سيخرداد 60؛ نقش جريان آيت ـ بقايي
گفتوگو با دكتر حسين رفيعي(3)
¢در ادامة گفتوگو دربارة واقعة خرداد 60 كه در چشمانداز ايران شمارههاي 13 و 15 درج شد, قول داده بوديد كه به جايگاه و نقش جريانهاي حولوحوش روحانيت در آن واقعه خواهيد پرداخت. پيش از اين پيرامون نقش و جايگاه سازمان مجاهدين خلق و همچنين بخشهايي از حاكميت ازجمله طيفي از روحانيت و مجاهدين انقلاب سخن گفتيد. صحبت امروز را از هر جاييكه لازم ميدانيد شروع كنيد.
£بسماللهالرحمنالرحيم ـ با تشكر از شما كه دغدغة كارهاي استراتژيك و ريشهاي داريد. همانطور كه گفتيد, در گفتوگوي نخست به توطئههايي اشاره شد كه امپرياليستها در كنفرانس گوادلپ به آن رسيدند. آنها به اين نتيجه رسيدند كه انقلاب ايران و سرنگوني نظام شاه حتمي است, بنابراين تمهيدات و مقدماتي چيدند كه خط اصلي انقلاب را منحرف كنند. در گفتوگوي دوم, نقش سازمان مجاهدين خلق و نقش روحانيون بانفوذ اطراف امام را مطرح كرديم و مستنداتي هم در اين زمينه ارائه داديم. در اين مصاحبه ميخواهيم قدري در مورد افراد يا تحولاتي كه پيرامون روحانيت بودند و در اين جريان نقش داشتند صحبت كنيم. اين نكته گفتني است كه عملكرد سازمان, جدا از نقش و جايگاه بنيصدر نبود, اگر بنيصدر بهعنوان رئيسجمهور حذف نميشد, شايد سازمان هم وارد فاز مسلحانه نميشد. آنچه سازمان را مصممتر كرد, همراهي آقاي بنيصدر بود. اين است كه, فرآيند حذف بنيصدر اهميت بيشتري پيدا ميكند و بايد دقت و تمركز افزونتري روي آن داشت. در اينجا نقش غيرروحانيوني را كه حول و حوش روحانيت بودند و نفوذ زيادي هم در درون روحانيت داشتند, در حذف بنيصدر و يكپارچهكردن حكومت بهطور كلي, مطرح ميكنيم.
يكي از اين شخصيتها آقاي دكترحسن آيت نمايندة دورة اول مجلس بود. ايشان پيشتر با آقاي دكترمظفر بقايي كار ميكرد و مريد او بود. گرچه خودش در مصاحبهاي, تحت فشار آنموقعِ مطبوعات, گفت كه «من سال چهلودو از بقايي جدا شدم», ولي واقعيت اين بود كه ايشان بهشدت تحتتأثير بقايي بود. بقايي بهعنوان يك چهرة خائن در نهضتملي نفت, در توطئههاي ديگري هم نقش داشت. اگرچه وزارت اطلاعات هنوز تمام اسناد مربوط به بقايي را منتشر نكرده و ما بهطور دقيق و مستند نميدانيم كه او كيست, ولي بههرحال مظفر بقايي چهرة شناختهشدهاي است كه در رابطه با كودتاگران كاركرد و با جنبشملي مخالفتهاي مغرضانهاي داشت. در قتل افشارطوس و بازگرداندن شاه به سلطنت يكي از بازيگران اصلي بود. حمايت اولية او هم از روحانيت ـ همانطور كه همه ميدانند ـ تاكتيكي بوده است و ايشان بهدنبال انحراف جنبش و انقلاب ايران بوده و آقاي آيت هم كه سابقة همكاري با ايشان را داشت, بهعنوان يك چهرة مطرح و فعّال در شوراي مركزي حزبجمهوري اسلامي مستقر شد. او نخست بهعنوان چهرة مطرح و بعد هم بهعنوان كانديداي حزب به مجلس اول آمد. در اينجا نقلقولي از آقاي مهندس سحابي ميآورم كه رابطه و عملكرد دكترمظفر بقايي و حسن آيت را در ارتباط با مسائل اول انقلاب بهطور مستند روشن ميكند. اين نقلقول را از كتاب «اقتصاد سياسي ايران» كه توسط نشر «گام نو» منتشر شده است ميآوريم:
«قبل از تشكيل مجلس خبرگان ـ يعني در مرداد و شهريور سال 1358, يك اتاق پر از پيشنهادات و انتقـادات و توصيه در مورد قانوناساسي بود, ما هم فرصت نميكرديم تمام آنها را بررسي كنيم. آقاي ]موسوي[ اردبيلي در يكي از جلسات شوراي انقلاب به بنده گفتند در بين تمام نظراتي كه آمده, نظرية حزب زحمتكشان را حتماً بخوان, حرفهاي تازهاي دارند. در ابتداي آن جزوه امضاي رئيس شوراي مركزي حزب زحمتكشان يعني دكترمظفر بقايي آمده بود. ايشان ادعا كرده بود قانوناساسياي كه دولت تهيه كرده است (درحاليكه دولت آنها را تهيه نكرده بود و دولت فقط آن را از آقاي حبيبي گرفت و تنقيح كرد و شوراي انقلاب هم يك ماهونيم روي آن كار كرده بود و امام هم ديده بودند. اتفاقاً در مجلس خبرگان هم ميگفتند كه قانوناساسي را دولت مطرح كرده و دولت هم صلاحيتي براي اين كار ندارد.) همان قانوناساسي مشروطيت است. فقط عنوان سلطنت و شاه را از آن برداشتهاند و لفظ جمهوري و رئيسجمهور را جايگزين آن كردهاند. بعد هم حقوق ملت را در اين دو قانون با هم مقايسه كرده و ادعا كرده بود. همان قواي ثلاثه مجريه, مقننه و قضاييه كه در اينجا آمده, در آن هم بوده است و تفاوتي با هم ندارند. درواقع قصد سركوب كردن اين قانون را داشت. همچنين گفته بود در متمم قانوناساسي مشروطه يك حق وتو براي روحانيت قائل شده بودند تا بتواند قوانين مصوب مجلس را رد كند, در حاليكه در اينجا اين حق وتو را در اختيار شوراينگهبان قرار دادهاند. كه در آنجا هم فقها فقط پنجنفر هستند و در اقليتاند. درحاليكه اينبار مردم بهدنبال روحانيت و فقها قيام و انقلاب كردهاند, پس بايد براي روحانيت جايگاه خاصي در قانوناساسي قائل شويم. زمانيكه ما در تابستان سال 1359 در كميسيون برنامه و بودجه با آيت همراه شديم, خود آيت براي بنده و معينفر تعريف كرد كه زمانيكه پيشنويس قانوناساسي منتشر شد و ديديم اصل ولايتفقيه در آن نيست, همراه آقاي دكتر اصرافيليان نزد آقاي منتظري رفتيم.
ـ آقاي اصرافيليان چهكاره بودند؟
رئيس دانشگاه علم و صنعت و عضو حزب زحمتكشان بودند. گفت ما به آقاي منتظري گفتيم مردم براي چه قيام كردند. ايشان گفت براي روحانيت. گفتيم چه ميخواستند؟ گفت ولايتفقيه. گفتيم پس چرا در اين قانون حرفي از ولايتفقيه گفته نشده است؟ ايشان هم گفتند بله درست است. اتفاقاً مصاحبه آقاي منتظري هم بعد از ملاقات با اينها بود. ]1[ وقتي آيت خودش اعتراف كرد كه او دنبال ولايتفقيه رفته, من به ياد آن نقد حزبزحمتكشان و مظفر بقايي افتادم. اين سند موجود است و قابل انكار هم نيست. بههرحال مشخص شد كه مسئلة ولايتفقيه كه واضع آن تئوري امام بود و بخش غالب شوراي انقلاب, آقاي بهشتي, اردبيلي, باهنر و مهدويكني و هاشمي كه از شاگردان دستة اول امام بودند, هيچكدام مصلحت ندانستند تا آن را در قانوناساسي مطرح كنند, توسط بقايي و آيت مطرح شد و درنهايت بهعنوان يك اصل در قانوناساسي به ثبت رسيد. به هر ترتيب مشخص شد كه مسئلة ولايتفقيه را آقاي بقايي كه آيت هم شاگرد اوست, ابتكار كردهاند. به ديدن آقاي منتظري رفتهاند و به اين طريق جوسازي كردهاند. در آن زمان حزبزحمتكشان در درون انقلاب افتاد, درحاليكه اعتقادي به روحانيت و ولايتفقيه نداشتند. چرا كه آقاي بقايي بعد از اينكه چنين كاري را كرد, يعني در آذرماه سال 1358, در جلسهاي در شوراي مركزي حزبزحمتكشان سخنرانياي كرد كه بعدها بهعنوان وصيتنامة او معروف شد. همان زمان نوار اين سخنراني را براي من آوردند. سه نوار بود. ايشان در آنجا بيان كرده بود كه روحانيت قادر به ادارة مملكت نيست و اينها هيچ توانايي ندارند. اتفاقاً دونفر از روحانيوني را كه مردم از آنها رضايت داشتند, يعني آقاي منتظري و طالقاني را مثال زده بود كه آقايطالقاني بيستسال پيش ميگفت با كمونيستها لاس نزنيد... اما خودش دائماً با كمونيستهاست و يا اين كه گفت از طرف دولت و شورايانقلاب يك هيئت ويژه به كردستان رفته و مذاكـره كـرده است, اما آقاي منتظري عليرغم حرفهاي آنها در تريبون نمازجمعه به كردها حمله ميكند. او گفته بود اينها هيچچيز نميفهمند و اصول سياست را نميدانند. تمام بدبختيهاي مملكت زير سـر روحاـنيت است و عهدنامة ننگين تركمانچاي را روحانيت به گردن ايران انداخت. البته بعدها اين سخنراني بقايي را ]نشر صابرين[ تنظيم كرد و تحت عنوان «افول يك مبارز» منتشر كرد. در آن زمان ما متعجب بوديم كه چهطور كسي كه سه ماه پيش ادعا كرده چرا در قانوناساسي جايگاهي براي روحانيت قائل نشدهاند, در اينجا و سه ماه بعد همة بدبختيهاي كشور را ناشي از روحانيت ميداند... در سال 1369 كه بازداشت شدم... بازجويي من تمام شده بود و يكي دوماه هم گذشته بود كه يكباره ]بازجو[ من را احضار كردند. با چشم بسته به اتاق بازجويي رفتيم. ايشان گفت: «جريان اينكه گفتهاي ولايتفقيه كار امريكاست چيست؟» من گفتم: «بنده چنين حرفي نزدهام.» گفت: «موضوع آيـت و بقـايـي چيست؟» من هم آن تحليـلي را كه به آن رسيـده بـوديم تعريف كردم. خود ]بازجو[ در تأييد صحبتهاي من حرفهاي زيادي زد. در آن زمان آيت رابطهاش با بقايي را انكار ميكرد و ميگفت من با بقايي بودهام, اما دو سه سالي است كه با او قهر هستم. اما ]بازجو[ ميگفت دروغ ميگويد. او چنان مريد بقايي بود كه حتي اصلاح سرش را هم مانند بقايي انجام ميداد. يعني تا اين حد شيفتة بقايي بود. آن زمان من نامههاي آيت را نديده بودم. بعدها در آن كتابي كه منتشر شد آنها را ديدم و فهميدم چقدر به بقايي ارادت داشته است. اما خودش رابطه با حزب زحمتكشان را پنهان ميكرد. ]بازجو[ گفت: «تحليل شما از گردش 180 درجهاي بقايي در سه ماه بعد چيست؟» گفتم: «ما عقيده داشتيم او يك رند سياسي بوده است. او اين مسئله را مطرح كرده تا ما را يعني تيپ روشنفكران مذهبي را كه زير بار ولايتفقيه نميرفتند از صحنه كنار بزند, مثل قماربازها كه يكباره ورقي را رو ميكنند و همه را كنار ميزنند به اين ترتيب فقط خودش ميماند و سپس به طريقي سلطنت را باز ميگرداند.» ]بازجو[ گفت: «شما سياسيها ميخواهيد همة كارها را تحليل كنيد و اطلاعات لازم را نداريد.» گفتم: «آن اطلاعات چيست؟» گفت: «در اين فاصلة سه ماهه, ارتشبد اويسي دوبار به بقايي تلفن كرده است و گفته «ما ميخواهيم در ايران عملياتي انجام دهيم و كانديداي ما براي اين عمليات شما هستيد. بنابراين بايد خودتان را آماده كنيد.» بعد نامهاي را به من نشان داد كه خيلي عجيب بود و روي امضاي آن هم دست گذاشت و گفت: «اين خط كيست؟» گفتم: «نميشناسم.» گفت: «نامه را بخوان.» در نامه نوشته بود «جناب دكتربقايي شما ميدانيد كه من در ايران بيش از همه به شما احترام و اعتماد دارم. اينها چند روز قبل از كاخهاي سياه و سفيد من را احضار كردهاند و نظر من را در مورد ايران خواستهاند و من گفتهام تنها كسيكه امروز ميتواند سكاندار اين كشتي طوفانزده شود, دكترمظفر بقايي است. آنها به من گفتند ما فرصت براي مطالعه ميخواهيم و بعد از يك هفته به من پاسخ دادند OK (كه انگليسي نوشته شده بود) و يك OK غليظ هم گفتند. بنابراين دكتربقايي شما خود را آماده كنيد.» آن زمان من فقط اين نامه را خواندم و نفهميدم ازجانب چهكسي است. اما سالها بعد در كتابي كه منتشر شد, عين اين نامه را ديدم, با امضاي احمد احرار.»
در طول مجلس اول عملكردهاي آيت بسيار سؤالبرانگيز و جهتدار بود و به سمت افزايش تنش ميرفت. من مواردي از مواضع ايشان را مطرح ميكنم؛ ميدانيد كه در مجلس اول آقاي سلامتيان نمايندة اصفهان, به اعتبارنامة آقاي آيت اعتراض كرد و ميكوشيد كه اعتبارنامة وي در مجلس تصويب نشود. مستندات آقاي سلامتيان هم همكاري ايشان با مظفربقايي و موضع ضدمصدقياي بود كه آقاي آيت داشت. خوشبختانه اكنون با انتشارات متعدد و اسناد منتشرشده ازطرف نهادهاي دولتي انگليس و امريكا و محققين مستقل, ديگر مسئلة مصدق حل شده و خيلي از روحانيون و كسانيكه پيش از اين به مصدق توهين ميكردند و تهمت ميزدند, او را بهعنوان رهبر نهضتملي به رسميت ميشناسند, ولي آنموقع اينگونه نبود. آنموقع آقاي آيت براي اينكه اختلافش را با آقاي بنيصدر بروز بدهد و اجرايي كند, مجبور بود از حمله به مصدق شروع كند و هميشه در مجلس ميگفت: «مصدقالسلطنه». او ميدانست كه بنيصدر بهشدت مصدقي است, به همين دليل از اين كانال وارد شد تا بتواند بنيصدر را هم تخطئه و حذف كند.
مورد ديگر, عملكرد آقاي آيت در تعطيلكردن دانشگاهها بود, او بهشدت در اين زمينه كار ميكرد. در همان روزي كه اعتبارنامة وي مطرح شد و سلامتيان اعتراض كرد, آقاي آيت از خودش دفاع كرد. من عين جملاتش را از روزنامة اطلاعات مورّخ 1359/5/4 نقل ميكنم: «بله, من گفتهام و ميگويم كه استادهاي غيراسلامي بايد از دانشگاه بيرون انداخته شوند و اگر اين توطئه است, حاضرم به خاطر آن اعدام هم بشوم. ما استاد غيراسلامي نميخواهيم. برود يكجاي ديگر كار كند, ولي مغز دانشجويان ما را مسموم نكند. ما دو دسته را گفتهايم جلويش را بگيرند, يكي جنبشيها ]كه منظورش سازمان مجاهدين بود [و ديگري فداييها.» اين حرف را ايشان حدود ده ماه قبل از شروع جنگ مسلحانه ميزند. وي ميگويد ما گفتهايم كه جلويش را بگيرند. قبل از حملة عراق به ايران و قبل از شروع سيخرداد 60, ميگويد كه دانشگاهها به اين صورت فعلي بايد تعطيل شوند. منظور وي از «ما» و «گفتهايم» نميتواند فقط خودش باشد. حتماً منظورش حزبجمهوري اسلامي است. اصطلاحات را نگاه كنيد: «استادهاي غيراسلامي بايد از دانشگاه بيرون انداخته شوند.» اين لحن و اين ادبيات بهشدّت قدرتطلبانه و حتي فاشيستي است وحتي مغاير با فضاي پلوراليستي دوران انقلاب است, كه همه گرايشها در آن مشاركت داشتند و رهبري آقاي خميني را پذيرفته بودند. نميگويد «استادان ضدانقلابي» يا «استادان رستاخيزي» يا «استادان ساواكي», تأكيد روي استادهاي غيراسلامي, آن هم نسبت به قشر دانشگاهي, فقط ميتواند يك توطئة حسابشدة ضدملي باشد. نكتة مهمتر اين است كه آقاي آيت يك آدم تازهكار و مبتدي در حوزة سياست هم نيست و يا يك حزباللهي متعصب و معتقد هم نيست كه اشكال معرفتي داشته باشد. ايشان در تيرماه 59 در مصاحبهاي مطبوعاتي ]بهنقل از روزنامة انقلاب اسلامي مورخ 1359/4/2 شمارة 286[ ادعا ميكند: «ولايتفقيه را من باعث شدم كه تصويب شود.» ميگويد: «من كانديد رياست مجلس و نايب رئيس مجلس هستم و ميخواهند مرا ترور شخصيت كنند.» ميگويد: «به من كه حمله ميكنند, به اين دليل است كه قرار است من رئيسمجلس بشوم»! اين نشان ميدهد كه ايشان حمايتهايي از جانب بزرگان حزبجمهوري اسلامي داشته است كه اينگونه حرف ميزند و اينقدر مطمئن است كه رئيس يا نايب رئيس مجلس خواهد شد. بعد ميگويد: «من ميخواهم مواردي را در مجلس مطرح كنم؛ نابودكردن هليكوپترهاي امريكا در طبس و مسئلة گروگانها را مطرح خواهم كرد... من خطوط استعمار را شناختهام... افشاي اسناد لانة جاسوسي را خواستم كه اسم هركس كه در آن است منتشر كنم...» درجايي هم ميگويد: «اسم روزنامة انقلاب اسلامي را بگذاريد ضدانقلاب اسلامي.» روزنامة انقلاباسلامي متعلق به بنيصدر بود و يكنفر از افراد پرنفوذ حزبجمهوري اسلامي اينگونه شديد به آن حمله ميكرد. اين خلاف ميل آقاي خميني بود كه آنموقع توصيه به وحدت و آرامش ميكرد و ما اسنادش را در گفتوگوهاي گذشته آورديم.
¢ما از مهندس سحابي شنيديم كه در شورايانقلاب مطرح ميشود كه صدوبيست روزنامه درميآيد كه همه عليه انقلاب هستند. خوب است روزنامهاي باشد كه از انقلاب دفاع كند, بنابراين به بنيصدر مأموريت ميدهند كه اين روزنامه را منتشر كند.
£همانطور كه گفتيد, بنيصدر روزنامة انقلاباسلامي را با حمايت روحانيت مبارز در اوايل سال پنجاهوهشت منتشر كرد و حتي من شنيدم يا در جايي خواندم كه امام هم به آن كمك مالي كردهاند تا راه بيفتد. اما آقاي آيت ـ از اعضاي مركزيت حزبجمهوري اسلامي ـ اينگونه پس از كمتر از يكسال چنين به بنيصدر, رئيسجمهور منتخب مردم و روزنامة «انقلاب اسلامي» بهشدت و بيمحابا حمله ميكرد.
مسئلهاي كه آنموقع خيلي سروصدا كرد, نواري بود كه از آيت پخش شد. گويا يكي از هواداران سازمان مجاهدين خلق در محفلي كه با آيت صحبت كرده بود, مخفيانه سخنان آيت را ضبط كرده بود. آن فرد خودش را سمپات و هوادار آيت نشان داده و بهظاهر آنجا آقاي آيت فريب خورده و حرفهايش را به صراحت و بيپرده گفته بود. بعدها آنچه در نوار ضبط شده بود در روزنامهها چاپ شد و سروصداي زيادي بهپا كرد. من بخشي از سخناني را كه در نوار گفته شده, از روزنامة اطلاعات مورّخ 1359/3/28 ـ درست يكسال قبل از شروع فازمسلحانه ـ نقل ميكنم: «ما بايد خودمان را براي روزي آماده كنيم كه اين ]آقاي بنيصدر[ ممكن است استعفا كند. گرچه بعيد ميدانم, ولي ناچار ميشوند بگذارندش كنار.» آقاي آيت از آنموقع مسئلة حذف بنيصدر را در سر ميپروراند. اينكه چهكساني پشتيبان او هستند, كاملاً بحثبرانگيز است. بعد توصيه ميكند: «روي بنيصدر خيلي معقول ميتوانيد تكيه كنيد, كارشكني در امور كنيد, مانع از موفقشدن بنيصدر در انجام كارها بشويد, ايجاد بدبيني نسبت به بنيصدر كنيد. بستن دروغهاي بزرگ به بنيصدر... الآن استادهاي غيراسلامي بايد تصفيه شوند. اين زمزمهاي است كه بايد از پايين سروصدايش را بلند كرد.»
منظور وي از پايين, دانشجويان, تودههاي مردم و حزبالله هستند. سپس ميگويد: «بهخصوص شما بايد شروع به كنترل دبيرستانها كنيد. ]بنيصدر[ هيچكاري نميتواند بكند با اين قانوناساسي, با اين شوراي انقلاب, با اين امام. مقابلش نگهداشتهايم و گفتهايم اوضاع از چه قرار است. هيچكاري نميتواند بكند. هر چه بخواهد سروصدا كند, باعث ميشود روزبهروز ضعيفتر بشود.» توطئه براي تخريب رئيسجمهور منتخب مردم. ميگويد: «بهشتي نظرش در مورد ضديت با بنيصدر با من است.» در نوار براي اولين بار ايشان ادعا ميكند كه آقاي دكتربهشتي موافق نظر من در ضديت با بنيصدر است.
¢شايد اغراق كرده باشد.
£ممكن است, ولي بههرحال آن چيزي است كه آنجا ميگويد. من نميگويم كه همة قضاوتها و اخبار و نقلقولهاي وي از ديگران درست بوده است, ولي بحث سر توطئهاي است كه ايشان طراحي ميكند. ميگويد: «اولِ كار كه اين جريان ]بنيصدر[ شروع شد, دكتربهشتـي و آقاي خامنهاي يا ديگران ميپنداشتند كه اينها آدمهايي بودند كه ميتـوانستند در خـط امام باشند و حتي فكر ميكردند ]تيمسار[ مدني در اين خط باشد, بنيصدر, جبهةملي و از اين قبيل. اولين كسيكه از قبل از انقلاب و حالا حتي دقيقاً از موقع انقلاب صريحاً اين مسائل را عنوان كرد كه اينها در خط امام نيستند, من هستم. حتي موقعيكه داشتيم حزبجمهوري اسلامي را علناً پايهگذاري ميكرديم, اينها فكر ميكردند پيمان, بازرگان, بنيصدر, سنجابي و مدني,همه قابل همكاري هستند.»
كاملاً مشخص است كه از همان ابتداي انقلاب ديدگاه تفرّق و واگرايي با ديگر نيروها در استراتژي آقاي آيت مطرح بوده است و روي ايجاد اختلاف و حذف نيروهاي ملّي و مذهبي, غيرروحاني, چگونه از قبل طرح و برنامه مدون داشته است. در همانجا, درست يكسال قبل از شروع فاز مسلحانه, ميگويد: «تبليغ كنيد كه مجاهدين و بنيصدر با هم هستند.» و ميخواهد حساسيت منفي نسبت به مجاهدين را به بنيصدر هم تسرّي دهد.
¢اين بحثها قبل از انقلاب فرهنگي است يا بعد از آن؟
£انقلاب فرهنگي در ارديبهشت 59 بود, اين سخنان در خرداد 59 گفته شده است. ميگويد: «بعد از چهاردهخرداد, مطلقاً نه امتحاني خواهد شد و نه دانشگاهها باز خواهد بود. دانشگاه تعطيل خواهد شد.»
يعني حمله به دانشگاهها شروع شده و او ميگويد كه بعد از چهارده خرداد ديگر باز نميشود. ميگويد: «يك هجوم خيلي شديدتر آغاز ميشود و در حدي ميشود كه بنيصدر را بهطور كلي فلج ميكند. برنامهاي داريم كه باباي بنيصدر هم نميتواند مقاومت كند. اين دفعه مثل دفعة قبل نميتواند مقاومت كند. مسئلة مهم الآن امام است. يك كلام بيايد بگويد.» مشاهده ميشود كه موضع او كاملاً خصمانه و حذفي است.
تنها نگراني آقاي آيت, موضع امام است. ميگويد كه فقط ايشان مانده كه يك كلمه بگويد و مسئله تمام شود. در همان متن كه آن را از روزنامة اطلاعات مورّخ 1359/3/31 نقل ميكنم, آيت ميگويد: «من هيچوقت نگفتم كه فاطمي انگليسي است, ولي جبهةملي را در خط امريكا ميدانم.» آيا آقاي آيت كه جبههملي را در خط امريكا ميداند از ارتباطات گستردة بقايي با انگليسيها و بعد امريكاييها بياطلاع است؟! حداقل, امروز براي همگان ثابت شده است كه جبههملي به رهبري دكترمصدق بيشترين مقاومت را درمقابل امريكا كرد, تا جاييكه امريكا چارهاي جز سرنگوني مصدق نداشت. دعوا را به زمان مصدق برميگرداند و از آنجا ميخواهد اختلافات را مطرح كند كه بعد بتواند بنيصدر را بكوبد. حساسيتها را خوب شناخته است. در همانجا ميگويد: «در سال 1342 دكتربقايي اولين سياستمداري بود كه از امام دفاع كرد.» اهداف و اغراض دكترمظفربقايي را از زبان مهندس سحابي نقل كردم, ولي طرح اين مطلب در اين مقطع زماني از طرف آيت, معلوم است كه بهمنظور «تطهير» بقايي و دفاع از اوست و با اعلام قطع رابطه با او نميخواند همچنانكه مهندس سحابي هم ازقول بازجويش و اسنادي كه بعدها منتشر شد بر آن تأكيد دارد, ميشود گفت كه آقاي آيت نفع جدي در اين قضيه داشته است.
من جملهاي از روزنامة جمهوري اسلامي نقل كنم كه ببينيد چقدر اين روزنامه حتي, تحتتأثير آقاي آيت بوده است. روزنامة جمهوري اسلامي در مورّخ 1359/5/14 مينويسد: «روزنامة انقلاباسلامي بيشرمتر و رذلتر از ساواك است.» درگيري با رئيسجمهور مملكت را بهطور جدي شروع كردند. اين نحوة برخورد با رئيسجمهور مملكت كه حمايت قانون, رأي مردم, حمايت امام و حمايت اكثر روحانيون به هنگام انتخاب را داشته و در راهاندازي و حمايت مالي روزنامهاش مورد توجه امام و روحانيت مبارز بوده است, خيلي معنادار و تأملبرانگيز است. بهدرستي, حكايت از يك تصميمگيري جدّي براي حذف رئيسجمهور در يك ارگان قدرتمند دارد. با اين نقلقولهايي كه شد, نقش آقاي آيت بسيار مشكوك است. بهگونهاي كه ميتوان حدس زد كه شايد بعد از انتخاب بنيصدر به رياستجمهوري, ذهن روحانيت حزبجمهوري اسلامي را هم ايشان عوض كرد, حزب را به اينجا كشاند و بهشدت بر عملكردهاي بعدي اين جريان تأثير گذاشت.
¢هدف جرياني مثل آيت از حذف بنيصدر چه بود؟ شما ميگوييد موقعيكه لازم ميشد, بهعنوان يك حربه, جريانات نهضتملي را پيش ميكشيد و ميگفت كه بنيصدر مصدقي است. آيا هدف از اين حذف اين بود كه آيت ميدانست تا بنيصدر حذف نشود, جريانهاي عدالتطلبي كه مبارزه كرده بودند, حذفشدني نيستند, يا هدف چيز ديگري بود؟
£دقيقاً درست است. اين درست در خط برژينسكي بود كه در مصاحبة چشمانداز ايران شمارة 13 به آن اشاره داشتم, يعني حفظ نظام سرمايهداري وابسته به غرب به نظر ميرسد كه وظيفة اين كار ازجانب گروهي در حاكميت, حال آگاهانه يا غيرآگاهانه, آنموقع به آيت واگذار شده بود. هيچكدام از روحانيون مبارز قبل از انقلاب, امام و ديگران در آن مقطع زماني چنين موضعي نداشتند. صراحت, قاطعيت و دشمني تا اين حد عليه رئيسجمهور منتخب مردم, ميتوانست با اين تحليل باشد كه براي اجراي خط برژينسكي احتياج به يك شروعكننده هست و آقاي آيت اين كار را شروع كرد. آنموقع هم حكومت دوگانه بود؛ بنيصدري بود كه رئيسجمهور قانوني مملكت بود و بهطور نسبي از آزاديها و از حضور ديگر احزاب و گروهها حمايت ميكرد و يك بينش نسبتاً دموكراتيك داشت, چون خودش را طرفدار مصدق ميدانست. شايد در گفتوگوي قبلي گفته باشم كه بنيصدر در رابطه با مصدق و مدرس كار زيادي كرده بود, خيلي هم روي اين دونفر تعصب داشت و طبعاً همين ديدگاه هم در خودش بود, عليالقاعده نميتوانست مخالف آزادي باشد. اينها متوجه شده بودند كه يك پاية حكومت, رئيسجمهوري است كه مشروعيت دارد و رأي آورده است و دارد از اين نيروها دفاع ميكند و آنها هم متقابلاً از بنيصدر دفاع ميكردند. اينها متوجه شده بودند كه سازمان مجاهدين, جناحهاي چپ و جبهةملي, ارتباطات نزديكتري با بنيصدر داشتند. حتي نهضتآزادي بهطور نسبي از حضور بنيصدر منتفع ميشدند و نفس ميكشيدند و تحليلشان هم درست بود و در ايران سابقه داشت كه بههنگام دوگانهبودن حاكميت,بهطور نسبي آزادي وجود دارد و الا در زمان وحدت در حاكميت, اين فضا بسته ميشود. همانطور كه پيشبيني ميكردند, يعني با حذف بنيصدر, فضا بهسرعت بسته شد. فعاليتهاي سياسي تعطيل و روزنامهها هم بسته شدند. به اين ترتيب, آيت دقيقاً انگشت را جاي مناسبي گذاشته بود؛ اين كه اگر بنيصدر حذف ميشد و يا اينكه شرايط طوري پيش ميرفت كه امام وي را حذف ميكرد, حذف ديگران مشكل نبود. حتي قبل از اين ماجراها در سال 1358 از بعضي از روحانيوني كه حالا فوت كردهاند نقلقول ميكردند كه ميگفتند: «حذف ماركسيستها و مليّون براي ما مشكل نيست. مشكل براي ما حذف مسلمانهاي درون جامعه است, مجاهدين و ديگران» بنيصدر هم خيلي مورد حمايت امام قرار گرفته بود. يكبار امام خيلي از او تجليل كرد و اين زماني بود كه بنيصدر شديداً مورد حمله قرار گرفته بود. اطلاعاتي كه آيتالله موسوي تبريزي در اين مورد در شمارة 22 چشمانداز ايران و اخيراًً دكترصادق طباطبايي در مصاحبة ياسنو گفتهاند بسيار روشنكننده است.
به نظر ميرسد تشخيص آقاي آيت از موضع و با اهداف خودش درست بوده است؛ به اين مفهوم كه در راستاي يك استراتژي, از نظر تاكتيكي نخست بايد بنيصدر را حذف كند تا بتواند بقية جريانهاي عدالتطلب, چپ مذهبي و غيرمذهبي را حذف نمايد و عملاً هم همينگونه شد و استراتژي آيت اجرا شد و خيلي از مشكلات امروز ما ريشه در آن اقدامات دارد.
¢يعني حلقة ضعيف را بنيصدر ميدانست؟
£حلقة ضعيف, بنيصدر نبود؛ برعكس, در آن ماجراها بنيصدر حلقة قوي بود, منتها بنيصدر خاكريز اول بود و ميبايست فتح ميشد. به همان دلايلي كه گفتم.
¢چرا حذفش راحتتر بود؟
£راحتتر نبود, لازم بود. ديديم كه چقدر هم مشكل بود. مثلاً ميتوانستند اوّل به ماركسيستها حمله كنند, ولي اگر به ماركسيستها حمله ميكردند, ضمن اينكه تنش ايجاد ميشد, بنيصدر مخالفت ميكرد و به اهداف خود هم نميرسيدند؛ هدف مبارزه با پلوراليسم بود. بايد ابتدا حكومت يكدست ميشد.
¢امّا ماركسيستها در گنبدكاووس و كردستان درگير بودند و اين ميتوانست بهانة مناسبي براي حذف آنها باشد.
£ايجاد تنش در آنجا مقطعي و محدود بود و ديديد كه زود هم جمعوجور شد, هم ماركسيستها حيطة عمل آنها محدود بود و هم عدة ديگري از خود آنها, اقدامات آنها را محكوم كرده بودند. بهطور كامل, بدون حذف بنيصدر نميتوانستند اين كار را بكنند. اگر ميخواستند فضا را فضاي امنيتي, اطلاعاتي و نظامي كنند, لازم بود كه اول بنيصدر حذف بشود. اتفاقاً حذف بنيصدر مشكلتر بود, ولي لازمتر, و بدون آن كاملكردن پروژه مقدور نبود. انتخاب درست انجام شده بود.
¢بعدها تحليلي در جامعه مطرح شد باعنوان «دوقطبيكردن كاذب آيت ـ بنيصدر» با توجه به آن تحليل, پرسش اين است كه واقعاً بين جريان «آيت ـ بنيصدر» يا بهعبارتي حزبجمهوري ـ بنيصدر اختلاف بنيادي و واقعي وجود داشت يا نه؟ اصلاً دعوا بر سر چه بود؟
£فرض كنيم خطوط انحرافي, مشكوك, جاسوسي و اين چيزها در آن قضايا دخيل نباشند. خوب, همه انقلاب كرده بودند, حسن نيت هم داشتند, اختلاف نظر هم با همديگر داشتند, ولي اگر در نفس انقلاب, مبارزه با امپرياليزم و حفظ استقلال مملكت همعقيده بودند, نبايد اين اختلافات عمده ميشد. اين بحثي است كه امروز هم ما داريم؛ اگر دومخرداديهاي صادق با حزباللهيهاي صادق را نگاه كنيم, درخواهيم يافت كه ممكن است همه طرفدار اسلام و اعتلاي جمهوري اسلامي باشند, اما اين نبايد به سمتي برود كه يكي ديگري را حذف كند, اين همه تهمت, فحاشي, افترا, توطئه و كارشكني چرا؟ تحليل مورد اشارة شما از اين نظر درست است كه اگر حسن نيت داشتند نبايد يكي ديگري را حذف ميكرد, بايد با هم چالش فكري ميكردند, به اين مفهوم, «كاذب» است. اگر خاطرتان باشد, در گفتوگوي نخست, پيرامون خط برژينسكي در گوادلپ به تفصيل بحث كرديم. برژينسكي در آنجا گفته بود: «كاري بكنيم كه نيروهاي جريان چپ را باآقاي خميني درگير كنيم تا بهوسيلة خود آقاي خميني اينها حذف بشوند, نيروهاي چپ دچار اشتباه و خطا شوند و آقاي خميني هم اينها را حذف كند.»
¢دوطرف هم حتماً عواملي داشتند.
£بله, حتماً داشتند. ما اطلاعات كمي داريم. شايد روزي اين اطلاعات ازجانب سيا, انتليجنس سرويس و وزارتخانههاي خارجة غرب منتشر شود. موقعيكه اينها همديگر را حذف كنند انقلاب بهشدت ضعيف و اهداف آن فراموش ميشود, همانطور هم شد. بهجاي اجراي اهداف قانوناساسي در مورد حقوق شهروندان در مورد عدالت, آزادي, كرامت انساني كه در 45 اصل از قانوناساسي تبلور يافته است, هدف؛ حذف يكديگر شده بود. اين هدف طرح برژنيسكي بود! حذف بنيصدر ضايعاتي بهدنبال داشت. آقاي آيت اين روي سكّه را نديده بود كه اگر استراتژي حذف اجرا ميشد, دوران كودتاي 28 مرداد نبود كه شاه توانست كنترل كامل ايجاد كند, كه اگر بنيصدر را حذف كند,آن طرف هم بيكار نمينشيند و واكنش نشان ميدهد. چنانكه خود آيت هم يكي از قربانيان آن طرفِ قضيه شد. با اين ديد كه نگاه كنيم,كاذب ميشود, مگر اينكه ما دقيقاً بتوانيم ثابت كنيم يا بعدها اسناد و اطلاعاتي منتشر بشودكه كساني خط برژينسكي را آگاهانه بهعنوان «مأمور» اجرا ميكردهاند؛ كه البته هنوز چنين اطلاعاتي بهدست نيامده است. گرچه ميگويند بعدها نسبت به آيت مشكوك شده بودند يا اينكه من شنيدم ـ البته ممكن است موثق نباشد ـ كه گفتند امام اسم ايشان را از ليست شهدا حذف كرده است.
¢گزارش مفصلي در رابطه با آيت در نشرية راه مجاهد چاپ شد كه نشان ميداد از تاريخي به بعد ديگر شهيد خطاب نشده بود. اين گزارش با خبري كه شما گفتيد همخواني دارد.
£هنوز هم گاهي در تلويزيون بهعنوان شهيد از او اسم ميبرند.
¢اين دوقطبيكردن كاذب انقلاب, نه به اين معناست كه در خود انقلاب دوقطب وجود داشته باشد, بلكه به اين معناست كه يكي ميخواست بگويد انقلاب يعني بنيصدر و يكي هم ميخواست بگويد كه تداوم انقلاب يعني آيت. آنموقع ديده شد كه نه آيت سمبل انقلاب است و نه بنيصدر؛ به اين دليل كه هر دو بهشدت ضدكمونيست, ضدمجاهد, ضدفدايي و... بودند و در آثارشان هم اين انديشهها را مطرح كردهاند. اگر هم بنيصدر به مجاهدين نزديك شد, بهعنوان استفاده از بازوي قدرت بود تا از قدرت تشكيلاتي آنها به نفع خود استفاده كند. آنها نيز سعي داشتند از جايگاه قانوني بنيصدر بهرهمند شوند. بنيصدر در مورد كمونيستها گفته بود: «چپيهاي شوروي يعني تودهايها, با چپيهاي مائوئيستي اختلاف عميق دارند و همديگر را نفي ميكنند, اينها هر دو فداييها را نفي ميكنند, ما هم بيكار نيستيم.» اين نمونهها نشان ميدهد كه در موارد متعدد ديدگاههاي بنيصدر و آيت به هم نزديك بود. با اين وجود چرا آيت به شدت پيگير حذف بنيصدر بود؟
£اين درست است كه آيت و بنيصدر هر دو ضدكمونيست و ضدمجاهد بودند و بنيصدر هم قدرتطلب بود, منتها يك اختلاف با هم داشتند. بنيصدر چون سالهاي طولاني در غرب بود و مصدقي بود, به شيوة گفتوگو هم اعتقاد داشت. ازسوي ديگر بنيصدر خود را وابسته به جبههملي و مصدق ميدانست و آيت وابسته به مظفر بقايي. يعني سابقة تاريخي اين دو به يك تضاد آشتيناپذير بازميگشت كه پس از 25 سال مجدداً داشت اين تضاد فعّال ميشد, با همان اهداف كودتاي 1332.
¢آيت هم در انگلستان بود.
£ولي به شيوة گفتوگو اعتقادي نداشت. آيت پيش از انجام هر گفتوگو و مباحثهاي در مورد بنيصدر, براي حذف او توطئه و موضعگيري خصمانه كرده بود. نقلقولهايي كه آوردم نشان ميدهد وي از قبل مصمم بود كه اين جريان را حذف كند. امّا بنيصدر در يك گفتوگوي تلويزيوني با فردي بهنام بابك زهرايي كه از تروتسكيستها و از دانشجويان ايراني مقيم امريكا بود, شركت كرد. بعد كه فشار آوردند كه اين مناظره در تلويزيون انجام نگيرد, بنيصدر چندبار اين مناظره را در دانشگاهها برگزار كرد. بنيصدر به گفتوگو و درگيري فكري اعتقاد داشت, ولي آيت موضع ضدكمونيستي, ضدمجاهدي و ضدمصدقي داشت كه او را به مرحلة عمل خصمانه كشانده بود. معتقد بود كه بايد عملاً اينها را حذف كرد. ميگفت: «ما بايد دروغهاي بزرگ به بنيصدر ببنديم, نگذاريم كارهايش پيش برود.» اينها همه رفتارهاي ضداخلاقي و ضداسلامي است. اين ديگر مبارزة سياسي نيست. كارشكني, تهمت, تبليغات اينگونه عليه يك مسلمان و حتي غيرمسلمان, ديگر توطئه است. اينها شيوههاي كسي است كه از پيش تصميم گرفته و ميخواهد اين برنامه را اجرا كند. از اين منظر اين دو با هم اختلاف داشتند. البته استدلال شما درست است, بنيصدر هم نظر خوشي به ماركسيستها و مجاهدين نداشت. روزي كه ايشان رئيسجمهور شد, گفت: «من با رجوي در مورد دو موضوع بحث ميكنم, بعد ممكن است با آنها همكاري كنم. يكي راجع به استالينيزم و يكي راجع به دموكراسي» ولي بهدليل فشارهايي كه به هر دو طرف ـ سازمان مجاهدين و بنيصدر ـ وارد شد نهتنها اين بحثها را مطرح نكرد, بلكه به مجاهدين نزديك شد. البته روند نزديكشدن بنيصدر به مجاهدين هم كاذب بود, به اين دليل كه نتوانستند با هم دوام بياورند و به عبارت ديگر, بنيصدر از سازمان مجاهدين فريب خورد. بهطوريكه درسال 1985 يا 1986 كه من در انگليس بودم, اين را از دكترتقيزاده ـ دوست نزديك آقاي بنيصدر ـ شنيدم كه از قول بنيصدر گفت: «ما اول فكر ميكرديم كه سازمان مجاهدين, سازماني است كه اطلاعات دقيق دارد و آمار, نظرسنجيها و اطلاعاتي كه به ما ميدهد دقيق است و در مخفيگاه كه آمدند و گفتند كه استقبال از ما و شما زياد است و ما پيروز ميشويم, من هم تشويق شدم و آن اقدامات را كردم و بعد فهميدم كه همة اينها دروغ بوده است و سازمان اين تواناييها را نداشته است.»
¢بنيصدر در كتاب خاطرات خود بهنام «درس تجربه» كه بهتازگي منتشر شده مينويسد: «مجاهدين در مخفيگاه سراغ من آمدند كه مهاجرت كنيم. من گفتم در ايران ميمانم, اگر در انتخابات رياستجمهوري بعدي رأي آوردم, كه مهاجرت را ميپذيرم, اگر هم رأي نياوردم, اطلاعيه ميدهم, علني ميشوم و به مردم ميگويم كه شما اين كودتا را تشخيص نداديد. ولي مردم ايران حق دارند كه سرنوشت خودشان را, خودشان تعيين كنند. بعد مستقيم به ما اطلاع دادند كه رجايي بيشتر از دوميليون رأي نياورده است. بنابراين من خودم را رئيسجمهور قانوني اعلام كردم و رجوي را هم به نخستوزيري شوراي مقاومت منتصب كردم.» در آن مقطع ديدِ بنيصدر نسبت به رجوي اين بود كه «عامل و منتصبِ» اوست. با اين صحبت شما هم شايد همخواني داشته باشد, ولي چرا بنيصدر اين موضوع را بهتازگي گفته است؟ او در سال 1365 گفته كه فريب خوردهام, اما در كتابيكه سال 1381 چاپ شده, موضوع فريبخوردن را مطرح نميكند.
£ميدانيد كه جدايي بنيصدر از رجوي زياد طول نكشيد. آقاي بنيصدر در سال شصتويك از رجوي جدا شد. اين هم تأييد ميكند كه بنيصدر مورد سوءاستفاده قرار گرفت و بعد كه متوجه شد از آنها جدا شد. البته بايد توجه داشته باشيد كه مواضع بنيصدر در ميان دوستانش با مواضع علني او با توجه به روحياتش متفاوت ميباشد. بالاخره بنيصدر نويسندة كتاب «كيش شخصيت» است!
¢شما در كتاب «روند جدايي» كه سال 1359 چاپ و منتشر شد, تشخيص داده بوديد كه بنيصدر خطمشي انحرافي دارد و به سازمان هم هشدار داده بوديد كه خوشبيني آنها نسبت به بنيصدر بيجاست و بايد مرزي با بنيصدر داشته باشند.
£بنيصدر قبل از انقلاب تز «سه جهان» را پذيرفته بود. تز سه جهاني كه مبتكرش مائوتسهتنگ بود و معتقد بود كه ما بايد با امريكا و اروپا عليه شوروي متحد بشويم و نزديكيمان را به اروپاي غربي و شرقي تقويت كنيم. اين تز, غلط از كار درآمد, چون اول شوروي فروپاشيد درحاليكه مائو پيشبيني فروپاشي امريكا را قبل از شوروي ميكرد. مائو, شوروي را رو به رشد و امريكا را رو به زوال ارزيابي كرده بود. بنيصدر تكية زيادي به اروپا كرد. او اوايل زمان رياست جمهورياش بيانية روشنفكرانة معروفي داد و خطاب به اروپا, كه تقليدي هم از فرانتزفانون بود. او فكر ميكرد كه طبق نظرية سهجهان ميتواند اروپا را از امريكا جدا كند و يا وجدان رهبران اروپا را بيدار كند! به نظر من شناخت ايشان از امپرياليزم و روابط پيچيدة كشورهاي امپرياليستي ضعيف بود و نميدانست كه اروپا و امريكا با هم متحد استراتژيك هستند و توافقات بنيادي دارند و از همديگر, در مورد انقلابات جهان سوم جدا نخواهند شد. به همين دليل ميگويم كه سازمان از موضع تحليلي به سراغ بنيصدر نرفت, بلكه از موضع فريبدادن او رفت. سازمان معتقد به تز سهجهان نبود بلكه به بلوك شوروي نزديك بود. سازمان از اين موضع تحليل كرد كه بنيصدر مشروعيت داشت, رأي گرفته بود و رئيسجمهور بود و اين مشروعيت بنيصدر اگر احياناً با دخالت سازمان ملل متحد بشود, بعدها ميتوانند در سرنگوني نظام نقش داشته باشند, بعد كه به اروپا رفتند, بنيصدر آقاي رجوي را در اروپا مطرح كرد و او بود كه گفت رجوي نخستوزير من است. به اين ترتيب, رجوي در اروپا جا افتاد و سازمان و تشكيلات خودش را به كار گرفت و ديديد كه پس از جاافتادن, بنيصدر را هم حذف كرد. بنيصدر هم جدا شد و افشاگريهايي نسبت به هم كردند كه همه از آن مطلع هستند. آن كس كه فريب خورد (درچارچوب اهداف خودشان) بنيصدر بود نه سازمان.
¢برگرديم به بحث پيرامون آيت. شما گفتيد كه آيت در مركزيت حزبجمهوري اسلامي بود. اما اخباري هم وجود داشت كه ايشان در آستانة حذف تشكيلاتي بود؛ قبل از انفجار هفتتير, آقاي بهشتي به او دستور تشكيلاتي داده بود كه اگر با انتخاب ميرحسين موسوي بهعنوان وزيرخارجه مخالفت كند, حتماً از حزبجمهوري اسلامي حذف خواهد شد. همچنين آقاي بهشتي به مهندس سحابي گفته بود: «اگر كوچكترين ارتباطي با حزب زحمتكشان براي اين فرد (آيت) پيدا كرديد, از عضويت حزبجمهوري اسلامي حذف ميشود» بهرغم اين مخالفتها, آيت به چه كسي اتكا داشت؟ آيا جريان وسيعي از حزبزحمتكشان در حزبجمهوري اسلامي نفوذ كرده بود؟
£خود اين خبر نشان ميدهد كه آيت ذاتاً ضدروشنفكر ديني هم بود, چون ميرحسين موسوي يك روشنفكر ديني, طرفدار شريعتي و درواقع بهنوعي مصدقي بود هرچند علني نميكرد و اين دشمني آيت با روشنفكران ديني در دشمني ديرينة او به نهضتآزادي از سال 1340 روشن است. در نامهاي كه آيت در سوم آذر 1342 به مظفر بقايي مينويسد (كتاب زندگينامة سياسي دكترمظفربقايي ـ حسين آباديان, صفحة 271, مؤسسة مطالعات و پژوهشهاي سياسي,1377) به صراحت اعلام ميكند كه در «كانون تشيع» به «منظور تقويت حزب ]زحمتكشان[ و مقابله با دارودستة مهندس بازرگان» فعاليت ميكرده است. در همان نامه مينويسد كه «جمعيت نهضتآزادي با وجودي كه گردانندگان آن در باطن اعتقاد به مذهب ندارند, از اين نيرو حداكثر استفاده را ميبرند و مسجد هدايت را سنگر خود قرار دادهاند و بدينوسيله جمع كثيري را بهطرف خود جلب كردهاند» و در جاي ديگر در همان نامه در مورد نهضتآزادي ميگويد: «منظور حقيقي از تشكيل آنها دين نبوده است, بلكه دين پردهاي بوده است بر روي نقشههاي شوم و پليد آنها» و در جاي ديگر نامه به بقايي مينويسد: «نهضتآزادي و بازرگان و آيتالله طالقاني زمينة مناسبي در بين روحانيون نداشتند» ولي با اينكه «روحانيت نسبت به ما نهتنها نظر نامساعدي نداشت, بلكه نظر مساعدي هم داشت, گذشته از آن در تمام نهضتآزادي شخصيتي كه حتي قابل مقايسه با جنابعالي باشد وجود نداشت.» با اين مقدمه, بقايي را تشويق ميكند كه از مذهبيها «استفاده» كند, درواقع از مذهب سوءاستفاده كند. آيت از سال 1342 از وحدت روشنفكران مذهبي و روحانيت حوزه وحشت داشته است و به همين منظور متوسل به دروغ و تهمت عليه بازرگان و طالقاني ميشود. ولي اين حرف آقاي بهشتي مربوط به سال 1360 است, آن هم موقعيكه كانديداي حزب جمهوري اسلامي براي نخستوزيري قرار است از مجلس رأي اعتماد بگيرد. به نظر من موقعي كه در سال 1359 نوار منتشر و آن حرفها از جانب آيت مطرح شد, رهبران حزبجمهوري اسلامي بايد موضع ميگرفتند. من در اينجا به مسائل اطلاعاتي, امنيتي و تشكيلاتي تكيه ندارم, بلكه بُعد سياسي و اخلاق سياسي را در نظر ميگيرم. اگر از اين بُعد نگاه كنيم, آيت در سال 59 كه اين حرفها را دربارة بنيصدر گفت و به آن اعتقاد داشت, كادر بازرسي حزبجمهوري اسلامي بايد رسيدگي ميكرد و وي را اخراج ميكرد و با اين كار از تشديد تضادها جلوگيري ميكرد. آنچه جاي تأمّل جدّي دارد, عدماقدام حزبي (فقط حزبجمهوري اسلامي) است. اگر هم قصد اخراج او در داخل حزب در سال 60 بوده است, موضع بيروني حزب درسال 59, موافقت با آيت را نشان ميدهد.
¢سران حزب هم معتقد بودند كه فريب بنيصدر را خوردهاند. بنيصدر از طرف حزبجمهوري كانديداي مجلس خبرگان قانوناساسي بود و حتي بيشتر از آقاي طالقاني رأي آورد. اينها بنيصدر را به مردم معرفي كردند و علت اين تأييد و حمايت را هم ضديت بنيصدر با نهضتآزادي عنوان ميكردند, بعد هم كه رئيسجمهور شد و به قدرت رسيد, مشي خودش را پيش برد.
£آقاي بهشتي در نامهاي به آقاي خميني تأييد ميكند كه «بنيصدر مسلمان است و حسننيت دارد, ولي با آنها اختلاف فكري دارد. اينها طرفدار ولايتفقيه هستند و بنيصدر به ولايتفقيه اعتقاد ندارد.» آن نامه به اين اشاره دارد كه دو خط فكري اسلامي متفاوت وجود دارد كه در هيچكدام سوءنيت نيست. بحث من اين است كه اگر هم فرض كنيم كه بنيصدر آقايان را فريب داده بود يا آقايان اشتباه كرده بودند, آقاي آيت, چقدر در تغيير ذهنيت روحانيت متنفذ حزب جمهوري اسلامي نسبت به نهضتآزادي و بنيصدر نقش داشته است؟ خودش هم در آن نوار ميگويد: «سران حزب, اول فكر ميكردند كه بنيصدر, بازرگان, پيمان و... در خط امام هستند, ولي حالا فهميدهاند كه نه. من از اول ميگفتم كه اينها در خط امام نيستند.» اين چه برداشتي از افراد است؟ آيا درسال 1357, «خطامام» چنين براي آقاي آيت روشن و وحي منزل بود كه براي روحانيون نزديك به امام نبود؟!
¢بينش درست را به خودش نسبت ميدهد, ميگويد كه من از اول با آمدن اينها و همكاري با اينها مخالف بودم و اين نشان ميدهد كه رهبران روحاني حزب جمهوري اسلامي تمايل داشتند كه با بنيصدر كار كنند و او را آوردهاند و معرفي كردهاند يا خود امام نيز بنيصدر را حمايت كرد, ولي چهكساني بودند كه از دوطرف اختلافات را تشديد كردند؟ از آن طرف بنيصدر را آنچنان مغرور كردند كه همهچيز را براي خودش ميخواست. از اين طرف هم رهبران حزب جمهوري اسلامي را نسبت به او بدبين كردند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه حذفش كنند.
£در گفتوگوي دوم به نامههايي استناد كرديم كه سران حزب به امام نوشته بودند و امام را به خروج خودشان از حاكميت تهديد كرده بودند تا امام مجبور شود يكي از اين دوطرف را انتخاب كند. حدس قوي ميزدند كه بالاخره امام, روحانيت حزبجمهوري اسلامي را انتخاب خواهد كرد. البته اشتباهات بنيصدر, غرور و خودخواهي او هم, خود مزيد بر علت شد.
¢برخي از كسانيكه زماني با آقاي آيت در يك خانه زندگي ميكردهاند, گفته بودند كه ايشان نسبت به رعايت مسائل شرعي هم چندان حساس نبود, گاهي نماز ميخواند و گاهي نميخواند. چنين آدمي ناگهان مسلمان دوآتشه ميشود, خودش را طرفدار ولايتفقيه ميداند و هركس را كه طرفدار آن نباشد اصلاً انقلابي نميداند. بعدها هم اسنادي افشا شد كه ادعاي ايشان مبني بر اينكه بعدها با دكتربقايي ارتباط نداشته, غيرواقعي بوده است. حتي برخي دوستان دكتربقايي ميگفتند ما به بقايي اعتقاد داشتيم, ولي بعد از انتشار وصيتنامهاش در سال 1358 ـ كه در كتاب «افول يك مبارز» هم چاپ شده ـ ديگر او را مهدورالدم ميدانستيم. اينقدر نسبت به بقايي روگردان شده بودند.
£در همان نامة سوم آذر 1342 به بقايي, تأكيد آيت بر استفادة ابزاري از مذهب و مذهبيهاست و اين با خبري كه شما گفتيد همخواني دارد. به همين دليل طرفداري آيت و بقايي از ولايتفقيه و دشمني اينچنيني او با سازمان مجاهدين, جبهةملي, مصدق, نهضتآزادي, ميرحسين موسوي و روشنفكران ديني, تأييد ديگري است بر پيش بردن خط برژينسكي. عدهاي معتقدند كه دكتر آيت تقريباً تا اواخر عمرش با دكتربقايي ارتباط داشته است و مهندس سحابي ازقول بازجويش هم اين را نقل ميكند.
¢به نظر شما آيت در حزبجمهوري اسلامي بيشتر به طيف مؤتلفه تكيه داشت يا به بنيانگذاران روحاني حزب؟
£من اطلاع دقيقي در اين زمينه ندارم, اميدوارم روزي اسناد و مدارك حزبجمهوري اسلامي منتشر شود و به شفافيت تاريخي آن دوره كمك كند. بدون شك اسناد و مدارك مهمي از تحولات اول انقلاب در اختيار اين حزب است كه اگر روزي منتشر شوند خيلي از مسائل ناروشن, روشن خواهد شد. ولي آنچه در ابتداي پيروزي انقلاب نمود داشت اين بود كه رهبران روحاني حزبجمهوري اسلامي تعيينكنندهتر بودند و در آن مقطع قدرت آنها بيشتر از طيف مؤتلفه بود. در آن مقطع اگر آيتالله بهشتي يا آقاي خامنهاي يا مرحوم باهنر ميخواستند كسي را حذف, تصفيه يا محاكمة حزبي كنند, ميتوانستند. منتها من فكر ميكنم تكية آيت بر حذف جريانهاي غيرروحاني, با توجه به بينش سياسي مؤتلفه و همچنين روحانيت حزبجمهورياسلامي بستر مناسب را فراهم كرد, يعني تشخيص داده بود كه ميتواند بستر مناسبي براي كاشتن بذر اختلاف بين نيروهاي انقلاب و تخريب اهداف آن باشد. در بحث مربوط به مؤتلفه خواهم گفت كه مؤتلفه از چه موضعي كوشش ميكرد كه بنيصدر و مجاهدين حذف بشوند. ولي برداشت من اين است كه در آن مقطع تاريخي, رهبران روحاني حزبجمهوري اسلامي قدرتمندتر از اعضاي مؤتلفه آن بودند. دليلش هم اين است كه بعدها كه اختلافات رشد كرد, مؤتلفه جدا شدند و حزب مستقلي براي خودشان تشكيل دادند و سعي كردند بيرون از روحانيت, عمل كنند.
¢شايد مؤتلفه حاضر نبودند در حزبجمهوري اسلامي حل شوند و رهبري آنها را بپذيرند.
£اين بهدليل قدرتي بود كه بعدها گرفتند و مخصوصاً بعد از حذف نيروهاي راديكال, نهضتآزادي و بنيصدر, مؤتلفه بهتر ديد كه از حزبجمهوري اسلامي خارج شود و مستقلاً عمل كند. دربارة قدرت و نفوذ مؤتلفه در جمهوري اسلامي در آن مقطع حساس از قول آيتالله موسوي تبريزي (در مصاحبه با چشمانداز ايران شمارة 22, صص 44و45) مطالب روشنگري نقل شده است كه بسيار مستند و عبرتانگيز است.
¢تأييدي كه آيتالله بهشتي و ديگران از آقاي ميرحسين موسوي ميكردند و حاضر نبودند كه روزنامة حزب را از دست ايشان دربياورند, مؤتلفه را برآشفت و آنها ديگر نافرماني حزبي ميكردند.
£اين مربوط به بعد بود, من اول انقلاب را عرض ميكنم. دوسال بعد از آن بله, مؤتلفه رشد كرد و با انديشة چپي كه بعضي از رهبران روحاني حزبجمهوري اسلامي, بهويژه آقاي بهشتي و ديدگاههايي كه راجع به عدالت اقتصادي و تقسيم اراضي و بند «ج» داشتند و همينطور حمايتي كه از آقاي موسوي ميكردند,كمكم مؤتلفه متوجه شد كه نميتواند در حزبجمهورياسلامي كار كند. ولي اول انقلاب مؤتلفه براي معرفي خودش به جامعه, به ارتباط علني با روحانيون سياسي و پيوستن به حزبجمهوري اسلامي نياز داشت و بعد كه حزب دچار اشكال شد و نيروهاي «غيرخودي» هم حذف شده بودند, قضيه فرق كرد. به اهداف اولية خود رسيده بودند و ديگر احتياجي به حزبجمهوري اسلامي و روحانيون آن, البته مستقيماً نداشتند.
¢در حزب يك جريان عامل هم بود. با تجربة حزبي كه در تاريخ معاصر ايران هست, بعضيها هستند كه نام و نشان ندارند, ولي عملكنندهاند؛ مثلاً حاجمهدي عراقي كه سازماندهي پانزدهخرداد را اداره ميكرد و اسمش هم هيچجا نبود. اين «كنندهها» خيلي نقش دارند و معمولاً رهبران حزب را تابع خودشان ميكنند. بايد به اين نگرش در ايران دقت كرد, برخي خود را «ولايتبخش» ميدانند.
£به همين دليل, اثرگذاري آيت را مطرح كردم. اصلاً جريان آيت خودش «كُننده» و عامل بوده است, وگرنه نفوذ و معروفيت روحانيون حزب در جامعه, هرگز با آيت قابل مقايسه نبود. ولي از آنجاييكه خيلي چيزهاييكه روحانيون حزب نميتوانستند بگويند يا نميخواستند بگويند, آيت ميگفت. لذا ميتوانست روي رهبران حزب اثر بگذارد.
¢سران حزب, سياستگذاريهاي كلان حزب را مطرح ميكردند, اما امثال آيت و يا ديگراني بودند كه جريان ميساختند. به نظر ميرسد اينها همانهايي هستند كه برژينسكي روي عملكرد آنها تكيه ميكرد. با تكيه به چنين جريانهاي تأثيرگذاري هم هست كه برژينسكي آن طرح را ميدهد. اگر اين زمينهها نبود, او طرح خود را به يك ادعاي استراتژيك تبديل نميكرد.
£درست است؛ اين در كشورهاي جهان سوم رايج است, ولي بحث اين است كه اگر يك خطمشي يا استراتژي غلط است و با منش و روش و استراتژي يك حزب نميخواند, رهبران بانفوذ حزب بايد آن خط را محكوم و حتي آن مشي را طرد كنند و افراد وابسته به آن خطمشي را از حزب اخراج نمايند. رهبران بانفوذ حزبجمهوري اسلامي بايد پس از انتشار مطالب نوار آيت موضع ميگرفتند و با موضعگيري خود روند درگيريهاي بعدي را كنترل ميكردند.
¢همانطور كه آقاي دكترصلواتي در مصاحبهاش گفته است, بيشتر اينها طرفدار آيتالله كاشاني بودند و حاضر نبودند مملكت دست مصدقيها بيفتد. آيت خوب توانست از اين فضا استفاده كند.
£حتي بحث محكوميت صرف يك عضو خاطي در حزب هم نيست. از آن مهمتر توجه و اعتقاد به بحث پلوراليزم و تحمل عقيدة مخالف است. مگر مصدقيها ميخواستند مملكت را تصاحب كنند؟ و يا اگر ميخواستند, ميتوانستند؟ مصدقيها كه زودتر از همه استعفا دادند و مهندس بازرگان صادقانه قدرت را رها كرد. اينكه ما دائم دنبال حذف فيزيكي اين و آن باشيم, درگيري ايجاد كنيم, بنيصدر استعفا بدهد؛ و يا فلان جريان را غيرقانوني كنيم, اين انديشه, انديشهاي بود كه با توجه به روح انقلاب پاسخگو نبود. اين را سران حزب ميتوانستند مطرح كنند و جلوي آن را بگيرند. رهبران حزب ميتوانستند اعلاميه بدهند كه اين مواضع آقاي آيت ربطي به حزب ندارد و ايشان را حذف ميكردند. آنموقع شايد بنيصدر هم اعتقاد پيدا ميكرد كه ميتواند در اين مملكت كار كند, حرفش را بزند و بهطور دموكراتيك رياستجمهوري كند. متأسفانه اين قاعدة حذف نيروهاي سياسي, هنوز هم در حوزة منافع ملي تأثيرگذار است و مرتباً تخريب ميكند. رفتار بعضيها را نگاه كنيد كه هنوز بر طبل حذف ميكوبند و از عملكرد 25 سالة گذشته عبرت نميگيرند.
¢در نظام آموزشي جاري روحانيت دربارة «ژرفنگري», «آيندهنگري» و «تلاش براي تشخيص و ورود به مصاديق» ادعايي نشده است. در چنين خلأيي فكر نميكنيد كه يك عده مثل مؤتلفه يا ديگران ميآيند و خودشان را مطرح ميكنند و ميگويند ما كارشناسي ميكنيم, مصاديق را تشخيص ميدهيم و روحانيت را همسوي خودمان ميكنيم؟ خودشان را جريان همسو با روحانيت مطرح كردند, ولي درواقع بهدليل قدرت كارشناسي, طبقاتي و اقتصادياي كه داشتند و مناسباتي كه دستشان بود, به روحانيت سمتوسو دادند.
£در كل روحانيت و حوزه حق باشماست, ولي بخش روحانيون نوگراي حوزوي در آن مقطع زماني, مثل آقايان خامنهاي, هاشمي و بهشتي از هر سه موردي كه شما بهعنوان نظام آموزشي جاري روحانيت مطرح كرديد, عملاً عبور كرده بودند. با جوّ عام حوزه خطكشي كرده بودند و پس از خرداد 1342 اين بخش از روحانيون مبارز, وارد ميدان شده بودند. به ميزان كار تئوريك آنها در اين زمينه كاري نداريم. ولي در پروسة مبارزاتي خودشان, ظاهراً هم تعيين مصداق كرده بودند, هم بهطور نسبي آيندهنگري كرده بودند و هم ژرفانديشي. يعني وقتي آنها وارد مبارزه شدند و خودشان از اركان روحانيت مبارز بودند, عملاً از اين سه محور عبور كردند. مگر ميشود كسي وارد وادي مبارزه شود و بهطور نسبي آيندهنگري و ژرفانديشي و تعيين مصداق نكند. البته ممكن است در اين پروسه به خطا برود. مگر اينكه بگوييم ضعف معرفتي در آموزشهاي جاري آنچنان ريشهدار است كه همين باعث تابعشدن نوگرايان حوزوي نسبت به ديگران ميشود. از اين گذشته خطا يكبار قابل تحمل است, اگر اصلاح داشته باشد,آن خطا لطمة چنداني نميزند, ولي اگر به يك شيوه متداوم تبديل شود, ديگر از حالت اشكال معرفتي خارج ميشود. منافع و مصالح ديگري مطرح ميشود, كه در آينده به آن خواهيم پرداخت.
¢اين بزرگان پيش از انقلاب, مبارزه را از درون نظام فقهي رايج درنياوردند. آنچه نمود داشت اين بود كه مشي كلان مبارزاتي پس از قيام 15خرداد و نيروهايي چون مجاهدين را تأييد ميكردند. خيلي از كارشناسيهاي راهبردي را مجاهدين انجام داده بودند, البته خودشان هم از موضع يك مبارز تا حدي كار كارشناسي ميكردند. بعد از انقلاب هم باز از مباني آموزشهاي جاري سنتي چيزي درنياوردند و راه مصلحت را پيش گرفتند.
£بحث پيش از انقلاب و پس از انقلاب كمي متفاوت است. بعد از انقلاب بحث كسب قدرت و رقابت پيش ميآيد. دموكراسي چيزي است كه آدم بايد به آن اعتقاد عميقي داشته باشد كه بتواند همواره آن را بپذيرد. موقعيكه انقلاب به ثمر ميرسد و هنوز نيروها جابهجا نشدهاند و بههمريختگي شديد اجتماعي وجود دارد, نيروها سعي ميكنند پايگاه بيشتري را كنترل كنند. اينجاست كه روحانيت مانند هر گروه ديگري, سعي ميكرد و ميكند نيروها و سازمانهاي همسو با خود را تأييد كند, حرفهايشان را بشنود و به اينها نزديك شود و حيطة نفوذ خود را گسترش دهد.
پينوشت:
1ـ آيتالله منتظري قبل از آن مصاحبه نيز چندبار به مسئلة ولايتفقيه اشاره كرده و حتي جزوة كوچكي در اين زمينه منتشر نموده است و بهقول خودشان اين مسئلهاي بود كه دائماً تدريس ميكردند و نسبت به آن دغدغه داشتند.
سوتيترها:
مظفر بقايي چهرة شناختهشدهاي است كه در رابطه با كودتاگران كاركرد و با جنبشملي مخالفتهاي مغرضانهاي داشت. در قتل افشارطوس و بازگرداندن شاه به سلطنت يكي از بازيگران اصلي بود. حمايت اولية او هم از روحانيت ـ همانطور كه همه ميدانند ـ تاكتيكي بوده است و ايشان بهدنبال انحراف جنبش و انقلاب ايران بوده و آقاي آيت هم كه سابقة همكاري با ايشان را داشت, بهعنوان يك چهرة مطرح و فعّال در شوراي مركزي حزبجمهوري اسلامي مستقر شد
آنموقع آقاي آيت براي اينكه اختلافش را با آقاي بنيصدر بروز بدهد و اجرايي كند, مجبور بود از حمله به مصدق شروع كند و هميشه در مجلس ميگفت: «مصدقالسلطنه». او ميدانست كه بنيصدر بهشدت مصدقي است, به همين دليل از اين كانال وارد شد تا بتواند بنيصدر را هم تخطئه و حذف كند
آيت: «بله, من گفتهام و ميگويم كه استادهاي غيراسلامي بايد از دانشگاه بيرون انداخته شوند و اگر اين توطئه است, حاضرم به خاطر آن اعدام هم بشوم. ما استاد غيراسلامي نميخواهيم. برود يكجاي ديگر كار كند, ولي مغز دانشجويان ما را مسموم نكند. ما دو دسته را گفتهايم جلويش را بگيرند, يكي جنبشيها ]كه منظورش سازمان مجاهدين بود [و ديگري فداييها.» اين حرف را ايشان حدود ده ماه قبل از شروع جنگ مسلحانه ميزند
آيت يكسال پيش از شروع فاز مسلحانه ميگويد: «كارشكني در امور كنيد, مانع از موفقشدن بنيصدر در انجام كارها بشويد, ايجاد بدبيني نسبت به بنيصدر كنيد. بستن دروغهاي بزرگ به بنيصدر... الآن استادهاي غيراسلامي بايد تصفيه شوند. اين زمزمهاي است كه بايد از پايين سروصدايش را بلند كرد.»
آيت: اولين كسيكه از قبل از انقلاب و حالا حتي دقيقاً از موقع انقلاب صريحاً اين مسائل را عنوان كرد كه اينها در خط امام نيستند, من هستم. حتي موقعيكه داشتيم حزبجمهوري اسلامي را علناً پايهگذاري ميكرديم, اينها فكر ميكردند پيمان, بازرگان, بنيصدر, سنجابي و مدني,همه قابل همكاري هستند
درست يكسال قبل از شروع فاز مسلحانه, آيت ميگويد: «تبليغ كنيد كه مجاهدين و بنيصدر با هم هستند.» و ميخواهد حساسيت منفي نسبت به مجاهدين را به بنيصدر هم تسرّي دهد
روزنامة جمهوري اسلامي در مورّخ 1359/5/14 مينويسد: «روزنامة انقلاباسلامي بيشرمتر و رذلتر از ساواك است.» درگيري با رئيسجمهور مملكت را بهطور جدي شروع كردند. اين نحوة برخورد با رئيسجمهور مملكت كه حمايت قانون, رأي مردم, حمايت امام و حمايت اكثر روحانيون به هنگام انتخاب را داشته و در راهاندازي و حمايت مالي روزنامهاش مورد توجه امام و روحانيت مبارز بوده است, خيلي معنادار و تأملبرانگيز است
به نظر ميرسد تشخيص آقاي آيت از موضع و با اهداف خودش درست بوده است؛ به اين مفهوم كه در راستاي يك استراتژي, از نظر تاكتيكي نخست بايد بنيصدر را حذف كند تا بتواند بقية جريانهاي عدالتطلب, چپ مذهبي و غيرمذهبي را حذف نمايد و عملاً هم همينگونه شد و استراتژي آيت اجرا شد و خيلي از مشكلات امروز ما ريشه در آن اقدامات دارد
اين درست است كه آيت و بنيصدر هر دو ضدكمونيست و ضدمجاهد بودند و بنيصدر هم قدرتطلب بود, منتها يك اختلاف با هم داشتند. بنيصدر چون سالهاي طولاني در غرب بود و مصدقي بود, به شيوة گفتوگو هم اعتقاد داشت. ازسوي ديگر بنيصدر خود را وابسته به جبههملي و مصدق ميدانست و آيت وابسته به مظفر بقايي. يعني سابقة تاريخي اين دو به يك تضاد آشتيناپذير بازميگشت كه پس از 25 سال مجدداً داشت اين تضاد فعّال ميشد, با همان اهداف كودتاي 1332
آيت از سال 1342 از وحدت روشنفكران مذهبي و روحانيت حوزه وحشت داشته است و به همين منظور متوسل به دروغ و تهمت عليه بازرگان و طالقاني ميشود
در آن مقطع اگر آيتالله بهشتي يا آقاي خامنهاي يا مرحوم باهنر ميخواستند كسي را حذف, تصفيه يا محاكمة حزبي كنند, ميتوانستند. منتها من فكر ميكنم تكية آيت بر حذف جريانهاي غيرروحاني, با توجه به بينش سياسي مؤتلفه و همچنين روحانيت حزبجمهورياسلامي بستر مناسب را فراهم كرد, يعني تشخيص داده بود كه ميتواند بستر مناسبي براي كاشتن بذر اختلاف بين نيروهاي انقلاب و تخريب اهداف آن باشد
اگر يك خطمشي يا استراتژي غلط است و با منش و روش و استراتژي يك حزب نميخواند, رهبران بانفوذ حزب بايد آن خط را محكوم و حتي آن مشي را طرد كنند و افراد وابسته به آن خطمشي را از حزب اخراج نمايند. رهبران بانفوذ حزبجمهوري اسلامي بايد پس از انتشار مطالب نوار آيت موضع ميگرفتند و با موضعگيري خود روند درگيريهاي بعدي را كنترل ميكردند