نفت و جنگ

آيا ترسيم نقشة انرژي, گام بعدي برنامه‌ريزي محافظه‌كاران جديد است؟

نويسنده: ادوارد ال. مورس (Edward L. Morse)

منبع: فصلنامة انرژي آكسفورد, 18 آگوست 2003 (27 مرداد 1382)

ترجمه: چشم‌انداز ايران

 

اشاره: مقالة حاضر در آخرين شمارة فصلنامة انرژي آكسفورد(Oxford Energy Forum) به چاپ رسيده است. آقاي ادوراد ال. مورس مشاور اجرايي شركت تجارت انرژي هس (Hess) مي‌باشد و پيشتر سمت معاون دستيار وزير امورخارجة ايالات متحده در امور سياست‌گذاري انرژي را از سال 1979 تا 1981 عهده‌دار بوده است.

 

  رد پاي نوشته‌ها و ديدگاه‌هاي تحليل‌گران محافظه‌كار جديد كه نشانگر نقشة سياسي مورد علاقة آنها در خاورميانه مي‌باشد,‌ براي همگان شناخته شده است. اين نگرش بر پاية دو فرض اصلي استوار است: نخست آن‌كه ژئوپولتيك پس از جنگ سرد براي مدتي طولاني به‌صورت تك‌قطبي باقي خواهد ماند, دوم اين‌كه يگانه قدرت بلامنازع جهان ـ يعني ايالات متحده ـ حق دارد ساختارهاي ژئوپولتيك را با هدف بي‌خطرساختن جهان از ديدگاه خود, بازسازي نمايد. جهاني‌شدن, خطر بالقوة تروريسم را افزايش داده است. درمقابل, نظام تك‌قطبي توجيه‌كنندة "اقدام پيشگيرانه" توسط قدرت بلامنازع جهان, براي محدودساختن و از ميان بردن نيروهاي حمايت‌كنندة تروريسم به حساب مي‌آيد. اين شرايط بين‌المللي جديد, در عين حال, سياست "تغيير رژيم" و مهندسي سياسي نهادهاي نوين دموكراتيك را كه ادعا مي‌شود ظهور آنها با افزايش ثبات و تقويت صلح در جهان همراه بوده است, توجيه مي‌كند. در فهرست اهداف بالقوة ايالات متحده, پس از عراق,‌كشورهاي ايران,‌ سوريه و حتي عربستان سعودي قرار دارند, كه وجود همة آنها براي بازار جهاني نفت از اهميت فراوان برخوردار است.

  بسياري از مردم جهان, خصوصاً در خاورميانه, احتمال مي‌دهند كه نفت, انگيزة اصلي تجاوز ايالات متحده به عراق بوده باشد و هر از چندگاهي,‌ دلايل مختلف, درستي اين احتمال را گواهي مي‌دهند. به‌عنوان نمونه, معاون وزيردفاع, پل ولفوويتز, در پاسخ به اين پرسش كه چرا ايالات متحده به‌جاي كرة‌شمالي, عراق را هدف حمله قرار داد, عنوان نمود كه يكي از تفاوت‌هاي بين اين دو كشور آن است كه عراق در دريايي از نفت شناور است.(1) در عين حال كه نفت تأثير بسزايي در هدف قرارگرفتن عراق داشت, هنوز كاملاً مشخص نيست كه محافظه‌كاران جديد امريكايي نقشة جغرافيايي نفتي خود را چگونه ترسيم خواهند نمود.

  از ديدگاه محافظه‌كاران جديد در مورد نفت, چه مي‌دانيم؟

  بدون نگريستن به گذشته و روزهاي پر تنش جنگ سرد و تلاش‌هاي مقامات پنتاگون و ديگر دستگاه‌هاي دولتي, ازجمله ريچارد پرل ـ كه از مقامات ارشد پنتاگون به‌شمار مي‌رفت و هم اكنون از كارشناسان حرفه‌اي مؤسسة آمريكن اينترپرايز (AEI)براي به‌راه انداختن جنگ اقتصادي عليه اتحاد شوروي و اكنون نيز از مشاوران ارشد وزيردفاع, دونالد رامسفلد مي‌باشد ـ غيرممكن است كه بتوان ديدگاه امروز محافظه‌كاران جديد نسبت به مسئلة نفت را درك نمود. در اين رابطه, به نظر مي‌رسد نگرش محافظه‌كاران جديد نسبت به مسئلة نفت از پنج جزء اصلي تشكيل مي‌شود:

  نخست, محافظه‌كاران جديد در مورد قيمت‌ها جهت‌گيري روشني دارند؛ هر چه ارزان‌تر بهتر! قيمت‌هاي بالا موجب انتقال بيش از يك‌تريليون و شايد حتي حدود سه تريليون دلار سرمايه به كشورهاي توليدكنندة نفت از سال 1973 شده است كه بسياري از آنها نه‌تنها درآمدهاي حاصله را در مسيرهاي سازنده مصرف نكردند, بلكه بدتر, به فعاليت‌هاي تروريستي عليه منافع ايالات‌متحده و برخي متحدانش كمك‌هاي مالي نموده‌اند.

  دوم, محافظه‌كاران جديد مي‌خواهند اوپك را ـ اگر نگوييم نابود ـ تضعيف نمايند.

  سوم, همانند نگرش كلان محافظه‌كاران جديد نسبت به ژئوپولتيك, نگرش آنها به نفت نيز هر وصفي مي‌تواند داشته باشد, مگر محافظه‌كاري. اين نگرش, بنيادگراي تجديدنظر طلب است و جهت‌گيري آن بيشتر به سمت دستيابي به اهداف ممكن و مطلوب از طريق به‌هم‌ريختن نهادهاي كهنه و مهندسي تغييرات  است تا به‌سوي آثار و نتايج مداخله در ساختارهاي سياسي قديمي.

  چهارم, آنها استثناي بزرگي در اين ديدگاه غالب در مقررات و قواعد تجارت بين‌المللي شصت‌سال گذشته به‌حساب مي‌آيند كه سياست و تجارت بايد در دو مسير جداگانه هدايت شوند. درحقيقت, محافظه‌كاران جديد اين قانون را كه ابزارهاي تجاري نبايد براي مقاصد مرتبط با سياست خارجي مورد استفاده قرارگيرند, كاملاً به‌طور معكوس مورد استفاده قرار مي‌دهد. اين همان قانوني است كه مانع استفادة كشورهاي توليدكنندة نفت از اين ابزار مي‌شود. اما محافظه‌كاران جديد, اين قانون را به‌‌گونه‌اي تفسير مي‌نمايند كه به كشورهاي واردكنندة نفت اجازه مي‌دهد كشورهاي صادركنندة نفت و حامي تروريسم را با محروم‌نمودن آنها از درآمد نفت خود, مجازات نمايند. محافظه‌كاران جديد به اين ايده با ديدة تحقير مي‌نگرند كه توليدكنندگان نفت مي‌توانند از كساني‌كه صادرات آنها را بايكوت كرده‌اند انتقام بگيرند. در عوض, آنها بر اين عقيده هستند كه فروشندگان نفت, بيشتر نيازمند بازار هستند تا خريداران نيازمند عرضة‌ نفت. فروختن نفت به ما لطف بزرگي نيست, اما خريدن نفت آنها توسط ما در حق آنان لطف محسوب مي‌شود.

  پنجم, كه در عين حال مؤيد عنصر قبلي نيز مي‌باشد, محافظه‌كاران جديد بر اين عقيده هستند كه منابع نفت بايد تحت مالكيت و ادارة بخش خصوصي باشد نه دولت, زيرا اگر بخش خصوصي به‌ حال خود واگذاشته شود,‌ بازده و كارايي را افزايش خواهد داد و قيمت‌ها را پايين خواهد آورد. در عين حال, بدين‌ترتيب شهروندان از سهم داشتن در منابع نفتي كشور خود اطمينان حاصل خواهند نمود.

  اين پنج ويژگي ديدگاه محافظه‌كاران جديد در مورد نفت در دهة 1980 شكل گرفت و جزيي از برنامة نابودي شوروي و اعلام پيروزي به آن و خاتمه‌دادن به جنگ سرد به‌شمار مي‌رفت. اين ايده‌ها دوباره از بايگاني بيرون كشيده و با شرايط جهان تك‌قطبي پس از جنگ‌سرد و همچنين با مقتضيات جنگ عليه تروريسم مطابقت داده شده‌اند.

  حال بياييد موقعيت اين پنج عنصر را در زمان جنگ‌سرد و در زمان حاضر بررسي كنيم:

  طبيعي است كه قيمت‌هاي پايين نفت در ديدگاه نفتي محافظه‌كاران جديد از موقعيت محوري برخوردار است. بازارهاي شفاف, شرايط را براي كاهش قيمت‌ كالاها و تداوم رشد اقتصادي فراهم مي‌آورند. اما در عين حال, اين بازارها براي دسترسي به درآمدهاي حاصل از نفت توسط كشورهاي صادركننده از اهميت كليدي برخوردار است. در جهان امروز, تصور بر آن است كه تأمين مالي تروريست‌ها متكي بر درآمدهاي حاصل از نفت مي‌باشد و اين كار يا به طريق مستقيم صورت مي‌گيرد, همچون صرف درآمد نفت ايران براي تأمين مخارج حزب‌الله, و يا به‌صورت غيرمستقيم همچون روش مقامات دولتي و بخش خصوصي عربستان‌سعودي براي هدايت درآمدها به سمت فعاليت‌هاي خيريه كه نيت اصلي آن تأمين مالي القاعده بوده است. در دهة 1980, هدف اولية پايين‌آوردن قيمت‌هاي نفت, دشمن اصلي ايالات‌متحده يعني اتحاد شوروي بود. از آنجا كه صادرات هيدروكربن مهم‌ترين منبع درآمد اتحاد شوروي به‌شمار مي‌رفت, يكي از بهترين روش‌هاي كاهش قدرت شوروي, محروم‌نمودن آن كشور از درآمدهايي بود كه براي خريد تكنولوژي لازم جهت حفظ قدرت نظامي شوروي و تأمين نيازهاي مالي در خارج به آنها سخت نياز داشت.

  دومين ويژگي ديدگاه محافظه‌كاران جديد نسبت به نفت, دل‌مشغولي شديد برخي از نويسندگان محافظه‌كار جديد نسبت به روش‌هاي تضعيف اوپك است. اين ديدگاه در دوران جنگ‌سرد تا حدودي پنهان بود, چون اعضاي كليدي اوپك در زمينة تلاش براي مقابله با پيشروي اتحاد شوروي در خاورميانه, متحد امريكا به‌حساب مي‌آمدند. اما امروزه اين ديدگاه آشكار شده است. اوپك از نظر آنها, چيزي بيش از يك نهاد بي‌خطر است كه در راه ثبات بخشيدن به قيمت نفت تلاش مي‌كند. از نظر محافظه‌كاران جديد, اوپك سازماني است كه ساختارهاي بنيادين آن موجب تسهيل انباشت ثروت و سرمايه براي اهداف خطرناك شده و بيشتر به ايجاد كشورهاي خطرناك كمك كرده تا به هدايت سرمايه در جهت توليد, كه از نشانه‌هاي جامعة موفق است. اوپك همچنين پذيراي مباني و ارزش‌هاي مغاير با جوامع مبتني بر اقتصاد بازار است كه پاية نهادهاي دموكراتيك را تشكيل مي‌دهند. مباحثات به‌عمل آمده در جريان گردهمايي‌هاي محافظه‌كاران جديد, نشانگر تلاش آنها براي پرده‌برداري از به اصطلاح, روابط ميان اوپك, درآمد نفت, تروريسم و كشورهاي شكست‌خورده و همچنين رابطة ميان سهيم‌شدن شهروندان در عوايد نفت و كشورهاي موفق مي‌باشد. تعجبي نيست كه اين اعتقاد در ميان بيشتر افراد شكل گرفت كه نفت, علت اصلي بركنارشدن صدام‌حسين بوده است, چرا كه از نظر بسياري از محافظه‌كاران جديد, عراق كليد استراتژي ضداوپك آنهاست.

  سومين عنصر, يعني نگرش و جهت‌گيري بنيادگرايانه و فعال محافظه‌كاران جديد نسبت به تغييرات نيز ريشه در جنگ سرد دارد. اين عنصر از موضع آنها نسبت به اتحاد شوروي سرچشمه مي‌گيرد؛ پيداكردن راهي براي فروريختن رژيم شوروي و جايگزين نمودن آن با رژيم مبتني بر نهادهاي دموكراتيك؛ اين انديشه در آغاز دهة 1980 و حتي تا اواسط اين دهه بلندپروازانه به نظر مي‌رسيد. اين نگرش خود از چند عنصر مختلف تشكيل مي‌شد. به‌عنوان مثال, اكنون كاملاً فاش شده كه مذاكراتي  ميان مقامات عالي‌رتبة ايالات متحده همچون رئيس وقت سيا, ويليام كيسي (William Casey) و مقامات بلندپاية سعودي همچون شاه فهد در نيمة دهة 1980 براي كاهش شديد قيمت نفت با هدف كاهش دستيابي مسكو, تهران و طرابلس به درآمدهاي ارزي صورت گرفته است. هيچ‌كس در اين مورد ترديد نمي‌كند كه عوامل ديگري هم در اين زمينه مشوق دولت رياض بوده كه از آن ميان مي‌توان به احياي سهم از دست رفتة آن كشور در بازار نفت اشاره نمود. درعين حال, درسي كه محافل محافظه‌كار جديد از اين موضوع آموختند آن بود كه ميان توافق بر سر پايين‌آوردن شديد قيمت نفت در سال‌هاي 86ـ 1985 و سقوط اتحاد شوروي, پنج‌سال پس از آن, رابطة مستقيم وجود داشته است.

  بايد به اين نكته توجه داشت كه قيمت نفت تنها عنصر موضع خصمانة واشنگتن براي پيروزي در جنگ سرد نبود. اين اقدامات با عناصر ديگر جنگ اقتصادي همچون مسابقة تسليحاتي تركيب مي‌شد كه هدف آن وادارساختن مسكو به افزايش هزينه‌هاي نظامي تا حد ورشكسته‌شدن آن كشور بود. عوامل ديگر عبارت بودند از؛ محدوديت شديد وام‌هاي صادراتي و ممنوعيت فروش كالاهاي داراي تكنولوژي بالا به مسكو و محدودساختن تلاش‌هاي شوروي براي گسترش صادرات مواد هيدروكربن از طريق فروش گاز طبيعي به اروپاي غربي.

  بدين ترتيب, جنگ‌هاي اقتصادي موجّه, چهارمين عنصر ديدگاه محافظه‌كاران جديد نسبت به نفت را تشكيل مي‌دهد. بدون ناديده‌گرفتن استفادة كشورهاي صادركننده از ابزار نفت براي فشار به ديگر كشورها و اعمال بايكوت توسط آنها عليه شركت‌هايي كه با اسراييل دادوستد مي‌كنند, محافظه‌كاران جديد با همة توان از استفادة ابزاري از نفت براي محروم‌ساختن توليدكنندگان نفت از امكان تأمين مالي تروريست‌ها و ديگر اهداف سياسي در خارج از كشور خود  استقبال مي‌كنند. لذا چندان تصادفي نيست كه درست همان  افرادي كه مسئول به‌راه‌انداختن جنگ اقتصادي عليه اتحاد شوروي بودند, اكنون در زمينة اتخاذ سياست‌هاي لازم براي منزوي‌ساختن ليبي و ايران و محروم‌نمودن آنها از درآمدهاي خود از طريق اعمال محدوديت بر صادرات نفت و بر سرمايه‌گذاري‌هايي كه مي‌تواند توان توليدي آنها و درپي آن, درآمد آيندة آنها را افزايش دهد, نقش مركزي دارند. آنها با همين روش در دهة 1980 يعني يك دهه پيش از تصويب قانون مجازات‌هاي اقتصادي ايران و ليبي عمل كردند و از حاميان پرشور اين قانون نيز محسوب مي‌شوند.

  پنجمين موضوع, مسئلة خصوصي‌شدن صنعت نفت است. اين موضوع از مهم‌ترين مسائلي است كه  در مباحثات مربوط به سرنوشت عراق پس از صدام مطرح مي‌شود؛ البته صرف‌نظر از موضع تكراري و صوري واشنگتن مبني بر اين‌كه تصميم‌گيري نهايي دربارة مسئله برعهدة دولت آيندة عراق است, يكي از مباني نگرش محافظه‌كاران جديد در اين‌باره آن است كه حمايت از مالكيت خصوصي منابع نفت, از اهداف مشروع سياسي ايالات متحده درمقابل كشورهاي توليدكنندة نفت به‌شمار مي‌رود.

  دو دليل منطقي براي اين ديدگاه عنوان شده است؛ دليل اول به آثار احتمالي آن مربوط مي‌شود: افزايش كارايي و به حداكثر رساندن توليد نفت, كاهش قيمت‌ها و درنتيجه كاهش درآمدهايي كه مي‌تواند صرف مقاصد دولت‌هاي توليدكنندة نفت و خصوصاً صرف اهداف غيردوستانه عليه ايالات متحده گردد. دليل دوم عبارت است از ايجاد ارتباط ميان شهروندان و سهيم‌نمودن آنها در عوايد حاصل از فروش نفت. محافظه‌كاران جديد همواره در انديشة پيداكردن راهي براي تحقق اين هدف بوده‌اند. به‌عنوان نمونه, بحث‌هاي آنان در مورد عراق بر محور روش پرداخت حق‌السهم, مشابه آنچه در آلاسكا رايج بوده و يا مكانيسم‌هاي مشاركت در عوايد نفت به سبك مرسوم در منطقة اوسيج (Osage) ايالات اوكلاهوما كه شهروندان آن مستقيماً درهر بشكه از نفت فروخته‌شده سهيم هستند, متمركز مي‌باشد. آنها همچنين به شيوه‌هاي ديگري براي مشاركت شهروندان عراقي در مالكيت نفت آن كشور براساس الگوهايي اشاره نموده‌اند كه اشتباهات واقع‌شده در روسيه را تكرار نكند؛ اشتباهاتي كه در اثر آن مالكيت انحصاري دولتي به گروه معدودي از سرمايه‌داران منتقل گرديد, در حالي‌كه كارگران صنايع از اين حق محروم شدند. نگرش محافظه‌كاران جديد نسبت به نفت اغلب به ديدگاه‌هاي آنان درخصوص نقش اسراييل در منطقه ربط داده مي‌شود. هرگاه به ديدگاه محافظه‌كاران جديد براي تغييردادن نقشة انرژي خاورميانه اشاره مي‌شود, غالباً آن را با بهره‌مندشدن بدون تبعيض اسراييل از ذخاير نفت و گاز خاورميانه مرتبط مي‌دانند. حتي گفته مي‌شود كه اين نگرش به بازسازي خط لولة نفت ميان كركوك و حيفا مرتبط است. علت آن است كه در ميان محافظه‌‌كاران جديد, تعداد حاميان پروپاقرص اسراييل چشمگير است. اما براي درك تغييراتي كه ممكن است درنتيجة غالب‌شدن نظر محافظه‌كاران جديد به‌وقوع بپيوندد, نيازي نيست كه پاي اسراييل را به ميان بكشيم. هنوز دو نكتة اساسي از بحث اين مقاله باقي مانده است.

  نخست آن‌كه آيا محافظه‌كاران جديد نمايندة سياست ايالات‌متحده هستند؟ البته پاسخ اين سؤال هم مثبت است و هم منفي. بله, زيرا تعداد محافظه‌كاران جديد در دولت امريكا, خصوصاً در پنتاگون زياد است و البته تعدادي از آنها نيز در وزارت خارجه, دفتر معاون رئيس‌جمهور و كاخ سفيد مشاغل كليدي در دست دارند. نه, به اين دليل كه ديدگاه محافظه‌كاران جديد تنها يكي از ديدگاه‌هاي پرنفوذ در نظام ديوانسالاري امريكاست كه سياست‌گذاري رئيس‌جمهور را تحت‌تأثير قرار مي‌دهد و هيچ دليل قاطعي وجود ندارد كه شخص پرزيدنت بوش, نگرش آنها را ـ چه در زمينة‌ سياست و چه در رابطه با نفت ـ به‌طور كامل پذيرفته باشد. درحقيقت, سياست‌هاي متخذه ازسوي وزير انرژي, آقاي آبراهام, به‌طور مستقيم در راستاي حمايت از عربستان‌‌سعودي و اوپك بوده و مقامات ايالات‌متحده, برخلاف سنت ديرينة خود كه هرگز ترجيح خود را نسبت به برقراري يك قيمت معين براي نفت اعلام نمي‌كردند, اخيراً به صراحت گفته‌اند كه از تثبيت قيمت‌هاي نفت بين 20 تا 30 دلار براي هر بشكه حمايت مي‌كنند.

   دوم آن‌كه, آيا ديدگاه محافظه‌كاران جديد مبتني بر نوعي خطاي ديد نيست؟ سقوط اتحاد شوروي ناشي از عللي بود كه دامنة آنها بسيار فراتر از به‌راه‌انداختن جنگ اقتصادي توسط واشنگتن بود و عمدتاً به پوسيدگي نهادهاي سياسي داخلي بازمي‌گشت. در بخش نفت, موانع اساسي و قدرتمندي درمقابل تغييرات بنيادين ازجمله تغييرات پيش‌بيني‌شده در نقشة محافظه‌كاران جديد قرار دارد. ايجاد تغيير در نقشة جغرافياي نفت و مهندسي دربارة صنعت‌نفت در سطح بين‌المللي, به فعاليت‌هاي فراتر از سرنگوني صدام نياز دارد.

 

 

پي‌نوشت:

1ـ رجوع شود به مقالة "توليد نفت خام عراق از سرگرفته مي‌شود", ترجمة منصوره حمّصيان, چشم‌انداز ايران, شمارة21,  ص 97.

 

 

سوتتيرها:

 

 

معاون وزيردفاع, پل ولفوويتز, در پاسخ به اين پرسش كه چرا ايالات متحده به‌جاي كرة‌شمالي, عراق را هدف حمله قرار داد, عنوان نمود كه يكي از تفاوت‌هاي بين اين دو كشور آن است كه عراق در دريايي از نفت شناور است

 

 

تعجبي نيست كه اين اعتقاد در ميان بيشتر افراد شكل گرفت كه نفت, علت اصلي بركنارشدن صدام‌حسين بوده است, چرا كه از نظر بسياري از محافظه‌كاران جديد, عراق كليد استراتژي ضداوپك آنهاست

 

 

چندان تصادفي نيست كه درست همان  افرادي كه مسئول به‌راه‌انداختن جنگ اقتصادي عليه اتحاد شوروي بودند, اكنون در زمينة اتخاذ سياست‌هاي لازم براي منزوي‌ساختن ليبي و ايران و محروم‌نمودن آنها از درآمدهاي خود از طريق اعمال محدوديت بر صادرات نفت و بر سرمايه‌گذاري‌هايي كه مي‌تواند توان توليدي آنها و درپي آن, درآمد آيندة آنها را افزايش دهد, نقش مركزي دارند

 

 

ايجاد تغيير در نقشة جغرافياي نفت و مهندسي دربارة صنعت‌نفت در سطح بين‌المللي, به فعاليت‌هاي فراتر از سرنگوني صدام نياز دارد

 

 

 

 

1

14/7/82 ـ نمونه سوم