چشم‌انداز خوانندگان

 

چشم‌انداز ايران را جوان؛ پويا, امروزي مي‌خواهيم!

  در چشم‌‌انداز ايران, ما با نگاهي «لايت» ]نرم, سبك و راحت[ نسبت به مسائل طبقاتي و ساخت اجتماعي ايران و اتفاقات سياسي اطراف روبه‌رو هستيم كه شايد اين رويه به‌خاطر اين لحاظ شده است تا مطالب, قابل چاپ و دفاع از كار دربيايد؛ مطالبي كه چاشني آن نوستالژي گذشته است! گذشته‌اي كه حاضر نيستيم آن را نقد و بررسي كنيم و فقط بر همان طبل, همچنان مي‌نوازيم! من خود از علاقه‌مندان تمام عيار افكار چپ هستم, اما فكر مي‌كنم صرفاً نمي‌توان با عكس چه‌گوارا به جنگ سرمايه‌داري رفت و ايضاً با عكس آن شهداي پاكباز به جنگ...! ياد و خاطرة ‌محمد حنيف‌نژاد نبايد صرفاً يك تصوير را تداعي كند؛ كه بايد چون راهبري و چراغي فراروي ما قرار گيرد.

  متأسفانه شماره‌هاي چشم‌انداز كه بايد يك مجلة عميقاً راهبردي با وظيفة خط‌دهي روشنگرانه در شرايط كنوني را داشته باشد و با هدف فعال و هدفمندكردن پتانسيل جوان عمل كند يا همان دموكراسي خواهي «لايت» نيم‌بند را علم مي‌كند و يا سوسياليسم خواهي بي‌برنامه‌ و شعاري و تخيلي را! اما از هيچ راهكار عملي و خط‌دهي امروزي خبري نيست! در مقام بلند شهداي حماسه‌آفرين مجاهد هيچ شكي نيست, اما آيا وظيفة ما برگزاري مراسم ترحيم آنهاست يا ادامة مدرن و جانانة‌ راه آنها! مطالب آنقدر قالبي و فرموليزه است كه با يك شماره خواندن چشم‌انداز مي‌توان ]با هوش متوسط![ حدس زد كه شماره‌هاي قبل و بعد چگونه است!

  آرزوي ختم به خيرشدن همة جريان‌هاي سياسي و از خر شيطان پياده‌شدن تمام حريفان و خوشبختي و نيك‌فرجامي در ساية وفاق و همدلي! به اضافة انتقاداتي كه آدم را ياد «من مي‌دانم» شخصيت كارتون گاليور مي‌اندازد! روح بسياري از مقالاتي است كه سمفوني روضه‌خواني و ساده‌انديشي است! جملاتي نفس‌گير؛ فوق‌العاده شعاري با تكراري ملال‌انگيز و حزن‌آلود! اما آيا مسائل حادي كه جامعة ما با آن مواجه است با فرمول‌هاي قديمي و نخ‌نماي تكراري به راه‌حل نزديك خواهد شد!

  مجله جوان نيست, نه طراوت جواني دارد, نه پتانسيل و انگيزه را و نه حرارت آن را! از نسل جديد هيچ خبري نيست! همان كادر قديمي با فرمول‌هاي عهد عتيق كه اگر قرار بود شفا بدهد تا حالا لااقل كراماتي را مي‌ديديم و به بقيه هم مي‌گفتيم!

  «چشم‌انداز ايران» كه بر تارك خود نام بزرگمردي چون محمد حنيف‌نژاد و شهيدي زنده چون لطف‌الله ميثمي ـ اين از بهترين فرزندان مردم ايران ـ را دارد, بايد جوان شود و راهبردي براي جوانان با جذابيّت خاص ژورناليستي داشته باشد و مگر نه اين‌كه سوسيال دموكراسي يك انديشة جوان, مدرن و امروزي است.

  اميدوارم تا شمارة بعد چشم‌انداز ايران از صفحه‌آرايي, شكل مجله, طرح‌ها و عكس‌ها تا محتوا و انديشه, جوان و پويا و امروزي باشد و از حالت ببخشيد (خيلي معذرت مي‌خواهم) دفتر خاطرات و آرزوهاي پيرمردها! به نشريه‌اي براي جوانان آزادي‌خواه و سوسياليست تبديل شود.

هر چه تابنده‌تر باد چشم‌انداز ايران!

جواد لَگزيان ـ شاعر و نويسنده

 

حُرمت معلم

  12 ارديبهشت ماه هرسال, هم فال است و هم تماشا. يعني هم روز شهادت استاد انديشمند علامه مطهري است و هم روز معلم. جالب است كه هيچ فرد و گروهي در ايران چنين روزي ندارد! در چنين روزي ادارات آموزش‌وپرورش, با برپايي ستادهاي بزرگداشت مقام معلم به برگزاري مراسم تشريفاتي به نام معلم, ولي به محوريت مقامات مي‌پردازد, معلمان زحمتكش هم در اين ميان حكم سياهي‌لشكر دارند و جز تماشاچي نيستند!

  مقامات در اين روز زبان به ستايش مي‌گشايند و براي وي ترانه ساز مي‌كنند! و رسانه‌ها نيز در اين مقام داد سخن سر مي‌دهند, اما معلمان نگرانند كه چرا چند روز و چرا در مرحلة شعار؟ چرا خود آنان را بي‌واسطه مجال نمي‌دهند تا خود سخنان خود را به گوش مسئولان و جامعه برسانند؟

  سخن گفتن از جامعة مردم‌سالار, بي‌حضور واقعي معلمان و سپاس از زحمت‌هاي آنها به مفهوم واقعي بار به مقصد نمي‌رساند چرا خود معلمان از پرداختن به امور خويش محروم‌اند و در جامعه‌اي كه به دست خويش ساخته‌اند, مهجور؟

  معلمان, آرزومند آموزش و پرورش پويا و خلاق هستند كه معلمان آن بر اثر برخورد صحيح و ارزش‌هاي انساني شاداب باشند, نه خمود و در خويش فرورفته.

  در آيين مقدس اسلام, هميشه معلمان جامعه به‌مثابة آن زنبورعسلي بوده‌اند كه زنبوران ديگر به‌دنبال وي حركت مي‌كنند (يعسوب)

  و در جهان صنعتي و توسعه‌يافته, هميشه حقوق و ارج معلمان نسبت به ديگر ارباب صنايع و مشاغل برتري و مزيّت داشته است و دارد.

  درست است كه معلمان ما فكر رفاه‌طلبي و شركت در اين مسابقه را شيوة خويش نكرده‌اند, ولي خواستار برخورداري از امكانات اوليه زندگي براي خانوادة خويش هستند. درست است كه بايد با صبر انقلابي در برابر ناملايمات تحمل داشت, ولي آيا اين فقط معلمان هستند كه بايد صبور باشند يا صبر پيشگي بايد وجهه‌اي براي ساير اقشار دولت و جامعه نيز باشد؟ آيا همواره معلم بايد در فكر دغدغة مادي باشد؟!

  معلمان خواهان اين ‌آرمان هستند كه تبعيض از جامعة فرهنگي رخت بربندد و به‌جاي رفيق‌بازي و خط‌بازي, شايسته‌سالاري و با نظارت مستقيم مسئولان و نمايندگان خود, جايگاه واقعي خويش را دريابند.

  آنها خواستار حرمت واقعي خويش هستند.  معلمان خواستار آن هستند كه از مبهم‌گويي و پنهان‌كاري و تملّق و چاپلوسي در جامعة آنان خبري نباشد و از كساني‌كه به نحوي حرمت معلمان را خرد مي‌كنند خواسته شود از اين كار دست بردارند و در صورت تكرار, دست آنها از امور كوتاه شود تا عبرتي باشد براي ديگران. تجربه ثابت كرده است كه مسامحه, كار را دشوار مي‌كند... و آن هم در مورد معلمان.

  معلمان خواستار آن هستند كه مديريت در همة امور با چشماني يكسان بين آنها را مشاهده كند, نه اين‌كه چشماني كه همه‌چيز را سياه و سفيد مي‌بيند و گويي رنگ خاكستري و طوسي در جامعه وجود ندارد.

  معلمان خواستار تشكيل صنفي براي خويش هستند تا دولت و ملت خود را از اين محفل ياري و مساعدت نمايند.

  معلمان جداً خواستار توسعة فراگير مشاركت رياست‌جمهوري هستند و از آن نگرانند كه چرا امور مشاركتي آنان اجرا نشده يا با كُندي پيش مي‌رود.

  به هر حال, معلمان از مسئولان مي‌خواهند بر اهرم‌هاي قدرت تكيه نكنند و تا دير نشده زمينة مشاركت آنها را در تمام امور فراهم نمايند و لحظه‌اي در ياري‌رساني به آنان دريغ نورزند. والعاقبه للمتّقين.

علي غفراني

 

انقلاب اسلامي از ظهور تا كنون

  بدون شك انقلاب اسلامي انقلابي بود كه به خاطر حوادث و اتفاقات به‌وجود آمد. انقلاب اين چنيني در ديگر نقاط دنيا مثل كشور ما رخ نداد. به‌خاطر انحرافات و اشتباهات رژيم شاه, اين انقلاب تنها راه و چاره براي مردم بود. درواقع وقتي شاه احزاب را بست و مردم را به‌‌گونه‌اي فجيع سركوب و شهيد مي‌كرد, جنبش مذهبي تنها راه براي مردم بود. بنابراين اگر شاه اجازة فعاليت به احزاب مي‌داد, انقلاب اسلامي ضرورتي نداشت, اما او كه احزاب را بست, ديگردرِ مساجد را نمي‌توانست ببندد و نمي‌شد  مردم را منع كرد؛ طبيعتاً مسجد محلي شد براي اعتراض‌ها و بيان افكار مردم, در دهة پنجاه. بعد از انقلاب مشروطيت و دورة مصدق, لااقل بخشي از جامعه به مسائل حقوق‌بشر و آزادي اعتقاد پيدا كرده بودند و با بن‌بست سياسي‌اي كه شاه ايجاد كرده بود, شروع به مقابله كردند و تنها راه ممكن را ساقط‌نمودن رژيم پهلوي مي‌دانستند, اما مشكل آنها اين بود كه با هم يكپارچه و متحد نبودند. البته در اين بين روحانيون از  فرصت استفاده كرده و رهبري را به‌دست گرفتند, اما مردم آنها را قبول كردند, چون آنها داراي اعتبار در بين مردم بودند و محبوبيت فراوان داشتند. روحانيون بيش از چهارقرن بود كه از امور اداري و سياسي جامعه دور بودند و مراجع تقليد و ديگر اقشار آن جايگاهي ممتاز در بين مردم داشتند و سرانجام هم توانستند انقلاب را به پيروزي برسانند. اما آنها در اوايل انقلاب, وقتي كه مهندس بازرگان را به‌عنوان وزير وقت دولت معرفي كردند, از همان‌جا پي بردند كه يا بايد تمامي گروه‌ها را در قدرت و حكومت جاي دهند و يا اين‌‌كه خودشان سررشتة تمام امور را به‌دست گيرند؛ كه سرانجام و متأسفانه آنها راه حل دوم را انتخاب كردند و بعد از آن تمامي اتفاقاتي كه از سال 58 تا پايان جنگ تحميلي را كه خودتان مي‌دانيد و بعد از رياست‌جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني كه دوره‌اي بود كه همه موظف بودند مثل هم فكر كنند و با بي‌برنامگي, ندانم‌كاري و آلوده‌شدن به عوارض سوء قدرت, از اهداف انقلاب دور شده و باعث يأس و نااميدي مردم شدند. امروز مردم, روحانيت را مستقيماً مسئول مي‌دانند. مثلاً امروز دغدغة اصلي مردم كار و اشتغال است و مدعي اصلي مبارزه با آن جناح‌هاي كشور مي‌باشند. اما آنچه مردم تاكنون شنيده‌اند, فقط شعار و حرف بوده و تمامي كساني‌كه تنها از آن حرف مي‌زنند, هيچ كوششي براي مردم نمي‌كنند و مشكلات زيادي كه مردم در اين زمان با آن رو در رو هستند, درواقع ناشي از همان شور انقلابي گذشته بود كه خودمان را در آن غرق كرديم و مشكلات را فراموش كرديم, اما زماني به خود آمديم كه ديگر آن مسئولان از چشم مردم افتاده و از آن حمايت‌ها هيچ خبري نيست و به نظر مي‌رسد آرامش كنوني كشور شبيه آتش زير خاكستر است.

   اما از همه مهم‌تر وقوع رويداد تاريخي دوم خرداد بود. عملكرد جناح راست در كشور ما باعث شد مردم در سال 76 با رأي ميليوني خود انديشة ديگري را انتخاب كنند كه در آن آزادي و انديشة بهتري بود, انديشه‌اي كه برگرفته از چيزي به‌نام آشتي دين و دموكراسي بود و آن را اصلاحات نام‌گذاري كردند. اما اين شادي مردم زياد دوامي نداشت و با مقاومت جناح راست باعث گره‌‌‌خوردن شديد اصلاحات شد و جناح راست كه سال‌ها قدرت را در دست داشت, اما وقتي خود را در جامعه تنها و رقيب را محبوب‌تر ديدند, با تمام قوا سعي در به بن‌بست كشيدن اصلاحات كردند و در اين راه مشكلات زيادي را, هم براي دولت و هم براي دانشجويان و ديگر اقشار مردم به‌وجود آوردند. حادثه‌هايي كه در تاريخ معاصر سياسي ايران براي هميشه به‌ثبت رسيد؛ مثل قتل‌هاي زنجيره‌اي, فاجعة كوي دانشگاه, بستن و تعطيلي روزنامه‌ها و ديگر اتفاقاتي كه باعث شد امروز مردم سرخورده و نگران شوند. كشورها امروز ديگر طاقت و ظرفيت انقلابي ديگر و به عبارتي جنگي داخلي را ندارد. امروز كشور ما تنها به آزادي و دستيابي به تكنولوژي روز نياز دارد. من واقعاً اميدوارم كه ديگر جناح‌هاي كشور دست از اين جنگ و جد‌ل‌ها بردارند. امروز بايد به فكر حل مشكلات مردم و همچنين آشتي ملي دوباره در كشور و جاي‌دادن تمامي احزاب و گروه‌ها در نظام باشيم و تا ديرنشده كاري بكنيم, كه اگر مردم ما از اين وضعيت رهايي پيدا نكنند, حتماً دست به اعتراضات و اغتشاشات گسترده خواهند زد.

  قطعاً دوم‌خرداد حادثه‌اي بود كه دنيا را تكان داد ولي افسوس كه تعدادي كج‌انديش به خاطر منافع خود اين فرصت گرانبها را از دست دادند و با مسدودكردن راه اصلاحات دولت و مردم به اهداف خود نرسيدند,آن چيزي كه من از هم‌اكنون از آن مي‌ترسم, شايد ممكن باشد آقاي خاتمي در آستانة انتخابات مجلس هفتم استعفا بدهد و بار ديگر وضعيت به همان روال سابق برگردد. بيشتر كساني‌كه امروز مي‌گويند مردم ما دچار بيماري اسكيزوفرني شده‌اند؛ بيماري‌اي‌كه هم امورمذهبي و هم سرمايه‌هاي ليبرال را در خود و در دل انسان جاي مي‌دهد؛ كه طبعاً دل انسان جاي دو خدا نيست, قطعاً از راه اصلي منحرف شده و درها را به روي خود بسته‌اند.

عقيل امامي

 

با رعايت بي‌طرفي حقايق را افشا كنيد

  توفيق روزافزونتان را در افشاي حقايق و تنوير افكارعمومي با رعايت بي‌طرفي كامل از درگاه خداوند متعال آرزومندم. درحالي‌كه مطبوعات فلّه‌‌اي توقيف‌شده و مي‌شوند, نشريات منتشره هم چيزي براي خوانندگان ارائه نمي‌دهند و اشاره به افتخارات گذشته و پايه‌هاي تمدن كه مربوط به ساليان متمادي است, گناه محسوب مي‌شود. اين همه دم از گفت‌وگوي تمدن‌ها زدن و صرف هزينه‌هاي هنگفت و فقط شعار و خوب حرف‌زدن, بي‌عمل جايز است؟ شما را به خدا مضحك نيست!

سيدجعفر هاشمي

 

ضرورت تعريف صحيح از رابطة دين و دولت

  مساعي و كوشش ايران فردا در جهت تعريفي صحيح از رابطة دين و دولت مي‌بود و كوشش آن در سمت‌وسوي دفاع درست از مذهب بود...

  بعد از ايران‌فردا ديگر تمايلي به نشريات نداشتم تا اين‌كه به‌طور اتفاقي در دست يكي از دوستان, مجله‌اي به‌نام «چشم‌انداز ايران», ديدم, كه سخن از نوانديشي ديني دارد و حركت جوهري در آن قابل فهم است, به اين مفهوم كه حركتي تكاملي و رو به جلو دارد.

  براي نشرية چشم‌انداز و دستگاه فكري حاكم بر آن, حداقل دو ويژگي مي‌توان قائل شد:

  1ـ درك صحيحي از زمان در آن نمودار است و به اين اصل به‌خوبي واقف است كه هر نسلي شرايط خاص خود را دارد و ادامة منطقي آن نيازمند به سازوكارها و تفكرات نو است.

  2ـ انتقادي محض نيست, به اين معنا كه از پس انتقاداتي كه عنوان مي‌شود, راهكار ارائه مي‌شود كه اميد است مورد توجه واقع شود.

  كوتاه سخن اين‌كه, نسل ما و جامعة ما امروزه نيازمند پايگاه‌هاي آگاهي‌بخش مي‌باشد كه نشرياتي همچون چشم‌انداز ايران در اين حيطه گام برمي‌دارد و اين‌كه در پي انعكاس حوادثي است كه حداقل بخشي از آن حوادث, براي نسل ما مبهم و تاريك است و از اين‌كه تلاش مي‌شود تاريخ واقعي ما, اكنون نوشته شود, قابل ستايش و قدرداني است.

مهران ناركي

 

نشرية‌شما دو ويژگي دارد

  مجلة‌ شما از دو نظر منحصر به‌فرد مي‌باشد. اول متمايزنمودن جريان مجاهدين خلق پيش از انقلاب و مجاهدين خلق پس از انقلاب با معرفي اجمالي بزرگان شهيد اين جريان به‌دليل چندگانه بودن سير حركتي اين جريان و كم‌آگاهي قشر جوان و تبليغات يك‌جانبة حكومت در رابطه با جريان فوق, اين حركت مي‌تواند بسيار تأثيرگذار باشد.

  در صورتي‌كه نشريه بتواند چهار دورة حركت مجاهدين خلق شامل: 1ـ مجاهدين به‌عنوان يك نيروي انقلابي 2ـ مجاهدين به‌عنوان يك جريان حامي رژيم نوپا 3ـ مجاهدين به‌عنوان يك جريان منتقد رژيم نوپا 4ـ مجاهدين به‌عنوان يك جريان برانداز را در عرصه‌هاي گوناگون تحليل نمايد و خطاهاي استراتژيك اين جريان را در موارد يادشده كالبدشكافي نمايد, به حتم در تاريخ روزنامه‌نگاري و نقد سياسي ايران مي‌تواند تأثيري ژرف از خود به‌جاي بگذارد.

  دوم, خصيصة منحصر به‌فرد ديگر مجله بررسي حوادث سال 60 مي‌باشد. در صورتي‌كه نشريه بتواند عملكرد جريان‌هاي چپ و اختلافات دروني اين جريان‌ها را هرچند به‌طور خلاصه بررسي نمايد, اين بررسي مي‌تواند كامل‌تر شود و شايد بتوان در پرتو اين بررسي به اين سؤال تاريخي پاسخ داد كه چرا در سال‌هاي يادشده نيروهاي روشنفكر و نوگرا نتوانستند در مقابل جريان‌هاي واپسگرا يك جبهة واحد بر روي مشتركات و مواضع حداقلي تشكيل دهند؟ ضعف بزرگي كه هم‌اكنون نيز تمام جريان‌هاي روشنفكري از آن رنج مي‌برند. شناخت دلايل اين ضعف بيشتر از شناخت نتايج ديروز و امروز آن اهميت دارد. با نگاهي گذرا به 17 شمارة آغازين نشريه, همواره جاي خالي ادبيات سياسي و به‌خصوص شعر متعهد سياسي در مجلة شما به‌چشم مي‌خورد. خوشبختانه با اهتمام شاعر متعهد آقاي طه‌حجازي از شمارة 18 قسمتي در نشريه باعنوان دريچه‌اي به شعر متعهد ايران در نظر گرفته شده است. اميدوارم اين بخش بتواند به فعاليت خود ادامه دهد. حضور و استمرار اين بخش با توجه به فرهنگ عجين‌شده با شعر ايران حائز اهميت مي‌باشد. به نظر نگارنده اين بخش در كنار استفاده از شعر شعراي سابق همچون زنده‌يادان احمد شاملو, مهدي اخوان ثالث, خسرو گلسرخي, كرامت‌الله دانشيان, سعيد سلطانپور, سياوش كسرايي, احسان طبري و بزرگاني چون طه حجازي, سيمين بهبهاني, هرمز مميزي, شهياد قنبري, احمد حيدربيگي و... بايد دريچه‌اي را به روي شعر شعراي جوان بگشايد.

  نبايد فراموش نماييم كه شعر متعهد در تاريخ سياسي ايران هميشه به‌عنوان يك موتور محرك و يك تقويت‌كنندة ‌روحي جريان‌هاي روشنفكري عمل نموده است. درجايي‌كه فعاليت‌هاي ديگر محدودشده شعر متعهد سياسي, وظيفة پرچم‌داري انديشه‌هاي سياسي را به‌عهده داشته است. خصوصيتي منحصر به‌فرد كه شايد آن را در جهان بتوان بي‌نظير ناميد.

 ايمان رهگذر

 

از مبارزين ياد كنيد

  پيشنهادي كه داشتم اين است كه سرگذشت و بيوگرافي مبارزين راه آزادي را بيشتر به جوانان امروزي بشناسانيد ـ كه در پوچي فرورفته‌اند ـ در اين راه سترگ از مبارزين غيرايراني نيز ياد كنيد.

هرمزد رستمي

 

انحلال مجلس توسط دكتر مصدق؛ قانوني يا غيرقانوني؟

  يكي از خوانندگان نشريه پيشنهاد نموده‌اند كه در مورد انحلال مجلس توسط دكترمصدق, كاري در نشريه انجام شده و بررسي شود كه آيا اين كار دكترمصدق قانوني بود يا نه؟