پرسش‌هايي از فقهاي جامعة مدرسين و روحانيت

  در طول حيات دوازده‌سالة نشرية راه‌مجاهد, دو بار به نوشتن نامه‌اي به جامعة مدرسين حوزة علمية قم اقدام شد كه دربردارندة پرسش‌هاي اساسي بود. با وجود ديدار با مرحوم آيت‌الله آذري قمي و برخورد خوب ايشان نسبت به آن نامه‌ها, معهذا هيچ پاسخ شفاهي يا كتبي دريافت نشد. مدتي بعد از آن, بخشي از اين پرسش‌ها در نشريه نيز درج شد.

  پس از توقيف نشرية راه‌مجاهد توسط حجت‌الاسلام حسينيان ـ دادستان وقت دادگاه ويژة روحانيت ـ در فروردين 1372, نامة سومي تدوين و در آبان‌ماه 1373 با امضاي هيئت‌تحريرية نشرية راه‌مجاهد براي جامعة مدرسين حوزة علمية قم فرستاده شد. رونوشت‌هايي از آن هم, براي مراجع و ديگر مدرسين حوزه فرستاده شد, اما اين بار هم پاسخي دريافت نگرديد.

  اينك با گذشت بيست‌وپنج‌سال از پيروزي انقلاب و نُه‌سال از نوشتن نامة سوم, با آشكارترشدن نارسايي‌ها و نابساماني‌ها, آن پرسش‌ها هم در حوزة انديشه و هم در حوزة عمل همچنان به قوّت خود باقي است و پاسخ درخوري به آن داده نشده است. بنابراين, آن پرسش‌ها را در نشريه مطرح مي‌كنيم تا عموم صاحبنظران, از روحاني و غيرروحاني, به آن بينديشند.

  تلاش ما بر اين بوده است تا ضمن حفظ متن (سال 1373) در اينجا از تكرار جملات پرهيز نموده و پرسش‌هاي مشابه در يكديگر ادغام شود. بخش ديگر اين پرسش‌ها ـ اگر خدا بخواهد ـ در شمارة آينده از نظر خوانندگان خواهد گذشت.

لطف‌الله ميثمي

بسم‌‌الله الرحمن الرحيم

  با كمال تأسف امروزه برخي محافل مذهبي به‌جاي پرداختن به مسائل اصلي و ريشه‌هاي دردها و مشكلات به جناح‌بندي جامعه پرداخته و صرفاً در تثبيت مرجع و مراد خود مي‌كوشند و خواهان آنند كه سايرين نيز از او تبعيت كنند.

  در كنار تعدد مراجع مسئله «رهبري و مرجعيت» و جدايي يا ادغام آن نيز مطرح است. درحالي‌كه اگر همة مراجع در يك مرجعيت واحد ادغام شوند و حتي بالاتر از آن مرجعيت و رهبري نيز وحدت پيدا كند, ولي به سؤالات اساسي و ريشه‌هاي مسائل پرداخته نشود, مشكلات حل نخواهد شد. به نظر مي‌رسد به‌جاي رقابت در مسائل فرعي و حذف يكديگر بايستي به مشكلات اساسي و بن‌بست‌هاي فكري و نظري جامعه كه به بعضي از آنها در اين نوشتار اشاره شده است پرداخت و راه نجاتي براي ملت يافت. با گذشت بيش از 15 سال از پيروزي انقلاب‌اسلامي, متأسفانه شاهد آن هستيم كه بخش عظيمي از نسل جوان ما از دين و دينداران گريزان و يا حداقل نسبت به آن بي‌تفاوت شده‌اند و در بسياري اقشار باورهاي ديني مورد ترديد واقع شده است.

  اين مسئله دلايل مختلفي مي‌تواند داشته باشد كه يكي از مهم‌ترين آنها بروز نارسايي‌ها و عملكردهايي است كه در نگاه ظاهري به اسلام و قرآن منتسب مي‌شود.

  اكنون اگر برداشت‌هاي نادرستي كه از اسلام داشته‌ايم و موجب اين نارسايي‌ها شده است ريشه‌يابي نكنيم, در تشديد اين بحران سهيم خواهيم بود. روشن است كه پيمودن اين راه جز با مشاركت و همياري همة نيروهاي دلسوز و دردمند ميسر نيست و بايستي به‌جاي دامن‌زدن به اختلافات و هرزدادن انرژي باقيمانده و حذف يكديگر, دست به دست هم داده و به حل اين مسائل اساسي بينديشيم.

  اين نوشتار از ديدگاه خود مهم‌ترين مسائل و مبهمات فكري و فرهنگي را كه باعث پيدايش ضعف‌هاي فعلي شده و پاسخگويي و رفع آنها موجب اعتلاي جمهوري اسلامي مي‌شود,‌ طرح نموده است و معتقد است هر جريان روحاني و يا غيرروحاني, بدون پاسخگويي به اين ابهامات قادر به حل تضادهاي پيچيده و عميق جامعه نيست. اميدواريم پاسخگويي به اين پرسش‌هاي بنيادين, مقدمه‌اي بر اصلاح شيوه‌ها و رشد و توسعة مكتبي جامعه ما گردد.

   در آغاز, يادآوري چند مطلب را ضروري مي‌دانيم:

  1ـ دامنة اين سؤال‌ها به سؤال‌هاي موجود در اين نوشتار محدد نمي‌شود, بلكه به‌زعم ما مهم‌ترين آنهاست.

  2ـ وجود اين سؤال‌ها نافي كاستي‌ها و ضعف‌هاي ديگر جريان‌هاي اجتماعي نبوده, توجيه‌گر ضعف‌‌ها و كوتاهي‌هاي آنها نمي‌شود.

  3ـ در مورد اين سؤال‌ها و نظريه‌ها به هيچ‌روي خود را مصون از اشتباه ندانسته و منتظر راهنمايي‌هاي صاحبنظران مي‌باشيم.

آبان‌ماه 1373

 

يك ـ روحانيت واكسن ضدانحراف

  اكثر روحانيون ريشة اشكالات رژيم شاه را در اين مي‌دانند كه روحانيت در رأس نظام حكومتي قرار نداشته است. اسلامي بودن جمهوري اسلامي را هم ناشي از اين مسئله مي‌دانند كه روحانيت در رأس نظام قرار دارد.

  جمع‌بندي روحانيت از انحراف برخي گروه‌هاي سياسي ازجمله مجاهدين اين بود كه روحانيت بر اين گروه‌ها نظارت و كنترل تشكيلاتي نداشته است و اگر آنها تابع روحانيت بودند منحرف نمي‌شدند. با همين اعتقاد تلاش مي‌شد كه انتخابات, نظام آموزشي ... و همه‌چيز در كنترل روحانيت قرار بگيرد. اما اين تفكر و عملكرد اكنون با تناقض‌هاي آشكاري روبه‌رو است. ازجمله:

  الف ـ درطول پانزده‌سال پس از انقلاب روحانيون سرشناس زيادي به اتهام انحراف اخلاقي, وابستگي سياسي يا ضديت با انقلاب معرفي يا محاكمه شده‌اند. افرادي نظير آيت‌الله شريعتمداري, حجت‌الاسلام سيدعبدالرضا حجازي, حجت‌‌الاسلام مناقبي, آيت‌الله سيدصادق روحاني, حجت‌الاسلام شيخ علي تهراني و بسياري ديگر, اگر روحانيت واكسن ضدانحراف است, علت وجود انحراف در خود روحانيون چيست؟

  ب ـ در رأس انجمن ضدبهائيت يك روحاني با سابقه وجود داشت. چندتن از اعضاي برجستة جامعة مدرسين ازجمله آيت‌الله خزعلي, حجت‌الاسلام سيدمنيرالدين حسيني شيرازي يا آيت‌الله راستي با آنها همكاري نزديك و تنگاتنگ داشته و يا آنها را تأييد مي‌كرده‌اند. در بين اعضاي انجمن ضدبهائيت نيز روحانيون زيادي وجود داشتند, چرا به اعتراف خود روحانيت اين جريان نيز از انحراف مصون نماند؟ تا جايي‌كه امام خميني(ره) از آن به‌عنوان اسلام شاهنشاهي ياد كردند و سرانجام به اعلام توقف فعاليت‌هاي آموزشي ازسوي آن انجمن منجر شد؟

  ج ـ پس از انقلاب, براساس تحليل فوق‌الذكر, تشكل‌هايي در ايران پديد آمد كه يا روحانيت مؤسس آن بوده و يا بر آنها نظارت كامل داشت, ولي عموماً به انشعاب, تفرقه يا انحلال كشيده شدند. تشكل‌هايي نظير حزب‌جمهوري اسلامي, حزب خلق مسلمان, سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي, اختلاف در جامعة روحانيت مبارز و جدايي مجمع روحانيون مبارز از آن و... ريشة اين مسئله چيست؟ چه تضميني وجود دارد كه با حاكميت و نظارت روحانيت بر جمهوري اسلامي, نهادها و انتخابات, كل مملكت دچار اين سرنوشت نشود؟

  د ـ مهم‌تر از همة اين موارد جمع‌بندي مرحوم امام‌خميني در تقسيم‌بندي اسلام  امريكايي و اسلام ناب محمدي(ص) بود كه بر آن اصرار فراواني هم داشتند و حتي حجت‌الاسلام حاج‌سيداحمد خميني نيز گفتند كه منظور امام از اسلام امريكايي تنها عربستان نيست, بلكه جناحي از روحانيت را هم شامل مي‌شود. علت بروز اسلام امريكايي در ميان روحانيون چيست؟

دو ـ پيروزي از آنِ روحانيت, شكست از غيرروحانيت

  هرگاه در مبارزات مرم ايران موفقيتي پيش آمده است آن پيروزي را به‌دليل وجود چند روحاني در آن حركت, به روحانيت منتسب مي‌كنند. ولي اگر شكست يا ضربه‌‌اي وارد شود, غيرروحانيت را مقصر مي‌شمارند. به‌طور مثال تحليل از انقلاب مشروطيت, نهضت‌ملي نفت يا انقلاب اسلامي. ريشة اين شيوة تحليل چيست؟

سه ـ چرا جوالدوز به ديگران و نه حتي سوزني به خود

  مرحوم دكترمصدق عليه استعمار انگليس و ديكتاتوري دربار قيام كرد و زير بار امريكا هم نرفت. تا اين‌كه سرانجام با كودتاي انگليسي ـ امريكايي 28 مرداد سرنگون شد. پس از آن نيز زنداني و محاكمه شد و تا آخر عمر در تبعيد به‌سر برد. اكنون محافل وابسته به روحانيت از يك طرف او را به‌دليل وجود برخي نارسايي‌ها, سازشكار قلمداد مي‌كنند, اما تأييد برخي روحانيون آن زمان و رئيس وقت حوزة علميه از رژيم كودتا و همكاري با كودتاچيان را ناديده گرفته و يا آن را توجيه شرعي مي‌كنند. علت اين دوگانگي چيست؟

چهارـ ائمة هدي(ع) صرفاً وسيله‌اي براي بسيج مردم يا الگوي عمل روحانيت؟

  پيش از پيروزي انقلاب در منبرها و مجالس دربارة‌ ساده‌زيستي, عدالت و رفتار حضرت‌علي(ع) با مردم و محرومين سخن بسيار گفته مي‌شد, ولي حالا كه روحانيون, خود به حاكميت رسيده‌‌اند, از آن حقايق كمتر سخن به‌ميان مي‌آيد. اگر كسي هم به رفتار علي(ع) استناد كرده و به تجمل‌گرايي مسئولين اعتراض كند, گفته مي‌شود كه زمانه فرق كرده و حفظ شئونات مملكتي چنين چيزهايي مي‌طلبد و... و اينها افكار كمونيستي است. آيا معناي فقه سنتي و اسلام فقاهتي اين است كه از قرآن و سنت به‌عنوان وسيله‌اي براي بسيج مردم و رسيدن به حاكميت استفاده كنيم, ولي آنها را الگو و راهنماي عمل ندانيم؟

پنج ـ  ريشه‌يابي تسرّي التقاط به درون روحانيت

از ابتداي انقلاب بسياري از نيروهاي عدالت‌طلب و استقلال‌طلب با برچسبِ داشتن افكار التقاطي و ماركسيستي, طرد, منزوي و يا سركوب گرديدند. آثار مرحوم آيت‌الله طالقاني و مرحوم دكترشريعتي با برچسب التقاط, مورد عنايت قرار نگرفت و از آموزش‌هاي رسمي حذف گرديد و سعي شد در جامعه آنها را كمرنگ و بي‌رنگ نشان دهند. نيروي جوان و پرشور مملكت با اين برچسب منفعل يا منزوي شد. پس از ده‌سال علي‌رغم همة اين حذف‌ها, دولت مهندس موسوي هم كه بارها مورد تأييد امام‌خميني قرار گرفته بود, از طرف برخي از اعضاي جامعة مدرسين به داشتن افكار كمونيستي متهم گرديد. خطبه‌هاي عدالت‌‌اجتماعي حجت‌‌الاسلام هاشمي رفسنجاني هم (سال‌هاي قبل از پذيرش قطعنامه) التقاطي خوانده شد.

  چرا علي‌رغم بازداشت و طرد بسياري از جواناني كه به‌زعم شما داراي افكار التقاطي و ماركسيستي بودند, اين تفكر به رأس دولت جمهوري اسلامي راه‌يافت؟

  علي‌رغم تمامي امكانات مالي و تبليغاتي و انساني روحانيت, چرا التقاط همچنان گسترش يافت تا جايي‌كه به گفتة حجت‌الاسلام ري‌شهري التقاط فكري به درون حوزه‌هاي علميه هم تسرّي پيدا كرده است؟ (مصاحبة ايشان در زمان دستگيري سيدمهدي هاشمي). با اين وصف اين سؤال‌ مطرح شده است كه چرا روحانيت تا اين اندازه در برابر ماركسيسم ضربه‌پذير بوده است, به نحوي كه به قول آنها,‌ ماركسيسم در همه‌جا, چه در دولت مورد حمايت امام و چه در حوزه‌هاي علميه راه يافته است؟

شش ـ دوگانگي در قضاوت

  وقتي از درون سازمان مجاهدين يك جريان ماركسيستي منشعب شد, به بهانة اين انحراف همة‌ صلاحيت‌ها و ارزش‌هاي كار بنيان‌گذاران شهيد سازمان نفي شد. به‌طوري‌كه اگر كسي از مرحوم حنيف‌نژاد به خوبي ياد كند او را منحرف و منافق و... قلمداد مي‌كنند؛ با توجه به اين‌كه تشكّل مجاهدين در شرايط سخت و با كمبود امكانات به‌وجود آمد و ده‌سال مبارزة پي‌گير داشت. روحانيون برجسته, پس از پيروزي انقلاب و در بهار آزادي, با امكانات فراوان حزب‌جمهوري اسلامي را تأسيس كردند. اما به گفتة روحانيون وابسته به جامعة مدرسين برنامه‌هاي دولتي كه از اين حزب به‌وجود آمد, ماركسيستي بوده است. اگر اين تحليل درست باشد اين سؤال مطرح مي‌شود كه با وجود اين همه ضربه‌پذيري روحانيت در برابر ماركسيسم آيا قضاوت دربارة حنيف‌‌نژاد و ياران شهيدش عجولانه و غيرمنصفانه نبوده است؟

هفت ـ وقتي مرجع القاءپذير باشد, واي به حال مدرّس

  دربارة آيت‌الله منتظري كه تقوا و اعلميت ايشان مورد تأييد امام و مجلس خبرگان رهبري قرار گرفته بود, گفته شد كه ايشان فريب اطرافيان را خورده است. اين تحليل به‌خصوص از طرف بعضي مدرسين و روزنامة رسالت مورد تأييد قرار گرفته است. با اوج‌گيري اين تبليغات در اذهان مردم, اين مسئله مطرح شد كه وقتي مرجعيت, كه بالاترين مرتبه در حوزه‌هاي علميه است, اين‌گونه كه مي‌گويند در معرض خطا باشد, مردم به چه اعتباري سرنوشت خود را به دست چند مدرس و فقيه, كه از نظر علمي در سطح فقهي پايين‌تري قرار دارند و از لحاظ سوابق انقلابي و خلوص هم به‌پاي آيت‌الله منتظري نمي‌رسند, بسپارند؟

هشت ـ مهجور بودن قرآن در حوزه‌هاي علميه

  روحانيت در بين مردم, خود را حامي و حافظ اسلام و قرآن معرفي مي‌كند, درحالي‌كه به شهادت علمايي نظير مرحوم آيت‌الله طالقاني, مرحوم علامة طباطبايي و آيت‌الله جوادي آملي, قرآن در خود حوزه‌هاي علميه متروك و مهجور مانده است. درس منطق يوناني جزء دروس پايه, واجب و رسمي حوزه‌هاي علميه است, ولي درس قرآن اختياري و از مستحبات شمرده مي‌شود. اين تناقض چگونه تبيين مي‌شود؟

نه ـ ضعف‌هاي حوزة علميه زمينه‌ساز دسيسه‌هاي بيگانه

  امام‌خميني در كتاب ولايت‌فقيه, جدايي سياست از دين و كنارزدن اسلام از صحنة اجتماع را يك دسيسه خارجي مي‌دانند, اما پياده‌شدن اين توطئه را ناشي از ضعف‌هاي روحانيت مي‌بينند. مي‌گويند:    «البته بيگانگان براي مطامع سياسي و اقتصادي كه دارند از چند سال پيش اساس را تهيه كرده‌اند و به واسطة اهمالي كه در حوزه‌هاي روحانيت شده موفق گشته‌اند. كساني در بين ما روحانيون بوده‌اند كه ندانسته به مقاصد آنها كمك كرده‌اند تا وضع چنين شده است...»

  آيا اين ريشه‌يابي بايد توسط گروه‌هاي سياسي يا استادان دانشگاه‌ها صورت گيرد؟

  آيا شما مسئوليتي در زمينة‌ پاكسازي كامل اين‌گونه ضعف‌هاي حوزه‌هاي علميه نداريد؟

  آيا بهتر نبود به‌جاي صرف نيرو و همّ و غمّ خود درراستاي حذف و طرد گروه‌هاي سياسي سالم و روشنفكران و جوانان دانشگاهي, اول به حل بنيادين اين مسئله مي‌پرداختيد و تحولي در آموزش‌هاي حوزه ايجاد مي‌‌كرديد؟

  آيا اين ضعف‌ها كه به قول امام زمينه‌ساز دسيسه‌هاي بيگانگان است, از نظر شما رفع شده است؟ پس از انقلاب كوشش‌هاييي درجهت تحقق آموزش‌هاي حوزه در وادي سياست و اقتصاد به عمل آمد ليكن به‌دليل عدم‌تحول آموزش‌هاي حوزه معضلاتي ايجاد كرد كه امام دو سال قبل از رحلت گفتند كه اجتهاد مصطلح در حوزه‌ها كافي نيست.

ده ـ آيا تحقيق در مورد امام‌حسين(ع) فروافتادن در وادي ضلالت است؟

  در حوزه‌هاي علميه برخي مي‌گويند امام‌حسين(ع) براي تشكيل حكومت اسلامي قيام كرد. عده‌اي مي‌گويند براي شهادت رفت. عده‌اي ديگر معتقدند امام‌حسين(ع) اساساً قصد قيام نداشت و در كربلا محاصره شد. اين ابهام و اختلاف‌نظر سال‌هاست كه درميان روحانيت وجود دارد. برخي از روحانيون سفارش مي‌كنند كه نبايد دربارة امام‌حسين(ع) فكر كرد, چرا كه دچار سردرگمي و گمراهي مي‌شويم. مي‌گويند اگر امام‌حسين(ع) نمي‌دانست كه شهيد مي‌شود و رفت, پس علم امامت نداشته است. اگر مي‌دانست كه شهيد مي‌شود و رفت, كه در اين صورت خود را به هلاكت انداخته و برخلاف قرآن عمل كرده است. كار بدان‌جا كشيده شده است كه تحقيق دربارة سيرة امام‌حسين(ع) را لغزيدن به وادي ضلالت مي‌دانند. چرا براي حل اين اختلاف‌نظرهاي اساسي در بين روحانيت, نيروي دسته‌جمعي نمي‌گذاريد؟ چرا تا به‌حال يك تبيين واحد و جامع از اين مسئلة مهم ارائه نداده‌ايد؟ آيا شناخت حقيقت نهضت امام حسين(ع) براي شما جاذبه‌اي ندارد؟

يازده  ـ چرا مانع كار ديگران مي‌شويم؟

  با توجه به اين‌كه روحانيت تحليل جامع و مانعي از حركت امام‌حسين(ع) ارائه نداده است, چرا وقتي جوانان در اين مورد به‌طور مستقل تحقيق مي‌كنند, از طرف شما مورد طعن قرار مي‌گيرند؟ به‌طور مثال بنيان‌گذاران مجاهدين مي‌خواستند خط‌مشي مبارزه عليه سلطنت را از اسلام درآورند, حوزه‌هاي علميه در اين زمينه مطالب طبقه‌بندي‌شده‌اي نداشتند, لذا خودشان به تحقيق در مورد امام‌حسين(ع) پرداختند. اما شما باز هم به فكر رفع اين نقايص نيفتاديد, بلكه به تخطئة حركت آنها پرداختيد.

  مرحوم دكترشريعتي آثار برجسته‌اي در معرفي چهرة ائمه ارائه كرد. بهترين كتاب‌ها دربارة‌ حضرت‌علي(ع) را محققين اهل سنت و حتي مسيحي‌ها نوشته‌اند. ابن‌ابي‌الحديد از اهل سنت شرح جامعي بر نهج‌البلاغه نوشته است. با توجه به مطالب يادشده, دو پرسش پيش روي ماست:

   نخست آن‌كه ريشة اهمال و كم‌كاري‌هاي حوزه‌هاي علميه در اين مورد اساسي چيست؟

  دوم آن‌كه شما كه در اين زمينه اين‌قدر به تحقيق درخصوص ولايت و امامت بي‌توجه هستيد, چگونه به همة مخالفان خود برچسب ضدولايت مي‌زنيد؟ گذشته از اين اگر كسي در مورد اين مسائل مهم كاري كند, متهم مي‌شود كه چرا بدون اجازة روحانيت كار كرده است.

دوازده ـ تحريف انقلاب ايران؛ رساله جاي قرآن

  آيت‌الله آذري قمي عضو برجستة جامعة مدرسين و مديرمسئول روزنامة رسالت در مقالة فقه سنتي در روزنامة رسالت تاريخ 66/6/29 مي‌گويند قيام مردم در برابر طاغوت براي اين بود كه حكومت اسلامي برپاية فقه سنتي موجود در رساله‌هاي عمليه ايجاد نمايند. 

  با توجه به اين‌كه رساله‌هاي عمليه با قرآن تفاوت و فاصلة اساسي دارند و به‌قول امام (در كتاب ولايت‌فقيه) در رساله‌ها حداكثر يك سيزدهم از آيات قرآن مورد بررسي قرار گرفته و الباقي متروك مانده است, آيا انقلاب اسلامي از بخش اعظم آيات قرآن بي‌نياز است؟

  در مورد انقلاب هم مردم شعار قرآن مي‌دادند و در هيچ‌جا شعار رساله شنيده نشد. در سخنان قبل از انقلابِ هيچ‌يك از روحانيون مبارز هم صحبت از رساله و الگوگرفتن آن نبود. آيا اين‌كه حالا رساله را جاي قرآن مي‌گذارند, تحريف آشكار انقلاب نيست؟

سيزده ـ فقدان الگوي مكتبي

  اگر در حوزه‌هاي علميه روي شيوه‌ها و خط‌مشي سياسي, اقتصادي, فرهنگي و نظامي پيامبر اكرم(ص) و حضرت علي و ساير ائمه كار شده بود و حكومت پيامبر(ص) و امام‌علي و امام‌حسن (عليهماالسلام) جزء موضوعات فقهي شمرده مي‌شد, امروزه براي حوزه‌هاي گوناگون الگويي عملي و شيوه‌هايي مستقل و قابل ارائه‌ داشتيم. چرا به‌جاي برچسب شرقي يا غربي‌زدن به مبارزان و گروه‌هاي سياسي ـ كه دردي را هم دوا نكرد ـ به ريشه و علت انحرافات كه از فقدان الگوي مكتبي سرچشمه مي‌گيرد نپرداخته و نمي‌پردازيد؟

چهارده ـ امامت يا عوام‌زدگي؟

  در روضه‌خواني‌ها و محافل مذهبي, بسياري مطالب خرافي و بي‌پايه به ائمه معصومين نسبت داده مي‌شود. ولي چون در بين مردم پذيرش دارد, شما هم در مورد آنها سكوت كرده و حساسيتي نشان نداده‌ايد. شهيد مطهري در كتاب حماسة حسيني پاره‌اي از آنها را به نقد كشيده‌اند. ولي وقتي يك كتاب تحقيقي دربارة امام‌حسين نوشته شد, به صرف وجود چند  اشتباه در آن چه سروصداها به‌پا شد. اگر عشق به امام‌حسين و دفاع از حريم ولايت مطرح است, چرا آنجا كه پاي مقلدين در كار است سكوت مي‌شود؟

پانزده ـ امامت حاكم بر شرايط جامعه يا شرايط جامعه حاكم بر امامت

  وقتي مي‌خواهند مردم را بسيج كنند مي‌گويند الآن شرايط مثل شرايط زمان امام‌حسين است. وقتي مي‌خواهند كوتاه آمده و صلح كنند مي‌گويند شرايط شبيه شرايط زمان امام‌حسن است. سال‌هاي قبل از انقلاب آنهايي كه نمي‌خواستند با رژيم شاه درگير شوند مي‌گفتند الآن شرايط امام‌صادق است, بايد كار فرهنگي كرده و به سياست كاري نداشت. به اين ترتيب روش‌هاي ائمة معصومين نه الگو و راهنماي عمل, بلكه ناخودآگاه يا آگاهانه, توجيه‌گر رفتار و اعمال ما شده است, به‌طوري‌كه براي مشروع جلوه‌دادن هر عملي, تشابه آن را با عمل ظاهري يكي از معصومين مطرح مي‌كنيم. درحالي‌كه الآن نه زمان امام‌حسين است, نه زمان امام‌حسن و نه زمان هيچ‌يك از ائمه. بلكه اكنون ما در زمان حضرت مهدي(عج) و در شرايط غيبت آن حضرت به‌سر مي‌بريم؛ پس چرا در پي شناخت خط‌مشي و شيوه‌هاي حضرت مهدي نمي‌رويد؟

شانزده ـ اين‌قدر كم‌كاري با اين همه امكانات

  شما كه شعار تبعيت از سيرة امام‌صادق(ع) و انجام رسالت كار فرهنگي را براي خود انتخاب كرده‌ايد, با اين همه امكانات پولي, نيرو, وسايل ارتباط جمعي و... كه در اختيار شما بوده و هست, چه دستاوردي به زبان نسل جوان و براي نيازمندان در زمينة تاريخ اسلام, زندگاني پيامبر, تاريخ شيعه و نهضت‌هاي شيعه, زندگي واقعي و تحليلي امامان شيعه و برتري اسلام بر مكتب‌هاي ديگر ارائه داده‌ايد؟

  چگونه مرحوم طالقاني, مرحوم مطهري, مرحوم شريعتي و مهندس بازرگان كه از يك‌صدم امكانات شما برخوردار نبوده‌اند, چندبرابر شما در معرفي اسلام به زبان روز كار كرده و دستاورد ارائه دادند؟

هفده ـ حذف تدريجي سنت, قرآن, انبيا و ائمه هدي در آموزش‌هاي فقهي

  قرآن و سنت دو منبع اصلي فقه و احكام است. در قرآن بخش مهمي از آيات به ذكر روش‌ها و گفته‌هاي پيامبران نظير حضرت ابراهيم, حضرت موسي, حضرت عيسي, حضرت يوسف و... اختصاص يافته است. اما چرا شما اين قسمت از قرآن يعني سنت انبيا و سنتي كه مورد تأييد قرآن هم قرارگرفته و به‌عبارتي هم سنت است و هم كتاب, از فقه حذف كرده و در مباحث فقهي بدان‌ها استناد نمي‌كنيد؟ اگر به دليل گذشت زمان و منسوخ‌شدن آ‌نها سنت انبيا را از فقه حذف كرده‌ايد, پس چرا قرآن كريم, پيامبر و مسلمانان را به آنها ارجاع مي‌دهد و آنان را منسوخ نشمرده است؟  دوم آن‌كه با اين استدلال, امام‌صادق هم  مربوط به گذشته است و پس از آن هم ائمة ديگري آمده‌اند, لذا صرفاً تمسك به قول و فعل آن حضرت را چگونه تبيين مي‌كنيد؟ آيا توقع داريد جوانان ستم‌ستيز اين مرزوبوم, با اين روال سازش كنند و راهي جز راه شما را انتخاب نكنند؟ با اين شواهد اگر كسي بگويد شما درجهت حذف و ترك كامل سنت انبيا و ائمه حركت مي‌كنيد چه پاسخي داريد؟

هجده ـ آيا اتحاد بدون خداي واحد ممكن است؟

  در بين روحانيت در مورد مسائل ديني,‌ اجتماعي, سياسي و حتي فقهي كه در تخصص آنهاست, به قول مرحوم امام الي ماشاء‌الله اختلاف نظر وجود دارد. آيا علت حل‌نشدن اين اختلافات  اين نيست كه «خداي واحد و وحدت‌بخش» جزء دروس رسمي حوزه نيست و در سيستم استدلال و رسيدن به نظريات فقهي نقشي ندارد. شما خود اذعان داريد كه اگر هريك از ائمه در زمان امام ديگري مي‌زيست دقيقاً خط‌مشي او را اتخاذ مي‌كرد. آيا ريشة وحدت‌نظر ائمه(ع) مبنابودن «خداي واحد و وحدت‌بخش» در آموزش, ‌زندگي و استقلال آنها نبوده است؟ آيا نبايد اين روش تفقه را در حوزه‌هاي علميه احيا كرد.

  چرا غالب روحانيوني كه به مقام اجتهاد و مرجعيت مي‌رسند با يكديگر برخورد فكري و نظري نمي‌كنند تا استنباط‌ها و استدلا‌ل‌هاي يكديگر را تصحيح يا تكميل نموده و به وحدت نظر برسند؟ هركس براي خودش نظري داده و به ديگري اعتنايي ندارد. هركس براي خود رساله‌اي فراهم مي‌كند و معمولاً تا پايان عمر نيز روي ادراكات خود پافشاري مي‌كند, بدون آن‌كه تلاشي براي به وحدت رسيدن با عالم و مجتهد ديگري كه ده‌ها سال با او در يك شهر زندگي ‌كرده, ‌داشته باشد؟

  وقتي خودتان اين‌قدر با يكديگر تفاهم نداريد, چگونه مي‌توانيد ديگران و جامعه را به تفاهم برسانيد؟

نوزده ـ قرآن و سنت انبيا و ائمه هدي يا سنت فقها؟

  شهيد آيت‌الله مطهري در كتاب فقه, جلد 3 , ص 54 در مورد محدودة فقه مي‌نويسند:

  «در قرآن و سنت, فقه,‌ علم وسيع و عميق به معارف و دستورهاي اسلامي است و اختصاص به قسمت خاصي ندارد. ولي به‌تدريج در اصطلاح علما اين كلمه به فقه‌الاحكام اختصاص يافت. علماي اسلام تعاليم اسلام را منقسم كردند به سه قسمت:

   الف ـ معارف و اعتقادات ب ـ اخلاقيات و امور تربيتي ج ـ احكام و مسائل عملي.

   فقهاي اسلام كلمة فقه را در مورد قسم اخير اصطلاح كرده‌اند.»

  بنا به گفتة شهيدمطهري, فقه موجود, سنت فقهاست, نه آنچه مورد نظر قرآن و ائمه(ع) بوده است. چرا درجهت بازگشت به سرچشمة قرآني فقه تلاشي نمي‌شود؟

  آيا فكر نمي‌كنيد كه اگر رسماً در سيستم فقهي و آموزشي رايج تجديدنظر شود و فقها خود در برابر قرآن و سنت تمكين كنند, مردم كه قلباً و باطناً دوستدار دين خدا و معارف قرآن و ائمة‌اطهار هستند به دلخواه دنبال آنها خواهند آمد و لزومي به واداركردن مردم و جوانان به تمكين در برابر فتاوي و نظريات فقها نيست؟

بيست ـ قواعد توجيه‌گر رويه‌هاي نادرست درميان مردم, روحانيت و حاكميت

  درمباحث فقهي اعمال واجب به دودسته تقسيم كرده‌اند:

  «1ـ واجبات تعبدي: اعمالي كه لازم است به قصد قربت به خدا انجام شود و اگر غرض دنيوي و مادي در انجام آن باشد صحيح نيست. مثل نماز, روزه و عبادات.

  2ـ واجبات توصلي: اعمالي كه لازم نيست به قصد قربت خدا انجام شود. به هر نيتي, مثل انجام تعهد يا كسب منفعت, سود و غيره هم كه انجام گيرد, رفع تكليف شده است و صحيح است. مثل تعهدات اجتماعي, معاملات اقتصادي و...» (كتاب اصول فقه شهيد مطهري, صص 56 و 90)

  با اين تقسيم‌بندي اگر رهبران سياسي و حكومتي به خاطر كسب منفعت و با انگيزة سودجويي يا جاه‌طلبي و نه خدمت به مردم و تقرّب به خدا حكومت كنند, ‌چون عملي اجتماعي است جزء اعمال توصلي به‌شمار رفته و با فقه موجود عملي صحيح و شرعي است.

  مبناي اين تقسيم‌بندي رفتار انسان چيست؟ آيا غير از اين است كه روش‌ها و برداشت‌هاي نادرست مرسوم و رايج در كوچه و بازار را صورت شرعي داده و براي  آنها مجوز شرعي صادر كرده‌اند؟

  وقتي قرآن مي‌گويد: «قل ان صلوتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب‌العالمين: بگو نماز من و روش‌هاي من و زندگي و مرگ من براي خداي پروردگار جهانيان است.» چرا شما عبادت و نماز و روزه را از ساير مسائل زندگي جدا كرده‌ايد؟

  آيا اين فقه غيرقرآني موجب توجيه رويه‌‌هاي نادرست درميان حاكميت, مردم و مشروعيت‌دادن به آنها نمي‌شود؟

  با توجه به اين‌كه فعاليت‌هاي سياسي جزء اعمال توصلي است و از نظر شما تشكيل حزب و گروه با انگيزة مادي و دنيوي مشروع است, چه انتقادي به احزاب و گروه‌هاي سياسي ـ كه از نظر شما انگيزه و اساس غيرديني دارند ـ داريد و چرا آنها را به تبعيت از خود فرامي‌خوانيد؟

  با تقسيم‌بندي تعبدي ـ توصلي: ورود به حوزه و كسوت روحانيت و خواندن دروس حوزوي جزء اعمال توصلي شمرده مي‌شود و اگر كسي با انگيزة كسب منفعت و اغراض دنيوي وارد حوزه شود كارش مجاز و مشروع مي‌باشد. با اين وصف از نظر فقهي به روحانيوني كه از اين لباس درجهت منافع شخصي بهره‌برداري كرده و از اين سيستم سو‌ء‌استفاده مي‌كنند چه اشكال و ايرادي وارد است؟

بيست‌ويك ـ روحانيت فوق اسلام و خدا

  وقتي عبارت «اسلام مستقل از روحانيت» مطرح شد كه منظور از آن حذف روحانيت هم نبود, شما  حساسيت نشان داديد و فرياد وادينا و وااسلاما بلند كرديد. درمقابله با اين جريان واژة «اسلام فقاهتي» را باب كرديد و گفتيد كه اسلام منهاي روحانيت نداريم و... از شما كه نسبت به اسلام مستقل از روحانيت اين‌قدر حساسيت نشان داديد و مي‌دهيد, انتظار مي‌رفت كه نسبت به روحانيت منهاي خدا, روحانيت منهاي قرآن و فقاهت منهاي خدا و قرآن كه از دروس حوزوي منهاي تدريس خداشناسي و قرآن حاصل مي‌شود, هزار بار بيشتر حساسيت نشان ‌دهيد. علت چيست كه در اين مورد اخير هيچ واكنشي نشان نمي‌دهيد؟ آيا سازمان روحانيت نزد شما از خدا و قرآن مهم‌تر شده است؟

بيست و دو ـ يك بام و دوهوا در منطق

  هنگام انتقاد از مجاهدين مي‌گوييد: «منطق ديالكتيك از ماركسيست‌هاست. روش شناخت هم از ديدگاه فلسفي جدا نمي‌شود. لذا يك مسلمان نمي‌تواند ديالكتيك را از ماركسيسم و ماترياليسم جدا كرده و قبول داشته باشد.» اما زماني كه نوبت به منطق ارسطو مي‌رسد, عكس آن را مي‌گوييد: «منطق ارسطو ربطي به فلسفة اصالت ماهيت ارسطو و جهان‌بيني كثرت (ماترياليسم) ندارد. روش شناخت مستقل از ديدگاه فلسفي است.» اين‌گونه استدلال‌هاي «يك بام و دو هوا» را چگونه توجيه مي‌كنيد؟

بيست و سه ـ آيا روحانيت عوام‌زده نيست؟

  آيت‌الله مطهري در ريشه‌يابي نارسايي‌هاي دروني روحانيت به اين نتيجه رسيده بودند كه روحانيتِ تسنن, نظام‌زده و دولت‌زده است و روحانيت شيعه عوام‌زده. (كتاب مرجعيت و روحانيت)

  ايشان عوام‌زدگي روحانيت را ناشي از روش ارتزاق و كسب درآمد آنها مي‌دانستند. از زمان چاپ اين نظريه تاكنون هيچ نقدي از طرف روحانيت در مورد آن منتشر نشده است. با اين وصف چگونه ادعا مي‌شود كه روحانيت در همة صحنه‌ها پيشرو بوده است؟

بيست و چهار ـ كاناليزه كردن قرآن

  شهيد مطهري در كتاب اصول فقه ص 12 مي‌‌نويسد: «مسلمين از صدر اسلام, براي استنباط احكام در درجة اول به قرآن مجيد رجوع كرده و مي‌كنند. ولي تقريباً مقارن با ظهور صفويه در ايران جرياني پيش آمد و فرقه‌اي ظاهر شد كه حق رجوع مردم عادي را به قرآن مجيد ممنوع دانستند. مدعي شدند كه تنها پيغمبر و امام حق رجوع به قرآن دارند. ديگران عموماً بايد به سنت يعني اخبار و حديث رجوع كنند.»

  شاهديم كه هنوز برخي از روحانيون اين افكار را ترويج مي‌كنند. اگر جواني خودش به تحقيق در قرآن بپردازد به‌شدت واكنشن نشان داده و اين حركت پژوهشگرانه را جرم مي‌شمرند. حتي اكنون از آن تفكر زمان صفويه نيز ارتجاعي‌تر هستند؛ آنها مي‌گفتند كه قرآن را بايد از طريق احاديث و ائمه‌(ع) فهميد, اينها مي‌گويند قرآن را بايد از طريق روحانيت شناخت. هركس بيرون از كانال روحانيت قرآن را تفسير كند,‌مورد قبول نبوده و متهم مي‌شود. ريشه‌هاي سياسي و فكري به‌وجودآمدن اين جريان چه بوده است؟

بيست و پنج ـ تجويز برده‌داري در قرن بيستم

  در حوزة علميه, روحانيون برجسته‌اي ـ حتي در ميان اعضاي جامعة مدرسين ـ هستند كه اعتقاد دارند برده‌داري در اسلام منع نشده است و هم‌اكنون نيز مي‌توان برده گرفت.

  ]مرحوم[ آيت‌الله احمدي ميانجي در كتاب مالكيت خصوصي جلد 1 ـ كه جامعة مدرسين آن را منتشر كرده است ـ از وجود دستورات اسلام مبني بر آزادكردن برده نتيجه مي‌گيرند كه مالك‌شدن برده مشروعيت داشته و مجاز مي‌باشد. چون بدون مالك‌شدن برده, آزاد‌كردن معني ندارد.

  ايشان در صفحة 145 كتاب مزبور مي‌نويسند: «پس بنابراين  ادله متواتره از حديث و مطابق آيات قرآنيه, انسان بردگان را مي‌تواند مالك شود و بعد آزاد كند يا به نحو وجوب يا به‌طور استحباب...» اگر اين افكار مقبول نيست, چرا هيچ اقدامي در جهت نقد و پاكسازي آن نمي‌كنيد؟ درحالي‌كه معرفي كردن ‌اسلام به‌عنوان تأييدكنندة برده‌داري ـ آن هم در زمان حاضر و در جهان امروز ـ موجب رميدن مردم شده و مي‌گويند صدرحمت به نظام امريكا كه دوقرن پيش برده‌داري را لغو كرد.

  وقتي در قرن بيستم برده‌داري را مجاز و مشروع بدانند,‌چه انتظاري داريد كه با وجود اين افكار, جوانان و نيروهاي مترقي به شما اعتماد كنند؟

بيست و شش ـ روش الهي درست است يا روش شما؟

  درحال حاضر اگر كسي به نقاط ضعف و نارسايي‌هاي روحانيت اشاره كند, او را به منافق بودن و بي‌ديني و التقاطي‌گري و... متهم مي‌كنند. آيا اين روش شما با روش خدا در قرآن كه بي‌محابا نقاط ضعف انبيا را ذكر مي‌كند تناسبي دارد؟ آيا خداوند كريم با گفتن قتل انجام‌شده به دست حضرت موسي(ع), هبوط حضرت آدم از بهشت, تلاش حضرت نوح براي نجات فرزند گمراهش و ده‌ها نمونة ديگر, اوليا و انبياي خود را تضعيف نموده است؟ آيا روحانيت شأن بالاتري از انبياي الهي دارد؟ پس چرا به بهانة تضعيف‌نشدن روحانيت به كسي اجازة انتقادكردن نمي‌دهيد؟

بيست و هفت ـ مگر شأن روحانيت از پيامبر اكرم(ص) بالاتر است؟

  در آيات اول سورة‌ مجادله مي‌خوانيم كه زني مورد ظلم شوهرش قرارگرفته با پيامبر مجادله مي‌كند و چون با آن حضرت به نتيجه نمي‌رسد به خدا شكايت مي‌برد. مي‌بينيم كه خداوند متعالي طي آياتي به نياز اصيل اين زن مظلوم پاسخ مي‌گويد و قانون ظالمانه ظهار را ممنوع مي‌كند, كه شرح ماجرا در تفاسير ازجمله تفسير الميزان آمده است.

   از ديدگاه شما آيا با تأييد آن زن ازسوي خداوند, پيامبر كه طرف ديگر اين مجادله بوده تضعيف شده است؟ اگر جواب منفي است, پس چرا جوانان نيازمند را كه به‌طور جدّي با شما در رابطه با مسائل مورد اختلاف به بحث و مجادله مي‌پردازند به انحراف و التقاطي‌بودن متهم مي‌كنيد؟

بيست و هشت ـ اجراي اصول يا مصلحت انديشي‌هاي سياسي و تشكيلاتي؟

  اصل «برائت» از اصول مسلّم اسلامي است كه در فقه حوزه‌ها نيز بر آن تأكيد شده و در قانون‌اساسي نيز به‌عنوان اصل قلمداد گرديده است. اگر روحانيت خود را نماينده و مجري اسلام مي‌داند, آيا بايد از اين اصل دفاع كند يا اين‌كه براي حفظ طبقه و قدرت تشكيلاتي خود آن را زير پا بگذارد و حفظ تشكيلات خود را مقدم بر اجراي اين اصل اسلامي قرار دهد؟

  اكنون اين پرسش مطرح است كه امام‌حسين(ع) هفتادودوتن كادر طراز اول خود را به پاي دفاع از اسلام فدا كرد و به بهانة حفظ تمامي نيروهاي خود از اصول خود عدول نكرد, اما حالا چرا براي حفظ قدرت تشكيلاتي, اصول فداي مصلحت‌انديشي‌ها مي‌شود؟ و شما نيز تأييد كرده و يا سكوت مي‌كنيد؟