چشم انداز ایران شماره 31 اردیبهشت و خرداد 1384
اولين شوراي شهر تهران؛ مردم از مسئولان جلوترند
گفت وگو با خانم جلاييپور ( نايب رييس كميسيون فرهنگي شوراي شهراول تهران) مهدي غني
■در گفتوگويي كه پيش از اين داشتيم. درباره فعاليت انجمنهاي شوراياري در محلههاي تهران شرحي داديد، اما بنا شد درفرصتي بيشتر درباره آن صحبت كنيد. نقش اين شورا ياريها و تأثيرآنها و ناگفتههايي دراين باره را بازگو كنيد. به هرحال اين يكي از اقدامات مهم و اساسي اولين شوراي شهرتهران بود كه به فراموشي سپرده شد. □من دراين فرصت در صدد دفاع از كليت شورا نيستم. ولي معتقدم هركس از اعضا بايد در آن مجموعه به وظيفه خودش عمل ميكرد و اكنون هم بايد عملكرد خودش را ارزيابي كند. اگر كاري انجام نداده يا عملكرد خوبي نداشته خودش مسئول است. موقعيت شورا بسيار خوب بود. ازيك سو با مسئولان ارتباط داشتيم و ميتوانستيم براي انجام كارها از آنها كمك بگيريم و از سوي ديگر بيواسطه با مردم درارتباط بوديم و حرفها و درد دلهايشان را ميشنيديم. مهم اين بود كه اين ارتباط مردمي بدون واسطه رسانه اي يا نهادي ديگر صورت ميگرفت. يعني شورا پل پيوند ميان مردم و مسئولان بود. پيش از آن برنامههايي براي شهر تدوين شدهبود. برنامه تهران 80 از آنجمله بود كه من روي آن مطالعه داشتم، ديگري برنامه مشاركت بود كه بيشتر به مشخص كردن چهارچوبهاي كلي پرداختهبود. درچنين برنامههايي به علت فقدان آمارهاي دقيق و شفاف نبودن نقش شهروندان در اداره امور با مشكلات اساسي در اجراي اهداف روبهرو ميشويم. برنامهريزي، تنها با يكسري شعارها و هدفهاي كلي مدون نميشود، بلكه بايد اطلاعات زياد و آمارهاي واقعي از هرمسئله در دسترس باشد تا براساس واقعيات برنامهريزي صورت گيرد. وقتي وارد شوراي شهرشديم، از قسمت مطالعات مديريت شهري مطالب زيادي نتوانستيم بهدست آوريم كه براساس آن برنامهريزي كنيم. اين بنبستها باعث ميشد نوعي نااميدي و ناباوري نسبت به موفقيت دركار ايجاد شود. مسائل وفشارهاي سياسي هم ما را محاصره كردهبود. رفتن برخي اعضاي شوراي شهرهم بر انبوه مشكلات افزود. اين نكات منفي دست به دست هم داد تا انگيزه كار را ازهمه بگيرد. اعتقاد من براين بود كه در چنين شرايط سختي بايد هركس موقعيت خودش را روشن كند. تابع شرايط نشود بلكه فكركند با توجه به همين شرايط چه كاري ميتوان انجامداد، بههرحال كسي كه نماينده مردم شدهاست خواه ناخواه وظيفهاي بردوشش گذاشته شده و نميشود نسبت به آن بي تفاوت باشد. دو حالت بيشتر ندارد يا اينگونه كه بعضي دوستان تعبير ميكردند، شرايط مساعد نيست و ساختار دموكراسي پذير نيست و جايگاه قانوني شورا هم مشخص نيست، بنابراين نميتوان كاري از پيش برد. اگر در چنين موقعيتي قرار گرفتيم، بايد استعفا بدهيم و اعلام كنيم كه در اين جايگاه نميتوانيم به وظايف خود عمل كنيم. يا اينكه اگر استعفا نميدهيم بايد حداقل كاري را كه ميتوانيم انجام دهيم. نميشود نماينده مردم بود، از همه تسهيلات، اعتبار و پست استفادهكرد، اما در وقت انجام وظيفه تقصير را بر گردن ساختار انداخت. در چنين شرايطي چاره جز اين نيست كه با حداقل مطالبات كار را پيش ببريم، بهجاي آنكه دست روي دست بگذاريم. من درآن موقعيت تصميم گرفتم حداقل كاري كه ميتوانم انجام دهم. راهاندازي انجمنهاي شورا ياري كار كوچكي بود كه به صورت آزمايشي شروع كرديم و گرچه جايگاه قانوني مشخص نداشت، ولي برآن شديم كه تا جايي كه عملي است آن را پيش ببريم. ديگران ميگفتند اين كارعبثي است چون هيچ پشتوانه قانوني ندارد و به جايي نميرسد. علاوه براين پشتوانه نظري و تجربي و نيروي انساني هم نداشتيم. حتي وقتي كارشناسان و استادان مشكلات كار را ميديدند، خود را كنارميكشيدند. با همه اين بيمهريها كاررا شروع كرديم و خود آزموني شد كه همه نيروها درعمل ارزيابي شوند.
■اين شوراياري از كجا پيدا شد؟ □ ايده كلي دربرنامه جبهه مشاركت، از تقويت انجمنهاي محلي، سازمانهاي غيردولتي و تشكلهاي جوانان و ورزشي و... بود. در كميسيون فرهنگي كه آقاي حجاريان رييس و من نايب رييس آن بودم ـ اولين صحبتي كه شد اين بود كه اگر بخواهيم همه وظايف را كه بيست و چند بند بود و همه پراكنده و نامنسجم بودند انجام دهيم، عملي نيست. ما تنها ميتوانيم گوشهاي از كارهاي شهر را پوشش دهيم. درعمل تنها دوكار را ميتوانستيم انجام دهيم: يكي انتخاب شهردار و ديگري تنظيم بودجه شهرداري. جز اين دوكار بقيه مسائل پردامنه و نامشخص بودند كه ما نميدانستيم در مورد آنها چه بايد بكنيم. براي نمونه درباره بهداشت شهري؛ درحالي كه وزارت بهداشت و درمان هست، جايگاه ما كجاست؟! مسائل اجتماعي حتي بهزيستي مثل رسيدگي به درماندگان و بيچارگان يا نظارت بر بسياري امور شهري همه از وظايف تعريف شده بود.درحالي كه در توان شوراي شهر نبود و ابزارهاي قانوني لازم را هم نداشت. ازهمه مهمتر نظارت بر امور شهرداري بود. تفكري بين مردم وجود داشت كه باعث ميشد مردم به شورايشهر به ديد يك بنگاه خيريه نگاه كنند و مستمندان جلوي در شوراي شهر صف بكشند و خواهان امكانات شوند. ازسويي تهران آن چنان وسيع بود كه هر منطقهاش با جمعيتي كه داشت يك شهرمحسوب ميشد. با اين مشكلات اين ايده در كميسيون فرهنگي شكل گرفت كه ما بهطور ريشهاي اين مسئله را حل كنيم. اين نظارتها را تعريف و مرزبندي كنيم و بهترين راهي كه به نظرمان رسيد اين بود كه مردم را در شناسايي مشكلاتشان و ارائه راهكار مشاركت دهيم. دريك جمله شهروند پرسشگر و دولت پاسخگو. ما از بند هفتم وظايف شوراي شهركه تشكيل انجمنهاي محلي و اجتماعي بود استفاده كرديم. طبق اين بند ميتوانستيم با پشتوانه قانوني انجمن تشكيل بدهيم. پس از نشستهاي متعدد با كارشناساني كه داوطلبانه با ما همكاري ميكردند، اقدام به تشكيل ستاد شوراياري كرديم كه هدف مورد نظر را با ايجاد انجمنهاي محلي با سلسله مراتب مشخص و سازمانيافته پيگيري كند. درابتداي كار ممكن بود برگزاري انتخابات آزاد به سبب نوپايي نهادشوراي شهر و ناآشنايي مردم با اهداف شورايشهر با بياعتنايي مردمي روبهرو شود. از اينرو در ابتدا طرح را در پنج منطقه تهران كه از نظر مطالعات فرهنگي و جغرافيايي تأييد شدند آغازكرديم.
■فراخوان دعوت مردم به چه صورت بود؟ □ما با شناسايي مراكز فرهنگي- آموزشي از جمله مدارس، مساجد و دانشگاهها داوطلبان را جذب كرديم و طي جلساتي چگونگي آغاز فعاليتهاي انتخاباتي را به آنها آموزش داديم. دراين زمينه از معاونت اجتماعي شهرداريها كمك گرفتيم. اين داوطلبان اولين رابطين بين ستاد شوراياري و محلهها بودند و با همين نام ”رابطين” در محلات فعاليت خود را آغازكردند. نقش اين رابطين شناخت و معرفي معتمدان محلهبود. ستاد اجرايي انتخابات از بين اين معتمدين انتخابشده و در محله مستقرميشدند. ستاد اجرايي تشكيل شده از معتمدين محله وظيفه نظارت بر صحت و امنيت انتخابات را برعهدهميگرفتند. ازوظايف ديگر ستاد تشكيلشده تبليغ محتواي شوراياري درمحله بود كه به روشهايي از جمله برگزاري جلسات با حضور اهالي محل، پخشكردن تراكت و بروشور و نصب پلاكارد انجام ميگرفت. طي يك هفته از كانديداها ثبت نام ميشد. كانديداها يك هفته فرصت داشتند تا اهداف و ديدگاههاي خود را تبليغ كنند. هزينههاي تبليغات برعهده خود كانديداها بود. بناي مابراين بود كه دخالت نكنيم تا اين انجمنها از همان ابتدا روي پاي خودشان بايستند. تبليغات انتخاباتيشان خيلي جالب بود. هركس از هر امكاني كه داشت استفاده كردهبود. كساني از سايت شخصي براي معرفي خودشان استفاده كردند. بعضيها از پلاكارد استفاده كردهبودند و... متأسفانه كسي را نداشتيم كه از همين رفتارهاي انتخاباتي آنها گزارش تهيه كند. بودجهاي هم نداشتيم كه به كسي بدهيم تا اين كار را انجام دهد. از دوربينهاي شخصي استفاده ميكرديم تا سير واقعه را ثبت كنيم. روابط عمومي شورايشهر هم ميگفت درحد يك عضو شورايشهر ميتوانيم امكانات بدهيم. درشرايطي كه همه اعضاي شورايشهر به اين طرح رأي مثبت دادهاند. اين طرح يكي از طرحهاي اجرايي شورايشهر بود، نه يك طرح يا ديدگاه شخصي و تحميلي بلكه يك پروژه مردمي بود. هميشه حرف من اين بود كه چرا عليرغم بودجهاي كه براي شبكهتهران به منظور انعكاس فعاليتهاي شورايشهر در نظر گرفتهميشد، گزارشهاي كامل از سيراجراي اين طرح پخش نميشد. در حالي كه شبكه شهري تلويزيوني ميتوانست نقش مهمي در آگاهسازي شهروندان از اين طرح داشتهباشد. تشكيلات انجمنها به گونهاي طراحي شدهبود كه پس از اجراي كامل طرح در محلات تهران، نمانيدگان نواحي و مناطق بتوانند با يكديگر تبادل اطلاعات و تجربه داشتهباشند. عليرغم اجراشدن طرح در 80 محله از 360 محله شهرتهران چنين نشستهايي برگزارشد و نتايج خيرهكنندهاي داشت كه در فرصتهاي آينده به بيان اين نتايج خواهم پرداخت.
■بنابراين اطلاع رساني و انتقال تجربه نقش مهمي در پيشبرد كارهايشان داشت، براي اين منظور چه فكري كرديد؟ فقط از طريق همين جلسات اين كارانجام ميشد؟ □مشكل ما اين بود كه ازيك سو نميخواستيم دركارآنها دخالت كنيم و به ما وابسته شوند ولي ازسويي ميديديم كه انجمنها امكانات خيلي كارها را ندارند. البته جالب توجهاست كه دراين مدت كوتاه نشريات محلي با سرمايههاي شخصي اهالي در محل منتشرشد، اما تجربيات محلهها به گوش مسئولان و شهروندان ديگر محلهها نميرسيد و از ابتكارات و تجربيات يكديگر آگاه نميشدند. براي رفع اين كمبود، ما سه تا گاهنامه منتشركرديم تا اين اطلاع رساني بهسرعت انجام پذيرد. اين كاراثر بسيارخوبي داشت. درهمين سه نشريه اعضاي اين شوراياريها معرفي شدند، تلفن و آدرسشان را اعلام كرديم و برخي اقداماتشان را ثبت كرديم. اين كاربه آنها هويت رسميتري داد.
■با توجه به اهميت اين كار و نو بودن اين تجربه چرا سيركامل اين كار ثبت نشد؟ به هرحال اين يك تجربه مردمي و ملي بود كه اگر ثبت ميشد منبع خوبي براي مطالعات مردمشناسي و جامعهشناسي ميشد و چرا احزابي مثل جبهه مشاركت اين مهم را انجام نداد؟ بخصوص كه اين كار در واقع به نوعي زيرساختهاي دموكراسي را دركشور مستقرميكرد. □اين گلايه بسيار بجاست. من خودم ازاين بابت خيلي فشارآوردم. به همه دوستان ميگفتم. طوري شده بودكه وقتي مرا ميديدند ميگفتند خانم جلاييپور آمد و باز حرف شوراياري! براي تدوين تاريخچه و سيراين حركت همه چيز فراهم بود. ازمطالعات قبلي كه درباره شوراهاي محلي شدهبود جمعآوري كردهبوديم، اسناد و مدارك موجود را هم داشتيم. اطلاعات كافي جمعآوري شد، با دو دفتر مطالعاتي هم صحبت كرديم كه كار تدوين اين كار را به عهدهبگيرند. آنها هم استقبال كردند ولي وقتي موقع قرارداد ميرسيد اين كار به هم ميخورد. همه كارها انجام ميشد ولي وقتي ميآمدند شورايشهر قرارداد ببندد، همان روز مسئلهاي اتفاق افتادهبود و همه چيز به هم ريختهبود. با چنان بينظمي و سردرگمي روبهرو ميشدند كه كسي پاسخگوي آنها نبود. آنها هم پشيمان ميشدند. حتي تصميم گرفتيم كه كار را با همكاري معاونت مديريت شهرداري به انجام برسانيم كه بدبختانه آن هم مقدور نشد. حتي خارجيها نسبت به اين تجربه ما حساسيت بيشتري نشان دادند تا بعضي نيروهاي داخلي. در آن زمان هيأتهايي از ژاپن و فرانسه به ايران آمدهبودند، ژاپنيها هنگاميكه از طرح آگاه شدند و بخشي از اين كارها را ديدند، خيلي استقبال كردند. براي اينكه اين كار به صورت يك كتاب عرضه شود، بودجهاي لازم داشت كه شورايشهرحاضرنشد آن را تامين كند. ميگفتند همه اعضا بايد با اين كارموافقت كنند و امضا بدهند. يا ميگفتند چه فايدهاي دارد. من ميگفتم به هرحال بايد كارنامهاي از عملكرد شورا به مردم بدهيم. دستكم اين كتاب ميتواند جاي اين كار را بگيرد ولي بدبختانه اين مسئله سياسي برخوردشد. خودم هم امكانات اين كار را نداشتم. بعد از تعطيل شدن شورايشهر، نيروهايي كه دراين انجمنها فعال بودند رها شدند. البته آنها دراين سيربه يك عنصراجتماعي و فعال تبديل شدهبودند. اما احساس ميكردند كه بدون پشتوانه بزرگتر مثل شوراي شهريا يك نهاد اجتماعي يا حتي يك حزب نميتوانند كاري از پيش ببرند. من فكر ميكردم چه بهتر كه احزاب موجود اين نيروهاي آزاد شده را پوشش بدهند. نيروهايي كه موضع چپ داشتند با احزاب چپ همكاري كنند و نيروهايي كه موضع راست داشتند به احزاب راست بپيوندند. پيشنهاد هم دادم كه اين نيروها به كار گرفته شوند ولي عملينشد. پيشنهادم اين بود كه جبهه كميته آموزشش را فعال كند و به اين نيروها فقط آموزش كارتشكيلاتي بدهد. نه اينكه تنها از آنها به عنوان نيروهاي خدماتي و عملياتي در انتخابات استفاده شود. اين كار توهين به مردم است. بعد ازترور آقايحجاريان، من خيلي دست تنها شدم. ياوري نداشتم. ايشان ميتوانست از دوستان جبهه نيروي كمكي و اجرايي براي من بگيرد. ولي وقتي او از صحنه بيرون رفت، مشكل نيروهاي كمكي زياد شد. از همه اعضاي شورا هم كمك خواستم. چون اين كار مربوط به يك گروه يا جناح نبود. ولي كمتر رغبت به اين كار وجود داشت. حتي يكي از دوستان كه فرد فعال سياسي است به من گفت: "توقع تو زياد است، ميخواهي ما يك آدم بزرگ با تجربه را براي يك كار كوچك صرف كنيم. مثل اينكه امام جمعه پايتخت را مأمور نمازجماعت فلان روستاي دورافتاده كنند." يعني درديد آنها كارشوراياريها ارزش چنداني نداشت. اما بعدها كه كارقدري پيش رفت، عدهاي گفتند ما حاضريم نيرو بدهيم. كساني هستندكه براي شهرداري كار خانههاي فرهنگ محله را ساماندهي كردند، ميتوانند به شما كمك كنند. هم به محلهها آشنا هستند و هم تجربه كاري دارند. ولي شرط آنها اين بود كه شما پروژه را بدهيد بهدست آنها و ديگر كاري نداشتهباشيد. فقط هزينه آن را تأمين كنيد، ولي ما اين شيوه كار را نميخواستيم. هدف ما اين بود كه مردم خودشان سازماندهي كنند و نيروهاي دلسوز و كارآمد بالا بيايند و رشد كنند نه اينكه يك متولي در اجرا و كار دخالت كند و يك سود اقتصادي ببرد. بههرحال اين جريان هم پا نگرفت. خيلي زحمت كشيديم تا نيروهاي مخلص و سالمي را كه بدون چشمداشت براي مردم كاركنند پيدا كرديم و كار را به آنها سپرديم.
■يك نگاه سياسي درجامعه ما هست كه هر گونه اصلاح و تحولي بايد از سطح كلان جامعه و از بالاي هرم شروع شود. تا رأس تحول نيابد، نميشود از پايين و از ميان مردم كاري كرد. حتي براين باورند كارهايي كه درسطح مردم و واحدهاي كوچك اجتماعي صورت ميگيرد، چندان اساسي و بنيادي نيستند. لذا به اينگونه كارها نگاهي مثبت و جدي ندارند. شما از كساني هستيد كه در زمان درگيري برسر مسائل كلان، به ميان مردم رفتيد و به سازماندهي يك محل و يك ناحيه پرداختيد و كار را از سطح خرد شروع كرديد. حالا با توجه به تجربه خودتان چه ميانديشيد؟ آيا كار در سطح مردمي، مشروط به تغيير در سطح كلان جامعه است يا شكل ديگري پيشنهاد ميكنيد؟ □به اين نتيجه رسيدهام كه تلفيق اين دو ديدگاه درستتراست. اگر تنها چانهزني از بالا باشد به نتيجه نميرسد. بايد مردم دراين رابطه حضور داشتهباشند. بدون مردم نميشود به تغييري در بالا رسيد. يك روحيه مردم كه هم حسن است و هم عيب شمرده ميشود قناعت آنهاست. به كمترينها راضي ميشوند. من ميديدم چيزي كه اعضاي شورا ياريها از اعضاي شوراي شهر ميخواستند، فقط همين بود كه آنها را ببينند. ميگفتند دست شما درد نكند كه توانستيم شما را ببينيم. من به اعضاي شوراي شهر ميگفتم بياييد در جلساتي با اعضاي شوراياريها ديداركنيد. يك ارتباط مردمي است كه به اين راحتي براي شما فراهم شدهاست. آنها نگران بودند كه اگر با مردم و اعضاي شوراياريها ديداركنند و آنها خواستههايي را عنوان كنند كه شوراي شهر توان پاسخگويي و رسيدگي به آنها را نداشتهباشد چه كنند؟ بههرحال اين ديدارها عملي شد كه يكي از آنها در فرهنگسراي بهمن بود. وقتي ميآمدند به مردم ميگفتم: "خواستههايتان را بگوييد. اينها همه اعضاي شوراي شهرند، تنها من نيستم." وقتي جلسه تشكيل ميشد، هيات رئيسه مينشست و اعضاي شوراي شهر حضور داشتند. نمايندگان شوراياري هركدام از جوان يا پير، زن و مرد، وقتي ميآمدند صحبت كنند، يك ربع حرف ميزدند كه خدا را شكرما شما را ديديم. تشكر ميكردند كه به ما اجازه داديد شما را ببينيم، شما خيلي خوبيد، خيلي مخلص و پاكيد.... فكرميكردند ديدار با يك مقام مسئول براي آنها يك امتياز است. اين تصور البته ناشي از رفتارحاكمان در طول تاريخ ايران بودهاست. چنين باوري درذهن مردم جاگرفته كه مقام مسئول يا نماينده يعني كسي كه ديگر مردم به او دسترسي نداشته باشند. كسي كه وقت ندارد مردم را ببيند. حالا اگر مقام مسئولي اجازه بدهد مردم خدمتش برسند و اورا ببينند خيلي لطف كردهاست. البته با چنين سطح توقعي مسئولان خيلي خوب ميتوانند كاركنند و رضايت مردم را جلب كنند. من اين امر را در تجربه شوراياريها ديدم.
■علاوه بر نكتهاي كه درباره روانشناسي رابطه مردم و مسئولان گفتيد، شما در اين تجربه چندساله و ارتباط تنگاتنگ مردم را چگونه ديديد؟ □من چيزهاي زيادي از مردم آموختم. اين را از موضع تودهگرايي و نگاه پوپوليستي نميگويم. واقعاً استعدادها و ارزشهايي در آنها يافتم كه پيشتر فكرش را نميكردم. صحنههايي از صداقت و فداكاري از آنها ميديدم كه شعفانگيزبود. ولي بدبختانه امكانات لازم براي ثبت وضبط آنها را نداشتم. من دريافتم كه اگر كسي صادقانه براي مردم كاركند، حتي اگر موفق هم نشود، مردم اورا ميپذيرند و با جان و دل يارياش ميكنند. تئوريهاي ما خيلي دور از واقعيات و عمل است. كلمات مشاركت، مردم، توده، شهروند، مدني و... را حفظ ميكنيم و هرجا بهكار ميبريم، ولي تنها وقتي وارد عمل سازماندهي مردمي ميشويم اين كلمات را ميفهميم و لمس ميكنيم. من درآن زمان هيچ ابزار و امكاناتي نداشتم. حتي پشتيباني دوستان را هم نداشتم، فقط چند نفر از دوستاني كه تجربه كارشوراي كارگري را داشتند به كمك گرفتم كه دلسوزانه آمدند و كمك كردند.حتي بودجه لازم را نداشتيم، درحقيقت بهدلايل سياسي در اختيارمان نميگذاشتند. با همه اين مشكلات، عشق و علاقهاي كه بود توانستيم كار را به پيش ببريم. وقتي اول كار با شوراي هماهنگي كه پنج نفربوديم نشسته بوديم و براي كار برنامه ريزي ميكرديم، چارتي صد نفره را در نظرداشتيم. اين شرايط تا آخركار كه انجمنها فعال بودند زمين تا آسمان تفاوت داشت.
■اين مردم يك تودهبيشكل و نامشخص و يك مفهوم كلي است، چگونه اين مردم در فرايند چانه زني ازبالا حضور پيدا ميكنند؟ مشكل اين است كه همه از مردم سخن ميگويند ولي آيا مردم سالاري يعني تعريف و تمجيد از مردم و كشاندن آنها پاي صندوقهاي رأي يا مردمسالاري فرايندي ديگردارد؟ □من وقتي ميگويم مردم، منظورم اين مردمي نيست كه دركوچه وخيابان راه ميروند. در مطالعاتي كه درباره مردمسالاري داشتيم و برايمان گفتهاند از جامعه مدني نام ميبرند كه واسطه بين مردم و مسئولان است. جامعهمدني يعني مردمي كه حول محور عمومي و مسائل جامعه سازماندهي ميشوند. خيلي از اوقات افرادي به مسئولان مراجعه ميكنند تا مسئله شخصي و گرفتاري خودشان را حل كنند. من به اين مردم نميگويم، او يك فرداست و دنبال حل مسائل شخصي خودش است. اين درهر جامعهاي با هرشكل حكومتي ميتواند اتفاق بيفتد. ولي مردمي كه من ميگويم، فردي است كه در طي فرايندي حول يك نياز و مسئله مشترك از مسائل شخصياش گذشته و به مسائل جامعه وهمسايه و محلش فكرميكند. يعني تبديل به يك شهروند شدهاست. دلش ميخواهد مشكل همسايهاش را حل كند. ازهمسايه به محلهاش رسيده است. اينها همان كساني بودند كه در انجمنهاي شوراياري فعال شدند. مردم درجات مختلف دارند. بعضي كارشناسان شهري ميگفتند به بخش عمدهاي ازمردم تهران بايد گفت ساكنان تهران. شهروند تهراني نيستند. بلكه فقط در اين نقطه ساكن هستند. رفت وآمد ميكنند و روزگارميگذرانند. يعني كساني كه فرهنگ شهرنشيني، فرهنگ ترافيك و تردد در شهر، فرهنگ حفظ فضاي سبزونظافت شهرو... را ندارند. به فكركارخودشان هستند. اگردانشجوست، ميرود سركلاس و برميگردد به محل سكونتش. اگر كارمند است، صبح ميرود سركار و شب برميگردد به خانه. اگرخانهداراست، خريدش را ميكند و به خانه ميآيد. به بقيه مسائل شهري كاري ندارد. اما شهروند فراترازاين فكرميكند. درمسيري كه سركار ميرود به پيرامونش بيتوجه نيست. تميزي و كثيفي شهر و رفتار مردم برايش مهماست. ناهنجاريها اورا به فكر واميدارد. حتي اگر خانمخانهداري است و درصف سبزي ايستادهاست، به درد دلهاي مردم هم گوش ميدهد و سعي ميكند به آنها تسلي بدهد يا راهحلي براي مشكلشان پيشنهاد كند. ممكن است يكي خيلي چيزبداند، مطالعات تاريخي سياسي و علمي زيادي داشتهباشد ـ به اصطلاح روشنفكر باشد ـ اما فرهنگ شهروندياش پايينتر از يك كارگركم سواد يا خانم خانهدارباشد. يعني شهروند كسي است كه نسبت به مسائل جامعه خود حساس است، حق و حقوق خود را ميشناسد و تكليف و وظيفهاش را به خوبي انجام ميدهد. اين حساسيت هر چقدر بيشتر و جديتر شود، درجه شهروندياش هم بيشترميشود. كار شورايشهر اين است كه براي فعاليت اين شهروندان بسترسازي كند. وقتي ما دريك محل، دفتر و پايگاهي دايركرديم وپلاكاردي زديم كه مردم درحل مسائلشان مشاركت كنند، آيا اين افرادي كه به آگاهي فراتر از مسائل شخصيشان رسيدهاند، به خودشان زحمت دادند، سري به اين پايگاهها زدند كه شما چه ميگوييد؟ ما چكارميتوانيم بكنيم؟ به آنها گفتهشد ميتوانيد كانديدا شويد و يا دستكم عدهاي را بياوريد در انتخابات شركت كنند و رأي بدهند و انجمن محله تشكيل شود. به اين ترتيب بستري فراهم شد تا اين عناصر كه انگيزه داشتند دورهم جمع شوند و براي حل مسائل محل يا ناحيهشان بهطور جمعي فكركنند. نشستند مسائل و نيازهاي محلشان را نوشته و دستهبندي كردند. اين مسائل به سه دسته تقسيم ميشدند يا خودشان ميتوانستند حل كنند و يا به شهرداري مربوط ميشد يا به شورايشهر. آنها كه ناآگاه بودند همان اول كه به مشكلي برميخوردند سراغ شوراي شهر را ميگرفتند. ما ميگفتيم اين مسائل مربوط به شهرداري است، به آنجا مراجعه كنيد. گاهي ميآمدند و ميگفتند كه شهرداري به ما توجهي نميكند. اين مسئله را ما به شهرداري تذكرميداديم. دراثر اين مراجعات معاونت اجتماعي شهرداري يا بخش فضاي سبز شهرداري فعال شدهبود. پيش از اين هزينه ميكردند كه مردم را مشاركت بدهند و فعال كنند. حالا خود مردم مراجعه ميكردند و خواهان مشاركت و همكاري بودند. ميخواستند درمحلشان فضاي سبز ايجاد كنند. گلايه داشتند كه شهرداري با ما همكاري نميكند. من به نامهنگاري اكتفا نميكردم، چون طول ميكشيد. سريع با تلفن مشكل را حل ميكردم. اين مراجعات باعث شدهبود نظارت بركاركرد زيرمجموعهها براي مديران شهرداري بسيار آسان و دقيق شود. يكي از كارهاي من اين بود كه به بيشتر همايشهايي كه تشكيل ميشد ميرفتم. دراين همايشها ازهمه و ازجمله شوراي شهر دعوت ميشد و اغلب كسي نميرفت. ميگفتند وقت گذرانياست. اما من انگيزه كاري داشتم. براي نمونه، به همايشهاي وزارت نيرو ميرفتم و وزير نيرو را كه براي افتتاح آمدهبود به حرف ميگرفتم و مسائل و پيشنهادهاي شوراياريها را در رابطه با اين وزارتخانه مطرح ميكردم. خيلي وقتها آنها هم استقبال ميكردند و دستور اقدام ميدادند. كاري كه در مراحل اداري و وقتگرفتنها و جلسه گذاشتن زمان زيادي لازم داشت سريع انجام ميشد. كارخيلي خوب پيش رفت. بعد ازدوسال كه كارجاافتادهبود. انجمنها گلايه داشتند كه ما داريم كار ميكنيم، ولي رسميتي نداريم. كسي مارا به رسميت نميشناسد. خواستهشان اين بود كه از رسانههاي عمومي مثل راديو و تلويزيون كارمارا معرفي كنند. گفتم زور ما به آنها نميرسد. ولي از خاتمي و دولت ميتوانيم كمك بگيريم. ما آنها را اول به شهرداريها، بعد به چند تا وزارتخانه و حتي بهزيستي معرفي كرديم و بينشان ارتباط برقرار كرديم كه باهم كاركنند. سرانجام هم تقاضا داشتند در نشستي آقاي خاتمي را ببينند و هويتي رسمي پيدا كنند. نامه درخواست هم براي آقاي خاتمي نوشتند. من هم دنبالش را گرفتم و ايشان موافقت كرد.
■بعضي معتقدند مردم ما اساساً استعداد نظمپذيري و تشكل را ندارند. سالها طول ميكشد تا فرهنگ جامعهمدني درميان مردم ما رسوخ كند، براي همين هم زمينههاي مردمي دموكراسي فراهم نيست. شما كه مردم را دريك پروژه اجتماعي آزمودهايد چه دريافتي دراين باره پيدا كرديد؟ مردم را چگونه يافتيد؟ □تجربه من نشان داد مردم ما ازاين لحاظ خيلي بالاتر وجلوتر از مسئولان هستند. منتها مسئولان و رهبران آنها را كشف نكردهاند. مشكل اصلي عدم اعتماد ميان مردم و مسئولان است. اگر اعتماد كنند و صداقت ببينند، خيلي استقبال ميكنند. من هم با كساني كه ديدي منفي نسبت به مردم دارند گفت و گو كردهام. ازآنها پرسيدهام شما با چه معياري داوري ميكنيد كه مردم نميپذيرند؟ بايستي نظريه مبتني بر آزمونهاي علمي و واقعي باشد. من ديدهام كه بيشتر به مشاهدههاي شخصي اتفاقي استناد ميكنند يا تجربه روابط شخصي با اطرافيانشان را ملاك قرار ميدهند. ولي مگر ميشود تجربه شخصيمان را به همه جامعهمان تعميم دهيم. كمتر دست به مطالعات ميداني و علمي ميزنند. مردم پيچيدگيهايي دارند كه به سادگي نميتوان آنها را شناخت ولي از سويي هم كشف مردم آسان است، درصورتي كه به شما اعتماد كنند. اوايل كه ما به ميان مردم رفته بوديم، به ما اعتماد نميكردند. كارخيلي سخت بود. وقتي اعتماد نكنند كاري نميتواني بكني . نااميد ميشوي . من در آغاز كار واقعاً متأثرميشدم. دربعضي محلهها ميرفتيم و برخوردها را ميديديم و ميگفتيم ببخشيد اينجا آمديم، ما ميرويم به محله ديگر، اينجا شورا تشكيل نميدهيم. به اينجا رسيديم كه به محلههاي داوطلب برويم.
■با اين ناخالصيها چه ميكرديد؟□وقتي به ميان مردم ميروي بايد آمادگي همهگونه تيپ را داشتهباشي. كساني بودند كه براي بهدست آوردن پول ميآمدند. بعضي پول داشتند دنبال منزلت اجتماعي بودند. يكي كارمند بود، ميپرسيد اگر در انجمن فعال شويم براي پست وشغلمان خوب است؟ اثردارد؟ من ميگفتم هركس براي مردم كاركند خوب است. ما به نيت مردم چهكار داريم. كارش را درست انجام بدهد، براي مردم كاركند، حدود و وظايف را حفظ بكند، خودش هم سودي ببرد چه اشكالي دارد. مهم اينست كه انگيزه خود ما درست و پاك باشد. به همين دليل كار با مردم خيلي سخت است. استادي برجسته داشتيم كه درباره مشاركت مردمي كلي حرف داشت. پژوهشهايي هم كردهبود. از نحوه مشاركت مردم در كشورهاي مختلف اطلاعات فراواني داشت، ولي وقتي وارد صحنه عمل شد نتوانست همكاري را ادامه دهد. رفت و درقسمت مطالعات منشور شهرتهران فعال شد. چون يك كار مشخص مطالعاتي و تحقيقاتي بود كه چندان با مردم سرو كار نداشت. ده جلد كتاب درباره شهر تهران منتشر شد، هزينه زيادي صرف اين كار شد. اما همه درگوشه كتابخانه ماند و به مرحله اجرا نرسيد. ولي بدبختانه ما حتي يك ماشين فتوكپي هم نميتوانستيم بخريم، چه رسد به چاپ كتاب شوراياري! بعد از سه سال، در آخرين مرحله، من با آقاي خاتمي صحبت كردم كه ملاقاتي با اين نمايندگان شوراياريها داشته باشد. ايشان هم خيلي استقبال كرد و بنا شد اين كارانجام شود. اين ديدار تاحد زيادي به اين شوراها رسميت ميداد. به ايشان گفتم درسه رده ميتوانيد با آنها برنامه داشتهباشيد؛ يا نمايندگان اين انجمنها بيايند كه حدود هشتاد نفرميشوند. يا اعضاي اصلي و عليالبدل اين انجمنها هم كه هركدام ده نفربودند بيايند كه چيزي حدود هشتصدنفر ميشدند، يا همه اعضا ومرتبطين ومعتمدين بيايند كه جمعي نزديك سه هزارنفرميشدند. آقاي خاتمي مشتاقانه گفتند هركدام خودتان صلاح ميدانيد. در مورد جا هم صحبت شد. ولي به تعطيلي شورايشهر برخورد و اين ديدارهم انجام نشد. اگر اين ديداركه با سه هزارنفر اعضاي شوراياريها و معتمدين بود عملي ميشد، كار بزرگي شده بود و اين تشكل پايدار وماندگارميشد. در پايان لازم ميبينم براين مطلب تأكيد كنم كه موفقيت اين طرح تنها مديون حضور فعال ومؤثر مردم آگاه تهران است كه با اعتماد خود به نهاد شورايشهر و نمايندگان آن هويت واقعي دادند. تجربه شوراياري نشان داد كه ايجاد بسترمناسب براي مشاركت مردمي به دوراز هرگونه جناحبندي اجتماعي و سياسي، منشأ ايجاد فضاي سالم براي زيستن دريك كلان شهراست.
سيرتشكيل انجمنهاي شوراياري
اولين انجمنهاي شوراياري درسال 1379 تشكيل شد. ابتدا در ده محله از پنج منطقه تهران اين انجمنها راهاندازي شد. اين مناطق عبارت بودنداز: منطقه4 – محلههاي قناتكوثر و حكيميه منطقه5 – محلههاي فردوس و جنتآباد شمالي منطقه8 – محله هاي جهانتربيت و زركش منطقه11 – محلههاي ابوسعيد و شيخهادي منطقه20 – محلههاي جوانمردقصاب و دولتآباد براي برگزاري انتخابات از روزها قبل كار توجيه ساكنان محله و ترغيب آنها به مشاركت در اين طرح آغازشدهبود. اطلاعرساني درباره وظايف و كاركرد اين انجمنها و شناسايي افراد فعال و معتمدين نيز از ابتداييترين كارها بود. با توجه به اينكه رسانهاي سراسري هم در اختيار نبود، اين كار با ابتداييترين شيوهها صورت ميگرفت؛ مانند: 1- تهيه وتوزيع بروشور معرفي طرح درمنازل ساكنان محل 2- پلاكارد حاوي شعارها و دعوت شهروندان 3- جلسات توجيهي و پرسش وپاسخ و ارتباط چهره به چهره، بويژه با معتمدين محلي اين مراحل حدود 4 ماه به طول انجاميد. سرانجام در اسفندماه 1379 اعضاي ده انجمن انتخاب شده و فعاليت خود را شروع كردند. همزمان با 13 دانشگاه تهران مكاتبه شد و فراخوان عمومي براي همكاري دانشجويان و پژوهشگران انجام شد. 700 دانشجو ثبت نام كردند. ازميان آنها 400 نفردانشجوي ساكن 400 محله تهران انتخاب و دعوت به همكاري شدند. اين دانشجويان توجيه شده وآموزشهاي لازم را ديدند. سپس دريك فرصت 30 روزه به يك تحقيق ميداني در محلههاي خود پرداختند. با بررسي نتايج تحقيق 130 محله ازميان 400 محله كه آمادگي بيشتري داشتند، براي اجراي طرح شوراياري انتخاب شدند. نتايج تحقيق نشان داد كه مناطق 5، 9، 18، 22، و 9 و21 آمادگي بيشتري براي شروع كاردارند. از اينرو در دور دوم، 23 محله از اين مناطق درنظرگرفتهشدند. انتخابات اين محلهها در تاريخ 25 آبان و 9 آذرسال 80 برگزارشد و به اين ترتيب تعداد انجمنها به 33 محله افزايش يافت. در اين 33 انجمن از همه اقشارجامعه مشاركت داشتند و دركنارهم به حل وفصل مسائل محل خودشان مشغول شدند. آمار زير تركيب شغلي اعضاي منتخب اين شوراها را نشان ميدهد: مشاغل آزاد 71 نفر كادرآموزش و پرورش 64نفر كارمندان ادارات دولتي 50 نفر بازنشستگان لشگري 43 نفر بازنشستگان كشوري 38 نفر خانهدار 23 نفر استاد دانشگاه 12نفر دانشجوي دانشگاه 9 نفر وكلاي دادگستري 9نفر پزشك 6نفر طلبه و روحاني 5 نفر از 330 نفر اعضاي انجمنها 285 نفرمرد و 45 نفر زن بودند. فعاليت اين انجمنها در چارچوب اساسنامهاي بود كه با چهارفصل در15 ماده به تصويب شوراي شهرتهران رسيده بود. در نخستين سالگرد تشكيل شوراياريها 20 شهرديگر غير از تهران نيز ازاين الگو الهام گرفته و هركدام به شكلي دست به تشكيل چنين شوراهايي زدند. |
|||||
|
|||||
![]() |
|||||