الگوي استراتژيك تركيه:

 افسانه‌ها و واقعيت‌ها

 

نويسنده: گراهام اي. فولر *(Graham E.Fuller) 

منبع: واشنگتن كواترلي

برگردان: لطف‌الله ميثمي

 

 

 

اشاره: اين مقاله سعي دارد تركيه را به‌عنوان يك الگوي جديد در منطقه معرفي كند. نويسنده مقاله ـ گراهام  اي فولرـ پيروزي حزب اسلام‌گراي "عدالت و توسعه" با اكثريت آرا و نمادي از دموكراسي را ناشي از تحول در ساختار قديمي طبقه حاكم با توجه به واقعيت‌هاي سياسي و عمل‌گرايي برخاسته از آن مي‌داند كه امروزه به ميانه‌روي گراييده است. ازسويي تصويري است از تركيه كه به سمت استقلال از ايالات‌متحده و پيوند با اتحاديه اروپا پيش مي‌رود، به‌طوري‌كه به درخواست كمك امريكا در حمله به عراق پاسخ منفي داده است. سپس به چالش‌هايي مي‌پردازد كه متعصبان داخلي براي پيوستن به اتحاديه اروپا با آن درگيرند، ازسوي ديگر برخي از اروپاييان نگران پيوستن تركيه به اتحاديه مي‌باشند. زيرا مشكلات استراتژيك تركيه با همسايگان خود يعني ايران، عراق، سوريه و قفقاز به اتحاديه اروپا سرايت خواهد كرد.

  نويسنده معتقد است تركيه را مي‌توان از معدود كشورهاي مسلمان به‌شمار ‌آورد كه در پي برآورده‌كردن حقوق اقليت‌هاي داخل سرزمينش است؛ تا آنجا كه مي‌تواند الگويي قابل توجه در منطقه براي كشورهاي مسلمان در حال توسعه باشد.

 

 

  در جهان غرب، تصوير كلاسيك تركيه همواره گمراه‌كننده بوده است: يك كشور سكولار،  دموكرات، يكي از دوستان جدايي‌ناپذير ايالات‌متحده، كشوري كه دورنماي استراتژيك آن با منافع ايالات‌متحده در منطقه هماهنگ است... و به‌طور خلاصه، الگوي مناسبي براي تمام مسلمانان در50 سال گذشته. بيشتر اين ويژگي‌ها با واقعيت مطابقت نداشته و بدين‌ترتيب مي‌توان تركيه را افسانه‌اي به ظاهر باوركردني، اما اثبات‌نشده به حساب آورد.

  با اين حال، اگرچه روايت غرب از گذشته تركيه يك افسانه است، اين خبر خوب را نيز بايد در نظر داشت كه تركيه امروز، برمبناي واقعيت‌هاي قابل‌توجه دوران تكامل خود در سال‌هاي اخير، درحقيقت در حال رسيدن به يك مدل واقعي است كه تا حدودي براي منطقه از جذابيت حقيقي برخوردار خواهد بود. اين الگوي جديد مبتني بر استفاده جدي از فرايند دموكراسي مي‌باشد؛ ديگر پايه‌هاي آن عبارتند از: اشتياق به ايفاي نقش، نه‌فقط به‌عنوان يك دولت غربي، بلكه همزمان به‌عنوان يك قدرت شرقي؛ اعمال بيشتر حاكميت ملي با حمايت مردم؛ استقلال عمل بيشتر به‌گونه‌اي كه تركيه ديگر براي اجراي سياست خارجي خود تنها به ايالات‌متحده يا هر قدرت ديگر متوسل نمي‌شود؛ پيشرفت چشمگير به سمت زدودن تنش‌‌ها با اقليت‌هاي قومي داخلي(كردها)؛ و اثبات توانايي حل چالش بزرگ امروز جهان اسلام يعني مديريت و جذب اسلام در سياست. اين الگوي تازه هم براي خود تركيه بهتر است، هم براي منطقه و هم براي اروپا و كل جهان، حتي اگر برخي افراد در واشنگتن هنوز اميد به حفظ الگوي افسانه‌اي و كهنه تركيه داشته باشند. زمينه‌هاي اصلي تغيير در تركيه كه موجب پيشبرد نگرش سياست خارجي و استراتژي اين كشور ظرف دهه آينده خواهد شد عبارتند از اسلام، ملي‌گرايي متعصبانه ترك‌ها، ورود تركيه به اتحاديه اروپا، نقش اين كشور به‌عنوان يكي از كشورهاي خاورميانه و نيز يك كشور چند قومي و روابط آن با ايالات‌متحده.

اســـلام

  به‌طور سنتي، سكولاريسم تركيه چيزي است كه غرب بيش از همه در مورد اين كشور مي‌پسندد و به‌عنوان نوعي تعظيم درمقابل الگوي سياسي ـ فرهنگي برتر غرب تلقي مي‌شود. در عين حال، سكولاريسم تركيه هرگز يك سكولاريسم حقيقي نبوده است. برخلاف مدل سكولاريسم ايالات‌متحده كه به‌شدت ميان كليسا و دولت جدايي به‌وجود مي‌آورد و دولت را موظف مي‌كند كه به‌طور كامل از دخالت در امور مذهبي خودداري كند، سكولاريسم تركيه مشوق سلطه و كنترل كامل مذهب توسط دولت در تمامي شئون بوده است. الگوي قديمي به‌وجود آمده در دهه 1920 توسط مصطفي كمال آتاتورك، مبتني بر نسخه فرانسوي سكولاريسم بود. اين الگوي فرانسوي از دل انقلاب فرانسه بيرون آمد كه مذهب را حقير مي‌شمرد و آن را نشانه‌اي از خرافه‌‌گرايي و عقب‌ماندگي به‌حساب مي‌آورد كه مي‌بايست توسط نگرش نوين تعقل علمي كنار زده مي‌شد. اصلاحات اوليه آتاتورك، همين رفتار را در قبال اسلام در پيش گرفت: برخي افراد مهم طبقه نوين حاكم به‌شدت از هرگونه تظاهر به عقايد مذهبي در انظار عمومي خودداري مي‌جستند. اگرچه اسلام ممنوع‌ نشده بود ولي توسط دولت به حاشيه رانده شد و مذهبي بودن به‌عنوان يكي از ويژگي‌هاي توده‌هاي مرتجع و داراي تفكر سنتي در آناتولي مركزي شناخته شد. دولت حكم مي‌نمود كه مساجد كجا بايد ساخته شود، چه‌كسي بايد هدايت آنها را برعهده بگيرد و حتي متن مواعظ و خطبه‌هاي نماز سراسري جمعه در كشور توسط دولت نوشته مي‌شد. ارتش تركيه مشخصاً حامي پرشور و غيور نگرش و ايدئولوژي آتاتوركي بوده و رهبري مبارزه عليه هرگونه قدرت مذهبي سازمان‌يافته يا مداخله علني افراد مذهبي در سياست را برعهده داشته است. اين وضعيت در چند دهه گذشته در اثر رشد دموكراسي تا حدود چشمگيري تعديل شده و سرانجام كار به جايي رسيده كه يك حزب علناً مذهبي در دو سال گذشته در اين كشور به قدرت رسيده كه اين امر به خودي خود، بي‌سابقه است، هر چند حزب يادشده در تبليغ ريشه‌هاي مذهبي خود احتياط و دقت زيادي به خرج داده است.

  گرايش شناخته‌شده تركيه به سمت غرب نيز تا حدود زيادي به سمت واقع‌گرايي تمايل پيدا كرده و از ريشه‌هاي عميق‌تري نيز برخوردار شده است. جهت‌گيري غربي تركيه به اين ترتيب بود كه الزامات استراتژيك ناشي از برخورد با تهديد شوروي در مدت جنگ سرد باعث شد آنكارا با قدرت به سمت ناتو حركت كند و به‌دنبال تضمين‌هاي امنيتي غرب باشد. با اين حال، تركيه يك شبه‌غربي نشد. امپراتوري عثماني به‌دليل نزديكي جغرافيايي و تعامل نزديك با بسياري كشورهاي غربي از صدها سال پيش به‌عنوان غربي‌ترين كشور مسلمان شناخته مي‌شد اين كشور براي قدرت‌هاي اروپايي هم يك دشمن ادواري و البته گاه يك متحد به‌شمار مي‌آمد و مداخله زيادي در عملكرد سياسي اروپا داشت. در صدسال آخر حكومت عثماني در تركيه كه سرانجام به فروپا‌شي آن امپراتوري درپايان جنگ اول جهاني انجاميد، تركيه اصلاحات گسترده‌اي را در راه آزادشدن فعاليت‌هاي اقتصادي و غربي‌شدن تجربه نمود كه نمونه‌هاي مهم آن عبارت بود از ايجاد نظام قضايي، پذيرش جنبه‌هايي از حكومت پارلماني، تلاش براي سازش ميان قوانين اسلام و غرب و اجراي اصلاحات در نظام آموزشي به سبك غرب. بدين‌ترتيب، اگرچه اصلاحات آتاتوركي جمهوري نوين تركيه پس از جنگ دوم جهاني  بدون ترديد همانند يك فصل انقلابي نوين در فرايند غربي‌شدن تركيه مي‌باشد، نمي‌توان گفت كه اين اصلاحات هيچ پيش‌زمينه‌اي نداشته است.

  سركوب قدرت و ابهت مذهب توسط آتاتورك در تركيه نوين دهه 1920، علي‌رغم بسياري ابتكارات موجود در آن، موجب پيدايش برخي زخم‌هاي اجتماعي و رواني گرديد كه تنها پس از دهه 70 و 80 رو به بهبود گذاشته است. اكثريت  جمعيت تركيه پيوند چنداني با غرب نداشتند و از اين‌رو از روابط سطح بالاي ميان طبقه حاكم طرفدار آتاتورك و جهان غرب بي‌بهره بودند. آنها حتي به‌عنوان شهروندان وفادار جمهوري نوين، همچنان مذهبي و مغرور به گذشته عثماني خود باقي ماندند. چندين نسل به‌طول انجاميد تا ساكنان سنتي فلات آناتولي در قلب تركيه از آموزش، اصلاحات اقتصادي، خصوصي‌سازي و پيشرفت اقتصادي گسترده در كشور بهره‌مند شوند و خود را به‌عنوان بازيگران جديد و مهم صحنه‌هاي اجتماعي ـ اقتصادي و سياسي تركيه به اثبات برسانند. در طول اين سال‌ها، اين نيروي تازه ـ كه باعنوان "ببرهاي آناتولي" شناخته مي‌شوند ـ به نحو روزافزون از احزاب سياسي حامي سنت‌هاي مذهبي حمايت نموده‌اند كه ميراث اسلامي تركيه را حقير نمي‌شمارند و با ابراز مظاهر اين ميراث نيز مخالفت نمي‌ورزند.

  اوج اين فرايند ـ يعني پذيرش همراه با اكراه نقش فزاينده احزاب داراي جهت‌گيري مذهبي ازسوي طبقه حاكم ـ در پيروزي درخشان حزب عدالت و توسعه(AKP) در انتخابات سال 2002 خود را نشان داد. اكنون اين حزب برخوردار از پايگاه وسيع مردمي‌كه با احتياط خود را به‌عنوان يك حزب داراي "زمينه‌هاي مذهبي" معرفي مي‌كند به حزب حاكم كشور مبدل شده است. با اين حال، اين تحول دستاورد تكامل سنت‌هاي اسلامي تركيه است كه با نزديك‌شدن به واقعيت‌هاي سياست و ملزومات ناشي از عمل‌گرايي، بويژه تحت نظارت نزديك ارتش سكولار و ساختار قديمي طبقه حاكم، بيش از پيش به سمت ميانه‌روي گرايش پيدا كرده است. به همين ترتيب، بزرگترين جنبش مردمي تركيه يعني جنبش نور (و بزرگ‌ترين و برجسته‌ترين شاخه آن يعني جنبش فتح‌الله گولن ـ Gulen) از دل سنت‌هاي سرزمين آناتولي برخاسته و تبليغ‌كننده تفسير غيرسياسي، بردبارانه و روشني از اسلام است كه بر آموزش، دموكراسي، بردباري و ايجاد جامعه مدني برپايه اصول اخلاقي اسلام متمركز مي‌گردد. درحقيقت، اين دو جنبش مهم نماينده طبقه حاكم جديد برخاسته از آناتولي هستند، كه ضمن رضايت از پيشينه اسلامي تركيه، تلاش مي‌كند تا مدرن، همسو با فناوري و قسمتي از نظام اروپا باشد تا زماني‌كه اين موارد به قيمت از دست رفتن كامل هويت اسلامي تركيه تمام نشود.

  اين حقيقت كه تركيه سكولار نخستين كشور درطول تاريخ جهان اسلام به‌شمار مي‌رود كه يك حزب اسلام‌گرا (يا يك حزب نشأت گرفته از ريشه‌هاي اسلامي، آن‌گونه كه خود اين حزب بيان مي‌كند) در آن از طريق انتخابات آزاد به قدرت رسيده، به اين ترتيب، امري شگفت‌انگيز است. ارتش تركيه كه ساليان سال است در برابر هرگونه نشانه ديني در دولت به‌شدت ايستادگي مي‌كند، مجبور به قبول اين واقعيت شده كه اكثريت مردم اين حزب را برگزيده‌اند و در عين حال، اين حزب كم‌وبيش در چارچوب نظم ايدئولوژيك و سياسي تركيه فعاليت مي‌كند. با توجه به اين حقيقت كه احزاب اسلام‌گرا درطول حدود دو دهه گذشته در سراسر جهان اسلام در حال رشد بوده‌اند، شايد اين رويداد در تركيه چندان تعجب‌انگيز نباشد.

  اين حقيقت كه مذهب در طي ساليان گذشته ازسوي دولت به‌شدت كنترل و به حاشيه رانده‌شده، يك پديده اجتماعي غيرطبيعي در يك كشور مسلمان به‌شمار مي‌آيد و موجب گرديده كه اسلام دوباره و گام‌به‌گام ولي به‌گونه‌اي مستمر و عميق در عرصه‌هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي تركيه ظهور نمايد. اين يك امر طبيعي بود كه يكي از ويژگي‌هاي كليدي هويت تركيه ـ يعني صدها سال تلاش آن كشور براي حفظ و گسترش اسلام ـ براي هميشه سركوب‌شدني نخواهد بود، اگرچه آتاتورك مي‌خواست گذشته اسلامي تركيه را از صفحه آگاهي مردم و مظاهر زندگي آنان بزدايد. علي‌رغم اهميت بسياري از اصلاحات غربي آتاتورك، سركوب دين در عرصه‌هاي عمومي ازسوي طرفداران وي نمي‌توانست ادامه داشته باشد و تركيه اكنون حتي در زمينه سياسي نيز به سمت ابراز "معمول" و "طبيعي" عواطف ديني روي آورده است. ادامه روند ايجاد دموكراسي كليد اين فرايند به حساب مي‌آيد، درست به همان‌صورت كه تقريباً در تمام كشورهاي مسلمان ديگر نيز دموكراسي موجب تقويت پايگاه اسلام سياسي گرديده است.

  بدين‌ترتيب، نخستين جنبه مهم تبديل‌شدن تركيه امروز به الگويي براي جهان اسلام آن است كه تركيه از معدود دولت‌هاي اسلامي به‌حساب مي‌آيد كه دموكراسي واقعي برمبناي رأي اكثريت در آن شكل گرفته است. پس از چند دهه فرازونشيب‌، دموكراسي تركيه اكنون به مرحله‌اي نسبتاً پخته رسيده است. تركيه، تا آن حدي كه بتوان يك مسئله سياسي را حل شده دانست، مشكل اسلام سياسي را از طريق تركيب ميزان مناسبي از محدوديت و آزادي حل نموده است، به نحوي كه در اين كشور اكنون يك حزب فعال، سالم و داراي جهت‌گيري اسلامي ظهور نموده و حتي به موفقيت دست پيدا كرده است. هرگاه ـ به‌ناچارـ روزي فرا برسد كه رأي‌دهندگان تصور كنند اين حزب اسلام‌گرا توان خود را از دست داده، مسلماً اين حزب در انتخابات شكست خواهد خورد و حزب ديگري جاي آن را خواهد گرفت. تمام اين رويدادها از فرايند طبيعي جابه‌جايي قدرت سياسي به‌شمار مي‌آيد كه فرقي ميان احزاب اسلام‌گرا و ديگر احزاب قائل نيست.

  اگر پيروزي يك حزب اسلام‌گرا و به قدرت رسيدن آن براي تركيه اولين تجربه باشد، براي واشنگتن نيز اولين تجربه به‌شمار مي‌‌آيد. ايالات‌متحده همواره از اسلام سياسي احساس ناخرسندي مي‌كرده كه البته نمي‌توان گفت اين ناخرسندي به‌طور كامل ناموجه است، چرا كه از وقايعي چون انقلاب 1979 ايران، بحران گروگان‌گيري، حملات ويرانگر و موفقيت‌آميز چريك‌هاي شيعه لبنان عليه نيروهاي ايالات‌متحده و اسراييل در دهه 1980 و ظهور گروه‌هاي مختلف راديكال چريكي و تروريستي اسلامي در سراسر جهان نشأت گرفته و اوج آن پس از حملات وحشت‌بار القاعده در 11 سپتامبر 2001 مشاهده شد. با اين حال، واشنگتن به نحو موفقيت‌آميزي با به قدرت رسيدن حزب عدالت و توسعه كنار آمده و ثابت كرده كه دست‌كم يك حزب اسلام‌گرا، يا يك حزب داراي ريشه‌هاي اسلامي در جهان قادر است در حركت به سمت ثبات منطقه‌اي، شريك مطمئن ايالات‌متحده باشد. نخست‌وزير منتخب اين حزب به واشنگتن سفر نموده و دو كشور پيرامون مسائلي همچون عراق، قبرس و همكاري نظامي دوجانبه در عرصه‌هاي مختلف با يكديگر تعامل نزديك داشته‌اند. حال كه حزب عدالت و توسعه از اين آستانه عبور كرده، خوشبختانه ايالات‌متحده احساس مي‌كند كه مي‌تواند با احزاب اسلام‌گرا در ديگر كشورها نيز در آينده تعامل برقرار كند.

  و چرا كه نه؟ چه ايالات‌متحده بخواهد و چه نخواهد، نمي‌تواند از ارتباط و تعامل با بزرگ‌ترين جنبش سياسي كل جهان مسلمان با تمام تنوع، اختلافات و مسير تكامل آن، يعني جنبش اسلام‌گرايي بپرهيزد. همگان مي‌دانند كه جهان اسلام سرشار از نارضايتي، سرخوردگي و خشم است. امروزه اين نارضايتي‌ها از طريق ايدئولوژي و گويش ويژه اسلام‌گرايي مجال بروز پيدا مي‌كند. اما همين نارضايتي‌ها در چند دهه پيش از يك مسير ايدئولوژيك كاملاً متفاوت ـ يعني ناسيوناليسم راديكال عرب به رهبري جمال عبدالناصر در دهه‌هاي 1950 و 1960 ـ مطرح مي‌گرديد؛ كه جهت‌گيري بسيار شديد ضدامپرياليستي داشت. وقتي ناصريسم نتوانست به نتايج مطلوب دست يابد، به ترتيب ماركسيسم ـ لنينيسم و پس از آن اسلاميسم جايگزين آن گرديدند. بدين‌ترتيب، حتي اگر يك ابزار ايدئولوژيك را بتوان سركوب و نابود كرد، نارضايتي‌هاي موجود را كه موجب رشد آن گرديده نمي‌توان از ميان برداشت و اين نارضايتي‌ها تنها در جست‌وجوي راه گريزي تازه براي ابراز خواهند بود. تركيه با پذيرش روايت اسلام‌گرايانه بسياري از نارضايتي‌هاي مردمي، به‌جاي سركوب آنها، سابقه مطلوبي را براي خود در جهان اسلام باقي گذاشته است.

ناسيوناليسم متعصبانه تركيه

  هر امريكايي كه تا به حال با دولت تركيه مذاكره كرده باشد، به‌خوبي آگاه است كه ترك‌ها مذاكره‌كنندگان يك‌دنده و اغلب خسته‌كننده‌اي هستند. آنها در زمينه هويت ملي و همچنين منافع ملي خود حساسيت فراوان نشان مي‌دهند و نسبت به نيات ديپلمات‌هاي غربي بدبين مي‌باشند. خاستگاه اين گرايش‌ها اين حقيقت است كه تركيه چندين قرن از دسيسه‌هاي امپرياليسم غرب رنج برده و سرانجام موجب جدايي بخش‌هاي عظيمي از امپراتوري عثماني در بالكان، خاورميانه و قفقاز گرديد. حتي دولت نوين تركيه نيز پس از جنگ جهاني اول توسط دولت‌هاي متخاصم اروپايي و ازجمله يونان تقريباً از هم پاشيده شد و تنها به يمن نبرد مقاومت عجيب آن كشور به رهبري آتاتورك نجات يافت. اين تجربه‌هاي تاريخي موجب پيدايش احساسات قدرتمند ملي‌گرايانه و ضدامپرياليستي در مردم تركيه گرديده و تنها به اين علت احساسات مزبور تا حدودي تعديل شده است كه آن كشور سرانجام توانست با اخراج قدرت‌هاي حريص غربي در 1921، قدرت و استقلال خود را دوباره به دست آورد. (برخلاف بسياري از دولت‌هاي عرب كه تنها پس از جنگ جهاني دوم موفق به كسب استقلال شدند). از آن دوران تاكنون، هنوز نوعي ترديد نسبت به انگيزه‌هاي واقعي ايالات‌متحده و اروپا در دل مردم تركيه باقي مانده كه گاه از اعماق به سطح مي‌آيد و به شكل قدرتمندي ظاهر مي‌گردد. اين ترديد در ميان تمامي طيف‌هاي سياسي تركيه ـ شامل ارتش، ملي‌گرايان طرفدار آتاتورك، چپ‌گرايان و اسلام‌گرايان ـ مشترك است و حتي در ميان غرب‌زده‌ترين محافل نيز به چشم مي‌خورد.

  مسئله روابط جاري آنكارا با واشنگتن و اتحاديه اروپا منعكس‌كننده دو غريزه متعارض در روحيه ملي تركيه است: تمايل به بهره‌مندي از مزاياي دموكراسي، قدرت، رونق اقتصادي و مدرنيته در غرب و دربرابر آن، مخالفت در برابر سلطه غرب و بروز بدبيني‌هاي ادواري در اين باره. ناسيوناليست‌هاي متعصب چنين استدلال مي‌كنند كه فشارهاي غرب براي انجام اصلاحات فرهنگي و ورود بيشتر به نظم اقتصادي اروپا، موجب از دست‌رفتن هويت و استقلال تركيه خواهد شد. يكي از جالب‌ترين بازي‌هاي تاريخ آن است كه سماجت و تلاش مستمر تركيه براي عضويت در اتحاديه اروپا در زمان تصدي دولت ازسوي يك حزب اسلام‌گرا به شديدترين ميزان خود رسيده است. روابط سياسي پشت پرده اين تحول، پيچيده اما داراي اهميت هستند. سياستمداران اسلام‌گرا يا داراي جهت‌گيري اسلامي، مدت‌هاست از اين موضوع ابراز نارضايتي كرده‌اند كه نفوذ نظاميان تركيه بر نظم سياسي كشور موجب گرديد روايت اسلام‌گرايان درقالب اين نظام مجال بروز پيدا نكند. بر همين اساس، هنگامي‌كه مذاكرات براي ورود به اتحاديه اروپا آغاز شد. اسلام‌گرايان و ليبرال‌ها دريافتند خواسته‌هاي اتحاديه اروپا براي ايجاد اصلاحات به‌عنوان شرط ورود تركيه تا حدود زيادي در راستاي منافع آنهاست. هم اتحاديه اروپا و هم اسلام‌گرايان ميانه‌رو به‌دنبال تقويت دموكراسي و بازشدن فضاي سياسي و كمرنگ‌شدن نقش نظاميان در سياست بودند. درحقيقت، بسياري ديگر از مردم تركيه نيز به‌دنبال همين اهداف مي‌باشند، ولي منافع آن در وهله نخست به اسلام‌گرايان مي‌رسد.

  هم‌اكنون، نظاميان به شدت سكولاريست و معروف به طرفداري از غرب نگران اصلاحات درخواستي اتحاديه اروپا هستند؛ چون موجب افزايش مشروعيت فعاليت اسلام‌گرايان ميانه‌رو و حتي جنبش‌هاي كرد در داخل كشور مي‌گردد. خبر خوب آن است كه خود ارتش تركيه نيز كه به‌عنوان يك نهاد بسيار مورد احترام و عاري از فساد شناخته مي‌شود، دستخوش تكامل شده و افق‌هاي دموكراتيك خود را در طول اين سال‌ها در راستاي پيشرفت‌هاي حاصل در عرصه مدني گسترش داده است. آنها به نحو روزافزون از نقش سابق مداخله‌گرايانه خود در امور سياسي كاسته و اجازه داده‌اند كه كشور به سمت يك دموكراسي حقيقي حركت كند. از اين زاويه، آينده سياسي و حتي اجتماعي تركيه امروزه بسيار درخشان‌تر از چند دهه گذشته به نظر مي‌رسد. علي‌رغم اختلاف‌نظرهاي داخلي موجود ميان سياستمداران تركيه درخصوص ماهيت اصلاحات گسترده سياسي و اقتصادي الزام‌شده ازسوي اتحاديه اروپا، تركيه در مسير صحيح پذيرش ضرورت اصلاحات براي تأمين خواسته‌هاي اتحاديه اروپا قرار دارد. اكثريت مردم تركيه احساس مي‌كنند كه منافع به‌دست آمده از طريق عضويت در اتحاديه اروپا بر محدوديت‌هاي وارد بر حاكميت و حفظ نظام قديمي حكومت اين كشور غلبه دارد. درحقيقت، اصلاح‌طلبان قبل از هر چيزي به اتحاديه اروپا به‌عنوان بهترين و قوي‌ترين راه براي دستيابي به اصلاحات سياسي، اقتصادي و حقوقي اميد دارند، در صورتي كه بدون تمايل تركيه براي ورود به اتحاديه، توجيه اين اصلاحات مي‌توانست با دشواري رو‌به‌رو شود.

  در داخل اتحاديه اروپا، بسياري درباره پيوستن تركيه در آينده به اين اتحاديه و تأمين شرايط عضويت توسط اين كشور احساس نگراني مي‌كنند. برخي از اروپايي‌ها حتي از اين موضوع واهمه دارند كه فرهنگ اسلامي تركيه براي اتحاديه اروپا كاملاً بيگانه باشد. برخي نگراني‌هاي موجه اروپا نيز به بسياري جمعيت تركيه و شرايط اقتصادي آن كشور مربوط مي‌شود كه هر دوي اين عوامل مي‌تواند بر اتحاديه اروپا تأثير جدي داشته باشد. نكته آخر كه تعجب‌برانگيز هم مي‌باشد آن است كه حزب عدالت و توسعه از فشار فراوان وارده براي حل‌وفصل بحران تقسيم قبرس طبق مرزبندي پيشنهادي سازمان ملل متحد حمايت كامل به‌عمل آورده و بدين‌ترتيب اميدها را براي گشودن گرهي كه براي چندين دهه ناگشوده باقي مانده بود زنده كرد. در اين رابطه، پيشرفت استراتژيك تركيه اميدبخش و چشمگير است.

آثار استراتژيك عضويت تركيه در اتحاديه اروپا

  تلاش تركيه براي عضوشدن در اتحاديه اروپا انگيزه‌اي بسيار مهم براي برقراري اصلاحات سياسي و اجتماعي در اين كشور پديد آورده و عضويت اتحاديه اروپا، علي‌رغم تمام بدبيني‌هاي موجود در برخي محافل تركيه و ترديدهاي مربوط به خود اتحاديه، احتمالاً به تحقق خواهد پيوست. در صورتي كه منطق گسترش اتحاديه اروپا اجازه ورود كشورهايي چون بلغارستان و روماني را بدهد كه از لحاظ سياسي يا اقتصادي بسيار عقب‌مانده‌تر از تركيه هستند، عضويت تركيه [در اتحاديه اروپا] در آينده امري مسلم خواهد بود. دور نگاه‌داشتن تركيه به‌دلايل مذهبي و فرهنگي براي اروپايي كه مدعي تنوع فرهنگي و جاه‌طلبي‌هاي جهاني است، امري توجيه‌ناپذير به نظر مي‌رسد.

  ازسوي ديگر، تلاش‌هاي تركيه براي عضويت در اتحاديه اروپا بر تنش‌هاي موجود در روابط ايالات‌متحده و اروپا مي‌افزايد. ايالات‌متحده كه بيش از هر چيز علاقه دارد تركيه را به‌عنوان يك شريك استراتژيك در خاورميانه حفظ نمايد، همواره به اروپا فشار آورده كه فرايند الحاق تركيه به اتحاديه اروپا را سرعت بخشد، اما اتحاديه اروپا ترديد دارد كه عضويت تركيه با توجه به اسلامي بودن آن كشور و جمعيت زياد آن كه مي‌تواند سيل كارگران مهاجر را بيش از پيش روانه اروپا نمايد، تا چه ميزان با شرايط اتحاديه سازگار مي‌باشد. اتحاديه اروپا اين نكته را دريافته كه منافع ايالات‌متحده در اين زمينه در وهله اول جنبه استراتژيك دارد و امريكا اهميت چنداني براي تأثير اقتصادي و سياسي تركيه بر اتحاديه اروپا قائل نيست. علاوه بر آن، اتحاديه اروپا نگران واردشدن مشكلات استراتژيك تركيه با همسايگان بي‌ثبات خود همچون ايران، عراق، سوريه و كشورهاي قفقاز به داخل اتحاديه اروپاست و سرانجام، اتحاديه اروپا از تلاش‌هاي احتمالي ايالات‌متحده براي تخريب پروژه اين اتحاديه و ممانعت از تبديل آن به يك رقيب براي رفتارهاي سلطه‌گرانه ايالات‌متحده واهمه دارد. اتحاديه اروپا اصرار امريكا بر اضافه‌شدن هر چه بيشتر اعضاي تازه از سمت شرق و ازجمله تركيه به اين اتحاديه را حس مي‌كند كه هدف آن اضافه‌كردن بر مشكلات اين اتحاديه از طريق تضعيف همگوني فرهنگي آن است. تنش‌هاي پرسابقه ميان ايالات‌متحده و اتحاديه اروپا، با ظهور ايدئولوژي محافظه‌كاري جديد در ايالا‌ت‌متحده و جاه‌طلبي‌هاي سلطه‌گرانه آشكار آن كه در مورد مسئله عراق به اوج خود رسيد، به نحو واضح‌تري قابل مشاهده گرديده است. مسئله عراق موجب پيدايش بزرگ‌ترين شكاف ميان دوسوي آتلانتيك پس از سال 1956 و بحران كانال سوئز شده است (در آن زمان دولت آيزنهاور با اقدامات نيروهاي بريتانيا و فرانسه براي تصرف سوئز و مقابله با ملي‌شدن آن ازسوي مصر مخالفت ورزيد). اتحاديه اروپا، اشاره طعنه‌آميز وزير دفاع ايالات‌متحده، دونالد رامسفلد به "اروپاي قديمي" ـ شامل سه كشور ضدجنگ فرانسه، آلمان و بلژيك ـ و "اروپاي جديد" ـ شامل كشورهاي سابق بلوك شوروي كه بيشتر از واشنگتن خط مي‌گيرند تا  از بروكسل ـ به‌عنوان يك اظهارنظر توأم با سوءنيت تلقي نموده است.

 در اين برهه، چنين به نظر مي‌رسد كه برنامه كاري محافظه‌كاران جديد در واشنگتن كاملاً با هدف تضعيف استقلال استراتژيك اتحاديه اروپا از ايالات‌متحده تدوين شده و دست‌كم سه كشور اصلي اروپا، يعني فرانسه، آلمان و بلژيك بر اين باور هستند. از اين ديدگاه، چنين احساس مي‌شود كه حمايت واشنگتن از عضويت تركيه در اتحاديه اروپا، افزون بر اهداف ديگر، با اين هدف صورت مي‌گيرد كه گرايش به ائتلاف آتلانتيك در اتحاديه اروپا تقويت شده در مقابل ديدگاه اروپا محوري بنيانگذاران اتحاديه تضعيف گردد. با اين حال، برخي محافظه‌كاران جديد در واشنگتن علناً فرصت‌ها و حتي مطلوبيت الحاق تركيه به اتحاديه اروپا را كوچك مي‌شمارند و اميدوارند تركيه را همچنان در اردوي ايالات‌متحده نگاه دارند و اجازه ندهند به اردوي اروپا بپيوندد، كه اين موضوع خود به پيچيدگي‌هاي موجود مي‌افزايد. اگرچه عضويت تركيه (يا هر كشور ديگر) در اتحاديه اروپا چندان با حفظ روابط نزديك همزمان با ايالات‌متحده ناسازگار نيست، احساس رقابت به‌وجود آمده ميان بروكسل و واشنگتن (كه موضوع عراق تنها يكي از مسائل مهم تنش‌زايي آن به‌شمار مي‌رود)، تركيه را در برابر انتخاب‌هاي سختي قرار خواهد داد. از مدت‌ها پيش، بروز اختلاف ميان طبقات حاكم طرفدار امريكا در تركيه و طبقات همسو با اروپا مشهود بوده است. آنها كه بيشتر با واشنگتن همسويي دارند، عمدتاً در ميان طبقات حاكم قديمي تركيه قرار دارند؛ اينها عبارتند از ارتش كه از دوران جنگ سرد با واشنگتن پيوند دارد و گروهي كه اعتقاد دارند ايالات‌متحده كمتر از اروپا خواهان اصلاحات داخلي در تركيه مي‌باشد و بويژه نسبت به پذيرش خواسته‌هاي قومي اقليت كرد حساسيت كمتري نشان مي‌دهد. گروهي كه بيشتر به سمت اروپا تمايل دارند، از جهت‌گيري سوسياليستي يا ضدامپرياليستي بيشتري برخوردارند؛ اينها عبارتند از نسل جوان كه ارتباط گسترده‌تري با اروپا دارند، بويژه در ميان ميليون‌ها خانواده ترك كه به آلمان مهاجرت كرده‌اند؛ كساني‌كه جذب پروژه اروپا شده‌اند و كساني‌كه دربرابر تهديد كهنه روسيه عليه تركيه ترس كمتري از خود نشان مي‌دهند. اگرچه وضعيت سوق‌الجيشي تركيه به‌گونه‌اي است كه هنوز حفظ روابط استراتژيك با ايالات‌متحده را تشويق مي‌كند، اما روابط اقتصادي اين كشور با اتحاديه اروپا در حال گسترش است. شدت رويارويي ايالات‌متحده و اتحاديه اروپا در مورد تركيه تا حدودي بستگي به ميزان اختلاف منافع استراتژيك ميان آن دو در دهه‌هاي آتي خواهد داشت. از ديدگاه من، جهان احتمالاً شاهد افزايش اختلافات تاكتيكي و حتي استراتژيك ميان ايالات‌متحده و اروپا خواهد بود كه صرف‌نظر از دولت حاكم در واشنگتن، يك امر طبيعي است. تمامي طرف‌ها بايد نسبت به تغييرات منطقه حساسيت خود را حفظ نمايند و براي محدودكردن دامنه تنش‌ها تلاش كنند.

تركيه و خاورميانه

  از لحاظ استراتژيك، تركيه بخشي از خاورميانه شده است. درك رابطه استراتژيك جديد تركيه با اين منطقه نيازمند تشخيص اين مطب مي‌باشد كه خط‌مشي آتاتوركيسم، تركيه را به‌طور جدي به سمت غرب هدايت نمود تا از آن يك دولت مدرن غربي بسازد. تركيه در مدت افزون بر نيم‌قرن كه زير حكومت آتاتوركيست‌ها قرار داشته، به‌گونه‌اي رفتار نموده كه گويي اصلاً منطقه‌اي به‌نام خاورميانه وجود ندارد. اين منطقه يادآور دوران تلخ گذشته تركيه بود كه طي آن اعراب و ترك‌ها با خصومت به هم مي‌نگريستند؛ اعراب به‌دليل گسترش سلطه‌جويي تركيه نسبت به جهان عرب و همچنين سياست‌هاي غرب‌گرايانه آن كشور و ترك‌ها به خاطر خيانت اعراب به امپراتوري عثماني و متحدشدن آنها با بريتانيا در جنگ جهاني اول. تركيه دوران آتاتورك مي‌خواست كمترين ارتباط ممكن را با جهان عرب يا با اسلام داشته باشد. براي مدت زمان طولاني، وزارت‌خارجه تركيه، به اين موضوع افتخار مي‌كرد كه به خود زحمت آموزش زبان عربي به ديپلمات‌ها را نمي‌دهد.

  وضعيت جغرافيايي تركيه نيز در ايجاد كينه ميان تركيه و همسايگان عرب آن كشور در شرق و جنوب نقش مهمي ايفا مي‌نمود. روسيه براي مدت بيش از 500 سال عامل تهديد تماميت ارضي تركيه بود و در فروپاشي امپراتوري عثماني نيز نقش كليدي داشت. روسيه بعدها در قالب اتحاد شوروي باز هم به‌طور جدي استقلال و تماميت ارضي تركيه را تهديد مي‌كرد. ازسوي ديگر، بسياري از كشورهاي عرب، از غرب به‌دليل گذشته امپرياليستي و استعماري در خاورميانه و همچنين به‌وجود‌آوردن كشور اسراييل در سرزمين اعراب، عصباني بودند و به شوروي به‌عنوان وزنه متقابلي در برابر قدرت و سلطه غرب نگاه مي‌كردند. از لحاظ سرزميني، اعراب از گسترش ارضي شوروي چندان نگران نبودند، چون آن كشور، همسايه آنها نبود، اما وضعيت تركيه فرق مي‌كرد.

  با اين حال، در دوران پس از فروپاشي شوروي، اهميت استراتژيك خاورميانه به‌دليل بي‌ثباتي منطقه براي جهان افزايش يافته و تركيه احساس مي‌كند بايد نسبت به همسايگان عرب خود نگرشي بيش از يك خونسردي انفعالي داشته باشد. درحقيقت، در دوران رشد قيمت نفت در دهه 1970، تركيه ابتدا فعاليت‌هاي اقتصادي خود را در كشورهايي چون عربستان‌سعودي و ليبي افزايش داد و بدين‌ترتيب باب افزايش فعاليت‌ها در رابطه با كشورهاي عربي گشوده شد. با اين حال، پس از آن‌كه انقلاب سال 1979 ايران، جهت سياست منطقه را به طرز بنيادي تغيير داد، تركيه احساس كرد كه ازسوي ايران، عراق و سوريه با هيچ‌چيز به غير از تهديد روبه‌رو نيست. ايران تلاش مي‌نمود انقلا‌ب‌اسلامي خود را به خارج صادر نمايد، درحالي‌كه سوريه بر سر مسئله آب فرات با تركيه اختلاف داشت و كردهاي تركيه را به شورش عليه دولت وامي‌داشت (چنانچه عراق نيز چنين مي‌نمود، هرچند عراق، گاه براي سركوب كردهاي خود با تركيه همكاري مي‌نمود).اين واقعيت‌ها ظرف 20 سال گذشته تركيه را روزبه‌روز به اسراييل نزديك ساخته، به‌نحوي‌كه روابط دو كشور در اواسط دهه 1990 به اوج خود رسيد. تل‌آويو و آنكارا توانايي خود براي تحت فشارگذاشتن ايران، عراق و سوريه جهت تغيير رفتارهاي خصمانه را مفيد و ارزشمند يافتند.

  اين وضعيت اكنون در سراسر منطقه در حال تغيير است.در چندسال گذشته، سوريه دشمن‌هاي استراتژيك خود عليه تركيه را اصلاح كرده و تحت فشارهاي تركيه، رهبر حزب كارگران كردستان را كه يك جنبش جدايي‌طلب، خشونت‌گرا و انقلابي در تركيه به‌شمار مي‌رود از خاك خود اخراج نمود. اين اخراج سرانجام به دستگيري وي انجاميد. سوريه اكنون براي اصلاح و تعديل حمايت خود از راديكاليسم منطقه‌اي تحت فشار بيشتري قرار گرفته است. صدام حسين خصومت‌طلب اكنون از صحنه خارج شده است (اگرچه عراق اكنون با تهديد تازه بي‌ثباتي داخلي و حتي جنگ داخلي روبه‌روست كه در اين صورت تركيه نگران ترويج جدايي‌طلبي در ميان جمعيت كرد تركيه توسط كردهاي عراق است). ايران نيز به‌نوبه خود در يك دهه گذشته بيش از پيش، عمل‌گرا شده و گام‌هايي را به سمت ايجاد يك فرايند دموكراتيك ـ هرچند عميقاً اشتباه ـ برداشته است. هر سه اين رژيم‌ها، اكنون نسبت به گذشته خطرات كمتري را براي تركيه در بردارند. هرگونه تهديد نظامي ازسوي آنان مي‌تواند در نتيجه به‌كارگيري توان نظامي و استراتژيك برتر تركيه خنثي شود.

  نكته عجيب آن است كه موفقيت نقش ايالات‌متحده در كاهش مستقيم يا غيرمستقيم تهديدهاي استراتژيك هر يك از اين سه كشور خاورميانه، محاسبات سابق تركيه در مورد وابستگي خود به ايالات‌متحده از لحاظ استراتژيك را بر هم خواهد زد. بي‌ترديد تركيه در جهت بهبود روابط با هر سه كشور حركت مي‌كند و در اين راه ضمن عميق‌تركردن روابط دوجانبه، به‌دنبال توسعه منافع اقتصادي خواهد بود كه از دغدغه‌هاي دفاعي گذشته بسيار گسترده‌تر است. افزون‌بر اينها، روابط تركيه با اسراييل، در مقايسه با دوران اوج اواسط دهه 1990 رو به كاهش است. تركيه هنوز خواستار فناوري نظامي اسراييل مي‌باشد كه از جاي ديگرقادر به تأمين آن نيست و ازسوي ديگر درپي جلب نظر نفوذ طرفداران اسراييل در كنگره امريكاست كه نقش واسطه را با دولت ايالات‌متحده ايفا مي‌كنند، ولي  الزامات قديمي استراتژيك ديگر غالب نيست و رابطه تركيه و اسراييل رو به كاستي است. خاستگاه اين امر احساسات اسلام‌گرايانهAKP و همدردي عمومي مردم تركيه با فلسطيني‌ها در مقابل سياست‌هاي خشن رهبري ليكود در اسراييل مي‌باشد. اكنون تركيه دلايل خوبي براي پيگيري روابط مستقل با همسايگان مسلمان خود دارد كه البته روند تكامل اين روابط، پيچيده و دشوار است. اما اين كشورها ديگر دشمن تركيه به حساب نمي‌آيند. آنها با ديد دوستانه‌تري به تركيه نگاه مي‌كنند، چرا كه تركيه در حال كشف دوباره ريشه‌هاي اسلامي خود و احساس روزافزون استقلال دربرابر واشنگتن است. بويژه اعراب متوجه اين موضوع شدند كه تركيه دموكراتيك‌ به درخواست امريكا براي كمك به حمله عليه عراق پاسخ منفي داد، چيزي كه حتي حكام ديكتاتور عرب جرأت آن را نداشتند.

   به‌طور خلاصه، تغيير جهت تركيه به سمت استقلال بيشتر درمقابل واشنگتن، تقويت روابط با همسايگان عرب و ايران، بهبود روابط با روسيه و پذيرش آشكارتر گذشته اسلامي آن كشور همگي به تركيه كمك مي‌كنند كه خود را بيش از گذشته عضو خاورميانه قلمداد كند. حال كه ديدگاه تركيه نسبت به كشورهاي اسلامي مسالمت‌آميزتر شده، دستاوردهاي داخلي آن نيز با همراهي و احترام بيشتري مورد توجه قرار مي‌گيرد و ايفاي نقش الگوي منطقه را براي تركيه آسان‌تر مي‌سازد. چنين امري در گذشته ـ كه تركيه عميقاً به ناتو وابسته بود و با جهان عرب كه چشم اميد به مسكو داشت، موضعي منفي اتخاذ  مي‌نمود ـ پيش‌بيني نشده و دور از تصور به نظر مي‌رسيد.

مسئله كردها

  در فراسوي دغدغه‌هاي استراتژيك و جنگ سرد، رابطه تركيه با ايران، عراق و سوريه به‌شدت از موضوع كردها تأثير پذيرفته است. جمعيت كردنشين تركيه از تمام كشورهاي منطقه بيشتر است و اين كشور همواره با كابوس جدايي‌طلبي كردها روبه‌رو بوده است. اين نگراني‌ها در دهه 1980 و 1990 شدت گرفت، يعني زماني كه سياست‌هاي خام تركيه درقبال كردهاي خود (براي نمونه، ممنوعيت نشريات منتشر شده به زبان كردي و همچنين اخبار و ترانه‌هاي كردي در محافل عمومي و حتي انكار موجوديت كردها به‌عنوان يك هويت مستقل) به پيدايش يك جنبش مسلح خشونت‌گرا  و جدايي‌طلب انجاميد. سياست‌هاي تركيه دربرابر ايران، سوريه و بويژه عراق، در اثر مسئله كردها شكل گرفته است. افزون بر اينها، هر كشوري ـ ازجمله بريتانيا، روسيه، ارمنستان، يونان، عراق، ايران و سوريه ـ كه در طول ساليان گذشته مايل بود تركيه را دچار بي‌ثباتي و يا تضعيف نمايد در مقاطعي از اهرم كردها عليه تركيه بهره‌برداري كرده است.

  به بيان ساده، بي‌ثباتي ديار بكر، پايتخت غيررسمي منطقه كردنشين تركيه، متضمن يك تهديد مستمر عليه ثبات تركيه است و اين كشور را همواره دربرابر سوءاستفاده خارجي دشمنان، آسيب‌پذير مي‌سازد. ازسوي ديگر، آرامش دياربكر و ادغام توأم با رضايت كردها در تركيه و بهره‌برداري آنها از مزاياي فراوان دولتي، عملاً شرايط را به نفع تركيه معكوس مي‌سازد. در اين سناريو، كردستان تركيه موجب تهديد سه كشور ديگري مي‌شود كه جمعيت ناراضي و پرشماري از كردها را در خود جاي داده‌اند، زيرا در اين صورت تركيه همه كردها را به سمت خود جذب مي‌نمايد و به عبارت ديگر به مركزي براي پيشرفت و زندگي دموكراتيك و چندفرهنگي متصل به اروپا مبدل مي‌گردد. آنگاه اين كشورها تحت فشار قرار مي‌گيرند تا به جمعيت كردنشين خود همان امكاناتي را بدهند كه تركيه در اختيار كردها مي‌گذارد، در غير اين صورت، احساسات جدايي‌طلبانه در ميان آنان تشديد مي‌گردد.

  در طي حدود پنج‌سال گذشته، تركيه به‌تدريج مطلوبيت اين رويكرد را شناخته و گام‌هايي مهم ـ هرچند ناكافي ـ به سمت تأمين خواسته كردها در زمينه امنيت فرهنگي، خودمختاري فرهنگي، حق زبان و شناسايي كردها به‌عنوان يك هويت مستقل برداشته است. به نظر مي‌رسد موضوع در مسير صحيح خود قرار گرفته و الزامات اتحاديه اروپا براي انجام اصلاحات در اين زمينه نيز حل سريع‌تر آن را تشويق مي‌كند. به‌هرحال، دورنماي تنش‌زدايي با كردها هرگز تا اين اندازه اميدواركننده نبوده است.

  در عين حال، حس دشمن‌پنداري در مورد كردها هنوز به‌طور كامل رنگ نباخته است. براي نمونه، نگراني شماره يك تركيه در عراق همچنان وضعيت كردهاي عراقي است و البته تركيه بايد اين حقيقت را بپذيرد كه نمي‌تواند با فشار خارجي و بويژه از طريق مداخله نظامي اين وضعيت را به نفع خود حل كند. نه ايالات‌متحده و نه عراق از مداخله نظامي تركيه حمايت نمي‌كند و ممكن است تركيه يك دوره جنگ چريكي طولاني و نامطلوب را در مناطق كردنشين عراق در پيش رو داشته باشد كه حتي احتمال دارد به خاك تركيه نيز نفوذ نمايد. افزون بر اينها، مخالفت تركيه با تحول سياسي و آزادشدن فضاي سياسي عراق كه باعث بهبود زندگي كردهاي عراقي مي‌شود، از لحاظ بين‌المللي اصلاً  توجيه‌پذير نيست. تركيه نياز دارد كه در مورد كردهاي خود اعتماد به نفس كامل به‌دست آورد، واقعيت‌هاي در حال تغيير در جهان چندفرهنگي و بويژه در اروپا را بپذيرد، در راستاي بهبود وضعيت عراق براي تمام عراقي‌ها كوشش كند و با تمام عراق ارتباط كامل برقرار نمايد؛ نه فقط با قسمتي از آن كشور. اگر تركيه بتواند برنامه برقراري حقوق اقليت‌ها را در داخل تركيه به‌طور كامل به‌اجرا درآورد،  يكي از معدود كشورهاي مسلمان خواهد بود كه به‌طور موفقيت‌آميز، اختلافات ميان گروه‌هاي مختلف قومي مسلمان را در داخل سرزمين خود حل نموده است.

نقش ايالات‌متحده

  اگر سياست‌هاي واشنگتن همچنان از ميل آن كشور به حفظ تركيه در اردوي ايالات‌متحده و تبعيت كامل تركيه از اهداف سياسي امريكا در منطقه نشأت بگيرد، تنش‌هاي ميان تركيه و ايالات‌متحده افزايش پيدا خواهد كرد. تركيه در حال احساس استقلال بيشتر نسبت به امريكاست و نياز آن به تضمين‌هاي امنيتي سنتي كمتر شده، چرا كه امروزه تا زماني‌كه ثبات داخلي آنكارا محفوظ است، دشمن خاصي ندارد كه امنيت آن كشور را مورد تهديد قرار دهد.

  واشنگتن بايد اين حقيقت را بپذيرد كه نقش تركيه در خاورميانه در حال افزايش است، اما اين توسعه در مسيري انجام مي‌شود كه هم‌راستا با منافع ملي تركيه است. احتمالاً از ميزان تبعيت تركيه درمقابل خواسته‌‌هاي گوناگون و متغير واشنگتن در هر زمان، كاسته خواهد شد. دورنماي پيشرفت تركيه در مسيري كه اكنون در پيش گرفته ـ  يعني همكاري با همسايگان خود جهت ايجاد و اداره يك نسخه دموكراتيك از اسلام ـ به احتمال زياد به ثبات درازمدت، بيشتر از هنگامي كمك خواهد نمود كه تركيه تنها دنباله‌روي ايالات‌متحده بود. تركيه‌اي كه به استقلال فكري دست‌يافته، گاه با امريكا دچار تنش‌هايي خواهد شد ولي اين امر لطمه چنداني به همراه نخواهد داشت. روشن است كه هرچه سياست‌هاي واشنگتن يكجانبه‌تر و  سلطه‌جويانه‌تر شود، ميزان تنش‌ها شديدتر خواهد شد و اين احتمال افزايش پيدا خواهد كرد كه تركيه با اتحاديه اروپايي كه خود در جست‌وجوي استقلال استراتژيك است، بيشتر احساس همدردي كند.

  از ميان تمامي دولت‌هاي واقع در منطقه بالكان جنوبي تا خاورميانه و قفقاز، تركيه بيشترين پيشرفت را در زمينه دموكراسي، بهبود روابط با همسايگان، توسعه اقتصادي و روابط با اسلام سياسي داشته و در اين راه از همه سا‌لم‌تر حركت كرده است.

  اين تركيه جديد و مستقل كه به سمت حل مشكلات سنتي خود با اسلام‌گرايان و كردها گام برمي‌دارد و از تصوير كهنه و نخ‌نماي يك دولت سكولار طرفدار ايالات‌متحده دور مي‌شود، در مسيري قرار گرفته كه مي‌تواند به يك الگوي حقيقي براي جهان اسلام مبدل شود و در ميان بسياري از مسلمانان از مقبوليت برخوردار شود.

  منافع ملي تركيه در حال تغيير است و به سمتي تحول پيدا مي‌كند كه موجب تقويت روابط تركيه با كشورهاي منطقه و اتحاديه اروپا خواهد شد و نقش ايالات‌متحده در اين راستا كاهش خواهد يافت. اين گرايش‌ها اصلاً ويژه تركيه نيست، بلكه منعكس‌كننده تحولات عظيم و مستمر استراتژيك از زمان پايان جنگ سرد مي‌باشد. علاقه ايالات‌متحده به ايجاد سلطه جهاني، موجب پيدايش يك احساس طبيعي متضاد در ميان دولت‌هاي متحد سابق آن كشور براي كسب استقلال شده است. روابط تركيه و ايالات‌متحده نيز رونق خواهد گرفت و اگر امريكا سعي در حفظ الگوي قديمي تركيه به‌عنوان يك متحد قابل اعتماد نداشته باشد و اجازده دهد تركيه روابط منطقه‌اي مستقل خود را به‌وجود آورد، تركيه به احتمال قوي بيش از پيش به ثبات كل منطقه كمك خواهد نمود.

 

* گراهام اي .فولر معاون پيشين شوراي اطلاعات ملي در سازمان سيا(CIA) مي‌باشد. پيش از اين از وي كتابي باعنوان "آينده اسلام سياسي" انتشار يافته است.