|
|||||
گزیده ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ |
|||||
مطلب وارده 03 مهر ماه 1387 - 2008 Sep 24 مسلح کردن قبايل پشتون پیرمحمد ملازهی فرماندهان نظامی آمریکا مستقر در افغانستان بهتازگي تصمیم گرفتهاند برخی از قبایل پشتون را مسلح و از آنها علیه طالبان و القاعده استفاده کنند. این تصمیم ارتش آمریکا دلایل خاص خود را دارد، ولی مهمتر از آن پیامدهای احتمالی آن برای افغانستان و برای منطقه خواهد بود. از همین زاویه میتوان دلایل، اهداف و پیامدهای چنین حرکتی را در ارتباط با منافع ملی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران در نظر گرفت و آنها را چنین خلاصه کرد:
الف : اهداف روشن است که درباره هر کدام از موارد ذکر شده میتواند دیدگاههای متفاوتی وجود داشته باشد. از آنجا که مسئله افغانستان بسیار پیچیده و انتظارات بویژه پس از قدرتگرفتن مجدد طالبان در شرق و جنوب افغانستان متفاوتتر از گذشته شده، از اينرو تنوع دیدگاهها و برداشتها تا حدی طبیعی جلوه خواهد کرد. از اینرو درباره هر اظهارنظری میتوان با احتیاط و تأمل برخورد کرد. در مورد اهداف آمریکا از مسلح کردن قبایل ممکن است اهداف متنوعی وجود داشته باشد که با گذشت زمان روشن خواهند شد، ولی به صورت مقدماتی دو هدف را می توان در نظر گرفت. 1ـ افغانیکردن جنگ: منظور از افغانیکردن جنگ آن است که افغانها با تقسیمبندیهایی روبهرو شوند که بتوان آنها را در دو گروه کلی هوادار دولت و مخالف دولت قرار داد و پس از هواداران دولت حمایت کرد و از آنها در مبارزه با مخالفان دولت بهره گرفت. این تقسیمبندی پيشتر به نوعی در مقطع زمانی حمله به افغانستان برمبنای واقعیتهای قومی ـ مذهبی و استفاده از رقابتها برای قدرت قومی ـ مذهبی وجود داشت.
. 1ـ تجربه جنگ ویتنام ـ ویتنامیکردن جنگ 2ـ تجربه انگلیس در قرن 19 و قبیلهایکردن جنگ اما در کنار این دو تجربه تاریخی، تجربه سومی در عراق بهتازگي به مرحله اجرا گذاشته شد و آن مسلحکردن قبایل عراق در مقابل القاعده بود که باعنوان شوراهای بیداری عملی شد و تا حد زیادی موفقیتآمیز بود. عشایر عراقی در این طرح با دریافت امتیازاتی دست از حمایت القاعده و اهل سنت مخالف حضور آمریکا در عراق برداشتند و با آنها وارد جنگ شدند. در واقع توفیق نسبی آمریکا در شوراهای بیداری اهل سنت در عراق راهنمای عمل مشابهی در افغانستان شده است. به این ترتیب با مسلحکردن عشایر پشتون و استفاده از آنها علیه طالبان دو فایده دارد بدین معنا که از یکسو از حمایت آنها از طالبان جلوگیری میکند و ازسوي یگر جنگ را افغانی خواهد کرد و ضایعات و تلفات نیروهای ناتو و آمریکا را کاهش خواهد داد. این تجربه در قرن 19 در افغانستان و در قرن 20 در ویتنام پاسخ نسبی داده است هر چند از شکست نهایی جلوگیری نکرده. 2ـ گسترش جنگ به مناطق قبایلی پاکستان: با گذشت زمان ارتش آمریکا و ناتو در افغانستان به این باور رسیدهاند که قدرتطلبی مجدد طالبان ریشه در مناطق قبایلی پشتون در شمال پاکستان دارد. در این باره انگشت اتهام متوجه آژانس اطلاعات محرمانه ارتش پاکستان موسوم به «آی اس آی» نشانه گرفته شده است. دولت افغانستان و گروههای قوممحور مانند حزب افغان ملت در تقویت این برداشت مؤثر بودهاند. هدف آنها ایجاد شرایطی است که ارتش آمریکا از مرز «دیوراند» عبور کند و به اشغال بخشهای پشتوننشین شمال پاکستان مبادرت ورزد. در محاسبات آنها پس از چنین تحولی احتمالی اعتبار خط مرزی «دیوراند» از بین میرود و منطقه در موقعیتی قرار خواهد گرفت که آنها لااقل به بخشی از مطالبات سرزمینی خود دست یابند. درهمین راستاست که اکنون آمریکا و ناتو با دو گزینه روبهرو شدهاند: «1ـ پذیرش شکست نظامی و خروج خفتبار از افغانستان. 2ـ عبور از مرزها و اشغال مناطق قبایلی پاکستان.»
در هر حال اگر آمریکا و ناتو همانطور که قوممحورهای
پشتون برداشت کردهاند به جز دو گزینه پذیرش شکست یا عبور از مرز گزینه
سومی نداشته باشند قطعاً شکست را نخواهند پذیرفت و از مرز عبور خواهند کرد.
البته چنین حرکتی پاکستان را در معرض خطر تا حد تجزیه و فروپاشی قدرت قرار
خواهد داد که قطعاً مطلوب آمریکا و ناتو نیست هر چند هندوستان و افغانستان
آن را منتهای آرزوی خود میدانند. به نظر میرسد برای جمهوری اسلامی ایران
نیز چنین تحولی نگرانآفرین باشد و منافع ملی و امنیتیاش را به خطر
بیندازد. 1ـ تحول در معادله قدرت در کابل تردید کمی وجود دارد که اگر آمریکا قبایل را در سطحی مسلح کند که قادر به تغییر معادله قدرت میان طالبان و دولت کابل شوند، این تحول محدود به همین موضوع باقی بماند و قدرت قومی ـ مذهبی نسبتاً متوازنتر کنونی به سود اقلیتهای قومی و مذهبی را به سود قبایل پشتون دوباره بر هم نزند. ظن غالبتر آن است که قدرت را در کابل بهشدت تحتتأثیر قرار دهد و بر دامنه مطالبات قومی پشتونها در کابل بیفزاید. دو احتمال وجود خواهد داشت: 1ـ اصلاح ساختار قدرت به سود پشتونها 2ـ پایان همکاری قومیتهای اقلیت و هزارهها با دولت. این هر دو احتمال در ارتباط تنگاتنگی با هم قرار دارند. از آنجایی که قومیت پشتون به لحاظ تاریخی و ذهنی قدرت را در کابل حق طبیعی خود میداند ترکیب کنونی قدرت مورد قبول قرار نگرفته است. مشکل این است که مسلحکردن قبایل پشتون به معنای بازگشت پشتونها به قدرت انحصاری تلقی خواهد شد. برخورد کوچیها و هزارهها که به جنگ مسلحانه کشیده شده چیزی جز احیای تفکر انحصار قدرت قبیلهای پشتون معنی نمیدهد. بنابراین واکنش منفی تاجیکها و هزارهها را نباید دستکم گرفت. از دستدادن قدرت در کابل طرز تفکری در شمال و هزارهجات را تقویت میکند که بازگشت به جنگ مسلحانه را راهحل خواهد یافت؛ بازگشت به شمال و شرق کابل تجربهای که در طول تاریخ معاصر افغانستان بیسابقه نیست. چنین تحولی در عادیترین شکل به جنگ داخلی در قالب جدیدی ادامه خواهد داد و در حادترین شکلش خطر تجزیه افغانستان را مطرح خواهد کرد. در هر حالتی مسلحکردن قبایل پشتون به زیان دیگر قومیتها تمام خواهد شد و با توجه به مطالبات قومی ـ مذهبی آنها که در طول جنگ و اشغال خارجی ریشهدارتر شده است، به دشواری میتوان پذیرفت آنهایی که با سلاح آشنا شدهاند و طعم قدرت را چشیدهاند به سادگی رضایت به شرایطی بدهند که در گذشته آنها را در موقعیت نابرابر با پشتونها قرار میداده است. از اینرو مقاومت خواهند کرد و این موضوع بسیار مهمی است که اگر در محاسبات آمریکا جایگاه خود را نیابد، مشکلات جدیتری را بهوجود خواهد آورد. دور از ذهن است که آمریکا و انگلیس به پیامدهای آن نیندیشند مگر آنکه اساساً طرحی در همین راستا وجود داشته باشد. 2ـ کشاندن جنگ به مرزهای ایران این موضوع که آیا آمریکاییها طرح حسابشده و آگاهانهای برای کشاندن جنگ به مرزهای ایران داشته باشند، محل تردید است، ولی مسلحکردن قبایل به احتمال زیاد به چنین تحولی منتهی خواهد شد. علت آن است که طالبان در گروه قومی پشتون صاحب نفوذند و زمانی که آمریکا با مسلح کردن قبایل هوادار، جنگ را در افغانستان افغانی کند. بهطورطبیعی در تمامی مناطقی که پشتون ها حضور فیزیکی دارند، امکان سرایت خواهد داشت. از جنوب ولایت هرات سکونت پشتونها آغاز میشود و بخشهای مهمی از مرزهای ایران و افغانستان را تا ملک سیاهکوه نقطه مشترک مرزی پاکستان ـ ایران و افغانستان در سیستان و بلوچستان شامل میشود. بنابراین پیامد جبری مسلحکردن قبایل هوادار گسترش جنگ و کشیدهشدن آن به مناطق مرزی ایران خواهد بود. حداقل مشکل برای ایران راهافتادن سیل جدیدی از آوارگان فارسی زبان و شیعه مذهب خواهد بود، وگرنه قابل تصور است که بر دامنه اتهامات آمریکا و دولت کابل که ایران از مخالفان آنها حمایت میکند، خواهد افزود. علاوه بر این بروز هرجومرج در نزدیکی مرزهای ایران فرصت مناسبی در اختیار مافیای موادمخدر قرار خواهد داد تا دوباره مسیر حملونقل موادمخدر به بازارهای مصرف اروپایی را از ایران مورد توجه قرار دهد. در چنین احتمالی سرمایهگذاریها برای کنترل قاچاق موادمخدر که تاکنون با هزینه گزاف صورت گرفته، در عمل خنثی خواهد شد. در کنار اینگونه مسائل، افزایش حضور نظامی آمریکا و تجهیز پایگاههای نظامیای مانند «شیندند» در جنوب هرات در نزدیکی ایران را هم نباید نادیده گرفت؛ پایگاههای نظامی که با توجه به آینده مناسبات مبهم ایران و آمریکا و منتفینشدن احتمال برخورد نظامی بدون شک خطرآفرین خواهند بود. هر چند در ظاهر و در شرایط کنونی چنین احتمالی ممکن است دور از ذهن تصور شود، ولی در هر حال نادیدهگرفتن کامل آن هم نباید معقول تصور شود. از اینرو میتوان مسلحکردن قبایل پشتون را به وسیله ارتش آمریکا از دو جهت به زیان منافع امنیتی ایران در نظر گرفت؛ 1ـ تضعیف موقعیت متحدان ایران در افغانستان 2ـ خطر کشیده شدن جنگ افغانستان به مرزهای ایران. در هر دو حالت افغانیکردن جنگ در افغانستان که آمریکا و ناتو در نظر دارند، با منافع ملی و امنیتی ایران و پاکستان هر دو در تضاد قرار می گیرد و به احتمال زیاد پیامدهای منفی قابلتوجهی برای این دو همسایه افغانستان خواهد داشت. ج ـ راهکارها 1ـ تلاش برای میانجیگری بین پاکستان و افغانستان تشدید اختلافات پاکستان و افغانستان واقعیتی انکارناپذیر است. افغانستان و بهتازگي آمریکا و ناتو بر این باورند که قدرتگرفتن دوباره طالبان و القاعده با حمایت «آی اس آی» امکانپذیر شده است. استدلال دولت پاکستان که بیش از 80 هزار نیرو در مرزها مستقر کرده و با طالبان محلی و قبایل هوادار طالبان و القاعده وارد جنگ شده قانعکننده نیست و این موضوع بسیار مهم و تعیینکننده است. پاکستان بهدرستی میداند ادامه و تشدید اینگونه اتهامات چه خطراتی برای آینده این کشور دارد، ولی کار زیادی از دستش برنمیآید بویژه آنکه هندوستان و افغانستان در این باره موضع واحدی یافته و همدست شدهاند. این وضعیت ایران را در موقعیت مساعدی برای میانجیگری و کاهش تنشها میان پاکستان و افغانستان قرار میدهد. ایران در عمل در موقعیتی قرار دارد که اگر به نقش خود آگاه باشد و از تجربیات گذشته بهره گیرد، میتواند میانجیگری و تا حد امکان از گسترش بیاعتمادی بین پاکستان و افغانستان جلوگیری کند. در یک مقطع در دوره رژیم پادشاهی سابق که افغانستان و پاکستان در دوره قدرت سردار داوودخان در کابل و ذوالفقار علی بوتو در اسلامآباد در آستانه جنگ قرار گرفتند، شاه ایران واسطه شد و میانجیگری موفقیتآمیز داشت. ایران در شرایط کنونی نیز از اعتبار کافی برخوردار است و میتواند نقش مشابهی با گذشته ایفا کند، مشروط بر آنکه اهمیت موضوع بهدرستی درک شود و ارزیابی واقعبینانهای از اوضاع منطقه وجود داشته باشد.
با توجه به اینگونه ملاحظات مصلحت ایران در میانجیگری مؤثر و کاهش تنشها ماین دو کشور همسایه شرقی است. روشن است که دشواریهایی وجود دارد و نیازمند پرداخت هزینههایی هم خواهد بود، ولی در موقعیت کنونی ایران میتواند از عهده هزینهها و مشکلات برآید. 2ـ توسعه همکاری ها در بازسازی افغانستان از غرب به طرف شرق و جنوب پشتون نشین تجربه همکاری ایران در بازسازی افغانستان موفقتر از دیگر کشورها که وعده داده بودند در بازسازی افغانستان سرمایهگذاری خواهند کرد، بوده است،. اما در یک نگاه واقعبینانهتر به نظر میرسد آنگاه ایران از یک ضعف ساختاری نتوانسته عبور کند و آن بخشینگری بوده است. بازسازی عمدتاً در امتداد نیروهای غربی افغانستان، «هرات» فارسیزبان یا مناطق شیعهنشین بوده و کمتر به جنوب و شرق پشتوننشین توجه شده است. البته دلایل امنیتی وجود داشته، ولی در هر حال در ذهنیت منفی پشتون نسبت به اهداف و سیاستهای ایران تردیدها را تشدید کرده است. این سیاست نیازمند بازنگری جدی است. عامل زبان و مذهب مهم است، ولی علیالقاعده نباید آنقدر ذهن برنامهریزان را متوجه خود کند که منافع استراتژیک بلندمدت قربانی شوند بویژه آنکه نظام اسلامی ایران بهعنوان یک نظام ایدئولوژیک شیعی در میان پشتونهای سنی مذهب از شهرت خوبی برخوردار نیست. بنابراین برنامهریزی در جهت بازسازی مناطق پشتوننشین جنوب و شرق افغانستان و اختصاص بخشی از اعتبارهای مصوب، می تواند در اصلاح این ذهنیت منفی کمک کند. 3ـ زدودن اتهام حمایت ایران از طالبان و القاعده در این باره ایران مدعی است طالبان و القاعده اهل سنت و افراطی با ایران شیعی به همان نسبت و حتی در مواردی شدیدتر از خصومت آنها با خارجیها خصومت دارند، بحثی وجود ندارد. تنها بحث این است که این موضع ایران تا چه اندازه ازسوي آمریکا، ناتو و دولت کابل صادقانه ارزیابی و مورد قبول واقع شده است. واقعیت آن است که چنین نبوده و ایران با اتهام حمایت تسلیحاتی از طالبان و تسهیل رفت و آمد اعضای القاعده به عراق و افغانستان و مناطق قبایلی پاکستان روبهرو شده است. ظاهراً آنچه چنین برداشتی را در فرماندهان نظامی آمریکا، ناتو و دولت کابل تقویت کرده ادعاهایی است که ازسوي آنها درباره کشف سلاحهای بهقول آنها ارسالی از ایران برای طالبان مطرح شده است. البته ایران قاطعانه اگر نه در ظاهر، ولی در پشتپرده اینگونه ادعاها را رد کرده است. استدلال ایران آن است که طالبان به لحاظ ایدئولوژیک با ایران مشکل دارند و قدرتگرفتن طالبان به زیان ایران هم خواهد بود، ولی به نظر میرسد آمریکا، ناتو و دولت کابل قانع نشدهاند و بر این باورند استراتژی ایران شبیه استراتژی روسهاست که منتهای آرزوی آنها شکست نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان و درگیرکردن آنها در جنگی با آینده نامعلوم است. اینکه ایران چگونه میتواند در این خصوص ابهامزدایی کند موضوع بسیار پیچیدهای است و بهسادگی قادر نخواهد بود اعتمادآفرین شود، ولی گمان میرود از طریق جلب اعتماد دولت کابل تا حدی بتواند اعتمادسازی کند. با این حال هرچه زمان می گذرد، برای ایران سیاست و استراتژی در افغانستان نیازمند یک جهتی و شفافیت بیشتری است و تلاش در ابهامزدایی که از طالبان و القاعده در ایران حمایتی وجود ندارد میباید افزایش یابد. جمع بندی استراتژی آمریکا و ناتو افغانی کردن جنگ طبق نمونه سنتی در گذشته و براساس تجربیات بهدست آمده در جاهای دیگر است. مسلح کردن قبایل، دادن امکانات نظامی آموزشی به آنها طبق نمونه شوراهای بیداری اهل سنت در عراق صورت می گیرد و می تواند در بلندمدت به تحولاتی در داخل افغانستان، در مناطق قبایلی شمال پاکستان و ایالتهای سرحد بلوچستان پاکستان منتهی شود که با منافع استراتژیک سیاسی و امنیتی ایران سازگار نخواهد بود. اگر این استراتژی آمریکا در عراق و افغانستان بدون مشکل خاصی پیش رود، نیروهای هوادار و متمایل به ایران در هر دو همسایه شرقی و غربی ایران به تدریج در موقعیت ضعیفتری قرار خواهند گرفت، اما این تنها پیامد منفی آن نخواهد بود. در عراق یک قدرت اکثریت شیعی مخالف با ایران و با تأکید بر قومیت عرب شکل خواهد گرفت و در افغانستان قدرت در کابل به سود پشتونها تمام خواهد شد. عامل خارجی در احیای ذهنیت منفی پشتونهای سنیمذهب با ایران شیعیمذهب میتواند ایفای نقش کند بنابراین از هر زاویهای که به تحولات جاری در افغانستان نگاه شود، سیاست ایران نیازمند بازنگری و نزدیکی با پشتونهاست. اینکه چگونه چنین امری امکانپذیر خواهد بود، نیازمند بررسیهای دقیق کارشناسانهای است که ازعهده کسانی برمیآید که در میدان عمل حضور مؤثر داشته باشند.
|
|||||
|