مصدق و اتهامات ناروا
نويسنده: م.1 .1
بيش از پنجدهه از پيروزي نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران به رهبري دكترمحمد مصدق ميگذرد, اما اين داستان شگفتانگيز نهتنها با گذر ايام به فراموشي سپرده نشده است, بلكه همچنان طراوت و تازگي خاص خود را دارد. گويا قصة مصدق, دوستان و دشمنانش, داستان امروز ماست. با وجود اينكه قريب بهاتفاق محققان و تاريخنگاران غيرمغرض در موشكافي حقايق تاريخي جانب انصاف را نگهداشتهاند, اما هستند كسانيكه هنوز به خاطر كسب اميال سياسي زودگذر و با استفاده از امكانات و تريبونهاي تبليغي وسيع, ميكوشند تا چهرة اين رادمرد ايراني را در عرصة مبارزات ملي مردم ايران مخدوش نمايند.
در اين رهگذر, تأسفبارتر آن است كه برخي حتي بديهيات تاريخي را كه به مثابه «اَظهَرُ مِنَ الشَّمس» است, ناديده گرفته و بيآنكه متوجه پيامد رفتارهاي ناجوانمردانة خويش باشند, با تحريف تاريخ, صفت ناموزون و بدتركيب «امريكايي» را بهنام پاك مصدق وصله ميكنند تا بهزعم خويش از آب گلآلود تاريخ, قزلآلاي سياسي صيد كنند, غافل از اينكه برخلاف پندار ايشان, اذهان عمومي همچنان رو بهسوي افكار و انديشههاي ماندگار اين مرد بزرگ سوق پيدا كرده است؛ همانچيزي كه مردمْ گريزان را بيش از پيش هراسان نموده است.
اين دوستان آشنا! براي توجيه فرضيات از قبل انكارشدة خويش, به توهماتي چون درخواست كمك براي گرفتن وام از مجامع بينالمللي اتكا نموده و بدين سبب وي را عامل سياستهاي امريكا معرفي مينمايند!
در پاسخ به دوستان يادشده بايد يادآور شد كه اولاً: آنانكه دستي در تاريخ دارند و دوست ميدارند كه تاريخ را خارج از تحريف كنكاش نمايند, نيك ميدانند كه ايالاتمتحده پيش از وقوع جنگ جهاني دوم نسبت به كشورهايي چون انگليس و فرانسه, كمتر داراي سوابق استعماري و مداخلات سياسي در كشورهاي جهان بود, چنانچه افكارعمومي مردم جهان نهتنها امريكا را بهعنوان يك كشور استعماري نميپنداشت, بلكه بعضاً از آن كشور بهعنوان ناجي حركتهاي آزاديخواهانه ياد ميشد. به عبارت ديگر, امريكا پس از جنگ جهاني دوم و افول قدرت امپراتوري انگليس و تحليل نفوذ فرانسه, ناگهان فاتح جنگ شده و رهبري غرب را بهدست ميگيرد و بهتدريج گام در جاي پاي استعمارگران اروپايي مينهد. بنابراين هنوز چهرة امريكا در نزد سياستمداران و مردم جهان بهگونهاي كه امروز مطرح است مخدوش نبود. پس درخواست كمك براي دريافت وام از مراجع بينالمللي در آن دوره, نهتنها قابل قبول ميباشد, بلكه در عرف روابط بينالملل امري متداول و معمول بود.
دوم آنكه: مرحوم مصدق براي دريافت وام از صندوق بينالمللي پول و كمكهاي خارجي, هيچگاه استقلال مملكت را به خطر نينداخت؛ درنتيجه به خاطر اتخاذ چنين سياستي كشورمان از دريافت وام 25 ميليون دلاري صندوق بينالمللي پول محروم ماند. به ديگر سخن, مصدق هيچگاه پاي در اردوگاه غرب ننهاد, بلكه زيركانه ميخواست تا از رقابتهاي سياسي و اقتصادي انگليس و امريكا به نفع منافع ملي كشورمان بهرهبرداري نمايد. بدين ترتيب علاوه بر اينكه به اتخاذ چنين سياستي ايرادي وارد نيست, بلكه سياستهاي مصدق در اين باب بسيار درخور تحسين است.
سوم آنكه: اگر مصدق عامل امريكا بود, چرا كودتاي انگليسي ـ امريكايي 28 مرداد, آن هم با آن صورت وقيحانه عليه دولت دموكراتيك وي انجام شد. بيشك حافظة تاريخي مردم جهان هيچگاه اين عمل ننگين دولتمردان آن روز امريكا را از ياد نخواهد برد, چرا كه آنها يكي از دموكراتترين دولتهاي دنيا را ساقط كردند تا آرزوهاي آزاديخواهانة يك ملت بهگونهاي غيرمنتظره بر باد رود.
معالوصف مخالفتها و معاندتهايي كه امروز عليه مصدق مطرح ميگردد, در زمان حيات وي نيز از زبان برخي مغرض بيان ميشد, به طوريكه يكي از نمايندگان آن روزِ مجلس موسوم به «امامي» از مرحوم مصدق انتقاد كرده و چنين القا ميكند كه نهضت ملي براي كسب درآمدهاي نفتي بيشتر و دريافت كمكهاي مالي به راه افتاده است كه البته مصدق باصراحت در جواب امامي ميگويد: «حاضر نيست حاكميت و استقلال ايران را صرفاً براي جلب حمايت امريكا زير پا گذارد.»(1)
افزون بر آن امريكاييها از قبل دريافته بودند كه مصدق مردي است كه به چيزي جز تأمين منافع ملي كشورش نميانديشد, بدين روي به دغدغههاي توخالي خويش هرگز عمل نكردند.
در تأييد اين قضيه همين بس كه در سند محرمانة سيا كه پس از سالها منتشر و در 16 آوريل سال 2000 در روزنامة «نيويورك تايمز» چاپ شد به صراحت آمده: «تا زمانيكه مصدق بر مسند قدرت باشد, هيچ كمكي از ايالات متحده به ايران داده نخواهد شد.»(2)
امريكاييها و دوستان انگليسيشان بعد از نااميدشدن از شرايط موجود در پس پرده بر سر نفت ايران توافق كردند؛ چنانكه براساس طرح «آيزنهاور» شركت نفت انگليس مقداري از سهام خود را به چند شركت امريكايي منتقل نمود(3) كه در پي آن كمپانيهاي بزرگ امريكايي در صف مقدم تحريم نفت ايران قرار گرفتند تا هم به يار ديرينة خويش كمك نمايند و مهمتر اينكه ساير كشورهاي نفتخيز از ايران سرمشق نگيرند.(4)
ناگفته نماندكه خاورميانه بهعنوان مهمترين منبع انرژي دنيا, از ديرباز مورد توجه قدرتهاي استعماري بود و دولتهاي قدرتمند همواره سعي داشتند تا از طريق حكومتهاي دستنشانده, ثباتي نسبي در منطقه فراهم آورند و بدينگونه بود كه مليشدن صنعت نفت در ايران, آغاز يك حركت ملي و ضداستعماري در منطقه واقع گرديد كه به مذاق دنياي غرب خوش نميآمد.
ريچارد نيكسون رئيسجمهور اسبق امريكا در كتاب جنگ حقيقي مبحثي را بهنام «ايران؛ مقدمه و آغاز» گشوده است كه درواقع مراد او چيزي نيست جز اينكه حركت ملت ايران سرآغاز حركتهاي بيدارگرانه در منطقة خاورميانه بوده است. يكي از اين جنبشها و حركتها كه به قول ريچارد نيكسون, «ضربة مهلك بعدي» به شمار ميرفت, مليكردن كانال سوئز در سال 1956 در مصر به رهبري جمال عبدالناصر بود. از آنجا كه بيش از هفتاددرصد نفت مورد نياز كشورهاي غربي از اين كانال عبور ميكرد, پذيرش اين موضوع براي اروپا بسيار دشوار بود كه حملونقل اين ميزان نفت مورد نياز آنها در دست سرهنگ عبدالناصر قرار بگيرد. ازجمله موارد ديگر, انفجار لولههاي نفتي كويت توسط كارگران كويتي بود كه تحتتأثير مليشدن كانال سوئز قرار گرفته بودند. تشكيل سازمان اوپك توسط كشورهاي توليدكنندة نفت و اولين تحريم نفتي ازسوي اعضاي عرب اين سازمان در واكنش به جنگهاي ششروزة اعراب و اسراييل در سال 1967 از ديگر مواردي است كه ميتوان برشمرد. همچنين از بالابردن قيمت نفت در سال 1971 توسط معمّرالقذافي در ليبي كه راه را براي افزايش قيمت نفت ازجانب ديگر كشورهاي عضو اوپك و تحت فشار گذاردن خريداران گشود و تحريم نفتي اعراب در سال 1973 در واكنش مجدد به جنگ اعراب و اسراييل كه در طي آن «توليدكنندگان عرب خاورميانه صدور نفت خود را به پارهاي از كشورهاي مصرفكننده و ازجمله ايالات متحدة امريكا ممنوع اعلام نمودند و در اين ميان سازمان اوپك كه به اهميت و قدرت خود پي برده بود, بهاي نفت خود را در حدود چهاربرابر افزايش داد.»(5) نيز ميتوان نام برد. نبايد فراموش كرد كه تمامي اين حركتها كه غرب ـ بهويژه امريكا و انگليس ـ را با چالشها و بحرانهاي عظيمي روبهرو ساخت, متأثر از تصويب قانون مليشدن نفت, خلع يد و نهضت مليشدن نفت در ايران به رهبري دكترمصدق بود. اين حركتها صد البته با منافع غرب در تضاد بود. وي در كتاب فوق چنين مينويسد: «شعار مخالفت با غرب توأم با احساسات شديد و سرشار از هيجانات ملي مصدق, كشور ايران را به اغتشاش و بينظمي سوق داد.»(6)
با اين اوصاف شواهد و اسناد تاريخي محكم و مستدلي وجود دارد كه همگي نشان از عدم تساهل مصدق در باب حفظ منافع ملي است و به ديگر بيان شخصيت ممتاز مصدق, مصداق مفهوم «آفتاب آمد دليل آفتاب» است. اما اين پرسش همواره در ذهن حقيقتجوي تاريخ مطرح است كه چرا برخي اين چنين مزورانه فرافكني نموده و لغزشهاي ديگران را به مرحوم مصدق تعميم ميدهند!
براي اينكه ذهن خوانندگان بيش از پيش متوجه اين فرافكني مزورانه گردد, بايد اذعان نمود كه در ادامة سند محرمانة سيا ـ كه از آن پيشتر يادشد ـ چنين آمده: «پس از كودتا از طريق راديو و در مساجد اظهار اطمينان كنند كه حكومت جديد ]حكومت سرلشكر زاهدي[ به اصول اسلامي پايبند خواهد بود.»(7) حال آنان كه ژست ضدامريكايي ميگيرند و در عين حال بيهيچ مدرك محكمهپسندي مرحوم مصدق را متهم به سازشكاري مينمايند جواب دهند كه چه كسي در روز بعد از كودتاي امريكايي 28 مرداد در نطق راديويي مشهور خود سرلشكر زاهدي را مدافع حيثيت و شرافت ملت ايران خواند؟!(8) و يا چه كساني در اطلاعيهها و نشريات خود, كودتاي مزبور را «انقلاب اسلامي» ناميدند و مصدق را غول پير خونآشام, شهيد حسين فاطمي را خائن و سرلشكر زاهدي را بهعنوان نخستوزير انقلابي و قانوني قلمداد نمودند.(9)
آيا بهتر نيست كه مدعيان بهجاي اينكه بديهيات تاريخي را به بازي بگيرند, انرژي خود را صرف توجيه لغزشهايسياسي خويش كنند؟ بيشك حافظة مردم ايران هيچگاه به اين آساني, كارشكنيهاي همفكران ايشان را درمقابل دولت دموكراتيك مصدق فراموش نخواهد كرد. افزون بر آن, شخصيت ممتاز دكترمحمد مصدق, علاوه بر مردم ايران, چنان تأثيري بر جهانيان گذاشته است كه هماكنون بعد از پنجدهه از كودتاي 28 مرداد, حتي دولتمردان امريكا از عمل ننگين آن روز دولت امريكا شرمنده و نادماند, چرا كه آنها دولتي را ساقط كردند كه به لحاظ سازوكارهاي مدني و مردمسالارانه در نوع خود بينظير بود. اما دريغ و صدافسوس كه در كشورمان هنوز هستند كسانيكه دوست نميدارند حقايق را آنطور كه هست درك كنند!
پينوشتها:
1ـ كاتوزيان. محمدعلي همايون, مصدق و مبارزه براي قدرت در ايران, ترجمه: فرزانه طاهري, نشر مركز, چاپ اول, 1372, ص 180.
2ـ نوازني. بهرام, گزيدهاي از اسناد امنيت ملي امريكا, اطلاعات سياسي و اقتصادي, شمارة 158ـ157, سال 1379, ص 170.
3ـ خليل الله مقدم. احمد, تاريخ جامع مليشدن نفت, علم, چاپ اول, 1377, ص 476.
4ـ مصدق و مبارزه براي قدرت در ايران, ص 179.
5ـ نيكسون. ريچارد, جنگ حقيقي, جعفر ثقهالاسلامي, نوين, 1362, ص 129.
6ـ همان, ص 133.
7ـ گزيدهاي از اسناد امنيت ملي امريكا (اطلاعات سياسي ـ اقتصادي), ص 170.
8ـ نجاتي. غلامرضا, جنبش مليشدن صنعت نفت ايران, شركت سهامي انتشار, 1364, ص 360.
9ـ مصدق و مبارزه براي قدرت در ايران, ص 214.