چشم انداز ایران شماره 31 اردیبهشت و خرداد 1384
جای آن ستاره درخشان خالی است يادي از يادآور؛ دكترحسين عظيمي دكترمحمد ايرانمنش
بوديم و كسي پاس نميداشت كه بوديم باشد كه نباشيم و بدانند كه بوديم
در هجدهم ارديبهشت 1382، كشورمان يكي از انديشمندان بزرگ و انسانهاي نيك خود را از دست داد؛ مرحوم دكترحسين عظيمي در سال 1327 در دهستان آران كاشان، در خانوادهاي كشاورز، چشم به جهان گشود. دوره ابتدايي و متوسطه را در همان منطقه گذراند و از دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران ـ در مقطع فوقليسانس ـ با درجه ممتاز فارغالتحصيل شد. سپس با دريافت بورسيه، راهي انگلستان شد. او رساله دكتراي خود را باعنوان:“Aspects of Poverty & Income Distribution in Iran 1960 – 72” (ابعاد فقر و توزيع درآمد در ايران طي سالهاي 51ـ1339) در دانشگاه آكسفورد با موفقيت گذراند. عنوان رساله، آن هم در كشوري بيگانه، نهايت علاقه عظيمي را به مباحث عدالت اقتصادي و اجتماعي در فرايند توسعه ايران ميرساند. او پس از پايان تحصيل به ايران و به سازمان برنامه و بودجه، همان جايي كه پيشتر در آن كار ميكرد، بازميگردد و تا سال 1368 به كار و تلاشهاي فكري زيادي ميپردازد. وي در اين سال ناگزير از ترك آنجا ميشود و در حالي كه از دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران نيز به نوعي رانده شده، به عضويت هيئت علمي دانشگاه آزاد درميآيد و مديريت گروه اقتصادي دوره دكتراي دانشگاه آزاد را ميپذيرد. مرحوم عظيمي، سرانجام در سال 1381، در رأس "موسسه عالي آموزش و پژوهش مديريت و برنامهريزي" قرار ميگيرد و بدينترتيب، با عزت تمام به مجموعهاي برميگردد كه حدود 13 سال پيش از آن، ناچار به ترك آنجا شده بود. وي در سمت جديد، مقدمات طراحي برنامه پنجساله چهارم را رقم ميزند، ولي اين بار براساس بينش آزادمنشانه خود، بار اين طراحي را بر دوش همه انديشمندان و علاقهمندان به برنامه توسعه كشور وا ميگذارد؛ كاري كه تا پيش از آن سابقه نداشته است. وقتي كه در همايش "چالشها و چشماندازهاي توسعه ايران" در بهمن 1381، عظيمي سخنان افتتاحيه را آغاز ميكند، كلامش زير فشار بيماري جانكاهي كه چندين سال است به جانش افتاده، بسيار خسته و تكيده مينمايد. در آخرين روزهاي حياتش به همكار نزديكش ميگويد: "ديشب تا صبح بيدار بودم." هنگاميكه دوستش با تعجب از او ميپرسد: "شما با اين حال خراب و در بستر بيماري، چرا تا آنموقع بيدار بوديد و استراحت نكرديد؟" پاسخ ميدهد: "ديشب مقالهاي مينوشتم و اصلاً متوجه گذشت زمان نشدم. وقتي به پايان رسيد، ديدم ساعت پنج صبح است." بدينسان، مردي كه همواره دغدغه توسعه ايران را داشت، در واپسين لحظات حيات خود در ارديبهشت 1382 نيز دمي از توسعه ايران غافل نماند. شايد اگر بخواهيم زندگي عظيمي را خلاصه كنيم، ميتوانيم بگوييم كه عظيمي عاشق مردم و عاشق بهروزي جامعه بود. از اينرو به انديشيدن و يافتن راههايي براي رهايي انسانها از چنگ فقر، محروميت و اسارت عشق ميورزيد و در اين راه نيز عاشق آگاهيدادن به تمامي اقشار جامعه بود. زبان و بيان او بسيار ساده و رفتارش بسيار بيتكلف بود. عظيمي در روندي طولاني از كودكي در كوير تا انقلاب، انبوهي از ناملايمات طبيعي، اقتصادي و اجتماعي را از سر گذرانده بود؛ گويي از كوير آموخته بود كه شكيبا و در عين حال سختكوش باشد؛ به آگاهي تاريخي رسيده بود و عاشقانه با تمام پوست و گوشت خود تلاش ميكرد تا آگاهيهاي جمعي بهوجود آورد و تحول بنيادي در افكار همه اقشار جامعه نسبت به فرايند توسعه ايران را دامن زند. هرگز از فكر جمعي غافل نبود و با تأكيد بر اين تفكر كه "همهچيز را همگان دانند" به نگرش يكسويه به زندگي اقتصادي جامعه دامن نزد. او مردي بود منحصر به فرد؛ او حاصل فريادگونه جامعه ايران براي رسيدن به زندگي نو بود، همانگونه كه آگاهي جمعي ملت ايران در يكايك مردم هويداست. گويي او تكتك ما بود و نبود، عصاره ملت و زمانه خود بود، متأثر از فرهنگ زادگاهش، صبور و آرام و تلاشگري بيرقيب بود. شايد به همين علت، مرگش تبديل به عزايي عمومي شد؛ گويي خودمان را از دست دادهايم. در مراسم تشييع و در مجالس بزرگداشتش ميتوانستي از همه نوع قشر ببيني. همه در دل حرفي براي گفتن از او و بازگويي خاطرهاي از او داشتند. او نهتنها در دلهاي نسل بعد از انقلاب، كه در قلبهاي نسل قبل از انقلاب نيز آتش انديشه و زندگي را شعلهور كرده بود. عظيمي محصول شرايط پيش و بعد از انقلاب بود، او نهتنها زبان گوياي انديشمندان زمانه، كه فرياد اقشار فرودست جامعه بود. ظهور فردي كه حاصل چنان شرايط خاصي باشد، كار آساني نيست. جامعه، كسي را از دست داد كه حاصل تاريخش بود. به قول يكي از دوستان نزديكش: "او ستارهاي درخشان بود كه از ميان ما رفت و هرگز جايش را ستارهاي ديگر پر نخواهد كرد. جاي اين ستاره خالي است." نگاهي به برخي از آموزههاي استاد عظيميـ هنر برنامهريز توسعه و هدايتكننده جامعه اين است كه در فرهنگ جامعه خود جستوجو كند و اجزاي مناسب را بيابد و آنها را تعريف و تقويت نمايد و اجزاي نامناسب را بهتدريج تضعيف كند. ـ توسعه اقتصادي، الزاماً نيازمند هويت مستقل فرهنگي است. هيچ كشوري بدون داشتن هويت مستقل فرهنگي، توسعه پيدا نكرده است؛ علت هم اين است كه اگر انسانها را از فرهنگ تهي كنيد، مثل درختي ميشوند كه ريشهاش قطع شده باشد. اين درخت نميتواند روي پا بايستد و ريشهاي جديد هم فوري ايجاد نميشود. پس وجود هويت مستقل فرهنگي براي توسعه اقتصادي لازم است. ـ طي 30 سال گذشته، هزارميليارد دلار از بخش نفت به اقتصاد كشور تزريق شده كه بخشي از آن، صرف مصارف داخلي و بخشي ديگر صادر شده است؛ درحاليكه در تمام اين مدت، توليد سرانه در كشور رشد نكرده است. به عبارت ديگر، ما نتوانستهايم به توسعه دست يابيم. ـ اقتصاد ايران مانند كسي است كه دچار ضربه مغزي شده است. در اين حالت، شخص زنده است، ولي هيچ حركتي ندارد، يا حركت آگاهانهاي ندارد، يعني در حالت بيهوشي قرار دارد. ـ حكومتهاي دولتسالار، اصالت انساني را باور ندارند و حكومتهاي غيردولت سالار، درست برعكس آنها براي آزادي فرد، اصالت ويژهاي قائلاند. ـ يكي از استراتژيهاي ويژه براي توسعه اقتصادي اين است كه به سراغ مدارس برويم، تخصيص منابع در اين زمينه را تغيير دهيم و مدارس را بهسوي پرورش صحيح انسانها، با ويژگيهاي لازم براي توسعه اقتصادي، سوق دهيم. ـ كشور داراي احزاب جاافتاده نيست و نميتواند سياستمدار خبره پرورش دهد و تصميماتي كه در اين حوزه گرفته ميشود، بازدهي كل جامعه را پايين ميآورد. ـ معيار صحت سياست اقتصادي آن نيست كه اين سياست با مكتب اقتصادي مورد قبول سياستگذار تطبيق داشته باشد. زماني صحت سياست اقتصادي تأييد ميشود كه درنهايت، رضايت نسبي بيشتر مردم و جامعه را فراهم كند. ـ صحنه اقتصادي جامعه را بههيچوجه به آزمايشگاه برخي سياستها تبديل نكنيم. ٭٭٭
● مدارهاي توسعهنيافتگي در اقتصاد ايران، نشر ني، 1371. ● ايران امروز در آينه مباحث توسعه: براي حل بحرانهاي كوتاه و بلندمدت اقتصادي كشور چه ميتوان كرد؟ دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378. ● نقش بانكهاي توسعه در رشد صنايع، با توجه خاص به بانك توسعه صنعت و معدن ايران، دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران، 1350 |
||||
|
||||