امريكا و سه راهبرد امنيتي در خليجفارس
منبع: فارن افرز, ژوئيه ـ اوت 2003 (تير ـ مرداد 1382)
نويسنده: كنت ام پولاك
كنت ام پولاك, رئيس بخش پژوهشي مركز "اسابان" براي سياست خاورميانه در مؤسسه بروكينگز ميباشد. او از سال 1995 تا سال 1996 و همچنين از سال 1999 تا سال 2001, بهعنوان رئيس بخش امور خليج ]فارس[ در شوراي امنيت ملي امريكا خدمت كرده است. خلاصه و جوهر اين مقالة راهبردي كنت ام پولاك از نظر خوانندگان ميگذرد.
آيا بار ديگر نقض مقررات؟
وقتي در سال 1968 (1347) انگلستان درمقابل امنيت "شرق سوئز" از خودش رفع مسئوليت كرد و امريكا را تنها و آزاد گذاشت تا مسئوليت هرچه كه از مستعمرات باقيمانده را بهعهده بگيرد, مهمترين چيزي كه امريكا از انگلستان به ارث برد, تضمين "ثبات و امنيت منطقه راهبردي و حياتي خليجفارس" بود؛ كه امريكا براي رسيدن به اين هدف در طول تمام اين سالها به شيوههاي مختلفي متوسل شده است:
1ـ اتكا به دو ستون يا دو ركن ايران و عربستان در طول دهة 1970.
2ـ متمايلشدن به عراق طي دهة 1980.
3ـ پيگيري خطمشي مهار دوجانبه درمقابل عراق و ايران در طول دهة 1990.
واضح است كه هيچكدام از اين شيوهها چندان مؤثر نبود؛ درنتيجه امريكا مجبور شده است كه در طول 16 سال گذشته سه بار عليه مخاطرات منطقه مستقيماً دخالت كند.
بار اول در سالهاي 1987 (1366) و 1988 (1367) و بار دوم در سال 1991 (1369) در امور عراق و بار سوم هم بهار 2003 (1382) باز هم در امور عراق...
با توجه به اينكه پيروزي همهجانبة "نظامي" امريكا و انگليس در عمليات مشترك "دخالت در عراق" راه را براي آنكه امريكا تلاش كند چارچوب پايدارتري را براي امنيت خليجفارس تثبيت كند, هموار كرده است, اما مسائل امنيتي خليجفارس در حال حاضر از چند جهت احتمال دارد با چالشهاي بيشتري مواجه شود.
درگذشته خنثيكردن خطر نيروي دريايي ايران كه كشتيراني در خليجفارس را طي دهة هشتاد تهديد ميكرد آسان بود. همچنين دفع خطر نيروي هوايي و نيروي زميني عراق تحت حكومت صدام هم آسان بود. اما حالا خطراتي كه ايالات متحده و همپيمانانش در آينده با آنها مواجه خواهند شد, بعيد است كه مثل مخاطرات ذكرشده ساده و متمايز باشند. به همين خاطر دولت بوش بايد به فكر باشد كه چهطور با مخاطرات مقابله كند و اثر آنها را خنثي نمايد.
مسئلة نفت, معادلات را به هم ميريزد
علت اينكه امريكا ميخواهد نفت خليجفارس در درجة اول "زياد" در درجة دوم "نسبتاً ارزانقيمت" و در درجة سوم هم "وقفهاي در آن رخ ندهد." صرفاً آن است كه اقتصاد جهاني كه در طول پنجاهسال گذشته بهوجود آمده است شالودهاش نفت ارزانقيمت و سرشار است و اگر اين شالوده حذف شود, اقتصاد جهان فروخواهد پاشيد وگرنه مصالح امريكا به "مقدار نفتي" كه خود امريكا از منطقة خليجفارس يا مناطق ديگر وارد ميكند بستگي ندارد.
درحال حاضر خليجفارس تقريباً 25درصد توليد نفت جهان را به عهده دارد كه تقريباً 15درصد آن سهم عربستان است؛ و انتظار ميرود اين درصد در آينده بيشتر هم بشود. عربستان اولاً بزرگترين توليدكنندة نفت جهان, ثانياً دارندة بزرگترين ذخاير نفت دنيا و ثالثاً داراي مقام اول در "اضافه ظرفيت توليدي" نفت است كه از اين اضافه ظرفيت در راه تثبيت و كنترل بهاي نفت ]سياستهاي نفتي[ بهرهبرداري ميكند و به همين منظور توليد نفت خودش را به اقتضاي زمان افزايش داده يا كاهش ميدهد.
به همين دليل اهميت توليد نفت عربستان و اهميت ظرفيت اضافي آن كشور در امر كميّت توليد است كه فقدان ناگهاني شبكة نفت عربستان, جهان را فلج خواهد كرد و احتمالاً باعث سير نزولي فعاليتهاي اقتصادي جهان خواهد شد كه لااقل به اندازة ركود بزرگ در طول دهة 1930 مخرب خواهد بود. اگر قرار باشد توليد نفت عربستانسعودي ناپديد شود, يعني آن را از محاسبات خود حذف كنيم, بهاي نفت كلاً با سرعتي زياد سير صعودي پيدا ميكند و از سقفي كه براي آن پيشبيني شده است هم بالاتر خواهد رفت و اقتصاد امريكا را بهموازات اقتصاد ساير كشورها نابود خواهد كرد. بنابراين امريكا صرفاً نگران حفظ جريان نفت از خليجفارس به خارج از آن نيست, بلكه امريكا در جلوگيري از اينكه هر كشور بالقوه متخاصمي كنترل منطقه را در دست بگيرد (و بر آن مسلط شود و منابع نفتي آن را تحت كنترل خود درآورد و از اين تسلط خود بر منطقه درجهت انباشت قدرتي عظيم يا درجهت باجخواهي از كشورهاي دنيا بهرهبرداري كند) ذينفع است. از طرف ديگر فاجعة 11 سپتامبر 2001 ثابت كرده است كه امريكا به سركوب قطعي تروريستهاي منطقة خليجفارس هم علاقهمند است.
تهديد سهگانه
سه مسئلة عمده و مهمي كه احتمال دارد امنيت خليج ]فارس[ را طي سالهاي آينده به طرز سرزنشباري به خطر بيندازند, عبارتند از:
1 ـ معضل امنيتي عراق
2 ـ برنامة تسليحات هستهاي ايران
3 ـ ناآراميهاي بالقوه داخلي در كشورهاي عضو شوراي همكاريهاي خليجفارس يعني بحرين, كويت, عمان, قطر, عربستانسعودي و امارات متحده عربي.
1 ـ معضل امنيتي عراق: اگر عراق, با هر نظام حكومتياي كه پيدا كند, آنقدر قوي بشود كه بتواند تعادل ايران را برهم زده و آن را مهار كند, حتماً قدرت و توانايي لازم براي پيروزي و برتري بر كويت و عربستان و زيردست گرداندن آنها را هم خواهد داشت. عراقِ بعد از صدام ـ مثل آلمان و ژاپنِ بعد از جنگ ـ از داشتن سلاحهاي كشتارجمعي محروم خواهد شد, اما همين عراق ناچار است راهي براي محافظت از خودش و يك تضمين واقعي و معتبر براي امنيت خارجي خود در منطقه بهدست بياورد. بههرحال عراق بايد نيرومند نگاهداشته شود, اما نه بيش از حد.
2 ـ برنامة تسليحات هستهاي ايران: طبق آخرين اطلاعات برنامة هستهاي ايران وارد مرحلة نيرو و سرعتگرفتن بيش از حد عادي شده است. معلوم نيست كه در ايران اصلاحطلبان پيروز شوند يا اينكه قبل از سقوط كامل محافظهكاران در ايران, ايران به سلاحهاي هستهاي دست پيدا كند يا نه؟, پس تنها راه اين است كه فرض كنيم ايران در همين شرايط فعلي يعني حكومت محافظهكاران به سلاحهاي هستهاي دسترسي پيدا خواهد كرد. پس امريكا بايد خود را براي چنين احتمالي آماده كند, كه در اين صورت محاسبات استراتژيك ايران ممكن است تغيير پيدا كند. بعيد نيست كه در اين صورت ايران با جسارتي بيشتر به يك سياست خارجي ستيزهجويانه متوسل شود. امريكا بايد آماده باشد و تدابير لازم را با فرض بر اينكه بدترين حالت يعني دستيابي ايرانِ فعلي به سلاح اتمي پيش خواهد آمد, در نظر بگيرد و براي مقابله با اين اوضاع, سناريوي لازم را طراحي كند. ايران بايد در بنبست قرار بگيرد و عرصه بر آن كشور تنگ شود و در همان حال تحت فشار قرار بگيرد تا اجباراً در مسير فضاي باز سياسي و اجتماعي قدم بردارد.
3 ـ ناآراميهاي بالقوة داخلي در كشورهاي عضو شوراي همكاريهاي خليجفارس يعني بحرين, كويت, عمان, قطر, عربستانسعودي و امارات متحده عربي: منشأ تروريسم و بيثباتي داخلي در منطقة خليجفارس, ركود سياسي, اقتصادي و اجتماعي كشورهاي عرب منطقه است. تعداد زيادي از اعراب بيكارند و علت آن عجز و ناتواني مطلق نظام اقتصادي آنهاست. بيشتر آنها احساس ميكنند كه تحت حاكميت دولتهاي مستبد و سركوبگر خود از هر اختيار و قدرتي محروماند و همين مسئله باعث سرافكندگي آنهاست. اگر اصلاحاتدموكراتيك و اقتصادي در كشورهاي عضو شوراي همكاريهاي خليجفارس به اجرا درنيايد, انقلاب يا جنگي داخلي در اين كشورها به احتمال زياد بهوجود خواهد آمد و امريكا را با چالشهاي بسيار قوي و مهارناشدني روبهرو ميكند. بهترين راه براي آنكه امريكا بتواند از بروز و ظهور تروريسم و خطر بيثباتي داخلي در عربستانسعودي و ساير كشورهاي عضو شوراي همكاريهاي خليجفارس جلوگيري كند, آن است كه امريكا از حضور نظامي خودش در منطقه كم كند و آن را به كمترين حد ممكن برساند و يا حتي تمام نيروهايش را از آنجا بازگرداند. حضور افراد ارتش امريكا در منطقه بر ادعاي تبليغاتي تروريستها كه حاكي است امريكا ميخواهد از فرمانروايان ظالم و جبّار و منفور محلي حمايت كند و خاورميانه را تحت كنترل خودش درآورد, دامن ميزند. حضور نظامي امريكا مدام اين نكته را يادآوري ميكند كه اعقاب و بازماندگان امپراتوريهاي بزرگ اسلامي ديگر نميتوانند از خود دفاع كنند و مجبورند جوابگو و تحت سيطرة قدرتهاي كافر باشند. راهحل اين است كه دولتهاي حاكم بر كشورهاي عضو خليجفارس فضايي براي تنفس بيابند تا بتوانند اصلاحاتي در خود به انجام برسانند, اما باز هم بايد از گزند دشمنان خارجي و داخلي خود در امان باشند.
برقراري موازنه ميان اين تهديدهاي سهگانه و خطرات و مصالح و علايق گوناگون بسيار دشوار و سخت خواهد بود.
راهبرد اوّل؛ "مراقبت از دور"
محافظهكارانهترين رويكرد در قبال امنيت خليجفارس بازگشت به راهبرد اوليه امريكا برمبناي ايجاد موازنه در آبهاي ساحلي خواهد بود, هرچند اين بازگشت در عين حال خطر پديدآمدن دوبارة همان معضلاتي را كه باعث شد اين راهبرد در دور اول آزمايش خود شكست بخورد را بهبار خواهد آورد. اگر ايران به سلاح اتمي دست پيدا كند, كشورهاي عضو شوراي همكاري خليجفارس با ايران سازگاري خواهند كرد و ممكن است قدرتهاي خارجي مثل چين وسوسه بشوند كه از آبهاي گلآلود خليجفارس ماهيگيري كنند. بههرحال از اين رويكرد يعني "مراقبت از دور" ممكن است اين بار كلاً بهتر از دفعات قبل مؤثر واقع شود.
راهبرد "مراقبت از دور" چيست؟
اينكه امريكا رد پاي نظامياش را در منطقه در حد چشمگيري كاهش بدهد, فقط نيرويهوايياش را در العديد قطر و ناوگان پنجماش را در بحرين و بعضي تجهيزات از پيش استقراريافتة خود را در كويت (در صورتيكه اين كشورهاي ميزبان از چنين ميهماناني معذب نباشند) حفظ كند و در عراق هم يك پايگاه هوايي و چند پاسگاه زميني خود را نگاهداشته و در سطح سياسي, روابط غيررسمي خود را با كشورهاي عضو خليجفارس تقويت كند, عراق جديد هم احتمالاً به صف آنها خواهد پيوست و ايران همچنان مهار خواهد شد. از طرف ديگر, اين واقعيت محض كه كشورهاي خليجفارس تا اين حد به اين راهبرد علاقهمند شدهاند, باعث خواهد شد كه برنامهريزان امريكا بتوانند مدتي استراحت كنند. اما به استثناي كويت ـ بعد از تجاوز عراق ـ همة كشورهاي عضو خليج نشان دادهاند ارادهاي براي حل مسائل خود ندارند. بيشتر مسائل خود را ناديده ميگيرند تا با آنها رودررو شوند. به همان اندازه كه كاهش حضور نظامي امريكا ممكن است به آنها فرصتي براي اصلاحات بدهد, به همان اندازه هم ممكن است اين كشورها تمام درد خود را حضور نظامي امريكا در منطقه بدانند و با كاهش حضور امريكا فكر كنند ديگر هيچ مشكلي ندارند و اصلاحات داخلي ضرورتي ندارد.
راهبرد دوم؛ "سازمان ناتوي خاورميانه"
دومين رويكرد درقبال امنيت بخشيدن به حوزة خليجفارس عبارت است از ايجاد يك اتحادية دفاعي جديد منطقهاي, از آن نوع كه طي دوران جنگ سرد در اروپا مؤثر واقع شده بود. هدف آن است كه امريكا يك اتحادية دفاعي صوري را همراه با كشورهاي عضو شوراي همكاري خليجفارس و دولتي جديد در عراق تشكيل بدهد و هدف آن است كه امريكاييها درون منطقه, ايرانيها بيرون از آن و عراقيها هم پايين (يعني به عبارتي نقش بر زمين) نگاهداشته شوند. يك تعهد دفاعي صوري, بهترين راه براي حفظ تعهد پايدار امريكا و پيونددادن آن به امنيت منطقه خواهد بود. به هرحال رويكرد راهبرد دوم يعني ايجاد يك اتحادية دفاعي منطقهاي در خليجفارس هم عيوب خاص خود را دارد. ممكن است كشورهاي عضو خليجفارس مايل به چنين پيماني نباشند و بترسند كه با اين پيمان به نوكر صفتي و چاپلوسي و كرنش در برابر استعمار متهم شوند. حتي يك دولت طرفدار در عراق هم ممكن است چنين احساسي داشته باشد و اين اتحاديه كه بر چنين نظمي استوار باشد, از كجا معلوم كه بتواند خطر بيثباتي داخلي در شوراي همكاري خليجفارس را دفع كند؟ به خاطر ضعف نيروهاي مسلح اعضاي چنين اتحاديهاي, اگر تهران تصميم بگيرد كه سياستي تهاجميتر اتخاذ كند, اتحاديه مزبور به احتمال قويتر تلاش ميكند خود را از درون تضعيف كند, نه از بيرون و به كمك حملات مستقيم.
راهبرد سوم؛ "سرزمين تحتالحماية مشترك چند حكومت در خليجفارس و امنيت آن"
اگر بازگشت به روش اوّل يعني "مراقبت از راه دور" و يا روش دوم يعني "ايجاد اتحاديه براي مقابله با بيثباتي داخلي خليجفارس" كافي نباشد, راه سومي هم هست كه دورنمايي وسوسهانگيز و حسرتبار براي فيصلهدادن همزمان اين دو مسئله ارائه ميكند. راهبرد سوم عبارت است از اينكه امريكا يك منطقة بيطرف امنيتي براي خليجفارس ايجاد كند و براي رسيدن به آن از پا ننشيند. اين منطقه كه مشتركاً توسط نيروهاي ذيربط اداره شده و همة آنها بر منطقه نظارت خواهند داشت, بايد از روي تجربيات اروپا در پايان عصر جنگ سرد در زمينة كنترل تسليحاتي الگوبرداري شود. ايجاد يك منطقة بيطرف يا مشترك امنيتي باعث ميشود كشورهاي عضو شوراي همكاري خليجفارس و عراق و ايران گرد هم جمع شوند. هدف نهايي اين است كه در تبادل نظرها پيشرفتهايي حاصل شود كه درنهايت به انعقاد قراردادهاي كنترل تسليحاتي منجر شود. در اين راهبرد سوم جاروجنجال و غوغا بـراي جلـوگيري از توليد سلاحهاي هستهاي نيست و روابط نظامي بين امريكا و كشورهاي عضو خليج
]فارس[ ممكن است به اين شكل به مذاق سكنة خليج ]فارس[ خوشايندتر باشد. دعوت از ايران براي مشاركت در بحث و گفتوگو دربارة معضلات امنيتي در منطقة خليج ]فارس[ باعث خواهد شد تهران حس كند از احترام لازمي كه از واشنگتن ميخواسته بهرهمند شده است. حتي اگر ايران سرسختي نشان بدهد, فاجعهاي بار نميآيد, چرا كه با اين كار در سطح بينالمللي و داخلي در انزوا قرار ميگيرد. بهطوركلي چنين چيزي راه را براي امريكا هموار ميكند تا با راحتي بيشتري از حمايت بينالمللي از تحريمهاي سختتر و ساير اشكال براي اعمال فشار استفاده كند. اما معضل واقعي در ارتباط با اين رويكرد آن است كه ايجاد يك منطقة بيطرف يا مشترك امنيتي در منطقه, ممكن است قابل تحققيافتن نباشد. آوردن اسراييل به چنين نظامي, معضلات ومنازعات بيپايان بر سر روند صلح اعراب و اسراييل و خاورميانه را بيشتر و بيشتر خواهد كرد. با اين همه يك قلمرو بيطرف براي تحقق امنيت منطقه, بهترين چشمانداز ايجاد يك حوزة امن و باثبات را براي خليجفارس ارائه خواهد داد, مشروط بر آنكه بتوان آن را به نحوي بهكار انداخت. اما كارانداختن آن اگر دهها سال طول نكشد, لااقل سالهاي پيدرپي زيادي طول ميكشد. با همة اين اوصاف, ايجاد يك حوزة مشترك و بيطرف نبايد تنها راه و تنها نقطة تمركز تلاشهاي امريكا را براي تدوين يك طرح و نقشة جديد امنيتي در منطقه تشكيل بدهد؛ چرا كه به راهحلهاي بهتري در مدت زمان كوتاهي نياز است. در واقع سه الگويي كه گفته شد, متقابلاً همديگر را خنثي نميكنند و شايد بتوان آنها را به منزلة آخرين گامها در مسير يك فرايند جاري بهحساب آورد؛ يعني پرداختن به هر سه راهبرد, شايد درنهايت فرايندي را باعث شود كه راه براي آنكه امريكا بدون حضور در خليجفارس از مسافتي دور مراقب اوضاع منطقه باشد هموار گرداند و اين تحولي است كه همة طرفهاي ذيربط از آن استقبال خواهند كرد.
سوتيترها:
علت اينكه امريكا ميخواهد نفت خليجفارس در درجة اول "زياد" در درجة دوم "نسبتاً ارزانقيمت" و در درجة سوم هم "وقفهاي در آن رخ ندهد" صرفاً آن است كه اقتصاد جهاني كه در طول پنجاهسال گذشته بهوجود آمده است شالودهاش نفت ارزانقيمت و سرشار است و اگر اين شالوده حذف شود, اقتصاد جهان فروخواهد پاشيد وگرنه مصالح امريكا به "مقدار نفتي" كه خود امريكا از منطقة خليجفارس يا مناطق ديگر وارد ميكند بستگي ندارد
راهبرد "مراقبت از دور" چيست؟ اينكه امريكا رد پاي نظامياش را در منطقه در حد چشمگيري كاهش بدهد
راهبرد دوم يعني ايجاد يك اتحادية دفاعي منطقهاي در خليجفارس هم عيوب خاص خود را دارد. ممكن است كشورهاي عضو خليجفارس مايل به چنين پيماني نباشند و بترسند كه با اين پيمان به نوكر صفتي و چاپلوسي و كرنش در برابر استعمار متهم شوند. حتي يك دولت طرفدار در عراق هم ممكن است چنين احساسي داشته باشد و اين اتحاديه كه بر چنين نظمي استوار باشد, از كجا معلوم كه بتواند خطر بيثباتي داخلي در شوراي همكاري خليجفارس را دفع كند؟
راهبرد سوم عبارت است از اينكه امريكا يك منطقة بيطرف امنيتي براي خليجفارس ايجاد كند و براي رسيدن به آن از پا ننشيند
ايجاد يك منطقة بيطرف يا مشترك امنيتي باعث ميشود كشورهاي عضو شوراي همكاري خليجفارس و عراق و ايران گرد هم جمع شوند
دعوت از ايران براي مشاركت در بحث و گفتوگو دربارة معضلات امنيتي در منطقة خليج ]فارس[ باعث خواهد شد تهران حس كند از احترام لازمي كه از واشنگتن ميخواسته بهرهمند شده است
با اين همه يك قلمرو بيطرف براي تحقق امنيت منطقه, بهترين چشمانداز ايجاد يك حوزة امن و باثبات را براي خليجفارس ارائه خواهد داد, مشروط بر آنكه بتوان آن را به نحوي بهكار انداخت
پرداختن به هر سه راهبرد, شايد درنهايت فرايندي را باعث شود كه راه براي آنكه امريكا بدون حضور در خليجفارس از مسافتي دور مراقب اوضاع منطقه باشد هموار گرداند و اين تحولي است كه همة طرفهاي ذيربط از آن استقبال خواهند كرد
1