جنگ براي آزادي

منبع: آبزرور

نويسنده: جيمز وولسي

اشاره: در اين مقاله آقاي جيمز وولسي رئيس اسبق سيا و از رهبران ارشد محافظه‌كاران جديد, طرح جنگ درازمدتي به‌نام "جنگ چهارم" را درافكنده است. استدلال او اين است كه ايالات متحده سه دشمن دارد:

 

  1ـ نهضت ناسيوناليستي اعراب كه در واكنش به اشغالگري اسراييلي‌ها به‌وجود آمد را يك نهضت "ضدسامي" و "ضد يهود" به حساب آورده و در مقايسه با هيتلر و موسوليني آنها را فاشيست مي‌نامد.

  2ـ انقلاب اسلامي ايران كه اسلام رويارو و سياسي را مطرح مي‌كند و در واكنش به كودتاي امريكايي ـ انگليسي 28 مرداد شكل گرفت, بنيادگرا, تماميت‌خواه و دشمن دوم خود مي‌داند.

  3ـ القاعده را هم كه در واكنش به جنگ اول خليج‌فارس و اشغال عربستان و حمايت از رژيم‌هاي سلطنتي موروثي توسط امريكا و مبارزه با اشغالگري شوروي در افغانستان به‌وجود آمد, دشمن سوم خود معرفي مي‌كند.

  از ابتدا پيش‌بيني مي‌شد و آقاي خاتمي هم تأكيد زيادي داشت كه با اشغال نظامي عراق, ايدئولوژي‌ مقاومت عليه اشغالگران شكل خواهد گرفت و امريكا نيز اين را مي‌دانست, اما اينها مقاومت فلسطين و اعراب را در واكنش به اشغالگري اسراييل, تروريسم و فاشيسم, و مقاومت طبيعي مردم عراق را در برابر اشغالگري امريكا, تروريسم مي‌خوانند.

  به نظر مي‌رسد محافظه‌كاران جديد سعي دارند يك جنگ درازمدت عمدي و واهي را طراحي كنند تا براي چهل‌سال ديگر نيز مثلث "نفت ـ اسلحه ـ جنگ" همچنان تثبيت گردد.

 چشم‌انداز ايران, جوهرة استدلال آقاي جيمز وولسي را از نظر خوانندگان محترم مي‌گذراند:

 

  آزادي‌هايي كه ما در راه نيل به آنها ايستادگي كرده‌ايم, مورد نفرت هستند و نظام‌هاي آسيب‌پذير مورد حمايت ما در معرض حمله قرار گرفته‌اند. آزادي و امنيت, زماني كه در پشت جنبش نوين دموكراسي صف مي‌كشيم, با يكديگر دچار تعارض خواهند شد.

  اين ماجرا دربارة‌ جنگي است كه ما در آن شركت داريم, دربارة كساني‌ است كه اين جنگ عليه آنان به انجام مي‌رسد. جنگي كه در پيش داريم اساساً به "جنگ سرد" شباهت دارد. اين, منشأ عبارت "جنگ جهاني چهارم" و اصطلاحي است كه پروفسور اليوت كوهن كمي بعد از ماجراي يازدهم سپتامبر 2003 در امريكا آن را مطرح كرد تا وجوه اشتراك ميان اين جنگ و آن چيزي كه او آن را جنگ جهاني سوم ناميد, يعني جنگ‌سرد, توصيف كند. آن وجوه مشترك از اين قرارند:

  اين جنگ زمان بسياري به طول خواهد انجاميد كه شايد ده‌ها سال باشد. اين جنگ, گه‌گاه به‌طور پراكنده, متضمن كاربرد نيروي نظامي خواهد بود. همان‌طور كه به‌عنوان مثال جنگ سرد در كره دربرگيرندة آن بود. با اين همه, يكي از عناصر مهم, وجه ايدئولوژيك (عقيدتي) اين جنگ خواهد بود.

    بايد اضافه كنم, همان‌طوركه ما سرانجام در جنگ‌سرد پيروز شديم (و البته منظور من از كلمة ما در اينجا, همواره بريتانيا, ايالات متحده, نظام‌هاي دموكراتيك و هم‌پيمانان ما هستند), آن جنگ و پيروزي در آن, به‌هيچ‌وجه در مقياسي كوچك نبود؛ چون ما ضمن اين‌كه اتحادجماهيرشوروي و هم‌پيمانانش را از لحاظ نظامي و با عامل بازدارندة هسته‌اي مهار كرديم, با اين‌ كار به تضعيف ايدئولوژي خود نيز كمر همت بستيم. ما ايدئولوژي خود را در طول زماني دراز تضعيف كرديم, چرا كه براي رويارويي با اتحاد جماهير شوروي, سال‌ها در كنار ديكتاتورها بوديم, تا آنجا كه ما والساها و اسلاو هاول‌ها, آندره ساخاروف و همبستگي‌ها را متقاعد كرديم كه اين "برخورد تمدن‌ها" نيست, حتي برخورد كشورها نيز به‌ح‍ساب نمي‌آيد, بلكه جنگ آزادي عليه ستم است و ما در كنار آنها ايستاده‌ايم.

فاشيست‌ها و اسلام‌گرايان و تروريست‌ها

  درواقع, سه جنبش در خاورميانه وجود دارد كه اساساً با غرب, مدرنيته (تجدّد) اروپاي غربي و ايالات متحده و هم‌پيمانان ما در جنگ‌اند. نخستين نهضت‌هاي ناسيوناليست عرب در سوريه (تا همين اواخر در عراق و سوريه) و در ليبي و ديگر گروه‌هاي مشابه آنها در خاورميانه هستند كه از روي احزاب فاشيست دهة 1920 و دهة 1930 (در اروپا) به‌نحو مؤثري الگوبرداري شده‌اند. اين جنبش‌هاي خاورميانه ساختاري همچون احزاب فاشيست اروپايي دارند و مثل آنها "ضدسامي" يا "ضديهود" هستند. دو نهضت ديگر, هر دو اسلام‌گرا هستند و من اصطلاح "اسلام‌گرا" را براي توصيف دقيق نهضت‌‌هاي خودكامة تماميت‌خواه كه خود را در پشت نقاب‌هاي يك دين پنهان كرده‌اند به‌كار مي‌برم.

  دومين جنبش اسلام‌گرايان, در حوزة تشيع هستند كه در تهران به‌سر مي‌برند و نيز القاعده و هوادارانش (آن گروه از القاعده كه در حوزة تشيع اسلامي به‌سر مي‌برند) جنبش‌هايي تماميت‌خواه هستند كه جامة دين به تن كرده‌اند.

  سومين جنبش اسلام‌گرايان, حوزة سني‌مذهب اسلام هستند؛ يعني اعضا و هواداران القاعده و كساني‌كه هزينة مالي آنان را تأمين مي‌كنند و شور و التهاب عقيدتي در كالبد آنان مي‌دمند. اين جنبش شامل بسياري از كساني‌ است كه محافظه‌كاران وهّابي در عربستان‌سعودي آنان را تشويق مي‌كنند. احتمالاً اين جنبش, طولاني‌تر از دو جنبش ديگر به بقاي خود ادامه خواهد داد. القاعده در معنا, يك نظام حكومتي است و دليل عمدة آن دسترسي آن به منابع و امكانات فراوان است.

  اگر اين سه جنبش را كنار يكديگر قرار دهيد و مخصوصاً سومين جنبش, آشكارا در كنار بقيه قرار داده شود, به‌سختي مي‌توان از اين نتيجه‌گيري خودداري كرد كه ما را نيز ساليان دراز و به احتمال قوي ده‌ها‌سال, به عرصة اين پيكار نكشانند.

آزادي و امنيت

  اكنون كه هويت كساني‌كه با ما مي‌جنگند معلوم شده و دليل جنگيدن آنها نيز آشكار شده است, در اين صورت ما در داخل و خارج از كشورهاي خودمان و در خاورميانه چه چاره‌اي بايد بينديشيم؟ در طول جنگ سرد و در طول دهة 1990, ما در داخل كشور خود, به اين مفهوم كه "آزادي و امنيت با هم تعارضي ندارند" عادت كرده بوديم و به اين قضيه كه "نيازي به نگران‌شدن در مورد چنين تعارضي وجود ندارد" نيز خو گرفته بوديم. ما از آزادي‌هاي فراواني بهره‌مند بوديم؛ حد و اندازة آن آزادي تا جايي بود كه تقريباً هر جامعة عقلاني و مدرني از عهدة پذيرفتن آن برمي‌آمد و امنيت چيزي بود كه نيروي دريايي, سازمان سيا و امثال آن در خارج از كشور براي حفظ و نجات آن مبارزه مي‌كردند.

  يازدهم سپتامبر, كم و بيش آن وضعيت را تغيير داد. اكنون ايالات‌متحده دست‌كم مجبور است درك كند كه ما براي مدت چنددهه مجبور خواهيم بود با "درگيري آزادي و امنيت" مواجه شويم, چيزي‌كه پيش از اين با آن مواجه نشده بوديم. اگر ما مي‌خواهيم در اين "جنگ طولاني" موفق باشيم, ناچار خواهيم شد به مسئلة دموكراسي در جهان عرب به طور جدي رسيدگي كنيم و ناگزير خواهيم بود بر اين نظرية "فاشيستي" غلبه كنيم كه "اعراب نمي‌توانند نظام‌هاي دموكراتيك را اداره كنند." به اين ترتيب, ما ناچار خواهيم بود كه برخي از مردم منطقه را تحت فشار بگذاريم و ناچار بخشي از آنان آسيب خواهند ديد.

 

 

 

 

1

29/7/82 ـ نمونه دوم