گزیده

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  |  بایگانی مطالب وارده |      

 

 

   مطلب وارده  

اردیبهشت ماه 1388 - 2009 April 26

 

عدالت؛ مهم ترين ركن دين داري

 

خليل موحد

ساقي‌ به ‌جام ‌عدل ‌بده ‌باده ‌تا گدا غيرت نياوردكه ‌جهان ‌پر بلا كند

(حافظ)

 

مقدمه

سه‌گونه نگاه به عدالت

عدالت به‌عنوان يك مفهوم ذهني آرام‌بخش و يك آرمان عيني مقدس، از نقطه شروع تاريخ انساني تاكنون از ارج و منزلت كم‌نظيري برخوردار بوده، تا آنجا كه براي استقرار آن در صحنه گيتي و در روابط و مناسبات اجتماعي، ميليون‌ها انسان هستي خود را در بارگاه آن قرباني كرده‌اند؛ گرچه باوجود اين همه فداكاري و جان‌فشاني، هنوز تحقق تام و تمام اين باور قدسي براي عدالتخواهان و آزادي‌طلبان جهان، در حكم سيمرغي دست‌نيافتني است.

اين پديده (عدالت و قسط) افزون‌بر اين‌كه مصداق كامل تجلي ايدئال‌‌هاي بشري تلقي شده، همواره موضوعي ناب براي بحث‌هاي وسيع و عميق نظري (البته ناتمام) بين اهل فن بوده است و هيچ جهان‌بيني و ايدئولوژي‌اي را نمي‌توان يافت كه بحث مفهومي درباره عدالت را از منظومه مباحثات تئوريك خود حذف كرده باشد.

اما موضوع عدالت از منظرهاي گوناگوني قابل تحقيق، بررسي و تحليل است. اين نگاه‌ها به پديده عدالت در يك تقسيم‌بندي عبارتند از: الف) نگاه درون ديني ب) نگاه برون ديني ج) نگاه تلفيقي (درون و برون ديني)

الف) نگاه درون ديني

در اين نگرش، شخص پژوهشگر، موضوع عدالت را از منظر و ديدگاهي صرفاً ديني مورد مطالعه و كاوش قرار داده و مواد اوليه و خام استدلال‌هاي آن، محتويات و آموزش‌هاي مستقيم و غيرمستقيم مذهبي است. اين تعاليم و متون مشتمل است بر:

ـ متون مادر و اصلي دين شامل كتب وحياني و گفته‌ها و آموزه‌هاي قطعي پيشوايان و رهبران طراز اول ديني، يعني پيامبران به‌عنوان حاملان و مفسران نخستين وحي و نيز امامان معصوم. (البته در نزد شيعيان دوازده امامي)

ديدگاه‌هاي مفسران، متكلمان، فقيهان، فلاسفه و ساير متفكران ديندار و يا غيردينداري كه برداشت‌ها و دريافت‌هاي خود را از مفهوم، مضمون و كاربرد عدالت در متون ديني، به‌نام دين و معرفت وارد دايره معارف بشري كرده‌اند.

افزون بر تبيين و نظريه‌پردازي درباره عدالت، مي‌توان اين پرسش را نيز مورد بررسي قرار داد كه عدالت چگونه بازتابي در رفتارها و عملكردهاي پيامبران، امامان، مفسران، متكلمان، فقيهان و فلاسفه داشته و نيز حاكمان و سلاطين و خلفايي كه در طول تاريخ، خود را جانشين پيامبر و امام به مردم معرفي مي‌كردند، داراي چه كارنامه عملي در مورد اجراي عدالت در قلمرو فردي و اجتماعي بوده‌اند؟

نتيجه اين‌كه در اين نوع نگاه به عدل و قسط، محقق در كار تحليل روان‌شناختي، جامعه‌شناختي، تاريخي، فلسفي، سياسي ، اقتصادي و اخلاقي عدالت، مستقل از آموزه‌هاي وحياتي نبوده، بلكه در پي آن است كه پيام دين را درباره عدالت ـ هر چه هست ـ از لابه‌لاي منابع اصلي ديني استخراج كرده، كم‌وكيف كاربرد آن را نزد پيام‌آوران دين نمايش داده و به كشف آموزه‌هاي معرفتي و دستاوردهاي عملي عدالت ديني دست يابد. البته نبايد پنداشت كه ورود به منابع ديني براي آگاهي بر نظرگاه‌هاي دين درباره هر مسئله‌اي ، مستلزم باور پيشيني به گزاره‌هاي ديني است، بلكه هركسي كه مجهز به صلاحيت‌هاي لازم عملي و تحقيقي باشد مي‌تواند با مراجعه به كتاب و سنت، پاسخ پرسش‌هاي مفروض خود را دريافت كند.

ب) نگاه برون ديني

در اين نگاه ، محقق، موضوع عدالت ـ و يا هر موضوع ديگري ـ را تنها در چارچوب علوم و دانش‌هاي بشري مورد بررسي قرار داده و پاسخ پرسش‌هاي خود را از كتاب‌ها و ديگر نوشتارهاي ديني و يا با جست‌‌وجو در اعمال و رفتار زعيمان و متوليان رسمي دين دريافت نكرده، بلكه هدف او آگاهي به جايگاه مفهوم عدالت و ارزش علمي و اجتماعي آن در دانش‌هايي مانند جامعه شناسي، اقتصاد، اخلاق، فلسفه و ديگر يافته‌هاي علمي و فراوردهاي عقلي بشر است.

به عبارت ديگر هدف پژوهنده اين است كه درباره عدالت، تحليلي روان‌شناختي ، جامعه‌شناختي، فلسفي، اخلاقي و اقتصادي ارائه داده و از اين طريق به اهداف و نتايجي برسد و به همين دليل به نظر مي‌رسد كه ما با نوعي تقسيم كار روبه‌رو هستيم، با اين توضيح كه روان‌شناس براساس دانش روان‌شناسي، جامعه‌شناس برپايه داده‌هاي علم جامعه‌شناسي، فيلسوف مطابق با عقل فلسفي، نظريه‌پرداز اخلاق در محدوده اصول علم اخلاق و يا فلسفه اخلاق و اقتصاددان بر مبناي ديدگاهي اقتصادي، هركدام مي‌كوشند جنبه‌اي از ابعاد گوناگون پديده عدالت را به بحث گذاشته و احكام خود را صادر كنند.

در اين نگاه (نگاه برون‌ديني خالص) گزاره‌ها و مدعيات و آموزش‌هاي ديني مورد استناد قرار نگرفته و جامعه‌شناس، فيلسوف و ديگر انديشه‌ورزان صرفاً مكشوفات عقلي خود و نيز كاركردهاي عيني عدالت را مبناي داوري درباره عدالت قرار مي‌دهند.

شايان ذكر است همان‌طور كه نگاه درون‌ديني به سوژه عدالت، مختص باورمندان به مذهب نيست، نگاه برون‌ديني نيز در طفيل نامعتقدان به مذاهب نخواهد بود. ديگر اين‌كه درنهايت آنچه براي دانشمند غير مذهبي در باب عدالت حجت خواهد بود همان محصولات نظري متكي بر تحقيقات عقل خودبنيان انسان‌ها و پژوهش‌هاي ميداني است.

ج) نگاه تلفيقي (نگاه درون و برون ديني)

در اين روش، پژوهشگر اعم از اين كه تعلقات ديني داشته و يا برهنه از نگرش‌هاي مذهبي باشد، موضوع مورد مطالعه خود را ـ در اينجا عدالت ـ از دو منظر وحي ـ دين و عقل-علم انساني مورد كنكاش قرار داده و در پايان به نتايجي مي‌رسد. در اين پژوهش هم معارف وحياني ـ مستقيم و غير مستقيم ـ مضبوط در آثار مورد وثوق ديني، مأخذ و منبع معلومات نخستين براي رسيدن به مطلوب هستند و هم مطالعات و تحقيقات جامعه‌شناسي، فلسفي، اخلاقي و... .

اين‌كه در كاربرد روش مختلط براي بحث پيرامون يك موضوع و ازجمله موضوع عدالت، كدام‌يك از دو نگاه درون يا برون‌ديني، تحت‌تأثير ديگري قرار خواهد گرفت، بيشتر در گرو جهان‌بيني و نگرش خود متفكر و پژوهنده خواهد بود، براي نمونه اگر متفكر از قشر روشنفكران و نوانديشان ديني باشد معمولاً اهتمام خواهد ورزيد تا ميان دستورالعمل‌هاي دين در مورد عدالت با دانش‌هاي بشري سازگاري ايجاد كرده و درونمايه‌هاي عقل ـ علم و وحي ـ دين را در خدمت رهايي انسان از شكل‌هاي گوناگون ستم و استضعاف (استبداد سياسي، استعمار خارجي، استثمار اقتصادي، استعمار فكري و استعباد عقيدتي) قرار داده تا عدل و قسط را جهان‌گستر نمايد.

رفته است آوازه‌‌ عدلت چنان كه معطر شد زمين و آسمان

( مثنوي، دفتر سوم،بيت 2422)

ما در اين مقال از ميان نگاه‌هاي سه‌گانه يادشده، عدالت را از منظر ديني (دين اسلام) وگزاره‌هاي وحي‌محور، بررسي كرده و فعلاً قرآن را به‌عنوان بنيادي‌ترين منبع و منشأ تعاليم اسلامي مورد استناد قرار داده و افزون بر اندكي بسط موضوع، به حسب مورد از آفرينش‌هاي مولانا جلالدين بلخي نيز بهره جسته‌ايم.

***

واژه عدل و مشتقات آن 28 بار و در 24 آيه و در ضمن 11 سوره در قرآن به كار رفته است. عدل امّا در قرآن داراي مضمون و كاربردهاي متفاوت است كه در مجموع مي توان آن را در ذيل شش معني صورت بندي كرد:

عدالت ورزي

گواه و شاهد عادل

موزون بودن و تناسب داشتن

غرامت، عوض، بدل، معادل

همتا، شريك و شبيه

گرويدن به حق

ما در اين بخش از نوشتار، در آغاز به ذكر معاني لغت عدل پرداخته و سپس مصاديق معاني پيش‌گفته را در آيات قران نشان خواهيم داد.

عدل درلغت واصطلاح

عِدل به كسر اول (edl) بر وزن قِشر، كِذب و حِفظ به‌معناي معادل، شبيه، همتا، شريك، مساوي، هم وزن، مثل، يك لنگه‌بار، مانند چيزي در وزن، بها و قيمت، جمع آن عدول و اعدال يعني مساوي و هم‌وزن‌گرفتن دو چيز. (1)

عَدل به فتح اول (adl )به معني دادكردن، داد دادن، نهادن هر چيز به‌جاي خود، حد وسط ميان افراط و تفريط در هر يك از قواي انساني، دادگري، انصاف، داد، رعايت اندازه و حد اعتدال در شرابخوري و...، يكسان، قضاوت بي‌طرفانه، عدل‌تر(راست‌تر مثل، شبيه، نظير، مرد شايسته شهادت (عادل)، ميانه‌روي، همتا، عدالت مقابل ظلم و جور.(2) عَدَلَ، يَعدِلُ، عَدل: قسمت برابر، عدل با مصدر عدول به‌معناي برگشتن از راه و طريق.(3) به‌گفته راغب اصفهاني در كتاب المفردات: عدل به فتح عين و عدل به كسر عين، معناي نزديكي داشته، اما عَدل درباره تساوي چيزهايي به‌كار مي‌رود كه ديدني باشد مانند يكساني دوكفه ترازو با هم و يا تساوي دو مقدار گندم و درنتيجه عدل را مي‌توان تقسيم مساوي دانست.(4)

مولانا در تعريف كلي‌ترين معناي عدل مي‌گويد:

عدل چه بود وضع اندر موضع‌اش ظلم چه بود وضع در ناموضع‌اش

عدل چه بود آب ده اشجار را ظلم چه بود آب‌دادن خار را

عدل وضع نعمتي در موضع‌اش نه به هر بيخي كه باشد آبكش

ظلم چه بود وضع در ناموضع‌اي كه نباشد جز بلا را منبع‌اي

ظلم چه بود وضع غير موضع‌اش هين مكن در غير موضع ضايع‌اش

(مثنوي، دفتر پنجم، بيت‌هاي 1090 - 1088 و دفتر ششم، بيت‌هاي 1558 و 2596)

1- عدالت ورزي

عدالت در اصطلاح رايج آن يعني رعايت انصاف، دادگري و پاسداشت حقوق ديگران در آيات زير نمود يافته است.

1-1- بقره، آيه 282:

يا اَيُهَّ الّذينَ آمَنوُا اِذا تَدايَنتُم بِدَين ٍ الِي اَجَلٍ مُسَميًً فَاكتُبُوهُ وَ ليَكتُب بَينَكُم كاتِبٌ بِالعَدل وَ لايَابَ كاتبُ اَن يَكتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللّهُ فَليَكتُب وَ ليُملِلِ الَّذي عَلَيهِ الحَقُّ وَ ليَتِقَّ اللّهَ رَبَّهُ وَ لايَبخَس مِنهُ شَيئأ فَاِن كانَ الَّذي عَلَيهِ الحَقُّ سَفيهاً اَو ضََعيفاً اَولا يَستَطيعُ اَن يُمِلَّ هُوَ فَليُملِل وَلِيُّهُ بِالعَدلِ و استَشهِدوُا شَهيديَن ِ مِن رِجالِكُم فَاِن لَم يَكُونا رَجُلَينِ فَرَجُلٌ وَ امرَاتانِ مِمَّن تَرضَونَ مِن الشُهداء اَن تَضِلَّ اِحديهُما فَتُذِكّرَ اِحديهُمَا الاُخري وَ لايَابِ الشُهَداءُ اِذا مادُعُوا وَ لاتَسموُا اََن تَكتُبوُهُ صَغيراً اَو كَبيراً اِلي اَجَلهِ ذلِكُم اَقسَطُ عِندَاللّهِ وَ اَقوَمُ لِلشَهادَة وَ اَدني اَلّاتَرتابوُا اِلّا اَن تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُديرُونَها بَينَكُم فَلَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ اَلّا تَكتُبُوها وَ اَشهِدوُا اِذا تَبايَعتُم و لايُضارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ وَ اِن تَفعَلوُا فَاَنَّهُ فُسُوقٌ بِكُم وَ اَتّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُم اللهَ وَ اللهُ بِكُلِّ شَي ٍ عَليمٌ.

ترجمه: اي كساني‌كه ايمان آورده‌ايد هنگامي‌كه بدهي مدت‌داري (بر اثر وام يا معامله) به يكديگر پيدا مي‌كنيد، آن را بنويسد، بايد نويسنده‌اي از روي عدالت (سند را) بنويسد، كسي‌كه قدرت بر نويسندگي دارد، نبايد از نوشتن خودداري كند، همان‌طوركه خدا به او تعليم داده است، پس بايد (به‌خاطر اين موهبت الهي) بنويسد و آن كسي‌كه حق بر گردن اوست بايد املا كند و تقواي خدا پيشه سازد و چيزي فروگذار ننمايد، و اگر كسي كه حق بر گردن اوست سفيه يا (از نظر عقل) ضعيف و يا (به‌خاطر لال‌بودن) توانايي بر املاكردن ندارد بايد سرپرست او (به‌جاي او) با رعايت عدالت املا كند و دو نفر از مردان خود را (بر اين حق) شاهد بگيريد و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن، از كساني‌كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند انتخاب كنيد (و اين دو زن بايد با هم شاهد قرار گيرند) تا اگر يكي انحرافي يافت، ديگري به او يادآوري كند و شهود نبايد به هنگامي‌كه آنها را (براي شهادت) دعوت مي كنند خودداري نمايند. و از نوشتن (بدهي) كوچك يا بزرگ مدت دار ملول نشويد (هر چه باشد بنويسيد) اين در نزد خدا به عدالت نزديكتر است و براي شهادت مستقيم‌تر و براي جلوگيري از ترديد و شك (و نزاع و گفت‌وگو) بهتر مي‌باشد، مگر اين‌كه داد و ستد نقدي باشد كه در ميان خود دست به دست مي‌كنيد كه گناهي بر شما نيست كه آن را ننويسيد و هنگامي‌كه خريد و فروش (نقدي) مي‌كنيد (باز هم) شاهد بگيريد و نبايد به نويسنده و شاهد (به خاطر حق‌گويي) زياني برسد (و تحت فشار قرار گيرد) و اگر چنين كنيد از فرمان پروردگار خارج شده‌ايد و از خدا بپرهيزيد و خداوند به شما تعليم مي‌دهد و خداوند به همه چيز دانا است.

اين آيه كه طولاني‌ترين و مفصل‌ترين آيات قرآن است(5) و آيه پس از آن نوعي دستورالعمل براي انجام برخي معاملات به‌شمار مي‌آيد كه به عقيده برخي مفسران مشتمل بر قريب بيست حكم از اصول احكام قرض و رهن و غير آن دو است(6) و برخي نيز آن را حاوي هجده دستور در مورد داد و ستد مالي دانسته‌اند.(7) به باور يكي ديگر از مفسران، آيات يادشده دربرگيرنده چهارده حكم منصوص درباره به ثبت اسناد معاملات است.(8)

اما نكاتي كه در مورد كاربرد دو واژه عدل و قسط از اين آيه دريافت مي‌شود به اجمال عبارتند از:

ـ نويسندگان اسناد و مدارك معاملاتي بايد آن اسناد و مدارك را از دو بعد لفظي و مفهومي به‌درستي نوشته و از افزايش و كاهش لفظي مفاد توافقنامه و يا تحريف معنوي آن اجتناب نمايند. طبيعي است نويسنده افزون بر سواد نوشتن بايد به قوانين معاملات نيز آگاه بوده تا شرط لازم براي مكتوب‌كردن محتواي قرار داد به شيوه‌اي صحيح و بر بنياد حق و عدالت (كاتب بالعدل) را واجد باشد.

ـ سرپرست و صاحب اختيار و وكيل افرادي كه سفيه واز نظر عقلي ضعيف و يا لال بوده كه قادر به املاكردن و بيان مفاد قرارداد نيستند نيز بايد مضمون توافق‌هاي انجام شده در مورد هر معامله‌اي را به‌درستي و عادلانه (بالعدل) بيان كرده تا مكتوب شود و براي اثبات صحت آنچه بايد نوشته شود و درحقيقت براي محكم‌كاري و به‌عنوان عاملي بازدارنده از تحريف لفظي و معنوي قرار داد ـ كه در اينجا مصداقي از بي‌عدالتي به‌شمار مي‌آيد ـ ضروري است افراد مورد اعتماد شامل دو مرد و يا يك مرد و دو زن را شاهد بر كتابت معامله قرار دهند.

ـ نوشتن مفاد قرار داد مربوط به پرداخت و دريافت وام و قرض و نيز معاملات غير نقدي ديگر اعم از اين كه مقدار آن كم و يا زياد باشد نبايد اسباب ملامت و دل نگراني طرفين داد و ستد گردد؛ زيرا مفاد معامله، شك و ابهام‌زايي در مورد مدعيات طرفين را كاهش داده و بهتر مي تواند مورد استناد حقوقي قرار گيرد و به همين دليل اين شيوه انجام كار در پيشگاه خدا به عدالت نزديكتر است (ذلكم اقسط عندالله) ضمن اين‌كه به هر حال بايد حرمت نويسندگان و گواهان حقگوي را نگه‌داشت، زيرا زيان‌رساندن به آنها در واقع باعث ضرر خود معامله‌گران شده و موجب خروج از فرمان حق مي‌شود.

2-1- نسا، آيه 3 :

وَ اِن خِفتُم الّا تُقسِطوُا في اليَتامي فَانكِحوُا ما طابَ لَكُم مِنَ النِّساءِ مَثني وَ ثُلاثَ وَ رُباعً فَاِن خِفتُم اَلّا تَعدِلوُا فَواحِدَة اَو مامَلَكَت اَيمانَكُم ذلِكَ اَدني اَلّا تَعوُلوا.

ترجمه: اگر بترسيد كه مبادا درباره يتيمان مراعات عدل و داد نكنيد پس آن كس از زنان را به نكاح خود درآوريد كه شما را نيكو و مناسب با عدالت است؛ دو يا سه يا چهار و اگر مي‌ترسيد كه نتوانيد بين آنها به عدالت رفتار كنيد تنها يك همسر بگيريد و يا از زناني كه مالك آنها هستيد استفاده كنيد كه اين كار، بهتر از ظلم و ستم جلوگيري مي‌كند.

اين آيه داراي شأن نزول و پيشينه‌اي است كه نشان مي‌دهد در دوران پيش از اسلام و حتي بعد، افرادي دختران يتيم را به تكفل خود درآورده و پس از ازدواج با آنان و تسلط بر دارايي‌شان، هرگاه اراده مي‌كردند آنها را به حال خود رها مي‌ساختند كه اين خود، نمونه‌اي از بي‌عدالتي به‌شمار مي‌رود و به همين دليل به مؤمنان گفته مي‌شود كه اگر قادر به رعايت عدالت درباره حقوق دختران يتيمي كه به ازدواج خود درآورده‌ايد نيستيد بايد از ازدواج با آنها خودداري كرده و با زناني ديگر كه بتوانيد با آنها به شيوه‌اي عادلانه رفتار نماييد، تشكيل خانواده دهيد و حداكثر مي‌توانيد با چهار زن ازدواج نمايند، اما اين ازدواج‌ها مشروط به رعايت عدالت بين آن زن‌هاست و در غير اين صورت بايد به يكي بسنده كرد گرچه مي‌توان از كنيزان، همسر دومي را برگزيد.

البته مسئله چند همسري داراي گذشته‌اي دور و دراز در تاريخ بوده و در اسلام نيز به صورت عقد دائم مطابق آيه يادشده ازدواج يك مرد با چهار زن تجويزشده، ولي به‌طوري‌كه به‌صراحت در آيه آمده، تحقق اين اجازه، منوط به رعايت عدالت عملي بين همه همسران مي‌باشد؛ امري كه بس دشوار مي‌نمايد.

پس در اينجا با دو دستور كلي براي اجراي عدالت روبه‌رو هستيم، يكي رعايت عدالت بين دختران يتيمي كه افراد به ازدواج خود درمي‌آورند و نيز رعايت عدالت بين همسراني كه يتيم نبوده و به ازدواج مردان در مي‌آيند.

در پايان نيز گفته شده كه تك‌همسري و يا انتخاب كنيز مي‌تواند زمينه بيشتري را براي جلوگيري از ظلم و ستم فراهم نمايد.(9)

3-1- نسا،3-2- آيه 58:

اِنَّ اللّهَ يَامُرُكم اَن تُوُدُّوا الاَماناتِ اِلي اَهلِها وَ اِذا حَكَمتُم بَينَ النّاسِ اَنََّ تَحكُموا بِالعَدلِ اِنَّ اللّهَ نِعمّا يَعِظُكُم بِهِ اِنَّ اللهَ كانَ سَميعاً بصيراً.

ترجمه: خدا به شما فرمان مي‌دهد كه امانت‌ها را به صاحبان آن برگردانيد و هنگامي‌كه ميان مردم داوري مي‌كنيد به عدل داوري كنيد، خدا پند و اندرزهاي خوبي به شما مي‌دهد. خداوند شنوا و بيناست.

در اين آيه به عموم مردمان امر شده كه امانت‌هايي را كه ممكن است مادي و يا معنوي، فردي و يا اجتماعي باشد بايد به افراد شايسته و باصلاحيت سپرد و هم به‌طوركلي دستور مي‌دهد هرگاه در مقام داوري در ميان مردم قرار گرفتيد تنها براساس حق و عدالت داوري كنيد. اين داوري ممكن است در مورد اختلافات جزئي و كم‌اثر و نه‌چندان مهم بوده و يا ممكن است درباره نزاع و كشمكش‌هاي بزرگ و پر اهميتي باشد كه در قلمروهاي مختلف اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي و... بين دو فرد يا دو دسته و گروه با يكديگر و يا بين دولت و ملت ويا ميان دو دولت بروز كرده و براي پايان‌دادن به آنها نيازمند مراجعه به افراد ديگر به‌عنوان داور و قاضي باشيم. و به هر حال چه كسي كه مسئوليت قضاوت و حكميّت به صورت رسمي به‌عهده دارد نظير قضات دادگستري و ساير افراد در نهادهاي حكومتي و چه افرادي كه به صورت غيررسمي به داوري مي‌پردازند مانند داوري والدين بين فرزندان و يا معلمان بين دانش‌آموزان و يا ريش‌سفيدان بين اهالي محل ، بايد كاملاً نسبت به رعايت حقوق طرفين نزاع، اهتمام و وسواس لازم به خرج داده و در تمام مراحل قضاوت از خط عدالت و داوري منصفانه خارج نشوند، زيرا به گفته مولانا:

عدل باشد پاسبان كام‌ها نه به شب چوبك زنان بر بام‌ها

(مثنوي، دفتر چهارم، بيت 730)

4-1- نسا،4-2- آيه 129:

وَ لَن تَستَطيوُا اَن تَعدِلوُا بَينَ النِساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَميلوُ كُلَّ المَيلِ فَتَذَروُها كَالمُعَلَّقَةٍ وَ اِن تُصلِحوُا وَ تَتَقوُا فَاِنَّ اللّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً.

ترجمه: و هرگز نمي‌توانيد در ميان زنان (به تمام معنا) عدالت كنيد هر چند كوشش نماييد، ولي به كلي تمايل خود را متوجه يك طرف نسازيد كه ديگري را به صورت بلاتكليف در آوريد و اگر راه اصلاح و تقوا پيش گيريد، خدا آمرزنده و مهربان است.

اين آيه نيز مانند آيه سوم همين سوره، به نوعي به چند همسري مردان و چگونگي رفتار آنان با همسرانشان مربوط مي‌شود. اين آيه تصريح مي‌كند يك شخص حتي اگر تلاش مضاعفي هم به خرج دهد قادر به رعايت عدالت تمام عيار بين همسران خود نيست، ولي در عين حال به مصداق مالايُدركُ كُلّهُ لايُتركُ كُلّهُ، شخص نبايد تمام تمايل قلبي و دروني خود را نثار يكي كرده و همسران ديگرش را به‌كلي از محبت خود محروم نموده و با بلاتكليف ساختن آنان، اسباب نقض حقوقشان شود.

5-1-نسا، آيه 135 :

يا ايُّها الّذينَ آمَنوُا كُونُوا قَوامينَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَو عَلي اَنفُسِكُم اَوالولدَينِ وَ الاقرَبينَ، اِن يَكُن غَنيّاً اَو فَقيراً فَاللّهُ اَولي بِهِما، فَلاتَتَبِّعوُا الهَوي اَن تَعدِلوا وَ اِن تَلوُوا اَو تُعرِضُوا فَاِنَّ اللّهَ كانَ بِما تَعمَلُونَ خَبيراً.

ترجمه: اي ايمان‌آورندگان، كاملاً عدالت را بپا داريد، براي خدا گواهي دهيد حتي اگر به زيان خود شما يا پدر و مادر يا نزديكان شما باشد. چه غني باشند يا فقير، خدا سزاوارتر است كه از آنان حمايت كند پس، از هوي و هوس پيروي مكنيد كه از حق منحرف خواهيد شد و اگر حق را تحريف كنيد و يا از اظهار آن خودداري نماييد خدا به آنچه انجام مي‌دهيد آگاه است.

اين آيه از آيات كليدي و شاخص قرآن در توصيه و تأكيد به برپايي قسط و عدل توسط معتقدان به خدا در عرصه اجتماعي است. كساني‌كه بايد از هيچ كوشش فردي و جمعي و حتي هزينه‌زا براي بناي ساختمان جامعه بر بنياد عدالت دريغ نورزند، زيرا آنها مخاطب كونوا قوامين هستند و قوام صيغه مبالغه است و قوامين بالقسط كامل‌ترين شكل قيام است و گفتن ندارد كه استقرار تام و تمام قسط و عدل در مناسبات اجتماعي و روابط بين افراد كاري است سخت و پر مانع كه شايد همگان قادر به انجام آن نباشند.

در اين آيه، افزون‌بر دستور كلي بر قيام بالقسط، به ذكر برخي مصاديق آن نيز مي‌پردازند ازجمله اين‌كه بايد براساس رضاي حق شهادت داد و در دادن گواهي و شهادت نه‌تنها نبايد منافع شخصي ناحق خود را در پيشگاه عدالت ناديده گرفت، بلكه رابطه خويشاوندي و ژنتيكي با افراد و اشخاص مانند پدر، مادر و ديگر فاميل نيز نبايد مانع از اداي شهادت مطابق با حق و عدالت و صادقانه شود. فقر و غناي افراد نيز نبايد اسباب تحريك احساسات و يا ترس، ميل و گرايش ناصواب شهادت‌دهنده به اداي شهادت ناحق عليه يكي از طرفين دعوا شود. اينجا بايد پرچم درخشان بي‌بديل قسط را بر فراز جامعه به پرواز درآورد، در اين جايگاه، گواه عادل نه پدر دارد و نه مادر و نه ساير خويشاوندان، او خود را نيز به نوعي فراموش مي‌كند.

نه دوستي و دشمني احتمالي با توانگران او را به كذب‌گويي مي‌كشاند و نه احساس عاطفي و يا كينه‌ورزي او نسبت به تهيدستان، ضرورتاً او را از حكم وجدان، عقل و دين براي شهادت صحيح بازمي‌دارد.

كي كند آن مست جز عدل وصواب كه زجام حق كشيد ست او شراب

(مثنوي،دفتر پنجم،بيت 3108)

البته در اينجا نيز انسان بي‌تأثير از ساختار قواي دروني خود و ازجمله آمال‌ها و هوس‌هاي نفساني ناپسند نيست و به همين دليل به او توصيه مي‌شود كه مراقب دستورات نفس اماره باشد كه هر لحظه ممكن است او را از مسير حق و راستگويي منحرف گرداند. به‌هر حال بايد دانست كه چه افراد شهادت را تحريف كنند و يا اين‌كه اصلاً شهادت ندهند، خدا بر اعمالشان آگاهي دارد.(10)

چون گواهي بندگان مقبول نيست عدل او باشد كه بنده غول نيست

(مثنوي، دفتراول،بيت 3822)

6-1- مائده،6-2- آيه 8:

يَا ايُّها الَّذينَ امَنُوا كُونُوا قَوّامينَ لِلِّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ و لايَجرِمَنَّكُم شَنانُ قَومٍ علي اَلّا تَعدِلوُا اعِدِلوُا هُوَ اَقرَبُ لِلتقَّوي وَ اَتَّقوُااللهَ اِنَّ اللَه خَبيرٌ بِما تَعمَلوُن.

ترجمه: اي ايمان‌آورندگان، همواره براي خدا قيام كنيد و از روي عدالت گواهي دهيد، دشمني با گروهي شما را به گناه ترك عدالت نكشاند، عدالت كنيد كه به تقوا نزديكتر است و از خدا بترسيد كه از آنچه انجام مي‌دهيد آگاه است.

اين آيه مخاطبان را به گواهي و شهادت‌دادن براساس قسط، عدل و حق دعوت مي‌كند و با توجه به واقعيت‌هاي موجود در روابط انس و نگاه آنها به يكديگر كه گاه به خاطر وجود عقده‌ها، كينه‌ها، حسادت‌ها و ديگر عناصر منفي باطني و گاه نيز به علل اجتماعي مانند رقابت‌هاي خانوادگي، قبيلگي، محلي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و.. افراد و گروه‌هاي مختلف در داوري خود درباره انديشه‌ها، گفتارها و عملكردهاي ديگران، عدل و انصاف را كه بايد در متن باشد به حاشيه رانده و يا آن را به‌كلي از صحنه خارج مي‌كنند و غرض حجاب فهم حقيقت مي‌گردد كه:

چون غرض آمد هنر پوشيده شد صد حجاب از دل به سوي ديده شد

(مثنوي، دفتر اول، بيت 334)

قرآن مؤمنان رابه رعايت گواهي عادلانه در سامانه اجتماعي فراخوانده و تأكيد مي‌كند كه حتي دشمني‌ها و كشكمش‌ها و رقابت‌هاي مخرب نيز نبايد دستاويزي براي عدول و خروج از خط و مدار عدالت شده، انسان‌ها را در مسير خطرناك تجاوز به حقوق مادي و معنوي ديگران سوق دهد. حتي دشمني با افراد نبايد جاده صاف نقض سيستماتيك (منظم) و يا غيرسيستماتيك (خودسرانه و نامنظم) حقوق سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ديگران و ازجمله كاربرد هر نوع نان‌بري، پرده‌دري، توهين، افترا و تهمت به ناموافقان براي تخريب و درنهايت بدركردن آنان از صحنه‌هاي گوناگون زندگي جمعي باشد.

بر پايه اين آيه،اخلاق و انصاف حكم مي‌كند كه گناهان و جرايم ناكرده را به هيچ‌كس و ازجمله به منتقدان و دشمنان خود نسبت نداده و هم اين‌كه كارهاي مثبت آنان را ناديده نگيريم.

نتيجه اين كه رعايت عدالت و پاسداري از حقوق خلق، ركن بنيادين تقوا و دينداري است و كساني كه از اين موهبت آسماني و آموزه عرشي بي‌بهره‌اند، حتي اگر غرق در اعمال عبادي مانند نماز، روزه و حج نيز باشند نمي‌توان آنان را وابسته به خانواده دينداران واقعي شمرد.

هر كه عدل عمرش ننمود دست پيش او حجاج خوني عادل است

(مثنوي دفتر پنجم، بيت 3596 )

به گمان ما در جهان پر از استبداد، استثمار، استبعاد، استحمار و استعمار كنوني، بالاتر از اجراي تمام عيار عدالت در روابط دولت ـ ملت، ملت ـ‌ ملت و دولت ـ دولت هيچ آرماني وجود ندارد و هيچ فني شريف‌تر از فن عدالت و قسط نيست كه پيامبر اسلام هم فرمود: اَلمُلكُ يَيقي مَعَ الكُفر وَ لايَبقي مَع الظّلم. حكومت‌ها و دولت‌هاي كافر و ناباورمند به مبدأ و معاد ـ به علت رعايت عدالت ـ كه آزادي نيز از اركان آن است ـ قادر به ادامه حاكميت خود هستند، اما حاكمان ظالم و ستمگر به هر نام و اسم و رسمي كه باشند، حكومتشان ناپايدار و در سراشيبي سقوط است، كه به گفته صائب تبريزي:

دولت سنگدلان را نبود استقرار سيل از كوه به تعجيل روان مي‌گردد

7-1- انعام،7-2- آيه 152:

وَ لاتَقرَبوُا مالَ اليَتيم اِلّا بالتّي هِيَ اَحسَنُ حَتّي يَبلُغَ اَشُدَّهُ وَ اَوفُوا الكَيلَ وَ الميزَانَ بِالقِسطِ لانُكَلِّف نَفساً اِلَّا وُسعَها وَ اذا قُلتُم فَاعدِلوا وَ لَو كانَ ذا القُربي وَ بِعَهدِ اللهِ اَوفُوا ذلِكُم وَصَيكُم بِه ِ لَعَلّكُم تَذَكّرُونَ.

ترجمه: به مال يتيم جز به نحو احسن نزديك نشويد تا به حد رشد رسد و حق پيمانه و وزن را به عدالت ادا كنيد ، هيچ‌كس را جز به اندازه توانايي‌اش مكلف نمي‌سازيم، و هنگامي‌كه سخن مي‌گوييد عدالت را رعايت كنيد، حتي اگر در مورد نزديكان شما باشد و به‌ عهد خدا وفا كنيد، اين چيزهايي است كه خدا شما را به انجام آنها سفارش مي‌كند تا اندرز بگيريد.

اين آيه متضمن دستورالعملي اخلاقي و اجتماعي و بايد و نبايدهايي است كه افراد موظف به اجراي آن هستند و با توجه به درونمايه آيه پيش (آيه 151)، اين فرامين، اختصاص به پيروان دين و آيين خاص نداشته و به صورتي عام دربرگيرنده همه باورمندان به اديان و شرايع الهي است و اين قابليت را دارد كه از دايره معتقدان و ملتزمان به فرامين اديان معطوف به وحي فراتر رفته و همه انسان‌ها را مخاطب قرار دهد، زيرا عموم اين پيام‌ها مستقل از نگرش‌هاي ديني، از پشتوانه عقل سليم انساني و خردجمعي نيز برخوردار بوده و به نوعي امري همگاني و فرا زماني و فرامكاني ‌ند.

آموزه‌هايي كه به تصريح و يا به تلويح، از آيه پيش گفته استنباط مي‌شوند عبارتند از:

ـ به مال و دارايي افراد يتيم و بي‌سرپرست كه هنوز به رشد و بلوغ عقلي نرسيده و قادر به استفاده بهينه از امكانات و سرمايه‌هاي مادي خود نيستند نبايد دست‌اندازي و تجاوز كرد، مگر اينكه قصد اصلاح و بهره‌گيري مفيد از آن اموال داشته و براي جلوگيري از اتلاف و هدر رفتن آن اموال باشد كه در اين صورت هم عقل، هم شرع و حتي عرف حكم مي‌كند كه بايد از حيف و ميل اموال آنها ( يتيمان) جلوگيري كرد. طبيعي است هنگامي‌كه يتيمان به مرحله‌اي از رشد عقلي و ذهني برسند كه خود قادر به حفاظت از امكانات و سرمايه‌هاي مادي خود باشند، مسئوليت حفظ و يا هزينه‌‌كردن آن اموال به‌عهده خودشان بوده و اصولاً دخالت، دخل و تصرف افراد ديگر در اموال آنها ـ مگر با علم، اطلاع، اراده، اختيار و تفويض مالكان ـ غيرقابل قبول خواهد بود.

ديگر اين‌كه گرچه آيه در مورد عدم‌تعرض به مايملك صغيران محروم از پدر و مادر ازسوي ديگران، صراحت دارد، اما مي‌توان با نگاهي كلي‌تر اين نكته را نيز استنتاج كرد كه حرمت، آبرو، حيثيت انساني و سرمايه‌هاي معنوي آنها نيز بايد از هر نوع خدشه، تحقير وتوهين مصون بوده و از همه حقوق انساني آنان نيز پاسداري به عمل آيد. انجام اين رفتارها خود نوعي از عدالت‌ورزي است.

ـ حق پيمانه و وزن را بايد به عدالت ادا كرد، گرچه نگاه سطحي و ظاهري به مفاد اين جمله امري، بيانگر اين است كه افراد و كساني كه با وزن، مقياس، ترازو، خريد و فروش سروكار دارند بايد معيارهاي عادلانه و منصفانه‌اي را در پيمانه‌نمودن و وزن‌كردن اجناس رعايت كرده و به عمل غيراخلاقي و ناعادلانه كم فروشي و يا ديگر مصاديق غش و تقلب در معامله متوسل نشوند، اما با بينش عميق‌تر و موشكافانه‌تر مي‌توان برداشت كرد رفتار عادلانه در وزن و پيمانه، شامل پرهيز از هر نوع افراط و تفريط در توصيف شخصيت فردي و اجتماعي انسان‌ها و افزايش و يا نقصان غيرحقيقي و بريده از واقعيت در مورد حد و اندازه و شأن علمي، ديني، اجتماعي، سياسي و... آنهاست. به بيان ديگر هر گاه فردي را فراتر يا پايين‌تر از آنچه در واقع هست توصيف مي‌كنيم، وقتي به مداحي كساني مي‌پردازيم كه هيچ شأني براي ممدوح‌شدن ندارند و يا به ذم، طعن و لعن افرادي مشغول شده، اوصاف ناپسندي را بر تن آنان مي‌پوشانيم در حالي كه سزاوار اتصاف به اين صفات نكوهيده نيستند، در حقيقت به اَوفُوا الكَيلَ وَ المِيزانَ بِالقِسطِ متعهد و پايبند نبوده‌ايم، زيرا «ايفا به قسط، عبارت است از عمل‌كردن به عدالت بدون اجحاف» (11)

همچنين در يك نگاه ژرف‌گرايانه، رعايت كامل حقوق فردي و اجتماعي مردمان با هر جهان‌بيني و ايدئولوژي نيز اين استحقاق را دارد كه از مصاديق والاي اَوفُوا الكَيلَ و المِيزانَ بِالقِسطِ قرار گيرد.

‌ـ مسئوليت افراد براساس مجموعه توانايي‌ها، سرمايه‌ها، امكانات، نعمت‌ها و مواهب مادي و معنوي كه در اختيار آنها قرار گرفته قابل محاسبه و سنجش است و فراتر از آنچه از امتيازات يادشده به انسان داده شده از او وظيفه و مسئوليت و پاسخگويي خواسته نمي‌شود. بين اختيار، مسئوليت و پاسخگويي رابطه‌اي مستقيم وجود دارد، هركس از اختيارات، قدرت، ثروت و دانش بيشتري برخوردار است، متناسب با داشته‌هايش نيز در برابر خدا و خلق مسئوليت افزون‌تري خواهد داشت.

آدميان در بعد فردي از نظر قواي جسماني، استعدادهاي عقلاني، توانمندي‌هاي روحي و عاطفي و ديگر سرمايه‌ها، همگي در يك قواره و مقياس واحد نيستند، همچنين با توجه به موقعيت اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي متفاوت، نمي‌توان از تمام انسان‌ها، الزاماً انتظارات و درخواست‌هاي مشابه و يكساني داشت. اجراي دقيق همه‌جانبه عدالت ـ در اينجا در مراعات عادلانه وزن و پيمانه ـ افزون‌بر مجهزبودن به سرمايه‌هاي علمي مورد نياز و اگاهي به مصاديق عدل و ظلم، نيازمند ظرفيت بالاي روحي و رواني افراد است و طبيعي است كه هرگاه دانسته‌ها و نيز سعه‌صدر و توانايي روحي انسان‌ها متفاوت باشد نمي‌توان به يك ميزان از آنان انتظار اجراي عدالت داشت.

اين گزاره خبري كه خداوند وظيفه و تكليفي را فراتر از توان فيزيكي، ذهني و روحي افراد بر آنها بار نخواهد كرد، آموزشي براي آحاد انسان‌ها نيز به‌شمار مي‌رود كه آنها نيز در واگذاري مسئوليت به افراد، قابليت‌ها، شايستگي‌ها و توانمندي‌هاي آنان را ارزيابي و لحاظ كرده و بيش از آنچه در توان آنهاست نه بر آنان تحميل كنند و نه از آنان مطالبه.

رعايت اين ضابطه نيز خود از مصاديق عدالت است.

ـ هرگاه انسان لب به سخن مي‌گشايد و يا درباره ديگران به گفت‌وگو مي‌پردازد و يا در مقام داوري و قضاوت و اداي شهادت و گواهي‌دادن است، بايد عادلانه سخن گويد و دادگرانه قضاوت و داوري كرده و گواهي دهد. براي انجام اين فريضه متعالي و بي‌همتاي انساني (عدالت) نبايد بين افراد نزديك (خويشاوندان، دوستان، آشنايان، همفكران و..) يا كساني‌كه فاقد ارتباط و قرابت‌هاي پيش گفته هستند، تبعيض و دوگانگي قائل شد، يعني آن‌گاه كه درباره اعوان و انصار خود سخن گفته و داوري مي‌كند پرچم عدالت برافروزد و آن‌گاه كه نوبت به ديگران رسيد، آن پرچم را بر زمين گذاشته و بندگان خدا را به دو گروه خودي و غيرخودي تقسيم كرده، چتر گفتار و قضاوت عادلانه را بر سر خودي‌ها بگستراند و غيرخودي‌ها را از طعم و لذت شيرين عدالت و زيست در سايه آن محروم سازد.

اين دستور صريح آيه است كه به عدالت بايد سخن گفت و حكم راند، حتي اگر خويشاوندان سببي و نسبي (فكري، ايدئولوژيكي، صنفي و نژادي) از آن زيان ببينند و غير خويشاوندان (غيرخودي‌ها) به سود برسند. وابستگي‌هاي ژنتيكي، خوني، طايفه‌اي و دلبستگي‌هاي روحي، عاطفي و همبستگي‌هاي سياسي، اقتصادي و صنفي نبايد به قرباني‌شدن فرشته عدالت بينجامد.

8-1- سوره نحل،8-2- آيه 76:

وَ ضَرَبَ مَثَلاً رَجُلَينِ اَحَدُهُما اَبكم لايَقدِرُ عَلي شَيءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلي مَولهُ اَينَما يُوَجِّههُ لايَاتِ بِخَيرٍ هَل يَستَويُ هُوَ و مَن يامُرُ بِالعَدلِ وَ هُوَ عَلي صراطٍ مستقيمٍ.

ترجمه: خدا مثالي مي‌زند درباره دو مرد كه يكي از آنان لال بوده و قادر به انجام هيچ كاري نيست و سربار صاحبش مي‌باشد كه او را به سراغ هر كاري بفرستد عمل خوبي انجام نمي‌دهد. آيا چنين انساني با كسي كه به عدالت فرمان داده و بر راه راست قرار دارد مساوي است؟

اين آيه در مقام مقايسه دو فرد با ويژگي هاي متفاوت است . از اين دو انسان يكي لال و گنگ مادرزاد است، قادر به انجام هيچ كاري نيست، سربار صاحب و ارباب خودش است و به مأموريت‌ها و كارهايي كه ازسوي مولا و اربابش به او واگذار مي‌شود به‌درستي عمل نمي‌كند و يكي ديگر انساني است كه به عدل و داد فرمان داده و بر صراط و مسير مستقيم است.

قرآن اين پرسش را به صورت استفهام انكاري مطرح مي‌كند آيا اين دو مرد با يكديگر مساوي‌اند؟

طبيعي است كه پاسخ منفي است و نمي‌توان يك فرد گنگ و ناتوان و مسلوب‌الاختيار را كه كار مثبتي از او صادر نمي‌شود در تراز يك انسان عدالتخواه و امركننده به عدالت و پوينده مسير مستقيم قرار داد. عدالتي كه به تعبير محمدحسين طباطبايي «آخرين درجه كمال است كه يك فرد غير ابكم ممكن است به آن درجه برسد، هم خود را بدان بيارايد و هم ديگران را از آن برخوردار مي‌كند.»(12) عدالتي كه در درون خود شخص مستقر و نهادينه‌شده و سپس در رفتار و كردارش تجلّي و عينيت يافته و با فروگذاري از افراط و تفريط در اعمالش، ديگران را نيز به رعايت اين فضيلت بزرگ انساني و ديني جاودانه رهنمون مي‌سازد.

9- 1-سوره نحل، آيه 90:

اِنَّ اللّهَ يَامُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسان وَ ايتاءِ ذي القُربي وَ يَنهي عَنِ الفَحشاءِ و المُنكَرِ وَ البَغي يَعِظُكُم لَعَلَّكُم تَذكَّرُون.

ترجمه: خداوند به عدل، احسان و بخشش به نزديكان فرمان مي‌دهد و از اعمال ناپسند، منكر و ستمگري نهي مي‌كند، خدا به شما اندرز مي‌دهد شايد پند گيريد.

در اين آيه، مخاطبان به عمل به سه رفتار فراخوانده و اندرز داده مي‌شوند: عدل، احسان و بخشش به نزديكان و از سه كنش منع مي‌شوند: اعمال زشت، ناروا، ظلم و جور.

عدل، احسان و بخشش به تعبير علامه طباطبايي (1360ـ1281) « مهمترين حكمي است كه اساس اجتماع بشري با آن استوار است و از نظر اهميت به ترتيب يكي پس از ديگري قرار دارند.»(13)

درحقيقت، رفتار عادلانه نسبت به ديگران و رعايت حقوق همه‌جانبه آنان، همان نيكي‌كردن و خيررساني مادي و معنوي نسبت به انسان‌ها بوده كه به گفته امام‌علي (ع) يا همنوع ما هستند و يا هم دين و در هر حال عيال خدا به‌شمار مي‌آيند و نيز كرم، بخشش و سود رساني به اقربا و نزديكان كه گرچه ظاهراً دربرگيرنده خويشاوندان نزديك است، اما اگر ذي‌القربي به معني مطلق نزديكان اعم از نزديكان نسبي و سببي و يا ديگر نزديكان بدانيم، آيه مفهوم وسيع‌تري پيدا مي‌كند كه حتي همسايگان و دوستان و مانند آنها را شامل مي‌شود.(14)

اين‌كه عدل، احسان و بخشش به‌عنوان سه فضيلت بنيادين در قلمرو رفتارهاي اجتماعي و در مناسبات انساني و روابط بين انسان با انسان و يا تعامل هر جامعه با جوامع ديگر، چه جايگاه، منزلت و دستاوردي در جهت به فعليت رسيدن استعدادهاي فردي، تلطيف، بهبود و اصلاح مناسبات اجتماعي در محيط‌هاي انساني دارد امري است كه كمتر كسي در اهميت و شرافت اين مفاهيم اخلاقي شك و ترديد روامي‌دارد،

زيرا اگر ساختمان جامعه‌اي بر بنياد عدالت كه جلوه‌هاي اجتماعي آن بويژه در جهان كنوني، توزيع عادلانه ثروت، توزيع عادلانه قدرت، توزيع عادلانه دانش، اطلاعات و رسانه، توزيع عادلانه كرامت و منزلت انساني، تساوي همگان در مقابل قانون عادلانه و داوري عادلانه و قضاوت بر مدار حق و حقيقت درباره ديگران است، استوار باشد، بديهي است آن جامعه بر موانع و معضلات اجتماعي كه عاملي بازدارنده براي شكوفايي استعدادها، سرمايه‌‌ها و توانمندي‌هاي انسان‌ها هستند غلبه كرده و آن ملت را در مسير مطلوب به جلو مي‌راند.

همچنين با توجه به تأثير انكارناپذير قوانين و مناسبات اجتماعي بر رفتارهاي شخصي و فردي انسان‌ها، نظم دادگرانه و مناسبات قسط‌آميز مي‌تواند بينش، منش، شخصيت، روش و عملكردهاي شخصي او را نيز سمت و سويي متعادل و مترقي بخشيده و در تكوين هويت فردي آنان نقش شكوهمندي ايفا نمايد.

البته اگر افراد انساني در درون ساختار فردي و شخصيتي خود به نوعي تعادل فكري، گفتاري و رفتاري مجهز بوده و از دوگانگي درون و برون و قول و كردار فارغ و مصون باشند، شعاع شخصيتي و رفتاري اين افراد اين قابليت را حمل مي‌كند كه جامعه را نيز در بر گرفته ، مولد تحول و تغيير مثبت و تكامل در عرصه اجتماعي شود. اين داد و ستد متقابل فرد و اجتماع، بيانگر در هم تنيدگي و ارتباط عميق و تأثيرگذاري گسترده فرد و اجتماع در يكديگر است و به بيان ديگر ـ كه مناسب اين بحث است ـ عدالت فردي و عدالت اجتماعي در كنش و واكنش متقابل هستند.

در مورد كم و كيف نسبت و تقدم و تأخر عدل، احساس و بخشش و اين‌كه اولويت ذاتي و زماني با كدام است و كدام در مرتبه متأخر از ديگري قرار دارند، مي‌توان گفت، عدل و عدالت در بعد اجتماعي هم از نظر گستردگي قلمرو و هم از جنبه شرافت ذاتي و عقلي بر دو فضيلت ديگر اولويت و برتري دارد، زيرا در جامعه‌اي كه ساختار اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي آن ساختاري موزون و عادلانه بوده و ثروت، منابع ملي، درآمدها و امكانات اقتصادي آن به شيوه اي منصفانه و با توجه به سعي و كوشندگي افراد و نيازهاي آنان توزيع شده باشد، ديگر كمتر جايي براي احسان و بخشش‌هاي مادي بين انساني باقي خواهد ماند و به احتمال احسان و بخشش، به قول منطقيان «سالبه به انتفاء موضوع» خواهند شد؛براي اين كه فرض بر اين است كه در يك ساختار عادلانه، تبعيض و نابرابري وجود نداشته، حاجات و نيازهاي نخستين همه شهروندان برآورده و تأمين مي‌شود.

البته ناگفته پيداست كه تاكنون بشريت موفق به تأسيس جامعه عادلانه و ايدئال خود نشده و «آتوپيا» و مدينه فاضله‌اي كه اصلي‌ترين ركن و عمود خيمه آن عدالت و برابري، آزادي و پاسداري از حقوق انسان است هنوز براي مردمان آرماني تخيلي و ذهني و دست نيافتي به‌شمار مي‌رود، اما به هر حال اگر به جاي سير و سياحت در عرش آرمانگرايي به فرش واقعيت‌هاي موجود در محيط‌هاي انساني نزول كنيم، آن‌گاه خواهيم يافت كه احسان، خدمت به همنوع، نيكوكاري، فداكاري و ايثار اقتصادي و مالي در حق دوران و نزديكان، فاقد موضوعيت نبوده و رفتارهاي خيرخواهانه و امدادرساني به ديگران و در شادي و اندوه ديگران شريك بودن، كماكان ايفاكننده نقشي بالنده در بهبود، تحكيم و تلطيف روابط اجتماعي و انگاره‌هاي متقابل جمعي خواهد بود.

نكته مهم ديگر اين‌كه همان‌گونه كه عدالت در گستره اجتماعي داراي نمودها و جلوه‌هاي گوناگوني بود، احسان نيز اختصاص به كمك‌رساني، انفاق مالي و مادي به همنوعان، همكيشان و يا خويشاوندان و بستگان نسبي و سببي نداشته، بلكه رفع نيازهاي معنوي، روحي، عاطفي آن جماعت را نيز شامل مي‌شود، نيازهايي كه گاه زدودن آنها بيش از نيازهاي مادي، احساس و ادراك مي‌شود. محبت در حق غير، حسن گمان نسبت به ديگران، رعايت آداب معاشرت، آمد و شد با افراد، عيادت از بيماران و افتادگان، احترام به بزرگان و كهنسالان و سلام‌كردن به كودكان، نوجوانان و جوانان، حفظ منزلت و شخصيت افراد و عفو و گذشت همگي از مصاديق احسان و نيكي و خيرات به‌شمار مي‌آيند كه در چارچوب‌هاي تنگ، خشك و غيرقابل انعطاف مادي نگنجيده و با ترازوها، معيارها و مقياس مادي و اقتصادي قابل ارزشيابي نيست.

از ديگر سو مي‌توان گفت، رعايت عدالت و عمل به احسان كه خود مي‌تواند از مصاديق عدالتخواهي انسان ـ به مفهوم عام آن ـ بوده و نيز امداد و بخشش در حق آشنايان و دوستان با واسطه و بي‌واسطه كه اين نيز زير مجموعه احسان و نوعي رفتار بر وفق عدالت به‌شمار مي‌‌‌آيد، نه‌تنها تأمين‌كننده منافع اجتماع بوده، بلكه عامل مهمي در رشد، تكامل روحي، معنوي، ارتقاي شخصيت و صعود منزلت، شأن و حيثيت خود انسان (فاعل افعال نيك) نيز قلمداد مي‌شود. اين توفيق عظيمي براي آدمي است كه در مسير تحقق عدالت، احسان، جود و كرم گام برداشته و با عيني‌نمودن اين رفتارها در قلمرو روابط اجتماعي، خود را در زمره عادلان، محسنين و سخاوتمندان قرار دهد.

افزون بر آنچه در مورد چگونگي ربط ميان عدالت و احسان گفته شد، در مورد تفاوت بين آن دو نيز، برداشت‌ها و ديدگاه‌هايي وجود دارد كه ازجمله:

ـ عدل، اداي واجبات و احسان انجام مستحبات است.

ـ عدل، توحيد است و احسان اداي واجبات. (طبق اين تفسير عدل به اعتقاد اشاره مي‌كند و احسان به عمل)

ـ عدالت، هماهنگي ظاهر و باطن است، احسان آن است كه باطن انسان از ظاهر او بهتر باشد.

ـ عدالت مربوط به جنبه‌هاي عملي است و احسان مربوط به گفتار. (15)

در نهج‌البلاغه نيز در تفاوت ميان عدل وجود (احسان و بخشش) و در پاسخ به اين پرسش كه عدالت شريف‌تر و بالاتر است يا جود و بخشندگي، امام علي در مقام پاسخگويي، عدالت را به دو دليل بالاتر از جود و سخاوت دانسته، مي‌فرمايد: «العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها، يعني عدل جريان‌ها را در مجراي طبيعي خود قرار مي‌دهد، اما جود جريان‌ها را از مجراي طبيعي خود خارج مي‌سازد.»

براساس اين دليل (دليل اول) در عدالت، استحقاق‌هاي طبيعي و واقعي افراد در نظر گرفته شده و به اندازه شايستگي، لياقت و ظرفيت آنان براي شأن پاداش مادي و معنوي ارزاني مي‌شود، ولي جود گرچه نوعي ايثار، فداكاري و گذشت از منافع شخصي به خاطر ديگران است، اما وجود آن در جامعه و نياز به عمل به آن، خود حكايت از نوعي از ضعف، خلأ و كمبود بوده و نتيجه آفت بي‌عدالتي در جامعه است.

ديگر اين‌كه: العدل سائس عام و الجود عارض خاص. عدالت قانوني است عام و مدير و مدبري است كلي و شامل كه همه اجتماع را دربرمي‌گيرد، اما جود و بخشش يك حالت استثنايي و غيركلي است.

امام در پايان نتيجه مي‌گيرد كه فالعدل اشرفها و افضلهما، يعني از ميان عدالت و جود، عدالت اشرف و افضل است.(16)

درباره سه رفتار منفي يعني فحشا، منكر و بغي كه در اين آيه، انسان‌ها از انجام آن موارد بازداشته مي‌شوند، به اجمال مي‌توان گفت كه «فحشا» اشاره به گناهان پنهاني و «منكر» اشاره به گناهان آشكار و بغي، هرگونه تجاوز از حق خويش، ظلم و خودبرتربيني نسبت به ديگران است.»(17)

راغب اصفهاني نيز عدل را به دو بخش عدل مطلق و عدل شرعي تقسيم مي‌كند. از منظر اين عالم لغت‌شناس، احسان به كساني كه به تو نيكي كرده‌اند و آزارنكردن كسي را كه به تو آزار نرساند، از مصاديق عدل مطلق است. قسم ديگر عدل از نظر راغب، عدلي است كه عقل از تشخيص آن ناتوان بوده و براي آگاهي آن بايد به شرع روي آورد. عدل شرعي، ولي خلاف عدل مطلق (عدل عقلي) جاوداني نبوده و قابل نسخ است. قصاص و ديه جنايت از اين قبيل احكام عدل شرعي هستند.

عقل ايماني چه شهنه‌ي عادل است پاسبان و حاكم شهر دل است

(مثنوي، دفتر چهارم، بيت 1986)

طباطبايي نيز عدالت را هميشه مساوي با حسن و ملازم با آن دانسته، معناي اصلي آن را اقامه مساوات ميان امور مي‌داند و اين‌كه به هر امري آنچه سزاوار است بدهي تا همه امور مساوي شود و هركدام در جايگاه استحقاقي خود قرار گيرند.

به عقيده طباطبايي ، عدالت در اعتقاد اين است كه به آنچه حق است ايمان بياوري و عدالت در عمل فردي انجام كار سعادتمندانه و پرهيز از افعال مولد بدبختي است. هم باور به آنچه حق است كه رنگ و بوي تئوريك، نظري و يا قلبي دارد و هم آراستگي به فضائل و گريز از رذايل، هر دو در قلمرو عدالت فردي هستند، اما عدالت اجتماعي در نگاه طباطبايي كه عدالت در مردم و بين مردم است به معناي قراردادن هر كس در جايي است كه عقل يا شرع يا عرف، آن شخص را مستحق استقرار در آن جايگاه مي‌شناسد. نه اين كه احمقان در متن جولان‌دهند و عاقلان در زاويه‌ها پناه گيرند و گل‌ها در برابر خارها زانو زنند.

احمقان سرور شدستند وزبيم عاقلان سرها كشيده در گليم

كي پسندد عدل ولطف كردگار كه گلي سجده كند در پيش خار

( مثنوي، دفتر چهارم، بيت 1452؛ دفتر دوم ،بيت 3332)

احسان به فرد نيكوكار ، مجازات بدكار، بازستاني حق مظلوم از ظالم و عدم تبعيض در اجراي قانون از مصاديق عدل اجتماعي به‌شمار مي‌آيند كه هيچ فردي نمي‌تواند از زير بار مسئوليت توصيه به آن و اجراي عملي آن شانه خالي كند.(18)

خالق مثنوي رابطه‌ ميان دو صفت فضل و عدل در فعل حق اين‌گونه نشان مي‌دهد:

بارها پوشد پي اظهار فضل باز گيرد از پي اظهار عدل

تا كه اين هر دو صفت ظاهرشوند آن مبشّر گردد اين منذر شود

(مثنوي، دفتر چهارم، بيت‌هاي 170 و 171)

10-1- شوري، آيه 15:

فَلذِلكَ فَادعُ و استَقِم كَما اُمرِتَ وَ لاتتبّع اَهواءَ هُم وَ قُل امنتُ بِما اَنزَلَ اللّهُ مِن كتابٍ وَ اُمرتُ لِاَعدِلَ بَينَكُمُ اللّهُ ربَنّا وَ رَبَّكم لَنا اَعمالُنا وَ لَكُم اَعمالَكُم لاحُجَّة بَينَنا وَ بَينَكُم اللّهُ يَجمَعُ بَيننا وَ اليهِ المَصيرُ.

ترجمه: و به همين جهت تو دعوت كن، و همان‌طور كه مأمور شده‌اي استقامت بورز و دنبال هواهاي آنان مرو و بگو من خود به آنچه خدا از كتاب نازل كرده ايمان دارم، و مأمورم كه ميان شما عدالت برقرار كنم، پروردگار ما و شما اللّه است، نتيجه اعمال ما عايد خود ما مي‌شود، و از شما هم عايد خودتان، هيچ حجتي بين ما و شما نيست، خدا بين ما جمع مي‌كند و بازگشت همه به‌سوي اوست.

در اين آيه، قرآن، برخي از وظايف پيامبر را فهرست كرده كه بايد آن را ابلاغ كرده و اجرا نمايد.

مطابق مفاد اين آيه پيامبر بايد:

ـ به دعوت خود از مردم براي پذيرش دين الهي ادامه دهد.

ـ در اين مأموريت، خود، استوار، مصمم و پا برجا باشد.

ـ از هوا و هوس افراد پيروي نكرده و مطالبات ناحق آنان را نپذيرد.

ـ بگويد به آنچه (كتاب‌هايي) كه ازسوي خدا نازل شده ايمان دارم.

مسئوليت دارم كه ميان همه شما به عدالت رفتار كنم.

اي اياز اكنون بيا و داد ده داد نادر در جهان بنياد نه

پادشاهم كار من عدلست وداد زآن خورم كه يار را جودم بداد

آنچ آن را من ننوشم همچو نوش كي دهم در خورد يار وخويش وتوش

زآن خورانم من غلامان را كه من مي‌خورم بر خوان خاص خويشتن

زآن خورانم بندگان را از طعام كه خورم من خود زپخته يا زخام

من چو از خز و اطلس لباس زآن بپوشانم حشم را نه پلاس

(مثنوي، دفتر پنجم، بيت 2121 ، دفتر ششم،بيت هاي 3969-3973)

ـ اعلام كند كه خداي همگان (ما و شما) اللّه است.

ـ نتايج اعمال ما به خود ما و نتايج اعمال شما به خود شما خواهد رسيد.

ـ آگاهي دهد كه «دليلي كه دلالت كند بر اين‌كه بعضي از مردم بر بعضي ديگر مقدمند در بين ما نيست، تا يكي از ما با آن استدلال كند بر اين‌كه مقدم بر ديگران است.»(19)

ـ‌ و يا اين‌كه در ميان ما و شما خصومتي نيست و هيچ‌يك را بر ديگري امتيازي نمي‌باشد و ما غرض شخصي با شما نداريم.(20)

آنچه در اين آيه مورد بحث است، مسئله وظيفه پيامبر به اجراي عدالت بين مردم است، زيرا استقرار عدالت در جامعه مي‌تواند عامل مهمي در اقبال و گرايش مردم به‌سوي پيامبر و رفع دلواپسي احتمالي از مردماني مي‌باشد كه فكر مي‌كنند با پذيرش دعوت رسول احياناً مورد ظلم و ستم قرار گرفته و حقوقشان پايمال مي‌شود. سپس پيامبر با آگاهي به علاقه‌مندي و اشتياق ذاتي مردم به برقراري مناسبات عادلانه ـ هر چند كه در تفسير عدالت و مصداق‌يابي دچار مشكل باشند ـ آنان را از رويه و سياست‌هاي عادلانه خودآگاه كرده، مي‌كوشد تشويش‌هاي ذهني و نگراني‌هاي روحي آنان را روبيده و آنان را به ساحل آرامش برساند.

البته، منظور از عدالت مندرج در اين آيه، عدالت اجتماعي به معناي عام آن است كه هم در داوري و قضاوت بين افراد كاربرد دارد و هم در ديگر مناسبات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي در جامعه و در روابط بين انسان‌ها. پيامبر اسلام نيز به‌سان ديگر انبياي الهي موظف به برپايي عدالت است و همان‌طور كه در آيه 25 سوره حديد آمده، هدف از ارسال رسل به‌ سوي خلق، زمينه سازي براي اجراي قسط و عدل توسط خود مردم است كه پاسدار همه حقوق يكديگر باشند.(21)

11-1-حجرات، آيه 9:

وَ اِن طائفِتانَ مِن المُومنينَ اَقتَتَلوُا فَاصلِحُوا بَينَهُما فَاِن بَغت اِحديهُما عَلَي الاُخري فَقاتِلُوا الّتي تَبغي حتّي تفييءَ اِلي أَمرِاللّهِ فَاِن فاءَت فَاصلِحوُا بَينَهُما بِالعَدلِ وَ أَقسِطوُا اِنَّ اللّهَ يُحبٌ المُقسِطينَ.

ترجمه: هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ بپردازند، در ميان آنان صلح برقرار سازيد و اگر يكي از آنها بر ديگري تجاوز كند با طايفه ظالم پيكار كنيد تا به فرمان خدا بازگردد، هرگاه بازگشت در ميان آن دو گروه طبق عدالت، صلح برقرار سازيد و عدالت پيشه كنيد كه خداوند عدالت‌پيشه‌گان را دوست دارد.

آيه يادشده چگونگي شيوه عمل مسلمانان را در داوري و حكميت بين ديگر مسلماناني كه به‌دلايل و علل گوناگون با يكديگر درگير شده و حتي كارشان به پيكار مسلحانه نيز كشيده مي‌شود، بيان مي‌كند. گام‌هايي كه مسلمانان غير درگير در نزاع و جنگ، در برخورد با طرفين منازعه بايد بپيمايند به ترتيب اين‌گونه است:

ـ برقراري صلح و آشتي بين دو گروه و طايفه داخل در نزاع، درگيري و يا جنگ.

ـ در شرايطي‌كه كشمكش به روشي مسالمت‌آميزپايان نيابد، پيكار و مبارزه با آن دسته كه در كار تجاوز و حق‌شكني نسبت به جبهه مقابل خود است تا بازگشت آنان به حق و گردن‌نهادن به فرمان خدا.

ـ برقراري صلح، صفا، رفع اختلاف و ستيز بين طرفين درگير براساس عدالت.

در پايان باز تأكيد مجدد به اجراي قسط و عدل در داوري و قضاوت بين طوايف درگير و بيان روشن اين نكته كه عدالت‌پيشگان و آمران و عاملان قسط محبوب حق هستند.

دستورالعمل‌هاي سه ماده‌اي بالا كه از آيه 9 سوره‌ حجرات استخراج شده، گرچه از نظر تاريخي ـ آن‌طور كه نقل شده ـ به‌دنبال درگيري قبايل اوس و خزرج، از طريق پيامبر به ديگر مسلمانان ابلاغ شده و حتي از كلمه جنگ و قتال (اقتلوا) در آن استفاده شده، اما به نظر مي‌رسد دستورالعملي كلي و ثابت بوده كه هم شامل هر نوع درگيري، نزاع و كشمكش و اوج آن، نبرد قهرآميز شده و هم اين‌كه دستور قابل به‌كارگيري در ادوار گوناگون است و به تعبير ديگر، قانوني فرا مكاني و فارغ از تعلقات فردي و قوم و صنفي مي‌باشد. ديگر اين‌كه آنچه در اين شيوه‌نامه نمود و برجستگي خاص خود را دارد همان تاكيد و تصريح و پافشاري به اجراي عدالت و رفع مخاصمه به شيوه‌اي قسط‌آميز و استقرار صفا و صميميت بين افراد بر شالوده مستحكم، غيرقابل خدشه و رخنه‌ناپذير عدالت است.

اجراي عدالت وظيفه اي انساني ، اخلاقي و ديني است و با توجه به اين كه مخاطب اين آيه، معتقدان و باورمندان به آيين اسلام هستند، مسئوليت آنان در اين خصوص از مرزهاي وظايف ديگران فراتر رفته و آنها حق ندارند تنها تماشاچي درگيري فكري، اعتقادي و عملي بين ديگر گروه‌هاي مسلمان بوده و با عافيت‌طلبي و در پيش گرفتن سياست بي‌طرفي منفي و غير تاثيرگذار، شاهد پايمال‌شدن حقوق سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي يك گروه از مسلمانان توسط جماعتي ديگر باشند، دسته‌اي كه به احتمال با تكيه به قدرت سياسي، نظامي و پشت‌گرمي به امكانات اقتصادي، به خود اجازه مي‌دهد تا ديگر مسلمانان را به انقياد كشيده، آنان را زير فرمان و سلطه جابرانه خود درآورند.(22)

2-گواه و شاهد عدل

مشتقات عدل به معني گواه و شاهد عادل در سه آيه آمده است.

2-مائده، آيه 106:

يا ايُهَّا الَذينَ آمَنوُا شَهادَة بَينَكم اِذا حَضَرَ اَحَدَكُم المُوَتُ حينَ الوَصيَّة اِثنانِ ذَوا عَدلٍ مِنكُم اَو آخَرانِ مِن غَيرَكُم اِن انتُم ضَرَبتُم فِي الاَرضِ فَاَصابَتكُم مُصيبَةُ المَوتِ تُحبسونَهُما مِن بَعدِالصّلوةِ فََيُُقسِمانِ بِاللّهِ اِنِ ارتَبتُم لانَشتَري بِه ِ ثََمَناً وَ لَو كانَ ذا قُُربي وَ لانَكتُم شَهادَهَ اللّهِ اِنّا اِذاً لَمَنَ الاثِمَينَ.

ترجمه: اي كساني‌كه ايمان آورده‌ايد هنگامي‌كه مرگ يكي از شما فرا رسد، در موقع وصيت دو نفر عادل را از ميان شما به شهادت بطلبد، يا اگر مسافرت كرديد و مرگ شما را فرا رسد (و در راه مسلماني نيفتيد) دو نفر از غير شما (كفار) را شاهد بگيريد و اگر به‌هنگام اداي شهادت در صدق آنها شك كرديد آنها را بعد از نماز نگاه داريد تا سوگند ياد كنند كه ما حاضر نيستيم حق را به چيزي بفروشيم، اگر چه در مورد خويشان ما باشد و شهادت الهي را كتمان نمي‌كنيم كه از گناهكاران خواهيم بود.

از آيه پيش گفته نكته‌هاي زير دريافت مي‌شود:

ـ مسلمانان هنگام مرگ بايد وصيت كرده و بر مفاد و محتواي وصيتنامه خود دو فرد عادل از خود مسلمانان را شاهد و گواه گيرد تا پس از مرگ با تأييد مندرجات وصيتنامه، از نزاع احتمالي بين وارثان و سهم بردگان از اموال شخص متوفي، جلوگيري كرده و راه بر توزيع و مصرف اموال به ارث مانده مطابق وصيتنامه هموار شود.

ـ اگر در مسافرت مسلماني در آستانه مرگ قرار گيرد و مسلماني نيز براي نظارت و شهادت بر درون مايه وصيتنامه به‌عنوان وصي در دسترس نباشد، مي‌توان از دو شاهد عادل غيرمسلمان ـ مطابق نظر مفسران از يهوديان و يا مسيحيان ـ بهره جست.(23)

ـ با توجه به اهميت راستگويي در اداي شهادت، دقت عمل و رعايت وسواس لازم براي حفظ و حراست از امانات افراد، اگر مسلمان نزديك به مرگ، در صداقت گواهان شك و ترديد روا دارد بايد آنان را به خواندن نماز فراخوانده و پس از انجام نماز آنان را سوگند دهد كه در مأموريت خود ـ يعني اداي شهادت مطابق با واقع و امانت‌داري ـ خيانت نكنند و اين كه حق را به چيز ديگري و ازجمله منافع خويشاوندان خود نفروخته و آن را زير پا نگذارند، زيرا اين عمل گناه به‌شمار مي‌آيد.(24)

ـ عادل در اينجا به همان معني است كه در فقه متداول است و آن كسي است كه مرتكب گناهان كبيره نشده و بر انجام معاصي صغيره نيز اصرار نمي‌ورزد.

ـ به قطع، مصداق عادل به مفهوم گواه راستگو، فقط در ميان مسلمانان يافت نمي‌شود، بلكه مي‌توان در ميان ديگر پيروان اديان الهي و غيرالهي و حتي بي‌دينان نيز افرادي را يافت كه گواهاني عادل و راستگو بوده و در امانت ديگران خيانت نمي‌كنند، ضمن اين‌كه همه مسلمانان نيز متصف به صفت عدالت، راستگويي و امانت‌داري نيستند و به‌اصطلاح منطق، بين مسلماني و عادل بودن، رابطه عموم و خصوص من وجه وجود دارد به اين معني كه بعضي مسلمانان عادل هستند بعضي مسلمانان عادل نيستند، بعضي عادل‌ها مسلمان هستند، بعضي عادل‌ها مسلمان نيستند، مثلاً مسيحي يا يهودي و... هستند.

بنابراين، گواهي و شهادت مطابق با واقع و نيز پاسداري از امانات مردمان ،از صفات و فضايل تعيين‌كننده‌اي بوده كه از جايگاه، شأن و منزلت بارز و بلندمرتبه‌اي برخوردارند كه اجراي كامل آنان مي‌تواند عاملي بازدارنده از بسياري كشمكش‌ها و نزاع‌هاي ميان افراد و در اينجا در تقسيم ارث و چگونگي عمل به وصاياي درگذشتگان باشد و به همين دليل است كه شاهدان اعم از مسلمان و يا غيرمسلمان بايد آراسته به صفت عدالت باشند كه اداي شهادت و انتقال وصاياي متوفّي به بازماندگان، از هر نوع ناراستي و خيانت احتمالي مصون باشد و اين نيز پرتو و جلوه ديگري از خورشيد عدل در روابط و مناسبات اجتماعي است.

2- 2-طلاق، آيه 2:

فَاذا بَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَاَمسِكوُهُنَّ بِمَعرُوفٍ اَو فارِقُوهُنَّ بِمَعرُوف وَ اَشهِدوُا ذَوَي عَدلٍ مِنكُم وَ اَقيمُوا الشَّهادة لِلِّهِ ذلِكُم يُوعَظُ بِهِ مَن كانَ يُومِنُ بِاللّهِ و اليَومِ الاخِرِ وَ من يَتَّقِ اللّهَ يَجعَل لَهُ مَخَرجاً .

ترجمه: پس هرگاه كه مدت عده به پايان رساندند يا به نيكويي آنها را نگاه داريد و يا با خوش‌رفتاري از آنان جدا شويد، و در هر حال، دو نفر عادل از بين خودتان گواه گيريد و شاهدان هم براي خدا شهادت دهند، اينها اندرزهايي است براي كساني‌كه به خدا و روز قيامت باور دارند و كسي‌كه تقواي خدا را پيشه كند خدا براي نجات او از گرفتاري‌ها راه گشايشي قرار مي‌دهد.

اين آيه و نيزآيه پيشين و برخي آيات بعدي آن درباره موضوع طلاق و برخي مسائل مربوط به آن بوده و چون بيشتر بحثي فقهي است(25) ـ گرچه به قطع از ابعاد ديگري نيز قابل بررسي است ـ بِالذّات از اهداف اين نوشتار كه استخراج واژه‌هاي عدل و قسط در قرآن و بررسي آنهاست، به‌شمار نمي‌آيد، درنتيجه ما تنها به كم و كيف كاربرد واژه عدل در اين آيه مي‌پردازيم.

عدل در اين آيه كه با پيشوند ذَوَي (ذَوي عَدلِ) آمده همراه با پيشوندش به معني دو فرد عادل است كه بايد ناظر بر امر طلاق بوده و آنان بايد براي خدا و براساس حق و عدالت، شهادت داده و تمايلات قلبي و منافع شخصي، خانوادگي و گروهي نبايد عامل بازدارنده از اداي شهادت عادلانه باشد.

البته نگهداري اين دسته زنان به صورتي آبرومندانه و رفتار مثبت و انساني با آنان به هنگام جدايي(طلاق)، خود نمونه‌اي از مصاديق عدالت به‌شمار مي‌‌‌آيد.

واژه ذواعدل در آيه 95 سوره مائده نيز مندرج است كه در سطور آينده اين نوشتار خواهد آمد.

3- موزون بودن و تناسب داشتن

عدل به مفهوم توازن و تناسب در دو آيه زير كاربرد يافته است.

3-انعام، آيه 115:

وَ تَمَّت كَلِمَةُ رَبَّكَ صِدقاً وَ عَدلاً لامُبدِّلَ لِكَلماتِهِ وَ هُوَ السَّميعُ العَليمُ.

ترجمه: كلام پروردگار تو با صدق و عدل به انجام رسيد . هيچ كس نمي تواند او را دگرگون سازد و او شنونده دانا است.

در اين آيه براي كلام خدا دو صفت ذكر شده، يكي صدق(درستي و راستي) و ديگري عدل (در اينجا موزون و متوازن بودن).

به باور برخي از مفسران «تماميت اين كلمه الهي از جهت صدق اين است كه آنچنان كه گفته شده تحقق پذيرد، و تماميت آن از جهت عدل اين است كه مواد و اجزاي آن يكنواخت باشد بدون اين‌كه به تضاد و تناقض مشتمل شود، و هر چيز را آن‌طور كه شأنش مي‌باشد بسنجد، بدون حيف و ميل [...] كلمه خدايي صدق و آنچه فرموده محقق مي‌شود، و عدل بدون انحراف و ترقي انجام مي‌گيرد.»(26) و نيز گفته‌اند «صدق» وصف اخباري است كه در قرآن آمده و «عدل» وصف احكام آن است.(27)

همچنين به باور بعضي ديگر از مفسران، چون منظور از كلام خدا در آيه مورد بحث، قرآن و دين اسلام مي‌باشد پس جاي شك و ترديد نداشته و از هر نظر كامل و بي‌عيب است، افزون بر اين، احكام و قوانين آن همگي عادلانه است.(28)

3-انفطار، آيه 7:

الَّذي خَلَقَكَ فَسَوَّيكَ فَعَدَلَكَ.

ترجمه: همان خدايي كه تو را آفريد و منظم ساخت و تناسب بخشيد.

در اين آيه كه در تعقيب آيه قبل با اَيُّها الِانسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِكَ الكَريم آمده، بيانگر دو فعل از افعال خدا در صحنه آفرينش است؛ يكي اين‌كه انسان را خلق كرده و او را در دار هستي وارد كرد و ديگر اين‌كه ساختار فيزيكي و جسماني او را منظم، متوازن و متعادل قرار داد، به‌ساني كه در ساختار فيزيكي انسان و براي ادامه حيات وي، هر يك از اعضا و جوارح را از نظر كمي در اندازه و مقياس مورد نياز قرار داده و نيز هر يك را در جا و فضايي كاشته كه بدن انسان را در يك هيئت كلي نظم و نسق مناسب بخشيده و هركدام از اجزا با كاربردهاي خاص خود و در تعامل و رابطه متقابل با ديگر اعضا و دادوستد با آنان بتوانند مسير زيست انسان را هموار سازند.

در واقع مي‌توان گفت بدن انسان نمونه كامل يك پديده منظم و سامانمند در جهان طبيعت بوده و در مجموع نسبت به ديگر موجودات زميني مانند گياهان و حيوانات به سيستم فيزيكي پيچيده‌تري مجهز است. البته عمليات خدا در آفرينش آدمي مطابق آنچه در آيات 7 و 8 (في اَيِّ صورَةٍ ما شاءَ رَكَبَك) سوره فوق آمده، داراي مراحل زير است:

خلقت و آفرينش ، تنظيم و تسويه اعضا، تعديل ميان قوا و اعضا، تركيب و صورت‌بندي.

پس، معناي عدل در آيه يادشده، تعديل‌كردن، متعادل‌نمودن و توازن برقراركردن بين اعضا و جوارح يك موجود ـ در اينجا انسان ـ است كه هر يك از اجزا و عناصر تشكيل‌دهنده يك پديده طبيعي در يك سيستم منظم با همكاري و هماهنگي يكديگر در جهت حفظ حيات موجود زنده در حال فعاليت هستند.(29)

هر كسي را جفت كرده عدل حق پيل را با پيل، بق را جنس بق

(مثنوي ، دفتر ششم، بيت 1894)

4-غرامت، عوض، بدل و معادل

معاني پيش گفته در چهار آيه زير بازتاب يافته است.

4-بقره ، آيه 48:

وَ آتَّقُوا يَوماً لاتَجزي نَفسٌ عَن نَفسٍ شَيئاً و لايُقبَلُ مِنها شَفاعَةُ و لايُوخَذُ مِنها عَدلٌ وَ لا هُم يُنصَرُونَ.

ترجمه: و از آن روز بترسيد كه كسي به جاي ديگري مجازات نمي‌شود و نه شفاعت پذيرفته مي‌شود و نه غرامت و بدل قبول خواهد شد و نه ياري مي‌شوند.

در اين آيه «عدل» به‌معناي غرامت، بدل، عوض، فديه و معادل آمده و گرچه خطاب آيه ـ با توجه به آيات پيش ـ به بني‌اسراييل است، اما مفاد آن بيانگر اين است كه اختصاص به قوم و گروه خاص نداشته و مي‌تواند شامل همه افراد شود.

چنين مي‌نمايد قرآن در مقام مقايسه بين چگونگي برخورد با مجرمان در دو دوره حيات دنيوي و اخروي و كاربرد برخي روش‌هاي موسوم در دنيا مانند پرداخت رشوه براي تغيير رأي قاضي، امتيازدهي مادي و يا معنوي ناعادلانه به اصحاب قدرت و ديگر عناصر ذي‌نفوذ براي كاهش ميزان مجازات و يا تبرئه مجرمان اسم و رسم‌دار و ديگر شكل‌هاي بده و بستان و پارتي‌بازي است.

قرآن اين باور بني‌اسراييلي را كه مي‌پنداشتند براي رهايي از پرداخت تاوان اعمال نادرست خود در قيامت مي‌توانند به شفاعت نيكان خود، يعني انبيا الهي اميدوار باشند به چالش كشيده و توسل به شيوه‌هاي نادرست براي فرار از مجازات را مردود مي‌شمارد.

همچنين، از مفاد آيه يادشده برداشت مي‌شود هيچ انسان عاقل، بالغ، مختار و با اراده‌اي نمي‌تواند مسئوليت انديشه‌هاي ناپاك، گفتار ناصواب و كردارهاي منفي و نادرست خود را به دوش ديگران بيندازد و از خويش به‌كلي سلب مسئوليت كند.

چون بكاري جو نرويد غير جو قرض تو كردي ز كه خواهي گرو

جرم خود را بر كسي ديگر منه هوش و گوش خود بدين پاداش ده

جرم بر خود نه كه تو خود كاشتي با جزا و عدل حق كن آشتي

(مثنوي، دفترششم، بيت‌هاي 425-427)

4-بقره، آيه 123:

وَ اتَّقوُا يَوماً لاتَجزي نَفسٌ عَن نفسٍ شيئاً وَ لايُقبَلُ مِنها عَدلٌ و لاتَنفَعَهُما شَفاعَهٌ وَ لا هُم يُنصَرُون.

ترجمه: از روزي بترسيد كه هيچ‌كس به‌جاي ديگري جزا نمي‌بيند و هيچ‌گونه عوضي از او قبول نمي‌گردد و شفاعت، او سود نمي‌دهد و (از هيچ ناحيه) ياري نمي‌شود.

در اين آيه نيز واژه «عدل» به معني و مفهوم غرامت، بدل، عوض و معادل به‌كار رفته است و ديگر اجزاي آن نيز از نظر لغوي و هم از جنبه مفهومي و محتوايي با اندك تغيير لفظي و تعبير مفهومي همانند آيه پيشين است كه هر كس مسئول اعمال خويش است؛ پرداخت غرامت مالي، رشوه و چيزهاي مانند آن محلي از اعراب ندارد، شفيع‌تراشي ـ به مفهوم عوامانه آن ـ و پارتي‌بازي بدون نتيجه است.(30)

3-4- مائده،3-5- آيه 95:

يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوُا لاتَقتُلوا الصَّيدَ وَ أنتُم حُرُمٌ وَ مَن قَتَلَهُ مِنكُم مُتَعَمِِدِّاً فَجَزاءُ مِثلُ ما قَتَلَ مِن النَّعمَ يَحكُمُ بِهِ ذَوَا عَدلٍ منكُم هَديَا بَلِعَ الكَعبةِ أو كَفَّرَةُ طَعامُ مَسَكِينَ أو عدلٌ ذلِكَ صِياماً لِيَذُوقَ وَ بَالَ أمرِهِ عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ وَ مَن عادَ فَيَنتَقِم وَ اللّهُ مِنهُ وَ اللّهُ عَزِيزٌ ذُوانتقامٍ.

ترجمه: اي كساني‌كه ايمان آورده‌ايد شكار را در حال احرام به قتل نرسانيد و هركس از شما عمداً آن را به قتل برسانيد بايد كفاره‌اي معادل از چهارپايان بدهد، كفاره‌اي كه دو نفر عادل از شما معادل بودن آن را تصديق كنند، و به‌صورت قرباني به (حريم) كعبه برسد، يا (به جاي قرباني) اطعام مستمندان كند يا معادل آن روزي گيرد تا كيفر كار خود را بچشد، خدا از آنچه در گذشته واقع شده عفو كرده است و هر كس تكرار كند خداوند از او انتقام مي‌گيرد و خداوند توانا و صاحب انتقام است.(31)

4-4-انعام، آيه 70:

وَ ذَرِ الَّذينَ اَتَّخَذُوا دينَهُم لَعِباً وَ لَهواً وَ غَرَّنهُمُ الحَيوةُ الدُّنيا وَ ذَََكّر بِِهِ اَن تُبسَلُ نَفسٌ بِِِِِما كَسَبَت لََََََيسَ لََها مِن دُونِ اللّهِ وَليٌّ وَ لاشَفيعٌ وَ اِن تَعدِل كُلَّ عدلٍ لايُوخَذُ مِنها اولئكَ الَّذينَ اُبسِلُوا بِما كَسَبوُا لَهُم شَرابٌ مِن حَميم ٍ وَ عَذابٌ اليمٌ بِِِما كانُوا يَكفُرُونَ.

ترجمه: و واگذار كساني‌كه دين خود را بازيچه گرفتند، و زندگي دنيا مغرورشان كرده و پند ده آنان را به قرآن، مبادا گرفتار شود نفس به آنچه كسب مي‌كند، درحالي‌كه نيست براي آن نفس به غير خدا دوستي و شفيعي و اگر فرضاً بخواهد با دادن رشوه ـ هر چه هم زياد فرض شود ـ از آن بند رهايي يابد نمي‌تواند، آنان هستند كه گرفتار شدند به آنچه كسب كرده‌اند و از براي ايشان است شرابي از آب جوشان و عذابي دردناك به خاطر كفراني كه مي‌كردند و حقي كه كتمان مي‌نمودند.

عدل در اينجا به معني معادل و چيزي است كه به‌عنوان جبران كار خلاف داده مي‌شود تا طرف آزاد شود، در حقيقت معني آن شبيه «غرامت، جريمه و فديه» است.(32)

5-همتا، شبيه و شريك

عدل در قالب معاني بالا در سه آيه منعكس شده است.

1-5- انعام، آيه 1:

الحَمدُالِلِّه الّذي خَلَقَ السَّمواتِ و الاَرضَ وَ جَعَل الظُلُّمتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذينَ كَفَروُا بِرَبِّهم يَعدِلوُنَ.

ترجمه: ستايش براي خداوندي است كه آسمان‌ها و زمين را آفريد و ظلمت‌ها و نور را ايجاد كرد، اما كافران براي پروردگار خود شريك و شبيه قرار مي‌دهند.

2-5-انعام، آيه 150:

... وَ الَّذينَ لايُومِنونَ بالاَخرَةِ وَ هُم بِرَبِهِم يَعدِلوُنَ.

ترجمه: ... و [از] كساني‌كه به آخرت ايمان ندارند و براي خدا شريك قائلند [پيروي مكن] .

3- 5-نمل، آيه 60:

اَمَّن خَلَقَ السَّمواتِ و الاَرضَ وَ انزَلَ لَكُم مِن السَّماء ماءً فَاَنبَتنا بِهِ حَدائقَ ذاتَ بَهجةٍ ما كانَ لَكُم اَن تُنبِتُوا شَجَرَهاءَ الِهٌ مَعَ اللّهِ بَل هُم قَومٌ يَعدِلوُن.

ترجمه: آيا بت‌هايي كه معبود شما هستند بهترند يا كسي‌كه آسمان و زمين را آفريد و براي شما از آسمان، آبي فرستاد كه با آن باغ‌هاي زيبا و سرورانگيز رويانديم، و شما قدرت نداشتيد درختان آن را برويانيد، آيا معبود ديگري با خداست؟ نه آنها گروهي‌اند كه مخلوقات را در رديف خدا قرار مي‌دهند و از حق به‌سوي باطل مي‌گرايند.

6-بازگشت به سوي حق

اين معني در دو آيه زير آمده است.

6-اعراف، آيه 159:

ومَن قَومِ موسي اُمةٌ يَهدُونَ بالحَقِّ وَ بِهِ يَعدِلوُنَ.

ترجمه: و از قوم موسي گروهي به‌سوي حق هدايت مي‌كنند و بدان بازمي‌گردند.

2-6-اعراف، آيه 181:

وَ مِمَّن خَلَقنا اُمَةٌ يَهدونَ بالحقِّ وَ بِهِ يَعدِلوُن.

ترجمه: از كساني‌كه آفريديم جماعتي هستند كه به حق هدايت مي‌كنند و بدان بازمي‌گردند.

پي‌نوشت‌ها:

1ـ فرهنگ معين؛ ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 5، ص 145 و ج 6، ص 27 و ج 15، صص 515-514.

2ـ فرهنگ معين؛سيد محمود طالقاني، پرتوي از قرآن، ج 1، ص 148 و ج 3 ،ص 52.

3ـ‌ محمد رضايي، واژه هاي قرآن، ص 147.

4ـ محمد حسين طباطبايي ،تفسير الميزان، ج 12 ص 477.

5ـ تفسير نمونه، ج 2، ص 284؛ پرتوي از قرآن، ج 2، ص 265.

6ـ الميزان، ج 2، ص 669.

7ـ تفسير نمونه، ج 2، ص 284.

8ـ پرتوي از قرآن، ج 2، ص 272.

9ـ مسئله ازدواج تك‌همسري و يا چند همسرگزيني، به‌عنوان يك پديده اجتماعي و تاريخي، از منظر زيست‌شناسي، روانشناسي، جامعه‌شناسي و ديني، قابل بحث و بررسي تفصيلي است كه بايد در جاي خود به آن پرداخته شده و ديدگاه‌هاي موافقان و مخالفان مورد ارزيابي دقيق و كارشناسي قرار گيرد. طالبان آگاهي مي‌توانند به كتاب‌هاي زير مراجعه كنند: تفسير نمونه، ج 3، پرتوي از قرآن، ج 4؛ نظام حقوق زن در اسلام نوشته مرتضي مطهري.

10ـ جمله تعدلوا، در اين آيه، ممكن است از ماده عدالت و يا از ماده عدول باشد، اگر از ماده عدالت باشد، معني جمله اين است كه از هواپرستي پيروي مكنيد تا به اجراي عدالت توانا باشيد، و اگر از ماده عدول باشد، به اين معني خواهد بود كه از هواپرستي در مسير انحراف از حق پيروي نكنيد. تفسير نمونه، ج 4، ص 162 با اندكي تلخيص و تغير.

11ـ الميزان، ج 7، ص 518.

12ـ همان، ج 12، ص 436.

13ـ همان، ص 476.

14ـ تفسير نمونه، ج 11،ص 369.

15ـ همان، ص 368.

16ـ براي آگاهي بيشتر، ر.ك: سيري در نهج البلاغه، مرتضي مطهري، ص 113-110.

17ـ‌ تفسير نمونه، ج 11، ص 370.

18ـ الميزان، ج 12، صص 478-477.

19ـ همان، ج 18، ص 46.

20ـ تفسير نمونه، ج 20، ص 387.

21ـ لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيَّناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ اَلكِتابَ وَاَلميزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالقِسطِ وَ اَنزَلنَا اَلحَديدَ فيهِ بَاسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ ...الخ

ترجمه: ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم قسط و عدل برپا دارند، و آهن را كه در آن قوت شديد و نيز منافع‌اي براي مردم است نازل كرديم... .

22ـ احكام فقهي مربوط به اين آيه را مي‌توان در تفسير نمونه، ج 22، صص 172-169 دنبال كرد.

23ـ الميزان، ج6، ص 286؛ تفسير نمونه، ج 5، ص 115.

24ـ آيات بعدي همين سوره، آيات 107و 108 نيز درباره موضوع شهادت مطابق واقع و اهميت آن و عوارض منفي گواهي‌دادن به دروغ است.

25ـ ر.ك: الميزان، ج 19،صص 540-523؛ تفسير نمونه، ج24، صص 252-220.

26ـ الميزان، ج 7، ص 454.

27ـ همان، ص 455.

28ـ تفسير نمونه، ج 5، ص 411.

29ـ براي اطلاع از ديدگاه‌هاي برخي مفسران درباره اين آيه، ر.ك: الميزان، ج 2، صص 370-369؛ تفسير نمونه، ج26، صص 222-220؛ پرتوي از قرآن، جزء سي‌ام، صص 221-219.

30ـ بحث تفصيلي درباره شفاعت را، ازجمله در منابع زير جست‌وجو كنيد: الميزان،ج1، صص 283-232؛ تفسير نمونه، ج1، صص 246-220؛ پرتوي از قرآن، ج1، صص 151-147؛ آموزش عقايد، محمد تقي مصباح يزدي، ج3، صص 173-166.

31ـ براي آگاهي به تفسير اين آيه كه ناظر بر مسائل فقهي مربوط به صيد در حال احرام است، ر.ك:تفسير نمونه، ج 5، صص 85-80.

32-همان، ص 294

 

 

 

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  بایگانی مطالب وارده