مطلب وارده
29
دی
ماه 1387
- 2009 Jon 18
راهبرد مصدق در ملیشدن نفت ایران
http://www.kargozaaran.com/ShowNews.php?43440
روزنامه کارگزاران شماره 667 ، یک شنبه، 1 دی ، 1387
لطفالله میثمی
دكتر
مصدق كارشناس بزرگی بود. معمولا ما یا عرفان داریم یا كارشناس هستیم،
آنهایی كه كارشناس هستند، عرفان ندارند و آنهایی كه عرفان دارند، كارشناس
نیستند. دكتر مصدق هر دوی اینها را با هم داشت؛ ایشان به قدری در مسائل
ژرفكاوی میكرد كه با گذشت 56 سال از كودتای 28 مرداد و 58 سال از قانون
ملیشدن نفت، تمام اسنادی كه تا به حال توسط وزارتخارجه آمریكا و انگلیس
منتشر شده در زمان خودش آنها را پیشبینی كرده بود. من روی این مسئله، كار
كارشناسی انجام دادهام، بیشتر اسناد و دیدگاههای دكتر مصدق در زمان
نخستوزیریاش را هم مطالعه نموده و تطبیق دادهام كه بسیار دقیق و
موشكافانه است.
امروز میخواهم درباره راهبرد یا استراتژی
دكتر مصدق در ملیشدن نفت صحبت كنم، او نهتنها یك بزرگمرد سیاسی بلكه یك
استراتژیست بود. همانطوركه میدانید در سال 1328 قرارداد گس ـ گلشائیان
بسته شد كه از طرف انگلیس حمایت میشد و كابینه آقای ساعد هم آن را مطرح
كرد، ولی در مجلس با مخالفت ملیون به رهبری دكتر مصدق روبهرو شد و اواخر
مجلس پانزدهم آنقدر وقت مجلس را با سخنرانیهای طولانی گرفتند كه عمر مجلس
به تصویب آن نرسید و بعد مجلس شانزدهم آمد و در آنجا هم باز فراكسیون
نهضتملی به رهبری دكتر مصدق بود كه ضمن بررسی قرارداد گس ـ گلشائیان به
پیشنهاد دكتر مصدق در مجلس شورایملی، در 26 اسفند 1329 قانون ملیشدن نفت
در سراسر ایران تصویب شد كه 9 ماده داشت. سه روز بعد، در 29 اسفند، مجلس
سنا این قانون را تصویب كرد و به امضای شاه رسید و این روز، روز ملیشدن
نفت اعلام شد كه با شب عید نوروز مصادف بود و همه مردم به شكل مضاعف جشن
گرفتند و پایكوبی كردند.
قانون ملیشدن نفت در راستای «قانوناساسی انقلاب مشروطیت» بود اما به نظر
من عمیقتر، تازهتر و فراگیرتر بود؛ چرا كه قضیه ملیشدن و قضیه خلع ید از
شركت نفت ایران و انگلیس به عمق روستاهای ما نیز كشیده شده بود.
افزون بر مرحوم آیتالله كاشانی كه نقش زیادی در بسیج مردم و پیروزی قیام30
تیر 1331 داشتند، مراجع چهارگانه آیات عظام صدر، فیض، كوهكمرهای و آقاسید
محمدتقی خوانساری به ملیشدن نفت فتوا داده بودند، آیتاللهالعظمی بروجردی
هم دكتر مصدق را تایید نمودند، ولی فتوا ندادند. تمام حوزههای علمیه در
شهرستانها این قانون را تایید كردند و وارد این مبارزه شدند. قشرهای
دانشگاهی، دانشجویی، دانشآموزی و بازاری ـ بار مبارزات ضداستعماری در آن
مقطع عمدتا روی دوش بازار بود ـ واقعا مایه گذاشتند؛ به این ترتیب بعد از
46 سال قانوناساسی مجددا روح تازهای پیدا كرد. به نظر من عظمت قانون
ملیشدن از عظمت قانوناساسی مشروطیت بیشتر بود؛ چرا كه قانوناساسی به روز
و به زمان شد و نسل جدید فعالانه در آن مشاركت داشت. بسیج عجیبی حول
ملیشدن بهوجود آمده بود و نهضتملی تا روز آخر به قانون ملیشدن وفادار
ماند.
دكتر مصدق كینه عجیبی نسبت به انگلیس داشت. گاندی هم نسبت به انگلیس كینه
داشت. منتها گاندی یك سخنی دارد كه باید آن را به خط زرین بنویسند،
میگوید: «من 30 سال با نفسم مبارزه كردم تا كینه انگلیس را از درون خویش
بزدایم تا بتوانم با انگلیس مبارزهای روشمند و علمی داشته باشم.» یكی از
مولفههای استراتژی درست این است كه مبارزه طی یك پروسه، «مرحلهبندی» و
«زمانبندی» داشته باشد. دكتر مصدق تمام مسائل ملت ما در آن روزها را ناشی
از استعمار انگلیس میدانست. آنها میخواستند كه مالكیت همهچیز، حتی
انسانها را بهدست آورند، به همین دلیل یك شبكه جاسوسی مستقر كردند
بهطوریكه دكتر مصدق رسما پالایشگاه آبادان را «لانه جاسوسی انگلیس»
نامید، با این وجود بهرغم نفرت از رفتار انگلیس، ایشان به شیوه گاندی یك
مبارزه مرحلهمند و زمانبندی را با انگلیس آغاز نمود. بدینمعنا كه گفت:
«ملت ما، با ـAnglo Iranian Oil Company ـ یعنی شركت نفت سابق انگلیس و
ایران روبهروست؛ ما یك دولتیم و طرف مقابل خود را محدود كرد كه ما نه با
مردم انگلیس و نه با دولت انگلیس و نه با غرب، بلكه با یك شركت طرف
هستیم... ما تنها میخواهیم نفت را ملی كنیم.» در آن زمان سازمان ملل،
قانونی تصویب كرد كه هر ملتی بر منابع روی زمین و زیر زمین خود حاكمیت و
مالكیت دارد، یعنی از نظر بینالمللی، هم حاكمیت بر منابع و هم حاكمیت ملی
تصویب شده بود، بنابراین مقاومت بینالمللی بر سر راه ملیشدن نخواهد بود.
در چنین فضایی دكتر مصدق بهعنوان كارشناسی هوشیار از فضا بهگونهای بهینه
بهرهبرداری كرد.
مسئله دیگر، فضای ملیكردن در آن زمان بود، دولتهای كارگری در فرانسه و
انگلیس، معادن زغالسنگ و دیگر معادنشان را ملی كردند و ملیكردن به صورت
عرف درآمد و یك پدیده جاری در كشورهای غربی شد و البته باید غرامت هم
میپرداختند. دكتر مصدق هم گفت: «بهدنبال ملیكردن نفت، ما غرامت هم
میپردازیم. مهم این است كه ما مالك منابع خود باشیم.»
اتفاق دیگر، ملیشدن نفت مكزیك بود و دولت مكزیك غرامت هم پرداخته بود.
اواخر دوره دكتر مصدق هم قرار شد كه ما هم به همان روالی كه مكزیك غرامت
داد ـ ولی شش برابر مكزیك ـ غرامت دهیم و به این ترتیب تمامی موانع
ملیشدن نفت به لحاظ استراتژیك حل شد.
در یك استراتژی درست نباید دشمنتراشی كنیم، مثلا در دوران جنگ بیاییم
بگوییم كه شیخنشینها همه خوكهای خلیجفارس هستند و همه را علیه خود بسیج
كنیم، چند ماه بعد بگوییم كه شما برادران ما هستید و بیایید دست به دست
یكدیگر بدهیم كه جلوی ناوگانهای آمریكا و... را بگیریم. دشمنتراشی یك
مشكل ماست. مصدق دشمنتراشی نمیكرد. افكارعمومی از یكسو بیشترین نیرو را
بسیج نمود و از سوی دیگر شعارش محدود بود و با مقاومت افكارعمومی
بینالمللی و مقاومت داخلی هم روبهرو نبود، در نهایت، شاه هم ملیشدن نفت
را امضا كرد. بنابراین نیروی دربار هم پشت این قضیه بود. مرحوم
دكترشمسالدین امیرعلایی، مشاور دكتر مصدق، برای من نقل كرد كه یك بار احمد
مصدق نزد او میرود و میگوید كه به توصیه پدر، شما با قطار سلطنتی برای
«خلع ید» به خوزستان بروید.
ایشان گفتند كه به پدر بگو كه زندگی من،
زندگی سادهای بوده و تا به حال زندگیمان ایجاب نمیكرد كه با قطار درجه
یك و دو برویم، چه برسد به قطار سلطنتی! دكتر مصدق دوباره احمد مصدق را
میفرستد و به ایشان میگوید كه «ضرورت دارد و باید با قطار سلطنتی بروی.»
دكتر امیر علایی تحمل نمیكند و نزد دكتر مصدق میرود و از ایشان دلیل
اصرارشان را میپرسد. دكتر مصدق میگوید: «برای اینكه دولت انگلیس بفهمد
نیروی سلطنت هم پشت جریان ملیكردن هست»، یعنی در بسیجكردن نیرو هم ایشان
بسیار فعال بود. در نهایت حركت بزرگی خلق شد. دكتر مصدق اصرار داشت كه ما
نمیخواهیم انگلیس را از ایران بیرون كنیم و ایشان نیك میدانست درگیری
تمامعیار با بریتانیای كبیر كه آفتاب در مستعمراتش غروب نمیكند كار بزرگی
است. در شرایطی كه همه جامعه نسبت به انگلیس كینه شدیدی داشتند، یكنفر
بیاید بگوید كه ما نمیخواهیم انگلیس را بیرون كنیم، تا به حال انگلیس
ارباب ما بوده و به ما دستور میداده، اما حالا قرار است كه مقاطعهكار ما
بشود؛ یعنی ما مالك نفت، مشاور و ناظر باشیم و انگلیس مقاطعهكار باشد. این
عمل تقوای سیاسی ـ راهبردی مصدق را نشان میدهد.
مرحوم بازرگان در كتاب خاطرات خود نوشتهاند كه روزی مهندس حسیبی نزد من
آمد و گفت كه دكتر مصدق مایل است كه شما بهعنوان رهبر هیات خلعید به
همراه آقایان عبدالحسین علیآبادی و محمد بیات به مناطق جنوب بروید. مرحوم
بازرگان گفته بود كه من صلاحیتی ندارم، من كه رجل نفتی نیستم. مهندسین
عالیمقام هستند، آنها بروند. با هم نزد مرحوم طالقانی رفته و آنجا استخاره
میكنند و بعد نزد دكتر مصدق میروند و حتی مهندس بازرگان چند شخصیت نفتی
را معرفی میكند و دكتر مصدق میگوید كه من در این مرحله نمیخواهم
انگلیسیها را بیرون كنم و نمیخواهم در آنها حساسیت ایجاد كنم و به این
دلیل شما را انتخاب كردهام كه هیچچیز از مسائل نفتی نمیدانید ولی
میخواهم كه شما بروید و نقش فیگوران را بازی كنید. او در این مرحله
نمیخواست با امپراتوری بریتانیای كبیر برخورد تمامعیار كند. در دانش
سازماندهی یك اصل بهنام اپورتونیزم یا فرصتطلبی تشكیلاتی هست كه نیروها
را بدون تجهیزات درمقابل دشمنی كه تا دندان مسلح است عریان میكنند كه این،
هرز دادن نیروها و قراردادن ملت ایران در اختیار بریتانیا بود، آن هم
درحالیكه ناوهای انگلیس هم به خلیجفارس آمده بودند و تهدید میكردند.
مرحوم بازرگان در این فراز از خاطراتش عرفان
مصدق را بهخوبی نشان میدهد. نامههایی هم كه مصدق به مكی مینویسد دال بر
این امر است كه مكی باید مراقب سخنانش باشد و خارج از اصول دیپلماسی صحبت
نكند. این نامهها در تاریخ ثبت شده است. اصل بر «شعار محدود» و «مقاومت
نامحدود» بود كه این روح استراتژی پیروز دكتر مصدق و طراحی درستی بود.
بنابراین چنانچه در تاریخ ژرفاندیشی شود، این نكته روشن خواهد شد كه
برخلاف باور برخی غرضورزان كه میگویند دكتر مصدق آدمی بود با افكار واهی
و اتوپیایی و تفكر افراطی و میگفت «یا همه یا هیچ»، واقعا اینگونه نبوده
است. مصدق دشمنان نهضتملی را بهخوبی میشناخت.
در دانشكده فنی استادی بهنام دكترعرفانی داشتیم كه مشاور اقتصادی مرحوم
مصدق بود. در درس اقتصاد نفت از وی سوال كردیم كه چه شد بهرغم طراحی
مصدق، از آن عدول شد؟ نظر ایشان این بود كه نباید بهسادگی از این مقطع
گذشت، جناحی كه در نهضتملی بودند ـ دكتربقایی و حسین مكی ـ حتی مصدق را به
سازشكاری با انگلیس متهم میكردند. در شرایطی كه آمریكا تنصیف منافع را با
عربستان پذیرفته بود، اینها سعی داشتند كه نفت را از انگلیس بگیرند و به
آمریكا بدهند ولی دكتر مصدق، ملی فكر میكرد. او میخواست ایرانیهایی كه
در خارج بودند به ایران بیایند و رشته مهندسی نفت در دانشكده فنی برقرار
بشود و همانها هم كادرسازی كنند. متخصصانی هم به ایران آمدند، از جمله
دكتر مهندس شمس كه رئیس دانشكده فنی آبادان شد. مكی صحبتهایی میكرد و
نفرت مردم ایران را علیه دولت و ملت انگلیس دامن میزد و نتیجه آن شد كه دو
ملت، دو دولت و دو غرور ناسیونالیستی با هم درگیر شدند. در آنسو قضیه
چرچیل فاتح جنگ دوم نخستوزیر شد و ابعاد خصومت عمیقتر گشت.
وقتی كه جكسون ـ اولین نماینده انگلیس ـ برای مذاكره به ایران آمد، همزمان
با خلع ید و هیجانات بود، تندرویهایی هم میشد كه حساسیتبرانگیز بود.
مثلا زمانیكه مردم آبادان ماشین مكی را روی دست بردند، وی دچار غرور شده
و به دكتر مصدق گفته بود كه نفت را من ملی كردم. از اینجا بود كه خلع ید
مكانیكی شد؛ یعنی پیشنهاد مكی به مرحوم بازرگان برای اشغال میز نماینده
انگلیس در شركت نفت آبادان. بهنظر من این روند در اهداف استراتژیكی كه
مصدق در نظر داشت نمیگنجید و انقلاب ما در مرحله اول، انقلاب مالكیتی بود.
طراحی این بود كه این مرحله به پیروزی برسد اما این اعمال باعث شد كه
انگلیسیها پالایشگاه را تخلیه كردند، اما مهندسان ایرانی پالایشگاه را راه
انداختند. همان مردمی كه رزمآرا میگفت: «یك لولهنگ هم نمیتوانند بسازند»
توانستند پالایشگاه را بدون كمك انگلیس اداره كنند.
متأسفانه دعوای یك دولت با یك شركت تبدیل به دعوای یك دولت با یك دولت دیگر
و دعوای یك ملت با یك ملت دیگر و دعوای غرور ایرانی با غرور انگلیسی شد و
از كنترل خارج گردید. دكتر مصدق بعد از سفر یك ماههاش به آمریكا، از طریق
مصر به ایران آمد. البته در مصر سخنرانی پرشوری علیه استعمار انگلیس كرد و
در آنجا احساسات ناسیونالیستی ملت مصر را علیه انگلیس برانگیخت و به نفع
ملیشدن كانال سوئز ترغیب و تشویق نمود و زمانیكه به ایران بازگشت، جمال
امامی در مجلس با پرخاشگری خطاب به دكتر مصدق فریاد زد كه «شما از جانب چه
كسی به مصر رفتید و علیه انگلیس صحبت كردید؟ ما دعوایی با بریتانیا
نداشتیم.»
این یك معمای استراتژیك است، چرا مصدقی كه آنگونه اصرار داشت، تبدیل به
مصدقی شد كه علیه انگلیس صحبت كرد و سفارت انگلیس را بست. من به این نتیجه
رسیدم كه دكتر مصدق به این مسئله نگاه كارشناسی و راهبردی داشته است.
تحولات بسیاری در روزهای 26 و 29 اسفند 1329 ایجاد شد، با رجوع به كتابها،
گویی این سه روز، 300 روز بوده است، مثلا آقای مكگی، معاون وزارتخارجه
آمریكا، در 27 اسفند به ایران میآید و به شاه میگوید: «باید بازی را بر
هم زد.
اجازه بدهید كه این قانون ملیشدن را
برگردانیم»، شاه میگوید: «ناسیونالیسمی كه در ایران شكل گرفته بهقدری قوی
است و بهقدری مردم بسیج شدهاند كه بنده میترسم، اصلا چنین كاری ممكن
نیست.» این مسئله در خاطرات مكگی و هم در كتابی بهنام «همه مردان شاه» كه
در سال 1383 آن را ترجمه كردهام هست. آمریكا بهرغم آن چیزی كه دكتر بقایی
و امثالش فكر میكردند، ملیشدن نفت را قبول نداشت. فقط میخواست برنامه
عربستان در ایران پیاده بشود. مكگی میگوید كه آمریكا قانون ملیشدن نفت
را قبول نداشت و اسناد هم در این زمینه زیاد است. وقتی مصدق به آمریكا
میرود، آنجا عمیقا متوجه این موضوع میشود. در آمریكا به او گوشزد كردند
«قانون ملیشدن نفت نه، ولی تنصیف منافع آری» و این درحالی است كه قانون
ملیشدن نفت برای دكتر مصدق از هر مسئلهای مقدستر و مهمتر شده بود. وقتی
هم به ایران آمد، گفت ما باید اصلاحات اجتماعی بكنیم و لایههای عمیقتر
ملت را بسیج كنیم و به همین دلیل تقاضای اختیارات تام از مجلسی كرد كه
بیشتر اعضای آن طرفدار انگلیس بودند. با اختیارات تام، قانون تامین اجتماعی
كارگران و قانون 20درصدی كه به نفع دهقانان بود در زمان مصدق ایجاد شد و
قوانین مترقی دیگر...
جكسون، نماینده انگلیس، همزمان با خلع ید به ایران آمد و هنگام خروج در
فرودگاه مهرآباد گفت: «تا زمانیكه مصدق بر سر كار است ما هیچ قرارداد نفتی
با ایران نخواهیم داشت و این مطلب را در فرودگاه هیثروی لندن نیز تكرار
كرد. خط انگلیس از ابتدا خط براندازی مصدق بود اما با این وجود مصدق موفق
شده بود با اصلاحات اجتماعی و بسیج تودهها، انگلیسیها را از پای در
بیاورد. این است كه میگویم و معتقدم كه حركت مصدق یك «استراتژی پیروز»
بود. اگر فضا امنیتی ـ نظامی نمیشد و آمریكا به كمك انگلیس نمیآمد، ما
صنعت نفتمان را واقعا ملی كرده بودیم و اقتصاد ملی داشتیم. در دوره دكتر
مصدق، بدون نفت، ما اقتصاد متوازن نیز داشتیم. در سال 1331 صادرات با
واردات برابر بود و حتی حجم صادرات بر واردات غلبه نموده بود و ما به یك
اقتصاد ملی رسیده بودیم و درآمد نفت هم میتوانست مكمل آن باشد. به یقین
میتوانم بگویم كه ما در آن زمان از ژاپن جلوتر بودیم. امروزه در نروژ این
طرح دكتر مصدق یعنی داشتن یك اقتصاد ملی و متعادل و عدماستفاده از درآمد
نفت در بودجه را ملاك قرار دادهاند. صحبت امروز من داستان مختصری از یك
«استراتژی پیروز» بود.
روزی كه آقای عالینسب خدمت دكتر مصدق رفته بود، دكتر مصدق به او گفته بود
كه جلوی صدور نفت را گرفتهاند و نفت ما را تحریم نمودهاند و باید كاری
كرد تا این نفت در داخل ایران به جریان بیفتد. بهدنبال توصیه دكتر مصدق،
آقای عالینسب چند سماور نفتی آزمایشی درست كرد و به همین مناسبت جشن
كوچكی هم در نخستوزیری گرفته شد و مصدق با این سماور نفتی یك استكان چای
خورد. این آغاز صنعت نفت ماست. نفت ما صادر میشد و همهچیزمان از خارج
میآمد، اما اكنون چندین هزار كیلومتر لوله نفتی و بیش از 10 پالایشگاه
داریم و كشور ما پتانسیل ترانزیت شدن نفت و گاز منطقه را دارد. این مسائـل
اتفاقاتی بـود كه در داخـل كشـور روی داد اما بعـد از مـدت كوتاهی در مصـر،
در سال 1956 (1335) جمال عبدالناصر قیام كرد و كانال سوئز را ملی اعلام
نمود؛ و این درحالی بود كه 70 درصد سهام كانال متعلق به كشورهای انگلیس و
فرانسه بود. عبدالناصر گفت من با الهام از دكتر مصدق، دست به ملیكردن
كانال زدم.
عبدالكریم قاسم نیز در سال 1958 (1337) در عراق علیه سلطنت زمان خود قیام
كرد. یكی از كارهای وی كه با الهام از مرحوم مصدق شكل گرفت، قانون شماره 80
بود. براساس این قانون، 95درصد اراضی كه دست كنسرسیوم نفت بود به ملت عراق
برمیگشت و تنها كنسرسیوم حق داشت در جاهایی كه چاه زده، بهرهبرداری كند و
بقیه مناطق ملی اعلام شد و این هم برمبنای تجربه ایران شكل گرفت. چند روز
قبل از سقوط عبدالكریم قاسم ائتلافی بهوجود آمده بود و بعثیهای فعلی با
كمپانیهای انگلیس و آمریكایی متحد شده بودند. كردهای عراق به رهبری
ملامصطفی بارزانی هم در این ائتلاف بودند. سفیر آمریكا به دفتر عبدالكریم
قاسم رفت ـ درست مثل هندرسن كه یك روز قبل از كودتای 28 مرداد به خانه دكتر
مصدق رفت ـ و گفت كه اگر این قانون لغو نشود نتیجهاش سرنگونی است.
عبدالكریم قاسم مقاومت كرد و دو روز بعد با آن وضع فجیع كودتا شد.
خوشبختانه این قانون هنوز هم در جسم و جان عراقیها ماندگار است. عبدالكریم
قاسم یك قانون دیگر هم گذراند كه هر دولتی سر كار بیاید و بخواهد این قانون
شماره 80 یا 95 درصد اراضی را برگرداند دولت خائنی است.
به این ترتیب، تا به حال حتی دولتهای وابسته هم نتوانستهاند این قانون را
برگردانند و یكی از هدفهای نیروهای ائتلاف (آمریكا، انگلیس و
همپیمانانشان) در عراق این است كه این قانون را از بین ببرند. نیكسون در
كتاب «جنگ حقیقی» كه در سال 1359 نوشته، اشاره كرده كه اولین كسی كه به
منافع آمریكا و غرب ضربه زد، دكتر مصدق بود و بعد اشارهای به ملیشدن نفت
میكند و میگوید كه ملیشدن نفت در ایران، ریشه درختی بود كه ساقهها و
برگهایش به كل منطقه و دنیا رسید. سیری را كه نیكسون بهعنوان یك رجل نفتی
در كتابش مطرح میكند بسیار جالب است. اگر با قوه قهریه، با كودتا و...
دكتر مصدق را ساقط كردند، ولی حق از بین نرفت، بلكه دوام بیشتری پیدا كرد.
اگر چیزی ناحق باشد دیگر در تاریخ عقبه نخواهد داشت.
آقای استیون كینزر در كتاب «همه مردان شاه» مینویسد: اگر كودتای 28 مرداد
نبود، مطمئنا انقلاب اسلامی شكل نمیگرفت و اگر انقلاب اسلامی پیروز نشده
بود، دیدگاههای اسلامی در منطقه گسترش پیدا نمیكرد، خاورمیانه تحریك
نمیشد و 11 سپتامبر هم اتفاق نمیافتاد؛ آن هم پس از فروریختن دو برج
تجارت جهانی (دوقلوها) و پنتاگون پس از 50سال، وقتی در داخل آمریكا ضربه
میخورند به این جمعبندی میرسند و حق را به دكتر مصدق میدهند و مظلومیت
او را مطرح میكنند، ولی چرا اینقدر دیر! به امید آن روزی كه بشریت حق را
در همان مقطع خودش تایید كند. یك خبرنگار نباید اجازه دهد كه مظلومیت كسی
را پس از گذشت 50 سال بازگو كنند. امیدوارم كه استقلالطلبی، آزادیخواهی،
عرقملی و راهبردی دكتر مصدق مبتنی بر بسیج حداكثری مردم، شعار محدود،
مقاومت نامحدود و عدم دشمنتراشی در رگ، ریشه و خون ما جاری شود.
* مقاله ارائه شده به همایش ملی نفت و توسعه و دموكراسی به مناسبت یكصدمین
سال اكتشاف نفت در ایران
|