به نام خدا

 

نياز تيم بوش به مربي

 

 

  ماكس بوت در اين مقاله به گزارش سالانه دولت امريكا موسوم به "الگوهاي تروريزم جهاني" اشاره مي‌كند. اين گزارش كه برپايه اطلاعات سيا، اف بي آي و ديگر سازمان‌هاي امريكايي تهيه شده است، ادعا مي‌كند كه حملات تروريستي در سال 2003 به پايين‌ترين حد خود از سال 1969 تاكنون رسيده است.

  او مي‌نويسد دولت بوش اين گزارش را در بوق و كرنا مي‌كند تا بگويد در جنگ با تروريزم در حال پيروزي هستيم. با اين وجود وقتي دو پژوهشگر علوم اجتماعي به آمار و اطلاعات مربوطه توجه مي‌كنند، درمي‌يابند كه همه‌گونه نابهنجاري در آن به چشم مي‌خورد. اين دو در مقاله‌اي در واشنگتن پست اشاره مي‌كنند كه اين گزارش تعدادي از اقدامات تروريستي نظير حادثه تركيه را لحاظ نكرده است. حتي با محاسبات خود دولت، تعداد حملات تروريستي نه‌تنها كاهش نيافته، بلكه افزايش داشته است.

  مدتي بعد وزارت‌خارجه خجالت‌زده اعلام مي‌كند كه گزارش نادرست بوده و تروريزم در سال گذشته افزايش يافته است.

  به گفته آقاي بوت اين مسئله خوراك بيشتري براي نيروهاي چپ فراهم كرد كه دولت را اساساً دروغگو بخوانند. چنين گزارشي حتي بچه ده‌ساله را هم فريب نمي‌دهد. اين نشانگر ناتواني دولت پرمدعا و ناتوان بوش است. ديپلماسي افتضاح پيش از حمله به عراق را به ياد آوريد؛ جملات متناقض بوش و چني درباره بازرسي از تسليحات عراق. دولت بوش حتي از آوردن تركيه به صحنه ناتوان بود.

  نويسنده سپس مي‌پرسد دلايل اين شكست‌ها چيست؟ و پاسخ را پس از گفت‌وگوي بسيار با جمهوري‌خواهان و دموكرات‌ها چنين درمي‌يابد كه ناتواني دولت بوش، تداخل سازمان‌ها در همديگر است. در دولت بوش هركس ساز خود را مي‌زند.

  درپايان، نويسنده مي‌گويد قهرمان مورد علاقه بوش يعني ريگان هم با چنين مشكلاتي دست به گريبان بود. اما او موفق شد اقتصاد را سامان و كمونيزم را شكست دهد.

  منبع: لس آنجلس 17 ژوئن 2004 (28 خرداد 1383)

نويسنده: ماكس بوت

 

حقايقي درباره عراق

  رابرت شر در ابتدا به گزارش كميته مشترك دو حزب درباره فاجعه 11 سپتامبر اشاره مي‌كند. "هيچ‌گونه مدركي كه عراق با القاعده در حملات تروريستي 11 سپتامبر همكاري داشته است، در دست نداريم."

  با اين گزارش، يكي از ادعاهاي بوش از حمله به عراق پوچ مي‌شود. حالا دولت بوش و يارانش به حقه‌هاي كلامي بي‌ارزشي روي آورده‌اند تا يكي از بزرگ‌ترين عمليات‌هاي "فريب مشتري" را توجيه كنند. آنها اينك مي‌گويند: "هيچ‌گاه آشكارا نگفتيم كه عراق با القاعده همكاري كرده است، تا به امريكا ضربه بزند."

  مثلاً حالا مقامات مي‌گويند: "هنگامي كه بوش در كشتي آبراهام لينكلن گفت كه "صدام شكست خورده، متحد القاعده بود"،  منظورش اين نبود كه آنها به هم كمك مي‌كنند" و يا وقتي كالين پاول در سازمان ملل گفت كه "القاعده داخل عراق فعال است"، منظور او اين بود كه گروه انصارالاسلام مرتبط با القاعده  در منطقه پرواز ممنوع شمال عراق فعاليت مي‌كرده است؛ همان منطقه‌اي كه تحت نظارت امريكا بود و عراق بر آن كنترلي نداشت.

  و نيز وقتي ديك چني در برنامه‌اي تلويزيوني گفت: "به قلب تروريست‌ها حمله مي‌بريم"، منظورش اين بود كه عراق در منطقه خاورميانه است و خاورميانه محل تروريست‌هاست.

  نويسنده ادامه مي‌دهد: بله، درست است. واقعيت اين است كه بوش و شركا زبان دروغگويي را به هنرهاي ظريفه تبديل كرده‌اند.

  آنها طوري سخن مي‌گويند كه بعدها جا براي تكذيب باشد. در ادامه مطلب، نويسنده به تشريح دروغ‌هاي بزرگ دولت بوش درباره رابطه صدام و القاعده‌ مي‌پردازد.

  در پايان مقاله هم به ستايش از امريكايي‌هايي مي‌پردازد كه قاطعانه در برابر خواست‌هاي اين دولت  ايستادند. وي اميدوار است اين گزارش‌ها ذهن بقيه را نيز روشن سازد.

منبع: تايمز

نويسنده: رابرت شر

 

بايد، شايد، توانستن

  توماس فريدمن پس از طرح اين‌كه مسائل اصلي براي ايالات‌متحده يكي اين است كه چرا وقايع 11 سپتامبر به‌وجود آمد و ديگر چرا سلاح‌هاي كشتارجمعي در عراق يافت نشد، پيشنهاد مي‌كند هيئت مشتركي از دو حزب جمهوري‌خواه و دموكرات تشكيل شود. آنچه او دوست دارد حاصل اقدام‌هاي اين هيئت مشترك باشد، اينهاست:

  ـ به جاي پول‌هايي كه تيم بوش هدر داد، بخش فرهنگي سفارت‌هاي امريكا در سراسر جهان فعال شود.

ـ بورس براي دانشجويان خارجي افزايش يابد.

ـ امكان  مهاجرت به امريكا براي تحصيل و كار افزايش يابد.

ـ ماليات ويژه بر سوخت وضع شود. درآمد حاصل از اين ماليات صرف كمك به عراق و افغانستان شود و نيز پروژه‌هاي مبتني بر سوخت جايگزين (هيدروژني) را پيش ببرد تا با قطع وابستگي به نفت كشورهاي خاورميانه از عوايد فروش نفت محروم شوند. بدين شكل شغل‌هاي حقيقي در آن كشورها شكل مي‌گيرد و اصلاحات اجتماعي و اقتصادي به‌وجود مي‌آيد.

ـ يارانه به كشاورزان امريكايي و اروپايي قطع شود. در اين صورت كشاورزان كشورهايي مانند مصر و پاكستان، توانايي رقابت با بازار امريكا را خواهند يافت.

ـ استفاده از ظرفيت‌هاي ناتو براي جلوگيري از تنش‌ها و كشتارها در فلسطين اشغالي.

ـ جنگ با تروريسم، جنگي طولاني‌مدت با اسلام راديكال است.

  درست است‌كه فشار نظامي لازم است، اما به‌تنهايي كافي نيست. بايد ميانه‌روهاي عرب و مسلمان تقويت شوند. تنها آنها هستند كه مي‌توانند جلوي افراط‌گرايي را بگيرند.

منبع: نيويورك تايمز

نويسنده: توماس ال. فريدمن

 

چگونه ريگان بر "نومحافظه‌كاران" پيروز شد

  جان پاتريك ديگينز در اين مقاله ضمن يادآوري سياست زيركانه ريگان در پايان دادن به جنگ سرد و شكست امپراتوري شوروي مي‌نويسد:

 " كساني در كابينه بوش كه خود را دنباله‌رو ريگان مي‌نامند، بايد به ياد آورند كه او به‌هيچ‌وجه توجهي به نصايح آنها نمي‌كرد. تفاوت بين ريگان و مغزهاي نظامي دولت بوش در اين است كه او معتقد به مذاكره بود و اينها به تشديد اوضاع. نئوكان‌ها (نومحافظه‌كاران) مي‌خواستند در جنگ سرد برنده شوند. اما او خواستار پايان‌بخشيدن به جنگ سرد بود. به اين منظور لازم بود كه به‌جاي ايجاد وحشت، اعتماد سران شوروي را جلب كند."

  ديگينز در ادامه مي‌افزايد: "بسياري از نومحافظه‌كاران از ريگان متنفر بودند و مي‌گفتند او در جنگ سرد بازنده بود، زيرا وقتي كنار رفت، هنوز كمونيزم بر پا بود. بعضي حتي معتقد بودند جنگ سرد دوباره از سرگرفته مي‌شود. ديك‌چني به‌عنوان وزيردفاع كابينه بوش، پروستاريكار و گلاسنوست را به‌عنوان ظاهرسازي و حقه و نيرنگ محكوم مي‌كرد. او اصرار داشت كه به جاي آقاي گورباچف يك نظامي جنگ‌طلب بر سر كار مي‌آيد و به امريكا هشدار مي‌داد كه براي جنگ با كمونيزم آماده شود."

  نويسنده در پايان نتيجه مي‌گيرد آقاي ريگان سياست خارجي روشني نصيب ما كرد كه بيشتر اهداف ديپلماتيك را با صلح به دست آورد و در بسيج نيروهاي متحد امريكا موفق بود. آنها كه امروز خود را وارث و جانشين ريگان مي‌دانند، سياست خارجي مبتني بر ايجاد ترس و وحشت و زورمداري را پيش مي‌برند كه دوستي‌هاي باارزشي را در سراسر جهان از بين برده است.

منبع: نيويورك تايمز

نويسنده: جان پاتريك ديگينز


 

شكنجه‌هاي تعريف‌شده در دولت بوش

  ريچارد كوهن نويسنده واشنگتن پست از افشاي نامه‌هايي از دادگستري امريكا خبر مي‌دهد كه طي آن مقامات اين وزارت‌خانه براي گرفتن اطلاعات از زندانيان مقدار كمي شكنجه را مجاز دانسته‌اند.

  او به طعنه مي‌نويسد: "صحبت از يك مقدار كمي شكنجه مثل اين است كه بگوييم فلان خانم يك مقدار كم حامله است!" در اين نامه‌ها از "اذيت و آزار رواني" نام برده شده است و نويسنده مي‌پرسد: "از كجا معلوم كه اين شكنجه‌ رواني نه براي يك هفته كه شايد تا آخر عمر آن شخص را آزار ندهد؟!"

  "دولت بوش مرتب به ما مي‌‌گويد جنگي در جريان است. اين حرف دروغ است، [زيرا درحقيقت] دو جنگ در جريان است. يكي آنچه سربازان انجام مي‌دهند و ديگري جنگ با كساني‌كه هنوز دشمن ما نيستند."

  كوهن افزوده است: "دولت بوش همه ما را شرمنده كرد. ما را در حد طبقاتي پايين آورد كه به‌ظاهر شكنجه در ميانشان ممنوع است، اما در عين حال اعمال مي‌شود و مورد پذيرش است. هميشه مي‌گويند ما ملت تابع قوانين هستيم نه آدم‌ها. البته چنين هم هست. ديگر اين‌كه ما اخلاق‌گرا هستيم. بعضي چيزها امريكايي نيست. شكنجه حتماً يكي از آنهاست."

منبع: واشنگتن پست، 12 ژوئن 2004 (23 خرداد 1383)

نويسنده: ريچارد كوهن

 

هزاران سلول مقاومت

  ازپايان عمليات نظامي ـ رزمي اصلي در ماه مي سال 2003، بيش از 800 سرباز امريكايي در عراق جان خود را از دست داده و برابر با 5500 نفر مجروح شده‌اند. در همين فاصله زماني، حدود 14 تا 24هزار غيرنظامي عراق به‌طور خشونت‌آميزي كشته شده‌اند كه حدود 1200 تن آنها طي 110 بمباران سنگين نظاميان اشغالگر كشته شدند.

  پنتاگون در يك تحليل درون سازماني به اختصار چنين نتيجه‌گيري مي‌كند: "بسياري از بعثي‌هاي سابق، معدودي افراطيون شيعه و هر روز هم تعداد بيشتري از اسلام‌گرايان خارجي، در هدفي مشترك سهيم هستند." در ادامه اين گزارش آمده است: "آنان قصد دارند همزمان با بيرون‌راندن نيروهاي ائتلاف از اين كشور، به‌تدريج اختلافات ميان گروه‌ها را از ميان ببرند؛ زيرا كه هم‌پيماني‌ها در هر شرايطي همواره بنا بر هدف‌هاي خاص، تغيير مي‌كند.

  از محافل نظامي و غيرنظامي انواع و اقسام فرضيات درباره قدرت گروه‌هاي مقاومت و شورشي شنيده مي‌شود؛ برخي فرض را بر اين مي‌گذارند كه شورشيان 5 هزارنفر هستند و برخي ديگر عده آنان را تا 20 هزارنفر گمانه‌زني مي‌كنند. اما فقط همين فاصله زماني يك‌ساله، 19 هزار و 750 تن موسوم به شورشي كشته يا بازداشت شده‌اند كه از اين تعداد پنج‌هزارو700 تن هنوز در زندان به‌سر مي‌برند.

  براساس همان سند درون سازماني پنتاگون، اين نكته بر سربازان امريكايي روشن است كه قيام در عراق احتمالاً تازه شروع شده است. چنين گفته مي‌شود: "امكان دارد كه شورشيان عراقي در درازمدت مقاومت كنند، بنابراين تا زماني‌كه پول و تجهيزات به داخل عراق قاچاق مي‌شود، آنان قادر به دست‌زدن به حملات خواهند بود."

بنابر یک همه پرسی از سوی موسسه گالوپ ، 71 درصد از عراقی ها ، امریکایی ها را " اشغالگران ناخوانده " می دانند.

  تجاوزگران بيگانه، ملي‌گرايي در عراق را همان‌گونه فعال كرده‌اند كه يك محرك خارجي باعث مي‌شود شبكه ايمني بدن فعال ‌شود.

  رهبر يك گروه مقاومت در بغداد، در ماه دسامبر خطاب به گزارشگري از خبرگزاري(U.P.I) چنين گفت: "من همواره به دولت امريكا به ديده احترام نگريسته‌ام، اما بعدها او نيز ناگزير شده است همراه با ديگران شاهد آن باشد كه سربازان ائتلاف چگونه به خانه‌ها حمله‌ور مي‌شوند، به هموطنانشان توهين مي‌كنند و با چكمه‌هايشان سر مرد سالخورده‌اي را روي خاك‌هاي زمين فشار مي‌دهند. "در اين زمان بود كه دريافتم اينها نه به‌عنوان رهايي‌دهندگان ما، بلكه به‌عنوان اشغالگر آمده‌اند."

  براي اين‌كه امريكايي‌ها بتوانند عراق را براي مدتي نامعلوم در اشغال نگه‌دارند، بايد 67 هزار تا 106هزار سرباز در عراق مستقر باشند، امري‌ كه سالانه 14 تا 19ميليارد دلار هزينه دربرخواهد داشت. اين رقمي است كه اداره مستقل بودجه كنگره امريكا سال گذشته ارزيابي كرده است.

منبع: دي سايت، 14 اوت 2004 (24 مرداد 1383)

نويسنده: يوخون بيتز