Text Box:  انجمن حجتيه در بستر زمان

 

گفت و گو با آقاي طاهر احمدزاده

 

g  جناب آقاي احمدزاده! از اينكه دعوت ما را براي گفت و گو پذيرفتيد, تشكر مي كنيم. شما يكي از چهره هاي درخشان مبارزات ملت ايران هستيد كه در مراحل    مختلف جنبش مردم ايران فعال بوده ايد. از مقطع شهريور 1320 به بعد, در كانون نشرحقايق اسلامي, تا فعال شدن در نهضت ملي شدن نفت و همچنين جبهه ملي دوم و مبارزات سالهاي 39 تا 42, و پس از آن در جنبش راديكال  سالهاي 42 به بعد همواره در صف مقدم مبارزه بوده ايد. از طرف ديگرممارست شما با فرهنگ قرآني و نهج البلاغه و ارتباط وسيع با نيروها, شما را در جايگاهي قرار مي دهد كه مي توان از آن منظر حقايق بسياري را در تاريخ سياسي ايران كالبدشكافي نمود.  شما در اوايل انقلاب تاكيد بسياري بر نقش انجمن حجتيه در تحولات سياسي داشتيد و از اين نكته كه چرا روشنفكران و علاقمندان  انقلاب, به مطالعه اين پديده توجهي ندارند, ابراز شگفتي مي كرديد. در ابتداي بحث مي خواهيم كه  به روند تكوين اين جريان و همچنين مؤسس اين تشكيلات اشاره فرماييد.

1 با تشكر از شما, اجازه مي خواهم كه ابتدائا" سوابق مرحوم حاج شيخ محمود حلبي مؤسس انجمن حجتيه را بعد از شهريور 1320 مطرح كنم و بعد به شكل گيري تشكيلات انجمن بعد از 28 مرداد 32 اشاره نمايم. مطالبي را هم كه مطرح مي كنم, بيشتر حاصل تجربه شخصي خودم در برخورد با مرحوم حلبي و همچنين انجمن حجتيه مي باشد. حاج شيخ محمودحلبي يكي از وعاظ سرشناس مشهد بود كه بعد از شهريور 1320 سخنرانيهايش در مجامع مذهبي مشهد اصطلاحا" خيلي گل كرده بود و در واقع واعظ درجه اول شناخته مي شد.

 

g   موضوع سخنرانيها بعد از سال 1320 چه بود؟

  1 با توجه به رفتن رضاشاه و اشغال كشور توسط متفقين, آن اعمال فشارهاي حكومتي بسيار كم شده بود و توده هاي مذهبي اين تحول را يك دستاورد الهي تلقي مي كردند و مي گفتند: عدو شود سبب خير و اينكه ما با آمدن متفقين نجات پيدا كرده ايم, چون كه باز هم مي توانيم حجاب زنان را حفظ كنيم و آزادانه به اقامه مراسم مذهبي خود بپردازيم! انگليسيها محمدرضا شاه را به جاي پدرش بر تخت نشاندند و او هم اعلام كرد كه من شاه مشروطه هستم و در هيچ كاري دخالت نمي كنم و آزادي مطبوعات, آزادي احزاب, آزادي مراسم مذهبي و را اعلام كرد. در اين حالت, هم روشنفكران با آزادي احزاب و مطبوعات راضي شدند و هم توده هاي مذهبي و روحانيت به واسطه آزادي مذهبي رضايت پيدا كردند. طبيعي آن بود وقتي كشور به اشغال اجنبي درمي آيد, مردم نسبت به آنها عكس العمل نشان دهند, در حالي كه در آن مقطع بسياري از اقشار و طيفها, خدا را شكر كردند كه الحمدلله متفقين آمدند و به بركت آمدن آنها ما از دست رضاشاه خلاص شديم. در چنين شرايطي مرحوم حلبي كه واعظ درجه اول شهر مشهد تلقي مي شد, سخنرانيهايش مورد توجه مردم قرار گرفته بود.

 

g  طرح مبارزه با بهائيت از چه مقطعي مورد توجه حاج شيخ حلبي قرار گرفت و آيا افراد ديگري هم نسبت به اين موضوع حساس بودند؟

1   غير از مرحوم حلبي  افراد ديگري مانند شيخ علي اكبر نوقاني بودند كه به اين موضوع توجه نشان مي دادند. من به ياد دارم كه در مسجد گوهرشاد, در شبستان كوچكي كه از سمت بازار وارد آنجا مي‌شديم, ايشان مدتها در جلساتي راجع به بهائيت و تاريخچه آنها صحبت مي‌كرد. حتي گاهي بعضي از جوانها  از استادمحمدتقي شريعتي خواهش مي كردند كه در جلساتي با مبلغين بهائيت روبرو شود و حرفهاي آنها را پاسخ دهد. مرحوم حلبي هم در يك چنين وضعيتي قرار داشت. ما مي شنيديم كه ايشان  گاهي به جلسات بهائيها رفته و با آنها صحبت كرده است. اما در آن شرايط صحبت از تشكيلاتي كه بعدا" انجمن حجتيه نام گرفت, نبود.

 

 g   اين گونه نقل مي‌كنند كه حاج شيخ محمود حلبي در نهضت ملي شدن نفت فعال بوده است و بعد از كودتاي 28مرداد از فعاليت سياسي دست كشيده است.

1 در ابتداي نهضت ملي  در سال 28 و جريان جبهه ملي و انتخابات دوره شانزدهم و روي كارآمدن جبهه ملي و جريان ملي شدن نفت, از حاج شيخ محمودحلبي خبري نبود. ولي اوايل سال 1330 يعني حدودا" خرداد يا تير كه مصادف با ماه رمضان بود, ناگهان آقاي حلبي در مسجدگوهرشاد  به منبر رفت.

 

g موضوع سخنراني ايشان چه بود؟

1 از نهضت ملي و شخص آيت الله كاشاني حمايت كرد!

 

g آيا ايشان نامي از مرحوم مصدق هم برد؟

1 از دكترمصدق هم اسم برد. منتها حضور آيت الله كاشاني در سخنان ايشان پررنگتر بود. به شب دوم نكشيد كه من شخصا" به مسجدگوهرشاد رفتم و ديدم كه در مسجد جاي سوزن انداختن نيست, در حالي كه سخنرانيهاي قبلي شيخ حلبي را ديده بودم. در يك گوشه‌اي, جمعيت محدودي پاي منبر ايشان جمع مي شدند كه حداكثر به 100 يا 150 نفر مي‌رسيدند. به هر حال ايشان بدون سابقه قبلي به يكباره از سال 1330 در جريان نهضت ملي فعال شد. اين موضوع براي ما بسيار عجيب بود. بعد از اين قضيه ارتباط بيشتري با او برقرار كردم.

 

g به نظر شما انگيزه فعال شدن حاج شيخ حلبي چه بود؟

1  در [صـا1]  جلسه اي كه در منزل ايشان منعقد شده بود, من گفتم كه حاج آقا, من منابر شما را قبل از اين  ديده بودم. جمعيتي هم كه مي‌آمدند يا پاي منبر چرت مي زدند, يا زوار بودند, يا براي اينكه ثوابي برده باشند, پاي وعظ شما مي نشستند. ولي حالا كه شما به حمايت از نهضت ملي صحبت مي كنيد, مي بينيد كه در مسجدگوهرشاد جاي سوزن انداختن نيست. اين نشان مي دهد كه هر وقت سخنان ما با خواست مردم منطبق باشد, اين گونه استقبال مي كنند وگرنه چرا قبلا" در سخنرانيهاي شما از اين خبرها نبود؟ ايشان هم اين موضوع را تاييد كرد. ولي اينكه انگيزه مرحوم حلبي از فعال شدن در نهضت ملي چه بود, نياز به ذكر وقايعي دارد كه با شرح آنها مي توان به اين پرسش پاسخ داد.

 

 g بعد از اين سخنراني, حاج شيخ حلبي فعاليت خود را چگونه ادامه داد؟

1  روز 23 تير در همين ميدان شهدا ي مشهد كه در آن موقع ميدان شاه نام د اشت, يك ميتينگ برگزار شد كه در آن مرحوم شريعتي و مرحوم حلبي سخنراني كردند.

 

g در 23 تير يك راهپيمايي بزرگ در اعتراض به هريمن صورت گرفت. آيا اين ميتنيگ در ارتباط با آن راهپيمايي بود؟

1 خير. اين ميتينگ در حمايت از مرحوم دكترمصدق بود و ربطي به آن مساله نداشت. يكي ديگر از سخنرانيهاي مرحوم حلبي در همان سال 1330 صورت گرفت. قضيه هم اين بود كه اقليت مجلس با دكترمصدق مخالفت مي‌كردند و اين همزمان با توقيف كشتي نفتي رزماري توسط انگلستان بود. در شهر مشهد هم اعتصاب عمومي شد و در مسجد گوهر شاد به حمايت از نهضت ملي يك تحصن صورت گرفت كه مرحوم محمدتقي شريعتي و همه طرفداران نهضت ملي در آن حضور داشتند. مرحوم حلبي آنجا هم صحبت كرد. البته مرحوم شريعتي و بنده هم صحبت كرديم.

 

g در انتخابات مجلس هفدهم چه فعاليتهايي صورت گرفت؟

1 در انتخابات دوره هفدهم كه نيمه دوم سال 1330 موعد برگزاري آن بود, منزل حاج شيخ محمودحلبي محل رفت و آمد طرفداران نهضت ملي شده بود, ما هم به آنجا رفت و آمد مي كرديم. ايشان پيشنهاد كرد كه جلسه اي در كانون نشر حقايق اسلامي  تشكيل شود تا تصميماتي براي انتخابات دوره هفدهم و بسيج مردم براي شركت كردن در آن فراهم گردد. آن طور كه خاطرم مي آيد, جلسه‌اي در هفدهم ربيع الاول, سالروز ميلاد پيامبر(ص) در كانون تشكيل شد. قرار بود كه من در آنجا بحثي را ارايه دهم. من بحث را مكتوب كردم, يادم هست كه آقاي حلبي هم آن مكتوب را ديد و حتي  شعري را از دفتر شعرش كه متعلق به اديب الممالك فراهاني بود, به سخنراني بنده ضميمه كرد. در آن جلسه علاوه بر من مرحوم محمدتقي شريعتي هم صحبت كرد و حاج شيخ  محمود حلبي هم حضور داشت.

  در مجموع, سخنرانيها اين زمينه را فراهم كرد كه همه اقشار مردم را براي شركت در انتخابات دعوت كنيم جلسه بسيار پرشور بود.

gپيامدهاي آن جلسه چه بود؟

1 به دنبال آن نشست, جلسات ديگري داشتيم كه ماحصل آن, تصميم گيري براي شكل دادن يك جمعيت به نام "جمعيتهاي مؤتلفه اسلامي" بود.

 

g آيا شروع كار مؤتلفه اسلامي از سال 1330 بوده است؟

1 اين جمعيت با آن جمعيت مؤتلفه اسلامي كه فداييان اسلام بعد از نهضت روحانيت در دهه چهل تشكيل دادند, فرق مي كند. من در خاطراتم هم اين موضوع را تذكر داده ام كه اشتباه نشود. جمعيتهاي مؤتلفه اسلامي كه در آن سال تشكيل شد, تركيبي از شش تشكل بود. 1ـ كانون نشر حقايق اسلامي به رهبري مرحوم شريعتي   ‌2ـ‌انجمن پيروان قرآن به رهبري حاجي عابدزاده.  3ـ انجمن تبليغات  اسلامي كه شعبه اي در مشهد داشت و برخي از اعضاي آن  مانند آقاي اميرپور در كانون نشر حقايق اسلامي نيز عضو بودند.  4ـجمعيت طلاب علوم ديني كه آقاي مصباحي عضو شاخص آن بود.  5ـ جمعيت مبارزين اسلام كه علامت مشخصه آنها كلاههاي پوستي بود و در واقع شاخه اي از فداييان اسلام در مشهد بودند (البته اينها از طرف مرحوم حلبي دعوت شدند).  6ـ هيات ابوالفضلي سراب كه در واقع  نماينده هياتهاي مذهبي مشهد در اين جمعيت بود. سر هيات آنها آقاي نجارنيا بود كه الان مدتهاست, خانه نشين شده است. محل جمعيت را هم به پيشنهاد آقاي حاجي عابدزاده, در مهديه  قرار داديم كه ايشان بعد از شهريور 1320 تاسيس كرده بود. در ضمن قرار بر اين شد كه شبهاي شنبه در آن مهديه سخنراني باشد تا مردم از جريان انتخابات باخبر شوند. علاوه بر اين, جمعيتهاي مؤتلفه اسلامي عصر هر روز جمعه  در صحن حرم نيز برنامه گذاشتند تا مردم را در جريان انتخابات قرار دهند. برنامه ما در اين جمعيت آن بود كه اهميت انتخابات را براي مردم جا بيندازيم. بنده سخنگوي جمعيت شدم و شبهاي شنبه مي بايست به پرسشهاي جمعيت پاسخ مي دادم.

 

g ليست كانديداها بر چه اساس شكل گرفت و آيا حاج شيخ حلبي در اين رابطه فعال بود؟

1 اتفاقا" يكي از مهمترين سؤالهاي مردم همين بود كه بالاخره كانديداها چه كساني هستند؟ آنها مي گفتند ما بايد كانديداها را بشناسيم و درباره آنها تحقيق كنيم. بنده در جلسات جمعيت كه اكثرا" در خانه مرحوم حلبي برگزار مي شد, همين نكته را منتقل مي كردم و به اعضاي جمعيت يادآور مي شدم كه مراجعه براي شناسايي كانديداهاي  مورد نظر جمعيت زياد است.

حاج شيخ محمودحلبي در پاسخ مي گفت: حالا زود است كه ما به مردم كانديدا معرفي كنيم. او در توجيه ا ين كار مي گفت ما هرقدر مردم را براي انتخابات آماده نماييم, بهتر است. تاريخ برگزاري انتخابات نزديكتر مي شد و فشار مردم هم براي معرفي كانديداها بيشتر, ولي مرحوم حلبي از اعلام ليست كانديداها جلوگيري مي كرد.

 

 g انگيزه حاج شيخ حلبي در مخالفت از اعلام ليست كانديداها چه بود؟

1 ما بعدا" اطلاعاتي بدست آورديم كه بعضي از مالكين بزرگ, رفت و آمدهاي خصوصي با ايشان پيد ا كرده اند. البته در يك جلسه اي ايشان گفت كه مالكين بزرگ در روستاها نفوذ دارند و از راي دهقانان سواستفاده مي كنند و ما بناچار بايد با آنها ائتلاف كنيم. دو نفر از آنها را كانديدا كنيم و دونفر هم از جمعيت يا اينكه سه نفر از آنها و يك نفر از جمعيت  معرفي كنيم ما ناچاريم ائتلاف كنيم, ولي مردم را تا شب انتخابات همين جور نگه مي داريم و شب انتخابات يكمرتبه به آنها مي گوييم كه به چه كساني راي بدهند. بنده به آقاي حلبي گفتم: ما كه به مانند كشورهاي پيشرفته احزاب نداريم. آنها از روي انضباط به همان كانديدايي رأي مي دهند كه حزب مي گويد. اما در اينجا چه تضميني وجود دارد كه فئودالها و مالكين بزرگ در روستاها به اين تعهد عمل كنند. از طرف ديگر, درست است كه ملت ايران با شعار ملي شدن نفت به صحنه آمده است, اما مي خواهد به حقوق سياسي اجتماعي خود هم برسد. ما چطور مي توانيم به اين مردم بگوييم كه به فلان فئودال بدنام راي دهيد؟ حتي اگر ما هم بگوييم, مردم از ما نمي پذيرند.

 

g واكنش حاج شيخ حلبي نسبت به اين مواضع چه بود؟

1 گويي مرحوم حلبي باور كرده بود كه رژيم شاه نيز در مبارزه با بهائيت جدي است و او مي تواند با استفاده از اين موقعيت به مبارزه با بهائيت رسميت ببخشد.

 اينجا شاه بيت سخن است. شيخ محمود حلبي گفت: نه. ايشان همراه  با حركات دست و نگاه خاصي, مي گفت: ما مردم را همينطور تا شب انتخابات در انتظار نگاه مي داريم و بعد يكمرتبه آنها را در مقابل اين مساله قرار مي دهيم كه به چه كساني راي بدهند. اين مطالب به قدري مرا ناراحت كرد كه برآشفتم و گفتم: آقاي حاج شيخ! شما به عنوان واعظ شهر مشهد و به عنوان يكي از شخصيتهاي علمي حوزه, نبايد اين حرف را بزنيد كه ما مردم را تا شب انتخابات منتظر نگاه داريم و سرشان را گرم كنيم. اين سخن از شما بعيد بود. اصلا" در تصور من نمي گنجيد كسي مانند مرحوم حلبي كه به قول مرحوم استاد محمد تقي شريعتي, مراتب علمي سنتي بالايي داشت و اگر منبري نشده بود, جزو مجتهدين طراز اول مشهد مي شد, چنين حرفي رابزند. حاج شيخ محمودحلبي ناراحت شد و گفت: اصلا" شما نمي دانيد كه چرا من در جريان نهضت ملي وارد شدم. من خواب پدرم را ديدم. (لازم به ذكر است كه پدر مرحوم حلبي, حلبي ساز بود و ايشان هم به دليل علاقه به پدرشان شهرت خود را حلبي گذاشته بود وگرنه نام فاميلي ايشان ذاكرزاده تولايي بود). او د ر خواب به من گفت: برو و از اين كاشاني حمايت كن و من هم در اين نهضت وارد شدم. بنده گفتم خواب كه حجت نيست. به فرض آنكه خواب حجت باشد, آيا اگر شما اين خواب را نديده بوديد, به عنوان يك واعظ مشهور در برابر اين واقعه احساس تكليف نمي كرديد؟ آيا اگر خواب نديده بوديد, به معناي اين بود كه در مملكت اتفاقي نيفتاده است؟ ايشان خيلي ناراحت شد و به دنبال آن بدون اطلاع قبلي در آخرين روز اسفندماه 1330 مشهد را ترك كرد و به تهران عزيمت كرد.

 

g بعد از رفتن حاج شيخ حلبي, وضعيت جمعيت مؤتلفه در جريان انتخابات به چه صورتي درآمد؟

1 ابتدا بلاتكليفي بود, چرا كه ايشان رهبر جمعيت بود. ولي بالاخره به اين راه حل رسيديم كه براي تعيين كانديداها يك انتخابات در جمعيت انجام دهيم. اقشار زيادي به جمعيت مي پيوستند, حتي هيئتهاي عزاداري وابسته به مالكين بزرگ هم به سفارش آنها اعلام همبستگي كرده بودند. حتي به ياد دارم كه به اتفاق مرحوم استادشريعتي به منزل آيت الله سيديونس اردبيلي رفتيم و با ايشان صحبت كرديم كه ايشان هم اعلاميه اي داد و از مردم درخواست كرد كه در انتخابات شركت كنند. در انتخابات درون جمعيت, كانديداها به اين صورت تعيين شد كه مرحوم استادشريعتي نفر اول شد و حاج شيخ محمودحلبي هم كه صحنه را ترك كرده بود, نفر دوم شد. نفر سوم و چهارم را هم به تشخيص خود مردم واگذار كرديم. در نتايج انتخابات مجلس هم اين دو نفر به ترتيب اول و دوم شدند و مهندس صديقي هم كه رييس كارخانه قند بود سوم شد.

  در آن زمان حوزه انتخابيه مشهد, از مشهد تا تربت جام از يك طرف و از طرف ديگر تا قوچان و را شامل مي شد. صحنه باشكوهي بود. صفهاي طولاني مردم از جوان 18ساله گرفته تا پيرمرد 70ساله تشكيل شده بود. ولي در روز دوم انتخابات با اعمال نفوذ سيدجلال الدين تهراني كه در آن هنگام  استانداري و توليت آستان قدس را به عهده داشت, راي گيريها متوقف شد و ا نتخابات مشهد ابطال گرديد.

g جناب آقاي احمدزاده! آيا به نظر شما انگيزه رفتن حاج شيخ حلبي به تهران صرفا" بر سر قضاياي انتخابات مشهد بود؟

1 انگيزه ايشان بعدها معلوم شد. در واقع رفتن مرحوم حلبي به تهران, مقدماتي براي تشكيل انجمن حجتيه بود. دوستاني كه در آن زمان به تهران مي رفتند و از ايشان خبر مي گرفتند, مي گفتند كه شيخ در خانه خود محفل به وجود آورده و افرادي را براي مبارزه با بهائيت آموزش مي‌دهد, فن گفتگو را به آنها مي آموزد و

 

g در دوران حكومت ملي, يعني از فروردين 1331 تا 28 مرداد 1332 حاج آقا حلبي چه فعاليتي را در تهران صورت مي داد؟ آيا  غير از آن محفل ضدبهائيت, فعاليت سياسي هم مي كرد؟

1 مرحوم حلبي از مشهد كه رفت, باصطلاح خودش صحنه سياست را  ترك كرد. در تهران نيز منزوي شد و فعاليت خود را در رابطه با همان محفل ضدبهايي متمركز كرد. ابتدا در خيابان لرزاده و بعدها در ميدان حسن آباد اين محفل را تشكيل داد.

 

g خط مشي اين محفل از چه تاريخي شكل علني‌تري به خود گرفت؟

1 در آستانه الحاق ايران به پيمان بغداد كه در واقع پيماني عليه انقلاب مصر به رهبري جمال عبدالناصر بود,  يكمرتبه آقاي فلسفي در مسجدشاه سابق به منبر رفت و موضع شديدي را برعليه بهائيت اعلام كرد. به دنبال آن مرجع تقليد آن زمان «مرحوم آيت الله بروجردي» طي مكتوبي كه  آقاي فلسفي آن را بر سر منبر خواند و از راديو نيز پخش گرديد, جو مبارزه با بهائيت را تشديد كرد. به ياد دارم كه آقاي فلسفي در يك سخنراني كه از راديو هم پخش مي شد گفت: اعليحضرتا! آيا مي دانيد كه پزشك مخصوص شما بهايي است؟ ما نگران اين هستيم كه جان اعليحضرت به خطر بيفتد و اگر جان شما در خطر بيفتد, استقلال مملكت و به تبع آن اسلام و تشيع و همه چيز به خطر مي افتد! در اين اوضاع و احوال يكدفعه ديده شد كه تيمسار باتمانقليچ رييس ستاد ارتش كلنگي را بر روي شانه اش گذاشته و به سوي مركز بهائيت در تهران حركت كرد. آنجا را تصرف كردند و مركز بهائيت را تخريب نمودند. عكس تيمسار باتمانقليچ را در روزنامه هاي آن زمان انداختند.

 

g آقاي احمدزاده!  مختصري از سوابق تيمسار باتمانقليچ را توضيح دهيد.

1 تيمسار, يكي از كودتاچيان 28 مرداد بود. بعد از انقلاب هم كه او را گرفتند در بازجويي گفت: من هر چه در آن زمان انجام دادم, به فتواي حضرت آيت الله كاشاني بوده است, چون بنده مقلد و پيرو ايشان بوده ام و به دستور ايشان در عمليات سقوط مصدق فعال شدم. تيمسار كودتاچي با گفتن اين جمله از زندان آزاد شد, «فاعتبروا يا اولي الابصار». همزمان با اين مبارزه داغ عليه بهائيت, پيمان بغداد به تصويب رسيد و ايران نيز به اين پيمان ملحق شد و در آن مقطع حساس, مردم به مساله مبارزه با بهائيت سرگرم شدند . بعد از امضاشدن پيمان بغداد در سال 1334 يكمرتبه تب مبارزه با بهائيت فروكش كرد, گويي كه ديگر در ايران اثري از بهائيت وجود ندارد. پس از اين تاريخ بود كه انجمن حجتيه تاسيس شد . گويي مرحوم حلبي باور كرده بود كه رژيم شاه نيز در مبارزه با بهائيت جدي است و او مي تواند با استفاده از اين موقعيت به مبارزه با بهائيت رسميت ببخشد.

 

g اعلام فعاليت رسمي انجمن حجتيه در چه تاريخي صورت گرفت؟

1 بعد از قضاياي سال 1334 حاج شيخ محمود حلبي به تشكيلات خود رسميت داد و نهايتا" در سال 1336 آن را با نام انجمن حجتيه مطرح كرد. كه در واقع تداوم تشكيلات ضدبهائيت بود كه در مشهد فعاليت داشت  گوشه هايي از آن را براي شما بازگو كردم. ولي از سال 1336 به بعد, به نام انجمن حجتيه توسعه پيدا كرد و شعبي در همه مراكز استانها تاسيس نمود.

 

g گويا بعد از مدتي اسم انجمن حجتيه به انجمن امام زمان تبديل مي شود.

1 من در اين ر ابطه اطلاعي ندارم.

 

حضرت علي(ع) به خوبيهاي آنها اشاره مي كرد و مي گفت: آنها بدترين كارها را مي كنند و خيال مي نمايند كه بهترين كارها را در راه خدا انجام مي دهند. من شيخ محمودحلبي را با همين معيار ارزيابي مي كردم و لذا ارتباطم با او  قطع نشد. او هم گاهي به بازديد من مي آمد.g

 ولي كساني كه در كلاسهاي عقيدتي انجمن شركت مي‌كرده اند, مي گويند در سربرگهايي كه به ما مي دادند, مهر انجمن حجتيه مهدويه بود. از اين موضوع كه بگذريم فعاليت انجمن حجتيه را بعد از سال 1339 چگونه ارزيابي مي كنيد؟

1 انجمن حجتيه با توسعه خود به مراكز استانها, جلساتي را تشكيل داد كه هر يك توسط يكي از سخنرانان انجمن اداره مي شد. ازجمله در همين شهر مشهد سخنگويي به نام سجادي داشتند كه او را مهندس خطاب مي كردند. اين جلسات مورد استقبال  اقشار زيادي از مردم قرار مي گرفت و اين در شرايط سالهاي 40 تا 42 بودكه از يكسو نهضت آزادي و جبهه ملي دوم تشكيل شده بود و از سوي ديگر نهضت روحانيت فعال گشته بود. در مشهد هم انجمنهاي اسلامي در سطوح مختلف دانشجويي, دانش آموزي و بانوان تشكيل شده بودند. انجمن اسلامي بانوان كه بنده بعضي وقتها در آنجا صحبت مي كردم, يكبار قرار شد كه جلسه اش در منزل ما تشكيل شود. اتفاقا" قرار بود كه همين آقاي سجادي به آن جلسه بيايد, ولي هر چه منتظر ايشان شديم نيامد. فرداي آن روز خبردار شديم كه او را در سر كوچه اي كه منزل ما در آن قرار داشت, دستگير كرده اند و به ساواك برده اند. حدود 15 يا 20 روزي ايشان در ساواك بود. وقتي بيرون آمد, من به ديدنش رفتم, گفت: از من امضا گرفتند كه جز در مورد مسايل ضدبهائيت, مطلقا" راجع به چيز ديگري صحبت نكنم. ايشان از آن تاريخ به بعد جلساتش كاملا" اختصاص  به موضوع بهائيت پيدا كرد.

 

g آيا آقاي سجادي قبل از دستگيري توسط ساواك, در سخنرانيهايش راجع به موضوعات ديگر هم صحبت مي‌كردند؟

1 قبل از اين ,بنده يكمرتبه با ايشان برخورد كردم و به او گفتم: اگر شما مي خواهيد تبليغات ضدبهايي بكنيد, مانعي ندارد. ولي در مقابل آن بگوييد كه اصلا" پيام اسلام چيست؟ بهايي باطل! اما اسلام چه مي گويد؟ به او گفتم:  تو مطالعه كن كه در مقابل بهائيت, اسلام چه چيز را مي تواند عرضه كند. تا اينكه آن قضيه دستگيري پيش آمد و ايشان در جلسات بعد از آن ماجرا, فقط راجع به بهائيت صحبت مي‌كرد.

 

g آيا سجادي اسم واقعي او بود يا نام مستعار؟

1 به نظرم سجادي اسم واقعي او بود. اين جريان ادامه پيدا كرد. شيخ محمودحلبي هم گاهي به مشهد مي آمد و بنده هم گاهي به ديدن ايشان مي رفتم. در اينجا بايد از مرحوم محمدتقي شريعتي ياد كنم كه بذر احترام به افكار و انديشه هاي ديگران ولو اينكه از نظر ما درست نباشد, را در دل ما كاشت. البته بعدها خود ما بطور اصولي تحليل كرديم كه در جهان‌بيني توحيدي, اين مساله چگونه ريشه دارد؟ با اين د يدگاه بود كه من به ديدن مرحوم حلبي مي رفتم. يكبار كه ايشان به مشهد آمده بود, در كوچه باغ نادري به ديدن او رفتم. علاقمندان به شيخ حلبي هم بودند, شيخ محمود براي آنها صحبت مي كرد. تمام صحبتش اين بود كه تكليف ديني امروز ما منحصر به اين است كه با بهائيها مبارزه كنيم. او با سوگندهايي كه مخصوص خودش بود, مثلا" والله العلي الاعظم الاعلي, بر اين نكته تاكيد مي كرد كه امروز امام زمان(عج) جز اين  خدمت را از كسي نمي پذيرد و چيزي جز اين انتظار ندارد. بعد از پايان صحبت ايشان من در كنار او نشستم و سكوت كردم. ايشان به من گفت: آقاي احمدزاده,  من معناي سكوت شما را مي فهمم و مي دانم كه شما با اين حرف من مخالفيد. ولي من به شما علاقه دارم و از باب خيرخواهي مي‌گويم كه به خدا قسم, امروز تكليف شرعي و ديني همه ما آن  است كه با بهائيت مبارزه كنيم. من باز هم با سكوت بخصوصي به او نگاه كردم. مي خواهم عرض كنم كه تشخيص من اين بود كه ديدگاههاي مرحوم حلبي يك نوع اعتقاد بود و نه اينكه بازي سياسي باشد, اگرچه مورد بهره برداري ساواك قرار مي گرفت. امروزه خيلي ها گرفتار اين مساله هستند, يعني تفكراتي دارند كه مورد بهره برداري ديگران قرار مي‌گيرد.

Text Box: 32 


g ولي اسنادي كه بعد از انقلاب چاپ شد و سروصداي زيادي هم به پا كرد, مبين اين موضوع بود كه جلسات انجمن حجتيه در مشورت و با اجازه ساواك برگزار مي‌شد.

نكته ي را كه مي خواهم بگويم, اين است كه تشخيص من اين بود كه مرحوم حلبي آدم وابسته و مزدوري نيست و اصلا" تفكر او اين بود و بنابراين بايد براي او احترام قايل شد.1

 حاج شيخ محمود حلبي اين مجوز را به حساب اين مي گذاشت كه حتي شخص اعليحضرت, موافق با اين نظريه هستند كه بهائيت خطرناكترين دشمنان اين مملكت است. به هر حال امكان دارد كه اين قضاوت من درست يا غلط باشد, ولي در آن زمان, من حاج شيخي محمودحلبي را واجد  تفكري مي‌دانستم كه در عين حال مورد بهره برداري رژيم و ساواك قرار مي‌گيرد. كما اينكه در مورد فداييان اسلام هم اينطور فكر مي كردم. افرادي مانند نواب صفوي مردماني مخلص, فداكار و شهادت طلب بودند, اما شيوه آنها به گونه اي بود كه مورد بهره برداري قرار مي‌گرفتند. تاريخ اسلام هم شاهد گوياي اين موضوع مي باشد. خوارج نهروان.  «آن مردمان متهجد اما متحجر!» نمازشب خواناني كه پيشانيهاي آنها از كثرت سجده پينه بسته بود, اما بر عليه علي (ع) و در جهتي حركت مي كردند كه معاويه حداكثر بهره برداري را از اين تفكر بر عليه علي (ع) مي كرد. اينها نمي دانستند كه چه مي‌كنند. حضرت علي(ع) به خوبيهاي آنها اشاره مي كرد و مي گفت: آنها بدترين كارها را مي كنند و خيال مي‌نمايند كه بهترين كارها را در راه خدا انجام مي دهند. من شيخ محمودحلبي را با همين معيار ارزيابي مي كردم و لذا ارتباطم با او  قطع نشد. او هم گاهي به بازديد من مي آمد.

 

g آيا مورد ديگري از اين ملاقاتها را به ياد داريد؟

1 بله, در همان دهه چهل, يادم هست يك روز كه برف سنگيني هم بر زمين نشسته بود, مرحوم حلبي به اتفاق يك نفر ديگر براي بازديد به منزل ما آمد. در آن ايام من روي جهان‌بيني توحيدي كار مي‌كردم. يك مقدار ازاين كار را براي شيخ محمودحلبي بازگو كردم, ولي ايشان با بي اعتنايي و  برخورد خاصي حرفها را مي شنيد, بدون آنكه با بنده برخوردي كند. من اينطور استنباط مي كردم كه او در دل مي‌گويد: امروز تكليف همه شيعيان است كه با بهائيت مبارزه كنند و اين خواست امام زمان است. اين حرفها يعني چه؟!

 

g نظر حاج شيخ حلبي در رابطه با مراجع وقت چه بود؟

Text Box: دو سه سال قبل از سال 1350 كه حسينيه ارشاد توسعه پيدا كرده بود و سخنرانيهاي دكترشريعتي در دانشگاههاي مختلف با استقبال بيسابقه دانشجويان و روشنفكران مواجه شده بود, خيلي از افراد انجمن حجتيه كه به حسينيه ارشاد پا گذاشته بودند, كم كم از انجمن جدا شدند و به صف جديد روشنفكران مذهبي پيوستند1 سال 1348 بود كه در تهران يكبار ديگر ايشان را ملاقات كردم. اين ايام مصادف با فوت آيت الله حكيم بود. شاه نيز تلگرافي به مرحوم آيت الله خويي زد و به ايشان تسليت گفت. در واقع با اين كار, مي خواست مرجعيت را از ايران به نجف پاس بدهد. در آن روز ديدم عده اي در خانه شيخ محمودحلبي نشسته اند. صداي زنگ تلفن لحظه اي قطع نمي شد و از شيخ محمود مي پرسيدند كه مرجع كيست؟  ايشان هم با آب و تاب و روش بيان مخصوص به خود, آيت الله خويي را معرفي مي كرد. بعد از مدتي سكوت, بنده گفتم: آقاي حلبي! اينكه فقهش فلان و اصولش فلان است و دردي از مردم ايران را دوا نمي‌كند. مردم به مرجعي نياز دارند كه پيام اصلي اسلام را درك كرده باشد.  يكمرتبه, آقاي حلبي بطور بي‌سابقه اي به من گفت: من مي فهمم كه تو طرفدار آقاي خميني هستي و خبر دارم كه در نهضت روحانيت از ايشان طرفداري مي كرده اي و حالا هم منظور تو را درك مي كنم. اصلا" در خانه من جاي اين حرفهاي سياسي نيست. من هم قدري تند جواب ايشان را دادم و اين آخرين ديدار بنده قبل از رفتن به زندان در سال 1350 بود.

 

g آيا مراقبتهاي حاج شيخ حلبي در جلوگيري از تاثيرپذيري انجمن حجتيه نسبت به شرايط سياسي كارآمدي داشت؟

1 تا آنجا كه من اطلاع پيدا كردم, در آن دو سه سال قبل از سال 1350 كه حسينيه ارشاد توسعه پيدا كرده بود و سخنرانيهاي دكترشريعتي در دانشگاههاي مختلف با استقبال بي‌سابقه دانشجويان و روشنفكران مواجه شده بود, خيلي از افراد انجمن حجتيه كه به حسينيه ارشاد پا گذاشته بودند, كم كم از انجمن جدا شدند و به صف جديد روشنفكران مذهبي پيوستند كه بعدها در مبارزات سياسي دهه پنجاه نيز فعال بودند. نكته اي را كه مي خواهم بگويم, اين است كه تشخيص من اين بود كه مرحوم حلبي آدم وابسته و مزدوري نيست و اصلا" تفكر او اين بود و بنابراين بايد براي او احترام قايل شد. الان خاطره اي از قبل سال 50  به يادم آمد. يكي از منسوبين آقاي حلبي در مشهد فوت كرد. در مسجدي در كوچه باغ نادري, مجلس ترحيم گرفته بودند, ايشان براي آن مراسم به مشهد آمده بود.  وقتي به مجلس وارد شدم, ايشان هم جلوي در مجلس ايستاده بود. آقاي خامنه أي در همان روزها يكبار به من گفتند كه چرا شما در مجلس فاتحه او شركت مي كنيد؟ او از حضور شما در آن جلسه به نفع خودش بهره برداري مي كند. من گفتم نه تنها با او بلكه حتي با كساني كه در دوران نهضت ملي با مصدق مخالف بودند, بايد صحبت كرد و برخورد داشت. بنده به آنها برچسب نمي‌زدم كه مثلا" تو ضدملي هستي و در دوراني هم كه زنداني بودم, شيوه برخورد من با تمام جريانات سياسي مخالف چنين بود, در حالي كه آدم مستقلي هم بودم.

 

g موضع گيريهاي حاج شيخ حلبي و انجمن حجتيه در مقطع انقلاب 57 چگونه بود؟

1 اينها راهپيماييها را محكوم مي كردند. رهبري آقاي خميني را هم محكوم مي كردند. اينها اساسا" اين حركت را قبول نداشتند. اين موضع تا نزديكيهاي پيروزي انقلاب هم ادامه داشت, بعد يكدفعه پيوستند.

 

g نقطه عطف اين تحول كجا بود؟ آيا بعد از راهپيمايي عظيم مردم در عاشوراي 57 كه در واقع يك رفراندوم بود, اين تحول پيش آمد؟

1 من فكر مي كنم كه اين تحول بعد از كنفرانس سران چهار كشور آمريكا, فرانسه, انگلستان و آلمان در گوادلوپ بود و از اواخر آذر سال 57 شروع شد.(1)

 

g انجمن حجتيه بعد از انقلاب چگونه به فعاليتهاي خود ادامه داد؟

1 در اوايل سال 58 كه حزب جمهوري اسلامي تشكيل شد, يك روز مرحوم هاشمي نژاد به من تلفن زد كه آيا شما مي خواهيد با اعضاي كميته مركزي حزب در خراسان آشنا شويد؟ من پاسخ مثبت دادم. وقتي به كميته مركزي حزب رفتم, آنجا افرادي از حجتيه را ديدم.  چون محلي بودند و سابقه فعاليت در انجمن داشتند, آنها را مي‌شناختم. اين موضوع براي من بسيار تعجب آور بود. بعد از خاتمه آن جلسه معارفه به شهيد هاشمي نژاد گفتم كه شما مثل من از گذشته حجتيه و موضع آقاي حلبي و اينكه نبايد در سياست مطلقا" دخالت كرد و تخته كردن نهضت روحانيت و آقاي خميني اطلاع داريد. با اين سابقه چرا اينها را به كميته مركزي حزب آورده ايد؟ ممكن است كه تحت تاثير انقلاب تغييراتي كرده باشند, اما در جاهاي مهم, اين گونه افراد با آن سوابق قبلي بايد مدتي امتحان خود را پس بدهند تا بتدريج اگر واقعا" شايستگي داشتند به مناصبي برسند. ولي در همين اوايل انقلاب اين كار مساله به وجود مي آورد. ايشان سكوت كرد و به من جوابي نداد.

  يادم هست كه آقاي خامنه‌ا‌ي هم كه در تهران مسؤوليتهايي داشتند, وقتي با ايشان موضوع را مطرح كردم, چيزي در پاسخ من نگفتند, شهيد بهشتي هم در اين رابطه حرفي نزدند. به هر حال اينها كساني بودند كه افراد سياسي را به جلسات خود راه نمي دادند و او را طرد مي كردند. حتي آنطور كه شنيده بودم,گاه گاهي افراد را تهديد مي‌كردند كه آنها را به ساواك معرفي مي كنند. من يادم هست كه در جلسات آنها گاهي تيمسار بهرامي رييس ساواك مشهد شركت مي كرد و برخي از جلسات آنها كه در محافل  اعيان و اشراف مشهد برگزار مي شد, با تشريفات فوق‌العاده‌اي همراه بود.

 

Text Box: 33g گويا در اوايل انقلاب, شما اين مطالب را  با رهبري انقلاب هم در ميان گذاشته بوديد.(2)

1 بله. آن ايامي كه مسؤوليت استانداري خراسان را به عهده داشتم, در رابطه با كارم نزد امام رفته بودم. در آنجا بنده مساله حجتيه را مطرح كردم و جريان حزب جمهوري اسلامي را هم براي ايشان گفتم و اينكه از يك طرف برخي از اينها به  كميته مركزي حزب آمده اند و از طرف ديگر به كتابفروشيها حمله مي كنند و آنها را آتش مي زنند و اصلا" باعث درگيري شده اند.

Text Box: به هر حال اينها كساني بودند كه افراد سياسي را به جلسات خود راه نمي دادند و او را طرد مي كردند. حتي آنطور كه شنيده بودم,گاه گاهي افراد را تهديد ميكردند كه آنها را به ساواك معرفي ميكنند.  در همان ملاقات, خاطره اي را براي مرحوم امام (ره) نقل كردم. به ايشان گفتم: آن دوراني كه شما در نجف بوديد, يكي از تاجران مشهدي كه علاقه مند به شما هم بود, براي زيارت به كربلا و عتبات عاليات مي آيد و در ضمن خدمت شما مي رسد و مي پرسدكه آيا اجازه مي دهيد از وجوهات شرعي به انجمن حجتيه كمك شود؟ شما در پاسخ گفته بوديد: شاه بايد برود! آن تاجر كه جواب را متناسب با سؤال نديده بود, به تصور اينكه سؤال را بد مطرح كرده است, دوباره آن را بازگو مي كند كه شما دوباره تكرار مي كنيد: شاه بايد برود! آن وقت طرف متوجه مي شود كه اصل قضيه بايد حل شود و بهائيت يك موضوع فرعي است. وقتي من اين خاطره را نقل كردم, ايشان دوبار سرشان را به علامت تاييد تكان دادند. من به ايشان گفتم: نمي گويم كه خداي ناكرده اينها با سازمانهاي جاسوسي بيگانه در ارتباطند, حداقل من مدركي ندارم. اما مي خواهم اين نكته را خدمت شما عرض كنم كه اساسا" اين شيوه تفكر براي انقلاب خطرناك است و ممكن است ناخواسته مورد بهره برداري قرار گيرد. وقتي اين جمله را براي ايشان گفتم, شهدالله (خدا را شاهد مي‌گيرم) كه ايشان دوبار گفتند: «همينطور است, همينطور است» در حالي كه شيوه معمول امام اين بود كه هيچگاه در برابر گزارشها, في المجلس نظر مثبت و منفي نمي دادند. اين تاييديه مرا خيلي خوشحال كرد كه جريان  آن را براي آقاي خامنه اي و مرحوم بهشتي و مرحوم هاشمي نژاد گفتم.

 

g در آن مقطع, حتي شما به بعضي از استانداران اشاره كرده بوديد كه عضو انجمن حجتيه هستند.

1 به همين دلايل بود كه در آن شرايط, لبه تيز حجتيه متوجه بنده بود و اتهامات و برچسبهايي را به من مي زدند, تا جايي كه در جريان انتخابات در محلات بالاي شهر مشهد, بنده را فئودال معرفي مي‌كردند و در محلات جنوب شهر, مرتد و طرفدار مجاهد و ماركسيستها.  يكي از دوستان اطلاع دقيقي در آن زمان به من داد كه سازماندهي شايعات به عهده حجتيه مي باشد. بعد از استعفا از سمت استانداري, در خرداد سال 59 براي سالگرد دكترشريعتي مرا به شيراز دعوت كردند. در آنجا به ديدن مرحوم رباني شيرازي, نماينده امام در فارس رفتم, جريان را براي ايشان تعريف كردم. خداوند او را رحمت كند, بعد از صحبت من گفت: فلاني تو از ريشه قضايا خبر نداري. گفتم ريشه قضايا چيست كه من خبر ندارم؟ مرحوم رباني گفتند: همان روزهاي اول كه امام از پاريس آمده بودند و در دبيرستان علوي بودند, ما آنجا بوديم كه آقاي خزعلي به اتفاق يك نفر ديگر خدمت امام آمدند. آقاي خزعلي گفت كه انجمني به نام حجتيه وجود دارد كه عليه بهائيت مبارزه مي كرده اند و خدمات بسياري دارند. حالا كه به بركت انقلاب موضوع بهائيت منتفي شده است, اجازه بفرماييد كه اينها با ماركسيستها مبارزه كنند, چون اينها اهل منطق و استدلال و اجتماع و هستند. مرحوم رباني شيرازي گفت: تا آقاي خزعلي اين موضوع را مطرح كرد, بنده يادداشتي به اين مضمون خدمت امام دادم كه اين جريان به فراماسونري و اينتليجنت سرويس وابسته مي باشد و ما بايد از خير مبارزه  اينها با ماركسيسم بگذريم. آن مساله در آنجا مسكوت ماند.

Text Box: 34 


g ولي بعدا" امام  بر عليه انجمن موضع علني گرفتند.

1 بله, در سال 62 ما در زندان بوديم كه امام به يكباره موضع صريح و قاطعي در برابر حجتيه و اسلام ملوكي گرفتند و گفتند كه اگر از كارهايتان دست نكشيد, قلمهايتان خرد خواهد شد. كمي بعد روزنامه اطلاعات در زندان بدست بنده رسيد و ديدم كه طرفداران انجمن حجتيه, از آقاي حاج شيخ محمودحلبي خواهان تعيين تكليف شده بودند كه ايشان هم حكم به توقف فعاليتهاي آموزشي انجمن حجتيه داده بود. با آن كه امام آن موضع را گرفت, ولي آنها از حاج شيخ محمود حلبي استفتا كردند كه بعدا" هم اعلام كردند با سخنان امام تكليف ما روشن شد و ما همچنان به انقلاب وفا داريم.  در واقع اين اعلام موضع از تصفيه آنها جلوگيري كرد.

 

g در رابطه با نفوذ انجمن حجتيه به گزينشهاي ادارات مختلف مطالب بسياري را نقل مي كنند. از ديدگاه شما اين اخبار تا چه اندازه صحت دارد؟

Text Box: آقاي خزعلي به اتفاق يك نفر ديگر خدمت امام آمدند. آقاي خزعلي گفت كه انجمني به نام حجتيه وجود دارد كه عليه بهائيت مبارزه مي كرده اند و خدمات بسياري دارند. حالا كه به بركت انقلاب موضوع بهائيت منتفي شده است, اجازه بفرماييد كه اينها با ماركسيستها مبارزه كنند, چون اينها اهل منطق و استدلال و اجتماع و… هستند. مرحوم رباني شيرازي گفت: تا آقاي خزعلي اين موضوع را مطرح كرد, بنده يادداشتي به اين مضمون خدمت امام دادم كه اين جريان به فراماسونري و اينتليجنت سرويس وابسته مي باشد و ما بايد از خير مبارزه  اينها با ماركسيسم بگذريم. آن مساله در آنجا مسكوت ماند.1 بنده در سال 63 از زندان اوين به زندان مشهد منتقل شدم. در همين سال يا اوايل 64 بود كه سر صحبت با يكي از مسؤولان قضايي در رابطه با انجمن حجتيه باز شد. من جريان حجتيه را براي او تشريح كردم, و گفتم كه: من اطلاع دارم كه در حال حاضر وقتي كسي تقاضاي استخدام براي ادارات مختلف از آموزش و پرورش گرفته تا نيروهاي مسلح مي كند, يك سازمان گزينشي هست كه سوابق او را بررسي مي كند. يكي از معيارهاي تعيين صلاحيت افراد اين است كه اگر قبل از انقلاب سابقه فعاليت سياسي داشته  باشد, حتي اگر بعد از انقلاب به دنبال زندگي خود رفته باشد, او را رد صلاحيت مي كنند, چرا كه ممكن است بعدا" مساله آفرين باشد! اگر در گزينش افراد حجتيه هم اين دقت نظر را داشتيد, به صرف اينكه بعد از موضع امام خود را تابع ايشان اعلام كردند, قانع نمي‌شديد و آنها را در مسئوليتهايشان باقي نمي‌گذاشتيد. كه ايشان به من پاسخي ندادند.

 

جناب آقاي احمدزاده!  از اينكه به پرسشهاي ما به تفصيل پاسخ داديد, بسيار سپاسگزاريم.

                                                                                                                   

پي نوشتها:

1ـ كنفرانس گوادلوپ با شركت چهاركشور آمريكا, فرانسه, انگلستان و آلمان, براي بررسي مسايل  ايران در سال 1357 تشكيل شد كه حاصل آن قطع حمايت سياسي از رژيم سلطنتي بود.

2ـ در اين رابطه مهندس ميثمي مي گويد: ملاقات آقاي احمدزاده با مرحوم امام در سال 1358 صورت گرفت.  بعد از آن ملاقات, ايشان را ديدم و آقاي احمدزاده شرح مطالبي را كه در مورد انجمن حجتيه به امام گفته بود, براي من نقل كرد و از اين نكته هم خيلي خوشحال بودند كه امام به اين قضيه توجه نشان مي دهند.


 

 

 

 

Text Box: سخنراني
 حاج شيخ حلبي
 سال 1332