چشم انداز خوانندگان

 

توضيح آيت‌الله سيدحسين موسوي تبريزي

   در پي درج گفت‌وگوي مهندس حبيب يكتا در هفدهمين شمارة نشرية چشم‌انداز ايران پيرامون واقعة سي‌خرداد 60, توضيحي با امضاي آيت‌الله سيدحسين موسوي تبريزي ـ دادستان وقت دادگاه انقلاب تبريز ـ در تاريخ 17/1/82 از طريق فاكس دريافت شد:

 

بسمه تعالي

 

جناب آقاي مهندس ميثمي؛ صاحب امتياز و مدير مسئول محترم مجلّه چشم‌انداز ايران

   با سلام و تحيّت در شمارة 17 صفحة 37 گفت‌وگويي با آقاي مهندس حبيب يكتا داشتيد. با توجه به خلاف واقع بودن بعضي از مسائل مطرح شده دربارة اينجانب و دادگاه انقلاب تبريز تا آنجا كه مربوط به خود و دادگاه انقلاب تبريز باشد, ضروري ديدم توضيح بدهم. لطفاً در شمارة بعدي طبق قانون مطبوعات چاپ نماييد و در رابطه با مسائل كلي آذربايجان و انقلاب به مصاحبه‌هاي مشروح واگذار مي‌نمايم.

1ـ دادگاه انقلاب تبريز از ابتداي پيروزي انقلاب با افرادي كه شخص شهيد آيت‌الله قاضي طباطبايي(ره) در پست‌هاي قضاوت, بازرسي, مسئوليت زندان و معتمدين محل منصوب نموده بودند, تشكيل شده بود. سپس پس از تأسيس تشكيلات دادسراها و دادگاه‌هاي انقلاب و تصويب قانون آنها در شوراي انقلاب با درخواست كتبي و تلفن شهيدان محراب آيت‌الله قاضي طباطبايي و آيت‌الله مدني از امام امّت حضرت امام در ارديبهشت ماه 68 مرا مأمور به رسيدگي زندان‌ها و كميته‌هاي آذربايجان شرقي و غربي نمودند و به قضاوت در آن استان‌ها منصوب كردند و همه مي‌دانند كه در تبريز روحاني نزديك‌تر از من به آيت‌الله قاضي از سال 42 تا روز شهادت ايشان, نبوده است.

2ـ حدود پانزده روز قبل از شهادت ايشان, من به مكّه مشرّف شده بودم و در موقع شهادت ايشان مكّه بودم و قبل از آن تمامي مسائل با همفكري و مشورت با ايشان انجام مي‌گرفت و مشكلي نبود و در نبود بنده, آقاي درچه‌اي زاده دادستان انقلاب وقت از طرف شهيد آيت‌الله قدّوسي(ره) منصوب شده بودند كه كارها را با روال قانوني انجام مي‌دادند, هيچ اجحافي هم آن روزها به كسي نشده بود, فقط بعضي از خوانين را سپاه استان دستگير و به زندان تحويل داده بودند و بعضي‌ها در مورد آنان به مرحوم شهيد قاضي شكايت كرده بودند و ايشان به مأموران زندان كه از دوستان ايشان بودند گفته بودند آنان را آزاد نمايند و دادستان انقلاب نپذيرفته بودند, كه دو سه روز بعد از آن متأسفانه به شهادت رسيدند. بستن دادگاه انقلاب, يك ماه قبل از شهادتشان به وسيلة ايشان و مُهروموم نمودن آن به‌طور كلّي كذب محض است و هيچ فرد نفوذي از عناصر مشكوك گروهك‌ها در دادگاه انقلاب تبريز تا امروز كه اين نامه را به شما مي‌‌نويسم ديده نشده است, بلكه بعضي از دوستان آن روز ـ مانند شهيد نوري ـ به‌دست منافقين به شهادت رسيده‌اند و بعضي‌ها در پست‌هايي در نظام جمهوري اسلامي هم‌اينك خدمت مي‌كنند.

3ـ اعلاميه‌دادن گروهك فرقان در حين ترور كليت ندارد. اصلاً آن‌موقع چون آن گروهك در ايران زندگي مي‌كردند, درموقع عمليّات اطلاعيه نمي‌دادند؛ مانند ترور شهيد مطهري, قرني و مفتح. و دادگاه‌هاي انقلاب و يا اطلاعات سپاه و كميته با پيگيري و تحقيق و تفحص جريان را كشف مي‌كردند و مسئلة اطلاعيه‌ها پس از اعلام جنگ مسلحانه ازسوي منافقين بود.

ايشان قبول دارند 72 نفر بدون ردّ شوراي نگهبان و غيره در انتخابات مجلس اول در تبريز كانديدا شدند, ولي آن زمان آقاي موسي خياباني به‌عنوان نفر هفتم يا هشتم رأي آوردند و خود ايشان نفر هيجدهم شدند و ايشان خوب مي‌دانند كه موسي خياباني در مخالفت با روحانيت مبارز معروف‌تر از ايشان بودند و قبول دارند كه مردم فكر مي‌كردند و باور داشتند كه بايد به كانديداهاي روحانيون رأي بدهند. پس چه‌طور تقاضا مي‌كردند كه روحانيون رأي مردم را پس بدهند و انتخابات آزاد و سالم مردم را باطل اعلام كنند و اگر تخلف بود, با وجود باورهاي زياد مردم به روحانيت چرا موسي خياباني نفر هفتم و ايشان هيجدهم شدند؟ آيا اين تقاضا از روي هواي نفس و استبداد فكري نبوده است؟

   چه‌طور شده است ايشان الآن دلسوزي به مجاهدين خلق مثل موسي خياباني مي‌كنند و تخلفات را نسبت به روحانيت مي‌دهند, در حالي كه بر سر هر صندوق همة كانديداها مي‌توانستند افرادي داشته باشند؟ ازجمله مجاهدين كه همه‌جا را پر كرده بودند و دليلش هفتم‌شدن آقاي خياباني است. چرا ايشان پاره‌شدن پوسترهاي مجاهدين را ديده, ولي همه‌جاي تبريز, تخريب عكس‌هاي كانديداهاي روحانيت و پاره‌كردن آنها  از سوي مجاهدين و يا طرفداران كانديداهاي منفرد را نديده‌اند؟ همة اهالي تبريز آن روز شاهد آن بوده‌اند.

5ـ خود ايشان قبول دارند كه تا خرداد سال 60, مجاهدين حتي پس از اعلامية ده‌ماده‌اي دادستان كل انقلاب,‌ اسلحه‌ها را كه از پادگان‌هاي مربوط به مردم ايران به غارت برده بودند تحويل نداده‌اند, در عين حال در انتخابات شركت كردند و اين خود بهترين دليل براي آزادبودن انتخابات آن زمان و نبودن تخلف بوده است. اگر چه هر موقعي چند نمونه تخلف غيرمؤثر از طرفداران كانديداها مي‌شود پيدا كرد.

6ـ ايشان در دفاع از مجاهدين تا جايي پيش مي رود كه حرف قبلي خود را فراموش مي‌كند كه آ‌نان اطلاعية ده‌ماده‌اي دادستان كل را نپذيرفته و بلكه در اواخر خرداد ماه 1360 اعلام جنگ مسلحانه با نظام مردمي جمهوري اسلامي نمودند, ولي مي‌گويد در اوايل شصت با مجاهدين برخوردهاي خشن انجام گرفت. آيا خشونت را از اواخر خردادماه و ششم تيرماه, آنها شروع نكردند؟ ترورها, انفجارها و كشتن‌ها را فراموش كردند. آيا سزاوار است كه امروز حتي در حالي‌كه امريكا آنان‌را تروريست معرفي مي‌كند و همه آنان‌را شناخته‌اند, از آنان دفاع نماييد؟ چرا نمي‌گويند تا شروع جنگ مسلحانه ازسوي آنان, نظام اسلامي هيچ برخوردي (حتي رد صلاحيت در انتخابات) با آنان نداشت و جز محمدرضا سعادتي كه به اتهام جاسوسي دستگير شده بود كسي دستگير نشده بود و حتي براي آقاي رجوي, آيت‌الله مهدوي كني مجوز نگهداري اسلحه داده بودند و حضرت امام(ره) در سال 58 به او و موسي خياباني اجازة ملاقات دادند. ولي در تمام اين مدت, آنان تحريفات و تحريكات و خرابكاري‌هاي تبليغي خودشان را داشتند, روزنامه‌شان را با تمام تخريب‌ها داشته و هر هفته جمعيت كثيري را جهت ياددادن تيراندازي غيرقانوني, به‌سوي كوه‌ها مي‌بردند.

7ـ بازداشت آقاي يكتا طبق اظهارات خودشان كه به خاطر توصيه‌هاي ايشان در مورد منافقين يا مخالفين ديگر نظام بوده است, آن هم پس از اعلام جنگ مسلحانة مجاهدين خلق با نظام جمهوري اسلامي و اين‌كه آنان دفتر ايشان را پاتوق قرار داده بودند و مراجعه مي‌كردند, بي‌جهت و بي‌دليل نبوده. همين مقدار رابطه با گروه مسلح معاند و محارب كافي است و در جلب و دستگيري افراد در آن موقعيّت منطقي و عادلانه به نظر مي‌رسد, ولي اين‌كه در دادگاه انقلاب تبريز با ايشان با محبّت و رأفت اسلامي و دوستانه برخورد كرده‌اند و در موقعيّت بحراني ترور و شهادت مرحوم رجايي, باهنر, آيت‌الله مدني و آيت‌الله قدوسي به‌وسيلة منافقين پس از مدّت كوتاهي ايشان را آزاد نموده‌اند, دليل بر نظم و انضباط و رعايت عدالت و انصاف و سرعت عمل, بلكه اغماض و گذشت دادگاه انقلاب تبريز است كه با شرايط آن روزها كمتر كسي توقع چنين سرعت و برخورد محبّت‌آميز را از دادگاه‌ها داشته است.

8ـ سؤال حضرت آقاي هاشمي رفسنجاني از من در مورد ايشان دروغ محض است و من پيش از عيد سال 1360 به امر امام(ره) از مجلس استعفا كرده بودم و نماينده نبودم, فقط در قضاوت مشغول بودم.

9ـ صف‌كردن افراد مجاهد خلق و زدن آنان در آن زمان و تحت‌تأثير قرارگرفتن زندانيان نيز دروغ محض است. آن‌روزها ديگر مجاهدين خلق با توجه به اعلام جنگ مسلحانه و اجراي حكم اعدام در مورد قاتلين آنان و فرار بسياري از مسئولينشان به خارج از كشور در زندان‌ها كاملاً ساكت و آرام بودند و بلكه ولو ظاهراً رو به توبه آورده بودند تا نجات پيدا كنند, نه اين‌كه در داخل زندان معركه بگيرند و مأموران دادگاه هيچ نيازي به زدن آنان در ملأ زندانيان نداشته‌اند. البته اگر كسي به خاطر به‌هم‌زدن نظم زندان مجازات بشود, مسئلة ديگري است كه در تمامي كشورهاي متمدّن نيز قابل قبول است.

                                                                                                                                       با تشكر

قم ـ سيدحسين موسوي تبريزي

  

مرور گذشته ضروري است

   ... اخيراً آقاي محمد دادفر نمايندة بوشهر و عضو كميسيون اصل 90 قانون‌اساسي مجلس شوراي اسلامي در يادداشت‌هاي هفتگي خود نوشته: ادامة برخوردهاي حذفي با نيروهايي كه صادقانه عمر و جواني خود را به تحقق اهداف انقلاب نهاده‌اند. نيروهاي انقلابي يك چيز نداشتند: تحمل و بردباري!...

   ... به‌رغم ايشان عده‌اي دلخوش‌اند كه فرصتي پيش آيد تا منافقين جديد را از صحنه برانند و فرزندان انقلاب را انگليسي و امريكايي و منافق بخوانند و جاي خود را فراخ‌تر كنند. شگفتا! و اين سخني درست است. اين عده كيستند؟ جز گروه‌هاي تندرو و وابسته و...؟ اين عده وجود دارند و نمي‌خواهند عدالت شعار انقلاب در جامعه جاري و ساري شود... مسلماً اگر با آن رژيم مبارزة مسلحانه نمي‌شد به اين سادگي و زودي‌ها رفتني نبود. اگر برخي از مستشاران خارجي ترور نمي‌شدند, فشارها و اعدام‌هاي رژيم بيشتر مي‌شد. پس از اين همه مجاهدت كه به‌رغم تاريخ گفته‌اند و نوشته‌اند, حق عده‌ اي ناديده گرفته مي‌شود. اين خيلي سخت و زجرآور است. سال‌ها مبارزه كني و به‌هنگام پيروزي فراموش شوي... لذا در اين وضعيت رفتارها غيرعقلاني و كنترل نيروها بس مشكل است. لذا نياز به مرور گذشته ضروريست, كه اين كار شما عزيزان مي‌باشد... چه‌قدر عرصه را بر ملّي ـ مذهبي‌, مجاهد, جبهه‌ملي و... تنگ كرده‌اند كه يك مبارزِ باسابقه, مرگ را طلب مي‌كند. به هر حال, ملت جنگ داخلي را تجربه كرد,‌ جنگ خارجي (جنگ با عراق) را آزمود و ديگر مثل ميوة آب‌گرفته هيچ توان, رمق و روحية مبارزه, مطالعه, مشاركت درهر انتخابي را به اين زودي‌ها ندارد. لذا ضمن بررسي و مطالعة گذشته, وضعيت حال را هم بررسي كنيد.

شهرام حيدري

 

نسل كنوني رغبتي به بازنگري گذشته ندارند

   در شرايطي كه رابطة نسل سوم با گذشته به كلي قطع شده است و روزنامه‌ها و نشريات كنوني نيز به‌دليل شرايط خاص زماني  و بحران‌هاي پي‌درپي همة همّ خود را معطوف به مسائل روز مي‌كنند, حركت «چشم‌انداز ايران» در جهت كالبدشكافي مسائل گذشته حركتي ارزنده و درخور ستايش است. منتها بعيد مي‌دانم نسل كنوني رغبتي به بازنگري گذشته داشته باشد.

   شرايط و بحران‌هاي كنوني و نااميدي و بي‌اعتمادي و انحصارطلبي جماعتي خشونت‌طلب و منفعل بودن نمايندگان اكثريت مردم در مقابله با يك اقليّت خشن, زمينه‌هايي را فراهم ساخته است كه نه‌تنها بسياري را به خروج از حاكميت رانده, بلكه حتي مردم به طرف خروج از شهروندي سوق داده شده‌اند. انتخابات شوراهاي اسلامي در اسفندماه عملاً اين تهديد جدي را براي نظام نشان  داد. در چنين موقعيت و شرايطي بعيد نيست كه مردم از فاز سياسي دست بردارند و به‌طرف فاز فرهنگي و كنكاش در مسائل گذشتة گروه‌ها و احزاب و چهره‌ها روي آورند.

   پيشنهاد مي‌كنم تا دير نشده, چشم‌انداز ايران باقي‌ماندگان گروه‌ها و سازمان‌ها و احزاب و جمعيت‌هاي پيش از انقلاب را كه در هر صورت بسياري از آنها از متقدّمين انقلاب اسلامي بوده‌اند و امروز ناشناخته و به بوتة فراموشي سپرده شده‌اند, بشناساند و به كنكاش آن سازمان‌ها و تشكيلات بپردازد.

  در همين شمارة 17 چشم‌انداز آذر و دي ماه چندين‌بار از «جمعيت سوسياليست‌هاي خداپرست» و از زنده‌ياد نخشب ياد شده كه بعيد مي‌دانم نشريه يا كتاب يا جزوه‌اي دربارة آنها وجود داشته باشد. خود من احتمالاً از سال 1329 كه در آن زمان جوان 14 ساله‌اي بودم تا چند سال بعد از كودتاي بيست و هشت مرداد سال 32 عضو جمعيت مذكور بودم. البته مي‌دانيد كه اين جمعيت از دل حزب ايران بيرون آمد و بعداً هم به حزب مردم ايران مبدل شد.

    البته منظورم فقط جمعيت و حزب مذكور نيست, بلكه حتي شايد بتوانيد گروه‌هاي وابسته به دربار را هم معرفي كنند. همچنين احزاب كوچك و بي‌نام و نشاني مانند «سومكا», «آريا», «نيروي سوم» خليل ملكي و پان‌ايرانيست‌هاي مرحوم شهيد فروهر و يا پان‌ايرانيست‌هاي پزشكپور و بسياري ديگر.  تحقيق و تجسس در زمينه‌هاي مذكور كار ارزنده‌اي است. لابد مي‌دانيد كه همسرم نيز در سال‌هاي 51 و 52 در زندان‌هاي كميتة ضدخرابكاري و زندان قصر بود و امروز روزگار فشار, خشونت و بي‌مهري به جايي رسيده كه افسوس مي‌‌خوريم از پنجاه سال مبارزه و آن همه محنت.                                                                                                                  

 

احمد لواساني

 

سياسي ـ راهبردي با مطالبي ديني و فطري

   من از پرداختن شما به برخي شهيدان و مبارزاني كه بعضاً هم سعي مي‌شود فراموش شوند و به سياهچال نسيان افكنده, بسيار سپاسگزارم. اين را به‌عنوان كسي كه همزمان با انقلاب متولد شده و در جامعه‌اي تحت كنترل تبليغاتي و آموزشي ”منحصر به‌فرد“ بزرگ شده عرض كردم. تا به حال گمان مي‌بردم دربارة خيلي چيزهاي خوب, فقط مي‌توانم در كتاب‌هاي چاپ‌ 1356 تا 1360 مطالعه كنم. اهل خواندن مستمر مطبوعات مختلف نيستم, اما حس مي‌كنم در اين زمانه اگر جريده‌اي عقيدتي, مذهبي و فكري هم معرفي شود, باز مطالب, سياسي و توجيه‌گر است و يا با همين نيّت نوشته شده, ولي عنوان مجلة شما «سياسي ـ راهبردي» است با مطالبي «ديني» و «فطري».

   يك پيشنهاد هم دارم كه اگر بعضي اخبار منطقه و ايران كه احياناً از مطبوعات يا راديوها اعلام نمي‌شود و از نظرگاه ”چشم‌انداز“ حائز اهميت مي‌باشد را چاپ كنيد, شايد خوب باشد. هرچند مي‌دانم اين مجله «خبري» نيست.

محمد سهيل فخرعالمي

 

ماهيت انقلاب, حاكميت جمهور  مردم و عمل به قانون‌‌اساسي است

   سؤال جدي كه هميشه براي من مطرح بوده است كه چرا ثمرة خون هزاران شهيد كه همة آنها دل در گرو آزادي, استقلال و سربلندي اين ملت داشته‌اند و خواهان جامعة توحيدي بوده‌اند كه اساس و پاية آن برمبناي مبارزه با تبعيض و برقراري عدالت‌اجتماعي به معني واقعي كلمه ـ چه سياسي و فرهنگي و قومي ـ بوده است, ولي متأسفانه در عمل خلاف آن به نظر مي‌رسد. امروز شاهد فاصلة بيش از حد طبقاتي و معضلاتي بس عظيم در جامعة ايران هستيم و متأسفانه پس از آن همه زجرها و شكنجه‌هايي كه بزرگان متحمل شدند, درختي را كه آنان با خون خود آبياري كردند, تاكنون به ثمر نرسيده است.  با خود مي‌انديشم كه انقلاب با شعارهاي ارزشي و والايي همچون استقلال, آزادي و جمهوري اسلامي كه برمبناي مبارزات مردم ايران كه از زمان مشروطيت تا انقلاب با قولو لا اله الاالله تفلحوا و خاستگاه همة ملت ايران اعم از تمام نيروهاي ملي و مذهبي, در مسير اصلي خود قرار نگرفته است. البته از همان ابتداي انقلاب, گروهي كه پيشينة روشني هم در مبارزات پيش از انقلاب نداشتند و در ابتداي پيروزي هم نتوانستند سهمي از قدرت را نصيب خود كنند, ‌همواره تلاش نمودند تا به صورت خزنده و تدريجي بر پست‌هاي كليدي چنگ بيندازند. لازمة چنين كاري نفي و طرد ديگران و خاموش‌كردن صداي مخالف بود. نتيجه به فساد كشيده شدن اين گروه و جماعت بود و رواج فسادهاي مالي و اخلاقي و به خطر افتادن همة ارزش‌هاي انساني و مذهب. البته از همان ابتدا عده‌اي خطر را احساس كردند و هشدار دادند و هزينه‌هاي سنگيني هم در اين راه پرداختند. اكنون نيز همان‌ها صادقانه وارد ميدان شده و حقايق و واقعيت‌ها را آشكار و بيان مي‌كنند كه زحماتشان را بايد ستود و ياري‌شان كرد. اما متأسفانه كو گوش شنوا و چشم بيداري. همچون گذشته بر همان طبل توخالي مي‌كوبند. انقلاب با ماهيت واقعي خويش تضادي با آزادي, حاكميت جمهور مردم و عمل به قانون‌اساسي ندارد؛ چرا كه بر همين پايه‌ها شكل گرفته است. پس كدام جريان و گروهي ايران را تاريك‌خانه و غم‌زده مي‌خواهد؟

  مصرانه و عاجزانه از خداوند مي‌خواهم كه اشتباهات و خطاهاي گذشتگان را پاكسازي كند و دل‌هاي همگان را از كينه و نفرت و خودمحوري و هر آنچه كه انسان بودن انسان را به بند مي‌كشد پاك نموده و رأفت و بخشش و مهرباني بر همة دل‌ها جاري كند. ان‌شاءالله.

محسن رستمي

 

صداي مردم, صداي خداست

آرمان مردم: آزادي انديشه, آزادي مطبوعات, آزادي اجتماعات, آزادي بيان و آزادي رفتار

قشنگ‌ترين واژه در سياست: آزادي

مكتب ليبرال خداي تمام مكاتب جهان است.

خاستگاه دموكراسي ليبراليسم است.

صداي مردم, صداي خداست: دموكراسي

عصرما, عصر انتخابات است. عصر ما, عصر رأي‌گيري است. عصر ما, عصر جمهوريت است. عصر ما, عصر دخالت مردم بر سرنوشتشان است. عصر ما, عصر آزادگان است. عصر ما, عصر همه با هم است. عصر ما, عصر معنويت مدرن است. عصر ما, عصر اصلاحات و روشنفكري است. عصر ما, عصر صلح و دوستي است, نه جنگ و دشمني. عصر ما, عصر قلم است. عصر ما, عصر ميتينگ است.

آينده از آنِ؛ آزاديخواهان است.

عليرضا نيك‌رو