گزیده

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  |  بایگانی مطالب وارده |      

 

 

   مطلب وارده  

اردیبهشت ماه 1388 - 2009 April 26

 

 

بقایی وحزب زحمتكشان دربستر نهضت ملی

 

افشین عبادی

 

مقدمه

پس از شهريور 1320 و سقوط ديكتاتوري رضاشاه بستر و زمينه مناسبي براي فعاليت‌هاي حزبي فراهم شد. به‌گونه‌ای که از سال 1320 تا 1332 بيشترين احزاب و گروه‌هاي سياسي در ايران ظهور كردند. قسمت اعظم تحولات سياسي و اجتماعي ايران در آن برهه تاريخي ناشي از نفوذ انديشه‌هاي سوسياليستي و ناسيوناليستي بود. طبیعی است با این شرایط آبشخور فکری بیشتر احزاب در این دهه دو انديشه فوق بود.

حزب زحمتکشان ازجمله احزابی بود که توسط روشنفكران و قشر تحصيلكرده تأسيس شد. حزب دوره‌اي پرفراز و نشيب را پشت‌سر گذارد و منشأ تحولات مهمي در عرصه سیاسی شد و در چگونگی جناح‌بندي‌ها و آرايش نيروها تأثيرگذار بود. حزب در آغاز با توجه به حضور چهرههای برجستهای مانند ملکی، آل احمد، خنجی، قندهاری و...بسیار منسجم و با برنامه در صحنه سیاسی ظاهر شد. اما به مرور انسجام خود را از دست داد و کفه ترازو به نفع فرصت طلبان وابسته به بقایی به هم خورد و به ابزاری برای تأمین منافع آنها تبدیل شد. پس از آنکه حزب دچار انشعاب گردید و جناح چپ به ریاست ملکی حزب جدیدی به نام نیروی سوم تشکیل داد و تا آخرین لحظه به مصدق هم وفادار ماند، حزب زحمتکشان عملاً در برابر مصدق قرار گرفت. در واقع از قیام سی تیر به بعد سرنوشت حزب و بقایی به هم تنیده شد و عمده فعالیت افراد حزبی مصروف درگیری‌های خیابانی و زدو خورد با طرفداران مصدق شد.

 

بقایی و تشکیل حزب

دکتر مظفربقايي از سیاستمداران و وکلای مجلس شورای ملی بود که به سال 1290ش. در شهر کرمان متولد و سال 1308 برای تحصیل در رشته فلسفه روانه دانشگاه سوربن پاریس شد. با اتمام تحصیلات به ایران بازگشت و در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. درآغاز دهه 1320 بقایی هم مانند بسیاری از روشنفکران که در دوره رضاشاه فرصت خودنمایی پیدا نکرده بودند به جرگه سیاسیون درآمد. ابتدا کار خود را با حزب «اتحاد ملی» و سپس «حزب کار» مشرف‌الدوله نفیسی آغاز کرد. با طلوع ستاره اقبال قوام در 1325 به عضویت «حزب دموکرات » درآمد و مدارج ترقی را به سرعت طی کرد و به‌عنوان نماینده حزب از شهر کرمان به مجلس پانزدهم راه یافت و تا اسفند 1327 در جناح اکثریت بود، اما پس از این به اقلیت مجلس یعنی حسین مکی، حائری‌زاده و عبدالقدیر آزاد پیوست و دولت ساعد را که میخواست با بستن فضای سیاسی زمینه را برای تصویب لایحه الحاقی نفت فراهم کند به همراه مکی استیضاح کردند. این اقدام شجاعانه در آن شرایط بحرانی برای بقایی شهرت و آوازه زیادی به همراه آورد. در تابستان 1328 با قرارداد نفتی گس ـ گلشائیان مخالفت كرد تا در میان مردم به یک چهره ملی‌گرا و وطن‌پرست معروف شود. در شهريور 1328 همزمان با انتخابات مجلس شانزدهم، اعتراض‌ها به نحوه برگزاری انتخابات به اوج خود رسید از این‌رو بقایی به همراه چند تن از سیاسیون که سرشناس‌ترین آنها دکتر مصدق بود با برنامه دربار و دولت مخالفت کردند. این گروه که از اعتراضات خود نتیجه دلخواه را نگرفته بودند در 23 مهر به نشانه اعتراض به دولت با شمار زیادی از مردم جلوي کاخ تحصن کردند. با درخواست هژیر ـ وزیر دربارـ بیست نفر از جمله بقایی تا 26 مهر در دربار به تحصن خود ادامه دادند. آنها که از تغییر رویه دربار مأیوس شده بودند به خانه مصدق رفته و جبهه‌ملی را تشکیل دادند.

بقایی مدعی است که از همان آغاز برخی از بنیانگذاران از او تقاضا داشتند تا رهبری جبهه را برعهده بگیرد، اما او به بهانه جوانی و کم‌تجربگی نپذیرفت و با درخواست مکی مبنی بر انتخاب مصدق موافقت کرد که به گفته برخی محققان بقایی و دوستانش در مراجعت به مصدق خلوص‌نیت نداشتند و موج سوارانی بودند که میخواستند ازاو به عنوان نردبان برای ترقی بهره ببرند، زیرا آنها به رجال صدر مشروطه که امتحان خود را پس داده بودند اعتقادی نداشتند ازسوی دیگر خود نیز هنوز جایگاه مستحکمی پیدا نکرده بودند(1) و میبایست به فرد خوشنامی روی میآوردند تا پس از جلب اعتماد مردم و تحکیم موقعیت خود در موقع مقتضی او را کنار گذاشته و سناریویی که در سال 1325 برای قوام اجراشد این بار برای مصدق به مرحله اجرا درآید.

با ادامه اعتراضها دربار در برابر خواست ملیّون عقب‌نشینی کرد و محمد صادق طباطبایی که ریاست نظارت بر انتخابات را برعهده داشت به تخلف و دستکاری صندوق‌های تهران اعتراف و ابطال انتخابات را اعلام کرد. بقایی و دیگر ملیّون تکاپوی خود را از سر گرفتند و او برای حفاظت از آراي ملیّون «سازمان نظارت بر آزادي انتخابات» را که با همکاری عدهاي از جوانان تحصيلكرده و طرفدار دموكراسي تشكيل داده بود بار دیگر فعال نمود. اين گروه فعاليت خود را حول محورروزنامه شاهد قرار دادند كه مدير مسئول آن علي زهري(2) از دوستان نزديك بقايي بود. وظيفه اصلي اين سازمان که بقایی رهبری آن را برعهده داشت عبارت بود از:«تأمين آزادي براي رأي‌دهندگان، حفظ صندوق‌ها و جلوگيري از تقلب نيروهاي نظامي و دولتي در انتخابات و نظارت بر شمارش آرا.» او در زادگاه خود ـ شهر كرمان ـ مانند اين سازمان را نیز تأسيس كرد. هدف اولیه ملیّون از مبارزات استیفاي حقوق ملت از نفت جنوب و مقابله با استبداد بود.

اين سازمان در زمان برگزاري انتخابات بسيار فعال بود و در جلوگيري از دخالت دولت در انتخابات حوزه تهران نقش مهمي ايفا كرد و با دیگر گروه‌ها ازجمله طلبه‌های وابسته به آیت‌الله کاشانی همکاری کردند. در سیزدهم آبان هژیر ـ وزیر دربار ـ که به‌عنوان بزرگترین مانع برگزاری انتخابات آزاد شناخته شده بود توسط امامی از اعضاي فداییان اسلام ترور شد. دربار که آن را از چشم ملیون میدید بلافاصله با اعلام حکومت نظامی؛ بقایی، مکی و حائری‌زاده را بازداشت و دکتر مصدق را به احمدآباد تبعید کرد. این اقدام دولت موجب شهرت بیشتر افراد بازداشتی شد و بقایی به خاطر اعتراض‌هایش به چهره محبوبی تبديل شد، به‌گونه‌ای که در انتخابات تهران بعد از مصدق جایگاه دوم را به‌دست آورد. به‌طورکلی سخنرانی‌های جنجالی و درگیری با دولتمردانی که جایگاه مستحکمی نداشتند برای بقایی شهرت زیادی به بار آورد، نمونه دیگر آن را در دوران نخست‌وزیری رزم‌آرا میتوان دید. حملات بی‌محابای او به رئیس دولت موجب افزایش اعتبارش در بین مردم شد.

با اتمام انتخابات و راه يافتن نمايندگان جبهه‌ملي به مجلس، اين سازمان ماهيت وجود خود را از دست داد. گفته شده بقايي در تلاش بود تا به مقام نخست‌وزیری دست یابد به همین جهت برای ادامه فعاليت خود به حمايت سازمان و یا حزب نياز داشت به همين علت نام آن را به «سازمان نگهبانان آزادي» تغيير داد و در آذرماه 1329 «سازمان مبارزه براي ملي‌شدن نفت» را جایگزین آن كرد. با اوج‌گرفتن نهضت‌ملي يك سازمان كوچك نميتوانست پشتوانه محكمي براي بقايي در جبهه‌ملي باشد، از این‌رو درصدد برآمد گروه خود را توسعه دهد. در اولین گام انشعابیون حزب‌توده که رهبری آن را خلیل ملکی برعهده داشت به‌سوی خود کشاند. ملکی از نهضت‌ملي حمايت ميکرد و آن را نماد آزادیخواهی ایرانیان می‌دانست. تشابه استراتژی انشعابیون توده‌ای، ملكي و بقايي را به هم نزديكتر ساخت.

بقايي و ملكي شخصيت‌هایی بودند که به لحاظ فكری با هم اختلاف داشتند اما در عین حال مكمل يكديگر بودند. بقايي فردي جاه‌طلب، باهوش و سخنوری قهار بود که پيشرفت خود را مديون فرصت‌طلبيهايش بود. او مي‌خواست از حزب به‌عنوان پلكاني براي پيشرفت استفاده كند نه يك سازمان جهت اصلاحات و اهداف آزاديخواهانه و به اصول حزئي پايبند نبود، اما ملكي نقطه مقابل بقايي قرار داشت فردي به دور از جاه طلبي و سخنور قابلي نبود، ولي روشنفكر و نظريه‌پردازي منظم و طرفدار تشكيلات حزبي بود. شاید اگر آن دو ضد توده‌ای نبودند هیچ‌گاه با هم متحد نمیشدند.

احمد ملكي میگوید نطفه حزب زحمتكشان در سفارت آمريكا بسته شد. پيش از تشكيل حزب دكتر گرني (Gerny) رايزن فرهنگي سفارت و ديشر (Disher ) وابسته مطبوعاتي سفارت چندبار در خانه زاهدی و میر اشرافی با بقايي ملاقات داشتند. سفارت، فردی را میخواست که بتواند در برابر حزب‌توده بایستد، به همین منظور از برخی چهرههای سرشناس آن روز دعوت به همکاری كردند گویا کسانی‌که این وظیفه را برعهده داشتند بقايي را چهرهای جاه‌طلب معرفی کردند که از هیچ اقدامی برای رسیدن به اهداف جاه‌طلبانه‌اش فروگذار نبود به همین علت او را تشویق کردند تا حزب تشکیل دهد. بقایی که برای تشكيل حزب منتظر کمک وحمایت بود بلافاصله درخواست مأموران آمریکایی را پذیرفت و سفارت هم وعده داد در این راه نياز مالی او را تأمين كند(3) آمريكا میخواست با این معامله تبلیغات کمونیسیت‌ها را خنثی نماید. از دیدگاه دیپلمات‌های امریکا، بقايي مهره مناسبي در صحنه سياسي ایران به‌شمار ميرفت و مهمتر از آن حضور ملكي و بقایی به‌عنوان منتقد حزب‌توده، ميتوانست حزب‌توده را از لحاظ تئوريك به چالش بكشاند.

به اين ترتيب حزب در 26 ارديبهشت 30 اعلام موجوديت كرد. ملکی ـ که به‌عنوان پرچمدار سوسیالیزم مستقل از مسکو شناخته میشد ـ با تجارب حزبی و تئوریکی که در اختیار دار و دسته بقایی قرار داد موجب شد حزب به‌زودی جایگاه خود را در عرصه سیاسی به‌طور اعم و جبهه‌ملی به طور اخص باز کند. حزبی که این‌گونه روی کار آمد در تحولات بعدی نقش خود را به‌عنوان یک بازیگر سیاسی در جهات مثبت و منفی به‌خوبی ایفا کرد. به‌جز بقایی سفارت آمريكا به دیگر رهبران ارشد جبهه ازجمله مكي، فاطمي، آزاد و حائري‌زاده وعده داد چنانچه حزب تشكيل دهند هزينه مالي مناسبي جهت تأسيس حزب و اجاره ساختمان براي تشکیلات حزبی در اختيارشان قرار خواهد داد.(4)

 

پايگاه اجتماعي، نشريات و شعبههاي شهرستان

پس از تشکیل حزب، بقایی رهبری سیاسی و ملکی، زهری، آل‌احمد و خنجی رهبری فکری آن را برعهده گرفتند. اعضا به پیشنهاد ملکی نام زحمتکشان را بر آن نهادند. ملکی از آن جهت این نام را برگزید تا گوی سبقت را از حزب‌توده در جذب کارگران برباید. زحمتكشان از دو گرايش متفاوت تشكيل شده بود و به‌طورکلی تركيب عجيبي داشت. گروه اول انشعابيون حزب‌توده كه شامل عده‌ای روشنفكر سوسياليست ضدكمونيست، كارگران سوسياليست، دانشجويان و دانش‌آموزان مي‌شد و با توجه به تفكر عدالتخواهانه ملكي زنان هم از حزب حمايت ميكردند.(5) اين گروه جناح چپ حزب راتشكيل ميداد، اما جناح ديگر كه با بقايي نزديكي بيشتري داشت شامل گروهي از روشنفكران ميانه‌رو، بازرگانان متوسط و كوچك، مغازهداران بويژه عطاران بازار تهران ميشد. البته افرادي چون شعبان جعفري(بيمخ) از چهرههاي بدنام هم با بقايي رابطه نزديكي برقرار کرده بود و در درگيري‌هاي خياباني مورد استفاده قرار ميگرفت. جميزبيل حزب را «پلي بر فراز شكاف بين بازار و دانشگاه» ميداند. اين دوگانگي فکری، حزب را آسيب‌پذير ساخت و این احتمال قابل تصور بود که با نخستین اختلاف از هم بپاشد که البته چنین هم شد.روزنامه «شاهد» ارگان رسمي حزب بود و در زمان توقيف آن «عطار» يا «صفير» به جایش منتشر ميشد. مجلۀ «علم و زندگي» هم به‌عنوان نشريه تئوريك حزب منتشر ميشد. حزب در اصفهان، تبريز، كردستان، قم، اهواز و كرج شعبه داشت.

 

مرامنامه و برنامه حزب

خط‌مشي حزب زحمتكشان بر مبناي سوسياليزم به‌اصطلاح علمي بود و از لحاظ ايدئولوژيكي جناح چپ جبهه‌ملي محسوب مي‌شد. مؤسسان حزب (ازجمله ملکی) عقيده داشتند جبهه‌ملي فاقد يك مكتب و برنامه اصلاحات اجتماعي است و حزب‌زحمتكشان برای پرکردن این خلأ به‌وجود آمده بود. البته نباید فراموش کرد که آنها اولین گروهی بودند که به مبارزه ایدئولوژیک با تودهایها پرداختند. در مرامنامه حزب به اين نكات اساسي توجه شده بود: تلاش براي تثبيت كامل استقلال ايران و حفظ تماميت ارضي و مبارزه با استعمار سياسي و داخلي، برقراري كامل آزادي سياسي و حمايت از حكومت ملي، تساوي حقوق عموم افراد كشور، اصلاحات جدي در تعيين روابط كارگر و كارفرما، تنظيم قوانين نوين در زمينه تأمين بيمه حوادث براي كارگران و كارمندان، تهيه يك برنامه وسيع اصلاحات كشاورزي، تأمين هزينه بهداشت و بيمه كشاورزان، تشويق و حمايت از صنايع سنگين؛ تنظيم برنامه چندساله براي تمركز فعاليت اقتصادي كشور و همكاري دوستانه با همسايگان براساس منشور ملل متحد.(6)

در سياست داخلي، حزب زحمتكشان طرفدار حكومت مشروطه سلطنتي بود. مقام سلطنت رابه عنوان عاليترين مظهر اعتلا و عظمت ملك و ملت و معتبرترين ضامن آزادي و عدالت و قانون پذيرفته بود. حزب خواهان اصلاحات اجتماعي بود و از استثمار كشاورزان به دست مالكان، بيسواد نگه‌داشتن آنها، كشاورزي سنتي، رسيدگي‌نكردن به وضعيت بهداشت و سلامتي كشاورز و كارگر به‌شدت انتقاد ميكرد. حزب تنها راه پيشرفت بخش كشاورزي را ملي‌كردن زمينهاي زراعتي و واگذاري آنها بهكشاورزان و مكانيزه‌كردن بخش كشاورزي در جهت افزايش توليد و به تبع آن بهبود وضعيت اين قشر میدانست.(7)

حزب در سياست خارجي خواهان همکاری دوستانه با تمامي کشورهای جهان بر اساس منشور ملل متحد و مخالف هرگونه سلطه استعماری بود، اما این به معنای بی‌طرفی کامل نبود و روزنامه شاهد، غيرمستقيم از سياست آمريكا حمايت مي‌كرد. رهبران آن مي‌گفتند براي بهبود وضعيت ايران بايد با كشورهاي بزرگ ازجمله ایالات‌متحده رابطه مناسب برقرار كرد و از كمك آن كشورها در جهت رشد اقتصادي بهره برد، اما حزب ديدگاه ضدكمونيستي و ضد انگليسي خود را به‌طور واضح در نشریه‌هایش منعكس ميكرد و آن دو را عامل عقب‌ماندگی ایران معرفی میکرد.

 

موقعیت حزب در جبهه ملی:

در اردیبهشت 1330 مصدق از طرف مجلس به نخست‌وزیری انتخاب شد. تصدی این مقام از یک‌سو پیروزی و موفقیتی برای ملیّون بود که توانستند قدرت را به‌دست گرفته و با حمایت مردم دست شرکت انگلیسی را از نفت کشور کوتاه کنند و از سوی دیگر موجب تضعیف آن شد، زیرا برخی از رهبران احزاب برای خود در دولت حق و سهمی قائل بودند از این‌رو انتظار داشتند مصدق وزارت و معاونت را به آنها واگذار نماید، اما در عمل چنین نشد و نخست‌وزیر که تمام نیروی خود را روی نفت متمرکز کرده بود نمیخواست مخالفت نیروهای مخالف را برانگیزد به همین علت در انتخاب کابینه و بيشتر وزرا را از افرادی برگزید که در دولت‌های قبلی هم مشارکت داشتند.البته مصدق میتوانست از دیگر اعضای جبهه هم بهره ببرد که به نظر میرسد در مقام‌های اجرایی اعتقاد چندانی به امثال بقایی نداشت.

هرچند برخی از سران برجسته ازجمله آيت‌الله کاشانی با درک شرایط از دولت مصدق حمایت نمودند تا دولت با آرامش بیشتری برنامه ملی‌شدن نفت را پیش ببرد، اما برخی دیگر ازجمله عبدالقدیرآزاد و بقايي از این وضعیت ناراضی بودند. آزاد خیلی سریع از جبهه جدا شد، اما بقایی مخالفت خود را بروز نداد و در جبهه ماند تا در موقع ضروري انتقام خود و یا آنچه حق مسلم خود و افراد حزبش میپنداشت از رهبر جبهه بگيرد.

شاهد، ارگان حزب زحمتكشان درباره تشكيل كابينه نظر رهبران حزب ازجمله بقايي را اين‌گونه بيان مي كند «... رأي تمايل به ليدر اقليت نشانۀ ارادۀ ملت ايران براي رهايي از سلطه بيگانه است. به همين علت دولت آقاي دكتر مصدق قاعدتاً نبايد دولت انحصاري جبهه باشد. بايد كابينه ملت مقتدر ايران در مقابل شركت نفت و عده معدودي عمال مؤتلف او بايستد. به نظر ما دكتر مصدق در عين حال كه شخصاً با آزادي تمام همكاران خود را انتخاب مي كند، اوضاع و احوال حاضر ايجاب مي كند سعي فرمايند اطمينان طبقات و جمعيتهاي مختلف جبهه را با انتخاب نمايندهاي از آن جلب نمايند.»(8) به اعتقاد روزنامه شاهد، مصدق زماني مي‌توانست در برنامه خود موفق شود كه اكثريت دولت و كابينه از اعضاي جبهه‌ملي باشند.

 

واقعه 23تیر

جريان از این قرار بود که ترومن رئیس‌جمهور آمريكا طولاني‌شدن نزاع بين ايران و انگلستان را به زيان منافع غرب مي‌دانست. به همين جهت در ادامه برنامهاش برای ميانجي‌گري به دولت ايران پيشنهاد كرد هريمن از مشاوران ارشد خود را به منظور از بن‌بست خارج‌كردن مذاكرات راهي ايران نمايد. هريمن فرستاده ويژه آمریکا ميبايست طبق برنامه روز 23 تير وارد تهران مي‌شد. حزب‌توده با آمدن هريمن به ايران مخالفت کرد و آن را نوعی سازش مصدق با امپریالیسم می‌دانست، از این‌رو پيش از ورود هريمن در عين مخالفتي كه درروزنامههاي آن منعكس ميشد در خيابان‌ها هم تظاهرات پراكندهاي راه انداختند. تشنج‌ها از نیمه تیرماه شروع شد به‌گونه‌ای که در روز شانزدهم تير بين مجمع مسلمانان مجاهد و پان‌ايرانيسم با تودهای‌ها درگيري خياباني شدیدی رخ داد.(9)

در ادامه اعتراضهای بیمورد روز 23 تير همزمان با ورود هريمن، حاميان حزب‌توده كه از هر فرصتي براي ضربه‌زدن به دولت مصدق استفاده مي‌كردند و در واقع آب به آسیاب دولت میریختند به خيابان‌ها آمدند. با آن‌كه پيش از اين دولت به آنها هشدار داده بود از هرگونه تجمع خودداري كنند، اما آنان در ميدان بهارستان اعتصاب بزرگي برگزار كردند و بهانه مناسب را به شركت نفت سابق دادند تا برای نشان‌دادن قدرت حزب‌توده به هريمن، گروهي از افراد وابسته به خود را كه به «تودهاي‌هاي نفتي» معروف بودند به خيابان‌ها آورده و به خودنمایی در خیابان‌ها بپردازند. از بد حادثه طرفداران جبهه ملي هم بيكار نماندند و حزب زحمتكشان، پان‌ايرانيسم و مجمع مجاهدين دستور دولت، مبنی بر تجمع‌نکردن را نادیده گرفته و طرفداران خود را وارد کارزار خیابانی نمودند. در نظر افرادي مانند بقايي آن روز فرصت مناسبي براي ضربه‌زدن به حزب‌توده و بحران‌سازی برای دولت مصدق بود. وابستگان به حزب زحمتكشان با هیجان کاذب ناشی از آمدن هریمن به کشور به زدوخورد با تودهاي‌ها پرداختند. اقدام چاقوکشها علیه تظاهرکنندگان توده‌ای حرکت سازماندهی شده ازسوی بقایی و عوامل شرکت انگلیسی بود تا این‌گونه گامی در راستای سیاست انگلیس برداشته و به هریمن القا کنند که خطر حزب‌توده در ایران بسیار جدی است و ابزار لازم را برای تبلیغات رادیو بی‌بی‌سی فراهم كند تا در گزارش‌های خود بگوید که «مصدق بر اوضاع تسلط ندارد و به‌زودی کمونیسم ایران را می‌‌‌بلعد.»(10)

دربار هم از این شرایط به نفع خود بهره برد و زدوخوردهای خونین بهانه مناسب را به سرلشکر بقايي رئيس شهرباني داد تا دستور حمله به تظاهركنندگان را صادر كند و به مردم این‌گونه وانمود کند که نخست‌وزیر دستور حمله را صادر کرده این واقعه دولت مصدق را با چالش‌های جدیدی روبه‌رو ساخت. درنتيجه واقعه 23 تیر 20 نفر كشته و ده‌ها نفر دیگر زخمي شدند. از نتايج فوری اين درگيري بركناري زاهدي از وزارت کشور و پيوستن او به صف مخالفان مصدق و بدبین‌شدن رهبران حزب‌توده به دولت مصدق بود. هرچند تودهاي‌ها از اصل ماجرا بیاطلاع بودند، اما اقدام دولت را سرزنش كردند.

بعدها بقايي در جلسات دادگاهياش در سال 1340 درباره انحراف نهضت‌ملي ميگويد: «جبهه‌ملي از زمان اجراي برنامه خلع يد از مسير اصلي خود منحرف شد. ما با خود عهد كرديم هدفمان را دنبال كنيم. در برابر انحراف جبهه يا بايد سكوت مي‌كرديم و يا دست به‌كار شده و آن را نجات مي داديم. از زماني كه كار خود را براي جلوگيري از انحراف آغاز كرديم ما را خائن ناميدند.»(11) شايد دخالت زحمتكشان در 23 تيردر همين راستا بوده باشد.(12)

 

قضیه 14 آذر

بقایی به صورت کج‌دار و مریز تا پایان سال 1330 به همکاری با دولت مصدق ادامه داد و در سفر نیویورک که دکترمصدق برای دفاع از ایران در برابر شکایت انگلیسیها به سازمان ملل رفته بود او را همراهی کرد. بعد بازگشت از این سفر حزب زحمتکشان به همراه دیگر قلدران که عموماً ازسوی بقایی و شمس قنات‌آبادی هدایت میشدند بار دیگر بحران آفریده تا دولت را در تنگنا قرار دهند. واقعه 14 آذر ازجمله این بحران‌ها بود. در این روز به دستور کمیته مرکزی حزب‌توده از گروه‌های وابسته به حزب درخواست شد به منظور اعتراض به اقدامات ضد فرهنگی و برخورد بد با دانشجویان رأس ساعت 8 صبح در محوطه دانشگاه تجمع کرده تا از آنجا به طرف بهارستان تظاهرات نمایند. دولت و شهربانی از این ماجرا اطلاع داشتند به همین منظور از دانشجویان و دانش‌آموزان خواستند از تظاهرات خودداری کنند، اما سران حزب بی‌توجه به این اخطار طرفداران را در چهارراه پهلوی جمع کرده و به‌طرف شاه‌آباد و بهارستان راه افتادند، اما این حرکت با درگیری و خشونت همراه شد. وابستگان به حزب زحمتکشان، سومکا و پان‌ایرانیست به جمعیت حمله کرده و به زدوخورد با آنها پرداخته و مراکز وابسته به حزب‌توده را غارت و به آتش کشیدند.

به‌جز درگیری با توده‌ای‌ها هرج و مرج ناشی از 14 آذر این فرصت را به بقایی داد تا به تسویه‌حساب با برخی از مخالفان خود پرداخته و آن را به پای هیجان مردم بنویسد. به گفته رهنما در این روز چاقو‌کش‌ها با شعار «زنده باد مصدق، زنده باد بقایی» شهر را به هم ریختند. بقایی به حامیان خود دستور داده بود تا به روزنامه‌های راستگرا ازجمله آتش که در یکی از شماره‌های خود، حزب بقایی را حزب چاقوکشان نامیده بود حمله کنند تا مصدق را رهبر عدهای چاقوکش معرفی نماید و آنها را علیه نخست‌وزیر بشوراند. میدلتون کاردار سفارت انگلستان حمله به دفاتر روزنامه‌های جناح چپ و راست را زیر سر قلدرهای حزب زحمتکشان میداند.(13)

مصدق در وضعیت بسیار بدی گرفتار آمده بود اگر دستور حمله میداد به سرکوبگری متهم میشد و اگر دستور دخالت به شهربانی نمیداد محکوم به همراهی و همدلی با توده‌ای‌ها میشد. با شدت‌گرفتن درگیری‌ها یکی از مأموران شهربانی به نام سرهنگ نورشاد کشته شد. دولت که دیگر شرایط برایش قابل تحمل نبود به شهربانی دستور داد تا تظاهرکنندگان و اوباش را متفرق کند. درگیری‌ها تا غروب آن روز ادامه یافت و با فرا رسیدن شب بار دیگر سکوت خیابان‌های تهران را فراگرفت. فردای واقعه، مصدق و دکتر فاطمی در پیام‌های جداگانه‌ای از فاجعه ابراز تأسف کرده و آن را اقدامی از پیش برنامه‌ریزی شده خواندند که وسعت آن برای دولت بسیار غیرمنتظره و غیرمترقبه بوده است.

حال به‌راحتی میتوان حدس زد که چه کسانی از این اتفاق بهره بردند. اقدامات بقایی و دیگر همکارانش برای مقابله با حزب‌توده این فرصت را به نمایندگان مخالف مصدق در مجلس داد تا از تریبون مجلس به مصدق حمله کنند. جمال امامی، رهبر مخالفان در سخنانی بی‌محابا به مصدق حمله کرده و او را حامی تودهای‌ها و اراذل و اوباش نامید که هدفی جز دادن کشور به کمونیست‌ها در سر نمیپروراند. او روش کار مصدق مبنی بر بی‌طرفی سیاسی و دموکرات‌منشی را نفی کرده او را عوامفریبی خواند که نه با حمایت مردم، بلکه با پشتوانه چاقوکش‌ها بر اریکه قدرت تکیه زده است. نا امنی در کشور را به باد انتقاد گرفت و به نشانه اعتراض به همراه برخی از طرفداران دربار و سیاست انگلستان در مجلس تحصن کرد. دولت که از این اتفاق ناگوار صدمه دیده بود هیئتی برای رسیدگی به اين جريان تشکیل داد و آنان در گزارشی قلدرها را که رهبریشان را شعبان جعفری(بی‌مخ) برعهده داشت عامل اغتشاش معرفی کردند.(شعبان جعفري در این زمان از افراد وفادار به بقایی و شاه بود). هرچند جعفری دستگیر و به زندان افتاد، اما بعد از مدت کوتاهی با وساطت دربار از زندان آزاد شد.

 

وقایع منتهی به سی تیر و پیامد آن

پس از این واقعه، بقایی متوجه انتخابات مجلس هفدهم شد و تمام نیروی خود را صرف انتخابات مجلس هفدهم نمود. مصدق وعده داد که انتخابات آزاد بوده و دولت در آن مداخله نخواهد کرد، اما دربار، ارتش، زمینداران بزرگ و برخی افراد سرشناس جبهه در امر انتخابات مداخله کردند. مصدق که از این وضعیت ناراضی بود هنگامی‌که تعداد نمایندگان به حد نصاب رسید انتخابات را متوقف کرد و ادامه آن را به زمان دیگری موکول کرد (امری که هیچ‌گاه محقق نشد).از حزب زحمتکشان بقایی و زهری موفق شدند به مجلس راه یابند. پس از این وقایع جناح راست حزب با سرکردگی بقایی همچنان سیاست سازش اجباری با دولت را در پیش گرفته بود، چرا که محبوبیت مصدق در جامعه به حدی بود که بقایی هرگز به فکرش خطور نمی‌کرد بتواند بر مصدق ضربه وارد کند بنابر این میبایست منتظر میماند تا فرصت فراهم شود. با گشایش مجلس آشکار شد که برخی نمایندگان وابسته به جبهه هم علاقه‌ای به حضور مصدق بر مسند ریاست ندارند، اما از روی ناچاری با او همدلی میکردند.

با آغاز سال 1331 دو دیدگاه در حزب پدید آمد؛ جناح چپ به زعامت خلیل ملکی بر پشتیبانی از مصدق تأکید داشته و او را تنها فردی می‌دانستند که توانایی رهبری نهضت را دارا بود، اما در برابر شاخه بقایی و هم مسلکانش همکاری با دولت را پایان یافته تلقی کرده و خواهان تجدیدنظر در همکاری با دولت شدند.

در 25 تیر 1331 مصدق به علت اختلاف با شاه بر سر برخی اختیارات ازجمله انتخاب وزیر جنگ استعفا داد. در این بین بقایی سیاست دو رویه‌ای در پیش گرفت؛ از یک‌‌سو برای حفظ ظاهر با مصدقی‌ها بود و ازسوي دیگر با احمد قوام نخست‌وزیر جدید، پنهانی رابطه برقرار کرد.در روز 27 تیر عیسی سپهبدی(14) از یاران بقایی با قوام ملاقات و وعده داد که حزب زحمتکشان در ازاي مقام وزارت حاضر است از دولت جدید حمایت نماید.به نظر میرسد این برنامه از ابتکارات سپهبدی یعنی دست راست بقایی بود. سپهبدی در نامهاي به بقايي مي‌گويد حزب زحمتكشان در دورۀ مصدق مصائب و رنجهاي زيادي را متحمل شده و به آنچه حقش بوده دست‌نیافته، بنابراین در اين لحظه تاريخي فرصت آن است كه دست به‌كار شده و براي احقاق حق خود وارد صحنه شوند. با توجه به اقداماتي كه در دوره اول زمامداري مصدق براي دولت او انجام داديم اگر مصدق شرايط ما را بپذيرد از او حمايت خواهيم كرد. او گفته بود امروز زمان اتمام حجت نیست، بلکه موقع جسارت و عمل بیباکانه است و باید حریف (مصدق) را با پنجه قوی در دست گرفت و هدایت کرد. شرایط او عبارت بودند از الف: مصدق از اشتباهات و خطاهاي دوره اول دست بردارد. ب: از همكاري و تباني با دربار خودداري كرده و بر احزاب و دستههاي جبهه ملي تكيه نمايد.(این از درخواست‌های جالب است که بی‌گمان هدفی جز منحرف‌کردن افکار ندارد وگرنه بر همگان آشکار شده که مصدق شاه را فقط به‌عنوان شاه یک نظام مشروطه پذیرا بود سپهبدی برای سرپوش گذاشتن به اقدامات خودشان میخواست بگوید که این مصدق بود که از راه اصلی نهضت منحرف شد) ج: يك جنگ آشتي‌ناپذير با عوامل فساد و مزدور بيگانه شروع كرده وجامعه را از لوث وجود آنها پاك نمايد. د: مبارزه جدي براي رفع فساد و رشوه‌خواري. مصدق بايد زحمات حزب زحمتكشان را تأييد كرده و از بابت حق‌شناسي در دستگاه قوۀ مجريه ما را تقويت نمايد.(15)

آنها از دیدار با قوام هیچ نتیجه‌ای نگرفتند، زیرا او به بقایی اعتماد نداشت و میدانست که او هدفی جز تأمین منافع خود ندارد. بقایی که از قوام رنجیده بود مجدداً به حمايت از مصدق برخاست تا هم این ملاقات را پنهان کرده و هم در صورت پیروزی مصدقی‌ها موقعیت خود را حفظ نماید، در اين حال، جناح چپ حزب زحمتكشان ملکی حمايت خود را از مصدق اعلام كرده و همپاي ديگر احزاب وارد خيابان‌ها شد و در قیام سی‌تیر نقش مهمی ایفا کردند. پس از سی‌تیر زمینه جدایی بقایی و ملکی فراهم شد و حزب به‌طرفی حرکت کرد که چاره‌ای جز انشعاب باقی نمانده بود.

حزب زحمتكشان پس از سي‌تير به‌دليل اختلافاتي كه در سطح رهبري براي حزب به‌وجودآمد با مشكلات فراوانی روبه‌رو شد. در حزب دودستگي به‌وجود آمد يك گروه به رهبري بقايي و حمايت سپهبدي و زهري براين عقيده بودند كه بايد از حمايت مصدق دست برداشت. به گفته آباديان از نظر جاه‌طلبي‌های بقايي و مانند او (مكي، حائري‌زاده و...) تاريخ مصرف مصدق همانند قوام سال 1325 تمام شده بود و میبایست سناریوی سرنگونی او را اجرا میکردند و زمان مناسب براي پشت‌كردن به مصدق و جبهه‌ملي پس از سي‌تير فراهم شد. بقایی برای تضعیف دولت از یک‌سو بر حملات خود به حزب‌توده افزود و ازسوی دیگر به مداح دربار تبدیل شد و عوامل خود را واداشت تا شعارهای شاه‌پرستانه بر دیوارها بنویسند.(16)

پس از سی‌تیر بقایی حملات خود را به وزرای مصدق افزایش داد و درخواست مصدق برای واگذاری اختیارات 6 ماهه زمینه را برای این حملات مساعدتر نمود،.اما مسئله‌ای که رهبر زحمتکشان از آن بهره میبرد حضور حزب‌توده در صحنه و رسیدگی به اتهامات قوام بود. با آنکه کاشانی به‌عنوان رهبر مذهبی جبهه واکنشی نسبت به تودهای‌ها نشان نمیداد، اما بقایی با یک رویه افراطیتر خواهان حذف آنها از صحنه شدند. او حتی در زمانی که به بهانه بیماری در بیمارستان رضانور بستری و ممنوع‌الملاقات مصلحتی شده بود در نامه‌اي از طرفداران خود درخواست کرد مانع حضور افراد حزب‌توده در مراسم چهلم شهدای سی‌تیر شوند. بقایی از نوع برخورد دولت با قوام پیراهن عثمان ساخت و از دولت تقاضای قصاص قوام را کرد و او را قاتل جوانان بیگناهی معرفی کرد که در سی‌ تیر کشته شده بودند. این سخن بیهوده بود چون در آن زمان قوام اصلاً بر اوضاع بویژه شهربانی و ارتش نظارتی نداشت که بخواهد دستور حمله و تیراندازی به مردم را صادر كند، زیرا آنها مستقیم از دربار دستور میگرفتند.

به نظر میرسد در همین زمان زمزمه یافتن جایگزینی مناسب برای مصدق در دهان‌ها میچرخید که توطئه برای ساقط‌کردن نخست‌وزیر ازسوی افسران بازنشسته به سرکردگی سرلشکر زاهدی کشف شد. رابطه زاهدی با ناراضیان جبهه از آنجا اهمیت می‌‌يابد که میبینیم بعدها به‌عنوان رهبر کودتا با سران ارشد جدا شده از جبهه، دوستی خوبی برقرار کرد. زاهدی که به‌دنبال متحدان سیاسی بود سعی کرد با افراد به‌ظاهر وجیه‌المله‌ای مانند بقایی ارتباط برقرار کند. پس از اینکه توطئه ازسوی دولت تأیید شد به گفته رهنما، نام بقایی نیز در بین کودتاچیان بود و دولت بنا به مصلحت بدون اشاره به همکاری ناراضیان جبهه ازجمله بقایی، حمله خود را متوجه جناح مالی (برادران رشیدیان) و نظامی (سرلشکر زاهدی و حجازی) کرد. دولت بنا به رویه خود از تعقیب نمایندگانی که مصونیت پارلمانی داشتند خوداری نمود.(17)

در مهرماه، حزب با بحران بزرگی روبه‌رو شد و ملاقات پنهاني سپهبدي با قوام در 27 تير گذشته برملا گردید. آشکارشدن این راز همانند یک زلزله بود و شكاف بزرگي بين ملكي و بقايي پديد آورد. بقايي بار دیگر برای تبرئه‌کردن خود و استتار دیدار با قوام حملات خود را متوجه ملکی کرد و او را به یکی از اتهامات نابخشودنی آن زمان یعنی سوق دادن حزب به‌سوی سياست استاليني(18) متهم کرد که در راه منافع كمونيست‌ها از حزب استفاده میکرد. این به آن معناست كه بقايي میخواست حزب آلت و ابزار مطيع و منقادي براي پيشرفت منظورهاي سياسي‌اش باشد.

به گفته ملكي، بقايي از او درخواست كرد اولتيماتومي براي مصدق فرستاده و حمايت خود را مشروط به شرايطي كند تا دولت، حزب زحمتكشان را مانند حزب ايران در امور مشاركت دهد، ولي اين پيشنهاد با مخالفت ملكي روبه‌رو شد، زيرا اعتقاد داشت با توجه به وضعيت كشور و نقاط‌ضعف دولت در اصلاحات بايد از آن حمايت كرد و از همين زمان ملكي حمايت خود و هيئت‌تحريريه شاهد را از مصدق اعلام نمود. پس از كشمكش‌هاي بسيار در هفدهم مهر، حزب جلسهاي براي رسيدگي به مشكلات تشكيل شد. در اين جلسه مشاجرات شديدي بين دو طرف روي داد و بقايي در يك اقدام نمايشي از حزب استعفا داد. جدایی او از حزب چندان طولانی نشد و دو روز بعد چماقداران وابسته به بقايي و قنات‌آبادي دفتر حزب را اشغال و ملكي و يارانش را اخراج كردند.

ملکی از اختلاف‌نظر بقایی و مصدق آگاه بود وبا وجود انتقادات زیادی که بر سیاستهای مصدق وارد میآورد، اما رودررویی با رهبر جبهه را یک فاجعه قلمداد میکرد. در نامه‌ای به کاشانی نوشت «...آنچه مسلم است، حزب زحمتکشان و اینجانب نمیتوانستیم چشم بسته تسلیم توطئه‌هایی شویم که عاقبت آن را برای کشور خطرناک میبینیم...»(19) در نظر ملكي، مصدق تنها فرد و جبهه‌ملي تنها نيرويي بود كه ميتوانستند رهبري اصلاحات را عهدهدار شود. ملکی پس از اين وقايع حزب «نيروي سوم» را تشكيل داد و مهمترين برنامۀ حزب جدیدش عبارت بود از مقابله تئوريك با حزب‌توده، مبارزه با بقايي، كاشاني، حائريزاده و حمايت صادقانه از مصدق.(20)

 

حزب ابزار دست بقایی

با اینکه حزب زحمتکشان از احزاب بزرگ زمان مصدق محسوب میشد، اما از این زمان به بعد به دسته کوچکی از مریدان بقایی تبدیل شد که در راستای مقاصد و جاه‌طلبی‌های او قدم برمیداشت. حزب به مخالفان دولت پیوست و در جوسازی ضد دولت مشارکت گسترده‌ای داشت. ازسوی دیگر بقایی و زهری نمایندگان مجلس از تریبون این نهاد به‌عنوان یک پایگاه ضد مصدقی نهایت بهره را بردند و با تمام لوایح دولت به مخالفت برخاستد. آن دو با کمک شمس قنات‌آبادی رهبر مجمع مسلمانان مجاهد ـ فراکسیون «نجات نهضت‌ملی» را تشکیل دادند(21) تا این‌گونه خود را رهروان واقعی جبهه‌ملی معرفی نمایند. حتی در این زمان شایع شده بود که مخالفان جبهه جدیدی گشوده و درصدد زمینه‌سازی برای نخست‌وزیری بقایی بودند!(22)

در دی‌ماه مصدق لایحه اختیارات یک‌ساله را تقدیم مجلس کرد، اما با واکنش شدید یاران پیشین خود روبه‌رو شد مکی و بقایی آن را زمینه‌ساز برقراری دیکتاتوری شبیه هیتلر خواندند. با آنکه مصدق بارها تأکید کرده بود اختیارات به معنای سلب اختیارات مجلس نیست، اما مخالفان به هیچ نحو حاضر به عقب‌نشینی از موضع‌گیری‌های خود نبودند. در مجلس بین دکتربقایی و دکترسنجابی درگیری لفظی شدیدی رخ داد و جلسه به تشنج کشیده شد. بازار و بسیاری از طرفداران مصدق در اواخر دی اعتصاب کرده و مجلسیان را وادار به عقب‌نشینی در برابر دولت کردند. روز 28 دی اعتصاب‌کنندگان با شعار «یا مرگ یا مصدق» و «مرگ بر منافق» بار دیگر به خیابان‌ها ریخته و به‌طرف بهارستان حرکت کردند. مخالفان که از وقوع حوادثی مشابه سی‌تیر نگران شدند دست از مخالفت برداشتند. روز 29 دی از 67 نماینده حاضر 59 نفر رأی موافق به اختیارات دادند بقایی، زهری، قنات‌آبادی و حائری‌زاده از دادن رأی خودداری کردند. هرچند بقایی با اقدامات خود نشان داده بود که دیگر عضو جبهه نیست، اما در این روز به نشانه اعتراض از جبهه استعفا داد.

به نظر میرسد در این زمان حزب به چند نفر قلدر و چاپلوس محدود شده بود که بقایی را پدر نامیده و در زیر لوای او فعالیت می‌کردند. سران حزب با کمک گروه‌های آنگلو فیل دامنه فعالیت خود علیه جبهه را شدت بخشید و نوعی همگرایی با نظامیان و برادران رشیدیان پیدا کرد. افزون‌بر این حزب زحمتکشان در تمام فعالیت‌های ضد مصدقی بسیار فعال بود. در واقعه نهم اسفند1331 که طرفداران دربار نقشه قتل مصدق را کشیده بودند حزب با حامیان شاه ائتلاف کرد تا مانع سفر شاه به خارج شوند. در این روز بقایی چاقوکش‌های حزب خود را به همراه دیگر چماق به دست‌های وابسته به دربار به جلوي کاخ فرستاد تا مصدق را بکشند، اما مصدق از مهلکه گریخت. بقایی و زهری بعدها این مسافرت را طرحی برای تغییر سلطنت خواندند. افراد حزبی هم به زدوخورهای خیابانی با حامیان جبهه پرداختند و تابلوي حزب ایران را پایین کشیده و با شعار «زنده‌باد شاه» و «مرده‌باد دشمنان شاه» با چوب به جان حزب ایرانی‌ها افتادند.

مجلسیان که درگیری بین شاه و مصدق را به نفع مملکت نمی‌دیدند تصمیم گرفتند واسطه شده و با تعیین حدود اختیارات شاه به اختلافات پایان دهند. مصدق که براساس قانون عمل میکرد و میگفت شاه حق دخالت در امور را ندارد، از این‌ اقدام مجلس استقبال کرد. به همین منظور هیئت هشت‌نفرهای تشکیل شد و گزارشی تهیه کرد که طبق آن شاه از دخالت در امور سیاسی منع می‌شد، اما این گزارش هیچ‌گاه در مجلس مطرح نشد، زیرا مخالفان بویژه بقایی که عضو کمیته هشت نفره هم بود چون میخواست شکاف بین شاه و نخست‌وزیر بیشتر شود مانع تصویب گزارش شدند. به همین منظور با سیاست آبستراکسیون مانع به حداکثر رسیدن مجلس گردیدند. به نظر میرسد محور ضد مصدق از تحلیل رفتن قدرت شاه نگران بودند و شاه فاقد قدرت مطلقه را زیبنده مملکت مشروطه نمیدانستند به همین علت کاسه داغتر از آش شده و مصدق را مسبب تضعیف مقام همایونی معرفی کردند. آنان با هدایت علا ـ وزیر دربار ـ میخواستند با گزارش هشت نفره دولت را به چالش کشیده به یک جنگ فرسایشی پارلمانی وارد نمایند.

 

مشارکت در فعالیت‌های براندازی

از اواخر سال 1331 سازمان جاسوسی آمریکا و انگلیس به دنبال طرح براندازی مصدق بودند. افرادی مانند بقایی می‌توانستند نقش کلیدی در این برنامه ایفا كنند. در اواخر فروردین‌ماه بقایی از طریق حسین خطیبی (از افسران اطلاعاتی) با برخی از افسران باز نشسته ارتباط برقرار کرد تا طرح براندازی مصدق را از طریق قتل و آدم‌ربایی اجرا نمایند.(23) در اواخر فروردین ماه سرتیپ محمود افشارطوس که ازسوی مصدق به ریاست شهربانی منصوب شده بود به‌طور مرموز ربوده شد و چند روز بعد جنازه او را در تپه‌های خارج از شهر تهران پیدا کردند. ربودن افشارطوس بخش مهمی از کودتا بود، چون از یک‌سو باعث رعب و وحشت در بين ملیّون میشد و ازسوي دیگر تا زمانی‌که او در این مقام حضور داشت احتمال پیروزی کودتاچیان بسیار کم بود.

به‌زودی هویت ربایندگان مشخص شد. خطیبی یکی از متهمان پس از دستگیری به شرکت بقایی در قتل اعتراف کرد. هر چند مدارک به مشارکت بقایی در قتل اشاره دارند، اما سال‌ها بعد بقایی برای تبرئه خود مدعی شد که افشار طوس را مصدق به قتل رساند!«شخص بنده هیچ‌نوع دخالت و اطلاعی نداشتم» و «مطابق اطلاعاتی که ما به‌دست آوردیم افشارطوس با مصدق اختلاف پیدا کرده بود و خیال داشت استعفا دهد.»(24)

آشكارشدن نقش بقایی ضربه محکمی به حزب وارد آورد، چون بسیاری از اعضا ازجمله بازاریانی که تا این زمان به بقایی وفادار مانده بودند حزب را ترک کردند. پس از تهیه مدارک لازم مبنی بر دخالت بقایی، لطفی وزیر دادگستری در نامه‌ای به رئیس دولت و مجلس خواهان سلب مصونیت سیاسی فرد خاطی شد. زهری در اقدامی پیشگیرانه دولت را به اتهام شکنجه متهمان قتل افشارطوس استیضاح کرد. صدیقی ـ وزیر کشور ـ به مجلس رفت و گفت مصدق به علت بیماری نمیتواند در مجلس حاضر شود، ولی استیضاح‌کنندگان به وزیرکشور توهین کردند. مصدق که دیگر جار و جنجال‌های مجلسیان و اهانت مخالفان برایش قابل تحمل نبود در نامه‌ای به فراکسیون نهضت‌ملی گفت نود درصد وقت دولت صرف خنثی‌کردن توطئه نمایندگان مخالف میشود، بنابراین در نظر دارد برای تعیین سرنوشت مجلس به مردم متوسل شود. هرچند مجلس مؤسسان اختیار انحلال مجلس را به شاه داده بود، اما مصدق میخواست رابطه‌ها را براساس حکومت مشروطه تعریف نماید، به همین جهت برای تعیین تکلیف مجلس تنها به مردم روی آورد. با پیشنهاد نخست‌وزیر، نمایندگان طرفدار دولت استعفا دادند. دیگر نمایندگان مستقل هم از نهضت‌ملی تبعیت کردند و تنها فراکسیون آزادی و نجات نهضت استعفا ندادند.

طبق اسناد بقایی پس از اینکه مصونیت سیاسی اش سلب شد گروهی به نام کمیته ترور تشکیل داد. او با صراحت گفته بود که چنانچه مجلس منحل شود فعالیت خود را از طریق سازمان مخفی ادامه خواهد داد (25) وظیفه کمیته تروراین بود که چنانچه سران حزب زندانی و فشار بر حزب افزایش یابد آنها به فعالیت تروریستی روی آورده و سران دولت را ترور كنند.(26) سازمان مخفی شعب خود را در سایر شهرها دایر کرد. شعبه کرمان بسیار فعال بود و روز بعد از 28 مرداد با همکاری اوباش، سرهنگ سخایی، رئیس شهربانی و طرفدار مصدق را به‌طرز فجیعی به قتل رساندند. به گفته خودشان کمیته برای ترور خائنین تشکیل شده بود.

استیضاح از طرح‌های براندازی مصدق بود که سیا قصد اجرای آن را داشت و نمایندگان حزب زحمتکشان پیشتازان این براندازی نرم محسوب می‌شدند، اما با برگزاری رفراندوم از سوی دولت طرح استیضاح بی‌نتیجه ماند و مصونیت سیاسی بقایی و زهری سلب شد و هردو بازداشت و روانه زندان شدند. با آنکه سران حزب در زندان بودند، اما حزب از مخالفت با مصدق دست بر نداشت و با هدایت افرادی مانند سپهبدی در اجرای کودتا با دربار و محافظه‌کاران مخالف جبهه ملی همکاری کرد.شاهد از نخستین روزنامه‌هایی بود که فرمان عزل مصدق و انتصاب زاهدی به نخست وزیری را در روز 28 مرداد چاپ کرد و سایر اعضای حزب هم به غارتگران خانه مصدق پیوستند. پس از کوتا حزب بقایی به یک حزب فصلی تبدیل شد که هرگاه شاه و ساواک نیاز داشتند به عرصه سیاسی باز میگشت.

 

منابع:

1ـ حسين آباديان، زندگينامه سياسي دكتر بقايي، تهران، نشر مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1377،ص97.

2ـ علی زهري: در سال 1293 خورشيدي در رشت متولد شد. تحصيلات خود را در رشت و تهران به اتمام رساند و سپس براي ادامه تحصيل راهي بلژيك شد و در رشته اقتصاد مدرك خود را گرفت. بعد از بازگشت، مدتي در بانك كشاورزي ووزارت دارائي مشغول به كار شد. در سال 1328 روزنامه شاهد را منتشر نمود. وي شخصي تشكيلاتي و از رهبران حزب زحمتكشان بود. به‌طوري كه بسياري از جلسات در منزل وي برگزار ميشد. از افراد نزديك به مظفربقايي بود و توانست تا حد زيادي اعتماد و علاقه كاشاني را به دست آورد. او به واسطه اقداماتش در كودتاي 28 مرداد از طرف وزارت دفاع ملي نشان درجه يك رستاخيز دريافت كرد. زهري در 1339 در تهران درگذشت( ابوالقاسم كاشاني به روايت اسناد، جلد2، ص 574)

3ـ احمد ملکی،تاریخچه جبهه ملی، ص111.

4ـ بقايي به روايت اسناد تاريخي، جلد اول، 15 خرداد 30 ، سند شماره 27 ، ص 36.

5ـ برای پایگاه احتماعی و ترکیب حزب ر.ک: كاتم، ناسيوناليسم در ايران، ص 379 . كاتوزيان اقتصاد سياسي، ص 215 آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 316.

6ـ آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ص 312 ؛ شاهد، ش 384 (26 ارديبهشت 1330) ص4؛ شاهد، شماره 436 (31 تير30) ص2. همان، شماره 454 (22 مرداد 30) ص 1و 4.

7ـ شاهد، ش 11 (4مهر 28) ص4. صفير به جاي شاهد (44) ش3 (17 آذر 28) ص1. شاهد، ش 381 (23 ارديبهشت 30 ) ص2. همان ش437 (10 مرداد 30) ص4؛ ش 494 (0 مهر 30) ص 1.

8ـ شاهد، ش 370 (9ارديبهشت30) صص 1و 4.

9ـ به‌سوي آينده، ش 309 (12 تير 30) ص 1. ش، 310 1. ش 313 (13 تير 30) ص1. شماره 316 (20 تير30) ص1

10ـ آباديان، پيشين، ص 123.

11ـ حزب زحمتكشان، در پيشگاه تاريخ چه‌كسي منحرف شد بقايي يا مصدق، بي‌جا، 1363، صص 269-270.

12ـ جوانشير، پيشين، ص142. همچنين ر.ك: ايوانف، پيشين، ص160؛ به‌سوي آينده، ش 326 (2 مرداد 30) ص1. كيانوري تظاهرات 23 تير را سالگرد سركوب كارگران در 25 تير 1325 مي‌داند نه اعتراض به هريمن را و مي‌گويد با اين‌ نظر كه تيراندازي را به مصدق نسبت دهند مخالف است. ر.ك: كيانوري، خاطرات، تهران، مؤسسه تحقيقات و انتشارات ديدگاه، 1371 ،ص 219.

13ـ علی رهنما، نیروهای مذهبی در بستر نهضت‌ملی، طرح‌نو، 1382، ص572-577.

14ـ سپهبدي در سال 1295 در تهران متولد شد. در سال 1308 به همراه بقايي براي ادامه تحصيل راهي فرانسه شد. او درسال 1325 به ايران بازگشت و منشي سفارت فرانسه در ايران شد و به عنوان استاد زبان در دانشكده جنگ مشغول به كار شد. رابطه بقايي و سپهبدي به‌گونهاي بود كه بيشتر نطقهاي بقايي در مجلس را او تهيه مي‌كرد. به اشاره بقايي با قوام ديدار كرد. او در سال 1331 به محور توطئه ضد مصدق تبديل شد. بعد از انشعاب در حزب زحمتكشان او عملاً رهبري حزب را در دست گرفت و در 28 مرداد در سقوط مصدق نقش مهمي داشت. ر.ك: خليل ملكي به روايت اسنادساواك، پيشين،صص10-11.

15ـ آباديان، پيشين، صص 387-390.

16ـ شاهد ش 742،7شهریئر 1331.

17ـ رهنما،ص697.

18ـ‌ملكي به روايت اسناد، پيشين، ص 105.

19ـ نیروی سوم،22 مهر 1331.

20ـ اطلاعات، ش 7925 (21مهر 31) ص 7. حجازي، پيشين، ص 58 . همچنين ر.ك: كاتوزيان، مصدق و مبارزه براي قدرت، ص205 . زماني‌كه حجازي علت جدايي بقايي را جويا شد، او در جواب ميگويد ملكي از ناصر ديوشلي (دوست بقايي) انتقاد كرد و او را از حزب و روزنامه شاهد اخراج كرده، منظور اصلي ملكي ديوشلي نبود همان‌طور كه انتقاد من از وزراء مصدق، وزرا نيستند، بلكه هدف اصلي مصدق است. بنابراين منظور ملكي هم من بودم نه ديوشلی ر.ك: پيشين، ص 50.

21ـ مکی ج6،ص427.

22ـ خاطرات مظفر بقایی، به‌کوشش حبیب لاجوردی،ص260.

23ـ ترکمان، اسنادی از قتل افشارطوس، رسا، ص24. همچنین آبراهامیان در مقاله کودتای 28 مرداد با صراحت از نقش بقایی در این قتل سخن میگوید. ر.ک:

Abrahamian.Ervand,"the coup in Iran,science-society"(summer2001)p11. ww.proquest .com

24ـ لاجوردی، ص333.

25ـ آبادیان، ص171.

26ـ مظفر بقایی به روایت اسناد، مرکز بررسی‌های تاریخی وزرات اطلاعات، ص119.

 

    |  صفحه اول  |  بایگانی ترجمه ها  بایگانی مطالب وارده