چشم انداز ایران شماره 31 اردیبهشت و خرداد 1384
مطبوعات خارجی
روح یابی و تلخیص: امیر فیروزی راد
ايران، امريكا و مسائل هستهاي
نياز جهاني به انرژي، مصالح امنيتي امريكا را با مشكل روبهرو ساخته است ايران به گروه چيني سينوپك اجازه داد كه ميدان نفتي يادآوران را توسعه دهد و سالانه دهميليون تن گاز مايع طبيعي از ايران دريافت كند. ژاپن نيز اوايل 2004 يك قرارداد 3 ميليارد دلاري براي توسعه ميدان نفتي آزادگان با ايران بست، كه فشارهاي امريكا نيز نتوانست جلوي بستن اين قرارداد را بگيرد. البته ژاپن اعلام كرد كه يك "تبصره فرار" در اين قرارداد گنجانده؛ كه در صورت تخطي ايران از پيمان منع گسترش سلاحهاي هستهاي، قرارداد را لغو كند. اين قراردادها نشان ميدهد كه نياز جهاني به انرژي، چگونه مصالح امنيتي امريكا را با مشكل روبهرو ساخته است، زيرا امريكا از همپيمانان خود درخواست كرده بود با استفاده از اهرمهاي اقتصادي براي توقف اين برنامه به ايران كه برنامه هستهاي غيرمجازي دارد، فشار بياورند. منبع: وال استريت ژورنال، 1 نوامبر 2004 (11 آبان 1383) نويسنده: مت پاتينجر
تلاش محافظهكاران براي براندازي!
مايكل روبين، حدوداً چهل ساله و چهرهاي تازه وارد ميان محافظهكاران است، درحاليكه نقش مهمي در اين محافل دارد. او زماني مسئول امور عراق و ايران در اداره طرحهاي ويژه پنتاگون بود و زماني نيز مشاور حاكميت موقت ائتلاف در عراق. اين دكتر فارغالتحصيل از دانشگاه ييل، هماكنون با موسسه امريكن اينترپرايز و اخيراً با فصلنامه ميدلايست كوارترلي، متعلق به دانيل پوپ پژوهشگر جنجالبرانگيز خاورميانه، همكاري ميكند. در ماه ژوئن، وي در مقاله فصلنامه(Ripon Forum) پيشنهاد كرد كه دولت امريكا مشكل خود را با ايران حل نمايد. او مينويسد: "ما در سالهاي 1953 و 1979 از حكومت غيرمردمي ايران در برابر مردم و دموكراسيخواهي حمايت كرديم و نبايد اين اشتباه را براي بار سوم تكرار كنيم. يعني رئيسجمهور بايد تماسهايش را با دولت ايران به اميد تشويق يك جنبش دموكراسيخواهي و اصلاحطلبي قطع نمايد و تغيير رژيم در ايران را به سياست رسمي دولت تبديل كند." اينگونه صراحت بيان ميان محافظهكاران جديد سابقه طولاني دارد. 20سال پيش در زمان ريگان نيز در مورد شوروي اين شيوه بيان وجود داشت. مايكل لدين ـ محافظهكار جديد و مخالف سرسخت نظام ايران ـ در مجله نشنال ريويو نوشت: "اگر توانستيم شوروي را با خيزش درصد كمي از مردم سرنگون كنيم، در مورد ايران نيز خواهيم توانست." افشاي ارائه اسرار برنامههاي امريكا در مورد ايران توسط فرانكلين به كميته اسراييلي آيپاك (AIPAC)جاسوسي به نفع اسراييل نبوده، بلكه تلاشي براي آگاهساختن و جلب حمايت اسراييل در مورد نحوه برخورد با ايران بوده است. آيپاك سالهاست كه به جمهوريخواهان امريكا و حزب ليكود گرايش پيدا كرده است. ميگويند در زمان كلينتون اين كميته اندكي تضعيف شده ولي از سال 2001 چنان قدرتمند شده كه حتي در مقابله با قطعنامهاي در كنگره (در مورد اقدامات نظامي اسراييل كه حمايت دولت بوش را هم همراه داشت) وارد عمل شده و آن را تعديل كند. آيپاك كنفرانس سالانه خود را در سال 2002 با حضور 50 سناتور، 90 نماينده مجلس نمايندگان و بيش از ده مقام بلندپايه دولت برگزار كرد و امسال نيز بوش و تام ديلي رهبر اكثريت مجلس نمايندگان و شماري از مقامهاي وزارتخارجه و دفاع در آن شركت داشتند. منبع: امريكن پراسپكت، نوامبر 2004 (آبان 1383) نويسنده: لوراروزن ـ جيسون وست
آنچه رژيم ايران از همسايگان خود آموخت
امريكا ميبايستي با بررسي هوشمندانه اعمال و اشتباهاتي كه درقبال ايران مرتكب شده است، استراتژي درستي را در اين باره اتخاذ كند. بويژه با توجه دوباره به رفتارهاي 14 سال گذشته با ديگر عضو محور شرارت يعني عراق. شباهتهاي زيادي ميان اهداف و روشهاي اين دو كشور وجود دارد. ايران از تلاشهاي عراق براي فريب جامعه بينالمللي در مورد سلاحهاي هستهاي درسهاي خوبي گرفته است. ما نبايد فريب آواز خوش تغيير آسان رژيم ايران را بخوريم. در دهه 90 عده زيادي از امريكاييها ميگفتند كه رژيم صدام در بين مردم عراق فاقد محبوبيت است و حركت سياست خارجيمان درجهت مسلحكردن مخالفان رژيم صدام و پس از آن حمايت هوايي از آنها براي سقوط دولت عراق كافي است، ولي پس از آن معلوم شد كه به حمله نظامي گسترده نيز نياز است كه باز هم تجربه ثابت كرد كه آن هم كافي نبود. با توجه به الگوي عراق، نتيجه ميگيريم كه پيش از اينكه اين چند گزينه را هم در مورد ايران از دست بدهيم، بايد دست به كار شويم تا با استفاده از اين گزينهها روحانيون ايران را به كندكردن برنامه هستهاي و يا حتي متوقفكردن كامل آن وادار كنيم. ما بايد هماهنگ با همپيمانان خويش، ايران را وادار كنيم كه تضمينهاي جدي به پشتوانه زير پا نگذاشتن تعهداتش بدهد و آماده باشيم كه در صورت تخطي ايران بهطور جدي با آن برخورد كنيم. تصميم اشتباه اين است كه در سه يا پنج سال آينده، در شوراي امنيت جروبحث كنيم، درحاليكه ايران در اين فاصله عضو باشگاه هستهاي شود. منبع: نيويورك تايمز، 9 نوامبر 2004 (19 آبان 1383) نويسنده: كنت پولاك (رئيس دايره پژوهش پيرامون سياستگذاري در مورد خاورميانه در انستيتوي پروكينگز)
تغييرات، پس از هستهاي شدن ايران
براي جلوگيري از اتميشدن ايران دو گزينه نظامي و نزديكي سياسي وجود دارد و هركدام هم نقاط ضعف خودشان را دارند. حمله نظامي به ايران، مردم را دور نظام تحت هدايت روحانيت جمع ميكند. امريكا در بيشتر مواقع با دركنكردن ارزش ناسيوناليسم در سراسر جهان به خود ضربه زده است. حس مليگرايي در ايران بسيار قدرتمند است. ايرانيان ساليان درازي است كه نسبت به بيگانگان و بيشتر از همه به امريكاييها بدبين هستند. ايران اولين كشوري بود كه در دوران مصدق نفت را ملي كرد، در سال 1973 شاه طرفدار امريكا، قيمتهاي نفت را افزايش داد و ايران تنها كشوري در خاورميانه است كه تغيير رژيم در آن عمدتاً بهدليل حمايت رژيم ساقط شده از امريكا بوده است. پس، حمله نظامي مورد پسند مردم ايران نخواهد بود. در عين حال بسياري در ايران معتقدند برخورد مستقيم امريكا با ايران، به نفعشان است. روزي در اين رژيم تغييراتي ايجاد خواهد شد، ولي سالها پيش از آن به سلاح هستهاي دست خواهد يافت. تحريمها نيز به تنبيه ايران نينجاميده و همه كشورها با ايران دادوستد ميكنند. مقامات ايراني به درستي ميگويند كه؛ تحريمهاي امريكا بيشتر باعث منزويشدن خود آن كشور شده تا ايران. در ايران عده زيادي بين برقراري روابط اقتصادي و بمب اتمي، اولي را انتخاب ميكنند. اگر اروپا به همراه پاداشهاي تشويقي، واقعاً تحريم را هم درنظرداشته باشد، آنگاه گروه هوادار ارتباط با جهان در ايران قويتر خواهند شد. اگر اروپا متحد و قدرتمند عمل كند و امريكا و اروپا در كنار هم قرار گيرند (مانند تجربه اخير در اوكراين) آنگاه موفقيت ـ جلوگيري از روند هستهايشدن ايران ـ نزديك خواهد بود. در دو سال گذشته، امريكا و اروپا عليرغم برخوردهاي سطحي، ديدگاههاي همساني در مورد دنياي ايدئالشان داشتهاند. اگر نيروهاي دوطرف به هم بپيوندند و اهداف و آرمانهاي تاريخي مشتركشان را بيان كنند، هيچكس ياراي مقاومت در برابر قدرتشان را نخواهد داشت. منبع: آ.ب.ث، 29 نوامبر 2004 (9 آذر 1383) نويسنده: فرانسيسكو د آندرس
امريكا و تثبيت عراق، جنگ رواني عليه ايران و فشار نظامي به سوريه
اين روزها برخي صاحبنظران سياسي در امريكا، به دولت خرده ميگيرند كه چرا به جاي عراق به ايران كه خطر واقعي در زمينه تروريسم و تكثير سلاحهاي هستهاي است، حمله نكرده است. امريكا اكنون در باتلاق عراق فرورفته است و تا زمانيكه از آن خارج نشود، نميتواند آتشي ديگر بيفروزد. امريكا در حال حاضر قصد دارد ايران را روي صفحه داغ نگهدارد، تا برنامهاش را در عراق تكميل كند. نگهداشتن ايران در وضعيت كنوني ـ يعني تهديد به شدت باشد ولي در عين حال كاري در آينده نزديك انجام ندهند ـ ميتواند دو دليل داشته باشد: 1ـ ايران سه تا پنج سال تا بمب هستهاي فاصله دارد. 2ـ ايران مجبور ميشود سياست ملايم و مصلحتگرايانهاي در عراق و لبنان داشته باشد.. دارايي نفتي و استقلال نسبي سياسي ايران، دو دليل مهم است كه امريكا وجود رژيم ايران (با سلاح اتمي يا بدون آن) را تحمل نكند. به همين دلايل و همچنين نفوذ و اثرگذاري ايران در كل كشورهاي منطقه و با توجه به طرح بزرگ امريكا در خاورميانه كه عملكرد امريكا در قبال ايران، نه يك جزو كوچك از راهبرد جهاني امريكا، بلكه شكلدهنده اصلي اين راهبرد خواهد بود. پس آتشبسي كه ممكن است در آينده نزديك ميان ايران و امريكا برقرار شود، بيشتر به خاطر شرايط كنوني عراق است و فاصلهاي ميان دو جنگ بهشمار ميرود. در مورد سوريه اوضاع متفاوت است؛ سوريه اكنون در محاصره تركيه، اسراييل و امريكاست و امريكا نميخواهد براي دستيابي به اين شكار گلولهاي شليك كند و سعي دارد اين كشور را بدون هزينه به جمع هواداران خاورميانهاي خود اضافه كند. سوريه از اين جهت نيز اهميت دارد كه؛ آيا در مورد عراق بيطرفي مثبت يعني به نفع مقاومت را برميگزيند يا جانبداري مثبت يعني هواداري از نظام مورد عنايت امريكا؟ حال تصاحب سوريه چگونه خواهد بود؟ شايد با يك كودتاي نظامي و امنيتي، يا شايد با يك جنگ داخلي كوچك، تا يك نخبه امريكايي شده تازه جايگزين شود. (اين مقاله ميتواند پيشبيني اتفاقاتي باشد كه در سوريه و لبنان اتفاق افتاد؛ ترور رفيق حريري، تظاهرات در لبنان، قطعنامه 1559، استعفاي نخستوزير كرامي، شروع عقبنشيني سوريه و در نهايت روند جديد پيشبيني نشدهاي كه شاهد آن هستيم.) منبع: الخليج، 28 نوامبر 2004 (8 آذر 1383) نويسنده: سعيد محيو
يك توفان تهديدكننده ديگر؟ نقد كتاب "معماي ايراني"
"كنت پولاك" پژوهشگر سياسي سابق سازمان سيا و شوراي امنيت ملي در مورد خليجفارس بوده است. كتابي كه ايشان دوسال پيش نوشت (توفان تهديدكننده) در مدت كوتاهي توجه زيادي را به خود جلب كرد و توانست نظر بسياري از ليبرالها و غيرليبرالهاي مخالف جنگ با عراق را عوض كند. ـ وي در كتاب قبلياش براي شروع جنگ دو پيش شرط گذاشته بود: 1ـ در هم شكستن القاعده 2ـ حل منازعه فلسطين و اسراييل. البته پولاك درنهايت اين دو شرط را فراموش كرد و در يك برنامه تلويزيوني پربيننده، خواستار حمله فوري به عراق شد، هرچند بعدها بابت اين خواسته خود نيز پوزش خواست. ـ اكنون پولاك كتاب "معماي ايران" را چاپ كرده است كه برخلاف كتاب قبلي كه نام فرعي آن "دلايل لزوم تجاوز به عراق" بود، در اين كتاب فصلي وجود دارد باعنوان "دلايل اساسي براي حمله نكردن به ايران" اين دلايل شامل؛ جمعيت بيشتر ايران نسبت به عراق (سه برابر)، كوهستاني و غيرقابل عبوربودن ايران، درگيربودن امريكا در عراق و ناتواني در گشايش جبههاي جديد، ناتواني در اجراي نقشه كودتا، زيرا دستگاههاي اطلاعاتي ـ امنيتي ايران نفوذناپذيرند، تأسيسات هستهاي در كشور پراكندهاند و بمباران آنها با اطلاعات محدود، مشكل است. ـ وي دو رئيسجمهور امريكا (كارتر و جورج دبليو بوش) را به باد انتقاد ميگيرد. جيمي كارتر به خاطر همراهي با شاه در اوج جنبش مردمي ضدرژيم شاه در ايران و بوش پسر به خاطر عدم عاديسازي روابط بين امريكا و ايران در خلال جنگ با حكومت طالبان كه ايران بيشترين كمكها را در آن زمان به امريكا ارائه داد. در عين حال پولاك ايران را در اين راستا با ايدئولوژي غيرعملگرا و حكومتي كه فرصتها را از دست داد، بيشتر مقصر ميداند. ـ پولاك معتقد است كه امريكا بايد دغدغههاي ديگر در مورد ايران (حقوق بشر و...) را به فراموشي سپارد و بهطوركامل تلاشش را در راستاي دستيابي ايران به سلاحهاي اتمي معطوف نمايد. ـ وي مينويسد: در صورت تحريم ايران، نبايد چندان روي اروپا حساب كرد. پس راهحل اين است كه تصميمي بزرگتر گرفته و كنفرانسي برگزار شود و پيمان منع تكثير مورد بازبيني قرار گيرد تا ديگر كشورها نتوانند به سادگي آن را نقض كنند. در صورت متوقفنشدن ايران از راه مذاكره، پولاك دو راهحل را عملي ميداند: 1ـ حمله نظامي به تأسيسات هستهاي، كه با وجود هزينههاي سنگين، ارزش انجام دادن دارد. 2ـ پذيرش ايران هستهاي؛ رفتار ايران در پانزدهسال گذشته نشان داده كه در مورد استفاده عملي نكردن از سلاحهاي اتمي ميتوان به ايران اطمينان كرد. البته پولاك در اين قسمت تنها سعي دارد احساس خود را توجيه كند و دليل منطقي براي آن ندارد. ـ اگر تحليلگر يك كارشناس سياسي همچون كنت پولاك راهحلي نداشته باشد و درنهايت خواستار همزيستي مسالمتآميز با ايران باشد، پس شايد واقعاً چاره ديگري نباشد. اگر كسي راهحلي دارد، بهتر است زودتر ارائه دهد. منبع: واشنگتن پست، 28 نوامبر 2004 (8 آذر 1383) نويسنده: فرد كاپلان، پژوهشگر مسائل امنيت ملي
راهحل درست براي امريكا؛ برقراري رابطه با ايران
دولت امريكا گاه روي توافقنامههاي ايران و اروپا درباره مسائل هستهاي موضع مخالف اتخاذ كرده است. علت چيست؟ زيرا تندروهاي دولت بوش خواهان حمله نظامي به سايتهاي هستهاي ايران هستند. اينان هنوز حرف خود را در دولت امريكا به طوركامل به كرسي ننشاندهاند، ولي نپذيرفتن تعطيل دائم غنيسازي اورانيوم توسط ايران در مذاكرات با اروپا، بدون شك افراطيها را در دولت امريكا تقويت خواهد كرد. اگر هدف نهايي دموكراسي در ايران است، پس اگر وحشت از امريكا برطرف شود و امريكا دوست دولت و مردم ايران شود، دموكراسي نياز به بمب هستهاي از ترس امريكا نخواهد داشت. پرسشي كه بايد از اعضاي دولت پرسيد اين است كه آيا ايران مجهز به سلاح هستهاي براي امريكا تهديد شمرده ميشود؟ جواب ما اين است "خير". حاكمان كنوني ايران فكر صدور انقلاب را از سر بيرون كردهاند و به سلاح هستهاي بهعنوان ابزاري براي حفظ خود نگاه ميكنند، نه وسيلهاي براي صدور الگوي خود. در ضمن آنان ميدانند كه هرگونه حمله هستهاي به اسراييل، پاسخ هستهاي بسيار سنگيني ازسوي اسراييل و امريكا خواهد داشت. در مورد دادن اين سلاحها به تروريستها نيز امريكا توانايي اين را دارد كه بفهمد چه كشوري اين سلاحها را در اختيار تروريستها قرار داده، پس حتماً به عمل متقابل دست خواهند زد. خطر هستهاي شدن ايران بيشتر از اين بابت است كه رقابتي در منطقه و جهان شكل خواهد گرفت، كه پيمان 190 امضايي منع ازدياد سلاحهاي هستهاي را به شدت تضعيف خواهد كرد. هرگونه حمله نظامي به ايران خوشحالي عناصر افراطي در اين كشور را درپي خواهد داشت؛ زيرا مردم را پشت سر آنها بسيج خواهد نمود و نهضت در حال عقبنشيني دموكراسيخواهي را بيشتر تضعيف خواهد كرد. اگر امريكا به زيانبار بودن اقدام نظامي يقين پيدا كند، پس بايد وارد مذاكرات شود و شرط پايهاي اين مذاكرات بايد توقف هرنوع غنيسازي اورانيوم و كار روي پلوتونيوم ازسوي ايران است، تا دست ايران براي تقلب براي هميشه بسته شود. در درازمدت اميد جهان روي كارآمدن يك دولت دموكراتيك و دوست غرب در ايران است، كه ديگر نيازي به بمب اتم در برابر تهديد امريكا نداشته باشد. پس دموكراسي در ايران درنهايت به سود امريكا خواهد بود. چيزي كه بوش و هيچكدام از اسلافش نتوانستند براي نيل به آن استراتژي مشخصي داشته باشند. گام اول، حضور امريكا در ايران است. دوري امريكا از ايران نهتنها نظام ايران را تضعيف نكرده، بلكه باعث تقويت آن شده است. البته ما نميگوييم كه امريكا سفارتخانهاش را در تهران بازگشايي كند و نقض حقوقبشر را فراموش كند و باعث تقويت نظام روحانيون شود. بلكه ما ورود دانشگاهيان، تاجران و رهبران امور اجتماعي امريكا را در ايران پيشنهاد ميدهيم. اين نوع ارتباط البته به حداقلي روابط ديپلماتيك و همچنين لغو تحريمها نياز دارد. ورود اين گروه به ايران باعث تقويت توانايي غرب براي كسب اطلاعات در مورد برنامههاي هستهاي نيز خواهد شد. استدلال مخالفان اين است كه ارتباط با ايران، بهمنزله پاداشي براي نظام ايران است، كه سالها دست به شرارت زده است. ولي درواقع اين ارتباط كابوس روحانيون است؛ دولت ايران سالهاست تنش با امريكا و تحريمها را بهانهاي براي مشكلات اقتصادي كشور قرار داده، مشكلاتي كه درواقع پيامدهاي مستقيم بيكفايتي و فساد اقتصادي است. همچنين در ايران، مخالفان نظام را "عمال امريكا" معرفي ميكنند و مهمتر از همه بحث مشروعيتي است كه نظام با ژست مخالف امپرياليسم امريكا براي خود كسب كرده است. اگر امريكا ثابت كند كه دشمن ايران نيست، رژيم را از نظر مشروعيت با مشكل روبهرو ميكند. ريگان در ابتداي ورود خود به كاخ سفيد، سياست رابطه نداشتن با شوروي را در پيش گرفت، ولي پس از مدتي تغيير 180 درجهاي داد و در مورد مسائل مربوط به كاهش سلاحهاي هستهاي با دشمن وارد گفتوگو شد. در زمان گورباچف، ارتباط مردم شوروي با دنياي غرب، فوايد دموكراسي را به آنها نشان داد. درنهايت، اين برنامه كنترل سلاحهاي هستهاي نبود كه امنيت امريكا را تقويت كرد، بلكه آشنايي مردم شوروي با دموكراسي باعث آن شد. اگر بوش نيز مانند ريگان خواهان ماندگاري در تاريخ است، حالا وقت آن چرخش بزرگ است. منبع: سان خوزه مركوري نيوز، 28 نوامبر 2004 (8 آذر 1383) نويسنده: مايكل مك فال و دكتر عباس ميلاني
غنيسازي براي همه كشورها ممنوع
= غنيسازي اورانيوم يا فرآوري مجدد سوخت مصرفشده، در كشورهايي كه رآكتورهاي معدودي دارند (مثل كرهشمالي و ايران) نه ضروري است و نه اقتصادي، پس مشكوك است. =در كشورهايي كه دسترسي به ديگر انرژيها به صرفه نزديكتر است، انرژي هستهاي، هم غيراقتصادي است و هم خطرناك. = با بازرسيهاي دورهاي معمول نميتوان مانع سوءاستفادههاي هستهاي شد. = شروع مقابله با اين خطر اين است كه گفتههاي آلمان، ايران، برزيل، آفريقاي جنوبي و... كه ميگويند پيمان منع تكثير به امضاكنندگانش اجازه ميدهد چرخه سوخت داشته باشند را رد كنيم. اين عرفي است جهانيشده، ولي از لحاظ تاريخي و منطقي درست نيست. نتيجهگيري؛ يك رويكرد موثر اين است كه "اقتصاد بازار" در اينگونه كشورها (برزيل، ايران، الجزاير، كرهشمالي و...) گسترش يابد، چرا كه آنها نميتوانند بدون حمايتهاي (سوبسيد مالي) دولتي پروژههاي هستهايشان را پيش ببرند. درحاليكه آنها مدعياند كه برنامههايشان مزاياي اقتصادي صلحآميز دارد. آنها نميتوانند سرمايهگذاران خصوصي را به كار در اين عرصه وادار سازند، زيرا جايگزينهاي غيرهستهاي سود سريعتر و سرمايه كمتري ميخواهد، در ضمن ايمنتر نيز هستند. منبع: ويكلي استاندارد، 24 نوامبر 2004 (11 آبان 1383) نويسنده: هنري سوكولسكي
تجربه تلخ عراق، تندروها را سر عقل نياورده است
دولت بوش در برابر بهترين گزينه موجود در مورد مسئله هستهاي ايران يعني ديپلماسي، رفتاري مانند كودكاني كه قهر ميكنند و در اتاقشان در سكوت ميمانند، در پيش گرفته است. دولت بوش نهتنها كمكي به متحدان اروپايياش در رسيدن به هدف نميكند، بلكه اعضاي بالامرتبه اين دولت سعي در به شكست كشاندن آن دارند. اين رفتار نهتنها شايسته يگانه ابرقدرت دنيا نيست، بلكه بسيار خطرناك نيز هست. ايران برخلاف عراق صدامحسين پيوندهاي واقعي مستحكمي با گروههاي تروريستي جهان دارد و افزون بر آن برنامه هستهاي پيشرفتهاي را تعقيب ميكند. با كنار رفتن پاول، معاونان و دستيارانش، تندروها جايگزين ايشان شدهاند، كه هدفشان در مورد ايران همان كاري است كه در عراق انجام دادند؛ ايشان به خطر سلاحهاي كشتارجمعي توجه چنداني ندارند بلكه خواهان روي كارآمدن حكومتي هوادار و دوست امريكا در ايران هستند. آرزوي ما اين است كه تجربه تلخ عراق، تندروها را سر عقل آورده باشد، ولي درواقع اين چنين نيست. منبع: آتلانتا جورنال، 17 دسامبر 2004 (27 آذر 1383)
*** تحولات داخلي از منظر مطبوعات خارجي
تحليلهاي سادهانگارانه امريكا در مورد ايراناين بينش اشتباه هميشه در مورد ايران وجود داشته است كه گويي در ايران يك گروه از روحانيون تحت نظارت رهبري، به شكل كاملاً كنترلشده زمام امور را در اختيار دارند. براي تصميمگيري و برخورد با ايران بايد اينگونه تحليلهاي سادهانگارانه را كنار گذاشت. تحولات در درون هيئت حاكمه ايران در طول ساليان، بسيار گسترده بوده است، اما در امريكا كمتر كسي به آن توجه ميكند. در حال حاضر موازنه قدرت بين نخبگان ديني و نظاميان، به سود دسته دوم در حال تغيير است. سپاه پاسداران در سال 1979 با هدف مقابله با گروههاي مسلح چپ تشكيل شد و پس از آن در جنگ با عراق نيز نقش عمدهاي بازي كرد. سپاه همچنين در شكلدهي به حزبالله لبنان و لشكر بدر در عراق نقش داشت. پس از انتخاب محمد خاتمي به رياست جمهوري، روحانيون محافظهكار دوباره به حمايت و اعطاي نقش به سپاه روي آوردند. بودجه سپاه (آموزش و خريد تسليحات) افزايش يافت، حقوق پرسنل افزوده شد، نيروهاي دريايي و هوايي گستردهتر شد و پيشبرد برنامههاي موشكي و هستهاي به آن واگذار شد. سپاه اكنون به فرماندهي سردار "يحيي رحيم صفوي" است. ايشان در مورد مذاكرات هستهاي با اروپا، نقدهايي نسبت به عملكرد دولت داشته است. هماكنون نيروي انتظامي، صداوسيما، وزارتخانههاي دفاع و اطلاعات و گاردهاي حفاظت مسئولان نظام همگي در كنترل سپاه قرار دارند و يكسوم نمايندگان مجلس از كادرهاي تربيت شده و عضو سابق اين سازمان بهشمار ميروند. سپاه در زمينه اقتصادي نيز با بستن قراردادهايي با شركتهاي خصوصي و دولتي، واردات و خريدوفروش كالاهايي كه شامل تحريمهاي امريكا هستند را در دست خود دارد كه احتمالاً در سال، ميلياردها دلار بازده اقتصادي دارد. اين فعاليتها نهتنها اهرم دخالت قدرتمند اين نهاد در مسائل اقتصادي داخلي است، بلكه باعث استقلال بودجهاي سپاه از دولت شده است و كنترل دولت بر خريدهاي نظامي و كمك به گروههاي شبهنظامي در خارج از ايران را تعطيل كرده است. اگر ميخواهيد قدرت واقعي اين نهاد را لمس كنيد، به اتفاقي كه در فرودگاه بينالمللي امام خميني رخ داد توجه نماييد؛ در سال گذشته رئيسجمهور خاتمي اين فرودگاه را افتتاح كرد، ولي ساعتي پس از آن نيروهاي سپاه كه به قرارداد خدماتي اين فرودگاه با شركت تركيهاي "تاو" اعتراض داشتند، به باند فرودگاه آمدند و مانع فرودآمدن هواپيماها شدند كه موجب تعطيلي فرودگاه شد. مانند نظاميان پاكستان ـ چند سال پيش از كودتاي پرويز مشرف و پس از آن ـ سپاه امروزه خواست خود را براي برعهده گرفتن پستهاي غيرنظامي بهطور كامل علني كرده است. آنها نظم، ثبات، امنيت و سعادت را به مردم وعده ميدهند. فرماندهان سپاه امروز با ريش و پوشاك بسيار مرتب در انظار عمومي ظاهر ميشوند و ترجيح ميدهند، بهجاي لقب سردار، با نام مداركي كه جديداً در دانشگاههاي داخلي كسب كردهاند، ناميده شوند. حتي دكتر قاليباف فرمانده نيروي انتظامي علاقه و آمادگي خود را براي نامزدي انتخابات آينده رياستجمهوري اعلام كرده است. سپاه كه اكنون تجربه تجاوز عراق به ايران را از سر گذرانده و در آن نبردها شاهد شهدا و مجروحان بسيار زياد بوده است، كنترل برنامه موشكي شهاب و اعمال حساس برنامه هستهاي را در اختيار گرفته است و به عامل بازدارندهاي فكر ميكند كه با استفاده از آن، خيال هرگونه تجاوز به ايران را از سر ديگران خارج كند و احتمالاً گزينه سلاح هستهاي انتخاب آنان است. حال چرا به تقويت نظامي غيرهستهاي صرف فكر نميكنند؟ زيرا ايشان ميدانند كه ارتش متعارف هرگز ياراي روبهروشدن با ارتش امريكا كه تصميم قطعي به حمله نظامي داشته باشد، نخواهد داشت. با اين شرايط، واشنگتن چه راهحلي پيش رو دارد؟ امريكا بايد نفوذ خود را بر تصميمگيريها، منحصر به رهبران روحاني نكند، بلكه بايد حوزه سپاه نيز درنظر قرار بگيرد. پس تهديد چه نظامي و چه اقتصادي بهتنهايي كاربردي نخواهد داشت. زيرا تنها باعث تقويت سپاه و تلاش اين نهادبراي رفع عيوب خود و تقويت موقعيت سياسياش ميشود و انگيزه سپاه را براي استفاده از احساسات ناسيوناليستي مردم بيشتر ميكند. با اين شرايط، سياستي دقيقتر را بايد پيش گرفت. از اينرو امريكا بايد مكمل مذاكرات اروپا با تيم مذاكرهكننده ايراني باشد. در آغاز بايد روند به انحصار درآوردن قدرت توسط سپاه را كند و سپس اتحاد ايشان را با گروه رهبري مذهبي سست كرد. اين كارها باعث تقويت هواداران دموكراسي در ايران خواهد شد. همچنين اروپا بايد منافع اقتصادي سپاه را تحتتأثير قرار دهد، بهگونهاي كه باعث افزايش شكاف ميان سپاه و روحانيون عالي مقام و نهادها و گروههاي اجتماعي مرتبط با آن گردد. ايران بغرنجترين مسئله سياست خارجي امريكا پس از جنگ سرد است. ولي بايد دانست با دشمناني كه دچار تفرقه شدهاند، بهتر ميتوان مقابله كرد. بايد تفرقههاي سياسي ايران را شناسايي و از آنها بهرهبرداري كرد. منبع: نيويورك تايمز، 13 دسامبر 2004 (23 آذر 1383) نويسنده: ولي نصر، علي قيصر
منشأ تندروي در خاورميانه چيست؟ آقاي نيكي كدي كارشناس تاريخ اسلام، اهل امريكا در مصاحبهاي كه توسط آقاي ادواردو كاستانيا انجام شده، آرا و دانستههاي خود را پيرامون اسلام، خاورميانه و ايران ابراز ميدارد. موضوعاتي كه ايشان 40 سال از عمر خود را صرف تحقيق پيرامون آنها كرده است: بنيادگرايان طوري سخن ميگويند كه به نظر ميرسد با غرب و هر چه غربي است مخالفاند، ولي سازماندهي و آراي ايشان به شدت تحتتأثير و وام گرفته از غرب است. از متون ديني اسلام، هم ضديت با غرب قابل برداشت است و هم موافقت با آن، همانطور كه از تمام متون مهم ديني (اسلام، مسيحيت و يهوديت) هم صلحطلبي را ميتوان دريافت و هم ستيزهجويي را. پس مخالفت بنيادگرايان اسلامي با غرب دلايل ديگري غير از برداشتهاي انجام گرفته از منابع مذهبي دارد. برخي از اين دلايل به شرح زير است: الف) دنياي اسلام صاحب بيشترين منابع سوختهاي فسيلي است و اين باعث ميشود غرب دخالت دائمي در كشورهاي اسلامي داشته باشد كه عمدتاً خاطرات بد تاريخي به جا گذاشته مانند كودتاي 28 مرداد در ايران، دخالتهاي قديم و جديد (كارهاي دولت بوش) در عراق و... ب) توجيه وجود اسراييل و تشكيل اين كشور در نظر غرب، ظلمي است كه در تاريخ به اين قوم شده است. درحاليكه اعراب آن را اشغال سرزمينهاي عربي و ظالمانه ميدانند. اسلامگرايي در منطقه در دهههاي اخير رشد داشته است. ولي برخلاف اين روند در ايران (كه به همراه تركيه بيشترين هوادار لائيسيته را ميان كشورهاي اسلامي دارا هستند) بهدلايلي همچون عدم تحقق وعدههاي نظام (در زمينه عدالت و...)، ستمپيشگي و بيتوجهي به اقتصاد. اينها از چشم دين ديده شده، لذا جريان لائيك گسترش پيدا كرده است. منبع: آونيره، 10 نوامبر 2004 (20 آبان 1383) نويسنده: ادواردو كاستانيا
اقدام نظامي هديهاي خوب به نظام ايران ـ حضور نداشتن امريكاييها در ايران طي دو دهه اخير، باعث شده كه مردم ايران بيش از پيش مشتاق ديدار مجدد ما باشند. ـ با وجود نارضايتي گسترده در ميان بسياري از ايرانيها، يك اپوزيسيون منسجم و واقعي در ايران وجود ندارد. ـ مردم دوست دارند كه خود را از ساخت سياسي دور نگهدارند. جوانان بيشتر سعي ميكنند دنيايي خصوصي براي خودشان بسازند، دنيايي كه براي افراد گوناگون متفاوت است؛ چتكردن در اينترنت، استفاده از فيلمها و موسيقيهاي غيرمجاز يا براي برخي مصرف موادمخدر. ـ پيش از انتخابات مجلس هفتم تحصن نمايندگان مجلس ششم در اعتراض به رد صلاحيتهاي گسترده، مورد توجه رسانههاي گروهي خارجي قرار گرفت، ولي بيشتر مردم با بيتوجهي به اين كار آن را عملاً مردود شمرده و شكست آن را قطعي نمودند. شايد به اين دليل كه مدتها بود ازسوي اصلاحطلبان مقاومتي واقعي در برابر نهادهاي غيردموكراتيك نظام سياسي در ايران نديده و از آنها قطع اميد كرده بودند. در محلههاي اعياننشين كه ديوارهاي بلند منازل، استخرهاي خصوصي را از ديده پنهان نموده، ثروتمندان از فروپاشي نظام صحبت ميكنند و كوچكترين حركت غربيها را در اين جهت كافي ميدانند. البته اينان كه طرف معامله تجاري با نظام هستند خارج از خانه عقايدشان را آشكار نميكنند كه شايد باعث به خطر افتادن سهم كلانشان در اقتصاد كشور شود. با افزايش قيمت نفت، رژيم صاحب ثروت هنگفتي شده و گروهي از مردم تصور ميكنند شايد همراهي با نظام، باعث بهترشدن اوضاع اقتصادي اسفبار اكثريت جامعه شود. ـ چشمانداز وقوع يك حركت عظيم مردمي براي تغيير بسيار دور است، ولي با اين وجود بهدلايل زير تندروهاي اسلامي نيز در اين ميان پيروز نيستند: 1ـ پس از پيروزي انقلاب اينان متوجه شدند كه تفكر آنها نميتواند سعادت را به ارمغان بياورد. 2ـ پس از انقلاب، مردم در يك روند آهسته ولي مداوم از مساجد دور شدند. 3ـ شكاف بين فقرا و اغنيا بسيار عميقتر شده است. ـ اقدام نظامي امريكا عليه ايران ضربه سنگيني به دموكراسي در ايران خواهد زد. حس عميق غرورملي در ميان ايرانيان بر اثر حمله نظامي و يا يك بمب اشتباه پرتاب شده در مناطق مسكوني، هديهاي خوب براي نظام ايران خواهد بود. هرگونه حمله نظامي به ايران توجه ايرانيان را از ناكاميهاي نظام، به سمت مداخلهگر خارجي معطوف خواهد كرد. ـ اگر در مورد حمله نظامي امريكا از مسئولان نظام ايران سوال كنيد، آنان با اعتماد به نفس به شما پاسخ خواهند داد. آنان درباره قدرت ايران، حملات انتقامجويانه در منطقه و ديگر نقاط جهان و خشم دنياي اسلام حرف ميزنند. ـ نظام ايران بازدارندگي هستهاي را ابزاري مهم براي خود ميداند ولي برخلاف كرهشمالي به روابطش با ديگران اهميت زيادي قائل است. منبع: واشنگتن پست، 21 نوامبر 2004 (1 آذر 1383) نويسنده: دن دي لوس خبرنگار امريكايي روزنامه گاردين، چاپ انگليس كه در سال گذشته از محل مأموريتش كه ايران بود اخراج شد.
تلاشهاي بيثمر غرب در برابر ايرانطي يكسال و نيم گذشته ما شاهد تلاش بيثمر غرب براي جلوگيري از دسترسي ايران به سلاح هستهاي بودهايم. در گزارش روز 28 نوامبر خبرگزاري آسوشيتدپرس از تهران، جمعي 300نفره ديده ميشد كه در حال نامنويسي براي يادگيري حملات انتحاري (شهادتطلبانه) بودند. اين نامنويسي در حاشيه برنامه "گراميداشت شهداي جنبش اسلام" انجام گرفت. افراد ثبتنام شده سه گزينه پيش رو داشتند: 1ـ اجراي عمليات انتحاري عليه امريكا در عراق 2ـ عمليات انتحاري عليه اسراييل 3ـ سوءقصد به جان سلمان رشدي. دولت ايران بهطور رسمي ميگويد كه ارتباطي با اين برنامه ندارد، اما نشست افتتاحيه اين سازمان در ژوئن گذشته با حضور برخي چهرهها در يكي از سالنهاي يكي از بنيادها برگزار شد. همچنين، ايران حامي شبكه تلويزيوني المنار (وابسته به حزبالله لبنان) كه به شورشيان در عراق لقب "جهاديون" داده است، ميباشد. در يكي از برنامههاي اين شبكه شعار "مرگ بر مادر تروريسم" (امريكا) را ميبينيم. ريچارد مينيتر روزنامه نگار و محقق در كتاب تازهاش "جنگ سايهها" مينويسد: "بنلادن در ايران پناه گرفته است. ايران همچنين موشكهاي با برد 40 كيلومتر در اختيار حزبالله لبنان قرار داده است. اگر ايران به سلاح هستهاي مجهز شود، بايد منتظر شدت يافتن حمايت ايران از حزبالله لبنان، انتفاضه فلسطين و... باشيم." منبع: سرمقاله واشنگتن تايمز، 4 دسامبر 2004 (14 آذر 1383
*** ايران، امريكا و گروههاي اپوزيسيون
گروه تروريستي تحت حفاظت پنتاگون
مجاهدين خلق منبع اطلاعاتي خوبي براي امريكا در مورد كارهاي ايران در عراق و مسائل هستهاياش شدهاند. آنها در مورد ارتباط چلبي (متحد سابق پنتاگون) با ايران، اطلاعاتي در اختيار امريكا قرار دادند. وزارتخارجه امريكا در اكتبر 1997، مجاهدين را بهعنوان سازمان تروريستي معرفي كرد. اينان عامل اختلافاتي در داخل دولت امريكا شدهاند؛ برخي از تندروهاي وزارت دفاع روي اين فكر ميكنند كه اين سازمان را دوباره مسلح كنند و بهعنوان نيرويي در حمله به ايران از آن استفاده كنند. ولي در عين حال مقام بلندپايهاي در وزارت دفاع ميگويد: آنها متحد ما نيستند و ما با آنها همكاري نداريم. امريكاييها طبق بند چهار كنوانسيون ژنو، موقعيت "فرد حفاظت شده" را به اعضاي اين سازمان اعطا كردند. هماكنون مجاهدين از موقعيت منحصر به فردي در دنيا برخوردارند؛ گروه تروريستي تحت حفاظت پنتاگون. منبع: us News and world report، 22 نوامبر 2004(2 آذر 1383) نويسنده: ادوارد تي. پاند
اميد امريكا گروههاي مخالف ايراني؟!
ـ باب فيلنر جمهوريخواه در تجمع پانزدههزارنفري هواداران سازمان مجاهدين خلق در واشنگتن اظهار داشت: "در آينده نزديك ايران دركانون توجه امريكا قرار خواهد گرفت و مجاهدين بهترين گروهي است كه ميتواند با نظام ايران مقابله كند." ـ در ايران به دليل بستهبودن فضاي سياسي، اپوزيسيون واقعي و توانمند شكل نگرفته است. در خارج نيز گروههاي تبعيدي يا بسيار كوچك هستند و يا مانند مجاهدين و سلطنتطلبان فاقد جاذبه عمومي هستند. ـ يك مقام بلندپايه دولت بوش در پاسخ به سوالي در مورد حمايت از اپوزيسيون ايران گفت: "كدام اپوزيسيون؟" البته نبود اپوزيسيون متشكل، دليل بر محبوبيت نظام حاكم نيست. ـ گري سيك عضو پيشين شوراي امنيت ملي و استاد كنوني دانشگاه كلمبيا معتقد است از الگوي رأيدادن ايرانيها ميتوان دريافت كه در واقع در ايران اپوزيسيوني 80ـ70درصدي وجود دارد كه البته فاقد رهبري است. ـ اليويه روآ پژوهشگر مركز مطالعات و تحقيقات بينالمللي در پاريس معتقد است؛ مردم ايران عموماً ناراضياند، ولي در عين حال به خيابانها نميريزند. ـ احساس سرخوردگي مبارزان راه آزادي، كساني كه در انقلاب سال 1979 فعال بودند، باعث انفعال آنها شده است. ـ جذب موفقيتآميز ايرانيان در جوامع غربي، احساس نگراني در مورد انتقام از اقوام ساكن ايران و نبود همبستگي ميان ايرانيان، عواملي است كه باعث ميشود اپوزيسيون خارج فعاليت كافي نداشته باشد. ـ مجاهدين خلق بزرگترين و كارآمدترين گروه اپوزيسيون و همچنين از نظر نظامي خودكفاست ولي اينكه ادعا ميكند: "از دموكراسي، حقوقبشر و زنان حمايت ميكند"، با اظهارات خيل جداشدگان از اين سازمان كه كيش شخصيت، گسستن خانوادهها، مصادره اموال، كنترل نيروها توسط شكنجه، ارعاب و آدمربايي را در خاطراتشان نقل ميكنند، در تضاد است. ـ افشاگريهاي اين سازمان در مورد مسائل هستهاي و موشكي در ايران، از مهمترين فعاليتهاي ماههاي اخير سازمان مجاهدين ميباشد، ولي اينكه باور كنيم كه اين اطلاعات آنطور كه سازمان ادعا ميكند، توسط عواملش جمعآوري شده، سخت است. به نظر ميرسد اينگونه اطلاعات توسط سرويسهاي اطلاعاتي اسراييلي و غربي براي افشا، در اختيار اين سازمان قرار ميگيرد. ـ امريكا در خلال حمله به عراق پايگاههاي سازمان مجاهدين را بمباران كرد، درحاليكه اين گروه گفته بود دخالتي در جنگ نخواهد داشت. بلافاصله پس از نبرد، امريكا سازمان مجاهدين را (تا آن زمان سلاحهاي سنگين مانند تانك نيز در اختيار داشتند) خلع سلاح كرد و اجازه داد ايشان در پايگاههاي خود بمانند. ـ پس از يورش پليس فرانسه به مقر سازمان در پاريس و دستگيري مريم رجوي و عدهاي از اعضاي سازمان، دستكم 9 تن از هواداران اين سازمان دست به خودسوزي زدند، كه گفته ميشود بيش از سه نفر از آنها جان سپردهاند. مخالفان اين گروه ميگويند: "خودسوزي هواداران به دستور خود سازمان بوده است. اگر اين خودسوزيها بنا به دستوري باشد و كسي بدون فكر و چون و چرا خود را بسوزاند، پس به راحتي ميتواند شخص ديگري را به فرمان رهبري به قتل برساند." ـ پيردو بوسكه رئيس تشكيلات اطلاعاتي ـ امنيتي داخلي فرانسه ميگويد: "ادعاي اين سازمان بر تلاش براي برقراري دموكراسي در ايران، با ماهيت استبدادي شديد اين سازمان تضاد دارد." منبع: لسآنجلس تايمز، 5 دسامبر 2004 (15 آذر 1383) نويسنده: مارشال و روتلا
تندروهاي [امريكا] خواهان اعاده ديپلماسي با ايران هستند
"كميته خطر بالفعل"(CPB) در حركتي متفاوت از موضعگيريهاي تندروهاي امريكا در مورد ايران، به دولت بوش پيشنهاد برقراري رابطه ديپلماتيك با تهران را داده است. اين كميته كه بهتازگي احيا شده، نخستين پژوهش خود را به ايران اختصاص داده و نتيجهگيري كرده است كه سياست براندازي رژيم بايد با حمايت از دموكراتهاي داخل و خارج از ايران اصلاح شود. يعني امريكا روابط فرهنگي و سياسي خود را با ايران دوباره برقرار نمايد و سفارت امريكا در تهران بازگشايي شود. گرچه انتظار پيشنهاد اينگونه سياستها بيشتر از شوراي روابط خارجي ميرود، اما اينبار اين كميته به رهبري سناتور "كابل" جمهوريخواه و سناتور "ليبرمن" دموكرات و با اعضايي مانند: جورج شولتز وزيرخارجه ريگان و نورمن هوتز چنين پيشنهادي داده است. البته اين امتيازي به روحانيون ايران نيست، زيرا اين سفارت در اصل پايگاهي براي كمك به اپوزيسيون خواهد بود. نمونه اين كار در گذار بدون خونريزي لهستان به سمت دموكراسي موفق بوده است. اين سياست شبيه سياستي است كه در سال 1999 در برابر پاكسازي نژادي آلبانياييتبارها توسط اسلوبودان ميلوشوويچ در صربستان اجرا شد و درنهايت به زندگي مخفي ميلوشوويچ، دستگيري و دادگاهيشدن وي انجاميد. مارك پالمر سفير امريكا در مجارستان در زمان فروپاشي شوروي ميگويد: "ما بايد به رهبر ايران پيشنهاد دهيم كه دست از كارهاي سياسي بكشد و فقط در مسائل ديني دخالت نمايد و اجازه بدهد انتخابات آزاد برگزار شود، وگرنه كيفرخواستي عليه او تنظيم خواهد شد." به نظر پالمر اروپاييان نيز از اين حركت امريكا بايد خشنود شوند، چون هماكنون نيز مطمئن هستند كه رژيم ايران پس از توافق در مذاكرات، آن را زير پا خواهد گذاشت. منبع: نيويورك سان، 21 دسامبر 2004 (1 دي 1383) نويسنده: الي ليك
امريكا در حمايت از مخالفان ايران بايد جدي باشد
ريچارد هاس ـ رئيس شوراي روابط خارجي ـ در حضور بزرگترين ترسيمكنندگان راهبرد اسراييل، در جريان كنفرانس سالانه سياستگذاري در اسراييل گفت: "اينكه اميدوار باشيم دموكراتهاي ايراني حكومت خود را ساقط كنند، اشتباه است." متأسفانه نهفقط هاس، بلكه بسياري از ديپلماتها و كارشناسان سياسي اسراييلي و امريكايي نيز با وي موافقاند. كنت پولاك ـ افسر سابق سيا و نويسنده كتاب "معماي ايراني" ـ نيز ميگويد: "مردم ايران شايد رژيمشان را دوست نداشته باشند، اما براي ساقطكردن آن نيز به خيابانها نميريزند." البته كارشناسان حق دارند بگويند هيچ تضميني براي موفقيت مخالفان وجود ندارد، ولي راهبرد اين كارشناسان شامل مذاكرات، امتيازدهي، فشار و... نيز موفقيتي دربرنداشته است. اگر سياست حمايتي امريكا از مخالفان، باعث پيروزي ايشان گردد، پيروزي بسيار بزرگي در برابر رژيمي است كه محل تولد و بزرگترين حامي تروريسم اسلامي بوده است. اگر سياست سهلگيرانه اروپا در مذاكرات موفق باشد، آن وقت امريكا در تحكيم رژيمي همكاري كرده است كه از بدو بهوجودآمدن، دشمني با امريكا را هدف خود قرار داده است. اين يك كابوس است. منبع: نيويورك سان، 15 دسامبر 2004 (25 آذر 1383) نويسنده: الي ليك
ايران، عراق و امريكا
آيا عراقي باثبات تهديدي براي ايران است؟
ـ ملك عبدالله دوم، پادشاه اردن در سخنرانياش به سندي كه حزب شيعي الدعوه عراق در اوايل دهه 80 ميلادي تقريباً همزمان با انقلاب ايران تنظيم كرده بود، اشاره كرد. در اين سند از منطقهاي بهنام "هلال شيعي" يادشده؛ كه از شمال افغانستان آغاز و تا منطقه جبل عامل لبنان امتداد مييابد. ـ اكثريت شيعيان عراق در دوران جنگ هشتساله در حمايت از رژيم صدام با ايران ميجنگيدند و مشخص نيست شيعياني كه در عراق روي كار خواهند آمد هوادار ايران باشند يا دشمن آن. مخصوصاً اينكه بيشتر نظرات آيتالله سيستاني با آراي ايران در تضاد است. ـ مخاطرات عراق با ثبات براي ايران: 1ـ امكان دارد عراق به جمع كشورهاي عضو شوراي همكاري خليجفارس اضافه شود. 2ـ پس از آن از ادعاي امارات متحده در مورد جزاير ايراني حمايت نمايد. 3ـ در صورت اتفاق افتادن اين دو مورد، چارچوب امنيتي منطقهاي از نو تشكيل ميشود و منافع تهران لطمه ميخورد. 4ـ با وجود تهديد امريكا و اسراييل عليه ايران احداث پايگاههاي بزرگ امريكا در مرز ايران وحشتآور است. ـ بيشترين دغدغه آيتالله سيستاني اين است كه عراق آينده كشوري اسلامي شود و لائيكها و قوميها نتوانند مانع آن شوند. 40درصد ليست سيستاني از هواداران نظريه ولايتفقيه هستند و 50 نفر بانواني كه در اين ليست هستند، ملزم به رعايت حجاب اسلامي بودند. ـ موفق الربيعي مشاور امنيت ملي عراق خواهان تقسيم عراق به دو استان شيعه، دو استان سني و يك استان كردنشين است. ـ فدرالي كردن كه نتيجه آن بالكانيزه شدن عراق است. طرح محافظهكاران جديد امريكا و منطق امپراتوري سابق انگلستان است؛ "تفرقه بينداز و حكومت كن." ـ براساس طرح پنتاگون از اهالي فلوجه آزمايشDNA و اسكن شبكيه چشم انجام خواهد شد و اين اطلاعات به علاوه آدرس محل سكونت افراد در علايمي ثبت خواهد شد كه ايشان مجبورند اين علايم را روي سينهشان نصب نمايند. از غيرنظاميان شهر امتحان توانايي به عمل خواهد آمد و افراد طبق توانايي يا استعداد، آموزشهايي پيرامون امور شهرسازي (لولهكشي، ساختمانسازي و...) خواهند ديد. آيا اين طرح تمدني، انسان را به ياد اردوگاههاي هيتلر و استالين نمياندازد؟ منبع: الشرق الاوسط، 16 دسامبر 2004 (26 آذر 1383) نويسنده: هدي الحسيني
ايران ـ رويكردي جديد
حملات به شيعيان عراق از زمان قتل آيتالله باقر حكيم درمقابل حرم امام علي (امامي كه عادلانهترين رفتار را با بينشهاي مختلف اسلامي در دوران خلافت خود داشت) از يكسالونيم پيش آغاز شده و تاكنون ادامه يافته است. بهظاهر هدف اين حملات، كشاندن شيعيان به راه انتقامجويي است، ولي شيعيان ميدانند كه قدم گذاشتنشان به اين راه، به پيروزي آنها در اولين انتخابات عراق صدمه ميزد. رهبري شيعيان عراق در دست شخصي خردمند و با رفتار متعادل است. همه رهبران شيعه در عراق با وجود وحشت كردها و سنيها، هيچ موضعگيري يا عملكردي در جهت اثبات اهداف خصمانه ضد اين اقليتها نداشتهاند. امريكا دست از حمله كاذب به ايران برنميدارد و معتقد است شيعيان عراق به خاطر حمايت ايرانيها تقويت شدهاند. امريكا به اين فرضيه معتقد است كه اگر ايران از بين برود، شيعيان عراق تضعيف خواهند شد. اين فرضيه باعث خنده و همچنين رضايت شيعيان عراق ميشود. آنان معتقدند كه مرجعيت شيعه در حال تغيير مكان از ايران به عراق است و اگر شيعيان در عراق به قدرت برسند، اين مرجعيت عراق است كه بر ايران نفوذ خواهد داشت. امريكا بايد از اين نظر حمايت كند. با افزايش قدرت فقهي نجف در جهان تشيع، فلسفه سياسي انقلاب ايران نيز تضعيف خواهد شد و تغيير و تحولي كه مردم ايران چشم انتظارش بودند اتفاق خواهد افتاد و دست آخر اين امر باعث تثبيت قدرت در خاورميانه خواهد شد. گزارش "كميته خطر موجود" در مورد ايران بهنام "ايران ـ رويكردي جديد" (تهيهشده توسط مارك پالمر سفير سابق امريكا در مجارستان و جورج شولتز وزير سابق امورخارجه) ايدههاي معقول مهمي در بردارد؛ از آن جمله، بازگشايي سفارت امريكا در ايران. ولي فرضيه اصلي اين گزارش يعني حمله مستقيم به "مقام رهبري" ايران به شكل فاجعهآميزي اشتباه است. اين گزارش آيتالله خامنهاي را با صدام مقايسه نموده است؛ درحاليكه وي شخصيت مهمي در ساخت سياسي ايران محسوب ميشود، اما يگانه منبع قدرت در جمهوري اسلامي نيست، در واقع "وليفقيه" واژهاي بهتر از "مقام رهبري" براي ناميدن است. درست است كه وي شخصيتي محافظهكار است ولي در بسياري از موارد ميانهرويي و ميانداري را پيشه مينمايد. همچنين او با نزديكان و حاميان خود مشورت مينمايد كه اين حسن در ميان هيچ رهبري از اين دست، در كشور ديگري ديده نشده است. حال كه برداشت اين گزارش از رهبري و قدرت در ايران اينقدر اشتباه است، پس چگونه ميتوان به راهحل پيشنهادي ايشان در مورد برخورد با رهبري ايران اطمينان كرد. حركت براي سرنگوني رهبري ايران به اندازه حمله نظامي به اين كشور احمقانه است. اگر اين سرنگوني عملي باشد، نظام سر پا خواهد ماند، منتها تندروها با سوارشدن بر موج احساسات ملي ايرانيان قدرت را بهدست خواهند گرفت. سقوط نظام ايران باعث بركناري رهبري اين كشور خواهد شد ، ولي بركناري رهبري باعث سقوط نظام نخواهد شد. راهكار برقراري رابطه كه در اين گزارش پيشنهاد شده، از هر دو راهكار بالا منطقيتر و عمليتر به نظر ميرسد. منبع: آژانس گلوبال، 3 ژانويه 2005 (14 دي 1383) نويسنده: ويليام بيمن ـ دونالد ويدن (وكيل دعاوي و پژوهشگر در مسائل ايران، ساكن واشنگتن)
توسعه عراق با همكاري كاخ سفيد
تلاش امريكا براي ايجاد دموكراسي در عراق كاري خيرخواهانه نيست، بلكه درراستاي امنيت ملي امريكاست؛ زيرا كشورهاي دموكراتيك به هم حمله نميكنند و تروريسم جهاني نيز در آنها جايي ندارد. عراق تنها كشور اسلامي نيست كه تروريسم در آن جريان دارد. 22 كشور مسلمان (مالزي، الجزاير، تركيه، مصر و...) در سه دهه اخير چنين مشكلي داشتهاند يا دارند؛ پس بيشتر جوامع اسلامي گرفتار خشونت هستند. در مقايسه با ديگر كشورهاي مسلمان تروريستها در عراق نتوانستهاند به بيشتر اهدافشان برسند و حركت به سمت دموكراسي در آنجا ادامه دارد. انتخابات در آينده نزديك روي خواهد داد و اگر امريكا ميدان را خالي نكند، عراق در دو، سه سال آينده به سمت نظام تنوعگرا حركت خواهد كرد. طبق پژوهش صندوق بينالمللي پول ميانگين رشد در عراق، رقم شگفتآور 56% را نشان ميدهد و اين پژوهش عراق را بهعنوان "موتور توسعه" آينده كل منطقه معرفي ميكند و طبيعي است كه مخالفان بوش توجهي به اين گزارشها نكنند. در سال گذشته ارزش دينار جديد عراق در برابر ارزهاي خارجي افزايش يافته است. در يك سال گذشته نجف و كربلا نيز پذيراي هشتميليون زائر داخلي و خارجي (هندي، ايراني، پاكستاني و...) بودهاند. عراق ظرفيت تبديلشدن به الگويي از دموكراسي براي منطقه را دارد، به شرط اينكه كشورهاي ائتلاف و امريكا اشتباه نكنند و نيروهايشان را زودتر از عراق بيرون نكشند. منبع: الشرق الاوسط، 5 نوامبر 2004 (15 آبان 1383) نويسنده: امير طاهري
"پروژه قرن جديد امريكايي"؛ امريكايي افراطيتر را ميخواهد
ـ گروه "پروژه قرن جديد امريكايي"، درست در شب سوگند جورج بوش براي آغاز دور دوم رياستجمهورياش، پيشنهاد افزايش نيروي نظامي امريكا را ارائه داد. اعضاي اين گروه پرنفوذ در دولت محافظهكار جديد امريكا، تضمين صلح و امنيت جهاني توسط ارتش امريكا را دليل اين پيشنهاد ميدانند. ـ اين نامه كه خطاب به كنگره نوشته شده است، به امضاي عدهاي از محافظهكاران جديد، ژنرالهاي ارتش و تعدادي از مقامات سابق دولت كلينتون رسيده و در نشريه ويكلي استاندارد، متعلق به روبرت مرداك، چاپ شده است. در اين نامه آمده است: "... متأسفانه دولت (بوش) در برابر افزايش نيروهاي نظامي ما به تعداد مورد نياز براي چالشها و مأموريتهاي امروز و فردا مقاومت مينمايد." ـ هسته بنيانگذار، "پروژه قرن جديد امريكايي" متشكل است از "نورمن هورتز" سردبير سابق نشريه "كامنتري"، "اليوت آبرامز" مسئول هماهنگي مسائل خاورميانه در شوراي امنيت ملي، "ديكچني"، "لوئيس ليبي"و "پل ولفوويتز" و هدف از تشكيل آن دومولفه "افزايش توان نظامي و اخلاقگرايي" بوده است. پس از مدتي مليگرايان تندرويي مانند "رامسفلد" وزير دفاع فعلي و "استيوفوربس" غول صنعت نشر مجلات به اين جمع اضافه شدند و درپايان گري باور رهبر حزب مسيحيان راستگراي امريكا نيز به آنان پيوست تا اين جمع به تركيبي از محافظهكاري جديد، مليگرايي تندروانه و راستگرايي مذهبي تبديل شود. ـ گروه "پروژه قرن جديد امريكايي" با وجود حمايت كامل از بوش، از دو سال پيش انتقادات خود را از سياستگذاريها پيرامون بودجه نظامي امريكا آغاز كرد. ايشان معتقد بودند دولت به پيشنهاد اين گروه براي افزايش بودجه نظامي از 4/3 درصد توليد ناخالص داخلي به 4% آن بيتوجه است. همچنين اين گروه دو ماه پس از آغاز حمله به عراق در نامهاي اعتراض خود را به نبود منابع نظامي و مالي كافي براي ايجاد ثبات و بازسازي در عراق اعلام نمود. بسياري اين انتقاد را حمله به شخص رامسفلد دانستند. از آنجاييكه نامه آخر اين گروه خطاب به كنگره در مورد سهلانگاري دولت در افزايش بودجه نظامي است، برخي معتقدند اين نامه از نارضايتي فزاينده اين گروه از دولت حكايت دارد، نامهاي كه برخي مقامات دولت كلينتون يا بهاصطلاح "بازهاي ليبرال" نيز جزو امضاكنندگانش بودند. ـ رامسفلد معتقد است؛ افزايش نيروهاي نظامي تنها باعث تأخير در روند تبديل نيروي نظامي امريكا به نيرويي سبكتر و پيشرفتهتر ميشود و از قدرت اين نيرو در واردآوردن ضربه فقط در كمتر از چند ساعت و در هر جاي دنيا كه لازم بود، خواهد كاست. همچنين هزينه افزايش 24 هزارنفر نيروي نظامي افزونبر 20ميليارد دلار است. ـ با توجه به كسري بودجه امريكا، بوش بايد بهدنبال راههاي جديد كسب منابع مالي باشد؛ "كمكردن بودجه طرحهاي اجتماعي"، "بازگرداندن معافيتهاي مالياتي" و "برقراري مالياتهاي جديد". ـ قانونگذاران جمهوريخواه با راههاي بوش براي كسب منابع مالي مخالفاند؛ زيرا معتقدند كسري بودجه پاشنه آشيل محافظهكاران در انتخابات آينده است. اين نامه در پاسخ به اين نگراني ميگويد: "ما خطرات كسري بودجه فدرال را درك ميكنيم، ولي دفاع از ايالاتمتحده اولين كاري است كه بايد انجام دهيم." 3 فوريه 2005 (15 بهمن 1383) نويسنده: جيم لوب (خبرنگار اينترپرس سرويس در واشنگتن)
حزبالله لبنان و ايران
غربيها تشكيل حزبالله لبنان را در راستاي سياست صدور انقلاب اسلامي ايران دانستهاند. حزبالله لبنان آيتالله خامنهاي را مرجع خود ميداند. در سال 1994، رهبر ايران فتوايي در ممنوعيت قمهزدن در ماه محرم صادر كرد. در پي اين فرمان حزبالله و پيروان آن دست از اين كار كشيدند، درحاليكه هواداران حزب امل (ديگر حزب عمده شيعه لبنان)، مانند شيعيان عراق، به اين كار ادامه دادند. حزبالله را نميتوان بهطور كامل دستنشانده ايران در ميان اعراب دانست. پس از پايان جنگ داخلي لبنان (1990)، اين حزب به يك نهاد سياسي تبديل شد. بعد از خروج اسراييل از جنوب لبنان، حزبالله بهعنوان مهمترين عامل اين عقبراندن شناخته شد و پس از آن نمايندگان اين حزب توانستند از منطقه بقاع و جنوب بيروت به مجلس لبنان راه پيدا كنند. حزبالله داراي شبكه خدمات اجتماعي گستردهاي است كه به موفقيت اين گروه بهعنوان حامي محرومان شيعه كمك بسياري كرده است. اين فعاليتها به لحاظ مفهومي براي حزبالله بيشتر در كادر ناسيوناليسم عرب جاي ميگيرد تا هدف ايدئولوژيك پانشيعه، كه ايران تبليغكننده آن است. ايران سعي ميكند تشيع و نقش تاريخي و محوري ايران (و فرهنگ ايراني) را در رشد شيعه برجسته نمايد. درواقع ايران در پس ترويج شيعه، ايدئولوژي مليگرايانه خود را تبليغ مينمايد. شيوهاي كه ايران توسط نمايندگان فرهنگي خود در خارج از كشور در پيش گرفته است، درواقع عظمت زبان و سنن ايراني را نمايان ميسازد. نهادهاي تحت كنترل محافظهكاران ايران، در سياستهاي فرهنگي ظريف خود از عواملي همچون سينما و ادبيات بهره ميگيرند، درحاليكه تا چندي پيش اين عرصهها در ايران غيرديني محسوب ميشدند. دولت ايران در سال 1987 تصميم گرفت بخشهاي فرهنگي برخي سفارتخانهها را از زير نظر وزارتخارجه خارج كند و در اختيار وزارت ارشاد قرار دهد. لبنان نيز يكي از همين كشورهاست. بخش فرهنگي سفارت ايران در لبنان پس از پايان جنگ داخلي فرصت يافت تا فعاليتهايش را گسترش دهد. اكنون اين بخش 23 كارمند (17 لبناني و 6 ايراني) دارد. اين بخش سعي در آموزش زبان فارسي، برگزاري سمينارهايي در مورد انديشه اسلامي و تاريخ و همچنين چاپ كتب و نشريات دارد. ولي هدف اصلي نشاندادن نقش فرهنگ ايراني در رشد اسلام و درنتيجه كمكردن فاصله بين شيعه و سني و نزديككردن اين دو به يكديگر است كه درنتيجه تفاوتهاي نژادي و زباني ميان اعراب و ايرانيان كمرنگتر ميشود. مركز فرهنگي ايران در دوران جنگ داخلي لبنان فيلم "باشو غريبه كوچك" ساخته بهرام بيضايي را پخش نمود. فيلمي كه باعث شد تلفنهاي اين مركز تا روزها از بابت علاقهمندي لبنانيها به اين فيلم اشغال شود. در اين فيلم "باشو" كودك جنوبي در ميانه جنگ ايران و عراق بهطور تصادفي از شهر خود به شمال سرسبز ايران منتقل ميشود، جايي كه مردم برخلاف شهر زادگاهش ـ كه عربي سخن ميگويند ـ فارسي را با لهجه گيلكي صحبت ميكنند. اين فيلم نمايشدهنده تنوع و تفاوت فرهنگي در ايران است و همزماني پخش اين فيلم با دوران جنگ داخلي در كشوري با تنوع فرهنگي بالا مانند لبنان، باعث جلب بيشتر تماشاگران شد. هرچند مركز فرهنگي علاقهمندي مردم به اين فيلمها را دليل علاقه لبنانيها به جمهورياسلامي ميداند، ولي در واقع بايد دانست كه خود لبنانيها هم اين نكته را درك ميكنند كه اينگونه فيلمسازها به خاطر انتقادات اجتماعي و معرفتي خود از وضع موجود در ايران، چندان هم در سرزمين خود مورد حمايت و محبت نيستند. يكي از مخالفان بازنويسي تاريخ اسلام توسط ايران، شيخمحمد حسين فضلالله است كه تا اواسط دهه 90 رهبر معنوي حزبالله بود. وي فرزند يك خانواده مذهبي در جنوب لبنان است. البته شيخ در نجف بهدنيا آمده است. وي در مكتب آيتالله ابوالقاسم خويي رئيس وقت حوزه نجف تحصيل كرد و پس از آن به "حزبالدعوه" كه آيتالله محمدباقر صدر بنيانگذارش بود، پيوست. در ابتدا او چنان افراطي بود كه تنها راهحل مشكلات داخلي لبنان را تشكيل جمهوري اسلامي ميدانست. شيخفضلالله در سال 1986 در كنفرانس تهران كه براي تدوين پيشنويس قانوناساسي اسلامي براي لبنان تشكيل شده بود، شركت كرد. اما سالها بعد او به اين نتيجه رسيد كه جمهوري اسلامي در لبنان هدفي واقعگرايانه نيست. از سال 1996 روابط وي با ايران بهدليل نفوذ ايران در بين شيعيان لبنان و اختلافنظرهاي فقهي رو به تيرگي رفت. وي كه در سالهاي اخير به مرجعيت كل لبنان دستيافته، معتقد است ايرانيان سعي ميكنند سمتهاي ديني (مرجعيت) را براساس نژاد اشغال كنند. محمد حسين فضلالله در مورد تلاشهاي فرهنگي ايران در لبنان معتقد است: "اسلام تاريخ اعراب را شكل داده و ما درصدد آن نيستيم كه بر تاريخ پيش از اسلام خط بطلان بكشيم، اما اسلام به آنها (فارسها) تاريخ، فرهنگ و جنبش داده و با جهان مرتبطشان كرده است. همانطور كه اعراب هم با تلاش خود چيزهاي زيادي به اسلام دادهاند. پس هيچكس نميتواند اسلامگرايان را به سبب عربگراييشان مورد انتقاد قرار دهد. ما با عربيت درآميختهايم. پيامبر ما عرب و زبان ما عربي است؛ به همين دليل است كه اسلام توانسته گسترش يابد و بسياري از غيرعربها وارد تاريخ اسلام شدهاند." حزبالله نيز مانند رهبري معنوي پيشين خود در برابر حركات زيركانه ايران واكنش نشان ميدهد. هرسال در ماه محرم يك گروه دستچين شده سي تا چهلنفره از طرف سازمان فرهنگ و تبليغات اسلامي ايران براي سخنراني در مساجد و حسينيههاي زير نظر حزبالله به لبنان اعزام ميشوند كه تمام هزينههاي آنان را مركز فرهنگي ايران تقبل مينمايد. بيشتر آنان عراقيهاي ايرانيتبار هستند كه صدام در دهه 1970 از عراق اخراج كرده بود و عربي را با لهجه عراقي صحبت ميكنند كه بسيار مورد علاقه مردم لبنان است و براي برگزاري مراسم محرم بهترين لهجه است. همچنين مركز فرهنگي، هزينههاي 10 مبلغ ثابت كه پيرو مرجعيت آيتالله خامنهاي هستند (2 ايراني و بقيه عراقي و لبناني) را برعهده دارد. حزبالله خواهان كاهش اين تعداد بود، چون خود مبلغاني را تربيت نموده است. ايران به اين خواست حزبالله توجهي نكرده است. در اولين روز محرم سال 2003 برخي از اين مبلغان مورد استقبال قرار نگرفتند و حزبالله آنها را به مساجد راه نداد. البته حزبالله فقط در برخي موارد در برابر خواست تهران ايستادگي مينمايد، حزبالله مهارت خاصي در استفاده از مرجعيت و پشتيباني اقتصادي ايران براي تحكيم موضع خود در برابر دولت لبنان پيدا كرده است. حزبالله دو سازمان غيردولتي اسلامي ايران در منطقه الضاحيه يعني "جهاد البنا" و "الامداد" را در طي چند سال از وابستگي كامل به ايران، به سازمانهاي مستقل لبناني تبديل كرده است. هرچند هر دو اينها هنوز رابطه بسيار نزديكي با سازمانهاي بنيانگذار ايراني خود دارند و بخش قابلتوجهي از بودجه خود را از ايران دريافت ميدارند. درواقع ايران باعث شده كه شيعيان بيش از پيش در جامعه لبنان ادغام شوند. حزبالله با وجود پيروي از مرجعيت آيتالله خامنهاي، اكنون به شريكي همطراز با ايران تبديل شده است. ايشان با تلاش محافظهكاران ايراني براي سلطه بر حزبشان مخالفت ميكنند. محافظهكاران ايراني نيز به اين نتيجه رسيدهاند كه حمايتهاي مالي را از فعاليتهاي فرهنگي در لبنان افزايش دهند. منبع: فصلنامه ميدل ايست ريپورت (گزارش خاورميانه)، زمستان 2004 (1383) نويسنده: روشنك شاعري (دانشجوي دكتراي زبان و تمدنهاي خاورميانه در دانشگاه شيكاگو) |
|||||
|
|||||