متن سخنراني زير در مراسم سالگرد مرحوم دكتر سحابي 21/1/82, توسط مهندس لطفالله ميثمي در حسينية ارشاد ايراد گرديد.
«اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا و وفّقنا لما تحبّ و ترضي, فاجعلنا علي ملتك نّموت و نَحيي..
من بر سر مزار دكترسحابي, احساسات خودم را نسبت به استادي چون ايشان بيان كردم و از زهد ايماننوشونده, ايمان علمي, ايمان فزاينده, ايمان شهودي و ايمان تفصيلي ايشان صحبت كردم. دربارة زهد ايشان, از مرحوم علامه طباطبايي و مرحوم طالقاني نقلقولهايي نمودم. معمولاً تولدهاي بيولوژيك را جشن ميگيريم, ولي براي وفات عزاداريم. به نظر من بايد عكسِ اين قضيه باشد, زيرا كسي كه نودوپنجسال عمر شرافتمندانة خود را با ايمان, علم و عملصالح به سرانجام نيك برساند, موجب خشنودي خدا و مردم باشد و رضايت خانواده و شاگردان خود را بهدست آورد, بهمعناي حقيقي عاقبت بهخيري رسيده است و بايد براي اين رشد و تحول نهايي او جشن گرفت. شيطان, بهعنوان دشمن قسمخوردة خدا و مردم, سوگند خورده است كه همه را گمراه ميكنم؛ «لاغويّنهم اجمعين.» (ص: 82) براي مردي كه از تمام دامهايي كه شيطان برايش پهن كرده, برتر آيد و رهايي يابد, بايد شاد بود. بايد بر بشريت بباليم كه خداوند بندگاني دارد كه عليرغم تمام زمينههاي لغزش, توطئهها و دامهاي شيطان, منحرف نميشوند. دكترسحابي رستگار شد, امّا تأسف بر ما است كه چرا چنين بزرگواري را اسوه و سرمشق خود نكردهايم.
دكترسحابي, آموزگاري صبور بود. آموزگاري كار دشواري و سختي است, براي اينكه بايد يك مطلب را دهها سال تكرار كرد, معمولاً ما روشنفكران, براي خواندن كتاب رقابت داريم. يك كتاب كه تمام شد, ميپريم روي كتابي ديگر؛ كه نتيجهاش كمصبري و بيحوصلگي است. صبر و حوصله را با خواندن هيچ كتابي نميتوان يافت. صبر و حوصلهاي كه دكترسحابي در آموزگاري داشت و آنگونه با متانت و حوصله درس ميداد و تكرار ميكرد, از كجا بهدست آورده بود؟! هر ساله شاگردان بسياري را تربيت كرد كه عليرغم سختگيريهايي كه نسبت به شاگردانش داشت و به اصطلاح نمرة 12, بهترين نمرهاش بود؛ ولي شاگردانش از وي دلگير نبودند. من با بسياري از شاگردان ايشان در صنعتنفت, ادارة زمينشناسي و آبهاي زيرزميني ارتباط داشتهام, عليرغم اين سختگيريها و دقت نظرها, همه از ايشان راضي بودهاند, چرا كه ميدانستند اين دقتها و سختگيريها دلسوزانه بوده است. ايشان حتي موقع امتحان هم براي شاگردانش وقت ميگذاشت, نه اينكه فقط نمره بدهد. براي اينكه ميخواست شاگردانش روز امتحان هم مطلبي ياد بگيرند.
ايشان از معدود آموزگاراني بود كه ”ايران زمين“ را ميشناخت, نهتنها روي زمين, بلكه زيرِ زمين را هم ميشناخت. با شاگردانش به سراسر ايران گردش علمي و پژوهشي كرد. تخصص دكتر, زمينشناسي بود و بيشتر عمرش را در فهم مراحل تكامل زمين صرف كرده بود. ايشان نيك ميدانست كه دهها ميليون سال طول ميكشد كه دهسانتيمتر رسوب كف درياها انباشته شود و بعدها اين رسوبات در تكتونيكهاي عظيم (يا انقلابات زمينشناسي) تبديل به كوههاي مرتفع بشود. ايشان ميدانست از آنجا كه ارادة خدا بر ”تكامل تدريجي“ قرار گرفته, در آموزش هم بايد تكامل تدريجي را رعايت كرد. بنابراين براي اينكه مطلبي در ذهن دانشجو رسوب كرده و تهنشين شود, صبر لازم را بهكار ميبرد و براي اينكه آن رسوبات فكري گذشته از ذهن دانشجو زدوده بشود, وقت ميگذاشت. به همين دليل, من آموزگاري صبورتر از ايشان نديدهام. آنهايي كه ميگويند معلمي شغلِ تكرار است, سحابيگونه نميانديشند. هر سال دانشآموزان به دانشگاه ميآمدند و مطالب زمينشناسي, سنگشناسي و فسيلشناسي را ياد ميگرفتند. بعد به كمك همينها به گردش علمي ميرفت. هربار با پرسشي تازه و دانشي جديد روبهرو بود و براي او جنبة تكرار نداشت. كار با جوانان و سؤالمندي آنها و مطالبي را كه مطرح ميكنند, حتي پيرمردها را رشد ميدهد. دكترسحابي عليرغم اينكه در دايرهالمعارف زمينشناسي دنيا, دو فسيل به نامش ثبت شده است, با حوصله و خضوع تمام, بهسمت دانشجويان ميرفت و با آنها دمخور بود و درحقيقت يكي از روشهاي بهروزشدن ايشان هم, از همين طريق بود. آزمايشگاه سنگشناسي و فسيلشناسي دانشكدة علوم از طريق همين گردشهاي علمي با دانشجويان بود كه راهاندازي شد.
پس از انقلاب, در شركتي به كار ترجمه مشغول بودم. رئيس آن شركت از مهندسان زمينشناس فارغالتحصيل دانشكدة فني بود كه براي گذراندن دورة دكترا به فرانسه رفت. وقتيكه برگشت, گفت: «دوست دارم دكترسحابي را ببينم.» با هم به نزد دكترسحابي رفتيم, ايشان مثل هميشه پذيرايي كرد و حتي دربارة معادن فرانسه, اطلاعات بسيار به روزي ارائه داد. مديرعامل شركت به من گفت: «اين پيرمرد نهتنها همة ايران را, بلكه معادن زيرزميني تمام دنيا را ميشناسد.» كنفسيوس ميگويد: «اگر سرمايهگذاري يك ساله ميخواهيم, بايد برنج بكاريم, اگر سرمايهگذاري دهساله ميخواهيم, بايد درخت بكاريم, اگر سرمايهگذاري هزارساله ميخواهيم, بايد آموزش بدهيم.»
دكترسحابي شغل آموزگاري را كه شغل انبياست و با مرارت و استمرار همراه است, دوست داشت. ثمرة آن چه بود؟ اگر شما به سازمان زمينشناسي برويد, در آنجا همه كاركنانش بهنحوي از شاگردان ”پدر زمينشناسي“ ايران هستند. بيشتر زمينشناسان صنعت نفت (البته نه تجارت نفت) نيز, فارغالتحصيلان دانشكدة علوم بودند.
ما داراي دومين مخازن گاز, چهارمين مخازن نفت و پنجمين معادن فلزات و شبهفلزات دنيا ميباشيم. اينها چگونه بهدست آمده است؟ رفاه امروز, دستاورد همين شاگردپروريها و كادرسازيهاست. اين صبر و حوصلة آموزگاري است كه بعد از 50سال ثمره داده است. ما ادارة زمينشناسي و نقشة زمينشناسي ايران نداشتيم. ما صنعت نفتي كه توسط زمينشناسان ايراني اداره شود, نداشتيم. مرحوم حنيفنژاد ـ شاگرد مسلّم دكترسحابي ـ ميگفت: «كه ما بايد صبر و حوصله را از دكتر ياد بگيريم.» هر وقت كتابي ميخواند, زير مطالب مهم آن خط ميكشيد و ميگفت زكات علم را بايد داد. ما هر چه ميآموزيم بايد به فكر انتقال آموزهها و ياددادن هم باشيم. ويژگي ياددادن و آموزگاري كم چيزي نيست, بهتر است برخي از ويژگيهاي نادرست خود را كنار بگذاريم. مبادا فكر كنيم, آموزش با يك كلمه, دو كلمه, يك روز و دو روز, يكباره موجب تغييرات چشمگيري ميشود. آموزش دوران كُند و زمانبري را طي ميكند. بايد توجه داشت كه تكامل, تدريجي است.
در جامعة ما مجموعة بهظاهر منسجم و يا طبقهاي وجود دارد كه به «نازكي كار و كلفتي پول» ميانديشد؛ در بازار آزاد گفته ميشود, اگر معاملهاي 10درصد سود داشته باشد علاقهمنديم, اگر 50درصد باشد, عاشق آن ميشويم, اگر بيش از 100درصد باشد, ديوانهوار به سراغ آن معامله ميشتابيم, ترانزيت موادمخدر و قاچاق موادمخدر از اينگونه معاملات است. حجتالاسلام كروبي, رئيسمجلس ميگويد: «بنادر نامرئي داريم» كه تعداد آن طبق آنچه در روزنامهها آمده 47 اسكله است. حجتالاسلام موسوي لاري, وزير كشور, ميگويد: «68درصد كالاهاي وارداتي ما از بنادر نامرئي است.» كسيكه دستش در توليد باشد, نيك ميداند كه اين فاجعه, ورشكستگي تجارت ملي, ورشكستگي توليد ملي, صنايع ملي و حتي بانكهاي ملي را به همراه خواهد داشت. تعطيلي كارخانجات بيكاري را افزايش ميدهد, كه آن هم ناشي از عملكرد اين بنادر نامرئي است. شركتهايي كه حول وزارت اطلاعات بودند ـ و حالا بندناف آنها از وزارتخانه قطع شده ـ واردات و صادرات نامرئي مملكت را انجام ميدادند. گروههاي پورسانتاژ نفت و كالا كه در جامعة ما وجود دارند, براساس نازكي كار و كلفتي پول تجارت ميكنند. زمانيكه قيمت نفت 12دلار شده بود, كارشناسان محاسبه كردند كه هزينة تمام بوروكراسي اين نظام, معادل درآمد نفت براساس 12دلار در هر بشكه است. اين بوروكراتها چه كار ميكنند؟ قرارداد نفت و كالا ميبندند, پورسانتاژ ميگيرند. چرا كه كارخانههاي نيشكر ما پا نميگيرد؟ به خاطر اينكه واردات شكر داريم. نازكي كار و كلفتي پول, يعني سود بيش از 1000درصدي, جرياني ديوانهوار ميسازد كه متأسفانه كشور ما با آن روبهروست.
حالا سري به اين طرف قضيه ميزنيم؛ مهندس بازرگان در سال 42, كتابي در زندان قصر بهنام «اسلام, مكتب مبارز و مولّد» نوشت كه مورد تأييد دكترسحابي و طالقاني نيز بود. يادم هست اين كتاب را من و يكي از دوستانمان به چاپخانه برديم, غلطگيري كرديم و توزيع نموديم. به هر حال, اعتقاد ايشان اين است كه اسلام, دينِ كار, دينِ زحمت, دين تغيير شيء و دين توليد است. همانطور كه مرحوم طالقاني در كتاب «اسلام و مالكيت» ميگويند كه مالكيت يعني تغيير شيء, يعني شما علم داشته باشي تا بتواني در شيء تصرف كني و اين منشأ مالكيت ميشود (البته در پرتو مالكيت خدا). اين ديدگاه, خيلي مولّد است. زندگي دكترسحابي نيز مولّد بود؛ تكرار آموزشها براي او زحمت بود, بردن شاگرد به بندرعباس, بوشهر, سرخس و تمام كوههاي ايران تا اينكه ذرّهاي نفت روي زمين بيايد, معادن ما كشف بشود, اينها همه نتيجة زحمت اوست. او ميگفت: «هر قطره آبي كه از زيرِ زمين به روي زمين بيايد, موجب گسترش كشاورزي و پشتيباني صنعت است.» اين ديدگاه او را بايد با طلا بر لوح يادبود او نوشت. او در اواخر عمر, نگران پايين رفتن چشمگير سطح آب در سفرههاي آبهاي زيرزميني ايران بود و نهتنها براي مردم نگران و اندوهگين بود, غم و غصّة ايرانزمين و حتي زيرِ زمين را هم ميخورد.
امروزه معادن مس, معادن آهن و ديگر معادن ما چشمگير است. كارخانة فولاد مباركه و ذوبآهن داريم.اينها همه از كجا آمده است؟ اگر دانش زمينشناسي نبود, اگر در كوه و كمر و در درياچة نمك نميرفتند و كشف و اكتشافي نبود, اكنون اين معادن و مخازن را نداشتيم. اينها همه در ساية فكر مولّد است.
دكترسحابي در نظام شاهنشاهي مسئوليتي نداشت. در سدسازي هم اشتغال نداشت. اما دلسوز ايرانيان و ايرانزمين بود. وقتي فهميد قرار است سدي در شمال شرقي تهران بنا شود, تك و تنها اعتراض كرد كه اين سد در محل گسل زمينشناسي قرار دارد, بهجاي اينكه اين سد پولساز باشد, پولخور خواهد شد و تمام آبها هرز خواهد رفت. اين روحية مولّد و سازنده در وي موج ميزد. آنسو نازكي كار و كلفتي پول و امّا اينسو كار, زحمت و توليد.
يك بار از مهندس بازرگان پرسيده بودند: «منظور شما از بخش خصوصي چيست؟» ايشان گفتند: «اين كه يك مهندس كشاورزي, در وزارت كشاورزي به يك بوروكرات تبديل شود و هزينهاي براي جامعه نداشته باشد, بلكه زميني را آباد كند, چاهي بزند, توليد كشاورزي راه بيندازد و بر توليد بيفزايد.» كارهايي كه ايشان در مدرسة كمال, كارآموز, كوثر و... كرد, همه در مسير توليد بود. سنگ روي سنگ گذاشتن, خشت روي خشت نهادن, اينها همه مولّد بودن است. سال 1340 مهندس بازرگان در يك سخنراني, حضرت علي(ع) را با سعدي مقايسه كرد و گفت: «سعدي افصح المتكلمين» يعني استاد سخن است و من حرفي در اينباره ندارم, ولي كدام خشتي را روي خشت گذاشت, كدام سنگي را روي سنگ نهاد, مثل حضرت علي(ع) كدام چاهي را به آبياري رساند.» و انگيزة خود را بيان ميكرد كه مانند علي(ع) بايد مولّد بود.
وقتي وزيركشور ميگويد «68درصد واردات كالاهاي ما از بنادر نامرئي است», آنگاه صنعت ملي, تجارت ملي و بانكهاي ملي چه ميشوند؟ طبيعي است كه ورشكسته ميشوند و بيكاري گسترش مييابد. ما به مكتبي نياز داريم كه دكترسحابي راهي آن مكتب بود, مكتب كار, زحمت و توليد, به اسلام؛ مكتب مبارز و مولّد.
سوتيترها:
كسي كه نودوپنجسال عمر شرافتمندانة خود را با ايمان, علم و عملصالح به سرانجام نيك برساند, موجب خشنودي خدا و مردم باشد و رضايت خانواده و شاگردان خود را بهدست آورد, بهمعناي حقيقي عاقبت بهخيري رسيده است و بايد براي اين رشد و تحول نهايي او جشن گرفت
ايشان از معدود آموزگاراني بود كه ”ايران زمين“ را ميشناخت, نهتنها روي زمين, بلكه زيرِ زمين را هم ميشناخت. با شاگردانش به سراسر ايران گردش علمي و پژوهشي كرد
آنهايي كه ميگويند معلمي شغلِ تكرار است, سحابيگونه نميانديشند
دكترسحابي در نظام شاهنشاهي مسئوليتي نداشت. در سدسازي هم اشتغال نداشت. اما دلسوز ايرانيان و ايرانزمين بود. وقتي فهميد قرار است سدي در شمال شرقي تهران بنا شود, تك و تنها اعتراض كرد كه اين سد در محل گسل زمينشناسي قرار دارد, بهجاي اينكه اين سد پولساز باشد, پولخور خواهد شد و تمام آبها هرز خواهد رفت
وقتي وزيركشور ميگويد «68درصد واردات كالاهاي ما از بنادر نامرئي است», آنگاه صنعت ملي, تجارت ملي و بانكهاي ملي چه ميشوند؟ طبيعي است كه ورشكسته ميشوند و بيكاري گسترش مييابد