اليتسيم (elitism) و وارثان ماكياولي
واژة اليتيسم يا نخبهگرايي در دانشنامة سياسي چنين تعريف شده است: «باور به اينكه در هر جامعه يا گروهاجتماعي, اقتصادي, سياسي, فرهنگي و جز آن, كس يا كساني به سبب توانمنديهاي شخصيشان برتر از ديگراناند و حق آنهاست كه از امتيازهاي پيشوايي و رهبري برخوردار باشند.»(1)
«اگرچه واژة ”اليت“ همواره با نامهاي نظريهپردازاني چون ”ويلفردو پارهتو“, ”گائتانو موسكا“ و ”روبرتو ميخلز“ همراه است؛ امّا ”پيشينة مفهوم اليت به انديشههاي“ نيكولو ماكياولي بازميگردد. ماكياولي در يك مفهوم كلي تمام فرايندهاي اجتماعي را به واقعيت اساسي تفاوت ميان نخبگان و غيرنخبگان ربط ميداد و از اينرو همة نظريهپردازان عمدة اليتيسم مانند پارهتو, موسكا, ميخلز و سورل تحتتأثير انديشههاي او بودند.»(2)
نظريهپردازان نوماكياوليايي و طرفداران نظرية نخبگان مخالف با دموكراسي بوده و آن را سيستمي ناكارآمد و ضعيف براي حكومت كردن دانستهاند كه عملاً فرصت را از كسانيكه توانايي و استعداد اين كار را دارند, گرفته است.
ماكياولي بهدليل نگراني از شرايط داخلي ايتاليا و ضعف و آشفتگي كه اين كشور را فراگرفته بود, نسبت به حكومت عوام و نهادهاي پارلماني و دموكراسي بدبين بود و تنها راه نجات ايتاليا را از اين هرجومرج ظهور يك قدرت فائقه و نيرومند ميدانست و از همينرو بود كه در كتاب ”شهريار“(3) خود كه خطاب به ”لوزتنرو دوك دوربينو“ از شهرياران داخلي ايتاليا نوشته بود, خواهان كسب قدرت توسط وي و نجات ايتاليا از هرجومرج و ضعف داخلي بود. «يگانه شعار سياسي او اين بود كه شاه فوق تمام قيود و الزامات مردم عادي است.»(4)
در اين نوشتار, طبقهبندي جامعه به دو بخش فرمانروا و فرمانبردار كاملاً مشهود است. طبقهبندياي كه پارهتو ـ جامعهشناس ايتاليايي و از بنيانگذاران مكتب نوماكياوليايي ـ سالها بعد دوباره آن را بهكار برد و دو قشر (عامه و نخبه) را در جامعه از هم متمايز كرد.
ماكياولي در كتاب «گفتارها» كه در آن عبرتهاي گرفتهشده از حوادث جمهوري روم را بهشكل پند و اندرز ارائه داده است, مينويسد:
«... مردم اغلب فريب خير موهومي را ميخورند, و تباهي خود را ميجويند... آنان كه در مجالس مشورتي حضور داشتهاند, ملاحظه كردهاند كه تا چه حد افكار آدميان دچار لغزش است, و اگر آن افكار بهوسيلة افراد برتر راهبري نگردد, مستعد آن است كه در قطب مقابل عقل و منطق قرار گيرد.»(5)
آنچنانكه پيشتر گفته شد, يكي از مهمترين انديشمندان مكتب نوماكياوليايي, ويلفردوپارهتو است كه «نظرية نخبگان» عمدتاً با نام او شناخته ميشود.
پارهتو, نخبگان را شايستهترين و بهترين افراد در همة شاخهها و زمينههايي كه انسان امكان فعاليت در آنها را دارد, ميداند. يكي از نظريات مهم وي نظرية «رفتوآمد نخبگان» است كه در آن به بررسي علل انقلابها و تحولات در تاريخ ميپردازد. از برجستهترين عللي كه وي در بروز مبارزههاي سياسي و تحولات اساسي در جوامع ذكر ميكند, نارضايتي گروهي از نخبگان است كه در ضمن داشتن استعداد و توانايي بالا, از بهدست گرفتن قدرت محروم ماندهاند؛ هر تحول و انقلاب, معلول پيكار و مبارزه ميان اين نخبگان و نخبگان قديمي است كه قدرت را در دست دارند و در اين مبارزه مردم فقط بهعنوان نيروهايي گمنام وظيفه دارند تا در رسيدن قدرت به نخبگان تمام تلا ش خود را بهكار بندند. پارهتو معتقد است اين «رفتوآمد» و گردش نخبگان(6) همواره ادامه دارد و درگيريها براي بهدستآوردن قدرت توسط نخبگان هيچگاه پايان نميپذيرد.
مفهوم «نخبگان حاكم» اگرچه در نظريات پارهتو و موسكا و ميخلز بهعنوان مشهورترين انديشمندان اين مكتب مشترك است, اما هر يك با رويكردي ديگرگون به اين واژه مينگرند. موسكا و ميخلز با رويكردي سازماني به بررسي اين واژه ميپردازند. موسكا سازمانيافتگي را عامل مهمي در چيرگي و برتري يك گروه بر گروه ديگر ميداند. وي بر اين باور است كه اقليتي سازمانيافته ميتواند بر اكثريتي سازماننيافته چيره شود و متذكر ميشود كه در صورت ناخرسندي تودهها و گروههاي غيرنخبه از نخبگان حاكم, باز هم اين اقليت سازمانيافته در درون تودهها و غيرنخبگان است كه ميتواند در اين مبارزه از ديگر تودههاي ناراضي پيشي بگيرد و نخبگان حاكم را شكست دهد و قدرت را بهدست بگيرد.
ميخلز در چارچوب رويكرد سازماني روي «احزاب سياسي» تمركز ميكند, اين احزاب شامل اتحاديههاي كارگري و احزاب سوسياليستي است كه در زمان موسكا شكل نگرفته بود. ميخلز بر اين باور است كه بر طبق «قانون آهنين اليگارشي», تقويت و گسترش برجستهترين شكل سازمان كه از نظر وي «احزاب سياسي» است, ميتواند به نوعي اليگارشي (سلطة اقليت نخبه) بينجامد. ميخلز احزاب را وسيلهاي براي كسب و حفظ قدرت ميداند.
رويكرد بعدي, رويكرد روانشناختي پارهتو است كه گروه نخبه را گروهي داراي استعدادها و غرايز و تواناييهاي فردي ويژه ميداند كه آنها را از ديگر افراد متمايز ميسازد. پارهتو با استفاده از نظرية ماكياولي, اين غرايز و حالات ذهني را در انسانها به دو بخش تقسيم ميكند كه يك بخش براساس تفكرو تخيل و مكر است و وي اين گروه را به ”روباه“ تشبيه ميكند و بخشي ديگر براساس صولت و قدرت و زور ميباشد كه اين گروه را نيز به ”شير“ تشبيه ميكند.
ماكياولي نيز خواهان كسب اين دو صفت براي شهريار و حاكم مورد قبول خويش بود؛ اما پارهتو در عين حال تأكيد ميكند كه داشتن اين دو صفت با هم براي گروه نخبة حاكم, در عمل ناممكن است يا بهندرت اتفاق ميافتد و همواره نخبگاني كه داراي يكي از اين ويژگيها هستند, جاي نخبگان ديگر را كه داراي ويژگيهاي ديگري ميباشند, ميگيرند و از همين رو نظرية «رفتوآمد نخبگان» خويش را مطرح ميسازد.
انديشة اليتيسم و نظريهپردازان اين انديشه در آمادهسازي جامعه آن زمان براي پذيرش فاشيسم نقش مهمي برعهده داشتند. اگرچه با روي كارآمدن فاشيسم و محدودشدن آزاديها ازسوي اين رژيم, همين نظريهپردازان (موسكا و پارهتو) بهدليل اعتقاد به آزاديخواهي به مخالفت با رژيم موسوليني پرداختند.
پينوشتها:
1ـ دانشنامة سياسي, داريوش آشوري, انتشارات مرواريد.
2ـ جامعهشناسي سياسي, دكتر حسين بشريه, نشر ني.
3ـ Prince
4ـ تاريخ انديشههاي سياسي در غرب, دكتر ابوالقاسم طاهري, نشر قومس.
5ـ خداوندان انديشة سياسي, و.ت.جونز, ترجمة علي رامين, انتشارات اميركبير.
6ـ Circulation Of Elites
منابع:
ـ جامعهشناسي سياسي, موريس دوورژه, ترجمة دكتر ابوالفضل قاضي.
ـ جامعه و سياست, مايكل راش, ترجمة منوچهر صبوري.
ـ آگاهي و جامعه, هـ. استيوارت هيوز, ترجمة عزتالله فولادوند.