فولاد قلبم(
دكترمصدق در جلسه دادگاه (سهشنبه 19 آبان 1332) و جلسة بعد (چهارشنبه 20 آبان 1332) در رد صلاحيت دادگاه نظامي دلايل خود را در سه بخش و تحت اين عناوين توضيح داد:
1ـ دادگاهي كه ميتواند به اتهام اينجانب رسيدگي كند ديوان كشور است.
2ـ تشكيل دادگاه نظامي براي رسيدگي به اتهام من قانوني نيست.
3ـ در محاكمات مربوط به جرايم سياسي, حضور هيئت منصفه لازم است.
سپس در پايان لايحة مفصل خود گفت:
طي آخرين دفاع خود و به منظور هدايت نسل جوان, ميخواهم از روي يك حقيقتي پرده برگيرم و آن اين است كه در طول تاريخ مشروطيت ايران اين اولينبار است كه يك نخستوزير قانوني مملكت را به حبس و بند ميكشند و روي كرسي اتهام مينشانند. براي شخص من خوب روشن است چرا اينطور شده, ولي ميخواهم كه قاطبة ملت ايران, بهخصوص افراد طبقة جوان, كه چشم و چراغ مملكت و ماية اميد كشورند, نيز علت اين سختگيري و شدت عمل را بدانند, از راهي كه براي طرد نفوذ استعماري بيگانگان پيش گرفتهام منحرف نشوند, از مشكلاتي كه در پيش دارند هيچوقت نهراسند و از راه حق و حقيقت باز نمانند.
به من گناهان زيادي نسبت دادهاند. ولي من خود ميدانم كه يك گناه بيشتر ندارم و آن اين است كه تسليم تمايلات خارجيان نشده و دست آنان را از منابع ثروت ملي كوتاه كردهام, و در تمام مدت زمامداري خود, از لحاظ سياست داخلي و خارجي فقط يك هدف داشتهام و آن اين بود كه ملت ايران بر مقدرات خود مسلط شود و هيچ عاملي جز ارادة ملت در تعيين سرنوشت مملكت دخالت نكند. پس از پنجاهسال مطالعه و تجربه به اين نتيجه رسيدم كه جز تأمين آزادي و استقلال كامل ممكن نيست كه ملت ايران بر مشكلات و موانع بيشماريكه در راه سعادت و عظمت خود دارد غلبه كند, و براي نيل به اين منظور تا آنجا كه توانستم كوشيدم.
راست است كه ميخواستند سرنوشت من و خانوادهام را درس عبرت ديگران كنند, ولي من مطمئنم كه نهضت ملي ايران خاموشنشدني است و هرگز فراموش نميشود و سرنوشت افراد در مقابل حيات و استقلال ملل بيارج و بيارزش است. تنها آرزويم اين است كه ملت ايران عظمت و اهميت نهضت خود را بهخوبي درك كند و بههيچ صورت از تعقيب راه پرافتخاري كه رفته است دست نكشد.
اميدوارم كه تمام طبقات و آحاد و افراد, از پير و جوان, پيرو هر مسلك و مذهب و دين, در هر شغل و مقام, اين معني را بهخوبي درك كنند كه بيش از يك قرن سياستهاي مخرب و مهلك خارجي در مقدرات وطن عزيز ما تأثير خارقالعاده داشت و تمام جريان سياسي و اقتصادي مملكت را تحتتأثير ميگرفت, مخصوصاً نفوذ سياسي و اقتصادي امپراتوري انگليس و حكمراني آشكار و پنهان شركت سابق نفت جنوب, كه در مدت نيمقرن امكان تجديد حيات و فعاليت شرافتمندانه را از ما سلب كرده بود. مقتضيات سياسي دنيا و عشق و علاقهاي كه عموم طبقات و افراد مملكت به مبارزه با اين سرطان مهلك و طرد اين سياست استعماري داشتند, به من و دوستانم فرصت داد تا با استمداد از همت بلند و ارادة محكم هموطنان, در قطع نفوذ اين سياست مخرب قيام كنيم و بساط حكمراني اين پايگاه استعماري را برچينيم.
خداي را شكر كه به مدد ارواح طيبة اولياي اسلام و پشتيباني و فداكاري قاطبة ملت ايران, به انجام اين مقصود بزرگ توفيق يافتيم و براي هميشه گريبان خود را از چنگال اين دشمن مهيب و محيل خلاص كرديم. گزاف نيست اگر بگويم كه جنبش مردانة ملت ايران, پاية استعمار را در سراسر خاورميانه متزلزل كرده است و مردم اين مملكت را در انظار جهانيان حيثيت و آبرو بخشيده است. خلوص عقيده و ايمان خدمتگزاران ملت و مظلوميت و حقانيت اين مملكت, مراجع بينالمللي, يعني شوراي امنيت و ديوان بينالمللي دادگستري لاهه را بر آن داشت كه نهضت مقدس ملت ايران و قانون مليشدن صنعت نفت و برچيدهشدن بساط يغماگران اجنبي را از خوزستان بهرسميت بشناسند و در اين دعوا ما را ذيحق بدانند.
با اينكه از رفتاري كه امروز با من و همكارانم ميشود از لحاظ طرز تصور و تلقي مردم جهان نسبت به رشد ملت ايران نگرانم, و با اينكه اين طرز رفتار به جهانيان نشان ميدهد كه ميزان قدرت و نيروي سياستهاي خارجي در اين مملكت متأسفانه بيش از آن است كه تصور ميشد, با اين حال اطمينان دارم كه هيچ قدرتي نميتواند دامنة نهضت و جنبش مقدس ملي ايران را محدود كند.
مردم اين ملكت ميدانند كه وضع من در بسياري از جهات, با وضع مارشال پتن(1) فرانسوي بيشباهت نيست. من هم سالخورده و به وطن خود خدمتي كردهام. من هم مثل او در آخر عمر به روي كرسي اتهام نشستهام و شايد مثل او هم محكوم شوم, ولي همه نميدانند كه بين او و من يك فرق و تفاوت بيّن و آشكار است. پتن به جرم همكاري با دشمن فرانسه بهدست ملت فرانسه محاكمه شد و من به گناه مبارزه با دشمن ايران و بهدست عمال بيگانگان. (با حالت گريه) اين به واسطة بدبختي مملكت ماست كه معلول تأثير نفوذ بيگانگان است. من هر چه كردهام از نظر ايمان و عقيدهاي بود كه به آزادي و استقلال مملكت داشتهام, و حكم محكوميتي كه در اين دادگاه صادر شود, تاج افتخاري است كه بر تارك سر قرار ميدهم.
رئيس ـ آقاي دكترمصدق, اينكه مربوط به صلاحيت نيست. اگر اظهاري داريد در مورد صلاحيت بفرماييد.
دكتر مصدق ـ بسيار خوب تمام شد. آقا, اين مربوط به صلاحيت است. بنده كه ديگر اينجا نميآيم مگر اينكه به زور مرا بياورند. دستبند بزنند و بياورند.
رئيس (خطاب به سرتيپ آزموده) ـ تيمسار, اگر بياناتي داريد بفرماييد:
پس از آن بيانات سرتيپ آزموده كه سرشار از توهين به دكترمصدق و عبارات ستايشآميز دربارة شاه بود تا اواسط جلسة پنجم به درازا كشيد و باز در جلسة ششم ادامه يافت و عاقبت در پايان جلسة هفتم, در بعدازظهر بيست و چهارم آبان, صلاحيت دادگاه مورد تأييد كلية اعضاي دادگاه قرار گرفت. از روز دوشنبه بيست و پنجم آبان 1332 تا پنجشنبه پنجم آذر 1332, سرتيپ آزموده, بار ديگر طي نُه جلسة متوالي, به بهانة توضيح دربارة كيفرخواست, وقت دادگاه را به خود اختصاص داد و به ناسزاگويي و حملات ناجوانمردانه عليه دكترمصدق پرداخت, با بهكاربردن كلمههايي مثل لجوج, خيانتكار, سفاك, ياغي, حيلهگر, خودخواه و عبارات و جملههايي از اين قبيل: "اين آقا داراي درجة دكترا در تمام فنون شرارت و خيانت ميباشد."؛ "اين شخص تبهكار و خطرناك"؛ "... تا مبادا خون كثيفش را بريزند...."؛ كه در آنها گاهي كينهتوزي و رذالت سرتيپ آزموده, ابتذال كلام را تا اين حد شرمانگيز پايين ميآورد كه "... تنها راه جلب مراحم اين متهم ارادتورزي و غلامبچگي بوده است و ميباشد. اين موضوع هم از لحاظ رواني بر اين اصل است كه از قراري كه ميگويند خودش غلامبچه دربارهاي قاجاريه بوده است." دكترمصدق در تمام آن مدت خاموش مينشست و گوش ميداد و فقط گاهي با هوشمندي خارقالعاده, در ميان ياوهگوييهاي جنونآميز و كينهتوزانة سرتيپ آزموده, با بيان عبارت يا كلمهاي, انبوهي از احساسات و انديشههاي خود را, به طنزي تلخ يا طعنهاي افشاگرانه بر زبان ميآورد. دادستان از روي متني كه برايش تدارك ديده بودند و در آن براي دكترمصدق تقاضاي اعدام شده بود ميخواند:
"كه اين مردي است حيلهگر, با استقامت, باهوش و فراست"
مصدق ميگفت "خدا لعنتاش كند."
دادستان ميپرسيد "دكترا در چه داري..."
مصدق ميگفت "بيطاري."
دادستان ميگفت "اين مرد ميگويد نخستوزيرم..."
مصدق ميگفت "حالا هم ميگويم."
دادستان ميپرسيد "اگر نخستوزيري وزيرانت كجايند."
مصدق جواب ميداد "حبس."
دادستان ميپرسيد "آيا جز دكترمصدق ياغي كس ديگري ميتواند ادعا كند كه حقوق مقام سلطنت تشريفاتي است."
مصدق ميگفت "مردم."
دادستان دربارة فرار شاه به بغداد ميگفت "شاه به كشور عراق تشريف بردند تا در آن بارگاه باعظمت دست توسل بهسوي خدا دراز كنند."
مصدق ميگفت "از دور هم دست توسل ميشد دراز كرد."
دادستان ميگفت "اين مرد بهقدري عليل و بيمار است كه جگر هركسي برايش كباب ميشود."
مصدق ميگفت "غير از شمر."
دادستان ميگفت "دكترمصدق كمكم متوجه شده كه از اين بند رهايي ندارد."
مصدق جواب ميداد "از اول هم متوجه بودم."
گاهي دادستان جملات پرت و پلايي را آغاز ميكرد كه مصدق آنها را تكميل ميكرد:
مثلاً دادستان ميگفت "خوب است متهم به گفتارهاي من با كمال دقت توجه كند و در اين آخر عمري با اقرار به گناه..."
مصدق جملة او را تمام ميكرد "كه عاقبت به خير شود." و گاهي مصدق كلمات و عباراتي را پيشاپيش حدس ميزد و بر زبان ميآورد كه دادستان از روي متن پيش روي خود تكرار ميكرد:
دادستان ميگفت "اين مؤيد نظر دادستان است كه متهم..."
مصدق ميگفت "ياغي بوده."
و دادستان تكرار ميكرد "ياغي بوده..."
و ادامه ميداد "رئيس ستادش..."
مصدق ميگفت "طاغي بوده."
و دادستان تكرار ميكرد "... طاغي بوده."
در آن روزهايي كه سرتيپ آزموده, دادگاه نظامي را عرصة هرزهدرايي خود عليه دكترمصدق كرده بود, گفت: "اين شخص تبهكار و خطرناك مانند روباه به سوراخي پناه برد تا مبادا خون كثيفش را مردان آزاده بريزند." "اين مرد, هم جوانان كشور را فريب داد و هم اصناف و احزاب ديگر را", "اين آقا كه خود هر عمل ايراني را وابسته به محافل خارجي اعلام ميكرد, ترديد نيست كه خود عاملي خارجي است.", "اين متهم با گفتار و نطق و نوشته و تبليغات اين كشور را لجنمال ميكرد", "اين مرد براي ايراني جز ننگ چيزي بهبار نياورد", "چون به اروپا رفت براي جلب استادان خويش رسالة خود را به مذمت از دين اسلام اختصاص داده بود", "مصدقالسلطنه تمام آزاديخواهان تنگستاني و فارسي را به نفع سياست خارجي از پادرآورد", "حكومت فرعوني و در عين حال پوشالي دكترمصدق براي ارعاب و اخافة مردم و اينكه كسي نتواند دم برآورد و آنها به چپاول و غارت و اعمال خيانتآميز و ايران بربادده مشغول باشند, مخالفين خود را ميگرفتند و به سياهچالهاي زندانها ميانداختند", "اين مرد با اين اعمالي كه كرده, مرد مسلماني نيست", "ميگويم مسلمان نيست, براي اينكه مردم بيپناه را كه هدفي جز حفظ قانوناساسي ايران نداشتهاند, روز 28 مرداد به خاك و خون كشيد", "گفتم مسلمان نيست, زيرا خيانت به مذهب اسلام, قانوناساسي ايران كرده است", "هر وقت من نام خدا را ميبرم و اسمي از كلامالله مجيد بر زبان ميرانم, رنگ از رخسار ايشان پرواز ميكند", "من در سمت دادستاني اين دادگاه وظيفه دارم آقاي دكترمصدق را آنچنانچه هستند معرفي كنم, و وظيفه دارم ايشان را به نحوي معرفي كنم كه آهنگ صداي من چون خنجري به قلب ايشان فرو رود."
و دكترمصدق كه از ديدن آن همه پستي و پليدي, بارها قصد ترك چنان دادگاهي را كرده بود و رئيس دادگاه مانع شده بود, با خشم فروخورده, در پاسخ سرتيپ آزموده كه در خيال پريشان و جنونزدة خود آرزو داشت "صدايش چون خنجري به قلب ايشان فرو رود." در جملهاي كوتاه اما پرصلابت گفت "فولاد قلبم."
پينوشتها:
(ـ برگرفته از كتاب "فولاد قلب" زندگينامة دكترمحمدمصدق, نوشتة مصطفي اسلاميه, انتشارات نيلوفر.
1ـ Henry Philipe Petain, ژنرال فرانسوي متولد 1856, كه در جنگ دوم جهاني, پس از اشغال فرانسه و تشكيل حكومت ويشي (در ژوئن 1940), تحت حمايت آلمان نازي, بهعنوان رئيس حكومت ويشي به قدرت رسيد و با آلمان هيتلري همكاري كرد. ژنرال پتن پس از آزادي فرانسه, به اتهام خيانت محاكمه و در 1945 محكوم به مرگ شد, ولي با دخالت ژنرال دوگل, رهبر جنبش مقاومت و فرانسة آزاد, حكم مرگ او به زندان ابد تبديل شد.
سوتيترها:
طي آخرين دفاع خود و به منظور هدايت نسل جوان, ميخواهم از روي يك حقيقتي پرده برگيرم و آن اين است كه در طول تاريخ مشروطيت ايران اين اولينبار است كه يك نخستوزير قانوني مملكت را به حبس و بند ميكشند و روي كرسي اتهام مينشانند
به من گناهان زيادي نسبت دادهاند. ولي من خود ميدانم كه يك گناه بيشتر ندارم و آن اين است كه تسليم تمايلات خارجيان نشده و دست آنان را از منابع ثروت ملي كوتاه كردهام, و در تمام مدت زمامداري خود, از لحاظ سياست داخلي و خارجي فقط يك هدف داشتهام و آن اين بود كه ملت ايران بر مقدرات خود مسلط شود و هيچ عاملي جز ارادة ملت در تعيين سرنوشت مملكت دخالت نكند
پس از پنجاهسال مطالعه و تجربه به اين نتيجه رسيدم كه جز تأمين آزادي و استقلال كامل ممكن نيست كه ملت ايران بر مشكلات و موانع بيشماريكه در راه سعادت و عظمت خود دارد غلبه كند, و براي نيل به اين منظور تا آنجا كه توانستم كوشيدم
با اينكه از رفتاري كه امروز با من و همكارانم ميشود از لحاظ طرز تصور و تلقي مردم جهان نسبت به رشد ملت ايران نگرانم, و با اينكه اين طرز رفتار به جهانيان نشان ميدهد كه ميزان قدرت و نيروي سياستهاي خارجي در اين مملكت متأسفانه بيش از آن است كه تصور ميشد, با اين حال اطمينان دارم كه هيچ قدرتي نميتواند دامنة نهضت و جنبش مقدس ملي ايران را محدود كند
من هر چه كردهام از نظر ايمان و عقيدهاي بود كه به آزادي و استقلال مملكت داشتهام, و حكم محكوميتي كه در اين دادگاه صادر شود, تاج افتخاري است كه بر تارك سر قرار ميدهم
1