امام علي(ع) در نامهاي(1) به ابنعباس فرماندار خود در بصره مينويسد:
]ابنعباس![ بدان كه بصره فرودگاه ابليس و كشتزار آشوبهاست, لذا دلهاي مردم آن شهر را با نيكيكردن روشن نماي و گره ترس را از دلهايشان بگشاي.
گزارش پلنگخويي و خشم و درشتي كردنت عليه بنيتميم به من رسيده است؛در حالي كه]خودت ميداني[ هيچ اختري از بنيتميم فروننشسته, مگر اينكه اختري فروزانتر از ميان ايشان برآمده است. نه در روزگار جاهليت كسي توانسته با كينهكشي و خونخواهي بر آنان برتري جويد و نه در دوران اسلام. اين را نيز آگاه باش كه آنان خويشاوندي گسترده و نزديكي ويژهاي با ما دارند, اگر ما پيوند اين خويشاوندي را استوار كنيم, پاداش خود را بهدست آوردهايم, و با بريدن پيوند خويشي بارسنگين گناهي را بر دوش برداشتهايم.
ابوالعباس! خدايت رحمت كناد, در هر نيكي و بدي كه از دست و زبانت برآيد, با نرمش و مدارا باش؛ زيرا ما هر دو, در پيامد هر رفتاري كه از تو سر زند, با هم شريك ميباشيم, و در جايگاه گمان شايسته اي كه در نزد من داري ماندگار باش, مبادا نگرشم دربارة تو به سستي گرايد. بدرود!
يكي از سرسختترين دشمنان بنيهاشم, بخصوص علي(ع), بنياميه, و بسياري از تيرهها و طوايف و سران قبيلة قريش بودند. همين افراد و گروهها بودند كه به هر طريقي وارد ميشدند, تا علي(ع) به زمامداري نرسد و چون برخلاف ميلشان, پس از سه مرحله از زمامداري افرادي از تيرههاي مختلف قريش, مردم يكپارچه او را به زمامداري برگزيدند, همة سران و سروران و طبقة ممتاز, از قريش و غيرقريش, نخست به مخالفت و كارشكني برخاستند, و سپس به جنگ با اميرالمؤمنين(ع) كمر بستند.
امام علي(ع) نخست تلاش بسياري كرد تا مردم را از جنگ خانمانسوز ميهني و برادركشي بر كنار دارد؛ سپس بهجاي خشونت و ستيزهجويي با نرمش و مدارا كوشيد مخالفان را به راه حق راهنمايي كند. ليكن دشمنان قسمخورده و مخالفان امتياز از دست داده, هدفي جز بازگردانيدن امتيازات بيدادگرانة پيشين خود نداشتند؛ زيرا عدالتاجتماعي و مردمگرايانة علي همة امتيازات را از ويژگان وسران و اشراف به جاهليت برگشته و به رفاه و مصرف خو كرده, سلب كرده در اختيار عموم گذاشته بود و حاضر نبود كه به اندازة سر سوزني در راه حق با كسي سازش كند, و براي جلب طرفداري سران و اشراف بانفود, به ناحق كوچكترين امتيازي بدهد.
به همين جهت, در نخستين روزهاي بهدست گرفتن مسئوليت ادارة امور مردم با جنگ ميهني بصره روبهرو شد, و چون طرفداران جنگ بههيچروي حاضر نشدند به حق گردن گذارند, و جز به جنگ به چيز ديگري رضا ندادند, امام هم با تلخي تمام و از روي اضطرار به بسيج سپاه پرداخت.
جنگافروزان و ستيزهجويان, بصره را بهعنوان پايگاهي عليه امام برگزيده بودند و از وجهه و حيثيت امّالمؤمنين در ميان تودة مردم سود جستند و بيشتر سران بصره و شمار زيادي از مردم آنجا را به جنگ با امام كشانيدند.
امام با عدة كمي از مردم مدينه و ياران نزديكش به پيگرد جنگافروزان آمده بود تا آنان را از جنگ و برادركشي منصرف كند, و چون در اينباره توفيق نيافت, به مردم كوفه پيغام داد كه به ياري او بشتابند.
علت اينكه بصره پايگاه مخالفان علي(ع) و كوفه پايگاه طرفداران او شد, اين بود كه وقتي در زمان خليفة دوم, كوفه بهصورت شهري تازهتأسيس در آمد, و بسياري از مردم حجاز پس از جنگها و كشورگشاييهاي نخستين در كوفه و بصره جاي گزيدند, طوايف و قبايل قريش از مردم مكه كه غالباً تجارتپيشه و اهل سوداگري بودند, در شهر بندري بصره سكونت اختيار كردند؛ و مردم مدينه كه مردمي كشاورز بودند, در كوفه و در كنار رودخانة فرات مسكن گزيدند. ساكنان بصره به طبيعت قرشي و مكي بودنشان تمايلات اموي داشتند, و از ديرباز با بنيهاشم و بهويژه با علي(ع) مخالف بودند, و در جنگ بصره ـ كه به علت جلوداري و نشستن عايشه روي شتر به «جنگ جمل» مشهور شد ـ جانب طلحه و زبير را گرفتند و با امام جنگيدند.
مردم كوفه كه كشاورزپيشه بودند و به جامعة مدني نزديكي و سازگاري بيشتري داشتند, و به پيشينة تاريخي از انصار مدينه بودنشان, يا برخي نيز از نژاد ايراني بهشمار آمدنشان, از ديرباز طرفدار علي بودند, و در اين جنگ به طرفداري از او برخاستند, و تلاشهاي فرماندارشان ابوموسي اشعري, شخصيت وابسته به قريش و سوداگر را, براي نرفتن به جنگ و در خانه نشستن و موضع بيطرفي و بيتفاوتي گرفتن را نقش بر آب ساختند, و همگي به طرفداري حق با باطل جنگيدند تا اينكه حق پيروز شد و باطل به سختي و زاري شكست خورد.
پس از اين پيروزي, اميرالمؤمنين بر جسد طلحه ـ بزرگترين دشمنش كه بر خلاف زبير ميدان جنگ را خالي نكرد و در همان جا پافشاري كرد تا كشته شد ـ گريست, برايش اظهارتأسف كرد و بر جسدش نماز خواند و با احترام دفن كرد. عايشه را با عزّت و احترام تمام در يكي از خانههاي وسيع اشرافي بصره جاي داد, و عدهاي را گماشت تا مبادا برخي از ماجراجويان تهي مغز به او بياحترامي كنند, و خود شخصاً براي اظهار تفقّد به آن خانه رفت تا از وي ديدن و دلجويي كند, و چون ديد آن خانه, لانة مخالفان و مخفيگاه فراريان و شكستخوردگان جنگ جمل شده, وسايل مناسب و در خور شأن و محترمانهاي فراهم كرد و عايشه امّالمؤمنين را به مدينه فرستاد, و هنگام عزيمت كاروان, امام خود به بدرقهاش آمد و به مردم اعلام كرد كه كينهاي نسبت به عايشه در دل ندارد, و از مردم خواست كه احترام گذشتة او را, بهعنوان همسر محترم پيامبرشان همچنان نگاه دارند.
امام حتي آتش بيار اصلي شورش عليه عثمان و جنگافروز اساسي عليه خود, مروانبن حكم را هم كه براي بيعت مجدّد با او آمده بود, به شفاعت حسن و حسين, بخشيد. و همة دشمنان و مخالفان ديگر را مورد عفو و گذشت قرار داد و با تساهل و تسامحي بيمانند با آنان رفتار كرد, و همة مخالفان ستيزهجو را بدينوسيله در كمند محبّت خود گرفتار ساخت.
امام نزديك به يك ماه پس از جنگ جمل در بصره ماند, و پس از سر و سامان دادن بدان شهر جنگزده و پرآشوب, دست راست خود ابنعباس را به فرمانداري آن شهر گماشت, و خود به كوفه هجرت كرد.
اميرالمؤمنين بدان جهت مهمترين و نزديك ترين يار و مغز متفكّر اداري و اجتماعي و عقيدتي خود را بر آن شهر فرماندار كرد كه با گروههاي شكستخورده و فتنهجو, با مدارا و نرمش و تدبير و تدبّر برخورد كند, و رفتاري خردمندانه و حسابشده و جذبكننده با آنان داشته باشد و بهگونهاي رفتار نكند كه دوباره آتش خفته در زير خاكستر را شعلهور سازد, و با توجه بدان كه مسئلة شام هنور حل نشده و ميرود تا بهصورت فتنهاي فراگير درآيد, بصره بهصورت پايگاه فتنهجويان شود, و امام ناچار گردد در دو جبهه با مخالفان مقابله كند.
پس از چندي كه امام در كوفه به اصلاح نابسامانيها سرگرم بود, به وي گزارش رسيد كه ابنعباس با افراد قبيلة بنيتميم كه در جنگ جمل از مخالفان و دشمنان سرسخت امام بودهاند, با خشونت و تندخويي برخورد كرده است.
امام با نوشتن و فرستادن اين نامه, هم به ابنعباس رهنمود ميدهد, و هم سياست راهبردي خود را براي همة كارگزاران و فرمانداران خويش اعلام ميكند. نخست موقعيت اجتماعي و سياسي شهر بصره و پيشينة آن سرزمين را براي ابنعبّاس تشريح ميكند, و سپس وضع موجود پس از جنگ را برايش توضيح ميدهد و مينويسد كه بصره جايگاهي براي شيطانهاي فتنهانگيز و محيط مناسب و زمينهسازي براي آشوبهاي تفرقهافكنانه و تنشآفرين است؛ و به وي يادآوري ميكند كه تو نبايد با رفتاري خشن و تلافيجويانه دامنة آتش فتنه را گسترش دهي, و درنتيجه اجتماع را به پرتگاه نابودي بيفكني؛ پس تيرگي و عداوتي را كه بر اثر جنگ و برادركشي تحميلي در دلهاي آن مردم ايجاد شده است, با نيكيكردن بزداي, و چراغ دوستي را در تاريكخانة دلهايشان برافروز, و گرة عقدة ترس از انتقامگرفتن را كه هماكنون با احساس شكست در درونشان بسته شده است, با گذشت و به فراموشي سپردن گذشتهها, از درونشان باز كن؛ زيرا اين مردم بر اثر تبليغات زهرآگين دشمنخويان و قدرتطلبان و فتنهانگيزان, و از روي ناآگاهي به جنگ با ما برخاستند, و كيفر رفتار ناشايست خود را هم با شكست و خواري و پشيماني چشيدهاند, و اكنون شهروند اين كشور هستند, شايستهاند دلهايشان و عواطف و احساساتشان به شيوهاي انساني بازسازي گردد و بدانان اطمينان داده شود كه از اين پس ميان آنان و ديگر شهروندان سراسر جهان اسلام تفاوت و تبعيضي گذاشته نخواهد شد, و همگان در ديدة مسئول و كارگزار يكسان هستند.
با عموم مردم بايد چنين رفتار و سياستي در پيش گرفت, و گروههاي مختلف را هم بايد شناخت, و با توجه به پيشينه و فرهنگ و موضعگيريهاي اجتماعي آنان, به جذب و بازگشتشان به جهان محبّت و همدلي و وحدت تلاش كرد.
ابنعباس دل دريايي علي(ع) را نداشت, و از سوي ديگر اهل بده و بستان و معاملات سياسي بود, و با چنين خصلتي, رسيدن به قدرت و حكومت را فرصتي ميدانست كه از مخالفان سياسي و عقيدتي بيست و پنج سال گذشته و غاصبان حقّ علي انتقام بگيرد. ليكن علي در عالَم ديگري سير ميكرد؛ او به شيوة هدايتي خدا و پيغمبر, قصد انسانسازي داشت, نه حكومت كردن و در قدرت ماندن. همانگونه كه پيامبر رحمت پس از فتح مكه, با دشمنان ديروز خود رفتاري برادرانه در پيش گرفت, و پس از فتح سرزمين, شهر دلهاي رميده و ترسان را هم گشود و سرشار از آرامش و محبّت نمود, امام نيز پس از پيروزي بر ياران جمل و رفتن به شهر بصره درِ رحمت و تساهل و تسامح را بر روي دشمنان ديروز خود گشود, و جز كساني كه دلشان سرشار از كينههاي ديرينه بود, همگان را بهصورت دوست درآورد, و همة تلاش خود را بر آگاه ساختن مردم متمركز كرد و كوشيد كه دوستي و طرفداري احساسي و عاطفي مردم را بهصورت دوستي و طرفداري آگاهانه درآورد.
از سوي ديگر, با آگاهي ژرف مردمشناسانه, و سياست جذب, به ابنعباس يادآوري ميكند كه بنيتميم پيش از اسلام افراد دليري بودهاند كه زير بار هيچ زور و ستمي نميرفتهاند, و اگردر حال حاضر هم كسي بخواهد بدانان زور بگويد و بدانان ستم كند زير بار نميروند, و درنتيجه فتنهاي بر پا ميخيزد كه هرگز فرونمينشيند. از اين گذشته آنان خويشاوندي نزديكي با ما دارند, ما بايد بيگانگان را هم, با خوشرفتاري و مدارا, به خويشاوند و خودي تبديل كنيم؛ چه رسد به همپيوندان خوني كه اگر از راه عقيده و ايمان احساس همبستگي نكنند, ميتوان از راه خويشاوندي دلشان را بهدست آورد.
نكتة مهم و آموزندهاي كه امام در پايان نامه, از جهت مديريتي مطرح ميكند, مسئوليت مشترك سلسلة مجريان كشور, از صدر تا ذيل, و از رهبر تا كوچكترين, مأمور اجرايي است, و هر كاري كه يكي از مجريان انجام ميدهد, چه خوب و چه بد, به حساب همة مسئولان گذاشته ميشود, و مسئول بالاتر نميتواند بههيچ بهانه و عذري, خود را از اعمال زيردستان مبرّا بداند.
به اميد درس گرفتن و آموختن اين آموزشهاي گرانبها بهوسيلة مدّعيان شيعة علي.
پينوشت:
1ـ نهجالبلاغه, نامة 18.
سوتيترها
امام علي(ع): ابوالعباس! خدايت رحمت كناد, در هر نيكي و بدي كه از دست و زبانت برآيد, با نرمش و مدارا باش؛ زيرا ما هر دو, در پيامد هر رفتاري كه از تو سر زند, با هم شريك ميباشيم
گروههاي مختلف را بايد شناخت, و با توجه به پيشينه و فرهنگ و موضعگيريهاي اجتماعي آنان, به جذب و بازگشتشان به جهان محبّت و همدلي و وحدت تلاش كرد.
با آگاهي ژرف مردمشناسانه, و سياست جذب, به ابنعباس يادآوري ميكند كه بنيتميم پيش از اسلام افراد دليري بودهاند كه زير بار هيچ زور و ستمي نميرفتهاند, و اگردر حال حاضر هم كسي بخواهد بدانان زور بگويد و بدانان ستم كند زير بار نميروند, و درنتيجه فتنهاي بر پا ميخيزد كه هرگز فرونمينشيند