چشم‌انداز خوانندگان

مردم مي‌پرسند "انقلاب ايران به كجا مي‌رود؟"

 

"ارزشيابي دوباره برخي از ارزش‌ها"

 

  تفكر و انديشه درباره اصول "به يادداشتن" در نگاه اول امري عجيب به نظر مي‌رسد، به اين دليل كه به يادداشتن يا از ياد نبردن به نظر در حيطه عمل نمي‌گنجد، بلكه به مثابه يك نوع دانش (مانند درك، تخيل يا فهميدن) تلقي مي‌شود. شالوده اصلي خاطره، دانش انسان از وقايع گذشته و يا گذشتگي وقايع گذشته است. به اين معنا خاطره هميشه به "حقيقت" متعهد است. حتي زماني‌كه رابطه‌اش با آن گذشته، حقيقي يا صادقانه نباشد، به‌خاطر اين دو اصل متناقض: يعني تعهد خاطره به حقيقت، و رابطه غيرحقيقي با گذشته، و به اين سبب است كه خاطره هميشه مدعي حقيقت است، خاطرات مي‌توانند متهم به عدم وفاداري به ادعاي خود شوند. بنابراين چگونه مي‌شود از اخلاق يا "اصول به يادداشتن" صحبت كرد؟ اين كار شدني است، زيرا كه خاطره دونوع رابطه با گذشته دارد: اولي رابطه دانشي و هرمي است و دوم رابطه كنشي است. رابطه علمي خاطرات با گذشته همانا كنشي است كه نه‌تنها كلام، بلكه ذهنمان نيز انجام مي‌دهد. انسان با به يادآوردن خاطرات، ذهن خاطره‌پذير را تمرين عملي مي‌دهد، كه اين خود يك نوع كار محسوب مي‌شود. ما تنها زماني مي‌توانيم صحبت از استفاده و يا سوءاستفاده از خاطرات كنيم كه خاطره را يك كنش تلقي نماييم. اين نوع برداشت است كه به ما امكان مي‌دهد درباره سوءاستفاده و يا تجاوز به خاطره صحبت كنيم. (برگرفته از مقاله خاطره يا فراموشي اثر پل ريكور، ترجمه ويكتوريا طهماسبي، روزنامه همشهري ماه، ضميمه شماره 2518)

   بي‌شك آنچه در بالا خوانديد بي‌ارتباط با آنچه در زير مي‌خوانيد نخواهد بود. نگارنده از خواننده مي‌خواهد تا بدون اين‌كه هيچ‌گونه توضيحي از جانب نگارنده دريافت دارد، متن پايين را به متن بالا پيوند زند تا از وراي آن به ديد بازتري دست يابد:

"جناب آقاي نخست‌وزير

   متأسفانه در سال‌هاي اخير اقداماتي برخلاف قوانين اسلام و قوانين اساسي در اين كشور مذهبي گسترش يافته كه موجبات ناراحتي عموم طبقات را فراهم آورده و فاصله‌اي عميق بين ملت و هيئت حاكمه ايجاد كرده است...

   ما نمي‌دانيم متصديان امور چه فكر مي‌كنند و در نظر دارند اين مملكت را به كجا بكشانند. آيا در اين مملكت به اصطلاح ديني و مشروطه، مردم حق هيچ‌گونه اظهارنظري در سرنوشت خود را بايد نداشته باشند؟! خفقان، محدوديت، سانسور، تفتيش عقايد از يك طرف،. شكست اقتصاديات و تصاعد هزينه كمرشكن زندگي از طرف ديگر، ملت را از پاي درآورده است و اگر كسي از وضع موجود اظهار نارضايتي كند، سياهچال و زندان و سپس حكم دادستاني ارتش، زندگي تيره او را تيره‌تر مي‌نمايد. آخر در كدام گوشه دنيا تا اين حد فشار، اختناق، حبس، زجر، شكنجه و ترور افكار بر مردم حكومت مي‌كند؟...

   در جهان امروز كجا معمول است عده‌اي مطلق‌العنان حاكم مطلق بر جان و مال و ناموس مردم باشد و كسي حق فرياد و تظلم نداشته باشد؟!

   در كدام گوشه دنيا سابقه دارد يك مرجع ديني و زعيم فداكار ملي، كه با داشتن مصونيت و صلاحيت قانوني از كشور خود دفاع مي‌كند و مي‌گويد نبايد بيگانگان با اتكاي به مصونيت مطلق بر مال و جان و ناموس مردم تسلط داشته باشند، او را به اتهام ناجوانمردانه "قيام عليه مصالح كشور و تماميت ارضي" تبعيد و در مملكتي ديگر زنداني و ممنوع‌‌‌‌الملاقات مي‌نمايند؟ آيا اين قسم حكومت در بين ملل نيمه‌وحشي آن هم در دوران حكومت فردي از پست‌ترين انواع حكومت‌ها شمرده نمي‌شده است...

  اگر كسي خواست با استفاده از حق قانوني خود در شئون كشورش اظهارنظر نمايد، بايد در سياهچال زندان زندگي كند و با محروميت‌هاي همه‌‌جانبه دست به گريبان باشد؟

  ما براي حفظ مصالح عاليه اسلام و كشور عزيز جداً مي‌خواهيم به منظور پايان‌دادن به وضع خطرناك موجود و رفع اختناق و رفاه حال عامه مردم فكري كنيد و به خواسته‌هاي مردم ترتيب اثر بدهيد..."

  اين نامه در بيست و نهم بهمن ماه 1343 به هويدا نخست‌وزير وقت نگاشته شد. برخي از امضاكنندگان اين نامه، بزرگواراني بودند كه عبارتند از:

    آقايان: سيدعلي خامنه‌اي، حسينعلي منتظري، اكبر هاشمي رفسنجاني، احمد آذري قمي، ابوالقاسم خزعلي، احمد جنتي، محمد يزدي، محمدتقي مصباح يزدي، صادق خلخالي و تني چند از بزرگان و فضلاي حوزه علميه قم. (متن كامل نامه در كتاب دوران مبارزه، نوشته علي‌اكبر هاشمي رفسنجاني، دفتر نشر معارف چاپ گرديده است.)

  و باز يك پرسش بي‌پاسخ "مردم از ما مي‌پرسند انقلاب ما به كجا مي‌رود؟!!"

پرويز معزي

تعريف حزب در قرآن

   ابتدا لازم مي‌دانم از حسن ظن شما نسبت به نامه اينجانب و چاپ آن در شماره 22 تشكر و قدرداني نمايم. دوم آن‌كه در توضيحي كه در ذيل همان مطلب از جانب نشريه بود آمده: "نشريه چشم‌انداز ايران بر آن است كه در جايگاه سياسي ـ راهبردي خود قلم بزند تا اين‌كه در جايگاه يك حزب عمل نمايد." البته بنده شخصاً چنين ديد منفي نسبت به حزب ندارم، چرا كه اعتقاد دارم "حزب در اصطلاح قرآن به هر واحد متشكلي كه به خاطر تحقق‌‌بخشيدن به هدف‌هاي سياسي و نظامي‌اش به فعاليت دست مي‌زند اطلاق مي‌گردد." (درس‌هايي از قرآن، اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي، تفسير سوره احزاب)

  يعني چهار مشخصه براي حزب عنوان گشته است: 1ـ واحد متشكل بودن 2ـ داشتن اهداف سياسي يا نظامي 3ـ فعاليت در جهت تحقق‌بخشيدن به هدف‌هاي عنوان شده البته نوع فعاليت مشخص نشده و عام مي‌باشد. 4ـ وحدت‌بخشي و انسجام‌دهندگي آن.

  به نظر من يك نشريه نيز مي‌تواند اين اهداف را داشته باشد و موجب دعوت برپايه تعقّل و انتخاب باشد.

  حال نمي‌دانم چه نقطه منفي در اين نگاه وجوددارد و اصولاً تعريف شما از حزب چه مي‌باشد؟

   در كتاب "انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن" وابسته به نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه‌ها كه از منابع درسي دانشگاهي است آمده: "اعتراف به ماركسيست‌شدن سازمان علاوه بر آن كه تقدس مجاهدين را شكست، اسباب جدايي عناصر مذهبي‌تر سازمان را فراهم ساخت. برخي افراد مستقل مجاهدين از آن جدا شدند و گروهي ديگر انشعاب كرده پيرامون لطف‌الله ميثمي و يا تحت عناويني چون صلواتيون و اعتراضيون گردآمدند." لذا اين مطلب موجب شد بنده تصور نمايم امروز هم اين نشريه در قالب يك حزب جداشده از بدنه  مجاهدين عمل مي‌كند.

سيدمهدي سمايي

دوست عزيز جناب آقاي سمايي

   به لحاظ قانوني، مسئوليت و نظارت بر مطبوعات با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است و معمولاً هر نشريه‌اي تعدادي كارمند رسمي دارد كه طبق قوانين مصوب، در آن نشريه كار مي‌كنند كه الزاماً به اهداف نشريه و كار حزبي هم اعتقادي ندارند. نشريه چشم‌انداز ايران هم از اين قاعده مستثنا نيست و اين به معني نگاه منفي ما به تحزب و تشكل نيست. اما مسئوليت احزاب و گروه‌هاي سياسي با وزارت كشور مي‌باشد و اعضا موظف‌اند به اساسنامه و مرامنامه حزب وفادار بوده و به آن عمل كنند.

به‌نام خداي آزادگان

  بعد از خواندن شماره بيست و دو، نقدي درباره صحبت آيت‌الله موسوي تبريزي دارم. هر بار مجله چشم‌انداز را مطالعه مي‌كنم و قسمت تحليلي خرداد 60 را مي‌خوانم، چشم‌انداز تازه‌اي از خرداد 60 از نگاه كساني‌كه در آن زمان داراي سمت‌هاي حكومتي بودند پيدا مي‌كنم، ولي اين بار وقتي صحبت‌هاي آيت‌الله موسوي تبريزي را خواندم به فكر عميقي فرورفتم.با خود گفتم اگر آيت‌الله موسوي تبريزي در آن زمان اين صحبت‌ها را مي‌كرد. حتماً او هم مانند همه محاكمه و به سرنوشتي مانند ديگران كه در حول و حوش خرداد 60 بودند دچار مي‌شد. آيا ممكن است يك انسان عادل، با ايمان و دوستدار مردم در بخش قضاوت حكومت جمهوري اسلامي باشد و بداند ‌كه انسان بي‌گناهي را به پاي چوبه دار مي‌برند و هيچ كوششي براي نجات جان وي نكند تا آن‌كه او را از بين ببرند. بعد از بيست و يك سال بيايد بگويد او بي‌گناه بوده است. محمدرضاسعادتي يعني تمام معيارهاي انسانيت فراموش‌شده و حالا به‌دنبال كرامت انساني مي‌گرديم، آهي مي‌كشم و فرياد مي‌زنم خدايا تو خالق علي بودي كه از درآوردن خلخال از پاي يك زن كه در حوزه حكومت او انجام شده بود، بسيار برآشفت و فرمود: "اگر انسان از اين غم و رنج بميرد رواست..." آقاي موسوي تبريزي هم با صراحت اعتراف مي‌كند. بر ما چه رفت كه چنين شديم. اين چنين تاريخ ايران به راحتي از خرداد 60 مي‌گذرد و همه از انسانيت، اسلام، تمدن، حقوق بشر و مردم‌سالاري ديني و كرامت انساني مي‌گوييم.

پ ـ ب

 

يك پيشنهاد

   پيشنهاد كوچكي داشتم كه مي‌خواستم در وسط مجله يك پوستر همانند بعضي از مجلات ورزشي و خانوادگي از شخصيت‌هاي بزرگ ايران و مراسم و گردهمايي ايرانيان چاپ كنيد.

عباس فخرايي

 

ازسوي آقاي مهدي رمازي چند پرسش انتقادي مطرح و براي نشريه ارسال شده است كه تعدادي از اين انتقادات در پي مي‌آيد:

  ـ اولين انتقاد اينجانب به دفاع شما از آقاي صفر قهرمانيان برمي‌گردد، فردي كه به استناد خاطرات مكتوب خودش، عامل دارودسته پيشه‌وري بوده است كه با خلع‌سلاح واحدهايي از ژاندارمري ايران عملاً در راستاي تجزيه آذربايجان از ايران اقدام عملي نموده است كه متأسفانه ازسوي نشريه شما نه‌تنها مورد حمايت قرار مي‌گيرد، بلكه شما براي ايشان زندگي قهرمان‌واري مي‌سازيد.

  ـ انتقاد دوم اينجانب مربوط به دفاع شما از دكترفاطمي است. در موردچاقو خوردن ايشان و خواهرش توسط شعبان جعفري، مگر نه آن است كه شعبان جعفري در خاطرات خود به شدت اين مسئله را تكذيب كرده است؟

  ـ چرا بيشتر دوستان دكترمصدق و نهضت‌ملي در انتهاي امر به ذم و نكوهش وي پرداختند و از وي رويگردان شدند؟

  ـ علت مخالفت آيت‌الله كاشاني (همرزم دكترمصدق) با دكترمصدق چه بود؟

  ـ آيا اين درست است كه طبق قانون مشروطه در زمان انحلال مجلس، پادشاه اين حق را داشت كه نخست‌وزير را عزل و نصب كند؟ در صورت صحت اين مسئله عدم قبول كناره‌گيري ازسوي مصدق را درقبال فرمان عزل چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ آيا آن را كودتايي ازسوي مصدق در جهت ايجاد جمهوري ارزيابي نمي‌كنيد؟

 

از فكر و ايده ديگران استفاده كنيد

  نخست آن‌كه افرادي كه شما از آنها دعوت مي‌كنيد و مصاحبه‌اي با آنها داريد و ما اينجا با چشم و دل و گوش و با دقت كامل مطالعه مي‌كنيم، لازم است كه شمه‌اي از بيوگرافي آنها را هم قيد بفرماييد. مثل آقاي (موسوي تبريزي و حميد نوحي) كه در شماره 22 چاپ شده است تا ما بهتر با آنها آشنا شويم.

  ديگر آن‌كه: از آقايان قاسم شعله سعدي، سروش و ابراهيم يزدي  بيشتر استفاده بفرماييد؛ چرا كه فكر و ايده آنها براي ايراني آباد و جامعه‌اي مدرن و قابل تفهيم مناسب است. همچنين ما را از وضعيت مدافعان حقوق بشر كه در زندان به‌سر مي‌برند مانند آقايان گنجي، صابر، رحماني و... مطلع نماييد.

علي رستخيز

 

توجه به حقوق اهل سنت

... خواستم پرسشي مطرح كنم كه مدت‌هاست ذهنم را پريشان ساخته است؛ اين‌كه بدانم انديشه‌ها و استراتژي راهبردي شما چقدر در جهت احقاق حقوق مسلم "اهل سنت" ايران و منعكس‌كننده مظلوميت انسان‌هايي است كه از قضاي بد و يا خوش روزگار، سني‌زاده در ايران به‌دنيا آمده‌اند. آيا شما نيز همانند ديگران به نقطه مذهب كه مي‌رسيد، دستتان بر يك سفره مي‌رود و حقوق‌بشر، ظلم‌ستيزي، عدالت‌خواهي و دموكراسي را به ريشخند مي‌گيريد و آن را ابزار و شعاري مي‌پنداريد براي تحقق اهداف و آرمان‌هاي خود، درصورتي‌كه پاسخي صريح و شفاف به اين ذهن پرسشگر هميشه مشغول بدهيد، رضايت خلق و خالق را بهره خواهيد برد.

محمد ابراهيمي

 

"سيگار و سيگاري"

  ضمن تشكر از جناب آقاي حسين ناظري قمي به جهت ارسال دونسخه از كتاب "سيگار و سيگاري" ـ كه خود نگاشته‌اند ـ براي نشريه چشم‌انداز ايران. براساس آنچه در نامه توضيح داده‌اند كتاب ايشان در پنجاه قسمت و شامل دوبخش جداگانه  1ـ بيان موضوعي منظوم 2ـ شاهد (سه دوبيتي) مي‌باشد.

  ايشان در اين كتاب با بياني منظوم زيان‌هاي سيگار را برشمرده‌اند.

 

خردورزي و شعورمندي، رمز پيروزي جنبش‌هاي دانشجويي

   ... يكي از موانع بزرگ در راه جنبش‌هاي اصيل دانشجويي كنترل‌هاي ايدئولوژيك مي‌باشد كه نهادهاي امنيتي و شبه‌نظامي و نماينده ايدئولوژيك ابزار اين نوع كنترل‌هاست. بنابراين لازمه ايجاد فضاي علمي و فرهنگي، بيرون‌رفتن نهادهاي قدرت و ابزارهاي توليد ايدئولوژي رسمي قدرت از دانشگاه مي‌باشد...

  .... رشد علمي و فرهنگي دانشگاه‌ها، فضاي بحث و نقد آزاد را مي‌طلبد و نمي‌توان تصور كرد كه در يك محيط بسته با خط قرمزهاي ستبر، قافله علم و دانش به پيش رود. بنابراين بايد براي ايجاد فضاي باز علمي و فرهنگي و استقلال دانشگاه از نهاد قدرت، تلاش كرد. استقلال دانشگاه و ساخت از پايين به بالا درساختار مديريت دانشگاه اولين مطالبه براي رسيدن به جنبش دانشجويي مستقل نقاد و خودبنيادي مي‌باشد و براي تحقق بخشيدن به اين خواسته‌ها، جنبش دانشجويي بايد خود را از قيد و بند ايدئولوژيك قدرت بگسلد و اولين ساخت جامعه مدني را در دانشگاه پي‌ريزي كند...

  ... جنبش دانشجويي بسياري از نهادها و منابع كنترل "ايدئولوژي" را به نقد مي‌كشد و اين جنبش‌ها بايد با مطالبات و پافشاري به خواسته‌هاي اصلاح‌طلبي خود و واردكردن مسائل سياسي در درون و فراگرد آموزشي و برحق مشاركت خود در اداره دانشگاه‌ها پافشاري كند...

  .... يكي از مسائل ديگري كه بايد به آن اشاره كرد اين است كه از جنبش‌هاي دانشجويي به‌عنوان طلايه‌دار حركت‌هاي اجتماعي ياد كرد، زيرا آنها به مثابه نيروهاي پيشتازي هستند كه موتور تاريخ جوامع درحال توسعه و "اصلاحات" را روشن مي‌كند...

  ... يكي از مواردي كه باعث دلسردي، يأس و انفعال گسترده نيروهاي اجتماعي و فعالان جنبش دانشجويي شده، اين است كه تصور مي‌شود كه جنبش اصلاح‌طلبي نتوانسته به ضعف‌هاي دروني خود غلبه كند و به انسجام و سازمان‌يافتگي برسد...  دانشجويان بايد از خشونت اجتناب ورزند و با جديت و پشتكار به محكم‌‌‌كردن پايه‌هاي جنبش‌هاي اجتماعي بپردازند تا يك جنبش فراگير مردمي كه در رأس هرمش عقلانيت است به‌وجود آيد؛ زيرا شور انقلابي بايد سرشار از شعور گردد، و خردورزي و شعورمندي، رمز پيروزي جنبش‌هاي نوپاي اجتماعي و دانشجويي است...

حميدرضا محمدي

 

آقاي حسين احمدي در مقاله‌اي باعنوان "آيا ملي ـ مذهبي‌ها و نهضت آزادي‌ها براندازند؟" ضمن برشمردن اتهامات بسياري كه به اين جريان نسبت داده شده و همچنين اشاره به اين‌كه از مواردي از اتهامات وارده تبرئه شده‌اند، به‌طور مستند به نقش پيشگامان آنها در تكوين جنبش‌هاي مردمي و احياي تفكر ديني و اعتماد شخص رهبر انقلاب در پيش و پس از پيروزي نسبت به آنها، پرداخته است:

   مهندس بازرگان در قبل از انقلاب با نوشتن كتاب "سير تحول قرآن" نام خود را بر سر زبان‌ها‌ انداخت. به‌طوري‌كه آيت‌الله هادي معرفت اين كتاب بازرگان را "تاريخ قرآن" ناميد. شهيد مطهري كتاب "ذره بي‌انتها"ي مهندس بازرگان را يك معجزه و الهام برشمرد و آن را شاهكار بازرگان درطول عمرش دانست. دكتربهشتي در مورد كتاب "راه‌طي‌شده" بازرگان گفته بود "آقاي بازرگان بهترين كتاب اصول اعتقادي را به زبان فارسي نوشته و يك تنه كار يك دايره‌المعارف را كرده است.

  استمپل كارمند بخش سياسي سفارت امريكا، در تهران مي‌نويسد:

   "نهضت ملي به‌خصوص در سال 1978 نظارت سازمان‌هاي گوناگوني را كه از اسلام حمايت مي‌كردند سازماندهي كرد و مهندس مهدي بازرگان ـ رهبر نهضت آزادي ـ ملي‌گرايي را با تفكرات اسلامي درآميخته است."

   محمد هيكل، روزنامه‌نگار و نويسنده معروف مصري در پاريس در ملاقاتي كه با امام داشته‌اند، نقل مي‌كند: "درپاريس به دعوت آيت‌الله خميني با ايشان ملاقات داشته و از جهت بحث حاضر بسيار گويا مي‌باشد. صحبت فيمابين با ياد مرحوم عبدالناصر كه طرفين نسبت به او احترام و علائق خاص داشتند و از مكتب ناسيوناليستي او شروع مي‌شود. آقاي خميني مي‌فرمايند دوران ناسيوناليسم سرآمده و آينده از آنِ اسلام است. آقاي هيكل مي‌گويد مذهب به نظر من نقش توپخانه سنگين را دارد، شما از همين‌جا (پاريس) مي‌توانيد رژيم شاه را بمباران و متلاشي كنيد، ولي براي تصرف كشور و حاكميت خود احتياج به پياده‌نظام داريد. پياده‌نظام انقلاب يا تغييردهندگان اوضاع، روشنفكران‌اند و سياسيون و مهندسين و كارشناسان و مديران. آقاي خميني نظر مهمان خود را تأييد كرده، اضافه مي‌نمايد كه من ادعا نمي‌كنم انقلاب اسلامي را ملاها و رهبران ديني جامعه اداره نمايند و مي‌دانيم كه انقلاب نيازمند كساني است كه شما مي‌گوييد، ولي ايران قادر است از ميان فرزندان خود مسلمانان ارزنده‌اي را كه در بهترين دانشگاه‌هاي غرب تربيت شده‌اند، براي كارهايي كه منظور نظر شماست تجهيز كند."

   اصلاً مگر مهندس بازرگان خود پيشنهاد نخست‌وزيري را به امام داد و يا اين‌كه از امام خواست كه با توجه به سوابق درخشانشان پست نخست‌وزيري را به او و همفكرانش بدهد؟ نه؛ به اين صورت نبود، حتي آيت‌الله طالقاني نيز مخالف نخست‌وزيرشدن بازرگان بود، چون هم روحانيت را خوب مي‌شناخت و هم بازرگان را. ولي به بازرگان پيشنهاد مي‌كند كه اگر مي‌خواهد نخست‌وزير شود، شرايط خود را اعلام كند.

  در جلسه شوراي‌انقلاب كه در حضور امام(ره) در مدرسه علوي تشكيل شد، مهندس بازرگان آمادگي خود را براي قبول مسئوليت نخست‌وزيري به‌طور مشروط اعلام كرد و گفت: "خواهش مي‌كنم كه آقايان نسبت به رأي پيشنهادي كه شب گذشته داديد تجديدنظر كنيد و اگر بنده را نامزد نخست‌وزيري مي‌كنيد با علم به افكار و اخلاق و سوابق كاري‌ام باشد. همه آقايان مرا خوب مي‌شناسيد و مي‌دانيد معتقد به دموكراسي و اهل همكاري و مشورت با ديگران هستم و از تندي و تعجيل اعراض دارم و به مطالعه و عمل تدريجي علاقه دارم. درگذشته اين‌طور بود و در آينده هم رويه‌ام را عوض نمي‌كنم، حالا اگر با اين سوابق و شرايط قبولم داريد پيشنهاد فرماييد." و بعد چه كسي دستور نخست‌وزيري او را صادر كرد؟ مگر امام نبود كه اين كار را انجام داد؟ امام در تاريخ 16/7/57 حكم نخست‌‌وزيري مهندس بازرگان را به اين شرح صادر كرد: "... بنا به پيشنهاد شوراي انقلاب و برحسب حق شرعي و حق قانوني ناشي از آراي مردم و...به‌موجب اعتمادي كه به ايمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و با اطلاعي كه از سوابقتان در مبارزات اسلامي و ملي دارم؛ جنابعالي را مأمور تشكيل دولت مي‌نمايم تا ترتيب اداره امور مملكت و خصوصاً انجام رفراندوم و مجلس موسسان نمايندگان ملت بر طبق قانون‌اساسي جديد را بدهيد" ببينيد امام (ره) در اين پيام چه گفتند، گفتند برحسب حق شرعي و حق قانوني. حالا مي‌گويند اينها نه ملي هستند و نه مذهبي، حتي برانداز نيز هستند!

  حتي بعد از نخست‌وزيري مهندس بازرگان و زماني‌كه آيت‌الله خميني با مشورت استاد مطهري درصدد تشكيل شوراي انقلاب بودند شورايي كه هيچ‌وقت نام اعضاي آن رسماً اعلام نگرديد و به شوراي انقلاب اول معروف است كه آقايان طالقاني، بازرگان، منتظري، مهندس كتيرايي، مهدوي كني، دكترشيباني، سيدابوالفضل موسوي، هاشمي رفسنجاني، مهندس سحابي، سرتيپ مسعودي و سرلشكر قرني از اعضاي آن بوده‌اند، متوجه مي‌شويم كه اعضاي نهضت‌آزادي [يا براندازان امروزي!] هم در آن شورا جاي گرفتند.

  يكي از اتهام‌هاي نهضت‌آزادي و ملي ـ مذهبي‌ها از نظر مخالفين آنها "ليبرال" شمردن آنهاست، آيا اين افراد قبل از انقلاب ليبرال نبوده‌اند؟ اگر در آن زمان در مورد آنها اشتباه مي‌كرده‌اند، چه دليلي دارد كه حالا نيز در مورد آنها دچار اشتباه نشوند؟

   شهيد عراقي در كتاب ناگفته‌‌ها در 24 آبان 1357 مي‌گويد: "دكترشريعتي يك روشنفكري است كه مي‌آيد از مذهب دفاع مي‌كند و فرهنگ انقلابي مذهب را به جهان عرضه مي‌كند. اگر شريعتي نبود امروز هم همان جريان‌هاي (حاكم) بود، فرسنگ‌ها راه فاصله بود بين روشنفكر و مذهب و....  اما امروز همين روشنفكر هم به اين مرحله رسيده كه مذهب خودش موتور انقلاب است... مجاهدين با عملياتي كه كرده‌اند و خون‌هايي كه داده‌اند مي‌توانيم بگوييم كه يك پايه از انقلاب امروزي را براي خودشان اختصاص دادند. اين هم يك واقعيتي است كه ما نمي‌توانيم آن را انكار كنيم." انصاف حاج‌مهدي عراقي كجا و هتك حرمت‌ها و بي‌انصافي‌هاي عده‌اي ديگر كجا؟

  اگر نهضت‌آزادي و ملي ـ مذهبي‌ها طرفدار سلطنت، و برانداز اين نظام بوده‌اند، چرا در آن شرايط حساس انقلاب براي رفع كمبود نفت در تاريخ هشتم دي‌ماه 1357 اين ابلاغيه را آيت‌الله خميني براي مهندس بازرگان صادر كرد كه "جناب آقاي مهندس بازرگان، پس از اهداي سلام و تحيت به‌طوري‌كه... با توجه به مراتب بالا مقتضي است جنابعالي يك هيئت پنج‌نفري مركب از حجت‌الاسلام رفسنجاني، مهندس كتيرايي و دونفر با نظر خودتان و مشورت آقايان تعيين... اين هيئت تحت سرپرستي جنابعالي مناطق نفتي را بازرسي و در امر توليد نظارت بنماييد."

  و يا در تاريخ 28/10/1357 امام طي حكمي ديگر به دكترسحابي به ايشان مأموريت داده‌اند تا در تشكيل كميته تنظيم انتصابات بكوشد. ايشان در اين حكم نوشته‌اند "جناب آقاي سحابي... بدين‌وسيله به جنابعالي مأموريت مي‌دهم  كه به اتفاق آقاي حجت‌الاسلام محمدجواد باهنر و جناب آقاي علي‌اكبر معين‌فر... هيئتي براي تقويت و تنظيم اعتصابات تشكيل دهيد... اين هيئت تا سقوط نهايي رژيم، راه را ادامه داده و حداكثر فشار را بر دستگاه غاصب و حداقل خسارات را براي ملّت فراهم  آورد."

  در آن زمان نه‌تنها كسي آنها را طرفدار سلطنت نمي‌دانست، بلكه آيت‌الله خميني پس از اعلام محكوميت سران نهضت‌آزادي در تاريخ 18/1/1343 اطلاعيه‌اي صادر كرده و در آن گفتند "... من خوف داشتم كه اگر در موضوع بيدادگري نسبت به آقاي طالقاني و مهندس بازرگان و ساير دوستان كلمه‌اي بنويسم، موجب تشديد امر آنها ‌شود و ده‌سال به 15 سال تبديل شود و اينك كه حكم جائرانه تجديدنظر صادر شده، ناچارم از اظهار تأسف از اوضاع ايران عموماً و اوضاع دادگاه خصوصاً."

   امام در تاريخ 20/9/1358 يعني پس از استعفاي دولت مهندس بازرگان، طي فرماني به دكتريزدي مأموريت داده‌اند كه "جناب آقاي دكتريزدي، شكايات بسياري از استان‌هاي مختلف كشور رسيده است. جنابعالي كه مورد اعتماد اينجانب هستيد مأمور مي‌باشيد با هيئتي... به استان‌هاي كشور سركشي نموده و پس از رسيدگي به شكايت‌هاي مردم از موارد اختلاف گزارش تهيه كنيد تا در محاكم صالحه رسيدگي و متخلفين مجازات شوند."

   و بالاخره بعد از سال‌ها كه از انقلاب مي‌گذرد، پيام تسليت مقام رهبري آيت‌الله خامنه‌اي به مناسبت درگذشت اسوه مقاومت و دين‌داري و وطن‌دوستي دكتر يدالله سحابي دليل ديگري است بر تأييد اين گروه و احترام گذاشتن به كسي كه خود يكي از سه تن تشكيل‌دهنده نهضت‌آزادي ايران بود.

حسين احمدي