تبارشناسي نفتي محافظه‌كاران جديد

   اشاره: آقاي ادوارد ال.‌مورس طي مقاله‌اي در «فصلنامة انرژي آكسفورد» كه ترجمة آن باعنوان «نفت و جنگ» در نشرية چشم‌انداز ايران (شمارة 22) به‌چاپ رسيده است, در پنج مورد به تبارشناسي نفتي محافظه‌كاران جديد ـ كه هم‌اكنون مديريت ايالات‌متحدة امريكا را به‌عهده دارند ـ پرداخته است. از آنجا كه اين نشريه بر آن است تا به مسائل كلان راهبردي ـ و در رأس آنها نفت ـ بپردازد, از كارشناساني كه در اين زمينه صاحبنظر و داراي تجربه مي‌باشند تقاضا نموده كه نظرات كارشناسي خود را به صورت مصاحبه يا مكتوب براي خوانندگان چشم‌انداز ايران ارائه دهند؛ باشد كه در پنجاهمين سال كودتاي نفتي امريكايي ـ انگليسي 28 مرداد 1332 ـ به‌منظور براندازي دموكراسي در ايران ـ گامي در جهت ارتقاي دانش اقتصادي, سياسي و استراتژيك هموطنان عزيز برداشته باشيم.

در اين شماره آقايان غلامحسين حسن‌تاش و حسن خسروي‌زاده, نظر خود را دربارة مطالب مندرج در مقالة آقاي ادوارد ال.مورس ارائه نمودند كه از نظر خوانندگان عزيز مي‌گذرد.

گروه نفت

٭٭٭

 

نياز شديد امريكا به واردات نفت

گفت‌وگو با آقاي غلامحسين حسن‌تاش

¢با تشكر از اين‌كه وقت خود را به ما  و خوانندگان چشم‌انداز ايران, ارزاني داشتيد و در اين گفت‌وگوي زنده شركت نموديد؛ شما تجربياتي در صنعت نفت به‌خصوص در زمان جنگ داشته‌ايد, بنابراين خوشحال خواهيم شد از تجربيات شما بهره‌مند شويم.

£من نيز از مصاحبه با مجلة وزين شما بسيار خرسندم. از آنجا كه پرسش‌‌ها پيرامون ديدگاه نئوكان‌ها دربارة انرژي و نفت مي‌باشد, فكر كنم نياز به بيان يك مقدمه در مورد نئوكان‌ها داشته باشيم, بنابراين من بايد برداشت خود را از تفكرات آنها بگويم؛ به نظر من نئوكان‌ها داراي چند ويژگي مهم‌اند:

  1ـ اينها در دوران بعد از جنگ سرد نتوانستند تعريف جديدي از موقعيت امريكا در دوران پس از فروپاشي شوروي داشته باشند و نتوانستند منافعشان را نيز با اين دوران تطبيق دهند. لذا همان آموزه‌هاي جنگ سرد را درقالب‌هاي جديد ارائه دادند و شروع به تراشيدن دشمنان جديدي كردند و همان اهداف جنگ سرد را پيگيري نمودند. شايد ديدگاه «جنگ تمدن‌ها» نيز از همين واقعيت نشأت گرفته است تا بتواند دشمنان جديدي را در آن راستا تعريف نمايد.

  2ـ نئوكان‌ها, ايدئولوژي‌گرا هستند و مهم‌ترين تفاوتي كه بين محافظه‌‌كاران جديد و قديم با ديگر جمهوري‌خواهان وجود دارد, همين وجه ايدئولوژيك آنها مي‌باشد؛ درحالي‌كه محافظه‌كاران قديم, پراگماتيست يا عملگرا هستند. اما محافظه‌كاران جديد با تأثيراتي كه از دوران جنگ سرد و از ضديت با ماركسيسم دريافت داشته‌اند و به‌دليل كاركردهايي كه براي ايدئولوژي در هدفمندكردن جامعه و جهت‌دادن به آن قائل بودند, به‌دنبال دستيابي به يك ساختار ايدئولوژيك هستند. درواقع اينها قدرت‌طلباني هستند كه منافعشان با اعمال قدرت امريكا در دنيا گره خورده و با توسعه‌طلبي و جنگ‌طلبي امريكا درهم تنيده شده, ولي به‌دليل كاركردهاي ايدئولوژي, تلاش خود را در مسير ايدئولوژي‌سازي به‌كار مي‌بندند. من معتقد به ارائة يك ايدئولوژي منسجم ازسوي آنها نيستم, بلكه به‌دليل كاركردهاي ايدئولوژي, مجموعة به‌ظاهر منسجمي فراهم آورده‌‌اند.

¢گويا برخي نئوكان‌ها متأثر از آموزه‌هاي فلسفي لئواشتراوس هستند و از او الهام گرفته‌اند.

£آنها بيش از آن‌كه متأثر از آموزه‌هاي اشتراوس باشند, به او مراجعه كردند و به اقتباس گزينشي آموزه‌هاي فلسفي او پرداختند و گفتند ايدئولوژي ما, ابتدا و انتهايي دارد و معطوف به يك فلسفه است و اينها درواقع بسياري از آموزه‌هاي اشتراوس را ناديده گرفتند. من اين موضوع را بدين لحاظ تأكيد مي‌كنم كه ما مي‌توانيم انتظار تعارضات زيادي را در اين گروه داشته باشيم, آنها منظومه‌اي از آموزه‌هاي فكري,‌ فلسفي و سياسي متفاوت را به هم گره زده‌اند كه اين منظومه داراي انسجام كافي و لازم نيست. به همين دليل مي‌توان انتظار تعارضات زيادي را از اينها داشت. نئوكان‌ها در مقوله‌هاي نفتي مسائلي را مطرح مي‌كنند كه با استراتژي‌هاي ايالات‌متحده قرابت چنداني ندارد, مثلاً بحث پايين بودن قيمت نفت و...

   گفته مي‌شود كه نئوكان‌ها در دوران اتحاد شوروي, طرفدار پايين‌بودن قيمت نفت بوده‌اند تا بتوانند شوروي را از پاي درآورده و درنهايت به فرايند فروپاشي كمك كنند. توضيح اين‌كه از شوك اول نفتي به بعد درواقع سياست امريكا در زمينة انرژي تعريف شده و بحث مفصلي نيز وجوددارد كه چرا شوك اول نفتي (1973) رخ داد, در ظاهر به نظر مي‌رسد كه مسئله تحريم نفت ازجانب اعراب بود, اما اگر كسي به آن تاريخ و آن دوران برگردد و مطالعة عميق نمايد, شايد حتي شوك اول نفتي هم ناشي از شكل‌گرفتن استراتژي‌هاي نفتي امريكا بوده باشد.

¢ممكن است اين استراتژي را توضيح داده و ريشه‌يابي خود را از آن واقعه مطرح كنيد؟

£امريكايي‌ها فكر مي‌‌كردند كه كشوري هستند با ابعادي از مصرف انرژي كه نمي‌توانند مسئلة انرژي‌شان را درون مرزهاي خودشان حل كنند و بايد اين مسائل را در سطح بين‌المللي حل نمايند. آنها فكر مي‌كردند تحقق استراتژي‌هاي آنها نيازمند افزايش قيمت نفت است و شايد خود تحريم هم با چراغ سبز امريكايي‌ها انجام شد, اما درهرحال استراتژي‌هاي انرژي امريكا, تا اندازه‌اي داراي يك چارچوب ‌ روشن بوده و شامل موارد زير است:

  1ـ بيشترين صرفه‌جويي و بهينه‌سازي در مصرف انرژي.

  2ـ بيشترين جايگزين‌سازي ساير حامل‌هاي انرژي به‌جاي نفت خام.

  3ـ بيشترين جايگزين‌سازي نفت خام اوپك ازطريق توسعة سرمايه‌گذاري در مناطق غيراوپك.

  4ـ كاهش وابستگي به نفت اوپك و خليج‌فارس.

  اين استراتژي مشخصاً از شوك اول نفتي مرتب تكرار شده و در استراتژي امنيت انرژي امريكا باعنوان سياست ملي انرژي امريكا (National Energy Policy) كه در ماه مي 2001 منتشر شد, نيز تكرار شده است. در اوايل دوران رياست‌جمهوري جرج‌بوش پسر, تيمي به‌رياست ديك‌چني ـ كه خودش از نئوكان‌هاست ـ مأمور شد كه سياست انرژي امريكا را بررسي كند, شما اگر اين مجموعه را مطالعه  كنيد, مي‌بينيد كه همان سياست‌هاي نفتي گذشته است كه به‌كار گرفته شده و درواقع چيز جديدي به سياست‌هاي امنيت انرژي امريكا اضافه نشده است.

  مسلم است اين سياست‌ها با قيمت‌هاي پايين نفت توجيه و حمايت نمي‌شود. يعني اگر قيمت‌هاي نفت پايين باشد, اكتشاف و توليد از منابع غيراوپك اقتصادي نخواهد بود و سرمايه‌گذاري زيادي در بازار نفت انجام نخواهد شد. اگر قيمت‌هاي جهاني نفت پايين باشد, ساير سوخت‌ها و انرژي‌ها نمي‌توانند رقابت كنند و سهمشان بالا نخواهد رفت. همچنين اگر قيمت جهاني نفت پايين باشد, سياست‌هاي بهينه‌سازي و صرفه‌جويي در دنيا را كسي به‌طور جدّي دنبال نمي‌كند, بنابراين مجموعة سياست‌هاي امنيت انرژي امريكا را قيمت‌هاي بالاي نفت تضمين مي‌كند. دركنار اين بحث توجه داشته باشيم كه خود امريكا يك توليدكنندة بزرگ نفت و گاز است و صنعت و تجارت نفت يكي از بخش‌هاي مهم اقتصادي امريكا است و خود نئوكان‌ها نيز بخشي از منافعشان به بازار نفت گره خورده است. آقاي ديك‌چني پيش از اين‌كه معاون رئيس‌جمهور بشود, مديرعامل شركت هاليبرتون بود كه اين شركت اكنون هم حرف اول را در عراق پس از جنگ مي‌زند. ديك‌چني و رجال نفتي مشابه و همچنين بخش داخلي نفت امريكا و شركت‌هاي بزرگ امريكايي كه در بيشتر نقاط دنيا فعال هستند نيز قيمت‌هاي پايين نفت را برنمي‌تابند. بنابر ديدگاه نئوكان‌ها كه در مقاله آقاي مورس مطرح شده, آنها طرفدار قيمت‌ پايين نفت هستند تا به كشورهايي مثل ايران (مانند اتحادشوروي سابق) فشار بياورند كه اين با سياست‌هاي بلندمدت امريكا تطبيق ندارد؛ اما اين براي ما يك هشدار جدّي تلقي مي‌گردد؛ چرا كه آنها بيشتر ايدئولوژي‌گرا هستند تا عملگرا, بنابراين ممكن است در يك دوره به‌طور موقت و برخلاف جريان كلي سياست امريكا, قيمت نفت را آن هم در شرايط خاصي پايين بياورند تا ايران مشكل پيدا كند و يا در شرايطي كه مطمئن باشند كه جايگزين‌هاي مناسبي براي نفت خام ما وجود دارد؛ يعني اگر عراق به‌حدي از توليد رسيد كه نگراني‌شان از آن جهت برطرف شد, تحريم‌هاي جدي‌تري را در مورد صادرات نفت ما به‌كار بگيرند. اين نگراني را ما بايد داشته باشيم و درنتيجه براي رفع اين نگراني, ما نيز بايد درجهت قطع وابستگي‌مان به اقتصاد نفت تلاش بيشتري كنيم و مقولاتي مثل صندوق ذخيرة ارزي را جدي‌تر بگيريم. ازسويي نبايد خوشبين باشيم كه اگر يكي ـ دوسال قيمت نفت در سطوح بالايي بوده است, اين وضعيت ادامه پيدا خواهد كرد و اينها ممكن است براي اعمال فشار, اين سياست‌ها را به‌كار بگيرند.

¢وقتي بوش گفت ايران جزو محور شرارت است, صندوق ذخيرة ارزي هم صرف مسائل دفاعي و نظامي شد و به پروژه‌هاي درازمدت نينجاميد.

£در حال حاضر من اطلاعي ندارم كه از اعتبارات صندوق چه استفاده‌اي مي‌شود, ولي من حتي استفاده در پروژه‌هاي بلندمدت را هم از محل اعتبارات اين صندوق صلاح نمي‌دانم. فلسفة وجودي صندوق اين است كه بتواند نوسان‌هاي جهاني قيمت نفت و تأثيرش را در اقتصاد ايران خنثي كند و اگر ما به اين فلسفة وجودي توجه كنيم, نبايد اعتبارات اين صندوق در حيطه‌اي حبس شود و نيز نبايد در سپرده‌گذاري‌هاي بلندمدت و در پروژه‌هاي دير بازده هزينه شود, بلكه هميشه اين ارز بايد در دسترس باشد تا اين اعتبارات به‌سرعت بتواند نقد بشود و اگر به هر دليلي قيمت جهاني نفت سقوط كرد, بتوانيم روند عادي برنامه‌هاي توسعه‌اي‌مان را ادامه بدهيم تا كل اقتصاد ما با پايين‌آمدن قيمت نفت دچار ركود و افت نشود.

¢در نروژ هم همين كار شد و گويا نودميليارد دلار در صندوق ذخيرة ارزي دارد.

£بله, اينها را معمولاً در سپرده‌‌هاي كوتاه‌مدت و يا در جريان‌هايي قرار مي‌دهند كه خيلي زود بتوانند  آنها را تبديل به نقد كنند و در شرايط خاص بتوانند در دسترس قرار بدهند. نكتة ديگري كه در مورد بحث قيمت‌ها مطرح است, اين است كه اينها استدلال مي‌كنند كه قيمت‌هاي بالاي نفت در كشورهايي مثل ايران و عربستان صرف ترويج تروريسم و پشتيباني حزب‌‌الله شده است. تجربة تاريخي نشان داده كه در كشورهاي فقير, گسترش و تكثير تروريسم خيلي بيشتر است. كشورهايي كه مردمشان چيزي را براي ازدست‌دادن ندارند. شما اگر توجه كنيد در خود امريكا دكترين ترومن كه براساس اصل چهار آن برنامه‌هاي توسعه‌اي در ايران شروع شد و سازمان برنامه و بودجه به‌وجودآمد و كمك‌هايي را به ايران در آن چارچوب كردند, شعارش اين بود كه در كشورهاي فقير احتمال بحران و آشوب زياد است و اينها را بايد از فقر مطلق خارج كرد. در اينجا هم نئوكان‌ها دچار نوعي تعارض هستند. تاريخ امريكا نشان مي‌دهد كه در دوره‌هايي قيمت‌هاي بالاي نفت, كشورهاي نفتي را ـ كه كشورهاي حساسي هستند ـ منتفع مي‌كرد. اما كشورهاي فقير بدون منابع نفتي مانند كشورهاي افريقايي را فقيرتر مي‌كرد, البته اين موضوع براي امريكا اهميتي نداشت كه ثبات اجتماعي ـ سياسي در كشورهاي غيرنفتي و فقير به‌وجود نيايد. درواقع آنچه را كه امريكا تروريسم مي‌نامد و ترويج هم پيدا كرده ـ نظير القاعده ـ ناشي از سرمايه‌گذاري‌هاي امريكا و عربستان‌سعودي براي مقابله با انقلاب ايران و اتحاد شوروي بوده است. اين خط‌دهي و سازماندهي القاعده با هماهنگي امريكايي‌ها بوده و چنين نبوده كه صرفاً عربستان سعودي به‌دست  خود اين اقدامات را انجام داده باشد.

¢ما مقاله‌اي ترجمه كرديم باعنوان How Afghans became bad guys افغان‌ها كه بچه‌هاي خوبي بودند, چرا بد شدند؟ پرورش‌يافتة خود ما بودند؟!

£اين سؤال مطرح است كه اگر درواقع پولداربودن اين كشورها عامل ترويج تروريسم است, چگونه افغانستانِ فقير به مهم‌ترين مركز ترويج تروريسم و طالبانيسم تبديل مي‌شود؟

¢آنها تروريسم دولتي را هم مطرح مي‌كنند. مثل سلاح‌هاي  اتمي ـ بيولوژيك ـ شيميايي(A.B.C).

£اگر آن را هم دقيقاً ريشه‌يابي كنيد مي‌بينيد كه با جنگي كه با حمايت گستردة امريكا عيله ايران تحميل شد خود امريكا عاملِ ورود اين سلاح‌ها به منطقه بود. اگر تحريكات امريكا نبود, شايد اين مسائل وارد منطقة ما نمي‌شد. نكتة مهم ديگري كه نئوكان‌ها در اين مقاله مطرح مي‌كنند اين است كه بيش ازآن كه كشور امريكا و غرب نيازمند به نفت خام كشورهاي اوپك باشند, كشورهاي اوپك نيازمند درآمد نفت هستند. اين هم به همان خوي يك‌‌سو‌‌نگري نئوكان‌ها برمي‌گردد. در صورتي‌كه بارها و بارها در فصول مختلف همين سند «سياست ملي انرژي امريكا» و به‌ويژه در بخش خلاصه مديريتي و در فصل آخر آن كه مسائل بين‌المللي مطرح است, تأكيد شده كه بزرگ‌ترين دغدغه و نگراني امنيت انرژي امريكا از ناحية نفت‌خام و واردات نفت‌خام است. امريكا در ساير انرژي‌ها نظير ذغال‌سنگ و گاز مشكلي ندارد, ولي در بخش حمل و نقلش بيشترين وابستگي را به نفت‌خام دارد و توليد نفت‌خام امريكايي‌‌ها  روزبه‌روز كمتر مي‌شود. بيش از يك‌چهارم كل نفت‌خام جهان را به‌تنهايي ايالات‌متحده مصرف مي‌كند و امروز امريكا بيش از يازده‌‌ميليون بشكه نفت‌خام يا فرآورده‌هاي نفتي وارد مي‌كند. آن نفتي كه «خود ـ مصرفي» است, در اقتصاد جهان نقش بسزايي ندارد. اما اهميت واردات نفتي امريكا ـ در چرخة تجارت دنيا ـ بسيار زياد است. زيرا امريكا را آسيب‌پذير مي‌كند. بنابراين منطق نئوكان‌ها, منطق درستي نيست, واقعيت اين است كه آنها شديداً به واردات نفت نيازمندند. به نظر من با اتكا به دو مسئله است كه  نئوكان‌ها اين‌قدر قاطعانه نيازمندي كشورهاي اوپك را به خريد نفت ازسوي امريكا مطرح مي‌كنند؛ نخست ظرفيت‌هاي مازاد توليد اوپك است كه امريكا مشوق آن بود. براي اين‌كه اگر خواستند به كشور خاصي تعرض كنند, كشورهاي ديگر بتوانند عرضه و توليد را جبران بكنند. درواقع اين ظرفيت‌هاي مازاد است كه نگراني‌هاي امريكا را از تعرض به كشورهاي نفتي برطرف مي‌كند, چنانچه در مورد حمله به عراق نيز مشكلي در بازار به‌وجود نيامد, زيرا تحريم‌هايي كه در زمان صدام براي صادرات نفت عراق اعمال شد, به‌وسيلة ظرفيت‌هاي مازاد عربستان‌سعودي و ديگران جبران شد. دوم اين‌كه احساس مي‌كنند كشورهاي اوپك از اتحاد لازم براي سياست‌گذاري‌هاي بلندمدت برخوردار نيستند كه به‌طور مثال بتوانند تصميم عمومي براي تحريم صادرات نفت بگيرند.

¢شايد دليل سوم, وابستگي ما به اقتصاد تك‌محصولي ناشي از فروش نفت باشد.

£بله و اين‌كه مطمئن‌ هستند ما مجبوريم همواره نفت را صادر كنيم. بعضي‌ها در كشور بحث ظرفيت‌هاي مازاد را به‌عنوان ضرورت امنيت ملي مطرح مي‌كنند. ما بايد به‌طور جدي بررسي كنيم كه آيا اين كار ضرورتِ امنيت ملي ماست يا ضرورتِ امنيت ملي امريكايي‌ها؟ به نظر من اين مسئله بيشتر منافع كشورهاي مصرف‌كننده را جواب مي‌دهد و امنيت عرضة انرژي به آنها را تضمين مي‌كند. در مورد شدت وابستگي اقتصادمان به نفت و مسائل ديگر بايد تجديدنظر كنيم. علاوه‌براين ما بايد تلاش كنيم تا ايران جزو كشورهايي باشد كه اوپك را به يك استراتژي بلندمدت برساند كه اعضاي آن در رقابت با همديگر ظرفيت‌سازي‌هاي بي‌رويه نكنند تا مبادا بازار را تحت فشار منفي قرار بدهند.

¢از ظرفيت‌‌سازي بي‌رويه سخن رانديد, ظرفيت‌سازي منطقي چيست؟

£ظرفيت‌سازي‌اي منطقي است كه متناسب با افزايش رشد واقعي تقاضا در دنيا باشد و منافع كشورهاي اوپك را تأمين بكند. در اساسنامة اوپك هدف‌گيري اصلي اوپك حداكثركردن درآمد است, نه حداكثركردن توليد. درآمد, حاصل ضرب ميزان توليد و قيمت (P.Q) است. قطعاً اگر توليد بي‌رويه باشد, قيمت‌ها سقوط كرده و درآمد اوپك كاهش پيدا مي‌كند. درواقع دو كار همزمان انجام مي‌شود, يكي اين‌كه اوپك بخش بيشتري از ثروت ملي و ذخاير نسل‌هاي آينده‌اش را از دست مي‌دهد و ديگر اين‌كه نفت را با قيمت نازل‌تري مي‌فروشد؛ پس آن حاصل‌ضرب را كاهش مي‌دهد. بنابراين اپتيمايزكردن و بهينه‌كردن اين حاصل‌ضرب مستلزم داشتن استراتژي‌هاي بلندمدت است, در صورتي ‌كه متأسفانه در دهه‌هاي اخير كشورهاي اوپك روي رقابت با يكديگر دائماً‌ ظرفيت‌سازي كرده‌اند و خواسته‌اند ظرفيت‌هاي خودشان را به اوپك تحميل كنند و سهمية بيشتري بگيرند.

   بايد در بحث قيمت‌ به يك نكتة خيلي مهم اشاره كنم و آن اين‌ كه در مقالة مورد بحث كه توسط يكي از دست‌اندركاران وزارت خارجة امريكا نوشته شده, به سندي اشاره شده است كه در سال‌هاي 1985 و 1986 مقامات CIA از عربستان سعودي خواستند كه قيمت‌هاي جهاني نفت كاهش پيدا كند, براي اين‌كه به اتحاد شوروي, ليبي و ايران در حال جنگ فشار آورده شود. جالب اين‌كه عربستان سعودي هم تحت پوشش افزايش «سهم بازار» (Fair share) اين سناريو را عملي كرد. من اين را مسئلة خيلي مهمي مي‌دانم؛ تأسف من در اين است كه چرا اخيراً عده‌اي به‌دنبال اين هستند تا بحث مردة سهم بازار را با وجود نتايج بسيار زيانباري كه در آن سال‌ها براي اوپك و كشور ما دربرداشت, دوباره زنده كنند. من برمبناي اين سند مهم اعلام مي‌كنم كه ريشة طرح‌شدن سهم بازار, فشار نئوكان‌ها (گروه ريگان) به شوروي و ايران بوده است. بحث ديگر اين است كه در مقاله گفته شده نئوكان‌ها درصدد انحلال يا تضعيف اوپك هستند. حال سؤال اين‌است كه مگر اوپك از اين چيزي كه هست ضعيف‌تر هم مي‌شود؟ اكنون اوپك به سازماني تبديل شده كه بُرد مؤثر تصميماتش از دوماه فراتر نمي‌رود. واقعاً اوپك در حال حاضر توانايي تصميم‌گيري را, حتي براي يك سال آينده هم ندارد و اوپك به يك تنظيم‌كنندة بازار تبديل شده است. سياست‌هاي اساسي و استراتژيك نفت را كشورهاي صنعتي و «آژانس بين‌المللي انرژي» (I.E.A) طراحي مي‌كنند و اوپك در دامنة اين سياست‌ها به‌صورت منفعل فقط وظيفة تنظيم نوسان‌هاي بازار را انجام مي‌دهد.

¢آيا اين بهينه‌سازي (اُپتيمم‌كردن) قيمت نفت نقطة‌عطفي براي اوپك نبود؟ آيا براي اولين‌بار قيمت‌گذاري به دست توليد‌كننده‌ها نيفتاد؟ آيا اوپك در يك نشست قادر نيست اعلام كند قيمت بهينه  30 تا 35 دلار است؟ و آ‌يا اين موضوع با واكنش امريكا و محافل نفتي روبه‌رو نشد؟

£چند نكته در اين مورد قابل ذكر است. يكي اين‌كه مجموعة‌ عوامل مؤثر بر روي قيمت‌هاي نفت بسيار متنوع است. مسائل اساسي, مسائل سياسي, رواني, طبيعي و حتي توفاني‌شدن دريا كه مي‌تواند منجر به بسته‌شدن يك بندر صادراتي شود, باوجود اين تنوع اگر يك تنظيم‌كننده‌اي براي قيمت‌هاي نفت وجود نداشته باشد حوزة نوساني قيمت‌هاي نفت بسيار گسترده خواهد بود. طبيعتاً چون همة دنيا از قيمت‌هاي جهاني نفت تأثير مي‌پذيرند لذا همه به‌وجود تنظيم‌كننده‌اي نياز دارند كه دامنة نوسانات را از صفر و بي‌نهايت به دامنة مشخصي محدود كند. حال اوپك نقش اين تنظيم‌كننده را ايفا مي‌كند و به نظر من همه بايد به‌نوعي از آن استقبال داشته باشند. اين‌كه تنظيم قيمت در چه محدوده‌اي انجام بشود, مي‌تواند مورد بحث قرار بگيرد, وگرنه نقش اساسي اوپك انكارناپذير است. اگر امريكايي‌ها و كشورهاي صنعتي اوپك را هم حذف بكنند, مجبورند تنظيم‌كنندة ‌ديگري را براي اين منظور جايگزين كنند. به نظر من انحلال اوپك يك شعار غيرعملي است.

  دومين نكته‌ اين است كه آيا واقعاً قيمت‌هاي نفت بالاست؟ نه. اين جوّسازي و تبليغات رواني كشورهاي صنعتي است كه قيمت نفت را بالا نشان مي‌دهد. در بيشتر مطالعاتي كه در اين زمينه انجام شده, مانند دبيرخانة اوپك, سياست ملي انرژي امريكا و حتي در مقالة آقاي مورس اين نكته وجود دارد. اگر شما قيمت‌هاي واقعي نفت را در نظر بگيريد, قيمت واقعي امروز نفت بر مبناي سال 1970 تا 1973 چيزي حدود حداكثر سه‌ونيم تا چهار دلار است. زيرا هم قدرت خريد دلار در برابر كالا كاهش پيدا كرده,‌يعني تورم در دنيا وجود داشته و هم نرخ دلار درمقابل ساير ارزها كاهش يافته است. درواقع اگر قدرت خريد اين بيست‌وپنج تا سي‌دلار را در نظر بگيريم, چيزي بيشتر از سه‌ونيم تا پنج دلار نيست.

¢نظرتان در مورد مسائل درياي خزر چيست؟

£با توجه به مجموعة مطالبي كه گفتم, استراتژي كشورهاي صنعتي, خصوصاً در حال حاضر درچارچوب استراتژي انرژي‌شان و درچارچوب مسائل سياسي‌شان اين است كه از توسعة ظرفيت‌هاي آسياي ميانه و روسيه  حمايت كنند. سياست‌هاي اينها ايجاب مي‌كند كه قيمت نفت خيلي پايين نباشد و مقام‌هاي امريكايي ـ  غير از نئوكان‌ها ـ همين‌طور كه در اين مقاله هم اشاره شده, به همين سطح فعلي از قيمت تقريباً راضي هستند. يا اگر نگويم راضي‌اند, چندان هم ناراضي نيستند. اوپك اساسا ً عملي كه با منافع آنها تعارض داشته باشد انجام نمي‌دهد, منتها كشورهاي صنعتي از سال 1970 به بعد عادت كرده‌اند كه تمام مشكلات اقتصادي‌شان را به اوپك نسبت بدهند كه ‌نوعي فرافكني براي پاسخگويي به مردمشان است و مصرف داخلي دارد.

¢آيا مي‌توان دست به يك تهاجم تبليغاتي زد تا بيشتر سود يك بشكه نفت را دلال‌هاي نفت و حكومت‌هاي كشورهاي مصرف‌كننده نبرند؟

£بله, شما مي‌دانيد كه هفتادوپنج درصد از قيمت هر بشكه فرآوردة نفتي در اروپا ـ كه به دست شهروند اروپايي مي‌رسد ـ ماليات‌هاي مختلفي است كه دولت‌هاي اروپايي مي‌گيرند. يعني ميزان درآمد مالياتي كشورهاي اروپايي از فرآورده‌هاي نفتي, بيش از سه‌برابر درآمد كشورهاي اوپك است.

¢تازه اگر ضريب سرمايه‌گذاري را هم كه معمولاً در كشورهاي اروپايي چهار است در نظر بگيريم, رقم كلاني است.

£نكتة ديگري در مقالة‌ آقاي مورس مطرح شده كه نئوكان‌ها وجود اوپك را مغاير با ارزش‌هاي اقتصاد بازار مي‌دانند؛ اين ارزش‌هاي اقتصاد بازار است كه جوامع مدرن را شكل مي‌دهد كه درواقع آزادگذاشتن قيمت از طريق عرضه و تقاضاست. من فقط به چند نكته در اين مورد اشاره مي‌كنم. يكي اين‌كه خود امريكايي‌ها ـ در مورد بسياري از كالاها آنجا كه منافع اقتصادي‌شان اقتضا مي‌كند ـ در سطح بين‌المللي اين ارزش‌هاي مورد ادعا را به‌شدت زيرپا مي‌گذارند. سوبسيدهاي سنگيني كه اينها به كشاورزان خودشان پرداخت مي‌كنند و مسائل گمركي كه الآن با اتحادية‌ اروپا بر سر آن اختلاف دارند, دليل بارزي بر اين مسئله است. مهم‌تر از همه, ماليات برمصرف نفت است كه مبلغ كلاني را تشكيل مي‌دهد و درمقابل آن سوبسيد به زغال‌سنگ. بنابراين تخطي از آن ارزش‌ها نشان مي‌دهد كه چندان ارزش‌هاي اصيلي نيستند. اگر كسي علاقه‌مند بود كه در اين مورد مطالعة بيشتري كند, توصيه مي كنم كتاب جهاني‌سازي آقاي استيگليتز را كه اخيراً به فارسي هم ترجمه شده مطالعه كند. در آنجا به‌طور گسترده دربارة‌ اين موضوع صحبت مي‌كند كه چگونه امريكايي‌ها درجايي كه منافعشان ايجاب مي‌كند از اصول اقتصاد نئوكلاسيك كه مدعي آن هستند تخطي مي‌كنند و در بازار عرضه و تقاضا دخالت مي‌كنند.

  به‌عنوان جمع‌بندي پاياني معتقدم بسياري از تعارض‌هايي كه در عملكرد امريكايي‌ها در منطقه مي‌بينيد با اين نظريه قابل تبيين و توجيه است كه امريكايي‌ها مجبور هستند تا امنيت انرژي خودشان را در منطقة خليج‌فارس از لابه‌لاي ناامني اين منطقه استخراج كنند.

¢آيا اين خط نئوكان‌ها و اسراييلي‌هاست؟

£فكر كنم بله, درواقع اين چيزي است كه به امريكايي‌ها تحميل شده و خصوصاً نئوكان‌ها. عمل امريكا نشان مي‌دهد كه اين پديده هميشه وجود داشته است. پيدايش اسراييل, تحريك كردن عراق به جنگ با ايران و حمله به عراق اين نظريه را نشان مي‌دهد. شما مي‌بينيد كه دائماً اين منطقه ناامن نگاه داشته شده است. اگر قرار است ثباتي باشد تا منطقه انرژي دنيا را تأمين كند, چرا بايد اين اتفاق بيفتد؟ استدلالي كه من در اين مورد دارم اين است كه ما اگر عناصري را كه امنيت منطقه را  تضمين مي‌كند آناليز كنيم, يعني بگوييم اگر اين منطقه بخواهد امن شود چه اتفاقاتي بايد در اين منطقه بيفتد؟ من فقط به بعضي از آنها اشاره مي‌كنم كه روشن‌تر است. يكي اين‌كه كشورهاي منطقه بايد توسعه پيدا كنند. در كشوري كه توسعه ‌نيافته است, هميشه احتمال ناامني در آن وجود دارد. بنابراين امنيت منطقه مستلزم توسعه‌يافتن تك‌تك كشورهاي منطقه است. علاوه‌براين امنيت منطقه مستلزم گسترش روابط دوجانبه و چندجانبه بين كشورهاي منطقه است. شما همين دوعامل را در نظر بگيريد. توسعه‌يافتگي به چه معناست؟ آيا كشوري كه اقتصادش وابسته به نفت است توسعه‌يافته است؟ نه. يعني اگر ما بخواهيم به بحث توسعه بپردازيم؛ كشوري كه اقتصادش وابسته به تك‌محصولي است هرگز توسعه‌يافته نيست. يعني توسعه‌يافتگي مستلزم اين است كه اين اقتصاد متنوع بشود, مستلزم اين است كه اقتصاد صنعتي بشود. بنابراين اگر اقتصادهاي منطقه توسعه‌يافته بشوند كشورها وضعيتي را خواهند داشت كه اصولاً ممكن است نفت قابل توجهي براي صادرات نداشته باشند. كشوري كه صنعتي شد و كالاهاي متنوعي را توليد و صادر ‌كرد, ممكن است نفت زيادي براي صادركردن نداشته باشد. مهم‌تر اين‌كه كشوري كه توسعه‌يافته شد و اقتصادش متنوع شد, شدت وابستگي اقتصادش به نفت كاهش پيدا مي‌كند. بنابراين همان‌طور كه پيشتر اشاره كرديم, مجبور نيست تحت هر شرايطي هر سياستي را تحمل كند و نفتش را صادر كند. توسعة روابط دوجانبه و چندجانبه بين كشورهاي منطقه يعني چه؟ يعني اين‌كه اقتصادهاي اين كشورها مكمل يكديگر بشود. امروزه اقتصادهاي منطقه اقتصادهاي رقيب هستند. همة آنها نفت توليد مي‌كنند و با اقتصاد كشورهاي صنعتي تكميل مي‌شوند. ولي اگر روابط بخواهد در منطقه گسترش پيدا كند, توسعة روابط سياسي مستلزم توسعة روابط در جنبه‌هاي مختلف و گسترده ازجمله در جنبه‌هاي اقتصادي است و اين مستلزم آن است كه اين اقتصادها تبديل به اقتصادهاي مكمل همديگر بشوند, يعني به سمت اتحاديه‌هاي اقتصادي منطقه‌اي حركت كنند, بازارهاي مشتركي را به‌وجود بياورند. اگر هم چنين اتفاقي بيفتد, باز قدرت هماهنگي و تأثيرگذاري اينها در يك مسئله خاصي كه نفت است بسيار زيادتر مي‌شود. بنابراين امريكايي‌ها احساس خطر مي‌كنند كه اگر اين منطقه بخواهد روي آرامش و توسعه به خودش ببيند و روابط منطقه‌اي گسترش پيدا كند اين مسئله قدرتي را در منطقه به‌وجود مي‌آورد كه امريكايي‌ها به‌راحتي نمي‌توانند تحمل كنند تا اين‌كه انرژي و منابع نفتي خودشان را از منطقه تأمين كنند. ضرب‌المثل‌ فراگيري است كه مي‌گويد تا وقتي نفت در منطقه هست اين منطقه روي آرامش را به خودش نخواهد ديد. البته تا وقتي كه از يك‌سو نفت هست و از ديگر سو امريكا قدرت مطلق‌العنان دنياست, اين وضع وجود دارد. زماني منطقه روي آرامش به خودش خواهد ديد كه يا قدرت امريكا افول كند و يا اين‌‌كه محوريت نفت در اقتصاد منطقه از بين برود. به نظر من اين در طراحي استراتژي‌هاي بلندمدت ما مسئلة بسيار تعيين‌كننده و مهمي است.

¢با توجه به وضع موجود كه هم قدرت امريكا خيلي زياد است و هم بودجة پانصدميليارددلاري نظامي دارد و از سوي ديگر مرض مزمن اعتياد به درآمد نفت هم وجوددارد. (و گامي جدي در جهت رهايي از آن هم برداشته نشده است.) پيشنهاد عملي شما چيست؟ صندوق ذخيرة ارزي است يا چيز ديگر؟

£صندوق ذخيرة ارزي فقط يك تأثير كوتاه‌مدت دارد, آن هم براي خنثي‌كردن اثر نوسان‌هاي قيمت جهاني نفت روي برنامه‌هاي توسعة اقتصادي و بودجه‌هاي سالانة ما. ولي اين‌كه ما بخواهيم خودمان را از آفت نفت و آلودگي اقتصادمان به نفت نجات بدهيم, مستلزم چند عامل است؛ نخست برنامه‌هاي بلند مدت است و دوم تعقيب يك خط‌مشي درست توسعة اقتصادي كه توافق ملي روي آن وجود داشته باشد و اطمينان داشته باشيم كه مي‌تواند كشور را به توسعه نزديك كند.

¢يك قانون ساده وجود دارد كه در برابر هر يك بشكه توليد بايد دو بشكه اكتشاف بشود. اگر اين اصل ساده را تقويت و تبليغ كنيم, مصرف‌كننده‌ها نيز بايد در سرمايه‌گذاري‌ سهيم بشوند يا با نرخ بهره كم به ما وام بدهند. چرا ما بايد تمام هزينه‌هاي اين سرمايه‌گذاري‌ها را بدهيم؟ نمي‌شود اين را تبليغ كرد و يك آموزش كلي در منطقه و دنيا ايجاد كرد؟

£ذخاير نفت دنيا محدود است و ذخاير نفتي بزرگ دنيا با ابتدايي‌ترين تكنولوژي‌هاي اكتشافي شناخته شده است و هرچقدر تكنولوژي‌هاي اكتشافي توسعه پيدا مي‌كند, ديگر نمي‌شود انتظار اكتشاف مخازن بزرگي مثل اهواز و مارون را داشت. اين تكنولوژي‌هاي پيشرفته‌تر مانند آن است كه ذره‌بين ما روز‌به‌روز قوي‌‌تر بشود. ذره‌بين قوي‌تر چيزهاي كوچك را پيدا مي‌كند كه با آن ذره‌بين ضعيف‌تر قابل اكتشاف نبودند. چون شما اين را سؤال كرديد, من اصرار دارم مطرح كنم كه ما نبايد جوي را در كشور به‌وجود بياوريم كه در مردم و مديران خودمان اين انتظار به‌وجود بيايد كه ما با تكنولوژي‌هاي پيشرفتة اكتشافي احتمال اين‌كه دوباره ذخاير عظيمي پيدا كنيم هست. ما ذخاير عظيم خودمان را با همان تكنولوژي‌هاي سادة اكتشافي پيدا كرديم و با  تكنولوژي‌هاي پيشرفته‌تر ذخاير كوچك‌تر و ناشناخته‌تري را ممكن است پيدا كنيم كه حجم قابل توجهي به ذخاير ما اضافه نخواهند كرد. ممكن است ذخايري وجود داشته باشد,‌ ولي شما مطمئن باشيد كه اگر اينها ذخاير بزرگي بودند قبلاً خودشان را با تكنولوژي‌هاي ساده نشان مي‌دادند. مطالعات اولية اكتشافي در سراسر خاك ايران انجام شده, در جاهايي كه گمانه‌هاي قوي‌تري متصور بوده, كارهاي اكتشافي در مراحل پيشرفته‌تر وارد شده است. در جاهايي كه گمانه‌هاي قوي‌اي متصور نبوده, سرمايه‌گذاري اكتشافي پيشرفته‌تري انجام نشده, بنابراين اگر ما مراحل پيشرفته‌تر اكتشافي را در آن مناطق دنبال كنيم, ممكن است ذخاير نفتي پيدا كنيم, ولي قطعاً‌ شما انتظار ذخايري كه مثل ذخاير خوزستان و زاگرس باشد نمي‌توانيد داشته باشيد. يكي از نكات كليدي طرح جامعي كه ما بايد داشته باشيم اين است كه استراتژي نسبت ذخاير به توليد را مشخص كنيم. شايد در سطح مجمع تشخيص مصلحت نظام و...

¢اين نسبت بايد چقدر باشد؟

£اين در كشور ما تعريف نشده است.

¢در دنيا چه؟

£در دنيا, منطقه به منطقه فرق مي‌كند. مثلاً در امريكاي شمالي اين نسبت بيست‌وپنج‌سال است. در منطقة خليج‌فارس حدود شصت ـ هفتادسال است بيشتر يا كمتر. اين بايد در كشور تعيين بشود. بايد ‌گفته شود؛ آقاي شركت نفت تو هرچقدر دلت مي‌خواهد (با در نظرگرفتن نسبت ذخاير به توليد) توليد كن. در اين صورت وقتي كه اكتشاف جديدي انجام نشود, شركت نفت موظف است كه توليدش را كم كند يا اگر بخواهد توليدش را حفظ كند, بايد حتماً اكتشاف جديد بكند. معمولاً دستگاه حاكميت اين نسبت را مشخص مي‌كند و شركت نفت درچارچوب اين استراتژي حركت مي‌كند.

¢آيا به اين دليل فني مي‌توان گفت از آنجا كه امريكا نمي‌تواند نسبت به ذخاير به توليد را در داخل خود ثابت نگه‌‌دارد, بنابراين نياز به اكتشاف جديد دارد كه چون اين امر در داخل ميسر نيست, پس بايستي به ذخاير ثابت شده و مناطق اكتشاف‌نشده دسترسي داشته باشد. آيا اين موضوع مي‌تواند محرك  حضور او در خاورميانه, خليج‌فارس و اشغال عراق باشد؟

£من مقاله‌اي نوشتم باعنوان «موج دوم جهاني‌شدن نفت» در آنجا اين بحث را مطرح كردم كه صنعت نفت قديمي‌ترين و اولين صنعت جهاني بوده است. شما مي‌بينيد كه اولين اكتشاف نفت ايران با بستن قرارداد با خارجي‌ها انجام مي‌شود. هفت خواهران نفتي تقريباً از دهة 1900 به بعد به تمام صنعت نفت دنيا مسلط بودند. بنابراين صنعت نفت از اول جهاني بوده است. اين صنعت,‌ در يك دوره با ملي‌كردن‌ها روبه‌رو مي‌شود. يعني ازسويي كشورهاي نفت‌خيز به اهميت نفت بيشتر پي مي‌برند و به ملي‌كردن نفت مي‌پردازند و ازسوي ديگر بعد از شوك اول نفتي كشورهاي مصرف‌كننده ـ همان‌طور كه اشاره كردم ـ استراتژي‌شان بر اين مبنا قرار مي‌گيرد كه وابستگي خودشان را به منطقة خليج‌فارس و اوپك به حداقل برسانند. يعني به‌صورت نانوشته نوعي هماهنگي به‌وجود مي‌آيد ‌كه كشورهاي توليدكنندة نفت در لاك انزواي نسبي حركت مي‌كنند و خودشان را از شركت‌هاي بزرگ نفتي جدا مي‌كنند و شركت‌ها هم اعتراصي ندارند چون اولويت آن در جاهاي ديگر است. در دهة اخير وابستگي اجتناب‌ناپذير كشورهاي صنعتي به نفت‌خام اوپك و خليج‌فارس در حال افزايش است. البته نه اين‌كه اين وابستگي از سر علاقه‌مندي باشد, بلكه همان استراتژي گذشته را دارند. يعني مي‌خواهند حداقل وابستگي را داشته باشند, ولي چون نفت‌خام ساير مناطق غيراوپك در حال فروكش كردن است, به‌صورت اجتناب‌ناپذيري وابستگي‌شان به خليج‌فارس افزايش مي‌يابد. بنابراين در چنين شرايطي علاقه‌مند هستند كه حضور داشته باشند؛ يعني ديگر آن انزوا را نمي‌پذيرند. چون اين وابستگي به‌صورت اجتناب‌ناپذير افزايش پيدا مي‌كند, مي‌خواهند براي تأمين امنيت انرژي خودشان به اين كشورها برگردند و در آن حضور داشته باشند و شما مي‌بينيد كه موج دوم جهاني‌شدن نفت مطرح مي‌شود. يعني شركت‌هايي كه در دوره‌اي تا حدودي از اين مناطق بيرون رفته بودند و مشكل چنداني هم از اين بابت نداشتند و به ساير مناطق غيراوپك پرداخته بودند, اكنون برمي‌گردند تا جاي پاي خودشان را در مناطق اوپك محكم ‌كنند. اين مسئله‌اي است كه ما بايد در سياست‌گذاري نفتي‌مان خيلي به آن توجه داشته باشيم.

 


 

سوتيترها:

 

نئوكان‌ها در دوران بعد از جنگ سرد نتوانستند تعريف جديدي از موقعيت امريكا در دوران پس از فروپاشي شوروي داشته باشند و نتوانستند منافعشان را نيز با اين دوران تطبيق دهند. لذا همان آموزه‌هاي جنگ سرد را درقالب‌هاي جديد ارائه دادند و شروع به تراشيدن دشمنان جديدي كردند و همان اهداف جنگ سرد را پيگيري نمودند

 

نئوكان‌ها, ايدئولوژي‌گرا هستند و مهم‌ترين تفاوتي كه بين محافظه‌‌كاران جديد و قديم با ديگر جمهوري‌خواهان وجود دارد, همين وجه ايدئولوژيك آنها مي‌باشد؛ درحالي‌كه محافظه‌كاران قديم, پراگماتيست يا عملگرا هستند. اما محافظه‌كاران جديد با تأثيراتي كه از دوران جنگ سرد و از ضديت با ماركسيسم دريافت داشته‌اند و به‌دليل كاركردهايي كه براي ايدئولوژي در هدفمندكردن جامعه و جهت‌دادن به آن قائل بودند, به‌دنبال دستيابي به يك ساختار ايدئولوژيك هستند

 

نئوكان‌ها در مقوله‌هاي نفتي مسائلي را مطرح مي‌كنند كه با استراتژي‌هاي ايالات‌متحده قرابت چنداني ندارد, مثلاً بحث پايين بودن قيمت نفت و...

 

 

چرا شوك اول نفتي (1973) رخ داد, در ظاهر به نظر مي‌رسد كه مسئله تحريم نفت ازجانب اعراب بود, اما اگر كسي به آن تاريخ و آن دوران برگردد و مطالعة عميق نمايد, شايد حتي شوك اول نفتي هم ناشي از شكل‌گرفتن استراتژي‌هاي نفتي امريكا بوده باشد

 

در اوايل دوران رياست‌جمهوري جرج‌بوش پسر, تيمي به‌رياست ديك‌چني ـ كه خودش از نئوكان‌هاست ـ مأمور شد كه سياست انرژي امريكا را بررسي كند, شما اگر اين مجموعه را مطالعه  كنيد, مي‌بينيد كه همان سياست‌هاي نفتي گذشته است كه به‌كار گرفته شده و درواقع چيز جديدي به سياست‌هاي امنيت انرژي امريكا اضافه نشده است

 

آنچه را كه امريكا تروريسم مي‌نامد و ترويج هم پيدا كرده ـ نظير القاعده ـ ناشي از سرمايه‌گذاري‌هاي امريكا و عربستان‌سعودي براي مقابله با انقلاب ايران و اتحاد شوروي بوده است. اين خط‌دهي و سازماندهي القاعده با هماهنگي امريكايي‌ها بوده و چنين نبوده كه صرفاً عربستان سعودي به‌دست  خود اين اقدامات را انجام داده باشد

 

بزرگ‌ترين دغدغه و نگراني امنيت انرژي امريكا از ناحية نفت‌خام و واردات نفت‌خام است

 

بعضي‌ها در كشور بحث ظرفيت‌هاي مازاد را به‌عنوان ضرورت امنيت ملي مطرح مي‌كنند. ما بايد به‌طور جدي بررسي كنيم كه آيا اين كار ضرورتِ امنيت ملي ماست يا ضرورتِ  امنيت ملي امريكايي‌ها؟

 

ما بايد تلاش كنيم تا ايران جزو كشورهايي باشد كه اوپك را به يك استراتژي بلندمدت برساند كه اعضاي آن در رقابت با همديگر ظرفيت‌سازي‌هاي بي‌رويه نكنند تا مبادا بازار را تحت فشار منفي قرار بدهند

 

قطعاً اگر توليد بي‌رويه باشد, قيمت‌ها سقوط كرده و درآمد اوپك كاهش پيدا مي‌كند. درواقع دو كار همزمان انجام مي‌شود, يكي اين‌كه اوپك بخش بيشتري از ثروت ملي و ذخاير نسل‌هاي آينده‌اش را از دست مي‌دهد و ديگر اين‌كه نفت را با قيمت نازل‌تري مي‌فروشد

 

اگر شما قيمت‌هاي واقعي نفت را در نظر بگيريد, قيمت واقعي امروز نفت بر مبناي سال 1970 تا 1973 چيزي حدود حداكثر سه‌ونيم تا چهار دلار است. زيرا هم قدرت خريد دلار در برابر كالا كاهش پيدا كرده,‌يعني تورم در دنيا وجود داشته و هم نرخ دلار درمقابل ساير ارزها كاهش يافته است

 

استراتژي كشورهاي صنعتي, خصوصاً در حال حاضر درچارچوب استراتژي انرژي‌شان و درچارچوب مسائل سياسي‌شان اين است كه از توسعة ظرفيت‌هاي آسياي ميانه و روسيه  حمايت كنند

 

مقام‌هاي امريكايي ـ  غير از نئوكان‌ها ـ به همين سطح فعلي از قيمت تقريباً راضي هستند. يا اگر نگويم راضي‌اند, چندان هم ناراضي نيستند

 

 

كشورهاي صنعتي از سال 1970 به بعد عادت كرده‌اند كه تمام مشكلات اقتصادي‌شان را به اوپك نسبت بدهند كه ‌نوعي فرافكني براي پاسخگويي به مردمشان است و مصرف داخلي دارد

 

 

هفتادوپنج درصد از قيمت هر بشكه فرآوردة نفتي در اروپا ـ كه به دست شهروند اروپايي مي‌رسد ـ ماليات‌هاي مختلفي است كه دولت‌هاي اروپايي مي‌گيرند. يعني ميزان درآمد مالياتي كشورهاي اروپايي از فرآورده‌هاي نفتي, بيش از سه‌برابر درآمد كشورهاي اوپك است

 

 

امريكايي‌ها مجبور هستند تا امنيت انرژي خودشان را در منطقة خليج‌فارس از لابه‌لاي ناامني اين منطقه استخراج كنند