گزیده

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  |  بایگانی مطالب وارده |      

 

 

   مطلب وارده  

اردیبهشت ماه 1388 - 2009 April 26

 

جهاني‌شدن فرهنگ يا جهاني‌سازي فرهنگ

 

ديگر «آنجا» وجود نخواهد داشت، ما همه «اينجا» خواهيم بود.

آگهي تبليغاتي مربوط به ارتباطات دوربرد MCI

علي يوسفي ـ كارشناس ارشد

 

فرهنگ بنا به تعريف گيلفورد گيرتش، مردم‌شناس برجسته بر الگوي نهفته در نهادها، كه به صورت تاريخي انتقال يافته است دلالت مي‌كند. نظامي كه از برداشت‌هايي به او ارث رسيده كه با صورت‌هاي نمادين بيان شده است. (Geeriz,1973,P.89) فرهنگ نه‌تنها به ما كمك مي‌كند خودمان را تعريف كنيم، بلكه در عين حال وسيله‌اي است كه آدمي از طريق آن شناخت خود را از زندگي و نگرش‌هاي مربوط به آن مبادله مي‌كند و تداوم و توسعه مي‌‌بخشد. در عصر حاضر كه به عصر «شتاب» معروف است. فرهنگ‌هاي جوامع از طريق ارتباطات الكترونيك (اينترنت و ماهواره) دستخوش تحولات عظيم شده‌اند. به‌طوري‌كه ما شاهد نشانه‌هاي يك نوع فرهنگ جهاني در سطح كره‌زمين هستيم. به‌راستي در جهان متشكل از فرهنگ‌هاي گوناگون بسيار، كدام «الگوي معنايي» را بايد پذيرفت؟ كدام فرهنگ غالب خواهد شد؟ آيا همه‌گيرشدن يك فرهنگ، عمدي است يا خير؟ به عبارت بهتر جهاني‌شدن فرهنگ شكل مي‌گيرد يا جهاني‌سازي فرهنگ؟

 

مفهوم جهاني‌شدن فرهنگ

جهاني‌‌شدن فرهنگ اصطلاحي است كه تغييرات آن را در نمادهايي همچون عقايد، علايق، ارزش‌ها در سطح جهان ـ هم به‌طور ذهني و هم‌ به‌طور عيني بويژه در زندگي شهري ـ مي‌بينيم. (Pacione, 2001.P.8) جهاني‌شدن تمام عيار فرهنگ شامل يك ميدان عمومي اما نامتجانس و ناهمگن از فرصت‌هاي ارزشي، سليقه‌ها و شيوه‌هاي زندگي خواهد بود كه بدون محدوديت و به‌منظور ابراز وجود يا مصرف در دسترس فرد قرار دارد. (واترز، 1379، ص 185) و سليقه‌هايي را مي‌پذيرد كه از طريق تحرك افراد، نشانه‌هاي نمادين وشبيه‌سازي‌هاي الكترونيك اشاعه يافته باشند. (www.Sociology online.com)

.با توجه به موارد بالا به‌هيچ‌ عنوان نمي‌توان تعريف ثابت و دقيق و همچنين تعريفي كه مورد اتفاق همه باشد، ارائه داد، اما اين نكته كاملاً‌ روشن است كه مقوله فرهنگ بيش از هر دو مقوله اقتصاد و سياست گرايش به جهاني‌شدن را از خود نشان داده است كه ريشه آن به سال‌ها پيش برمي‌گردد، براي نمونه يكي از مؤلفه‌هاي برجسته فرهنگ، مذاهب هستند؛ ادعاي مذاهب جهاني مبني بر اين‌كه جهان توسط خدايي يگانه آفريده شده و بشريت نمود عامي از وجود خداوند است از ديرباز نيروي محركه جهاني‌شدن فرهنگ بوده است. در ميان مذاهب جهاني ثابت شده كه اسلام و مسيحيت بيش از ديگران در فرايند جهاني‌شدن نقش داشته‌اند و اين ناشي از رسالت آنها در زمينه تغيير دين و دعوت به دين خود بوده است. اين موضوع در اسلام بسيار بارز است. هدف اين دنيايي اسلام عبارت است از برپايي جامعه‌اي از امت كه توسط روحانيت اداره مي‌شود و در آن اعمال مردم بر پايه نص صريح قرآن داوري مي‌شود و جهاد بر ضد كافران جريان دارد. (Turner, 1997, P.1969) گسترش امپراتوري‌هاي غربي و عثماني از سده دوازدهم تا پانزدهم به رهبري اين حكومت مذهبي مؤيد مطلب بالاست.

در دين مسيحيت روندهاي جهاني‌شدن فرهنگ با اصلاحات پروتستاني كاملاً مشاهده مي‌شود. مذهب پروتستان با طرح اين موضوع كه هر فرد مي‌تواند با عبادت، ضمير باطن و ايمان، به‌طور مستقيم با خدا رابطه برقرار كند، جهانگرايي فرهنگ را به سطحي ديگر ارتقا داد. (واترز، 1379، ص 189) اصلاحات پروتستاني، سرمايه‌داري و ملت ـ دولت را در حدي كه عامل مهمي در گستره جهاني‌شدن باشند، از محدوديت‌هاي فرهنگي مبرا مي‌كند. به همين منظور تا ربع سوم سده بيستم، مذهب در نوگرايي غربي از الگوي فردگرايي پروتستان پيروي مي‌كرد و شايد سرمايه‌داري به كمك پروتستانيسم به نوعي به گسترش فرهنگ غربي در صدسال اخير، همت گماشته است. سرچشمه‌هاي تحولات بالا را بايد در نوگرايي، فرانوگرايي و جهاني‌شدن جست‌وجو كرد. نوگرايي يكپارچگي نظام‌هاي معنوي را از بين مي‌برد، زيرا افراد و خانواده‌ها را منزوي مي‌كند. جوامع را پاره‌پاره و ارزش‌هاي مذهبي و جوهري را انكار مي‌كند، (Robertson,1992, P.164) اما فرانوگرايي تا جايي كه كوره‌راه‌هاي موفقيت مادي هنوز به روشني تعريف نشده‌اند و در حدي كه نهادهاي جمعي اجتماعي (طبقات، مؤسسات طرفدار فورديسم) كمرنگ مي‌شوند، حتي قطعيت‌هاي اجتماعي حاصل از نوگرايي را جابه‌جا مي‌كند. (Harvey,198,P.23) به اين ترتيب جنبش‌هاي مذهبي و قومي بنيادگرا در برابر كنش‌هاي تمايزآميز شديد فرانوگرايي واكنش نشان مي‌دهد.

جهاني‌شدن فرهنگ از اين لحاظ به نوگرايي برمي‌گردد كه يك فرهنگ جهاني در حال شكل‌گيري است (چرا كه نوگرايي يكسان‌سازي را مد نظر قرار مي‌دهد) و از آن نظر با فرانوگرايي ارتباط پيدا مي‌كند كه شعار «جهاني بينديش و محلي عمل كن» (Think Global, Act Local) را سر مي‌دهد. به‌طوري‌كه مي‌خواهد تمام فرهنگ‌ها بتوانند خود را معرفي كنند و جهان متكثر از فرهنگ‌هاي گوناگون شكل بگيرد، اما كدام‌يك در حال شكل‌گيري است؟ نوگرايي يا فرانوگرايي؟ يك فرهنگ يا فرهنگ‌هاي گوناگون؟

 

جهاني‌شدن فرهنگ، جهاني‌سازي فرهنگ

جهاني‌شدن فرهنگ يعني به استقبال يك جهان متكثر از فرهنگ گوناگون رفتن، آشناشدن با فرهنگ‌هاي ديگران، درحالي‌كه جهاني‌سازي نفي فرهنگ ديگران، نفوذ در فرهنگ‌هاي ديگر، غالب‌شدن يك فرهنگ و محل برخورد ايدئولوژي‌هاست. (قزلسفلي، 1379، ص 145)

نانرز در اين مورد مي‌گويد: جهاني‌شدن به نحوي كه از آن صحبت مي‌شود به رشد انفجارآميز بيست تا بيست‌وپنج‌سال گذشته شركت‌هاي چندمليتي غول‌پيكر و ذخاير انبوه سرمايه‌داري اشاره دارد. (نانرز، 1375، ص 45)

به‌طوري‌كه ساموئل هانتينگتون به صراحت اين مسئله را بيان مي‌دارد: «جدال و همزيستي ديگر معنا ندارد، زيرا با فروپاشي كمونيسم، جهان ديگر سراسر غربي، يك كاسه و هماهنگ شده است.» (پيترز، 1368، ص 49)

در عصر حاضر نبردهاي فرهنگي با نبردهاي قدرت هر روز افزايش مي‌يابد. اين نبردها عمدتاً در رسانه‌ها يا از طريق آنها صورت مي‌گيرد، اما رسانه‌ها صاحبان قدرت نيستند. قدرت به‌مثابه توانايي تحميل رفتار در شبكه‌هاي مبادله اطلاعات و به‌كارگيري ماهرانه نمادها نهفته است كه كنشگران اجتماعي نهادها و جنبش‌هاي فرهنگي را از طريق نهادها، سخنگويان و تقويت‌كنندگان فكري بر هم مرتبط مي‌سازد. (كاستلز، 1380، ص 43) بنابراين از نظر كاستلز اين قدرت‌ها هستند كه از طريق رسانه‌هاي جمعي، فرهنگ ما را در سطح جهان تشكيل مي‌دهند.

به همين منظور برخي از صاحبنظران بر اين باورند كه جهاني‌سازي فرهنگ نوعي ظهور جامعه‌اي شبكه‌اي است كه در عصر اطلاعات در ادامه حركت سرمايه‌داري، پهنه فرهنگ، جامعه را در برمي‌گيرد. اگر به اطراف خود بنگريم شاهد نوعي غربي‌سازي جهان هستيم كه نشانه‌هاي آن در تمام زواياي زندگي جوامع شرقي كاملاً مشهود است. مطلب زير شايد مطالب بالا را ملموس‌تر سازد.

«سقوط ديوار برلين، دعوي كاسترو مبني بر اين‌كه حضرت مسيح هم مانند او يك كمونيست بود، نياز به برگزاري انتخابات براي نشستن بشار اسد به جاي پدرش، اعلام دولت تركيه درخصوص غيرقانوني بودن ذبح حيوانات براي مراسم قرباني در ادارات دولتي به‌عنوان يكي از شروط ملحق‌شدن به جامعه اروپا و تقاضاي عربستان براي پيوستن به كميسيون زنان در سازمان ملل مبين اين است كه غرب توانسته به ملت‌هاي غيرعربي بقبولاند بهتر از آنهاست.» (دهشيار، 1379، ص 92) و جهاني‌شدن از اين منظر، يعني تسلط و گستردگي فرهنگ غرب در ديگر جوامع، در اين دوران همه چشم‌اندازِ تاريخي‌اي كه مشخصه فرهنگ غربي بوده داراي اعتبار است. (پارسا، 1375، ص 15) به اطراف خود بنگريم تا گستردگي و عمق آن را دريابيم.

اما پرسش اينجاست كه چرا ما شاهد «جهاني‌سازي فرهنگ»‌ از ناحيه غرب هستيم؟ چرا فرهنگ غرب به صورت الگو درآمده است؟ به باور نگارنده، خرد تكنيكي با عقلانيت ابزاري به‌تدريج و پيوسته خط‌مشي‌هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي را تعيين مي‌كند. انسان‌ داراي «ذهني ابزاري» است(Oakeshot,1962,P.7) و به نظر «وبر» اين ذهن ابزاري او را در كنارگذاشتن اسطوره‌ها و تفكرات غيرمنطقي كمك مي‌كند. سنت‌ها و ويژگي‌هاي فرهنگي كه با معيارهاي علمي بيگانه‌اند بايد كنار گذاشته شوند. علم بايد به‌عنوان نيرويي كه اقتدار نسبت را نابود مي‌كند مورد توجه و امعان نظر قرار گيرد. (Lowith, 1989, P.145)

با توجه به اين‌كه جوامع خارج از محدوده جوامع موسوم به غرب مشروعيت سرمايه‌داري غربي را پذيرفته‌اند و ازسوي ديگر براساس ساختارهاي سنتي و احساسي عمل مي‌كنند، چنانچه بخواهند الزامات سرمايه‌داري را بپذيرند مي‌بايد ساختارها، كردارها و رفتارهاي نهادهاي غربي را بپذيرند. از زاويه ديگر جوامع سنتي كه بيشتر داراي دو ويژگي «الهي» و «نظامي» (ريمون، 1354، ص 84) هستند براي پياده‌كردن و گام‌گذاشتن در راه سرمايه‌داري بايد ويژگي‌هاي علمي و صنعتي را جايگزين آنها كنند.

براساس منطق «وبري» عنصر وحدت‌بخش در عصر مدرن عقلانيت ابزاري است. در چنين چارچوبي، جهاني‌شدن كه حاكميت علم و صنعت را ارج مي‌نهد چيزي نخواهد بود جز سلطه غرب بر كشورهاي غيرغربي.

بر همين اساس نمي‌توان تنها به اين مسئله اذعان كرد كه چون رسانه‌هاي الكترونيك در اختيار قدرت‌هاي سرمايه‌داري است به همين جهت شاهد جهاني‌سازي عمدي فرهنگ از ناحيه غرب هستيم. به باور نگارنده عقلانيت هدفمند فرهنگ غربي مهمترين عامل در جهت جهاني‌سازي فرهنگ غربي است و ديگر عوامل تحت‌تأثير اين عامل قرار دارند.

به همين منظور جوامع غيرغربي بايد درصدد آن باشند كه راه‌حل مناسب براي برخورد با اين پديده را پيدا كنند. به يك تعبير مشكل كنوني جوامع غيرغربي با خود اين پديده نبايد باشد، بلكه در چگونگي كنترل آن نهفته است. جوامع غيرغربي با پذيرش اين مطلب كه «به‌قول رابرتسون نمي‌گويم كه جهان سراسر غربي شود، بلكه حركات و اعمال خود را بايد نسبت به غرب بسنجيم.» سعي كنند راه‌حل مناسب و منطقي با اين پديده كه همچون موجي در راه است پيدا كنند.

 

ارزيابي

جهاني‌شدن فرهنگ را اصطلاحي دانستيم كه تغييرات آن را در نمادهايي همچون عقايد، علايق، ارزش‌ها كه از طريق ارتباط الكترونيك انجام مي‌گيرد، مي‌بينيم و ريشه‌هاي اين مقوله را با نوگرايي و فرانوگرايي بررسي كرديم. جهاني شدن فرهنگ و جهاني‌سازي را از هم جدا كرديم و آن‌گاه مدعي شديم كه جهاني‌سازي از ناحيه غرب رخ داده است. گسترش فرهنگ غربي را تنها به عامل «قدرت» در دست سرمايه‌داري مربوط ندانستيم، بلكه به عامل مهم «عقلانيت» كه فرهنگ غربي بر آن استوار است، مرتبط ساختيم و درنهايت كشورهاي غيرغربي را به راه‌حل مناسب براي برخورد با اين پديده دعوت كرديم.

 

منابع:

1ـ آرون، ريمون، مراحل اساسي انديشه در جامعه‌شناسي، ترجمه باقر پرهام، انتشارات كتاب‌هاي جيبي، تهران، 1354.

2ـ پيترز، يان ندرويان، فوكوياما و دموكراسي ليبرال، ترجمه پرويز صداقت، نشريه اطلاعات سياسي ـ‌ اقتصادي، شماره 80ـ79، 1370.

3ـ پارسا، خسرو، پسامدرنيسم در بوته نقد، مجموعه مقالات، تهران، انتشارات آگاه، 1375.

4ـ دهشيار، حسين، جهاني‌شدن: تكامل فرايند برون‌بري ارزش‌ها و نهادهاي غربي، نشريه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 158ـ157، 1379.

5ـ قزلسفلي، محمدتقي، جهاني‌شدن رويارويي يا همزيستي، نشريه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 156ـ155، 1379.

6ـ كاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات، ترجمه احمد عليقيان و احمد خاكباز، انتشارات طرح نو، تهران، 1380.

7ـ نانرز، مايكل، جهاني‌شدن اقتصاد، ترجمه مجيد مكيان، نشريه فرهنگ توسعه، ش 23، 1375.

8ـ واترز، مالكوم، جهاني‌شدن، ترجمه اسماعيل مرداني و سياوش مريدي، انتشارات سازمان مديريت صنعتي، تهران، 1379.

9- Geertz, C, Internaional Cultures, Basic, New York, USA, 1979.

10- Harvey, D, The condition of Post Modernity, Basill Blaekwell, Oxford, 1989.

11- Cosmopolitianism.www.Muse.jhv.2002.

12- Oakeshot, Michael, Rationalism in Politic and other Essays, London, 1962.

13- Robertson, R. Golobality and Modernity Theory Culture and Society, University of California press, 1992.

14- Pacione, M, Urban Geography, Routledge, New York and London, 2001.

15- Lowith, K, Max weber’s Position on Science, in L, Velodyan P.Lassman max Weber’s Science a Vocation, London, 1989.

 

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  بایگانی مطالب وارده