پيشگفتار

به نام الله پرورش دهنده شهدا وصديقين

كتابي كه در پيش رو داريد، جلد اول از خاطرات سياسي اين جانب(از كودكي تا شهريور 1350)است.اين خاطرات در حضور چندتن از دوستان، ضبط و بعداز نوارپياده، تنظيم و ويرايش شده. سپس نسخه اي از آن را براي اظهار نظر دوستان و يا همرزمان كه نامشان در خاطرات آمده فرستادم كه پس از تنظيم و و يرايش مجدد به صورت حاضر در آمده است.

اصرار داشتم در هر جلسه اي تاريخ بازگو كردن مطالب ذكر شود.تاخوانندگان از زمان و  مكان گفته ها  آگاهي داشته باشند. هم چنين سعي داشتم صرفا خاطرات، يعني ديده ها، شنيده ها و احساسات دروني خود را بازگو كنم و از چند مسئله پرهيز كنم ،نخست تحليل شرايط آن زمان و ديگر، تحليل شرايط آن موقع با دانش فعلي.

مي دانم كه اين كار مشكل است و به طور كامل نتوانستم اين اصل رارعايت كنم، اما سعي كردم تحليل هايي را  كه هم زمان با رويدادها شنيده يا خوانده ام، ذكر كنم . معتقدم كه تاريخ نويسي كارمورخان است.آنها شرايط داخلي و خارجي و رويدادها را بررسي ،تطبيق و نتيجه گيري مي كنند.متأسفانه نسل جوان دچار انقطاع تاريخي شده است و رويدادهاي تاريخ معاصر آن  طور كه بايدو شايد در اختيار آنها نيست.اميدوارم همه هموطناني كه  لطف خداوندشامل حال آنها شده و در معرض تجربه هايي قرار گرفته اند، آنها رابازگو كنند، باشد كه اين خلاء مشهود در انتقال تجربه ها به نسل جوان، پر شود.اين بخش از زندگي من در دوران ديكتاتوري محمدرضا پهلوي گدشته است. د ر آن دوران بارها منزل و محل كارم در معر ض يورش مأموران اطلاعات و ساواك قرار گرفت. آنها كتاب ها و يادداشت ها و دستاوردها را باخود مي بردندو هيچ گاه برنمي گرداندند.به همين دليل اين خاطرات اساساً متكي به ديده ها، شنيده ها و حافظه است. ممكن  است برخي رويدادها رافراموش كرده باشم . هم چنين، به ذكر مبارزاتي كه در آن حضور نداشتم نيز نپرداختم و اين امر رابه ديگر دوستان و مبارزان وگذار نمودم.

بر خود واجت دانستم كه اين تجربيات راكه اگاهي از آن حق ملت است ،در اختيار مردم قرار دهم. علت تأخير در بيان خاطرات اين انديشه بود كه اگر وقت خود را صرف نوشتن خاطرات كنم ممكن است از مسايل روز وعمل صالح زمان باز بمانم و يا ناخودآگاه ،اعمال ورفتارمن ـ در حالي كه قادربه بازگويي همه نواقص و روحيات خود نيستم-براي برخي، الگو شود. آرزو داشتم همان طور كه خود را در پيشگاه خالق دانا مي بينم، در برابر ملت موحدوخوبمان نيز قرار بگيرم وبه عبارتي، معاد خود رادر اين دنيا رقم بزنم،ولي چنين قدرتي رادر اين نوشتار نيافتم و اميدوارم آن حكيم مهربانترمرا مورد بخشايش قراردهد.

پس ازپايان بخش اول خاطرات، در جستجوي نامي بودم كه معرف محتواي زندگي مبارزاتي من باشد.هم چنين مي خواستم مجموعه اين تجربه ها و آزمايش هارا به نسل جوان كشور تقديم كنم، ولي با خود انديشيدم چه بساجواناني كه« پيردل» و پيرهايي كه« جواندل» هستندولذا به اين نتيجه رسيدم كه اين خاطرات رابه دلهاي جواني تقديم كنم كه ايمانشان هرلحظه نو مي شود و گل هميشه بهارندو دايماً فطرتشان متكامل و شكوفا است. همين ها بودندكه موتور محرك نهضت ها، قيام ها و انقلاب ها بودندو شهداي ما نيز ازهمين طايفه هستند. 

در مورد نام كتاب، نكاتي وجود داردكه ذكر آنهارا لازم ميدانم:

1-در مسير مبارزات، هم اميدواربودم و هم مي ترسيدم.

از زندان، از شلاق، از شكنجه، از لودادن، ترس داشتم ،ولي همزمان اميدوار نيز بودم و حركت داشتم و انگيزه ام آزادي و رهايي مملكت بود.در ادامه همين انديشه ها به اسم ترس و اميددرراه رهايي يابيم و اميددر راه رهايي رسيدم و خيلي اصرار داشتم كه واقعيت ترس رادر زندگي مبارزاتي نشان بدهم.

 با دوست عزيزي كه براي گرفتن خاطرات اين جانب از مرحوم علامه محمد تقي جعفري آمده بود، مشورت كردم و بخشي از كتاب راكه درباره آن مرحوم است ،به او نشان دادم، ايشان اسم رهايي راپيشنهاد كرد.

2-در آن دوره از زندگي، تحت تأثير مرحوم مهندس بازرگان بودم.آقاي بازرگان تعريفي از آزادي داشت به نام «خروج از جبر» .با اين تعريف خيلي مأنوس بودم و در من جا افتاده بود.وقتي درسال 1351در زندان« قصر» اين تعريف براي آقاي طاهر احمدزاده بازگو شد، ايشان نيز خيلي تحت تأثير آن قرار گرفتند آنچه به« خروج از جبر» بُعد عميق تر مي دهد، اين است كه مكتب شيطان هم مكتب جبر است،و آزادي ،چيزي جز رهايي از شيطان و شيطنت ها نيست. به اين ترتيب ،مدتي نيز به نام «خروج از جبر» فكر كردم.

 3-يك روز در دفتر مهندس عبدالعلي بازرگان بودم .ايشان خاطرات را خوانده بود.به ايشان پيشنهادكردم كه نام خاطرات« را راه طي شده» بگذارم .درحقيقت ،اين كتاب، شرح راهي بودكه در زندگي طي كرده بودم.ويژگي اين راه، مجموعه اعمال ورفتاري بودكه انجام داده بودم. ولي بعد با خود فكر كردم كه با كتاب مهندس بازرگان ، اشتباه مي شود و بوي ادعا مي دهد،و آن روز، دكتر يزدي نيز خضور داشتند.ايشان وارد بحث شده و عنوان «راه رفته» راپيشنهاد كردند مهندس عبدالعلي گفت :«اسم كتاب بايد معرف يك حركت باشدمثلاً«در تكا پوي آزادي» معرف حركت بازرگان مي باشد.»به هر حال ايشان هم عنوان«ترس و اميددرراه رهايي» راقبول كردند.

4-با خود فكر كردم كه از ابتداي مبارزات، هميشه در جستجوي راه بودم و هم اكنون نيز، به اين ترتيب ، به اسم« در جستجوي راه»رسيدم.

دوستي گفت كه شبيه اسم كتاب هايي است كه كليساها تبليغ مي كنند.و بعد باخود گفتم مبادا اين كتاب دعوتي باشد از جوانان، براي پيمودن راهي كه من رفتم،ومبادا از راه منحرف شوند.از كجا معلوم كه اين راه طي شده درست باشد ؟و نسل حاضر و آينده به نقد آن نپردازد؟ و يا بيراهه نباشد؟در اين انديشه بودم كه به اسم« بيراهه» رسيدم تا خوانندگان تعصبي روي اسم كتاب نداشته باشند. شايدباتصور بيراهه كتاب راشروع كنندو خودشان به راهي برسند.دوستان مبارز مرا اين نام منع كردندوگفتنند كه بيراهه،«كج راهه»را تداعي مي كند،عنوان خاطرات، بايدبيانگر ايمان و قطعيت هايي كه داشتيم باشد.باهمسرم كه درباره اين عنوان ها مشورت مي كردم، ايشان« راه و بيراه »رامعرفي كرد.اين اسم را پسنديدم، ولي دودل بودم.

دوست همكارم كه سه بار اين خاطرات راخوانده بود-مي گفت كه واقعيت اين مجموعه نشان دهنده 2 حركت بززگ در تاريخ ماست، حركت هاو جريان هايي چون ا« نهضت آزادي» و«مجاهدين» .به اين صورت خودراجزء ناچيزي از اين صيرورت يافتم و به نام« از نهضت آزادي تامجاهدين» رسيدم، بااين شرط كه اگر مقامات بااين اسم مخالفت كردند، همان« راه و بيراه» را انتخاب كنند.به خصوص كه استاد من، دكتر محمدباقر كتابي، اين راتأييد كردند.

از براذر عزيز همبندو همرزمم، آقاي سيدمهدي غني-كه بدون شائبه در تدوين و نتظيم اين خاطرات نقش زيادي داشتندو سه جلدخاطرات را تحت عنوان« حكايت مستمر »براي اظهار نظر ديگران آماده كردند-بي نهايت تشكرمي كنم.

از سروران، همرزمان و دوستاني چون:احمدصدرحاج سيدجوادي ،مهندس عزت الله سحابي، دكتر رضا رئيسي طوسي، مهندس محمد توسلي و مهندس حسن عبوديت ،كه به اين جانب منت گذاشته، اين مجموعه را مطالعه كردندوبر آن مقدمه اي نوشتند،سپاسگزارم.

از همرزمان و دوستاني كه سه جلد خاطرات، تحت عنوان «حكايت مستمر» رامطالعه كردندو اظهار نظرهاي خود رادر زمينه هاي مختلف همچون نوع مطالب ،ويراستاري، اشتباهات و نواقص و...به صورت شفاهي ويامكتوب اظهار داشتند، تشكر مي كنم.

                             

والسلام

پانزدهم شعبان1420-4/9/78