|
|||||
گزیده ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ |
|||||
مطلب وارده 13 آبان ماه 1387 - 2008 Nov 03
بدبیاری های مکرر
نیکلاس د.کریستف
منبع؛ نيويورک تايمز به نقل از روزنامه اعتماد چهارشنبه، 24 مهر 1387 - شماره 1795 http://www.etemaad.ir/Released/87-07-24/256.htm
در حالي که ما مي کوشيم خودمان را از عراق خارج کرده و بيرون بکشيم، سودمند خواهد بود اگر نگاه کنيم و ببينيم اتحاد جماهير شوروي چگونه با وضعيتي مشابه در دهه 1980 برخورد کرد و چگونه براي حل آن اقدام کرد. آنگاه ما بايد برخلاف آن عمل کنيم. روس ها افغانستان را در 1979 تا اندازه يي بر پايه و اساس يک خطاي اطلاعاتي بسيار شبيه خطاي ما در مورد عراق، اشغال کردند. آنها مي پنداشتند عروسک دست نشانده ضعيف و بي لياقت شان در کابل، آماده تغيير موضع و روي آوردن به ايالات متحده و ابراز وفاداري به امريکا است. در سال 1986، روس ها مي خواستند به جنگ افغانستان پايان بخشند و بسياري از همان تلاش هاي امروزه ما و روش هاي کنوني که ما در عراق مي آزماييم را آزمودند؛ قانون نو، رهبر نو، سياست آشتي ملي. اين اقدامات همان اندازه به درد آنها خورد که تاکنون در عراق به درد ما خورده است. بسياري از روس ها فقط مي خواستند جلوي تلفات شان را بگيرند و از آنجا عقب بنشينند. اما مقامات ديگر، بحث هاي مخالفي را ابراز مي کردند که ممکن است بسيار آشنا به نظر برسند؛ اگر ما به همين سادگي بيرون برويم، آبرو و حيثيت و نفوذمان در جهان را براي يک نسل از دست خواهيم داد و اگر آنجا را ترک کنيم، آن کشور تکه تکه و تجزيه شده و نابود خواهد شد و حمام خونيني به راه خواهد افتاد که بيشتر روي دوستان ما متمرکز خواهد بود. تندروهاي افراطي قدرت را به دست خواهند گرفت و عاقلانه تر خواهد بود اگر با آنها در همان جا بجنگيم تا اينکه در درون مرزهاي خودمان. اينها بحث هاي جدي بودند و خالي از حقيقت نبودند. 9 سال پس از اينکه بالاخره روس ها عقب نشيني کرده و از آنجا خارج شدند و به چيزي که روزنامه ايزوستيا آن را «زخمي که هرگز ترميم نخواهد شد» ناميد، پايان دادند، افغانستان در آخر به دامن جنگ داخلي افتاد که از هميشه فاجعه بارتر بود. با اين وجود اکنون که به گذشته مي نگريم و آن را مرور مي کنيم، روشن است اگر اتحاد شوروي زودتر عقب نشيني کرده بود هم افغان ها و هم روس ها هر دو وضعيت بهتري داشتند و براي هردويشان بهتر بود. تعلل و ضعف و ترديد فقط باعث به تاخير افتادن وقوع امري حتمي و اجتناب ناپذير شد و در نتيجه تلفات و آسيب سنگين را براي نيروهاي آنان (روس ها) سبب شد و در عين حال دشمنان شان را نيرومندتر کرد و اين درسي است که ما بايد در عراق از آن پند بگيريم. ژنرال ديويد پترائوس دارد بسيار عالي کار مي کند، اما بايد يادآوري کرد افزايش نيرو به قصد امن کردن خيابان ها نيست و هدف بالاتري را بايد از اين اقدام دنبال کرد. در واقع هدف درست و واقعي از اين کار پديد آوردن فضاي سياسي مناسب براي تحقق آشتي و مصالحه ميان اقشار مختلف است- و متاسفانه افزايش نيروي کنوني از اين زاويه موفق نبوده و شکست خورده است. حتي در دستگاه حاکمه بوش، به نظر مي رسد همه به اين مساله پي برده اند و با آن موافقند که نوري مالکي نخست وزير ناتوان از دستيابي به چنين مصالحه و توافق ملي است. از اين رو اکنون صحبت از جايگزيني آقاي مالکي به ميان مي آيد- اما اين کار را ما در 1963 در ويتنام آزموديم و روس ها نيز در 1986 در افغانستان آن را امتحان کردند که در هر دو بار هيچ نتيجه يي نداشت. در نبود يک اميد واقع بينانه براي تحقق مصالحه، بهتر است اوضاع را بيش از اين کش ندهيم مانند کاري که روس ها در دهه 1980 کردند، و بياييم و همانند ميخائيل گورباچف که در 1987 گفت مي خواهد از افغانستان خارج شود، خيال خودمان را آسوده کنيم و با پذيرفتن واقعيت تلخ، با خروج خود به اين وضعيت دشوار و ناراحت کننده پايان دهيم. بحث خوبي وجود دارد مبني بر اينکه يک گردان را در کردستان نگه داريم؛ کردها علاقه مندند ما در آنجا بمانيم و افزون بر اين، حضور ما باعث خواهد شد خطر در گرفتن جنگ ميان کردها و ترک ها کاهش يابد. علاوه بر اين در برابر ماندن در آنجا ما خواهيم توانست امتيازها و تضمين براي سازش از سوي کردها را دريافت کنيم که اين مساله خود خطر جنگ در کرکوک را کاهش خواهد داد. کردستان تنها بخشي از عراق است که هنوز اميدوارکننده است و ما بايد سخت تلاش کنيم به همين شکل خودکفا و کارآمد باقي بماند. برخي از کارشناسان هم نسبت به نگهداري چند پايگاه در غرب و جنوب عراق نظراتي را ابراز مي کنند. اما اگر مردم محلي خواهان ماندن ما نباشند، آنگاه حضور ما بيشتر سبب تقويت مقتدا صدر و تبديل او به قدرتمندترين سياستمدار عراق خواهد شد. به جاي خرج کردن ميلياردها دلار در چنين جاهايي، بياييم به اردن بيشتر کمک کنيم که اخيراً در اثر هجوم عراقي ها به آنجا بسيار بي ثبات شده است. هم به دلايل انساني و هم به دلايل استراتژيک، ما بايد اطمينان حاصل کنيم که کودکان آواره و پناهنده عراقي مي توانند به تحصيل ادامه دهند و هم اينکه اردن تجزيه و تکه تکه نشده و به خطر نخواهد افتاد. صحبت هاي بسياري مبني بر تقسيم و بخش کردن عراق به چند قسمت براي کاهش خشونت در جريان است، چيزي که همين اکنون هم در حال رخ دادن است و اين تجزيه رسمي به عنوان يک واقعيت موجود که کاري نمي توان درباره اش کرد يک گام اساسي و حياتي در کاهش خطر روي دادن يک نسل کشي هنگام ترک عراق توسط نيروهاي ما خواهد بود. اما پذيرفتن اين تجزيه براي امريکا فاجعه بار خواهد بود؛ از لحظه انجام اين کار به بعد چهره امريکا در مدارس سرتاسر جهان به عنوان خائنيني تصوير خواهد شد که يک کشور عرب را به خاطر غارت و چپاول نفت آن تجزيه کردند و به سود اسرائيل در واقع از جانب آن، عراق را تضعيف کردند. يک گام ضروري کار کردن و همکاري نزديک تر با همسايگان عراق خواهد بود، از جمله آنان که ما از آنها خوشمان نمي آيد مانند ايران و سوريه. اين کشورها نيز به اندازه ما در يک عراق باثبات، منافع دارند. وقتي ايران برخي از مسووليت هاي جنوب عراق را بپذيرد، خطر ناپايداري و بي ثباتي رژيم اش در خانه را نيز در چندقدمي خود خواهد ديد. ما همچنين نياز داريم به پيشرفت صلح اسرائيلي- فلسطيني و پيشبرد آن ادامه دهيم و همچنين صلح اسرائيلي- سوري را در دستور کار قرار دهيم. يک گزينه اين است که به تخصيص ماهانه 10 ميليارد دلار و جان افراد و سربازان بي شماري در عراق ادامه دهيم به اين اميد که روزي شانس به شکلي به ما رو کند و از اين بدبياري مکرر رها شويم. يا اينکه بياييم و اين پول ها و هزينه ها را صرف بهبود وضع سلامت و تندرستي در خانه غامريکاف و همچنين برنامه هاي انسان دوستانه در سرتاسر جهان کنيم زيرا در بلندمدت، بهترين و اميدوارکننده ترين راه براي شکست دادن مخالفان در سرتاسر جهان، ريختن بمب نيست بلکه ساختن مدرسه ها است.
|
|||||
|