقلابي مدرسه چهارباغ (بيشتر آنها كه جمعيت روحانيّون مبارز اصفهان را تشكيل مي‌دادند) و تعدادي از بازاريان بودند.

آنان و ديگر جوانان طرفدار امام خميني و آيت‌الله طاهري، مسجد مصلي را براي نمازجمعه روز 30/4/57 آماده كردند، ساواك قصد داشت كه از نمازجمعة آن روز جلوگيري كند، تمام نيروهاي امنيتي و پليس و ژاندارم خود را به ميدان كشانيد، از عكاس‌ها و تصويربرداران روزنامه‌ها، راديو و تلويزيون خواستند كه تصوير شركت‌كنندگان را بگيرند و از سخنراني‌ها نوار تهيه شود تا مدركي باشد براي سركوب‌هاي بعدي آنها، چون در آن زمان دستگاه فيلمبرداري طولاني مثل امروز وجود نداشت.

شرف‌الدين و دهقان حسين‌آبادي، زير نظر نادري، كارمندان ساواك، آماده بودند تا سريعاً تصميم گرفته و همان لحظه مطالب و اخبار را به ناصر هوشمند معاون ساواك و معاون كميته مشترك برسانند و همة نيروهاي امنيتي آماده باشند. (همان، جلد دوم)

صدها هزار نفر در محل آن مسجد اجتماع كرده بودند، كه برخي روزنامه‌ها اجتماع مردم را تا يك‌ميليون نفر نوشتند، اجتماع مردم در مسجد مصلي بسيار فشرده و باشكوه بود، جمعيت آن اندازه به هم فشرده شده بود كه انجام ركوع و سجود مشكل انجام مي‌شد. آيت‌الله طاهري در خطبه‌هاي خود ضمن تشكر مجدد از مردم اصفهان، از كارهاي دولت و كشتار مردم، وجود زندانيان سياسي، صادرات نفت به امريكا و واردات اشياي لوكس و خريد اسلحة بسيار براي كشتن مردم ايران و عدم عدالت، انتقاد كردند و پيرامون حاكميت اسلامي مطالبي بيان داشتند، ايشان شاه را غيرصالح، مفسد و معزول از قدرت معرفي كردند و مردم را به ايجاد حكومت اسلامي، عدالت و آزادي نويد دادند، آنان را به پايداري و ثبات قدم تشويق کردند، اهميت اين مطالب از آن جهت بود كه از زبان يك مجتهد مسلم شنيده مي‌شد، تكفير و تفسيق شاه عملا او را از سلطنت خلع مي‌كرد، آن هم در اجتماعي با اين كثرت و تأييد قاطبه‌ي حاضران در مسجد، همچنين مردم را نيز به آرامش دعوت كردند.

مردم پس از اداي نمازجمعه و نماز عصر، با «درود بر خميني» مسجد را ترك كردند و تظاهرات و شعارها تا پل خواجو و خیابان چهارباغ خواجو ادامه داشت. اين نمازجمعه مانوري بود كه اكثريّت مردم اصفهان انجام دادند و مي‌خواستند به حكومت بگويند كه تا كجا و چگونه در صحنه هستند؟

جشن 15 شعبان و ماه رمضان و تبليغات وسيع روحانيّون در پيش بود، نظر امام خميني به خاطر ايجاد همبستگي بين مردم آن بود كه به مناسبت كشتار و مجروح‌شدن مردم در بسیاری از شهرهاي  ايران، جشن 15 شعبان، سالروز ميلاد حضرت مهدي (عج‌الله تعالي فرجه‌الشريف) در آن سال گرفته نشود، آيت‌الله طاهري نيز در اين رابطه اعلاميه‌اي صادر كردند، در نتيجه، آن سال غير از مؤسسات دولتی، مردم در جشن‌هاي نيمة شعبان دخالت نداشتند و از مردم هيچ‌كس چراغي روشن نكرد و شربت و شيريني توزيع نشد.

آيت‌الله طاهري تصميم داشتند كه نمازجمعه روز 6/5/57  را نيز در همان مسجد مصلّي برگزار كنند، ساواك و نيروي انتظامي و ديگر نهادهاي امنيتي و شوراي تأمين استان مصمم شدند كه نگذارند كه اين نمازجمعه برقرار شود، از مدير اوقاف خواستند كه به‌عنوان متولّي اوقاف و مساجد، مانع برگزاري مراسم شود و آن را غيرشرعي بداند، كه به درخواست و ادعاي او كسي توجه نكرد و سرانجام نمازجمعة روز 6/5/57 هم باشكوه و عظمت بسياري برگزار شد.

در همان ايام، آيت‌الله آقاي طاهري در مجالس ترحيم مربوط به مرحوم حجت‌الاسلام حاج شيخ احمد كافي و آيت‌الله آخوند همداني و آيت‌الله سيد عبدالله شيرازي كه در اصفهان برگزار  شده بود شركت كردند و گاهي سخنان تند و تحريك‌كننده‌اي بيان مي‌كردند كه باعث عصبانيت نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي مي‌شد، بالاخره ساواك باز هم نتوانست وجود او را در اصفهان تحمّل كند، كميسيون امنيت استان، در تاريخ 10/5/57 تصميم گرفت كه ايشان را دستگير و مجدداً از اصفهان تبعيد كند، ساواكي‌ها در گزارش‌هاي خود آوردند كه: «تخفيف در تبعيد سيد جلال‌الدين طاهري باعث مغرورشدن او و تندروي در سخنراني‌هايش شده است.»

همان روز 10/5/57 هنگامي‌كه ساعت‌ها از شب گذشته بود و همه‌جا را سكوت فرا گرفته بود، عده زيادي از مأموران ساواك و شهرباني (حدود 200 نفر) به خانة آيت‌الله طاهري حمله مي‌كنند و با ايجاد رعب و وحشت و كشيدن اسلحه به روي ايشان و همسر و فرزندانشان كه مبادا فريادي برآورند و استمدادي داشته باشند،  ايشان را كه وسط حياط خانه‌اش خوابيده بود با همان لباس‌هاي معمولي بدون كفش و عينك، دستگير و با دست و چشم بسته، به سرعت به كميتة ضدخرابكاري اصفهان و از آنجا به تهران منتقل مي‌كنند و تا چند روز از زنده‌بودن و چگونگي حال ايشان كسي خبر نداشت.

از همان وقت مردم، اطراف خانه‌ی ايشان اجتماع مي‌كنند و شعار مي‌دهند و «درود بر خميني ـ سلام بر طاهری» و «مرگ بر شاه» سر مي‌دهند، كه منجر به حملة نيروهاي نظامي و تيراندازي و پرتاب گاز اشگ‌آور به مردم مي‌شود كه تعدادي زخمي و يك‌نفر به‌نام محمدعلي ذاكر حسين‌آبادي زخمي و در بيمارستان شهيد مي‌شود و اين اولين شهيد مبارزات مردم اصفهان در سال 1357 مي‌باشد، كه باعث تأسف و تاثّر بسيار مردم شد.

تحصّن در بيت آيت‌الله خادمي

از صبح روز 11 مردادماه 1357، فرداي دستگيري آيت‌الله طاهري، بازارها بسته مي‌شود، تظاهرات و اجتماعات مردم بيشتر مي‌گردد، حمله به بانك‌ها و مؤسسات دولتي شدت مي‌يابد، از گوشه و كنار شهر صداهاي اعتراض بلند مي‌شود، جمعيت تظاهركننده از حسين‌آباد و از بازار به‌سوي منزل آيت‌الله حاج‌آقا حسين خادمي عالم انقلابي و بزرگ شهر و رئيس حوزه علميه اصفهان سرازير مي‌شود و مردم در بيت ايشان متحصّن مي‌شوند، آيت‌الله خادمي و ديگر علماي شهر، (جامعة روحانيت مبارز اصفهان) مردم كوچه و بازار، هر كدام جداگانه اعلاميه‌هاي اعتراضي نوشته و منتشر مي‌كنند، به كنسولگري امريكا و انجمن ايران و امريكا حمله مي شود، آيت‌الله شهيد صدوقي و آيت‌الله شهيد مطهري از يزد و تهران براي حمايت از اعتصابيّون به اصفهان به منزل آقاي خادمي مي‌آيند و ديگر عالمان شهر و ديگر روحانيّون، احزاب، گروه‌ها، انجمن‌هاي اسلامي و همة اصناف، اعلام همبستگي مي‌كنند و همكاري و همفكري با متحصّنين را وظيفه خود مي‌دانند.

جناح چپ و راست شهر در مبارزات هماهنگ مي‌شوند، تحصّن و اجتماع در منزل آيت‌الله خادمي، جناح سنتي روحانيّون را نيز به ميدان مي‌كشاند، آيت‌الله خادمي در طرفداري از آيت‌الله طاهري و براي آزادي ايشان سخنراني مي‌كنند، حجت‌الاسلام حاج سيدابوالحسن بدري و مرحوم حاج علي تابش ازسوي آقاي خادمي نظارت بر تداركات متحصّنين را عهده‌دار مي‌شوند، كه آنها هم مورد خشم و غضب ساواكي‌ها قرار مي‌گيرند. 

فرزندان كوچكتر آيت‌الله خادمي آقايان: حاج سيد محمدعلي و حاج سيد مهدي خادمي در بيت آقا حضور فعال داشتند و متحصّنين را گرامي مي‌داشتند و وسايل رفاه آنان را فراهم مي‌كردند، آقايان: اكبر پرورش و حسنعلي زهتاب و ديگر فرهنگيان نيز از كارگردان‌هاي سخنراني‌ها و برنامه‌هاي تبليغي بيت آقاي خادمي بودند، همچنين آقايان حاج محمد توكل و حاج محمود نباتي و... جزو فعالان اين تحصّن بودند.

در و ديوار كوچه و منزل آيت‌الله خادمي از اعلاميه و عكس شهدا و انقلابيون پر بود، هر گروه و هر دسته‌اي اعلاميه‌هاي همبستگي خود را به ديوار نصب مي‌كردند، تصوير مورد قبول و اتفاق همه، عكس امام، آيت‌الله مصطفي خميني، دكتر علي شريعتي، آيت‌الله طاهري و شهداي نهضت بود.

ساواك رايزني‌هاي بسياري براي برچيدن تحصّن انجام و قول‌هايي مي‌دهد، ولي آيت‌الله خادمي و مردم آن را نمي‌پذيرند، تهديدهاي بسياري انجام مي‌شود، ساواك نگران شروع ماه رمضان و احساساتي‌شدن بيشتر مردم است.

با شروع ماه مبارك رمضان سال 57 (1398 هجري قمري)، تدارك لازم ديده مي شود، مردم در همان كوچة بن‌بست آيت‌الله خادمي و خانه‌هاي اطراف، ترتيب نمازجماعت و دعا و نيايش و سخنراني‌هاي مداوم را مي‌دهند.

ازسوي گروه‌هاي متفاوت، سخنراني و قرائت بيانيّه‌ها انجام مي‌شود و مردم در همانجا به صرف افطار و سحري مي‌پردازند، از طرف مردم پذيرايي به نحو احسن عملي مي‌شود، كه هيچ مشكلي پيش نمي‌آيد.

آقاي مهندس رضا ميرمحمد صادقي ازسوي آيت‌الله خادمي و متحصّنين تعيين مي‌شود كه در كميتة مشترك ضد خرابكاري تهران با آيت‌الله طاهري ملاقات كند و خبر سلامتي ايشان را براي مردم بياورد، چون او با آيت‌الله طاهري نيز قرابت سببي داشت، او از تيمسار ابوالفضل تقوي رئيس ساواك اصفهان مي‌خواهد كه ترتيب ملاقات او را با آيت‌الله طاهري بدهد.

رئيس ساواك اصفهان براي پرويز ثابتي ادارة 312 ساواك (اداره 312 مربوط به بخش احزاب و دسته‌جات سياسي و مذهبي افراطي بود) مي‌نويسد: «آقاي ميرمحمد صادقي پيشتر چنين قولي نسبت به يكي از افرادي كه سال‌ها باعث تشنّج در اصفهان بود به‌نام «آقاي صلواتي» به اينجانب داد و زندگي او را از اصفهان به يزد منتقل كرد و به قولي كه داده بود عمل كرد...»(انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك، استان اصفهان، جلد سوم ص113)

ساواك مي‌خواست به‌وسيلة مهندس ميرمحمد صادقي، مشكل آقاي طاهري را حل كند كه ايشان نيز در قِبَل آزادي، سكوت كند و يا ديگر به اصفهان نيايد، كه نه آقاي ميرمحمد صادقي چنين قولي به كسي داده بود و نه آقاي طاهري اهل سكوت و خاموشي بود، بالاخره اجازة ملاقات داده شد و پس از ملاقات، چون مهندس ميرمحمد صادقي به اصفهان برگشت در جمع متحصّنين گفت: «حال آقاي طاهري خوب نيست».

ساواك شرط آزادي آقاي طاهري را اظهار ندامت ايشان قرار مي‌دهد، كه آقاي طاهري هرگز زير بار اين عار نمي‌رود و دل به زندان انفرادي خوش مي‌كند.

حضرت امام خميني به مناسبت شروع ماه مبارك رمضان سال 1398 قمري در روز 15/5/57 اعلاميه‌اي صادر مي‌كنند و فاجعة اصفهان را به علما و مردم اصفهان تسليت مي‌گويند و اشاره به فجايع ديگر شهرستان‌ها و كشتار مردم مي‌كنند، مي‌نويسند:

«.... امروز ملت شجاع و به‌پا خواستة ايران شاهد موج عظيم ضد شاهي كه بر اثر يكي ديگر از اعتصابات بزرگ اصفهان كه به پشتيباني از روحانيّت بيدار و مسئول خود به‌عنوان اعتراض به اعمال غيرقانوني و انساني رژيم است مي‌باشد...»(همان منبع، ج 3، ص147)

در اين اعلاميه مردم را به وحدت و افشاي جنايت‌هاي شاه فرامي‌خوانند و در پايان مي‌آورند: «...اينجانب از همبستگي روحانيّون معظم و اهالي محترم اصفهان كه در جريانات اخير با پشتيباني بي‌دريغ خود روحانيّون را تنها نگذاشتند و دين خود را به اسلام و مسلمين ادا كردند، تشكر مي‌كنم و از خداوند متعال توفيق و تأييد همگي را خواستارم». (نقل از: صحيفية نور، ج2ص86)

مردم متحصّن در منزل آيت‌الله خادمي و دانشجويان نيز اعلام كردند: كه اگر آيت‌الله طاهري تا روز 18 مرداد آزاد نشود اعتصاب عمومي‌خواهند كرد، پيوسته از دانشگاه‌ها و شهرهاي ديگر اعلام همبستگي مي‌شد، خبرنگاران خبرگزاري‌هاي خارجي با آيت‌الله خادمي و ديگر دست‌اندركاران تحصّن، مذاكره و مصاحبه مي‌كردند، كه همة اين اقدامات براي مسئولان شهر و مقامات ساواك غيرقابل پذيرش و مشكل‌ساز بود.

ساواك به آيت‌الله خادمي و به آقازاده‌هاي ايشان ابلاغ كرد كه جان آقا در خطر است و عده‌اي كمونيست مي‌خواهند آقا را به قتل برسانند و بعد شايع كنند كه ساواك اين كار را انجام داده است، ازسوي ديگر به آقاي دكتر محمدرضا خادمي پسر بزرگ آقا كه پزشك بود، اخطار كردند كه به‌عنوان مريضي آقا را از معركه بيرون ببرد، تا با خيال راحت مردم را منكوب و مغلوب كنند و به جان آنها بيفتند، كه اين تمهيدات سازمان امنيّت مؤثر واقع نشد و آيت‌الله خادمي زير بار هيچ تحميلي نرفت، بالاخره ساواكي‌ها براي مرعوب‌كردن آقاي خادمي اعلام كردند كه او مسئول عواقب اتفاقاتي مي‌باشد كه از اين به بعد پيش مي‌آيد.

در آن چند روز، خانة آيت‌الله خادمي مركز انقلاب ايران و محل سخنراني و وعده‌گاه همة انقلابيون و گروه‌هاي سياسي كشور بود و من نيز كه در يزد تبعيد بودم و خود نمي‌توانستم در آن اجتماع حضور داشته باشم، از آيت‌الله صدوقي درخواست مي‌كردم كه افرادي را براي اعلام همبستگي به اين تحصّن بفرستند و يك‌مرتبه خودشان نيز آمدند و حمايت‌هاي مادي و معنوي جدّي از اين حركت مردم اصفهان داشتند، آمدن امثال آيات صدوقي و مطهري براي دادن روحيه به مردم بسيار مؤثر بود، آيت‌الله صدوقي با ديگر عالمان شهر هم ملاقات داشتند و با آنكه ماه رمضان بود، ساعت به ساعت بر جمعيت مردم در تحصّن افزوده مي‌شد و ساواك در ترس و وحشت بود كه مبادا اين جريان به جاهاي ديگر و شهرهاي ديگر سرايت پيدا كند، تظاهرات و آتش‌سوزي‌ها و شيشه شكستن‌هاي ساير جاها را به متحصّنين اين خانه نسبت مي‌دادند.

ساعت 10 شب 19/5/57 (پنج رمضان) پايان ده روز تحصّن مردم در منزل آيت‌الله خادمي شد، چون احساس مي شد كه تهديد ساواك و شهرباني جدي است و امكان دارد كه تعدادي كشته شوند، آيت‌الله خادمي پايان تحصّن را موقتاً اعلام مي‌كنند، مردم در حال رفتن به خانه‌هايشان بودند كه مورد هجوم وحشيانه نيروهاي نظامي قرار مي‌گيرند و تعداد بسياري زخمي و تعدادي شهيد مي‌شوند.

افرادي نيز كه در منزل آيت‌الله خادمي مانده بودند براي دفاع از خود از روي بام به طرف مأموران سنگ‌اندازي مي‌كردند، از ساعت 10 شب تا ساعت سه بامداد عمليات تهاجمي همچنان ادامه داشت، تيراندازي و پرتاب گاز اشك‌آور لحظه‌اي قطع نمي‌شد و براي ساكنان كوچه «شيخ ابومسعود» كه منزل آيت‌الله خادمي در آن قرار داشت شب وحشتناكي بود.

بالاخره خانة آيت‌الله خادمي را تخليه مي‌كنند و مردم نگران جان آقاي خادمي بودند كه فرزندانشان ايشان را به خانه‌هاي اطراف منتقل مي‌كنند.

شهداي اين حمله، كه به‌نام «شهداي پنجم رمضان» معروف شدند عبارت بودند از: شهيد اصغر نوري، شهيد دوازده امامي، شهيد رسول نم نبات، شهيد علي مرادي، شهيد رسول باطني، شهيد حسن زارع، شهيد محمد حسن منتظري، شهيد صفرعلي غلامي، شهيد مهدي قيّوميان، كه در گورستان تخت پولاد، جداي از شهداي ديگر در كنار تكيه گلزار، مقابل كلانتري 16 مدفون هستند، یکی هم در کنار امامزاده درب امام مدفون است.

حكومت نظامي اصفهان

از صبح روز 20 مرداد 57 در اصفهان حكومت نظامي اعلام كردند و سرلشگر رضا ناجي را فرماندار نظامي اصفهان معیّن کردند، قيام مردم اصفهان شكل ديگري پيدا كرد و درگيري با حكومت نظاميان با جنگ و گريز و آتش‌زدن لاستيك به صورت جديدي آشكار شد، خبرگزاري‌ها اين فاجعة وحشتناك را كه در اصفهان انجام و منجر به زخمي و شهيد شدن تعداد زيادي شده بود گزارش كردند و عكس‌هاي تانك‌ها و زره‌پوش‌ها را كه به داخل خيابان‌هاي شهر آمده بودند در نشرياتشان مي‌آورند.

با هر تمهيدي كه حكومتي‌ها به‌كار مي بردند، اوضاع شهر اصفهان آرام نمي‌گرفت و بلكه بدتر مي‌شد.

ساواك سعي مي‌كرد، اعلاميّه‌ها و نوارهاي آيت‌الله طاهري را جمع‌آوري كند تا به استناد آن، در دادسراي نظامي بتواند ايشان را محكوم نمايد، ساعت منع عبور و مرور در شهر، ابتدا ساعت 30/17 و سپس به ساعت 20 بعدازظهر تغيير پيدا كرد، ولي مردم شب‌ها روي بام‌ها با صداي بلند، «الله اكبر» و «مرگ بر شاه» مي‌گفتند و امان را از مأموران حكومت نظامي مي‌بريدند.

حضرت امام به مناسبت فاجعة كشتار پنجم رمضان اصفهان و حمله به بيت آيت‌الله خادمي، اعلاميه‌اي صادر كردند، در آن اعلاميّه  آمده بود: «امروز شعار مرگ بر شاه، شعار ملّي شده و...» كه اين اعلاميه، مردم اصفهان را بيش از پيش تشجيع و تشويق به مبارزه كرد.

تعدادي از روحانيّون و فرهنگياني كه در تنظيم برنامه‌هاي منزل آيت‌الله خادمي دست داشتند، چند روزي دستگير شدند، شنيده شد كه به آقاي حسنعلي زهتاب در آن شب كتك مفصلي زدند.

پس از چند روز بازداشت، برخي از اين افراد با دادن تعهدهايي! آزاد شدند، كه برخي تعهدها خجالت‌آور بود.

سرلشگر رضا ناجي فرماندار نظامي اصفهان با شدت و خشونت با مردم برخورد مي‌كرد، ولي جنگ و گريزها آنقدر زياد بود كه از حكومت نظامي و ساواكي‌ها و نيروهاي نظامي و انتظامي كاري ساخته نبود.

بالاخره پس از 31 شب كه آيت‌الله طاهري در حبس انفرادي، در كميته مشترك تهران گذرانده بودند، در يكي از روزهاي اول ماه آبان ايشان را به بهداري زندان قصر منتقل مي‌كنند، در همان موقع آيت‌الله طالقاني در بهداري زندان قصر بستري بودند كه با هم ملاقات مي‌كنند، روز هشتم آبان، آيت‌الله طالقاني از زندان قصر و آيت‌الله منتظري از زندان اوين آزاد مي‌شوند.

چند روزي كه مي‌گذرد، يك شب فردي به نام تيمسار سجده‌اي به بهداري مي‌رود و خود را به آقاي طاهري معرفي مي‌كند كه من رئيس جديد ساواك اصفهان شده‌ام و مي‌خواهم با كمك شما اصفهان را آرام كنم، به اتفاق هم مي‌خواهيم به اصفهان برويم.

در يكي از روزهاي دهة آخر آبان ماه (23/8/57) بود كه با يك هواپيماي كوچك كه فقط سه مسافر داشت، تيمسار سجده‌اي و همراهش و آقاي طاهري، به اصفهان آمده و در يك فرودگاه نظامي فرود مي‌آيند، در هواپيما، سجده‌اي از آقاي طاهري مي‌خواهد كه با او سخني بگويند، كه آقا جواب مي‌دهند: من با شما حرفي ندارم.

هنگام پياده شدن، تيمسار تقوي، رئيس پيشين ساواك اصفهان به استقبال آنها آمده و به آقاي طاهري مي‌گويد: به فكر خون‌هاي مردم باشيد، نگذاريد در اصفهان اين‌قدر خون ريخته شود، آيت‌الله طاهري مي‌گويند: «شما مردم را نكشيد و خون نريزيد، همة كشتارها به دست شما انجام مي‌شود و...»

سرانجام همان شب پنهاني آقا را به خانه اش مي‌رسانند، تا  كسي خبردار نشود و استقبالي انجام نگردد، ولي كم‌كم مردم متوجه شده و به طرف خانة ايشان هجوم مي‌آورند، آقا هم به استقبال آنها رفته و براي آنها سخنراني مي‌كند.

آيت‌الله طاهري از آن روز هم مثل روزهاي قبل ساكت ننشست و در تمام مراسم‌ها و راهپيمايي‌ها شركت فعّال مي‌كرد، در تحصّن علماي تهران در مسجد دانشگاه تهران و در تحصّن علماي اصفهان در مسجد سید حضور فعّال داشت.

 در همان زمان علماي متحصّن تهران مي‌خواستند نامه‌اي براي امام بنويسند كه شاپور بختيار، آخرين نخست‌وزير شاه را به حضور بپذيرند، كه آقاي طاهري مانع مي‌شوند و مي‌فرمايند كه در اين مورد با خود امام مشورت شود، كه احمد آقا فرزند امام ازسوي ايشان مي‌گويد كه ايشان بختيار را قبل از استعفا نمي‌پذيرند، نوشتن نامه منتفي مي‌شود، كه اگر نامه نوشته شده بود و امام بختيار را نمي‌پذيرفتند، براي علماي متحصّن شايسته نبود.

گرچه همان وقت گفته مي‌شد كه عده‌اي تأخير ورود امام و استعفاي بختيار و دعوت بختيار از امام براي آمدن به ايران، همه را دفع‌الوقت و توطئه دانسته و عوامل نفوذي بين متحصّنين اين پيشنهادها را داشتند تا راهي براي ساكت‌كردن مردم بيابند، و بگويند رابطه با دفتر امام در نوفل لوشاتو به صورت محرمانه انجام شده است و همه ادعاها دروغ بوده است.

بدين ترتيب آقاي طاهري در تمام صحنه‌هاي انقلاب حضور جدّي داشت و با جانفشاني، شهامت و شجاعت در تمامي سخنراني‌ها، نمازجمعه‌ها، راهپيمايي‌ها و درگيري‌ها حاضر بود، خدايش سلامت دارد و حسن عاقبتش عنايت فرمايد. (انشاالله)

آيت‌الله طاهري اصفهاني پس از پيروزي انقلاب اسلامي

به ياري خدا و همّت مردم و رهبري امام خميني، انقلاب اسلامي ايران به پيروزي رسيد، روز 22 بهمن سال 1357 روز به ياد ماندني در تاريخ ايران شد، آيت‌الله خادمي و آيت‌الله طاهري در اصفهان در اوج اقتدار بودند، احكام و فرامين آقايان مطاع بود، همة مسئولان و مردم گوش به فرمان آقايان داشتند، كميته‌هاي مسلّحي زير نظر آقايان راه‌اندازي شد، شمال اصفهان در تيول طرفداران آقاي خادمي و جنوب اصفهان در اختيار طرفداران آيت‌الله طاهري قرار گرفت، آقايان آيات با هم مسئله‌اي نداشتند ولي طرفداران هريك دنبال موقعيّت و مقامي بودند و دوست داشتند كه قدرت‌ها را به چنگ آورند، از همان گام اول امكان درگيري بين هواداران هر كدام پيش‌بيني مي‌شد، خود آقايان هم نگران اين امر بودند، نمدي به دست آمده بود و هر كسي از آن نمد كلاهي مي‌خواست!.

من بينوا و بي‌خبر از همه جا به يزد (تبعيدگاه پيش از انقلاب خود) بازگشته بودم و تصميم نداشتم كه به اصفهان بيايم و در پست و منصبي قرار بگيرم، اما به خاطر همين اختلاف‌ها و نفوذ انجمن‌هاي غيرانقلابي و حزب‌توده در برخي نهادها و كميته‌ها و ادارات، آقايان خادمي و طاهري، مرا نامزد فرمانداري اصفهان كردند و استاندار آقای دکتر واعظی اصفهانی از سوی امام تعیین شده بود.

با اينكه آيت‌الله صدوقي مخالف آمدن من به اصفهان بودند، سرانجام با اوامر مؤكّد آقايان، به اصفهان آمدم و فرماندار شدم و آقايان خادمي و طاهري با محبّت، از آمدن من استقبال كردند، تا وقتي كه فرماندار بودم با عنايت خاص خود از من حمايت داشتند و درخواست‌هاي مرا مي‌پذيرفتند و صميمانه از آقايان و دفترهاشان خواستم كه كارهاي اجرايي شهر را به من واگذارند كه منتخب خود آقايان بودم.

شبي به حضور آقاي طاهري رفته بودم كه انبوه نامه‌ها، شكايت‌ها، درخواست‌ها را در برابرشان ديدم، با پريشاني و خستگي مفرط به من فرمودند: با اين انبوه نامه‌ها چه بايد بكنم؟ معروض داشتم كه زير همة آنها بنويسيد: «جناب فرماندار اقدام شود»، و من روي روال قانوني (با قدرتي كه در آن زمان داشتم) و همكاري و همراهي مردم و كارمندان و كارشناساني كه در فرمانداري حضور داشتند، كارها را انجام مي‌دهيم،  خود را به زحمت نيندازيد و كارها را به ما واگذاريد، آقا خوشحال شدند، ولي با توجه به شرايط آن زمان، مردم براي مسائلشان باز هم مستقيماً به دفتر آقايان مراجعه مي‌كردند و ايشان همچنان از مشكلات و ناراحتي‌هاي مردم باخبر بودند و موارد را پيگيري مي‌كردند، لذا ديگر به كارهاي اساسي نمي‌رسيدند و فرصت فكركردن براي ايشان به‌وجود نمي‌آمد.

بعد از پيروزي، بيشتر وقت آيت‌الله طاهري صرف رسيدگي به شكايات مردم و خانوادة دستگيرشده‌ها، فقر و نداري و كمبودهاي جامعه مي‌شد، تقريباً همة ادارات تعطيل شده و مراجعات مردم به اين دو بيت بود، از آن طرف هم سوء‌استفاده‌گرها و تخلف‌كننده‌ها هم ميدان پيدا كرده و هر كار خلافي را مرتكب مي‌شدند، از ساختن ساختمان‌هاي بي‌رويّه و قطع درختان و بريدن كانال‌ها و... از سويي برخي نهادها و كميته‌ها به خانه‌هاي مردم مي‌ريختند و بي‌حساب و كتاب بازداشت مي‌كردند و در اموال مردم تصرف‌هاي نابجا داشتند، بسياري از برخوردها مطلقاً اسلامي نبود و تبعات منفي داشت و دردسر همة آنها را بر سر اين دو آيت‌الله مي‌ريختند و گاهي از يكي اجازه‌اي مي‌گرفتند و از ديگري خلافش را و گاهي براي دستگيري بعضي متخلفان، بين افراد مسلّح طرفين درگيري پيش مي‌آمد.

به سراغ هريك از آقايان كه مي‌رفتيم خسته و رنجور و افسرده‌شان مي‌يافتيم، عده‌اي هم از روي عناد، گروه‌ها و ارباب دعوا را به خانه‌هاي آقايان هدايت مي‌كردند و ما اگر تصميمي مي‌گرفتيم كه مثلاً از احتكار مواد غذايي و مايحتاج ضروري خانواده‌ها (مرغ يا برنج) جلوگيري كنيم، آنها كه منافعشان به خطر مي‌افتاد دسته‌جمعي ابتدا به خانه اين آقا و بعد به خانة آن آقا مي‌رفتند و از ما شكايت مي‌كردند و دستوري خلاف تصميم ما را مي‌گرفتند، هريك كه گفتارشان خلاف تصميم ما بود آن را چماق كرده و مي‌خواستند كه بر سر استانداري و فرمانداري بكوبند، واقعاً اوضاع عجيب و غيرقابل كنترلي بود!

عده‌اي به طرق مختلف براي بي‌نظمي، ناامني و...  بهانه‌تراشي مي‌كردند، برخي تصميم داشتند كوره‌هاي ذوب‌آهن را از بين ببرند، پالايشگاه اصفهان را فلج كنند، در سازمان آب و فاضلاب و ديگر ادارات اختلال ايجاد نمايند كه آب شهر قطع شود، در شهر تظاهرات و راهپيمايي‌ها، براي بيكاري و حقوقي كه در گذشته پايمال شده بود، برپا مي‌كردند و گاهي خشونت‌هايي اعمال مي‌نمودند، هرج و مرج ايجاد مي‌كردند و... كه در بيشتر موارد دست به دامن آقاي طاهري مي‌شديم.

درگيري‌هايي‌كه در منطقه سميرم و يا اطراف نجف‌آباد و در مكان‌هاي ديگر، بمخصوص آنها كه توسط كمونيست‌ها پيش مي‌آمد، همه با دخالت و همكاري حضرت آيت‌الله طاهري، برطرف مي‌شد، در آن زمان كه نيروي نظامي و انتظامي و امنيتي منسجمي نداشتيم، تنها تعدادي از جوانان علاقمند هر محل در مساجد جمع مي‌شدند و زير نظر امام جماعت مسجد به عنوان «كميته انقلاب» فعاليت  مي‌كردند، البته تمامي آنها هم مورد اعتماد و شناخته شده نبودند.

در نهايت، با محوريّت و حضور اين دو آيت‌الله و همراهي و حمايت مردم، بسياري از معضلات و مشكلات سال اول انقلاب حل مي‌شد. وجودشان براي حكومتيان، با بركت و آرامش بخش بود.

در روز 10 فروردين ماه 1358 كه روز رفراندوم و همه‌پرسي براي جمهوري‌اسلامي و نوع حكومت بود، به اتفاق آيت‌الله طاهري از چند حوزة انتخابيه تا محل «سگزي» بازديد كرديم، به تعدادي از روستاها رفتيم.

من سعي داشتم همراه و همگام و واسطه‌العقد بين آقايان باشم و با هر دو در هر شرايطي تفاهم برقرار كنم، براي هيئت نظارت و كارهاي اجتماعي، از هر دو دفتر افرادي را مي‌خواندم تا همه جا تفاهم حداكثري برقرار شود، گرچه بعضي‌ها قصد برهم‌زدن تصميم‌هاي مرا داشتند، ولي در آن زمان من با قدرت كار خود را انجام مي‌دادم.

من در يك اتومبيل كهنة «شورلت ايران» مي‌نشستم، كه از زمان طاغوت به‌جا مانده بود، چون غير از اتومبيل‌هاي تشريفاتي ميهمان‌ها، بقيه قديمي و از مدل افتاده بود، با اين حال آقاي طاهري حاضر نبودند در آن اتومبيل سوار شوند و من در كنار ايشان در اتومبيل پيكان قراضة ديگري مي‌نشستم و به بعضي بازديدها مي‌رفتيم تا وقتي مجبور نشدند كه به خاطر مسائل امنيتي در اتومبيل‌هاي ضدگلوله بنشينند، همواره سوار پيكان مستعمل مي‌شدند.

در انتخابات مجلس خبرگان در سال 1358، رأي اول استان اصفهان را كه نزديك به دو ميليون بود، به‌دست آوردند و در مجلس خبرگان اول، نقش فعالي در تدوين قانون‌‌اساسي داشتند.

روز سوم آبان 1358، مجدداً ازسوي حضرت امام خميني حكم امامت جمعة اصفهان براي ايشان صادر و ابلاغ شد، در صورتي كه نمازجمعه در اصفهان هيچ‌گاه و در هيچ شرايطي تعطيل نشده بود.

حضرت امام خميني، فوق‌العاده به آقاي طاهري علاقمند بودند و آيت‌الله طاهري هم بنا به قول خودشان عاشق حضرت امام بودند و در مواردي كه من خدمت امام بودم، اين عنايت را ابراز مي‌فرمودند. (داستان اين عشق و علاقه و مطالب ديگر را انشاالله در خاطرات خود مي‌آورند، كه من اصرار دارم اين خاطرات تدوين شود.)

در جريان جنگ تحميلي آيت‌الله طاهري بيشترين حضور و خدمت را در جبهه‌هاي جنگ داشتند، دائماً در «لشگر امام حسين(ع)» حاضر مي‌شدند و با سردار بزرگ، مرحوم شهيد حاج حسين خرازي از خطوط مقدّم، مقرها و سنگرها بازديد مي‌كردند.

حضور ايشان در جبهه‌هاي جنگ به رزمندگان اسلام روحيّه مي‌داد، آنقدر رزمندگان به ايشان علاقمند شده بودند كه تصاوير حضرت امام خميني، آيت‌الله العظمي منتظري و آيت‌الله طاهري را روي يك پوستر چاپ و در تمام سنگرها و مقرها نصب كرده بودند و از ايمان و شهامت آقايان الهام مي‌گرفتند. من در بازديد از جبهه‌ها تا سال 1364 اين تصاوير را مشاهده مي‌كردم.

آيت‌الله طاهري نقش عمده‌اي در پيروزي رزمندگان اسلام داشتند و در اصفهان و در جبهه‌ها همه‌جا حامي و عملاً در كنار آنها بودند و پيوسته آنها را تشويق و نيازهاي مادي و معنويشان را برآورده مي‌كردند.

در جريان انتخابات رياست‌جمهوري در دوره اول، ايشان به خاطر كارداني و اطلاعات وسيع و طرح‌هاي انقلابي دكتر سيدابوالحسن بني‌صدر مثل ديگر علما از او حمايت داشتند و همين امر باعث شد كه بين ايشان و سران حزب جمهوري اسلامي كه مخالف بني‌صدر بودند و خودشان پس از حذف آقاي جلال‌الدين فارسي ديگر كانديدايي نداشتند، شكراب شود.

به مرور زمان به خاطر برخي موضعگيري‌ها و قاطعيّت‌ها و حمايت از آيت‌الله‌العظمي منتظري، پس از دوران كناره‌گيري و حصر، محافظه‌كاران و گروه‌هاي فشار اقداماتي را عليه آقاي طاهري انجام مي‌دادند، فعاليت آنها عليه آيت‌الله طاهري روز به روز بر محبوبيّت و موفقيّت ايشان بين مردم افزوده‌تر مي‌شد، به‌طوري‌كه در انتخابات ميان‌دوره‌اي دورة سوم خبرگان، باز هم بيشترين رأي را آوردند كه در استان اصفهان نزديك به يك ميليون و نيم بود، در صورتي‌كه ديگر افراد انتخاب شده در اين دوره با حدود 40ـ30 هزار رأي به آن مجلس راه يافته بودند، اين مقدار رأي بيش از هريك از انتخاب‌شده‌هاي مجلس خبرگان در سطح كشور بود.

گروه‌هاي فشار، در روز قدس، جمعه‌ي آخر ماه مبارك رمضان، 25 دي‌ماه سال 1377 ضمن توطئه‌اي در ميدان امام به تحريك گروه‌هاي منافق و مخالفان سياسي از منحرفان و راستگراهای فریب‌خورده، عليه ايشان شعارهايي دادند و هنگام خواندن خطبه، ميله‌هايي را كه همراه آورده بودند، به‌سوي جايگاه نمازجمعه پرتاب كردند و قصد داشتند آيت‌الله طاهري را مورد اهانت و ضرب و شتم قرار دهند كه انبوه مردم و احساسات حاميان ايشان، آن گروه چماقدار را منفور و مطرود كرد.

همان روز راديو بي‌بي‌سي با من مصاحبه كرد و من ضمن اظهار تأسف از كوتاهي سپاه پاسداران در حفاظت ميدان و بازگذاشتن دست آن مزدوران بي‌هويت، از آنها انتقاد كردم، در نتيجه سپاه از من به دادگستري شكايت كرد و با اينكه من اسامي افراد حمله كننده و فيلم آنها و سمت‌هايشان را مشخص كرده و به دادگاه داده بودم، ولي در اثر پافشاري نمايندة سپاه، مرا به 200هزار تومان جريمه نقدي! محكوم كردند! و هر چه قاضي مربوطه از فرد اعزامي ازسوي سپاه خواست كه با مقامات مربوطه و فرمانده‌اش تماس برقرار كند و آينده اين حركت را كه به زيان سپاه خواهد شد از جمله که من در همه جا خواهم گفت و نوشت، يادآوري كند، ولي او توجه نكرد و اينان نيز بدون توجه به مدارك ارائه شده، 200 هزار تومان محكوميّت مرا اعلام كردند، كه من اجباراً آن مبلغ را پرداختم و به‌جاي آنكه مهاجمان محاكمه و محكوم شوند، برخي دوستان آقاي طاهري مثل من و آقاي رسول قريشيان و آقای مداح و دیگر نزديكان آيت‌الله طاهري به جريمه نقدي محكوم شدند!

آيت‌الله طاهري در اثر كهولت و پوكي استخوان يكي دو مرتبه به زمين افتادند و پايشان شكسته شد كه مدت‌ها بستري بودند، دوستان بسياري به خانة ايشان رفت‌وآمد داشتند و در همان شرايط و به موقع آيت‌الله، اطلاعيه‌هاي لازم را امضا و منتشر مي‌كردند و در مراسم‌هاي ويژه دوستان و آشنايانشان شركت مي‌نمودند.

خدمات اجتماعی

حضرت ايشان براي ساختمان طبقة دوم مدرسة صدر بازار اقدام كردند و اين كار عظيم را با همت والاي خود به پايان رسانيدند، بدين‌وسيله بعد از ده‌ها سال كه از ساختمان اين مدرسه گذشته بود و طبقه دوم آن براي استفاده طلاب آماده نشده بود، با كمك مردم و مسؤلين استان و كشور، توانستند اين اقدام اساسي و بزرگ را براي خدمت به حوزه علميّه اصفهان انجام دهند.

از ديگر اقدامات شايسته ايشان، ساختن و آبادكردن مسجد مصلاي اصفهان در كنار تخت فولاد بود كه با همكاري جمعي از مسؤلان و مردم با پشتكار بسيار، با امكانات مدرن و جديد به وضع آبرومندي شروع كردند و آنجا را به مرکز عبادی، سیاسی، تفریحی، اقتصادی و فرهنگی تبدیل كردند، آن مرکز بلندترین گنبد دنیا را دارا خواهد شد و مناره‌های آن مسجد چون برج‌های شهرهای مهم جهانگردان و نظرگاه زیبای شهر می‌شود، که شاید این مصلی در دنیا بی‌نظیر باشد، که موزه و کتابخانه و مراکز فروش برای آن در نظر گرفته شده است و بخش‌هايی از آن مورد استفاده قرار گرفته است.

از اقدامات دیگر ایشان تعمیر و احیای کتابخانه پربار مدرسة صدر بازار بود که مورد استفادة طلاب حوزه علمیّه اصفهان قرار می‌گیرد.

از اقدامات و همراهی دیگر حضرت، ایشان برای حل معضلات و مشکلات لاینحل شهر، تغییر محل گورستان اصفهان به خارج شهر، بازکردن اتوبان‌های کمربندی شهر که از کنار پادگان‌های ارتش می‌گذشت و امکان هر اقدامی از مسئولان شهر سلب شده بود و همه به بن‌بست رسیده بودند، با وساطت و فعالیت آقای طاهری، موافقت نهادهای نظامی تا سطح بالا جلب و مشکل مردم شهر حل شد.

امید است که ادامه اتوبان شهید صیاد شیرازی که به پل غدیر ختم شده و باید از داخل زمین‌های پادگان هوانیروز اصفهان بگذرد و حدود 10 سال‌ است که معطل مانده با تلاش مسئولان شهر بازگشايی شود.

فعالیت دیگر جناب آقای طاهری حمایت و نظارت بر خیریه‌ها، بخصوص خيريّه محمد امین (ص) در منطقه حسین‌آباد بوده است که به زندگی و نیازهای بسیاری از مستضعفان محل رسیدگی دارد و آنان را زیر پوشش آورده است.

کتابخانه مسجد اعظم حسین‌آباد، با کتاب‌های بسیار، برای استفاده دختران و پسران جنوب غرب ساخته و پرداخته شد.

با اجازه و همکاری ایشان در کنار مسجد اعظم حسین‌آباد استخر و تأسیسات ورزشی برای استفاده اهالی محل احداث و در اختیار مردم قرار گرفته است.

قابل ذکر است كه جناب ایشان منزل مسکونی خود را برای آموزش و ارتقاي سطح فرهنگ بانوان محل و تأسیس یک مرکز علمی به‌نام «فرهنگسرای اندیشه» با قیمتی نازل (شاید یک‌سوم قیمت) در اختیار شهرداري اصفهان قرار دادند و من در جریان انتقال آن بودم و امروز خیل عظیمی از دختران و زنان به آنجا رفت‌وآمد داشته و از آن بهره‌مند می‌شوند.

استعفای به مردم

آیت‌الله طاهری در روز 17 تیرماه سال 1381 از امامت جمعه‌ی اصفهان به مردم استعفا دادند، در پي آن من در مصاحبه با رسانه‌های داخلي و خارجی اقدام ایشان را مورد تأیید قرار دادم، کار ایشان موجی در جهان ایجاد کرد، من همان زمان به کشور رومانی و روسیّه رفته بودم، که بحث اکثر ایرانیان، استعفای آيت الله طاهري، آن هم به مردم بود.

در متن این استعفا ابتدا در مورد حاکمان و علمای صالح و فاسد بحث داشتند و احادیثی را نقل کرده بودند، سپس به واقعیت‌های ملموس جامعه و انحراف از خط اسلام و امام اشاره می‌كنند و ثروت‌اندوزی و رانت‌خواری برخی مسئولان و آقازادگان را یادآور می‌شوند و از اسراف و تبذیرها، شعارهای تکراری، تکاثر و تبلیغات بیهوده، اجحاف و قانون‌شکنی، تورّم و گرانی، فاصله‌ی طبقاتی، ضعف شدید مدیریّتی ، اقتصاد بیمار، فساد اداری، نقص ساختار سیاسی، اختلاس و ارتشا، اعتیاد و فساد، تزویر و عوامفریبی حکّام، تسویه‌حساب‌های خصوصی، عدم‌تعهّد به قانون، حضور نهادهای نامرئی در زندگی مردم، باندهای مافیايی، خلع ید مجلس، وجود اهرم‌های مطلقه، نامتناهی و مادام‌العمر، اسکله‌های غیردولتی و نامتعارف، رانت‌خواری و یغماگری، فراری‌دادن مغزها، بگیر و ببندهای غیرقانونی، حصر و حبس‌های نامألوف، قانون‌گریزی مسئولان، ایزوله‌کردن ارباب فکر و اندیشه، توقیف بی‌رویه مطبوعات، حبس نامشروع ارباب جراید، نظارت جناحی و استصوابی، دادگاه ویژه روحانیّت، فلج‌کردن دولت، بافت نامطلوب شورای مصلحت نظام، مردم را هیچ انگاشتن، بر شیپور قدرت دمیدن و مردم را رهاکردن و... مطالبی آورده بودند.

در پايان اشاره به خودمحوری و قدرت‌طلبی مسئولان کرده و اینکه چگونه از دین سوء‌استفاده‌ها می‌شود و حاکمیّت چماق به دوشان را تثبیت می‌کنند و دین را خشن نشان مي‌دهند، به فاجعه 18 تیر، حمله به خوابگاه دانشگاه تهران و قتل‌های زنجیره‌ای، شکستن حریم مرجعیّت با حصر آیت‌الله العظمی منتظری و... اشاره فرموده و در پایان از مردم به خاطر قصورهايی که انجام شده پوزش طلبیده بودند.

این نامه عجیب در تاریخ کشور باقی ماند و نام آیت‌الله طاهری را جاودانه ساخت، چه بسیار که این نامه را در رسانه‌ها و سایت‌ها منتشر كردند و به گوش جهانیان رساندند.

این نامه باعث تأثر علاقمندان به ایشان نیز شد، چون آنها امید داشتند که ایشان با سلامتی کامل بتوانند، امامت‌جمعه اصفهان را همچنان ادامه دهند، چون پر جمعیّت ترین نمازجمعه در شهرهای بزرگ بعد از تهران بود و از نظر محتوا، خطبه‌های ارزنده‌ای ایراد می‌شد و در آن گفتارها، به كسي تهمت و اهانت وارد نمي‌شد.

پس از این استعفا در تاریخ 20/4/81 از سوی مقام معظم رهبری نامه‌ای گلایه‌آمیز به‌عنوان ایشان صادر شد و ضمن تأیید موارد یادشده در نامه‌ی آیت الله طاهری، برای رفع فساد، فقر و تبعیض به این امر اشاره کرده بودند که برای رفع مشکلات سه امر محوری وجود دارد: 1ـ تولید کار و اشتغال برای نسل جوانِ پر استعداد و پر شمار کشور... 2ـ مبارزه با فساد اقتصادی در دستگاه‌های دولتی و... 3ـ که از همه مهمتر دانسته بودند وحدت ملّی و یک‌صدايی مسئولان و خواص است، که اگر مخدوش شود هیچ حرکت سازنده‌ای به سامان نمی‌رسد، آیت‌الله خامنه‌ای در نامۀ خود آوردند: «... از روزي که نامۀ منسوب به جنابعالی صادر شده، ضد انقلاب... بیشترین سوء‌استفاده را از آن کردند و...»

نامۀ رهبر انقلاب طولانی و حاوی درددل‌هايی از اوضاع زمانه بود و در پایان از مردم اصفهان می‌خواهند که نمازجمعۀ این شهر را همچنان با متانت و استحکام و شکوه فراوان برگزار کنند. (پاسخ نامه در جراید مورخ 20/4/81  منتشر شد)

پس از انتشار نامۀ استعفای آیت‌الله طاهری و پاسخ رهبر انقلاب، جمعی از یاران پیشین آیت‌الله طاهری که وابسته به حاکمیّت بودند، در منزل ایشان اجتماع کردند و خواستند که حضرت آقا استعفا را پس بگيرند و از نوشتن نامه به مردم، اظهار ندامت کنند و پوزش بطلبند، که با مخالفت خانواده و همسر آقا روبه‌رو می‌شوند و آنان خانه را ترک می‌کنند.

بعضی معتقد بودند که این نامه همۀ خطاهای احتمالی گذشتۀ آقای طاهری را پاك کرد و او را به‌عنوان یک روحانی متّقی، دلسوز و مردمی، مطرح كرد و روز به روز در میان یاران انقلاب، موقعیت بهتری پیدا کردند.

آیت‌الله طاهری تا وقتی‌ توان داشتند روزها در مدرسۀ صدر بازار درس خارج فقه و اصول را برای شاگردان فاضلشان بیان می‌کردند که از آن استقبال می‌شد و در دوران نقاهت نیز در منزل تدریس را ادامه می‌دادند. ایشان همچنین هفته‌ای یک جلسه برای علاقمندان و دوستان غیرروحاني نیز درس نهج‌البلاغه داشتند که از آن نیز استقبال می‌شد.

در تاریخ 6/1/82  مرحوم آیت‌الله‌العظمی منتظری طی نامه‌ای از آیت‌الله طاهری تجلیل فوق‌العاده‌ای به عمل آورده و به ایشان وکالت تامّه دادند تا در امور حسبیّه، در اخذ وجوه شرعیّه و صرف آنها در مصارف مقرّره، زکات، خمس و مظالم و مجهول‌المالک، دخالت کرده و هرگونه صلاح می‌دانند مصرف کنند. ایشان همچنین وکیل در توکیل افراد واجد صلاحیّت می‌باشند و... در پایان نامه، از ایشان ملتمس دعا مي‌شوند.

آثار و تألیفات

از آثار قلمی آیت‌الله طاهری می‌توان از سه جلد کتاب «المحاظرات» در اصول فقه نام برد که تقریرات درس آیت‌الله‌العظمی محقق داماد است و استنباط‌های خود ایشان در اصول، و دو جلد کتاب «الطهاره» در فقه، که آنها نیز منتشر شده‌اند، به‌طوری که من از خود آقا شنیدم، مقداری از یادداشت‌ها و دست‌نوشته‌های جناب ایشان، توسط امام موسی‌صدر به لبنان برده شده تا در آنجا چاپ و منتشر شود و مورد استفاده‌ی علمای لبنان و عراق نیز قرار گیرد، متأسفانه با مفقودشدن امام موسی‌صدر، آن آثار نیز ناپیدا شد و معلوم نیست که به چه سرنوشتی مبتلا شده است.

از آیت‌الله طاهری نیز کاست‌ها و سی‌دی‌های درسی، خاطرات و سخنرانی‌های بسیاری در دست است که اگر آنها منتشر شود و گفته‌ها و مطالب ایشان از سال 1350 تا امروز در اختیار مردم و علاقمندان قرار گیرد، قطعاً سرشار از معارف اسلامی و گویای بسیاری از حقایق دوران است.

فرزندان آیت‌الله طاهری

فرزند اول ايشان آقاي دکتر سیدعبدالحسین ساسان، استاد دانشگاه و متخصص در حوزه‌های اقتصادی از امریکا، از ایشان در مسائل اقتصادی بهره‌ها برده می‌شود، برای جامعه بسیار مؤثر و مفید بوده است، ایشان داماد آقای مهندس رضا میرمحمد صادقی هستند.

فرزند دوم ایشان سرکار حاجیه ملک خانم، همسر آقای حاج عباسعلی ماجد بازنشسته کارخانه ذوب‌آهن اصفهان می‌باشد.

فرزند سوم، سرکار حاجیه اعظم خانم، همسر آقای حاج آقا رحیم هادی بازنشسته بانک ملی ایران است.

فرزند چهارم، آقای حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید محمد حسن طاهری است که اکنون ساکن تهران هستند و با خانواده حضرت امام وصلت کردند و داماد مرحوم آیت‌الله شهاب‌الدین اشراقی، داماد حضرت امام شدند و یکی از باجناق‌های ایشان آقای دکتر محمدرضا خاتمی برادر آقای سید محمد خاتمی رئیس‌جمهوری پیشین ایران است.

فرزند پنجم، آقای سیدمحمد طاهری نام دارد و ایشان کارشناس ارشد رشته‌ی اقتصاد و بازاریابی از فرانسه است که بعد از فتوای حضرت امام در مورد سلمان رشدی، از فرانسه اخراج شد، او نیز داماد حاج آقا بهاءالدین میرمحمد صادقی می‌باشد و در حال حاضر به کارهای بازرگانی اشتغال دارد.

فرزند ششم آیت‌الله طاهری، شهید سیدعلی طاهری بود که در روز اول اسفندماه سال 1360 در منطقه چزّابه، به شهادت رسید و روحش به ملکوت اعلی پیوست.

آخرین فرزند ایشان، آقای دکتر سید احمد طاهری می‌باشد که دوره‌ي تخصصی پزشکی هسته‌ای را گذرانده است، ایشان داماد آقای دکتر طوّاف‌زاده چشم‌پزشک نامی شهر اصفهان می‌باشد.

خداوند فرزندان و وابستگان این عالم وارسته و جلیل‌القدر را موفّق و مؤید دارد و امید که بتوانند اخلاف صالحی برای آن بندۀ صالح خدا باشند .«آمین» 

آن عالم رباني در روز 12 خرداد 1392 در آستانه سالگرد رحلت پير و مرادش حضرت امام خميني قدس‌الله نفسه زكيه، روح ملكوتيش به ملأ اعلي عروج كرد، از اين عالم خاكي به افلاك پر كشيد و به خيل شهدا پيوست.

شهيد شاهد كسي است كه زندگي و مرگش در راه خدمت به مردم و در مسير اعتلاي اسلام باشد. آيت‌الله طاهري قلب انقلاب بود كه در اصفهان از تپش بازايستاد. روز 14 خرداد، بدن مطهر او با حضور صدها هزار تن از مردم اصفهان بر روي دست‌هاي ياران و علاقمندانش، تا گلزار شهداي شهر بدرقه شد. در كنار شهيداني كه پيوسته با آنها بود، براي هميشه آرميد. مزار پاكش زيارتگاه انسان‌هاي بافضيلت و انقلابي و با ايمان خواهد شد. خدايش بيامرزد. چه بسيار رجال علمي و سياسي كه از قم، تهران و ديگر شهرها در تشييع و خاكسپاري آن عالم مجاهد شركت كردند، حجت‌الاسلام دكتر حسن روحاني، در سوك وا ندوه مردم اصفهان شركت داشت. چه بسيار عالمان، رجال و شخصيت‌هاي علمي و سياسي فقدان آن مرد بزرگ را به پيشگاه مبارك امام زمان(عج) و روحانيون فداكار و خانواده آن فقيد سعيد تسليت گفتند.

«عاش سعيداً و مات سعيداً» خدايش غريق رحمت بي‌منتهاي خود بفرمايد و با اجداد طاهرينش محشور كند.

اميد كه راهش و انديشه‌اش پر رهرو باشد.

 فضل الله صلواتی

 

 

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  بایگانی مطالب وارده