نگاهي ديگر به واقعه اول بهمن 1340

 

 

اشاره: در پي درج گفت‌وگو با دكترمسعود حجازي در شماره 29 چشم‌انداز ايران درباره حوادث منجر به يورش به دانشگاه تهران اول بهمن 1340، نامه‌اي ازسوي دكتر كمال قائمي به دفتر نشريه رسيد. چشم‌انداز ايران از درج نظرات و ديدگاه‌هاي ديگر صاحبنظران و آگاهان كه به نوعي در آن واقعه حضور داشته‌اند، استقبال مي‌كند. باشد كه اين  واقعه را ـ كه به‌گونه‌اي به جنبش دانشجويي ايران نيز مربوط مي‌شود ـ از زواياي مختلف مورد بررسي قرار دهيم تا مردم و نسل آينده بتوانند داوري درستي از چنين وقايعي داشته باشند.

 

  ‌آقاي لطف‌الله ميثمي مدير مسئول نشريه وزين چشم‌انداز ايران

  در شماره 29 (دي و بهمن 1383) آن مجله باعنوان "درس‌هايي براي متفكران جامعه در برخورد با جنبش دانشجويي و جوانان ـ ريشه‌يابي اجمالي واقعه اول بهمن 1340" مصاحبه‌اي را با دكترمسعود حجازي درج كرده‌ايد. براي اين گفت‌وگو بيست سوال محققانه طرح كرديد كه بيشتر درباره مسائل تاريخي جبهه‌ملي دوم بود. در سال‌هاي 41ـ1339 كه فاجعه اثرگذار اول بهمن 1340 اتفاق افتاد، آقاي حجازي برحسب اخبار و اسناد روز در متن حوادث اين دوره و آن روز بود. از بيست سوال جنابعالي آقاي حجازي تنها به سه سوال اشاره كرده است كه جواب‌ها اغلب مبهم و گاه غيرمستقيم مي‌نمايد. چرا به اين استنكاف و استمهال توجه نكرديد. آقاي حجازي پيش از ورود به مسائل مربوط به سه سوال مذكور، خود مطالبي را طرح مي‌كند كه با سوال‌هاي بيست‌گانه چندان ارتباطي ندارد. ايشان به توضيح مسائلي همانند شعار "انتخابات آزاد"، انحلال احزاب ملي، جبهه بدون حزب به عناويني همانند "سازماندهي" "آيين‌نامه"، "اساسنامه" و "منشور" و از "اصول عقايد" جبهه‌ملي مي‌پردازد.

  آقاي حجازي شعار "انتخابات آزاد" جبهه‌ملي دوم را با شعار "انتخابات آزاد" دكترمصدق در سال 1328 يكي مي‌داند. آن را "تنها" شعار جبهه‌ملي آن دوره و سال 1339 مي‌شمارد. آيا دكترمصدق با وجود انتخابات با آزادي محدود به مبارزه ادامه نداد؟ آقاي حجازي خود مي‌گويد: "دكترمصدق در دوره شانزدهم توانست نمايندگاني را به مجلس وارد كند." حقيقت اين كه دكترمصدق حتي قبل از "موجوديت" جبهه‌ملي، در دوره چهاردهم و پانزدهم از چنين "تاكتيكي" استفاده كرد. آيا ارتباط عملكرد دو جبهه‌ملي قياس مع‌الفارق نيست؟ امكان انتخابات با آزادي محدود در سال‌هاي 41ـ1339 به سران جبهه‌ملي دوم "پيشنهاد" شده بود. اين پيشنهاد نه از صرافت طبع شاه كه از ظرافت سياست روز بود. "انتخابات آزاد" نه در دولت ملي دكترمصدق عملي شد و نه دكتر اميني از عهده انجام آن برمي‌آمد. آيا مبارزه پارلماني و "مثبت" در هر دوره از بهترين و آزموده‌ترين حركت‌هاي جبهه‌ملي بوده است ولو آن‌كه جبهه‌ملي اغلب و شايد در تمام دوره‌ها در اقليت بود؟

  گزارش‌ها و مدارك همان زمان نشان مي‌داد كه حضور "محدود" جبهه‌ملي دوم در مجلس و دكتر علي اميني در دولت، موافق با سياست قدرت خارجي بود. قدرتي كه دربار و سران جبهه‌ملي هر دو چشم بدان‌سو داشتند. آيا مذاكره سران جبهه‌ملي دوم با دكتر جلال عبده و نجم‌الملك به علت شكست آن طرح نبود؟ درحالي‌كه اين سر در كوچه و بازار عيان بود، چرا آقاي حجازي درباره اين سوال فقط گفت "نمي‌دانم."

  آقاي حجازي در تفاوت بين دوجبهه اول و دوم مي‌گويد: "در جبهه‌ملي دوم سعي شد براي نخستين‌بار تمام تمايلات مربوط به نهضت‌ملي ايران نمايندگي داشته باشد، به اين طريق كه از احزابي كه آن زمان همكاري مي‌كردند به‌عنوان احزاب ملي يك نماينده آوردند و تمام شخصيت‌هاي شناخته‌شده جبهه‌ملي را دعوت كرد. اين جلسه با حضور 30 نفر رسميت يافت." آيا حزبي از احزاب ملي بود كه از "همكاري" استنكاف كرد. آيا "همه" احزاب ملي دعوت شدند؟ آيا جمعيتي (نهضت‌آزادي) از جبهه كنار گذاشته نشد؟ آيا درخواست حزبي از احزاب ملي براي عضويت رد نشد؟ "تمايلات مربوط به نهضت‌ملي" چه نوع "تمايلاتي" بودند؟ آيا اين "تمايلات" شامل حال دسته و افراد بود و آنها چه دسته‌ها و يا افرادي بودند؟

  آيا دكتر كريم سنجابي دروغ گفته است "كه جمعي حدود هشتاد نفر به‌نام جبهه‌ملي دوم جمع شدند كه فقط ده، دوازده‌نفر از نهضت‌ملي سابق بودند و بقيه اغلب افرادي ناشناس بودند كه حزب و دسته مشخصي هم نداشتند؟ در اين جمع تعدادي از ما بهتران و توده‌اي و سازمان امنيتي بودند."؟ (اميدها و نااميدي‌ها، خاطرات دكتر كريم سنجابي) آيا دكترسنجابي درست گفت كه "بعضي از افراد شوراي جبهه‌ملي هم با آنان خوش و بش داشتند و آنها را تقويت مي‌كردند."؟ دكترسنجابي دونفر را هم به‌نام توده‌اي معرفي مي‌كند، آقاي دكترابوالحسن ضيا ظريفي و بيژن جزني. آيا اين دونفر "تمايلات مربوط به نهضت‌ملي" پيدا كرده بودند؟ پس اعتراض دكترسنجابي به اين دو بي‌جا بود كه "اين چه روش و انصافي است كه شما در جبهه‌ملي باشيد و علناً عليه آن تبليغ كنيد." (اميدها و نااميدي‌ها، ص 235)

  تفاوت ديگر اين بود "كه جبهه‌ملي [دوم] نه‌تنها به شعار "آزادي" اكتفا نكرد، بلكه در همان جلسه اول دونوع اقدام به اتفاق آرا تصويب كرد: نخست اين‌كه جبهه‌ملي بايد داراي اصول عقايد نسبت به تمام مسائل مملكت باشد. دوم اين‌كه بايد سازمان سياسي داشته باشد يعني اقدام به سازماندهي كند." آزادي در اينجا مانند "تمايلات مربوط به نهضت ملي" مبهم مي‌نمايد. آيا آزادي به‌طور اعم منظور بوده كه آن شعار هر حزب و دسته حتي حزب توده بوده است؟ آيا آزادي انتخابات است كه به تصريح نيامده است؟ آيا عنوان "اصول عقايد" آن هم نسبت به تمام مسائل مملكت، سازماندهي و "سازمان سياسي" همان تز جديدالولاده انحلال احزاب جبهه‌ملي نيست تا حزب جديدالولاده جبهه‌ملي دوم ظاهر شود؟ آيا اين تلويح براي آن است كه "در جلسه‌اي كه براي نامگذاري جريان سياسي جديد تشكيل دادند، بنا به پيشنهاد آقاي دكترسنجابي نام "جبهه‌ملي" مجدداً انتخاب شد."؟ آيا "جريان سياسي جديد" فقط به اسم، جبهه‌ملي خوانده شد؟ پس چرا "مطرح كردند كه اين عنوان يك پيشينه تاريخي دارد و ما نبايد اين پيشينه تاريخي را از دست بدهيم."؟ آيا در پيشينه تاريخي "جبهه‌ملي" شركت همه احزاب اصل نبود و در پيشينه تاريخي جبهه، يك شعار همه‌گير، اجتماع همه احزاب را به خود جلب نكرده بود؟ شعار جبهه‌ملي در پيشينه تاريخي خود فقط "ملي‌كردن نفت در سراسر ايران" بود. دكترمصدق پس از تشكيل دولت يك برنامه ديگر اضافه كرد كه جزو شعار جبهه‌ملي نبود و آن اصلاح قانون انتخابات بود و اختصاص رأي به باسوادان را پيشنهاد مي‌كرد. اين برنامه مورد توافق همه حزب‌هاي ملي نبود و دكترمصدق حتي فرصت طرح آن را نيافت. حال چگونه اين "جريان سياسي جديد"، هم مي‌توانست دنبال پيشينه را بگيرد و "جبهه" باشد و هم "اصول عقايد نسبت به تمام مسائل مملكت" را شعار خود قرار دهد؟ "سازماندهي" و "سازمان سياسي" به گفته آقاي حجازي "بدون داشتن يك برنامه فكري و عقيدتي عملي نخواهد بود، به همين دليل اساسنامه تنظيم شد و تشكيلاتي برمبناي صنفي ايجاد شد" و ايشان اضافه مي‌كند كه "جبهه‌ملي منشوري تدوين كرد و در آن نسبت به تمام مسائل مملكت نظر و برنامه خود را اعلام كرد. اين منشور نشانه ورود جبهه‌ملي به صحنه اجتماعي ايران بود." آيا آن‌طور كه آقاي حجازي تصور كرده است، چنين "حزب جبهه‌ملي" وارد صحنه اجتماعي ايران شد؟ مگر جبهه‌ملي اول منهاي اين تصورات وارد صحنه اجتماعي ايران نبود؟ مگر آن جبهه "پيشينه"‌اي در صحنه اجتماعي نداشت؟ چرا اين "تشكيلات برمبناي صنفي" ايجاد شد؟ چرا سازماندهي با آن اوصاف تئوريك، به تشكيل كميته‌ها منحصر شد؟ مگر جبهه‌ملي اول سازمان و كميته‌هاي صنفي نداشت و مگر شعار ملي‌كردن نفت يك شعار سياسي نبود؟

  آقاي حجازي مي‌گويد كه "سال 1339 يك تفاوت خيلي مهم و اساسي با سال‌هاي قبل و بعد از خود داشت. ويژگي مهم اين سال اين بود كه مسائل تئوريك و حوادث مختلفه صحت خط و مشي دكترمصدق و نهضت‌ملي را اثبات كرد." شايد منظور آقاي حجازي "تحليل" تئوريك مسائل بوده است. تحليل تئوريك حوادث قبل و بعد از جبهه‌ملي دوم صحت خط و مشي دكترمصدق را نشان مي‌دهد. اما با خط‌مشي جبهه‌ملي دوم تطبيق نمي‌كند. دكترمصدق به اجتماع حزب‌ها در جبهه‌ملي اعتقاد داشت. انحلال احزاب را تخطئه كرد. آن را توطئه‌آميز خواند و به صراحت نوشت كه هيچ آدم عاقلي عكس و نام و فاميل و كس و كار خود را تحويل دستگاهي نمي‌دهد كه "از ما بهتران" در آن نشسته‌اند. درباره اساسنامه و آيين‌نامه‌هاي جبهه‌ملي دوم نوشت كه "طوري تنظيم نشده كه ملت ايران بتواند از آن استفاده كند." (از نامه مصدق به شوراي جبهه‌ملي) آيا اين دو خط‌مشي، متفاوت و حتي متضاد نيستند؟ آيا حق نبود كه سران و تئوريسين‌هاي جبهه‌ملي دوم خط‌مشي جديد آن "جريان سياسي جديد" را شخصاً اعلام كنند و از خط‌مشي مصدق تنها عكس و اسم او را بالاي در كنگره جبهه بگذارند؟

  آقاي حجازي فاجعه اول بهمن 1340 دانشگاه تهران را بر اثر اخراج چند نفر دانش‌آموز از دارالفنون و مدرسه مروي مي‌‌داند؟ بگذريم از اين‌كه درنهايت تعداد سه‌نفر آن هم از دارالفنون بودند كه قبل از واقعه به دبيرستان‌هاي ديگر منتقل شده بودند. بگذريم از اين‌كه همگان دريافته بودند كه آن مسئله‌اي نبود كه در واكنش به آن، آن همه هياهو را از جانب جبهه‌ملي دوم ايجاب كند. به هر حال آقاي حجازي مي‌گويد كه "من در تظاهرات نقشي نداشته‌ام، نه مسئوليتي در دانشگاه داشتم و نه دانشگاه برنامه بخصوصي داشت. شوراي مركزي و هيئت اجرائيه خبر نداشتند. تنها كسي‌كه از هيئت اجرائيه از اين موضوع اطلاع داشت، دكترسنجابي بود. حركت اول بهمن مربوط به جبهه‌ملي نبود و يك حركت مقطعي و بيشتر مربوط به دانشگاه بود." اما در گفت‌وگوي بالا آقاي حجازي مي‌افزايد: "دو عامل، جبهه‌ملي را تحت فشار قرار داد، نخست احساسات دانشجويان بود كه مي‌گفتند جبهه‌ملي بايد در برابر برنامه‌هاي دولت و تنگناهايي‌كه از نظر سياسي ايجاد مي‌كند واكنش نشان دهد، بخصوص دانشجويان اصرار داشتند كه جبهه‌ملي با تظاهرات عمومي عليه دولت و حكومت موافقت كند." عامل دوم "جوانان جزو گروه‌هاي وابسته به چپ بودند و اين موضوع [اخراج چند دانش‌آموز] را مستمسك قرار داده و مطرح مي‌كردند كه جبهه‌ملي هيچ نوع فعاليتي نمي‌كند. آنها مي‌گفتند كه رهبري جبهه‌ملي از قاطعيت برخوردار نيستند و نمي‌خواهند از موقعيت استفاده كنند و حاضر نيستند هيچ نوع اقدامي در جهت تأمين خواسته‌هاي دانشجويان و ديگر اقشار انجام بدهند." آقاي حجازي خود اضافه مي‌كند كه "جبهه‌ملي نيز كه در مذاكرات با اميني براي انجام انتخابات مأيوس شده بود، تصميم گرفت كه در روز 14 آذر 1340 تظاهرات بسيار بزرگي نزديك مسجد شاه (امام خميني) برپا كند. (اين تظاهرات به علت مخالفت دولت عقب افتاد و روز اول بهمن انجام شد)." آيا مابين ادعاهاي آقاي حجازي و چند گفتار بالا تضاد وجود ندارد؟ آيا واقعاً تظاهرات به خاطر اخراج چند دانشجو بود يا به علت يأس جبهه‌ملي از شروع انتخابات "البته آزاد"؟ آيا آن تنگناها و خواسته‌هاي "اقشار ديگر" را تنها رهبري حزب‌توده دريافته بود؟ آيا براي تمام اين خواست‌ها و "يأس‌ها" يك تظاهر عمومي كافي بود؟ چرا آقاي حجازي از دولت و "حكومت" به افتراق صحبت مي‌كند؟ آيا آن "موقعيت" كه گروه‌‌هاي چپ (بخوانيد توده‌اي‌ها) ياد كرده بودند، بر اثر همين افتراق فراهم نشده بود؟ افتراق قدرت دولت اميني و قدرت دربار‍‍! آيا آن سازماندهي و برنامه‌ريزي اصول و عقايد نسبت به تمام مسائل مملكت به چنين افتراقي توجه كرده بود؟ آيا لازم بود درقبال "دولت" و "حكومت" فقط دولت كوبيده شود؟ كوبيدن يا نكوبيدن كدام‌يك بايد در اولويت قرار مي‌گرفت، شاه يا اميني؟ درنهايت از نظر آقاي حجازي "آنچه در اول بهمن اهميت داشت اين بود كه مسئولان و چهره‌هاي شناخته‌شده ملي در دانشگاه، دانشجويان را به تظاهرات دعوت كردند و دانشجويان هم به همين خاطر آمدند." آيا اين "چهره‌هاي شناخته‌شده ملي" از جبهه‌ملي "دوم" نبودند؟ آيا مربوط به جبهه‌ملي "ديگري" بودند؟ اين حركت "مقطعي" مگر براي اخراج "دانش‌آموزان" نبود؟ آيا آن "چهره‌هاي شناخته‌شده ملي" شعار ديگري داشتند؟ آن "مسئولان" چه كساني بودند؟

  آقاي حجازي خود مي‌گويد: "من در تظاهرات به‌دنبال سازماندهي جوانان بودم و كميته دانشگاه هم تصميم گرفت در محوطه دانشگاه با آنها همدردي كند. گويا تراكت‌هايي نيز منتشر كردند و يا بعضي تراكت‌هاي سازمان جوانان در داخل دانشگاه پخش شد." آقاي حجازي همچنين مي‌گويد: "آقاي دكتراميني ما را مقصر شناخت و گفت حجازي در دانشگاه چنين دستور داده است. اين مسئله هم براساس گزارش ساواك شكل گرفته بود."از قاطعيت نظر دكتر اميني مشخص مي‌شود كه او به گزارش هيئت دولت نظر داشته است. اين هيئت بازرسي "دولتي" از چهارنفر قاضي دادگستري آقايان صمدي، كسرايي، مهرعلي و كيان تشكيل شده بود كه تحت نظر آقاي صادق احمدي، احمد معاون‌زاده تهراني وسپهبد وفا به مدت 4 ماه تحقيق و بازجويي كردند." گزارش اين هيئت در شش جلد پرونده اصلي مشتمل بر 2000 صفحه و چند پرونده فرعي و مطالعه ده‌ها پرونده متشكل در مراجع مختلف در 36 صفحه گزارش تنظيم گرديده است." (فصلنامه تاريخ معاصر، شماره 27، پاييز 1382.)

  در منابع چاپ شده از اسناد ساواك كه در دسترس بود، نامي از آقاي حجازي به‌طور "مستقيم" گزارش نشده است. متأسفانه يا خوشبختانه اسنادي كه از گزارش‌هاي ساواك منتشر شده‌اند فعلاً تنها مأخذي است كه واقع‌گويي آن از جريان‌هاي سياسي ـ اجتماعي روز بيشتر است. گزارشگران ساواك همه حقوق بگير بودند و تمايل خاص سياسي نداشتند، آنها فقط گوش و چشم بودند. گزارش‌هاي آنان به‌طوري‌كه از اسناد ـ كتاب‌هاي چاپ‌شده معلوم مي‌شود، فقط "خبر" بوده و گاه تحليل‌گران ساواك روي آن خبرها نظردهي مي‌كردند. اگر اين اسناد ـ كتاب‌ها نبودند، ما از جريان كنگره جبهه‌ملي دوم گزارشي در دست نداشتيم و نمي‌دانستيم علت موافقت ساواك و دربار براي برگزاري اين كنگره، نتيجه و يا بي‌نتيجه‌گي آن بوده است. (كتاب جبهه‌ملي به روايت اسناد ساواك، ص 99) تاكنون تعدادي از اسناد ـ كتاب‌هاي ساواك منتشر شده است مانند خليل ملكي، جلال آل‌احمد، مظفر بقايي و جامعه سوسياليست‌ها به روايت ساواك. بايد كوشش كرد و اميدوار بود كه روايت تعداد بيشتر از افراد و دسته‌هاي وارد در جريان‌هاي سياسي پيشين نشر شود.

  در كنگره جبهه‌ملي دوم در "دومين جلسه در تاريخ 5/10/1341 گزارش تحقيق [جبهه‌ملي دوم] پيرامون حادثه اول بهمن ماه سال 1340 دانشگاه تهران قرائت شد." در كنگره هيچ‌كس در موافقت به برنامه تظاهرات اول بهمن موافقت نكرد. همه دانشجويان و بخصوص آقاي ابوالحسن بني‌صدر (مسئول انتظامات دانشگاه) و همچنين آقاي داريوش فروهر با گزارش مخالفت كردند و آن را ناصحيح دانستند. گزارش هيئت تحقيق جبهه‌ملي را آقايان نصرت‌الله اميني اراكي، ابراهيم كريم‌آبادي و اديب برومند تهيه كرده بودند." اديب برومند نتيجه بررسي و تحقيق و گزارش اقدامات كميسيون تحقيق را قرائت كرد كه خلاصه آن به شرح زير است:

1ـ انتخابات [انتخاب] تاكتيكي از طرف هيئت اجرائيه جبهه‌ملي در مورد برگزاري تظاهرات روز اول بهمن ماه 1340 كاملاً صحيح بوده است.

2ـ در مورد اعمال مسئولين تشكيلاتي، مراتب تشكيلاتي طي شده و تمام فرامين به اطلاع هيئت اجرائيه رسيده بود و تخلفي نيز در كار سازمان يا شخص واحد نبوده است.

3ـ هيچ محركي از خارج جبهه‌ملي وجود نداشت." (جبهه‌‌ملي به روايت اسناد ساواك، ص 115)

  آقاي حجازي پس از قرائت گزارش و نطق‌هاي مخالفان برنامه تظاهرات، به گزارش كتاب جبهه‌ملي به روايت اسناد ساواك "از عمليات و تاكتيكي كه از طرف جبهه‌ملي در جريان حادثه اول بهمن به‌كار رفته دفاع نمود و افزود تنها گناه و اشتباه ما در مورد اين حادثه افشاي تصميمات ما در خارج بوده است و روي‌هم‌رفته مقصرين حادثه اول بهمن ماه را نبايد در ميان اعضاي جبهه‌ملي جست‌وجو كرد. با اين حال اگر هم مقصري وجود داشته باشد تنها من هستم، نه كس ديگر" (ص 117ـ114) آيا اين گفته‌ با گفته‌هاي قبلي مغايرت ندارد؟ آقاي حجازي درباره گزارش قضات دادگستري مي‌گويد: "همه آنها جز يك حرف من بقيه گفته‌هايم را رد نكردند" كه آن هم انكار نقش آقاي حجازي در جريان واقعه بود. ولي در گزارش هيئت دادگستري گفته‌هاي آقاي حجازي تأييد نشده است، بلكه "گفته‌هاي آقاي حجازي را تناقض‌گويي و توضيحات سست و بي‌پايه" خوانده است. گزارش قضات صريحاً مي‌گويد كه "مسئول سازمان جوانان جبهه‌ملي آقاي دكترمسعود حجازي است كه به حكايت اوراق پرونده موجود، نامبرده و چندنفر دانشجوي ديگر كه با وي در سازمان جوانان همكاري و تشريك مساعي نزديك مي‌كردند، نقش اساسي در برپاساختن تظاهرات داشته‌اند." در اين گزارش حداقل در شش مورد آقاي حجازي را شخصاً و يا همراه دو دانشجوي ديگر، آقايان جفرودي و خارقاني مسئول برپايي آن تظاهرات معرفي مي‌كند. در اين گزارش آقايان دكترسنجابي و دكترصديقي موافقت هيئت اجرايي جبهه‌ملي را در انجام تظاهرات تصديق كرده‌اند. (فصلنامه تاريخ معاصر، ص 284)

  در گزارش هيئت دولت دكتراميني "آقاي احمد سلامتيان رابط سازمان جوانان با جبهه‌ملي در جريان تظاهرات اول بهمن رل فوق‌العاده و موثري داشته است."

  در گزارش هيئت دادگستري به‌ظاهر نقش ديگر و اثرگذار را به سه نفر مسئولان انتظامي و نگهباني دانشگاه مي‌دهد. از آقايان گونيلي رئيس بازرسي و نگهباني دانشگاه، آقاي سرهنگ مولوي رئيس سازمان امنيت تهران و آقاي سرهنگ خديوي افسر مسئول ساواك دانشگاه تهران سخن مي‌گويد، حتي نقش آنان را توطئه‌آميز مي‌خواند. در اين گزارش از ضعف مديريت و درك سياسي ـ اجتماعي دكترفرهاد رئيس دانشگاه انتقاد مي‌كند كه شامل روساي دانشكده‌ها هم شده است.

  درباره "نقش ساير دستجات و افراد در حادثه اول بهمن ماه دانشگاه تهران" اين گزارش اضافه مي‌كند كه "تشكيل پرونده جزايي براي عده‌اي از متنفذين، صاحبان مقامات بزرگ و به زندان انداختن چندنفر از آنها... هم عرض اين عده كساني مثل آقايان سيدجعفر بهبهاني، اسدالله رشيديان و فتح‌الله فرود و بعضي روحانيون متنفذ مسئله انتخابات را مستمسك حمله شديد به دولت قرار داد و اقداماتي به‌منظور ائتلاف مخالفين و فراهم‌كردن زمينه سقوط دولت به عمل آورده بايد نام برد."

  در پاييز سال 1373 اصول اصلي اين گزارش در شماره 5 مجله گفت‌وگو توسط آقاي كاوه بيات منتشر شده است كه در ذيل گفت‌وگوي مجله چشم‌انداز ايران شماره 29 در پانوشت شماره 8 به آن اشاره شده است كه گويا مورد عنايت آقاي حجازي قرار نگرفت. عنوان مقاله تحقيقي آقاي بيات "دانشگاه تهران اول بهمن 1340" است. متن كامل گزارش هيئت بازرسي دولت دكتراميني "از آرشيو اسناد دولتي" در شماره 27 فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران پاييز سال 1382 باعنوان "يورش به دانشگاه" و اسنادي از دانشگاه‌‌هاي ايران 54 ـ 1340 چاپ شده است. كتاب "جبهه‌ملي به روايت اسناد ساواك جلد اول مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، تهران در زمستان 1379" منتشر شد.

  بنابراين مقاله تحقيقي آقاي كاوه بيات ده‌سال قبل و كتاب جبهه‌ملي به روايت اسناد ساواك چهارسال قبل و گزارش هيئت بازرسي در مجله تاريخ معاصر يك‌سال‌ونيم قبل چاپ شدند. قطعاً اين نشريه‌ها به نظر آقاي حجازي و سران جبهه‌ملي دوم رسيده است. آقاي حجازي هم به مطالبي جسته و گريخته اشاره كرده‌اند كه به‌ظاهر از اين منابع مي‌باشند. در اين مدت ايشان و ديگران نسبت به اين سوال‌ها و آن رويدادها و گزارش‌ها توجه نكردند، چرا؟ اين سوال‌ها و آن رويدادها، بي‌‌ترديد در تاريخ مي‌ماند و بر ذمه كساني از همفكران او نيز هست كه روشن كنند آيا خط‌مشي آقاي مسعود حجازي و آقاي محمدعلي خنجي و از همه مهم‌تر جبهه‌ملي دوم "در راه آرمان‌هاي مصدق بزرگ" بوده است؟

دكتركمال قائمي

تهران ـ بهمن 1383