گزیده

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  |  بایگانی مطالب وارده |      

 

 

   مطلب وارده  

13 آبان ماه 1387 - 2008 Nov 03

 

میراث بوش برای آمریکا

گفت و گو با لطف الله میثمی

به نقل ازروزنامه اعتماد پنج شنبه، 25 مهر 1387 - شماره 1796

http://www.etemaad.ir/Released/87-07-25/166.htm#118003

حدود دو هفته ديگر به انتخابات امريکا مانده است. در اين دو هفته توفاني تکليف رئيس جمهور بعدي مشخص خواهد شد. نظرسنجي ها نشان مي دهد اوباما به شکل چشم گيري رقيب خود را پشت سر مي گذارد اما مک کين معتقد است بازي هنوز تمام نشده و او پيروز اين انتخابات است. نتيجه هر چه باشد بدون شک اين انتخابات در سرنوشت بسياري از کشورها تاثير دارد.


- نظر شما درباره انتخابات امريکا چيست؟
اجازه دهيد کمي به عقب برگرديم، به سال 1999. جرج بوش در گرماگرم مبارزات انتخاباتي با رقيب خود ال گور، اولويت هاي راهبردي خود را بدين گونه تعريف کرد؛
نخست، امنيت عرضه نفت در خليج فارس
دوم، حفظ موجوديت اسرائيل.
همان طور که مي دانيم در نوامبر 2000 با اينکه ال گور يک ميليون بيش از بوش راي آورد ولي به دليل تقلب فرماندار فلوريدا و برادر بوش کار به داوري قوه قضائيه کشيد و سرانجام بوش رئيس جمهور شد.
چند سال پيش از آن پديده نوظهوري به نام نئوکا ن ها در جمهوريخواهان سنتي پديدار و نهادينه شد که ويژگي هاي متفاوتي با سنت جمهوريخواهان داشت؛ نخست اينکه محافظه کاران جديد يا نئوکان ها هژموني امريکا در برابر ديگر رقبا و امنيت عرضه نفت در خليج فارس برايشان بسيار مهم بود و آنها پي به بحران عميق انرژي برده بودند، دوم اينکه آقاي بوش به لحاظ مذهبي اوانجليست بود. از آنجا که اين فرقه معتقد است حضرت مسيح (ع) در اسرائيل ظهور مي کند، بنابراين بايد اشغالگران اسرائيل را تا سرحد امکان تقويت کرد. بوش در مدت هشت سال رياست جمهوري خود نشان داد حتي از دموکرات ها هم اسرائيل را بيشتر تاييد مي کند و مخالفتي هم با خشونت هاي دولت اسرائيل عليه فلسطينيان نکرده است و اين امر تحليل هاي سنتي نسبت به جناح هاي امريکا را تا حدي دگرگون کرد.
گفتني است اوانجليست هاي امريکا يک جامعه 40 ميليون نفري را تشکيل مي دهند و از هر چهار نفر واجد شرايط راي دادن يک نفر اوانجليست است.
جرج سوروس، اقتصاددان معروف امريکا، در کتاب خود به نام «روياي برتري امريکايي» بر اين باور است که نئوکان ها دو مولفه اساسي دارند؛ الف - بنيادگرايي مذهبي ب- بنيادگرايي بازار. در حالي که حاکمان امريکا بنيادگرايي را بدترين دشمن خود مي دانند جرج سوروس نئوکان ها را بنيادگرايان مذهبي و بازار مي داند. اين نشان مي دهد تا چه حد اختلاف دروني آنها عميق است.
نئوکان ها در برنامه يي به نام «پروژه قرن نوين امريکايي» يا «PNAC» که در سال 1998 مکتوب شده و به تصويب آنها رسيده معتقد بودند رژيم بعث عراق به رهبري صدام حسين بايد سرنگون شود.

- پس حمله به عراق به خاطر تهاجم القاعده به برج هاي دوقلوي تجاري و ساختمان پنتاگون نبود؟

محافظه کاران جديد در سال 1998 تهاجم به عراق را تصويب کرده بودند. در زمان رياست جمهوري بيل کلينتون نيز دائماً فشار مي آوردند که اين تهاجم انجام گيرد ولي کلينتون زير بار يک جنگ تمام عيار نمي رفت. من در مطبوعات غربي خواندم که امريکا و انگليس، پس از روي کار آمدن آقاي خاتمي در خرداد 76 (1997) به وي پيشنهاد کرده بودند که «استراتژي مهار دوجانبه ايران و عراق» از طرف امريکا به «استراتژي مقابله دوجانبه ايران و امريکا» تبديل شود. به اين معني که ايران در کنار امريکا و انگليس، عمليات نظامي مشابه کنتراها عليه نيکاراگوئه را برضد عراق ترتيب دهد، تا در مقابل امريکا و انگليس، ايران را در ترتيبات امنيتي منطقه و خليج فارس مشارکت دهند.

- جواب آقاي خاتمي به اين پيشنهاد راهبردي غرب چه بود؟

آنچه در مطبوعات خواندم، جواب آقاي خاتمي اين بود که جنگ با عراق مانند تاس لغزنده يي است که اگر وارد آن شويم بيرون آمدن از آن امکان پذير و قابل تصور نيست. گرچه اين پيشنهاد توسط ديگراني که خاتمي را غربزده و گورباچف ايران مي دانستند پيگيري شد.نئوکان ها ظاهراً به رهبري بوش در انتخابات نوامبر 2000 رياست جمهوري پيروز شدند و دنبال بهانه مي گشتند تا به عراق حمله کنند.

- عمليات القاعده در 11 سپتامبر 2001 چگونه با حمله به عراق تلافي شد؟

چند ساعت بعد از عمليات 11 سپتامبر نئوکان ها موفق شدند احساسات جريحه دار شده مردم امريکا را در جهت استراتژي خود سوق دهند. در آن فضا بود که 90درصد مردم و مسوولان امريکايي انتقام بوش از القاعده را پذيرفته بودند. امريکا به کمک متحدان خود در ناتو به افغانستان حمله کرد و رژيم طالبان و القاعده ساقط شد. همزمان با حمله به افغانستان ناوگان هاي امريکا در خليج فارس به سه برابر خود رسيد که پيش بيني مي شد امريکا برنامه هاي ديگري غير از مقابله با القاعده دارد. در آن زمان در نشريه شماره 11 چشم انداز ايران دو مقاله به نام هاي «نرمش در افغانستان، ورزش در عربستان» و «سياست هاي 11 سپتامبري امريکا، ديده ها و شنيده هاي شاهد عيني» درج شد که نشان مي داد هدف امريکا دستيابي به منابع نفت عربستان و عراق است. زمينه سازي براي حمله به عراق با دو اتهام نضج گرفت؛ ارتباط بعث لائيک عراق با القاعده بنيادگرا و همچنين سلاح هاي اتمي و شيميايي، تا بدانجا که توني بلر نخست وزير انگلستان اعلام کرد عراق سلاح هايي دارد که ظرف 45 دقيقه مي تواند ما را نابود کند.

شخصيت هاي راهبردي زيادي در امريکا با حمله به عراق مخالف بودند از جمله برژينسکي، جرج سوروس، بيل گيتس، خانم مادلين آلبرايت، ال گور و...

جرج سوروس و ديک چني که شعار خاورميانه دموکراتيک بزرگ را تنها راه مقابله با تروريسم مي دانستند با گذر زمان بر همگان معلوم شد دو اتهامي که جنگ براساس آن شکل گرفت کاملاً دروغ بوده است. مادلين آلبرايت در مقاله مفصلي اين دروغ ها را آشکار کرد و گفت علت اصلي حمله به عراق حمايت مالي عراق از عمليات انتحاري در اسرائيل بوده است. بدين معنا که هر فلسطيني که در عمليات انتحاري جان خود را از دست مي داد، صدام حسين پنج هزار دلار به خانواده بدون سرپرست آنها اهدا مي کرد. خانم آلبرايت در آن مقاله نوشته بود اين يک نوع فرهنگ نوعدوستي در ميان اعراب است و نمي توان آن را به تروريسم نسبت داد. از سوي ديگر آقاي برژينسکي و دوستانش شعار متناقض بوش را يک نوع دروغ بزرگ و حمايت از بنيادگرايي و تروريسم پروري قلمداد کردند. بدين معنا که اگر خاورميانه بخواهد دموکراتيک شود 90 درصد مردم عربستان طرفدار بن لادن و اکثريت مردم مصر طرفدار اخوان المسلمين و اکثريت مردم فلسطين طرفدار حماس و اکثريت مردم عراق شيعه هستند. در اردن و سوريه نيز به همين روال بدين وسيله امثال برژينسکي ها خط مشي بوش را از لحاظ نظري و از پيش زير سوال بردند و پيش بيني آنها به واقعيت پيوست. لازم به يادآوري است چند روز قبل از حمله به عراق جيمز وولسي رئيس اسبق سيا اعلام کرد؛ به زودي پس از سرنگوني رژيم عراق توليد نفت آن کشور را آنچنان افزايش مي دهيم و سرازير خليج فارس مي کنيم که عربستان را به زانو در آورده، آنگاه اوپک را منحل مي کنيم و طبيعي است که در اين راستا ايران يک قطعه کيکي است که آن را خواهيم بلعيد. مدتي بعد از تهاجم به عراق آقاي ولفوويتز يکي از طراحان اصلي جنگ، علت حمله به عراق (و نه کره شمالي را که سلاح اتمي دارد) را اين دانست که عراق روي دريايي از نفت شناور است و امريکا همزمان بحران انرژي دارد. اظهارنظرها در اين باره به قدري زياد است که ترديدي باقي نمي گذارد. در حالي در سال 2003 تهاجم به عراق صورت گرفت که سازمان ملل و شوراي امنيت دو نهاد حقوق بشري مخالف حمله به عراق بودند و آن را اشغالگري ناميدند. و بدين سان بود که نه تنها مقاومت هاي ملي و مذهبي بلکه مقاومت هاي حقوق بشري نيز عليه اشغال عراق صورت گرفت. مرور زمان به ضرر بوش و محافظه کاران جديد رقم مي خورد. مقاومت ها در عراق و منطقه، جدا شدن طراحان اصلي جنگ از بوش، فروپاشي هسته اصلي نئوکان ها، مخالفت مردم امريکا با جنگ و... براي امريکا، هزينه جنگ و تعداد سربازان کشته شده شان به حدي بالا رفت که بحران جنگ به درون امريکا کشيده شد و اعتراضات زيادي را برانگيخت. هياتي مرکب از پنج نفر دموکرات و پنج نفر جمهوريخواه به رياست آقايان جيمز بيکر و لي هميلتون طي 9 ماه مطالعه مستمر در عراق گزارشي دادند که به نام بيکر- هميلتون معروف شد. در اين گزارش آمده بود که ستيزه گرايان عراقي به تکنيکي از جنگ و بمب هاي کنار جاده يي دست يافته اند که تانک هاي امريکايي و انگليسي را پاره پاره مي کند، بنابراين يا بايد تانک هاي جديدي وارد کارزار کرد که زمان زيادي مي برد يا فتيله اشغالگري را پايين کشيد. اين گزارش معتقد بود امريکا بايد تا سال 2008 سربازان خود را از عراق بيرون ببرد. در انتخابات رياست جمهوري در نوامبر 2004 دو مرتبه بوش رئيس جمهور شد. تا يکي دو روز قبل از انتخابات نظرخواهي ها پيروزي جان کري رقيب بوش را نويد مي داد ولي يکباره به دليل پيمان محرمانه بوش با بنيادگرايان مذهبي پيروزي وي رقم خورد. يک روز بعد از انتخابات توماس فريدمن سرمقاله نويس نيويورک تايمز که تا اين زمان جنگ را تاييد مي کرد، هم با جنگ و هم با نئوکان ها مخالف شد و در سرمقاله جديد خود به نام «دو ملت زير سايه خدا» نوشت اين بار مردم امريکا، به اين دليل پاي صندوق نرفتند که رئيس جمهوري را انتخاب کنند بلکه با آراي خود خواستند قانون اساسي جديد و امريکاي جديد را رقم بزنند. 75 درصد راي دهندگان مذهبي بوده که نه تنها خواهان يک رئيس جمهور مذهبي اند بلکه خواهان آن هستند که رئيس جمهور از گزاره هاي مذهبي نظير «خير و شر» ، «هر که با ما نيست دشمن ما است» و... استفاده کند. بن بست هاي جنگ عراق به تدريج خود را در درون امريکا نشان مي داد به طوري که در انتخابات مياندوره يي در نوامبر 2006 مردم امريکا که به وطن پرستي مشهورند عليه جنگ راي دادند و به رئيس جمهور خود که فرمانده کل نيروهاي مسلح است نيز «نه» آشکار گفتند که اين نقطه عطف بزرگي در تاريخ امريکا بود و مخالفان جنگ و نئوکان ها مجلس نمايندگان و سنا را در اختيار گرفتند و محبوبيت بوش از 90 درصد در آغاز جنگ به پايين تر از 30 درصد تنزل کرد.

- با اين وصف بر سر شعار خاورميانه دموکراتيک بزرگ چه آمد؟

در تبليغات نيز مساله دموکراسي به مساله امنيت تبديل شد و به جاي دموکراسي در عربستان، مصر، امارات و کويت و... اتحاد استراتژيک با سران اين کشورها مطرح شد. حاکمان امريکا متوجه شدند در انتخابات فلسطين به رغم 650 ناظر بين المللي حماس پيروز شد و با مختصر آزادي در مصر اخوان المسلمين 85 کرسي پارلمان را به دست آورد و... و پارادوکسيکال بودن شعار خاورميانه دموکراتيک آشکار شد. اتحاد استراتژيکي بين امريکا، اسرائيل، انگلستان، مصر، عربستان و امارات عليه ايران شکل گرفت و قراردادهاي فروش اسلحه پياپي به امضا رسيد. مقاومت 33 روزه لبنان در برابر تهاجم همه جانبه اسرائيل، حملات موشکي به منطقه سبز عراق آن هم با ضريب امنيتي زياد، تصرف پايگاه هاي فالانژ در غرب بيروت، مقاومت فلسطيني هاي غزه در برابر انزوا و سرکوب و شکسته شدن حباب مسکن، حباب مالي و حباب اعتماد در امريکا اينها همه دست به دست هم داد و منجر به نشست دوحه در قطر شد، از آن به بعد بود که به نظر مي رسيد حاکمان امريکا به اين نتيجه رسيده اند که اگر بخواهند در انتخابات پيروز شوند بايد امنيت در عراق، لبنان و منطقه را حفظ کنند. گفتيم حاکمان امريکا عميقاً بحران انرژي را درک کردند و مي دانند مخازن نفت نيمه دوم عمر خود را طي مي کنند و آن طور هم که فکر مي کردند نفت بدون مقاومت در دسترس شان قرار نگرفت، بنابراين به اين نتيجه رسيدند که کشور ايران امن ترين کشور براي عرضه نفت در خليج فارس بوده است. آقاي پالا وزير سابق ونزوئلا در کتاب خود به نام «خط مشي هاي نفتي» پيش بيني کرده بود که ثبات نفتي هيچ کشوري در منطقه به اندازه ايران نيست. در اين راستا بود که رويکرد جديدي به مذاکره با ايران به وجود آمد. لبنان و تا حدي عراق روي آرامش به خود ديدند و حتي در لبنان هم قانون انتخابات تصويب شد. پنج وزير خارجه سابق و اسبق امريکا چند بار مذاکره با ايران را توصيه کردند. برژيسنکي، اوباما و بسياري ديگر اين مذاکره را تصريح کردند و فضايي در امريکا به وجود آمد که حتي حاکمان فعلي امريکا نيز براي دستيابي به آراي مردم به دنبال اين فضا هستند، براي نمونه مي توان به حضور آقاي ويليام برنز در يکي از مذاکرات با ايران اشاره کرد. با اينکه جنگ عراق با ابتکار و پيگيري لابي اسرائيل در امريکا رقم خورد ولي اوباما در کنگره يهوديان امريکا رسماً گفت اين جنگ فاجعه بوده است. به نظر مي رسد روند حرکت مردم امريکا در آينده به سمت درون امريکا است و حل بحران هايي چون بحران مسکن، بحران مالي، بحران اعتماد و بحران ناشي از بيرون آمدن از عراق را وجهه همت خود قرار دادند و بنابراين نقش آنها در خارج از امريکا کمتر خواهد شد. چشم انداز بالا ما را بر اين مي دارد که از اين فرصت به دست آمده استفاده کنيم و يک دوران توسعه شيرين داشته باشيم، البته با يک سياست دفاعي مستقل و غيرانهدامي و غيردشمن تراشي. با توجه به تعامل روندهاي فوق الذکر از آنجا که اوباما خط مشي اعلام شده اش مبارزه با فقر، تبعيض نژادي و تبعيض جنسيتي و جنگ است و بايد روند معکوسي را در جنگ عراق طي کند که لازمه اش حفاظت از نظام سرمايه داري و مشکلات داخلي است بايد همه دست به دست هم دهيم و اين فرصت را مغتنم بشماريم.

 

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  بایگانی مطالب وارده