اخبار راهبردي
"ريشهيابي پيروزي بوش در انتخابات 2 نوامبر 2004"
روزهاي دشوار پيش روي امريكا
آقاي بوش دوسال پيش از انتخابش بهعنوان فرماندار ايالت تگزاس در ديداري با يكي از رهبران مسيحيان بنيادگراي امريكا ناگهان به واقعيتي شگفتانگيز وقوف پيدا كرد. آنجا دريافت كه گروههاي بنيادگراي مسيحي امريكا حدود يك سوم آراي انتخاباتي مملكت را زير نگين خود دارند. همانجا به دوست و مشاورش گفت كه هركس بتواند با اين گروه بيعت كند، پيروزي در هر انتخاباتي را بيشك از آن خود خواهد كرد. كليد موفقيت آقاي بوش در انتخابات امسال را بايد در همين بيعت سراغ گرفت. قولي بود قديم در سياست امريكا كه اگر در انتخاباتي مردم در سطحي گسترده شركت كنند، پيروزي از آن حزب دموكرات خواهد بود. ميگفتند مشاركت گسترده مردم به معناي شركت فرودستان و اقليتهاي قومي و جوانان است و تجربه تاريخي نشان داده كه اين گروهها، در سطحي وسيع، حاميان حزب دموكراتاند. در انتخابات امسال شمار بيسابقهاي از مردم بهسوي صندوقها رفتند و به كانديداي مورد نظر خود رأي دادند. هجوم مردم بهسوي صندوقها، دموكراتها را خوشحال كرد؛ پيروزي را قطعي ميدانستند. ساعت شش بعدازظهر شنبه آقاي كري، به همراه يكي از همكاران نويسندهاش، كار تدارك نوشتن سخنراني خود را بهعنوان رئيسجمهور جديد منتخب امريكا آغاز كرد. اما تا ساعت ده همان شب اوضاع يكسره دگرگون شده بود. آمار منتشر شده در روز بعد از انتخابات نشان داد كه آقاي بوش با تكيه به كليساهاي مسيحي بنيادگرايان توانسته بود چهار ميليون رأيدهنده جديد را به پاي صندوقها بكشاند. شبكه گسترده و منظمي از داوطلبان مسيحي وابسته به حزب جمهوريخواه شبانهروز كوشيدند تا مذهبيون را به مراكز رأيگيري برسانند. درحاليكه امريكا درگير جنگي پرمخاطره در عراق است، درحاليكه خطر تروريسم كماكان جدي است و در شرايطي كه جامعه امريكا با هزار و يك مشكل اقتصادي ـ از فقر فزاينده و بيكاري تا شكاف در حال فزوني ميان اغنيا و فقرا ـ روبهرو است ، آقاي بوش و همكارانش توانستند مسائل فرهنگي و ارزشي را به محور اصلي اين انتخابات بدل كنند. مسئله سقط جنين و حدود و ثغور آزادي مردان و زنان در انتخاب همسر خويش را به مسائل مركزي بخش اعظم رأيدهندگان حزبجمهوريخواه بدل كردند و چون در اين زمينه آقاي بوش به اعتبار باورهاي مذهبي شخصي خويش با نظرات و جزميات مذهبيون نزديكتر جلوه ميكرد پيروزياش قطعي شد. اگر به نقشه امريكا نظري بيفكنيم ميبينيم كه دقيقاً همان محوري كه "كمربند كتاب مقدس"(Bible Belt) نام گرفته و از فلوريدا تا آريزونا و همه ايالاتجنوبي را دربرميگيرد آقاي بوش با قاطعيت تمام بر آقاي كري چيره شد و روستاها و شهرهاي كوچك كانون قدرتش بود. ايالاتغربي و شرقي هر دو يكپارچه در صف دموكراتها جاي گزيدند. حدود سه چهارم رأيدهندگان شهر نيويورك كه حمله 11 سپتامبر عمدتاً در آن صورت گرفته بود به آقاي كري رأي دادند. شگفتتر اينكه نتايج اين انتخابات بيش و كم عين و تكرار نتايج سال 2000 بود. تنها تفاوت در شمار رأيدهندگان تازه بود كه بيشتر آنان به آقاي بوش رأي دادند. در تاريخ دويست ساله امريكا تنها يكبار، آن هم در سده نوزدهم و در زمان جنگ داخلي، در دو انتخابات به فاصله چهارسال نتايجي بدينترتيب يكسان بهدست آمد. به ديگر كلام در آن زمان شكافي عظيم در جامعه پديدار شده بود. دو روايت گوناگون از شهروندي، از مليت، از آزادي و عدالت در جامعه ريشه گرفته بود. هريك از دو روايت، حدود نيمي از جامعه را به خود جلب كرده بود. هركس به حقانيت روايت خويش باور داشت و حاضر به تغيير رأي و نظر خود نبود. امسال هم ميبينيم كه دو روايت يكسره متفاوت از آزادي، دموكراسي، عدالت و اخلاق اجتماعي پا گرفتهاند. هركدام حدود نيمي از شهروندان را به خود جلب كردهاند. سفيدهاي تحصيلكرده، اقليتهاي قومي و نژادي و كارگران، روايت حزب دمومكرات را ميپسندند كه درواقع حامي سياست عرفي، عدالت اجتماعي و همبستگي بينالمللي است؛ دين و سياست را از هم جدا ميخواهد؛ به آزادي شهروندان در عرصه خصوصي ارج مينهد و تأمين حداقلي از زندگي براي يكيك انسانها در جامعه را وظيفه دولت ميداند. پيروان مسيحيت بنيادگرا، سفيدهاي ناراضي در ايالتهاي جنوبي، كوباييهاي امريكايي شده در فلوريدا و اغنيا روايت حزب جمهوريخواه را ميطلبند كه خواستار تداخل بيشتر دين و سياست است و در عرصه بينالمللي به استقلال عمل مطلق امريكا و در عرصه داخلي به خودبنيادي كامل فرد باور دارند. ميگويند هر فردي بايد سرنوشتش را خود تعيين كند و به كمك دولت چشم ندوزد. به روشنفكران بدبيناند و از اين بابت آنها را درواقع بايد تداوم سنت ديرين روستايي ضدروشنفكري در امريكا دانست.
تا زمانيكه اين دو گروه مخالف و بيش و كم همسنگ از در آشتي درنيايند سياست در امريكا كماكان مثل انتخابات امسال قطبي خواهد ماند.
جامعه امريكا بيشتر از هر زمان ديگر محتاج كسي است كه بتواند شكافها را پر و تضادها را حل كند و اگر چهارسال اخير را ملاك بدانيم اميدي نيست كه آقاي بوش از پس كار چنين رهبري بر بيايد. در عين حال بيعتش با بنيادگرايان بهظاهر به اين شرط بوده كه در مسائل مهمي چون برگزيدن قضات دادگاه عالي ـ كه تا حدود بيست و پنجسال بعد تأثيري ژرف و ماندگار در جامعه باقي خواهد گذاشت ـ رأي و سليقه محافظهكاران مسيحي بنيادگرا را ملاك بگيرد.
وقتي در نظر ميگيريم كه حدود نوددرصد سياهان امريكا به آقاي كري رأي دادند، وقتي اين واقعيت را در نظر ميگيريم كه مسائل اقتصادي دير يا زود قد علم خواهند كرد و معضلات به اصطلاح اخلاقي مانند سقط جنين را تحتالشعاع قرار خواهند داد، وقتي نارضايتي خيل عظيم جوانان و روشنفكران و كارگران را در نظر ميگيريم و بالاخره وقتي به ياد ميآوريم كه از ويژگيهاي برجسته بنيادگرايان مسيحي يكي هم اين است كه به حقانيت مطلق نظر خويش باور دارند و شك و ترديد و سازش و تغيير را برنميتابند، آنگاه چارهاي جز اين استنتاج نداريم كه امريكا قاعدتاً روزهاي دشواري را در پيش دارد.
دكترعباس ميلاني/شرق/ سرمقاله/ 18 آبان 83
تنهايي و قدرت (تغييرات در كابينه بوش)
اهميت اين تغيير در آنجاست كه گروههاي بنيادگراي مسيحي كه اشكرافت وابستگي آشكاري به آنها داشت بزرگترين بانك رأي جورج بوش در انتخابات اخير بودند و براي بسياري از اين گروههاي مسيحي، سفيد، پروتستان و انگليسيتبار بودن شروط ورود به چنين حلقههايي بهشمار ميرود... جورج بوش در تاريخ امريكا در مقطعي ايستاده است كه از سويي در درون امريكا جامعه اين كشور بر سر چالشهاي فكري، اجتماعي، اخلاقي، سياسي و اقتصادي بر دو قطب آشتيناپذير تقسيم شده است. دوقطبي محافظهكاري ـ ليبراليسم امريكاي 2004 دو شيوه زندگي متفاوت را پيش رو مينهد كه پيشتر در ميانههاي سده نوزدهم به گونهاي ديگر اشرافيت زميندار جنوب را رو در روي سرمايهداري صنعتي شمال قرار داده بود و نتيجه آن جنگي داخلي شد كه نيمميليون امريكايي را به كام مرگ كشيد. در جنگ دهه 1860 امريكا، اين شمال سرمايهداري بود كه به پيروزي رسيد تا شيوه زندگي مدرن را بر نظام سنتي مبتني بر بردهداري جنوب تحميل كند و در انتخابات 2004 اين جنوبيها بودند كه انتقام تلخ 1865 را از شماليهاي مغرور و ليبرال گرفتند.
مهران كرمي/ شرق/ سرمقاله/ 21 آبان 83
ما و انتخابات امريكا!
... اگر از خبررساني ناشيانه برخي رسانهها بگذريم كه برآيند آن، اقبال بيشتر ايران به رقيب بوش را اثبات ميكرد، در ايام اخير نيز سخناني گفته شده كه همين تلقي را در اذهان مردم ايران و سياستمداران خارجي ايجاد ميكند. [اما] اگر تصور كنيم اظهارنظر و سخنرانيهاي مكرر و مطول برخي سياستمداران ايراني به راحتي از اذهان پاك ميشود مثلاً [اگر] گمان كنيم اين سخن عضو هيئت رئيسه مجلس كه "من صحبتهاي كري را مثبت ارزيابي ميكنم و موضع او را مردميتر از بوش ديدم" پس از چند روز فراموش [خواهد شد]... و بر روابط آينده ايران با ديگر كشورها، هيچ تأثير نخواهد داشت.
يكي از معروفترين چهرههاي سياسي ايران، اخيراً به مقايسه بوش و كري پرداخته و گفته است: "ما از دموكراتها خيري نديدهايم، نبايد فراموش كرد كه بيشتر تحريمها در دوران زمامداري كلينتون بر ايران تحميل شد و همچنين نبايد فراموش كنيم كه در دوران رياستجمهوري بوش، بهرغم اظهارات تند و بيپايه او عليه ايران، وي در عمل، اقدامي خطرناك صورت نداد." درواقع پس از ماهها تبليغ عليه بوش در رسانه ملي و برخي محافل سياسي و ترجيح كري بر رقيب او در لسان بعضي از سياستمداران، بدون آنكه اتفاق خاصي در عرصه انتخابات امريكا رخ داده باشد و يا امتيازي از طرف جمهوريخواهان به ايران پيشنهاد شده باشد، يك مقام سياسي و امنيتي ايران اينبار از رجحان بوش بر كري سخن ميگويد. نتيجه آنكه ميتوان حدس زد چه بوش رئيسجمهور شود چه كري، هر دو حزب قدرتمند امريكا بر كينههاي قبلي خود نسبت به ايران افزودهاند و چيزي نصيب ايران نخواهد شد.
... رئيسجمهور ايران از فرصتي كه در زمان دموكراتها براي حل مشكلات فيمابين پيش آمده بود سخن ميگويد و تلويحاً از اين فرصتسوزي ابراز تأسف ميكند و سياستمدار ديگري كه زير دست خاتمي محسوب ميشود برآيند رفتار دموكراتها يا ايران را بدتر از جمهوريخواهان ميداند... اگر هم كساني گمان ميكنند بيش از آنكه امريكا بر مسائل ايران تأثيرگذار باشد، ما قادر به تغيير برنامههاي امريكا هستيم، باز هم شجاعانه به ميدان بيايند و از اين به بعد براي گسترش اين تأثيرگذاري اقدام كنند.
آفتاب يزد/ سرمقاله/ 3 آبان 83
اشاره: طيفي از اصلاحطلبان با دست خود كلاه بزرگي بر سر اصلاحطلبي در ايران گذاشتند و آن تشويق و تأييد امريكا به جنگ با عراق و ادامه جنگ بود كه از يك سو به امريكا و عراق ضربه زد و ازسوي ديگر موجب تقويت نظاميگري و محافظهكاري در ايران گشت. از اين رو خواندن مقاله "دموكراسي در قهقرا" را كه در تاريخ 16/7/83 در روزنامه شرق منتشر شده را توصيه مينماييم. به همين منظور خلاصهاي از اين مقاله جهت مطالعه خوانندگان ارائه شده است.
دولت "جورج دبليو بوش" رئيسجمهور امريكا اميدوار بود كه تغيير رژيم در عراق محركي براي تغييرات دموكراتيك در سراسر خاورميانه باشد اما در عمل، خلاف آن در حال اتفاق افتادن است. جنبشهاي اصلاحطلبانه، بهرغم وعدههاي دولت بوش در حال عقبنشيني از مواضع پيشين خود در سراسر منطقه هستند، يا لااقل اكنون كه اينگونه مينمايد. با علم به انزجار پديد آمده درقبال ايالاتمتحده، حتي پيوستن به قطار تغييرات دموكراتيك در خاورميانه به معناي پايان مشروعيت بسياري از اين گروههاست. بهعنوان مثال، گرفتاري اصلاحطلبان را در ايران مورد ملاحظه قرار دهيد. پس از گذشت هفتسال از انتخاب غافلگيركننده "محمد خاتمي" اصلاحطلب ميانهرو براي تصدي پست رياستجمهوري، تشكيلات محافظهكار موفق به خنثيكردن برنامههاي او شده و به طرز موفقيتآميزي توانسته است پوياترين و به لحاظ دارابودن شاخصههاي روشنفكري غنيترين جنبش اصلاحي خاورميانه را عقيم بگذارد. هيچ ترديدي پيرامون اين حقيقت وجود ندارد كه اين خواسته محافظهكاران تا حدي با اعمال خشونت و اوجگيري ناامني تحملناپذيري كه ملازم پروژه "دموكراسي سازي"، امريكا در عراق بود محقق شد... براي عده كثيري از افراد، هم در بين مردم عادي و هم در ميان نخبگان، سطح گسترده ناامني در عراق به مثابه تلنگري است كه هزينه پرداختن به اصلاحات سياسي را [نزد افراد، گروهها و احزاب] تا حد يك هزينه نامعقول افزايش ميدهد. حمله نظامي به افغانستان و عراق كه هر دوي آنها همسايه ايران هستند، فرصت خوبي را در اختيار محافظهكاران ايراني قرار داد تا بيش از گذشته به زدودن سياست از چهره غبارآلود جامعه پرداخته و توجه ملت ايران را به موضوعاتي غير از موضوعات سياسي داخلي جلب كنند... واقعيت آن است كه اصلاحات سياسي و جامعه مدني هرگز با حمله نظامي به كشورها و براندازي رژيمهاي حكومتي آن محقق نخواهد شد.
هادي سمتي/ شرق/16 مهر 83
ايدئولوژي فعال
... پس از عزلتگزيني عدهاي كه به اصلاحات دل بسته و احياناً در سالهاي اخير فعال بودند، اگرچه ناخوشايند است، اما غيرطبيعي نيست. آنچه غيرطبيعي و تأملانگيز مينمايد، آن است كه براي اولينبار "بيعملي سياسي" در قالبي آرماني و ايدئولوژيك توجيه ميشود و خصلتي تهاجمي و پرخاشگر عليه سياستورزي اصلاحطلبانه يعني فعاليتهاي سياسي قانوني، مسالمتآميز، تدريجي و مردمي مييابد و لبه تيز آن، نه بهسوي منشأ نابسامانيها، بلكه متوجه فعالان اصلاحطلب و بيشتر از آن متوجه جنبش اصلاحات بوده و پراكندن تخم يأس و بياعتمادي را هدف قرار داده است...
اما دعوت انفعالطلبان ايدئولوژيك به كنارهگيري از عرصه كنشگري سياسي، دعوت به تأسيس و تقويت نهادهاي مدني يا پرداختن به زندگي شخصي يا مطالعات آكادميك يا خداشناسي و خودسازي عرفاني نيست. بلكه آنان هنگاميكه از تخريب ساختارهاي موجود سخن ميگويند، به نحوي كاملاً گزينشي عمل ميكنند يعني بهجاي نقد فساد اقتصادي، بيكفايتي مديريتي، قشرنگري فرهنگي ـ ديني و خفقان سياسي، رسالت خود را تخريب بناها، دستاوردها و نمادهاي اصلاحي ميخوانند در حاليكه شكورزي عقلاني درست در نقطه معكوس آنارشيسم غيرمسئولانه، ترديد اساسي خود را متوجه تبعات پيشبينيشده يا ناخواسته هر راهبردي ازجمله راديكاليسم ميكند...
به راستي چه كسي تضمين داده است كه گسست همهجانبه و بنيادي و تخريب ساختارهاي موجود به همراه خود، بسياري از دستاوردهاي ملت را در كام خود فرو ببلعد و جاي آن را موقعيتي خشن نگيرد يا خداي ناكرده استقلال و يكپارچگي كشور و نظم عمومي آسيب نبيند؟
تاجزاده/ شرق/ سرمقاله/ 21 مهر 83
بالماسكه اقتصادي
... طبيعتاً هرچه به انتخابات نزديك شويم اين نعل وارونه و فن بدلزدنها شدت خواهد گرفت تا شايد آنهايي كه از در قدرت بيرون رانده ميشوند، از پنجره برگردند، همچنانكه حزب كارگزاران در خرداد 76 كردند و در قدرت ماندند و يا آنگونه كه طي ماههاي اخير سرمايهداران صاحب گرايشهاي مشاركتي و كارگزاراني در ارگان مطبوعاتي راست افراطي (شرق) كرده و به تواتر، هم از نامزدي ميرحسين موسوي چپ (قائل به اقتصاد دولتي) و هم از هاشمي رفسنجاني راست (قائل به خصوصيسازي) حمايت كرده و در هر دو مورد چنين توجيه كردهاند كه ما نياز به فضاي تنفس و بازسازي داريم و بايد داعيهاي در قدرت داشته باشيم همچنان كه "سالها از سكوت خاتمي ميوههاي شيرين چيدهايم."
صفار هرندي/كيهان/سرمقاله/20 آبان 83
انتخابات و اخبار غيبي!
... با مقدس جلوهدادن نتايج انتخابات مجلس هفتم، شائبه دخالت امور غيرمادي در انتخابات مطرح شد. اوج اين رويه در اظهارات يك شخصيت محترم روحاني مشاهده گرديد كه از تأييد تمام نمايندگان مجلس توسط امام زمان(عج) سخن گفت... اين سخنان، نه ناشي از سهو بلكه مبتني بر يك ديدگاه است؛ ديدگاهي كه ميتواند كمكم مردم را از نقشآفريني در تحولات نااميد و يا حداقل ضرورت فعاليت آنها را با ترديد روبهرو نمايد.
آفتاب /سرمقاله/ 30 آبان 83
تربيت سرباز براي ضدانقلاب
هاشمي رفسنجاني: "... گاهي در جلسات خصوصي با آيتالله خامنهاي ميگويم بعضي از مأموران ما كه سختگيري ميكنند خودشان زنداني نبودهاند، وگرنه اين كارها را انجام نميدادند"... هاشمي با اشاره به دوران شنكجه رژيم طاغوت، خاطرنشان كرد: "اگر بازجوي نجيبي با ما صحبت ميكرد، ما هم بيشتر حرف ميزديم و اگر خشونت به كار ميبردند ما هيچچيز نميگفتيم." "راه خشونت جدا از اينكه ضداسلامي و غيرانساني است، نتيجهبخش هم نيست و براي ضدانقلاب سرباز تربيت ميكند كسي كه مورد خشونت واقع شده وقتي براي مردم بازگو كند، مردم نيز با او همراهي ميكنند."
آفتاب/ 6 مهر 83
نه براي تحريك اروپا
... آنچه اكنون در فلوجه، موصل، بعقوبه و بغداد ميگذرد و پيش از اين در نجف و بصره و پيشتر در افغانستان گذشته است، آغاز جنگ بزرگي است كه دامنهاش در مرور زمان، به بيش از 50 كشور اسلامي سرايت خواهد كرد و تنها در نخستين مرحله از اين جنگ جهاني 20 كشور خاورميانه و شمال آفريقا را دربرخواهد گرفت. مبارزان مسلماني كه اين روزها در عراق، مظلومانه در خاك و خون ميغلتند و جسم مجروحشان در خانه خدا آماج تيرهاي كينه كفار حربي قرار ميگيرد، درحقيقت اولين قربانيان نبرد سرنوشتساز ميان تمدن اسلامي و تمدن متعصب غربي به سركردگي امريكا هستند...
... وقت آن رسيده كه ايران بزرگ به شركاي خود در اروپا و جهان بفهماند در انتخاب چين بهعنوان طرف اصلي قراردادهاي استراتژيك اقتصادي و سياسي، فارغ از هر ملاحظهاي جدي است نه اينكه همچون برخي از دورههاي پيشين، تمايل به كشورهايي چون چين، روسيه و هند را فقط به مثابه ژستي براي تحريك اروپاييها به همكاري صادقانه برگزيده باشد!
حسين صفارهرندي/ كيهان/ سرمقاله/30 آبان 83
گفتوگوهاي هستهاي و عقلانيت سياسي
... در شرايط كنوني بهواقع كمتر كسي است كه اين نتايج [مذاكرات هستهاي] را شامل دستاوردهاي مثبت و غرورانگيزي بداند ولي فراموش نبايد كرد كه در سياست عمدتاً انتخاب ميان خوب و بد نيست بلكه گزينش ميان بد و بدتر صورت ميگيرد...
نميتوان از يكسو بر مواضع سخت و انعطافناپذير پاي فشرد و افكارعمومي و بهويژه نيروهاي انقلابي را تهييج نمود و حيثيت و غرور را با اين پروژه پيوند زد ولي در عمل بدون هيچ زمينهسازي لازم چرخشهايي يكصدوهشتاددرجهاي را (ولو به ظاهر) قابل پذيرش دانست... اكنون نيز شايسته است براي جلوگيري از "تعميق شكاف رواني" در افكارعمومي لايههايي از اطلاعات لازم به سطح جامعه تزريق شده و حداقل نمايندگان مجلس و هدايتگران افكارعمومي در رسانهها درچارچوبهاي مقبول توجيه گردند... شايسته است در استراتژي تبليغي مديريت كلان بحرانها در كشور تجديدنظر جدي صورت گيرد و الا هزينهكردن دائم از اعتبار ويژه رهبران در نزد رهروان مطابق قواعد تدبير نيست.
امير محبيان/ رسالت/ سرمقاله/ 27 آبان 83
عبور از بحران هستهاي!
... ماحصل اين ديپلماسي تبديل قطعنامه به توافقنامه است كه موفقيت محسوب ميشود... آنهايي كه بر مناسبات جهاني و نقش مهم اقتصاد در سرنوشت ملتها وقوف دارند، نيك ميدانند كه تحريم اقتصادي يك كشور از سوي اتحاديه اروپا يا شوراي امنيت، يك ملت را نظير كوبا، عراق، ليبي و كرهشمالي به فلاكت ميكشاند، اگر اين واقعيت مورد قبول محافظهكاران نيست به خود زحمت دهند سري به كشورهاي يادشده بزنند تا از نزديك آثار مخرب تحريمها را مشاهده كنند. آنگاه خواهند پذيرفت كه توقف غنيسازي بهتر از رفتن پرونده هستهاي به شوراي امنيت خواهد بود.
صالحآبادي/ همبستگي/ سرمقاله/ 27 آبان 83
اقتدارزدايي/ سرمقاله/ آفتاب/ 27 آبان 83
بهزاد نبوي و كانديداتوري رفسنجاني، سرمقاله آفتاب/ 5 آذر 83
ظهور جنبش ليبرال دموكراسي، سرمقاله شرق/ 19 آبان 83