"اينياتسوسيلونه"
نويسنده مشهور ايتاليايي كه خالق اثر فونتامارا نيز هست, در يكي از آثارش به نام
«مكتب ديكتاتورها», راهبردهاي سياسي را بسيار دقيق و موشكافانه بررسي كرده است كه
از اين نظر مي توان آن را با «كتاب شهريار» اثر ماكياول قابل مقايسه دانست. مكتب
ديكتاتورها يك مجموعه تئوريك نيست, بلكه بيشتر به خطابهاي مي ماند كه برآمده از
روند تجربه مي باشد. همزماني اين اثر با رويدادهاي دهه 30 ميلادي (40ـ1930) در
اروپا و ايتاليا و كشمكشهاي فاشيستها با روند دمكراتيك, ميزان اثرپذيري كتاب مكتب
ديكتاتورها را از روح زمانه نشان ميدهد.
سيلونه در مكتب ديكتاتورها, ديكتاتوري را اين گونه تعريف مي
كند: همان گونه كه مي دانيد, ديكتاتوري از فعل ديكته كردن مي آيد. با اين تفاوت كه
اين مكتب فقط داراي يك كلاس است كه در آن غلطهاي املايي مجازات دارد.
رژيم منبعث از اين مكتب, مردم را وادار ميكند كه به جاي
فكركردن, نقل قول كنند, آن هم از يك كتاب! رداهايي وجود دارد كه هر كس آن را به
تن كند, داراي اقتدار و احترام حاكمانه مي شود. هر يك از اين رداها نامي از قبيل
مصالح عمومي, امنيت اجتماعي, حفظ كيان كليسا و…
دارند كه بسته به موقعيت در اولويت قرار مي گيرند. مثلا" زماني كه حاكم مي
خواهد مالياتهاي تازه اي از رعاياي خود بگيرد و يا مخالفان خود را به تبعيد بفرستد
و يا اموالشان را مصادره كند, آنها را به ترويج عقايد كفرآميز متهم مي كند.
سيلونه, ديكتاتوري را محصول پيش زمينه هاي بحران در روند
دموكراتيك دانسته و ميگويد: اولين مساله ا ي كه مي خواهم توجه شما را به آن جلب
كنم, گرايش عمومي اصالت دادن به دولت و دولتي كردن هر چه بيشتر امور اجتماعي است.
گرايشي كه به موجب آن, دموكراسي به منظور نهادينه كردن و گسترش خود, در مسير تباهي
مي افتد و به زحمت مي تواند خود را از دست آن رهايي بخشد. در واقع دموكراسي بايد
به كمك توده هاي مردم, توليدكنندگان و…
بشتابد و مشكلات آنها را حل كند و براي اين كار مجبور است كه روزبه روز نهادهاي
تازه اي را ايجاد كند. گسترش اين نهادها در نهايت به جايي ميرسد كه دموكراسي
سياسي نمي تواند آنها را كنترل كند. درنتيجه چيزي كه اصطلاحا" حاكميت مردم
ناميده ميشود, حالت مجازي پيدا مي كند. در چنين حالتي, بودجه كشور چنان ابعاد غول
آسايي به خود مي گيرد كه حتي كارشناسان هم از آن سر در نمي آورند و دموكراسي به
چنگ بوروكراسي گرفتار مي آيد كه ذاتا" غيرمسؤول و مجهول الهويه است.
در اين روند قوه مقننه به صورت مجمعي از افراد وراج در مي
آيد كه درباره مسايل بي اهميت جروبحث مي كنند. همگام با انحطاط قوه مقننه, ميانگين
تعهد اخلاقي نمايندگان سقوط مي كند و آنها فقط به انتخاب دوباره خويش فكر خواهند
كرد. درنتيجه به خدمت گروههاي فشاري درمي آيند كه اين انتخاب دوباره را تسهيل ميكنند.
علاوه بر اين, آنها نيازمند مساعدت دستگاههاي اداري مركزي مي شوند. در چنين وضعيتي
خودمختاري محلي ومناسبات طبيعي مردم, تحت الشعاع بوروكراسي قرار مي گيرد.
سيلونه ابعاد بحران نهادهاي دموكراتيك را مقدمه اي براي روي
كارآمدن يك نظام آشكارا تمركزگرا و توتاليتر دانسته و مي گويد: بروز ناهماهنگي
ميان سيستم سياسي قديم و شرايط اجتماعي جديد و تغييريافته, ايجاد بحران ميكند.
برخلاف تلقي برخي, سيلونه چنين بحراني را الزاما" به سود دموكراسي نمي داند.
او ميگويد: در يك حالت ورشكستگي حكومت ميتواند به سود حزب اپوزيسيون باشد و توده
هاي مردم را به سوي آنها به عنوان پيشگامان نظم نوين اجتماعي سوق دهد. اما در
صورتي كه اين حزب آمادگي انجام وظيفه دشواري را كه از او انتظار ميرود نداشته
باشد, خود نيز مي تواند به بي نظمي موجود دامن بزند و اميدي را كه به او بسته شده,
كاملا" به ياس مبدل كند. اين وضعيت, شرايط ايده آل حزب توتاليتر است. در
شرايطي كه كاسه صبر همگان لبريز مي شود, حز ب تمركزگرا اگر رهبر احمقي نداشته
باشد, به احتمال زياد مي تواند قدرت را از آن خود كند.
سيلونه در بخش ديگري از مكتب ديكتاتورها به نكته ظريفي
اشاره مي كند و ميگويد: استفاده از قوانين دموكراتيك براي نابودكردن دموكراسي,
همان شيوه اي است كه فا شيستها و نازيها بخوبي از آن استفاده كردند. هيتلر در
"نبرد من" مي گويد: دموكراسي در بهترين شرايط, وسيله اي براي فلج كردن
دشمن است. در سال 1935 گوبلز وزير تبليغات دولت نازي, با خودستايي از اين بازي
موفقيت آميز مي گويد: ماهمواره اعلام كرده ايم كه براي رسيدن به قدرت از امكانات
دموكراسي سود خواهيم جست. ولي پس از رسيدن به قدرت, هيچ يك از امكاناتي را كه خود
در حالت اپوزيسيون بودن از آنها سودجسته ايم, در اختيار مخالفان خود نخواهيم
گذاشت.
سيلونه مي گويد: دموكراتها به اين نكته آگاهي دارند, ولي در
مهار رقيب, كاري از دستشان برنمي آيد.
اوج هنر دولت
مداري!
در اين حالت, حاكميت بحران زده به صورت كج دار و مريض,
امروز را به فردا ارجاع مي دهد و هركجا مجبور به تصميم گيري شود, كميسيونها و
هياتهايي را تعيين مي كند كه نتيجه بررسيهاي آنها زماني بدست مي آيد كه اوضاع
دگرگون شده است.
به
نظر دموكراتها دركشورهاي بحران زده اوج هنر دولت مداري در اين است كه سيلي ها را
نوش جان كني تا لگد نخوري.
سيلونه مي گويد: معناي اين تاخيرها اين است كه در طويله را
زماني بسته اي كه گاوها فرار كرده اند…
به نظر دموكراتهاي كشورهاي بحرانزده, اوج هنر دولت مداري در اين است كه سيليها
را نوش جان كني تا لگد نخوري. يعني اينكه بلاي كوچكتر را تحمل كني و سازشهاي
بيشتري را پذيرا باشي تا از شدت و حدت تضادها كم كني.
سيلونه مي گويد: دشمنان دموكراسي از اين موضوع بهره برداري
مي كنند و روز به روز گستاختر مي شوند تا جايي كه حتي در ملاء عام توطئه مي كنند.
نيروهاي خود را مسلح مي كنند و گروههاي عامل را به نمايش مي گذارند. در چنين
شرايطي از ميان دموكراتها, عناصر منفوري را براي قرباني شدن برميگزينند. دولت
بحران زده با لحني متين و حساب شده كه مبادا اوضاع را بدتر كند, اين رويدادها را
محكوم و به خاطر حيثيت كشور اظهار اميدواري مي كند كه نظم و آرامش مستقر شود. آنچه
براي سران دموكرات اهميت دارد, خودداري از گفتار و اعمالي است كه ممكن است جناح
رقيب را برنجاند و اوضاع را بدتر كند. آنها مي دانند كه بحراني ترشدن اوضاع سياسي
به ضرر آنهاست, ولي خيال مي كنند كه اگر كبك وار خود را به نديدن بزنند, مي توانند
بلا را از خود دور كنند.
رعايا و
خودكامگان!
يكي از سؤالات مهمي كه سيلونه طرح مي كند و خود نيز تلاش مي
نمايد به آن پاسخ بدهد اين است كه ديكتاتورها از چه افرادي سود مي جويند؟ او مي
گويد: يونانيان قديم بدرستي معتقد بودند كه «خودكامه» رعيت را بوجود نمي آورد,
بلكه اين رعايا هستند كه فرد خودكامه را به حاكميت مي رسانند. آيا هرگز ديده شده
است كه ملت آزاده اي مدتي طولاني تسليم استبداد شود؟
ديكتاتورها
افسردگي ملت را دوست دارند!
واقعيت اين است كه فاشيسم از آسمان
به زمين نيامده است, بلكه بر مردماني مسلط شده است كه به د ليل شيوه زندگي, آمادگي
سلطه پذيري را داشته اند.
سيلونه به يكي از عوامل برپايي ديكتاتوري اشاره ميكند و مي
گويد: ياس و افسردگي اجتماعي, زمينه مساعدي را براي حاكميت ديكتاتورها فراهم مي
كند. تجربه نشان داده است كه گذشته از مواردي استثنايي, روان بشري در شرايط دشوار
تعادل خود را از دست مي دهد و توانايي
برخورد منطقي از او سلب مي شود. اگر احساس خطر جاني و تهديد و گرسنگي براي
چند سال تداوم پيدا كند, حتي عاديترين و فهميده ترين انسانها را نيز دچار تشويش مي
كند و در چنين حالتي است كه ديكتاتورها براي بازگرداندن عنصر آرامش سربلند مي
كنند.
"ح.
مديريان "