چشمانداز خوانندگان
درخصوص مصاحبة آقاي موسوي تبريزي با نشرية چشمانداز ايران
بخشي از نامة آقاي علي سليماني خطاب به آيتالله موسوي تبريزي, شامل خاطرات تلخ ايشان از زندان تبريز ميباشد كه براي آيتالله موسوي تبريزي خواهيم فرستاد. ما ضمن احترام به احساسات ايشان, محورهاي اصلي اين نامه را به اطلاع خوانندگان ميرسانيم:
سيخرداد سال 1360 يكي از حساسترين رويدادهاي كشور بهشمار ميرود كه در آن اوضاع بحراني هزاران هزار انسان, قرباني سياستهايي گرديدند كه هنوز هم آن سياستها با گذشت نزديك به دو دهه مورد بررسي قرار نگرفته و تحليلي مشخص از آن اوضاع نابسامان داده نشده است؛ بهجز نشرية چشمانداز ايران كه گامهايي در آن خصوص برداشته و تحليلهايي هرچند كلي و با ابهام ارائه دادهاند گرچه چنين تحليلي در اين سكوت, خود نيز قابل ستايش است. بازيگران سياسي آن روز گروهي در داخل و گروهي ديگر در خارج از كشور با هر وضعيتي كه باشد اكنون بهسر ميبرند و اغلب داخل نشينان نيز در انزواي سياسي و تقريباً دور از حكومتداري زندگي سياسي خود را ميگذرانند و عدهاي از اين آقايان سعي بر آن دارند كه آن روزهاي سياهي كه بر روي كشور سايه افكنده بود و خود در آن جريانات بيشترين سهم را داشتند بهدست فراموشي بسپارند و خويشتن را تطهير نمايند. آيا واقعاً اين كار شدني است؟ مصاحبهاي را در شمارة 22 نشرية چشمانداز ايران كه آقاي موسوي تبريزي درخصوص حوادث 30 خرداد سال 60 كرده بودند, خواندم. البته به صورت كلي وارد بحث شده و از جزييات قضيه بهسادگي گذشته بودند. شايد اين جزييگويي و پردازش به آن برايشان مسئلهآفرين باشد و يا شايد هم موضوع بحث را نخواستهاند به جزييات بكشانند كه فرصت زيادي را طلب نمايد و واقعاً چنين چيزي از حوصلة يك نشريه هم خارج است. ولي چيزي كه قابل انكار نيست اين است كه آقاي موسوي تبريزي يكي از صحنهگردانان آن روز بود, بهطوريكه خود بنده در سير حوادث آن روز قرار داشتم و يكي از شاهدان حوادث فوق بودم. گرچه با گذشت زمان, ايشان در انزواي سياسي قرارگرفتهاند و اكنون بهظاهر در بيرون از صحنه قرار دارند كه در اين پروسه, ايشان در مصاحبة خويش سعي دارند كه از خود چهرهاي رئوف و مهربان بسازند.
خدا شاهد و گواه است قصد تخريب و يا خدايي ناكرده قصد توهين به ايشان را نداشته و ندارم. همانطوريكه عرض شد از نزديك شاهد عملكرد ايشان در زندان تبريز بودم, چنين روحيهاي را هرگز در ايشان نديدم و همة كسانيكه در آن زمان در زندان تبريز بودند شاهد برخوردهاي ايشان هستند... اكنون هم شاهدان عيني همان حوادث چه داستانهاي هولناكي را كه نقل نميكنند, حتي اگر آنها گناهكار هم بودند ميبايست از طريق قانون و يا حداقل طبق موازين شرعي با آنها برخورد ميشد. يعني آن چيزي كه آقاي موسوي تبريزي مدعي آن هستند كه به خاطر آن انقلاب كردهاند. حالا از اين مسائل ميگذريم و آن را به حساب انگهاي سياسي ميگذاريم كه در حق ايشان انجام ميگيرد, ولي من ميخواهم آن چيزي كه خود در زندان تبريز به چشمان خويش مشاهده كردهام بازگو كنم.
در زمانيكه ايشان حاكم شرع دادگاه انقلاب تبريز بودند, هركس به دادگاه فراخوانده ميشد هيچ اميدي به بازگشت نداشت و همه در ماتم فروميرفتند... بله آقاي موسوي آنها تروريست بودند, ضدانقلاب بودند, ضدبشريت و انسانيت بودند, ولي با همة اينها, آنها انسان بودند و بايد با آنها بهصورت انساني برخورد ميشد, نه با آن وضعي كه متأسفانه دچار آن بودند.
در مصاحبة خويش ميفرماييد بچهها را به تندروي واداشتند و در زندان اوين با زندانيان با خشونت برخورد ميشد. اگر اين برخوردها باعطوفت و رأفت بوده, پس آن خشونتها كه شما اكنون از آن اظهار تأسف ميكنيد چه بوده است؟
خودتان ميفرماييد حضرت امام فردي منضبط و قانونمند بودند و احترام خاصي به قوانين كشور ميگذاشتند و اگر حضرتعالي بهعنوان دادستان كل انقلاب دستوري صادر ميكرديد كه هيچكس حق ندارد با زندانيان باخشونت و غيرقانوني برخورد كنند, آيا حضرت امام با اين دستور شما مخالفت ميكردند؟ طبق اعترافات شما, بهطور حتم از اين موضوع حمايت ميكردند. شما چه دستوري در اين خصوص به زيرمجموعة خويش ابلاغ كردهايد؟ كدام هيئت را براي بررسي وضعيت زندانيان كشور در طول صدارت خويش به زندانها فرستاديد كه اكنون ما هم بگوييم كه آقاي موسوسي تبريزي در طول خدمات دولتي خويش اين خدمت را به زندانيان مظلوم كردند؟... اين وظيفة قوةقضاييه و مخصوصاً دادستاني انقلاب بود كه با خشونتها و بيقانونيها برخورد كند. حوادث ورزشگاه امجديه نقطة عطفي براي اين خشونتها بود كه حتي مرحوم احمد خميني نيز به آن اعتراض كردند, ولي در آن خصوص چهكسي دستگير و چهكسي محاكمه شد؟ اگرچه اين موضوع قبل از صدارت جنابعالي بود, ولي همين سياست, باز هم در روند سياسي كشور ادامه يافت... آقاي موسوي اگر چنين كساني محاكمه ميشدند, حوادث سيخرداد پيش نميآمد. نتيجة آن متأسفانه همان شد كه كشور ما نيروهاي عظيم و مخلص و متدين و تحصيلكردة خويش را مظلومانه از دست داد و ما در برابر هم قرار گرفتيم. مسئولين به فرزندان خود حكم اعدام دادند و تمام عاطفهها زير پا گذاشته شد...
بياييد واقعيتهاي عيني اين وقايع را روشن كنيم تا حقيقت را در تاريخ ثبت كنيم و نام نيك شما را براي هميشه در اذهان خلق قهرمان آذربايجان زنده نگهداريم...
علي سليماني
جناب آقاي ميثمي
در نشرية شمارة 21 «چشمانداز ايران» كه ازسوي شما در ايران انتشار مييابد, نوشتهاي را خواندم باعنوان «نگاهي به فراز و فرود شوراي ملي مقاومت» كه در آن ادعا شده است كه من نيز پس از بهوجودآمدن «شوراي ملي مقاومت» به آن سازمان پيوستهام. اين ادعا دروغ است و به همين دليل خواهشمندم به آگاهي خوانندگان نشرية «چشمانداز ايران» برسانيد كه من هيچگاه عضو «شوراي ملي مقاومت» نبودهام, بلكه يكي از منتقدان اين «شورا» بودهام و طي نوشتههاي بسيار كوشيدم آشكار سازم كه نميتوان با متحدساختن سازمانها, گروهها و شخصيتهاي سياسي كه بسياري از آنها فاقد وجاهت دموكراتيك هستند, شورايي را براي تحقق ايراني دموكراتيك بهوجودآورد...
با احترامات فائقه
منوچهر صالحي ـ آلمان
پرسشي از آقاي علويتبار
آقاي علويتبار در گفتوگويي با چشمانداز ايران شمارة 19 فرمودند «جامعه خشونت را تشويق ميكرد!» بايد توجه داشته باشيم آيا توده خود مولد تفكر است؟ ايشان اين سؤال را بايد پاسخ دهند كه آيا توده قدرت تحليل دارد؟ آيا تفكر توده را بايد در حد تفكر توده قبول داشت يا تحليل علمي؟ همه ميدانيم در سال 1358چه كساني تفكر خشونت را تبليغ ميكردند و چه كساني ميتوانستند از خشونت جلوگيري كنند, ولي نكردند. بهجاي دوستي دشمني را رواج دادند و بهجاي عشق نفرت را.
ابوالقاسم پاشا زانوس
پرسشهايي براي تأمل
مصاحبه با آقاي دكتررستگار را در نشريه مطالعه كردم. با تشكر از اينكه در اين شرايط باعث انتقال افكار و انديشهها ميشويد, آقاي دكتررستگار در مصاحبة خود گوشهاي از تاريخ معاصر ايران را با بيان مخصوص به خود كه سرشار از صداقت و خلوص ميباشد به شكل و شيوهاي جذاب و آموزنده بيان كردهاند. (اين خود متأثر از تاريخ معاصر است)
همچنين محورها و پرسشهاي مستقلي برايم مطرح است كه اشاره به آنها را در اينجا لازم ميبينم.
ـ امپراتوريها (تمدنها) در طول تاريخ چگونه بهوجود آمدند و چگونه رو به افول رفتند؟
ـ سازمان ملل براي حل و فصل مسائل جهاني كاراتر است يا امريكا؟
ـ چه روشهايي براي اصلاح سازمان ملل يا امريكا ـ در صورت اصلاحپذيري آنها ـ وجود دارد؟
ـ بزرگترين نقطهضعف امپراتوري امريكا چيست؟
ـ ساخت قدرت امريكا (سياسي, اقتصادي, اجتماعي و فرهنگي) چگونه است؟ آيا در تصميمگيريها توازني بين آنها وجود دارد؟
ـ چه ساختار قدرتي از درون توحيد بيرون ميآيد, مردمسالاري يا استبداد؟ (منظور در حوزة انديشه است, نه در حوزة سياست)
ـ اگر تفكرات حاكم بر كاخ سفيد ايدئولوژيك گردد, احتمالاً با توجه به شرايط جهاني و ديدگاههايي كه با امريكا برخورد ايدئولوژيك دارند, شايد شانس موفقيت بيشتري دارند كه حركت رو به جلوي جامعه جهاني را افزايش ميدهد. چه راهكاري براي جلوگيري از تفكرات ايدئولوژيك مخالف نظم جهاني وجود دارد تا اين تفكرات با شرايط سازگار نگردد؟
ـ آيا روند رو به رشد حيات و زيست انساني كه امروز به اين درجه از تكامل در كرة زمين رسيده, توانايي حفظ بقاي خود را دارد يعني قوانين و نيروهاي دخيل در حركت روبهجلوي مادي و اجتماعي خود را شناخته تا آنها را در راستاي مشي الهي (نظام طبيعت) درست بهكار برد؟
ـ آيا اصولاً اين شكل از حيات, توانايي رسيدن به درجات متعالي را دارد و ما فرصتي براي آزمودن خطاهاي ديگران داريم؟
ـ آيا خداوند وقتي انسان را ميآفريند و به همة فرشتگان ميگويد او را سجده كنند, در آن صورت اگر شيطان هم ما را سجده ميكرد, ما زودتر از اينها نابود نميشديم؟ شيطان با نشان دادن نقاط ضعف انسان به خداوند, باعث تنزل درجة ما گرديد تا با طي كردن مراحل اول تكامل و برطرف كردن نقاط ضعف ابتدايي در حركت تكاملي كاراتر گرديم؟
ـ به نظر ميرسد جهان سوم و حتي خود جهان اول و دوم با كار زياد, هزينة تحقيقات علوم جديد را كه ميتواند حيات را نجات دهد ميپردازد. آيا اين كار با نيروهاي حاكم بر نظام طبيعت (مشي الهي) سازگار و همسو است؟
ع.پ
بازخواني سمبلهاي تاريخ معاصر
نشرية چشمانداز ايران نشريهاي است كه تا حدامكان بيطرفانه به مباحث حساس سياسي معاصر ميپردازد. مباحثي كه با شرايط فرهنگي و اقتصادي جامعه و يكسونگريها ميروند كه به ورطة فراموشي سپرده شوند. آنچه كه خيلي مهم به نظر ميرسد, بررسي چند مقطع مهم از تاريخ معاصر كشورمان است:
1ـ علل گرايش جوانان و روشنفكران و ديگر اقشار جامعه به حزبتوده و اينكه روشن شود همة اعضاي آن لزوماً وطنفروش نبودند؛ زيرا بايد پذيرفت براي جواناني پرشور كه دغدغة اصلاحات در جامعة آن روز داشتند, مأمني بهتر يافت نميشد و ماهيت وابستة آن بر همه آشكار نبود.
2ـ بحث بيشتر دربارة شاخة افسران حزبتوده كه هنوز خيلي از جوانب آن بر علاقهمندان تاريخ معاصر روشن نيست.
3ـ چرا جبهةملي و نهضتآزادي آنطور كه بايد در بين اقشار عادي اجتماع پذيرفته نشدند؟
4ـ مسئلة ديدگاههاي فدائيان اسلام, آنچنان به دو صورت سياه و سفيد نگريسته ميشود كه هيچ تحليل معقولي دربارة عملكرد آنها صورت نگرفته است.
5ـ دربارة هستة اوليه سازمان مجاهدين كمتر گفتوگو ميشود و متأسفانه آن هستههاي مخلص نامشان پايمال عملكرد بد مجاهدين بعدي شده است. بدون قهرمانسازيهاي بيفايده خوب است عملكردهاي مثبت و منفي آنها و بقية پيروانشان مورد نظر قرار گيرد.
6ـ دربارة فدائيان خلق به همين صورت, بهخصوص افرادي نظير مصطفي شعاعيان, حميد اشرف, احمدزادهها, اميرپرويز پويان, آرمان خلق و گروه سياهكل.
7ـ دربارة گروه ابوذر اطلاع چنداني در دسترس نيست.
8ـ نقش بازار در انقلاب كه متأسفانه مانند بند 4 اين نامه عمداً توسط پژوهشگران كمتر به آن پرداخته ميشود, بهخصوص كه در بازار جريانهاي متعددي تأثيرگذار بودند.
9ـ مسائل كردستان (كه البته ويژهنامة خوبي تهيه كرده بوديد ولي ناكافي است.)
10ـ قضيه گنبدكاووس
11ـ قضيه آمل
12ـ وقايع تأثربرانگيز سال 60 (كه البته نقطهقوت عمدة نشرية شما بحث در اين زمينه و براي اولينبار است.)
13ـ كودتاي نوژه
14ـ جنگ هشتساله
البته نميتوان ايدئاليست بود, ولي ميتوان انتظار داشت كه به بعضي از جنبههاي ذكرشده, لااقل در چندسال اخير بهصورت بيطرفانهاي پرداخته شود. اما هرچه باشد خوشبين هستم كه جرقة نقد حتي در بعضي از ارگانها زده شده است... .
هرگاه به قطعة شهداي بهشتزهرا و قطعة 33 ميروم, واقعاً بغضي گلويم را ميگيرد كه گفتني نيست. ما نبايد بخشهايي از تاريخمان را بهخاطر تعصبات بيهوده انكار كنيم. آنها جوانهاي همين سرزمين بودند كه با توجه به زمينههاي فكري و آموختهها و محيط رشدشان به روشي درست يا نادرست, قصد بهتركردن محيط اطرافشان را داشتند. حال كه رفتهاند مهم اين است كه نيتشان را ببينيم و از روش و نتيجة عملكردشان عبرت بگيريم... .
جهانپور شجاعنيا
ايمان, اميد و اطمينان؛
كبوتر پريده از دلها!
... چگونه بگويم كه چه ميترسم؟ كه چه از زندگي بريدهام و سياست, ترس را به مغز استخوانم رسانده است؟ با آنچه كه بر ما رفت, ديگر هم اگر خود خواسته باشم, ياراي آن ندارم كه به كسي اطمينان كنم و انگار كه همه از سر خدعه دستم را ميفشارند و اي دريغا كه ميدانم, ميدانم آن كبوتر پريده از دلهاي ما ايمان, اميد و اطمينان است! كه چكيدهاش همان ايمان است. من با اين طاقت اندك و اين مصائب فرارو چه توانم كرد كه هم درخور انسانم باشد و هم ياراي پنجرهام؟! جز رؤيابافي و عزلت از زندگي و حقيقت گزيدن؟!
من در اين گوشة كوير كه افسانة پايمرديها بر مردمانش رفته است, چگونه اعتراض خود را فرياد كنم كه نفيرم را خود شنيدهام؟!...
... ميترسم, از هر چه كه در اين روزگار غريب است, ميترسم و همتم را باد با خود برده است.
... مجلة شما به دستم رسيد. در آن شعر شاملو را ديدم. دمتان گرم بر اين حسن انتخاب! چه جاي من شبزده و حضرت بامداد! اما فراموشتان نشود كه به لطف ساقيايي بامداد است كه عندليبان بر سر شاخ ميروند.
ا. ع
مسئول و متعهد در برابر سرنوشت جامعه
با درود به نشرية چشمانداز ايران كه توانسته تا اين زمان با هوشياري, كاروان آزادي را بهسوي مقصد نهايي كه همانا آگاهكردن افراد جامعه بهخصوص نسل جوان از اوضاع گذشتة كشور است, هدايت نمايند. اميد است اين كاروان همچنان با عزمي استوار به راه خود ادامه دهد. براي كسانيكه به ايرانيت و اسلاميت ايمان و باور دارند, پيوستن به اين كاروان بسي افتخار است.
خداوند انسانهاي آگاه و صالحان را دربارة سرنوشت جامعه مسئول و متعهد نموده و آنها نبايد بيتفاوت باشند, بلكه بايد براي نسل آينده حساس بوده و دغدغة خاطر داشته باشند.
شادروان دكترشريعتي آن بزرگمرد جامعهشناس و اسلامشناس, با بررسي قيام امامحسين(ع) عليه ظلم و ستم حكومت استبدادي يزيد ميگويد: «آنانكه رفتند كاري حسيني كردند و آنهايي كه ماندند بايد كاري زينبي نمايند.»
عبدالرحيم ابراهيمي
تنها راه نجات؛ وحدت و مشاركت
زمانيكه قدرت بهطور مستمر در دست عدهاي باشد, ديكتاتوري حاكم ميشود, آنگاه دموكراسي واژة غريب و نامأنوسي براي حيات قدرت ميباشد و روشنفكراني كه در تلاش براي استقرار دموكراسي در كشور هستند, دشمن و منافق تلقي ميشوند.
تنها راه نجات مردم از اين تنگنا, وحدت مردم, رأيدادن, مشاركت و حفاظت از جمهوريت و دموكراسي و گرايش به سمت مكتب اخلاق است.
به قول زندهياد دكترمصدق:
«خدا ميداند پاك بودن در اين مملكت چقدر سخت است, لازمهاش اين است كه بسياري از محدوديتها و تنگناها را بپذيرد و تا هزارها مثل من در راه آزادي فدا نشوند اين ميهن عزيز روي آزادي و استقلال را نبيند.»
رحيم نيكرو
ازسوي آقاي حسن رضاييمهر, نقدي بر مقالة «عقلانيت وحي» (شمارة 22) دريافت كردهايم. ضمن تشكر از ايشان, اين نقد به همراه پاسخ آن, در شمارة آينده درج خواهد شد.