نداي آفرينش؛ چرا مبارزه؟
دفاعيات ناصرصادق در بيدادگاه سلطنت(4)
مهندس ناصر صادق در سال 1323 در تهران متولد و در سال 1346 از دانشكدة فني دانشگاه
تهران فارغالتحصيل گرديد. پدرش مرحوم حاجاحمد صادق از ياران وفادار مرحوم
طالقاني، از نيكان و خدمتگزاران مسجد هدايت بود.
ناصر تشنگي حقطلبي خود را با زمزمههاي محبتآميز "پرتوي از قرآن" مرحوم طالقاني
در مسجد هدايت سيراب كرد و به افتخار شاگردي طالقاني نايل گشت. او پس از آگاهشدن
از تشكيل سازمان مجاهدين خلق در سال 1344 به بنيانگذاران اين سازمان پيوست. درد
دين و مردم او را به دغدغه و موجي تبديل كرد كه لحظهاي آرام نگرفت. پس از
مجاهدتهاي زياد به عضويت شوراي مركزي يازدهنفره مجاهدين نايل و در اول شهريور
1350 توسط دژخيمان ساواك شاه دستگير و شكنجههاي طاقت فرسا را تحمل كرد. وي پس از
دفاعيات جانانه در بيدادگاههاي سلطنت به اعدام محكوم شد. در سحرگاه 30 فروردين
1351 همراه با سه يار مجاهد خود علي باكري، محمد بازرگاني و علي ميهندوست در سن 28
سالگي به شهادت رسيد و با شهادت خود درخت آرمانهاي خود را آبياري و كارنامة
پرافتخار خود را امضا كرد.
دفاعيات او در بيدادگاه سلطنت از سه بخش تشكيل ميشود، بخش اول در رد صلاحيت دادگاه
نظامي، بخش دوم تذكر چند نكته و سرپلهاي مفيد و بخش سوم كه شامل متن اصلي دفاعيات
سياسي ـ ايدئولوژيك او ميباشد. بخش پاياني اين دادنامه در اين شماره تقديم
خوانندگان ميشود.
انگيزة سياسي ـ راهبردي چشمانداز ايران از درج دفاعيات اين مجاهد شهيد به شرح زير
عنوان مي گردد:
الف ـ تحليل كارشناسي دقيق از نظام شاهنشاهي.
ب ـ تحليل كارشناسي جامع از نحوة دخالت تدريجي نيروهاي مسلح در پروندههاي ماهيتاً
سياسي و زير پا گذاشتن قانوناساسي مشروطيت كه موجب سركوب مردم وسپس سقوط شاه
گرديد.
ج ـ نشان دادن توانايي نسل جوان كه در آن سالها، در زندانهاي مخوف شاه بدون
دسترسي به كتابخانه و اينترنت و امكانات ديگر چنين دفاعيات عميق و مستدلي را ارايه
كردند.
د ـ جبران ترفندهايي كه پس از انقلاب در جهت بيريشهكردن بوتههاي انقلاب انجام شد
تا اينگونه تلقي شود كه انقلاب مائدهاي بود كه غروب روز 21 بهمن 1357 از آسمان به
زمين آمد. دست اندركاران اين ترفند ها با اين روش خود ميخواستند تلاشهاي مجاهدين
انقلاب مشروطيت، نهضت جنگل، نهضت ملي و راديكاليزم دهة پنجاه به بعد را نفي كرده تا
بتوانند در معادلات راهبردي نيروهاي حاضر در صحنه، نقش منفي بازي كنند.
گفتني است جوهره خط مشي شخصيتهاي مكتبي و افتخارات ملي همچون احمد رضايي، ناصر
صادق و... ايثار و از خودگذشتگي براي پيشبرد اهداف ملي و ديني بوده است كه در هر
شرايطي به كار مي آيد و شيوه هاي متناسب با خود را به وجود مي آورد. نه آنگونه كه
برخي ارج نهادن به چنين كساني را تبليغ مبارزه مسلحانه مي دانند. آيا تجليل از حركت
سيدالشهدا هم به اين معناست كه ما در يك جامعه يزيدي به سر مي بريم و بايد دست به
قيام بزنيم؟ ما معتقديم كه اين گونه شبيه سازي ها رويه صحيحي نيست، به ويژه آن كه
در شرايط كنوني اين دست هاي مرموز هستند كه سعي مي كنند با تبليغ خط مشي براندازي
نيروهاي صادق را به دامي پرهزينه بيندازند.
15 خرداد 42 و ضرورت شناخت علمي از شرايط
.... ادامه حركت خودبهخودي تودهها در مبارزه عليه رژيم دستنشانده ايران كه با
عكسالعمل قشر متوسط شهري كه از آگاهي نسبي برخوردار بود، در قبال دسايس و توطئه
هاي ضدخلقي رژيم مزدور و سلطه بي چون و چراي امپرياليسم آمريكا پيوند خورده بود،
مجموعاً به شورش 15 خرداد 1342 انجاميد.... شورشي كه (بهدنبال دستگيري آيتالله
خميني پيش آمد و) از رهبري آگاهانه بيبهره بود. عليرغم كشتهشدن هزاران جوان
پرشور وطن بهدست دژخيمان رژيم, نتوانست به هدفهاي خود كه مهمتر از همه
زمينهسازي براي متزلزل نمودن رژيم ديكتاتوري سلطنتي بود, موفق شود و شورش بهدست
ارتش استعماري سركوب شد. دهها نفر در شكنجهگاه ها يا در ميدانهاي تير جان دادند
و صدها نفر زير رگبار مسلسل درو شدند تا حكومت بار ديگر توانست سلطه شيطاني خود را
بر مردم تحميل كند. نقطهعطفي كه شورش 15 خرداد در نحوه تفكر و ارزيابي نيروهاي
ضدامپرياليستي نسبت به خود و دشمن بهوجود آورد، چشم انداز جديدي در مقابل مبارزين
قرار داد. جمعبندي مبارزات گذشته از صدر مشروطيت تا نهضت جنگل و نهضت هاي
ضداستعماري محلي: (آذربايجان، شمال، جنوب) و آن گاه حوادث مربوط به نهضت ملي كردن
نفت و مبارزات نهضت مقاومت ملي(1) مربوط به سالهاي 28 تا 41 و قيام 15 خرداد، همگي
نشان ميداد كه بدون شناخت علمي از شرايط و نيروهاي خود و دشمن و خلاصه بدون يك
شناخت علمي نميتوان به خطمشي صحيحي از مبارزه ضدامپرياليستي در ايران رسيد.
بدينجهت لازم بود:
الف ـ از هدفها و خطمشي و نيروهاي در خدمت او ارزيابي صحيحي به عمل آيد.
ب ـ به شناخت صحيحي از خود و نيروهاي خود، يعني نيروهاي ملي و نيروهاي
ضدامپرياليستي جهاني رسيد. تجزيهوتحليل اين عناصر در ميهن ما بود كه ميتوانست
راهگشاي بن بست مبارزه در ايران باشد و در مسير چنين چشم اندازي بود كه حقايق
جامعي به طور عريان خود را به نمايش ميگذاشت.
نتايجي كه از اين تجزيه و تحليل بهدست ميآيد، بهطور خلاصه عبارتند از:
الف ـ امپرياليسم خوي جهانخواري دارد.
ب ـ امپرياليسم ضربهپذير است.
ج ـ هيچ رابطة انساني و جوانمردانهاي بين امپرياليسم و خلقها وجود ندارد و آنچه
هست يا اسارت است يا نبرد.(2)
الف ـ امپرياليسم خوي جهانخواري دارد: سرمايه داري قرن نوزدهم كه در مقابل تضاد
داخلي رو به رشد خود، يعني تضاد بين كار و سرمايه يا بين مالكيت خصوصي ابزار توليد
و شكل جمعي توليد دچار بحرانهاي اجتماعي خطرناكي ناشي از مقاومت طبقة كارگر در
مقابل استثمار سرمايهداران شده بود و همچنين تورم كالاهايي كه تكامل ابزار توليد و
پيشرفت سريع تكنيك توليد آن را بهطور غولآسايي بالا برده بود و از طرفي رسيدن به
قدرت خريد لا زم براي جذب اين توليد است، در همان جوامع بهعلت استثمار طبقات وسيع
كارگر غيرممكن بود. در اواخر همين قرن بهسمت كشورهايي كه در مرحله پايينتري از
تكامل شكل توليد بودند، توجه كردند. اين كشورها كه بيشتر كشورهاي آسيايي، آمريكاي
لاتين و بعد آفريقا بودند، گرچه سالها و حتي قرنها پيش مطمح نظرات استعماري دول
اروپايي بودند. اما اينبار سرمايهداري بحرانزده قرن 19 بود كه ميخواست به بهاي
استثمار تودة مردم آسيا و ديگر ممالك عقبمانده، از به تعارض رسيدن تضادهاي دروني
خود جلوگيري كند. گفتيم كه سرمايه ذاتاً فزونيطلب است و امپرياليسم نه بهمعناي
ايدئولوژي بلكه بهمعناي وسعتطلبي سرمايهداري در مرحلهاي از رشد خود چون
هشتپايي براي ادامة حيات محتضر خود، شاخكهاي مكندهاش را بر گوشت و خون هر ملت
بيدفاعي فرو خواهد كرد. اين قانون چهارچوبي بدست ميدهد كه سياست توسعهطلبانة
سرمايهداري را در چهارگوشه جهان بررسي كنيم:
اهداف سرمايهداري فزونطلب
از خاور دور، ويتنام، لائوس تا هند و پاكستان و ايران و خليج فارس تا سواحل نيل و
از آن طرف نيمهمركزي و جنوبي قارة آمريكا، همه مناطقي بودند كه 80 سال اخير مورد
تهاجم ضدانساني سرمايهداري جهاني قرار گرفتهاند و همين تهاجم است كه تاريخ زندگي
ملتهاي زير سلطه رابه خون كشيده است. سرمايهداري ايدئولوژي ندارد. تنها محركي كه
چنين سيستمي را به حركت واميدارد، سود است و در راه همين هدف است كه هيچ حدّ و
مرزي نمي شناسد. تودههاي وسيع مردم رنجديده جهان را به يوغ بردگي و بندگي ميكشد و
منابع و ثروتهاي آنها را به يغما ميبرد و نيروهاي كار آنها را به خدمت خود و هدف
هاي سودطلبانهاش درميآورد. حتي فرهنگ، نواميس ملي و مقدسات اجتماعي را مورد تهاجم
قرار ميدهد. چرا كه در يك مرحله از دوران تسلط، ادامه تسلط بدون سلطة فرهنگي
امكانپذير نيست. بدينجهت است كه فرهنگ فاسد سرمايهداري به نام تمدن غربي به
مردم حقنه ميشود و درمجموع براي تحقق هدف ها يش، رژيمهاي دست نشانده خائني را بر
مردم مسلط ميكند كه با ترور و وحشت و بهراهانداختن ديكتاتوري ژنرالها يا
پادشاهان، منافع كثيف سودطلبانهاش را حفظ ميكنند. "نگودينديمها"، "وانتيوها"،
"پاتاگوسها" و "سوهارتوها" و "محمدرضاشاه" از همين نمونه دستنشاندگاني هستند كه
به پاسدراي منافع اربابان، به هر قيمتي كه شده باشد، گماشته شدهاند.
فرآيند بازگشت درآمد نفت به كشورهاي مصرفكنندة نفت
وقتي كه فقط به منافعي كه امپرياليسم از نفت ايران دارد، نگاه كنيم اهميت حفظ اين
موقعيت بيشتر روشن ميشود.
كل توليد نفت در سال 1971 كه بالغ بر 227 ميليون تن يعني به طور متوسط 510/539/4
بشكه در روز بوده است. كل درآمد نفت ما در اين سال عليرغم همة تبليغات دهن پركني
كه شده است، 16 ميليارد تومان بوده است. با يك حساب سرانگشتي، از هر تن نفت درحدود
10 دلار يعني هر بشكه حدود 3/1 دلار بهدست ما رسيده است. در حالي كه:
1ـ هر بشكه نفت در بازارهاي اروپا بيش از 14 دلار خريدار دارد، اگر حد بالاي مخارج
حمل و نقل و استخراج و مخارج متفرقه را 4 دلار بگيريم در هر روز نزديك به 5 ميليون
دلار يعني در سال بالغ بر 18250 ميليون دلار معادل 144 ميليارد تومان سود خالص نصيب
كارتلهاي نفتي و دولتهاي اروپايي ميشود. فيالمثل مطابق آمار رسمي (اطلاعات 19
بهمن 1350) آلمان فدرال هر سال بهعنوان ماليات و عوارض نفت، حدود 12 ميليارد مارك
يعني بالغ بر 8/28 ميليارد تومان دريافت ميكند. با توجه به اينكه درآمد نفت صرفاً
صرف خريد از كشورهاي اروپايي و آمريكايي ميشود، روشن است كه چگونه چنين
مالياتهايي بر گردة مردم فقير و زحمتكش ما و مردم ديگر كشورهاي عقبمانده فشار
وارد ميآورد.
2ـ با اين كه ارزش پول در مدت 20 سال اخير، تقريباً صددرصد تنزّل كرده، ولي قيمت
تعيين شده نفت در 1970 تازه 20 سنت هم كمتر از 1948 بوده است. اين نكته عليرغم
تبليغات رژيم نشاندهندة تسلط روزافزون امپرياليسم بر منابع حياتي ماست.
اتكاء به درآمد نفت, مطلوب سرمايهداري فزونطلب
3ـ اتكاء به نفت بهعنوان تنها پايه توليدي سيستم اقتصادي ايران كه خود مطلوب و
مطابق طرح جناحهاي مختلف سرمايهداري است، چه از جهت اجبار ما به ازدياد روزافزون
توليد نفت و چه از جهت خالي ماندن بازارهاي داخلي و پركردن آنها از صنايع خارجي،
زمينه اصلي وابستگي اقتصادي و سياسي ما را به سرمايهداري جهاني، تشكيل ميدهد. چرا
كه جريان رشد طبيعي اقتصاد ملي را به سوي برآوردن نيازهاي اقتصادي و از وابستگي به
قطب مسلط سوق ميدهد. نگاهي به ارقام و مواد صادراتي ما در سال 1349 روشنگر بسياري
از حقايق است:
صادرات غيرنفتي ما در سال گذشته حدود 2 ميليارد تومان بوده است. 500 ميليون تومان
از اين رقم را صادرات فرش تشكيل ميدهد، كه بزرگترين رقم صادرات ما بعد از نفت است
و 450 ميليون تومان آن را صادرات پنبه و صادرات مواد صنعتي 432 ميليون تومان و
موادمعدني 172 ميليون تومان بقيه را هم صادرات سنتي چون خشكبار و ريشههاي نباتي و
روده و پوست تشكيل ميدهد و واردات ما دوازده ميليارد تومان است، يعني دهميليارد
تومان كسري موازنه داريم، يعني هر ايراني در هر روز 11 ريال بابت كسري موازنه
ارزهاي خارجي ميپردازد.
سكوت گورستان يا امنيت؟!
واقعاً شرمآور است كه در نيمة دوم قرن بيستم، در عصري كه انسان به تسخير كرات
پرداخته است و در اعماق جهان به جستجوي جهانهاي ناشناخته است انسانهاي ديگري در
فضاي تاريك و غبارآلود و نمناك دخمههاي قاليبافي با دستان خونآلودشان دانهدانه
تارهاي حياتشان را به تارهاي قالي پيوند مي زنند. چرا كه سيستم پرداختهاي خارجي
هنگفت ناشي از واردات 12 ميليارديش را فقط بايد با توليد نفت جبران كند و ديگر
نبايد صنايع توليدي داشته باشد، ديگر نبايد از منابع و مواد خامش خودش استفاده كند،
ديگر نبايد نيروهاي كار در خدمت تكامل و ترقي همان اجتماع باشد بلكه بايد چنين
نيرويي در جهت احتياجات قطب مسلط به حركت درآيد. اگر آن دخترك خردسال كه با
پنجههاي ظريفش تارهاي قالي را به هم ميبافد، اگر آن كارگر خستهاي كه روزانه 14
ساعت درون معدن به كندن دل سخت سنگ مشغول است و به شديدترين وضعي استثمار ميشود،
تسلط رژيم استعماري است كه در زير ساية سرنيزه چنين سيستمظالمانهاي را به
تودههاي مردم زحمتكش تحميل كرده است كه ملت مجبور است بار هزينه دفاعي سرسام آوري
را بر دوشهاي ناتوان خود حمل كند. واقعاً دردآور است وقتي كه هزاران انسان
قحطيزدة سيستاني آواره صدهاكيلومتر دور از شهر و ديار خود را به اميد قطعه ناني طي
ميكنند و يا بچهها ي خود را به صحرا براي چرا ميفرستند، آن وقت 42% بودجه چنين
مملكتي صرف هزينههاي امنيتي و انتظامي بشود. مرگ بر اين امنيت. امنيتي كه سكوت
گورستان را به ياد ميآورد و شكنجههاي دژخيمان روم و ديكتاتوري فراعنه مصر را به
ياد مي آورد. مرگ بر اين نيروهاي انتظامي كه لولههاي تفنگ آمريكايياش را به سمت
ملت گرسنه و كارگران و دهقانان زحمتكش نشانه ميرود و مرگ بر چنين سيستمي كه بر سر
ناموس و شرف ملتي به بهاي اميال پست خود و اربابان خونخوارش معامله ميكند.
زاغهها و حصيرآبادهاي جنوب شهر تهران را ببينيد. جواديه و نازيآباد را ببينيد.
مردم فقير و گرسنهاي را كه در آن موج ميزنند، نگاه كنيد به مردمي كه اگر بيمار
شوند محكوماند پشت در بيمارستانها جان بكنند و اگر گرسنه باشند حتي حق ندارند از
زبالههاي شهرداري ارتزاق كنند. يك گزارش مستند در اطلاعات 20 بهمن ميگويد: آنها
(خبرنگاران) طي 7 ساعت انتظار به بيماراني برخورد كردند كه 5 روز تمام از ساعت 7
صبح تا دو بعدازظهر به انتظار معاينه پزشك ايستاده و متأسفانه توفيق نيافته بودند.
يا آدمهاي بدبختي را ديدند كه مدت يك ماه براي بستري كردن بيمار خود به همة وسايل
متشبث شدهاند ولي كمترين نتيجهاي نگرفتهاند... مقابل بيمارستان پهلوي، سينا،
اميراعلم و ساير بيمارستانهاي دولتي ايران همهچيز متوقف ميشود و ديگر شتابي در
كار نيست. بيماران در پيادهروها، خيابان ها، روي پلكان ها، در زير درخت ها به
انتظار ايستاده و نشسته اند. براي تخفيف آلام و رنجهاي انسان در آنجا شتابي ديده
نميشود و سرعتي بهچشم نميخورد. مرد سرطاني ساعتها انتظار ميكشد تا شايد غدة
سهمگين او در زير اشعة كبالت قرار گيرد و براي تسكين دردهاي خود نسخهاي بگيرد.
آژير بيجهت ضجه ميكشد. اينجا فرياد آژير شنيده نميشود. شيون و ضجه آژير هيچكس
را متأثر نميكند. اين گفتة ما نيست، گفته روزنامهاي است كه صاحبانش خود از
سرسپردگان به نام رژيم استعمارياند. در ايران براي هر 3300 نفر يك پزشك داريم در
صورتي كه در شوروي براي هر 160 نفر يك پزشك دارند. يعني يك ملت نسبت به همسايهاش
20 برابر فقيرتر، مريضتر و رنجورتر است.
ده سال از انقلاب به اصطلاح سفيد مي گذرد. اكنون نتايجش حتي در روزنامه هاي وابسته
استعماري هم به خوبي نشان داده شده است.
فساد سيستماتيك دربار؛ ريشة فسادهاي اجتماعي
اين ديگر بهخوبي روشن شده است كه رژيم به علت ماهيت و ذات ضدمردميش قادر به اصلاح
نابسامانيهاي وضع موجود نخواهد بود، چرا كه اصولاً ريشة همه اين دردها وجود چنين
سيستمي است...
به طرف ديگر شهر نگاه كنيد، قصرهاي باشكوه و عمارتهاي سر بهفلك كشيده با آخرين
دستگاههاي تهويه مطبوع و تزيينات، شهوترانيهاي خوكصفتاني كه از فرط سيري دارند
ميتركند و چون سگ هاري به گله اجتماع زدهاند. كابارههاي آنان، محافل شبانه آنها
يا دفترهاي كار آنها احتياج به زنان و دختراني دارد كه طعمة شهوترانيهاي آنها
شوند. آنها نهتنها دلالان سرمايهداري در غارت مردم هستند، بلكه خود عواملي هستند
در صدور فرهنگ استعماري، در صدور فساد و تباهي غرب به شرق در حاكميت فرهنگ استعماري
چرا كه همانطور كه گفتيم استعمار اقتصادي تا به حدي ميرسد كه ديگر بدون استعمار
فرهنگي نميتوان از آن جلوتر رفت. بدينجهت است كه مطبوعات ما، راديو و
تلويزيونهاي ما همگي تحت برنامههايي كه مجريان آنها در كانونهاي تعليماتي
امپرياليسم و صهيونيسم جهاني دوره ديدهاند، اداره ميشود. برنامههايي كه تاكنون
در اين جهت در ايران اجرا شده است، وحشتناك است. نگاهي به مجلات هفتگي و برنامههاي
تلويزيوني روشنگر عميق برنامهاي است كه در جهت فساد اخلاق جوانان ما و كشاندن زنان
و دختران ما به فحشا و دامنزدن و تهييج بيحد و حصر غرايز جنسي و شهوي و خلاصه
نابودكردن فرهنگ و اخلاق و نواميس ملي ما، چرا كه اگر ملتي فرهنگ اصيل اجتماعيش و
معيارهاي صحيح اخلاقيش، مورد تهاجم و آنگاه نابودي قرار گرفت، شخصيت ملي خود را در
مقابل مهاجم خواهد باخت.(3)
علل وابستگي سياسي, اقتصادي و فرهنگي
4 ـ كلاً در ازاي درآمد نفت، ارز در اختيار ما گذاشته نميشود بلكه اعتباري داده
ميشود كه به اندازة آن از محصولات صنعتي و نظامي غرب كالا وارد كنيم يا بازپرداخت
وامها و سود آنها را بپردازيم. بگذريم از اين كه از يك طرف نفت را تقريباً مفت مي
دهيم و محصولات مصرفي و كالاهاي آنها را به قيمت گزافي خريداري ميكنيم. اما خريد
سلاحهاي جنگي، تانكها و هليكوپترها و هواپيماهاي نظامي ساخت كارخانجات نظامي
آمريكا خود علتي مي شود براي اينكه نهتنها تمام درآمد به جيب سرمايهداران صنعتي
و نظامي غرب ريخته شود، بلكه همه ساله مقدار گزافي قرض با بهرههاي سرسام آور گرفته
ميشود تا تعادل پرداخت ها برقرار شود و اين مسير كه به طور تصاعدي حركت ميكند
همچنان وابستگي اقتصادي را نيز بهطور تصاعدي بالا مي برد. ارتش چندصدهزار نفري و
نيروهاي امنيتي و پليس كه خود حافظ منافع استعماري امپرياليسم آمريكا و سرمايهداري
اروپا، به ويژه منافع نفتي آنان در منطقهاند، نه تنها به بهاي مالياتهاي كمرشكن
ملت تغذيه ميشود، تعليمات ميبيند و تسليح ميشود تا در آخر تفنگش را به سمت سينه
ملت نشانه برود، بلكه سلاحهاي سنگين، تانكها، هليكوپترها و هواپيماهاي نظامي و
مخارج 10 هزار مستشار نظامي آمريكايي و اسراييلي كه وظيفه دارند ارتش را در جهت
سركوبي نيروهاي ملي و انقلابي در هر حركت احتمالي آينده سازمان دهند، كلاً قيد و
بندي بدست ملت گذاشته است كه كشور را روزبهروز به سمت بندگي اقتصادي و سياسي و
فرهنگي پيش ميبرد. فقط 4000 خانواده آلماني در ايران زندگي ميكنند كه براي هميشه
در ايران ماندگار شدهاند و حدود 5000 نفر متخصص غيرنظامي خارجي در ايران هستند،
حداقل حقوق پرداختي به اين افراد از حدود 70000 ريال كمتر نيست. سيميليون نفر
ستمكشيده اين بار و فشار را تحمل ميكنند.
در اين قسمت مختصراً ديديم كه تجاوز و تهاجم براي سرمايهداري امروز پايان و
انتهايي ندارد. هر روز چون غول گرسنهاي طعمه جديدتري ميطلبد و اين جهانخواري
ضرورتي است كه تضاد اصلي سرمايه داري آن را ايجاب مي كند. تضادي كه امروز از صحنه
كشوري به صحنه جهاني انتقال يافته، به صحنهاي كه در طرف مقابل آن تودههاي وسيع
مردم آسيا و آفريقا و آمريكاي لاتين قرار دارند كه ضرورتاً براي آزادي خود از قيد
هرگونه سلطهاي دست به سلاح بردهاند و چنين ضرورت متقابل است كه براي او نه راه
گريز ميگذارد و نه گزيري.
ب ـ هيچ رابطه جوانمردانهاي بين خلقها و امپرياليسم موجود نيست... از كجا شروع
كنيم؟ از كشتار وحشيانه يك ميليون انسان الجزايري به دست سربازان استعماري ارتش
فرانسه يا از بمباران بيرحمانة ملت قهرمان ويتنام، از كشتار هزاران هزار كودك و زن
ويتنامي، لائوسي و كامبوجي بگوييم يا خاطرة دردناك ماي لاي را به ياد آوريم؟ يا از
شكنجهگاههاي نوع آمريكايي و زندانهاي قفس ببر ويتنامجنوبي ذكر كنيم؟ قتل عام يك
ميليون انسان بيگناه در اندونزي به دست مزدوران امپرياليسم را به ياد آوريم يا از
كشتار وحشيانة ديرياسين بهدست صهيونيستها؟ از قتل عام 30 تير و 10 هزار كشته 15
خرداد(4) سخن بگوييم يا از شهداي سياهكل؟ از اعدامهاي دسته جمعي ياد كنيم يا از
شكنجههاي سازمان امنيت؟... از كدام يك بگوييم؟ همين قدر مي دانم كه 5/1 ميليارد
انسان رنجديده امروز در زير فشار سرنيزه مال و جان و ناموس و شرفشان مورد تهاجم و
غارت امپرياليسم قرار گرفته است. هيچ صلح و دوستي بين تودههاي مردم ستمديده جهان و
امپرياليسم موجود نيست. چون اصولاً اين تجاوزكاران سرمايهداري بودند كه اول بار به
ملل رنجديده عالم اعلان جنگ دادند. اگر امروز تودههاي مردم دست به اسلحه ميبرند،
اگر امروز با چنگ و دندان در مقابل تجاوزگر ميايستند، به دنبال درك اين نكته است
كه در جريان يك جنگ عادلانه عليه جنگ ظالمانه است كه ميتوانند به استقلال و شرف
ملي خود دست يابند.
عصر آگاهي تودهها
ج ـ امپرياليسم ضربه پذير است: اين قانون خلقت و مشي آفرينش است كه نيروهاي كهنه
محكوم به نابودي و نيروهاي نو شايسته زندگي و رشد و تكاملند به همين ترتيب قوانين
اجتماعي نيز از قوانين طبيعي جدا نيستند. امپرياليسم كه خود ذاتاً به علت عوامل به
انحطاط كشاننده درونيش، محكوم به نابودي است امروزه در صحنة بينالمللي با خشم و
مقاومت و تهاجم تودههاي مردم آزاديخواهي روبهرو شده است كه براي آزادي خود دست به
سلاح بردهاند. مبارزات افتخارآميز خلق قهرمان ويتنام، الجزاير، چين و فلسطين عليه
امپرياليسم و صهيونيسم جهاني در رأس آن ايالات متحده و ضرباتي كه بر اين گرگ پير در
صحنه نبرد جهاني وارد آمده عليرغم همه قربانيهايي كه اين ملت ها دادهاند، اين
بشارت تاريخ را كه امپرياليسم و كليه مرتجعين محكوم به نابودي هستند و اين خلقها
هستند كه حاكم بر سرنوشتشان خواهند شد، براي انسان عصرما، انساني كه در عصر كيفر
آگاهي توده ها زندگي ميكنند به ارمغان آورده است:
"وَعَدَالله الذين آمنوا مِنْكُم و عَمِلواالصالحات لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الارض
كما اسْتَخْلَفَ الذين مِن قَبْلِهِمْ وَلْيُمَكِنَنَ لَهُمْ دينَهُمُ الذي ارْتَضي
لَهُمْ وَ لِيُبَدِلَنَّهُم مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمناً وَ نُريدُ اَنَّ نمُنَّ
عَلَي الَذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الارْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ
الْوارِثينَ." (نور: 54 و قصص: 4)
در گذشته نيز چه بسيار تمدنها و قدرتها بودند كه چون در مقابل تكامل ايستادند، در
زير چرخهاي عظيم حركت تكاملي جهان نابود شدند.
"اَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُكَ بِعادٍ اِرَمَ ذاتِ الْعِمادٍ اَلّتي لَمْ
يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلادٍ وَ ثَموُدالذينَ جابُوا الصَخْرَ بِالْوادٍ وَ
فِرعوُنَ ذِي الاوتاد فَصَبّ عَلَيْهِم رَبُّكَ سَوطَ عَذاب اِنَّ رَبّكَ
لَبِالْمِرصاد" (فجر: 14ـ 5)
امروزه وقتي به ويتنام، چين و الجزاير و يا به فلسطين نگاه ميكنيم ميبينيم اين
قانون چگونه تحقق يافته است. خلقي كه "ديِن بيِن فو" ميآفريند و پوزة سرمايهداري
آمريكا را در جنوب شرقي آسيا به خاك ميمالد، خلقي كه ديكتاتوري چيانكايچك و
باتيستا، نمايندگان امپرياليسم آمريكا را به نابودي ميكشاند و خلقي كه طي 7 سال
مبارزه خونين با يك ميليون كشته آزادي و استقلال خود را بدست ميآورد، يعني
امپراطوري فرانسه را به خاك مي كشاند و مردمي كه نبرد كرامه را به پيروزي
ميرسانند، خلقي كه نهضت ظفّار را به وجود مي آورد و نيروهاي عظيم استعماري منطقه
خليج را به وحشت مياندازد. تحقق چنين پيروزي هايي در گوشه وكنار جهان نويد تحقق
كامل بشارت تاريخ را براي همه رنجبران جهان به همراه دارد.
دانستيم كه شناخت علمي و مستمر دشمن و خود در چهارچوب شرايط ميهني خاص خودمان بود
كه ميتوانست راهگشاي بن بست مبارزه در ايران باشد. از درون چنين تجزيه و تحليلي
است كه نتيجه ميگيريم:
1_ تضاد اصلي جامعه ما عبارت است از تضاد بين منافع تودههاي وسيع مردم محروم از يك
طرف و از طرف ديگر منافع سرمايهداري كمپرادور (دلال صنعت) به عنوان عاملي كه منافع
امپرياليسم جهاني و در رأس آن آمريكا را برميآورد.
2_ امپرياليسم جهاني به عنوان يك سيستم واحد، دشمن مشترك توده هاي استثمارشده جهان
است.
3_ تنها راه مبارزه عليه سلطه امپرياليسم و حاكميت سرمايهداري كمپرادور عبارت است
از مبارزة مسلحانة توده اي.
بنابراين اين بسيار نادرست است كه جهتگيري گروههاي انقلابي مبارز موجود را به سمت
مبارزة مسلحانه به عنوان تنها راه پيروزي ناشي از ضرورت عميق اجتماعي ندانيم و
بسيار ناجوانمردانه است كه چنين سمتگيري را ناشي از احساسات و عواطف تصور كنيم...
.
"مجاهدين خلق" نيز به عنوان جزيي از جنبش ضداستعماري و ضدامپرياليستي ايران در اين
مرحله تاريخي با پذيرش ايدئولوژي انقلابي اسلام به مسؤوليت خود از ديدگاه جبر تاريخ
و در مدار بالاتري از ديدگاه ايدئولوژي اسلام و وظايفي كه آفرينش به عهده انسان
آگاه گذاشته است به خوبي آشنا است.
"اِنّا عَرَضْنَاالامانه عَلَي السَّمواتِ وَ الارْضَ وَ الْجِبالَ فَاَبينَ اَنْ
يحملنها واشفقنَ مِنها وَ حَمَلَها الانسان اِنَهُ كانَ ظلُوماً جَهُولاً" (احزاب:
72)
تكامل؛ قانون حاكم بر طبيعت و تاريخ
ما به حركت جهت دار تاريخ و هدف دار بودن آفرينش و به قانون تكامل به عنوان
عامترين قانون حاكم بر طبيعت و اجتماعات ايمان داريم.
"اَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي اَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللهُ السَّمواتِ وَ الارْضَ
وَ ما بَيْنَهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَ اجَل مُسَميً وَ اِنَّ كَثيراً مِنَ الناسِ
بِلِقاءِ رَبِهِمْ لَكافِروُنَ ـ اَوَلَمْ يَسيرُوا فِي الارْضِ فَيَنْظُروُا
كَيْفَ كانَ عاقِبَهُ الَذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا اَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَه وَ
اثارُوا الارْضَ وَ عَمَروُها اَكْثرَ مِمّا عَمَروُها..." (روم: 9ـ 8)
"وَ ما خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الارْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ" (انبيا: 16)
آسمان ها و زمين و آنچه در آن است بدون هدف نيافريديم.
ما معتقديم موضعگيري انسان بهعنوان جزيي از اين هستي در مقابل قانون تكامل، داراي
اصالت است. چرا كه معتقديم كه ويژگي انسان در اختيار و اراده اوست و اين اوست كه در
مقابل نداي آفرينش كه او را به سمت خود ميخواند، آزاد است كه هر پاسخي بدهد:
"يا اَيُّهًاالَذينَ آمُنوا لا تَخُونُواالله وَالرّسُول وَ تَخوُنوا اَماناتِكُمْ
و َ اَنْتُم تَعْلَمُونَ (انفال: 27) وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدوُااللهَ مِنْ قَبْلُ
لا يُوَلّونَ الادْبارَ وَ كانَ عَهْدَاللهِ مسؤولاً" (احزاب: 16)
انسان آگاه امروز همان ادامهدهندة راه انبياست. آن ها مبشّر آزادي انسانهاي محروم
از قيد و بندهاي ارتجاعي و بندگي ديكتاتورهاي زمان (طاغوت) بوده اند.
"اِنّي لَكُمْ رَسُولٌ اَمين ـ فَاتَّقُوااللهَ وَ اَطيعُون ـ ... ـ وَلا تُطيعُوا
اَمْرَالْمُسْرِفينَ الَذينَ يُفْسِدوُنَ فِي الارْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ" (سوره
شعراء آيه 143 به بعد)
و در مقابل آنان مسرفين و كامرانان بوده اند (به تعبير قرآن) كه ايستادگي مي كردند
و آنها را سرزنش ميكردند كه جز مردم تهيدست و طبقات پايين اجتماع و به تعبير
خودشان "فرومايگان"، پشتيباني و ياوري ندارند.
"فَقالَ الْمَلأ الَذينَ كفرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَريكَ اِلا بَشَراً مِثْلُنا وَ
ما نَريكَ اِتّبَعَكَ اِلاّ الذينَ هُمْ اَراذِلُنا باديَ الرَأيِ وَ ما نَري
لَكُمْ عَلَيْنا مِن فَضْل بَل نَظُنّكُمْ كاذِبينَ" (هود: 27) پس صاحبان زور و زر
يعني كساني كه در ميان آن قوم نسبت به حقايق خصومت ميورزيدند، گفتند كه (اي نوح)
اولاً كه بشري نظير ما هستي و ديگر اين كه جز عدهاي بي سروپا و بي چيز تو را پيروي
نميكنند بنابراين نه تنها هيچ برتري بر ما نداري، بلكه ما حتي فكر ميكنيم تو
دروغگويي بيش نيستي.
"فَاتّقوُااللهَ وَ اَطيعوُنِ قالوُا اَنُؤمِنُ لَكَ وَاَتّبَعَكَ الارْذَلُونَ"
(شعراء: 109ـ110) اگر در آن دوران پيمبران اين رسالت را برعهده داشتند، امروز هر
انسان آگاهي چنين رسالتي برعهدهاش واگذار شده است.
"وَ كَذالِكَ جَعَلْناكُمْ اُمّه وَسَطاً لِتُكوُنُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ وَ
يَكُونُ الرّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً" (بقره: 143) و چنين بود كه شما را به صورت
ملتي متعادل هدايت كرديم تا شاهد و نمونهاي بر مردم ديگر باشيد و پيامبر نيز براي
شما شاهد و نمونهاي است. چرا كه در دوراني كه در اذهان مردم شعور به حق و قانون و
عدل و مسئوليت نسبت به آنها، چنان كه بايد نبود و انگيزندگي نداشت و بيدار و فعال
نبود، اين ربوبيت گاهگاه و پس از انذار پيمبران از كمينگاه طبيعت رخ مينمود و چون
مردم قابل ملاحظهاي در شناخت حقوق و حدود پيش رفتند و احساس مسؤوليت در وجدان آنها
بيدار شد و انسان خود سازنده و تسخيركننده قسمتي از قواي طبيعت گرديد، قدرت ربوبي
نيز همگام تكامل كمينگاه بالاتري يافت كه آن وجدان حساس و بيدار آنها است. همان كه
گاهگاه چهره آرام و مهربان خلقت را برميگرداند و خشمگين و طوفاني ميگرداند. يا
از ضمير آرام حساس مردان اصلاح طلب و پاك سرشت، قهرمانان ميسازد تا چون نسيم به
وزش در آيند و چون آتشفشان بجوشند و چون رعد بخروشند و سيل راه بيندازند تا زمين و
فضا را پاك كنند و سرهاي جباران را به زير آورند و موانع را بردارند و راه خير و
صلاح و رشد را باز كنند و بندها را بگشايند در ميان همان شب ديجور طغيان كه
استعدادها خفته و پوشيده ميشود، دلهايي ميتپد و نالههايي از رنج و آرزو و اميد
و حرمان بلند است. همه اينها مقدمات و وسايل بروز ربوبيت و قهر و رحمت آن است، تا
نفوس را با هم آشنا و همدرد سازد و ارواحي كه از بدنها جدا شدهاند در افق اعلاء
بههم بپيوندند و از ناله هاي نهاني و آهسته، فرياد و آتش برآيد و از قطرات خوني كه
در راه خير و حق ريختهشده نهرهاي حيات جاري شده و از اشكهايي كه بر دامن زمين
ريخته، شكوفههاي زندگي برويد. چنانكه از درون ظلمت فجر رخ مينمايد و در پي سوز
زمستان نسيم بهاري ميوزد و پس از خفتگي و پژمردگي بوتهها، سبزهها شكوفان
ميشوند. "اِنَّ رَبّكَ لَبِالْمِرصاد". همين ربوبيت مضاف است كه به فرمان رب مطلق،
در سر فصلهاي تاريخ انسان از كمينگاه ضمير پيمبران و پيروان شايسته آنان سر برآورد
و مردان شكستناپذيري چون ابراهيم و... برانگيخت و قوايي از طبيعت را به اراده آنها
درآورد تا مردم را از فرمانبري غير خدا برهانند و گردنكشان را از ميان بردارند.
همين ربوبيت در آغاز فصل نهايي كه سرفصل كمال عقلي و وجداني انسان است از ضمير و
وجدان پيامبر آخرين به صورت آيات حكمت نمايان گرديد تا عقول و نفوس پاك را با ايمان
و تقوا نيرو بخشد و به خدمت به خلق و اشاعه عدل و از ميان برداشتن شرك و طغيان،
وادارد. ربوبيتي كه از ميان سنگستان و مردم سنگدل و ستم پيشه عرب و دنياي پر از
فساد و طغيان و در ميان آه و ناله مردم و تودههاي بيپناه، در قلب و چهره و رفتار
و زبان محمد(ص) تجلّي كرد... هم سايه رحمت و شعاع پرورش و هم تازيانه و صاعقة عذابي
بود چون عداب عاد و ثمود كه سنگرها و تكيه گاههاي ظلم وفشار را در هم ريخت. نه فقط
در سرزمين محدودي مانند سرزمين عاد و ثمود، بلكه تا هر جا كه بانگ تكبير و تلاوت
آياتش پيش رفت و پيش برود و تا آنجا كه پيروانش مانند رهبر خود تازيانه عذاب بر سر
ستمكاران و همدرد و همدم دردمندان و مشتري بازار ناكامان باشند و هر چه دارند با
اخلاص در اين راه بدهند (نقل از تفسير فجر از پرتوي از قرآن). و ما مصمم هستيم كه
به ندايي كه ما را به خود ميخواند، ندايي كه از درون وجدانمان، از درون اجتماعمان،
از درون حركت تكاملي جهان ميشنويم، پاسخ مثبت گوييم:
"وَ ما لَكُمْ لا تُقاتلُونَ في سَبيلِ الله وَالْمُسْتَضْعَفينَ مِن الرِجالِ وَ
الْنِساءِ وَالْولِدانِ الذينَ يَقُولُونَ رَبّنا اَخْرِجْنا مِن هذهِ الْقَرْيهِ
الظّالِمِ اَهْلها وَاجَعَل لَنا مِن لَدُنْكَ وَليّاً وَاجْعَلْ لَنا مِن لَدُنْكَ
نَصيراً" (نساء: 75)
نداي خدا, نداي تاريخ
اين همان ندايي است كه موسي را به درخت آتش خواند و ابراهيم را در مقابل نمرود
برانگيخت. به گوش حبيبابن مظاهر و مسلم ابن عقيل رسيد. آتش به جان زهير ابن قين و
حربن رياحي زد. اين همان ندايي است كه حسينابنعلي(ع) آن انقلابي بزرگ تاريخ را از
مدينه به مكّه كشاند، اما شب عرفه را در مكه به صبح نميرساند تا به كربلا يعني آن
كعبة حقيقياش بپيوندد. اين همان ندايي است كه همة انقلابيون تاريخ شنيدند و چه
نيكو به آن پاسخ دادند. اين ندا، نداي خداست، نداي آفرينش و نداي تاريخ است كه ما
را به خود ميخواند.
"يا اَيُهاالذينَ آمُنوا اِسْتَجيبوُا لِلّه وَ لِلْرَّسولِ اِذا دَعاكُمْ لِما
يُحييكُمْ وَاعْلَموا اِنَّ اللهَ يَحولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ اِنَّهُ
اِلَيْهِ تُحْشَرُونَ" (انفال: 24)
سازمان مجاهدين خلق ايران با پذيرش ايدئولوژي شهادت, وظيفه خود ميداند كه در نوك
پيكان مبارزة مسلحانه ضدامپرياليستي، راهگشاي خلق بهسمت جامعهاي توحيدي، آزاد،
بيطبقات باشد و به خوبي ميداند راه طولاني پرپيچ و خم و دشواري در پيش خواهد
داشت. ما پذيرفتهايم كه تنها با فداكردن جان خود ميتوانيم در اين راه قدم
برداريم. ما دانستهايم كه نهضت، قربانيهاي زيادي ميطلبد و خود ما آمادهايم كه
از اولين قربانيان آن باشيم. خلق تاكنون فرزندان رشيدي در دامن خود پرورانده است:
فرزندان رشيد خلق
ما ديروز ستارخانها، كوچكخانها، مصدقها، نوّابها و روزبهها داشتيم، امروز در
سطح وسيع تري پويانها، صفاييها، رضاييها، كتيراييها و ترگلها را داريم. امروز
چه بسيار انقلابيوني هستند كه به دست عناصر خونخوار رژيم، در دادگاههاي در بسته
محكوم و مخفيانه اعدام ميشوند. پنج مرد دلير همايون كتيرايي، ناصر كريمي، هوشنگ
ترگل، بهرام طاهرزاده و ناصر مدني، از اعضاي گروه آرمان خلق در مهرماه اعدام شدند.
بهروز دهقاني در زير شكنجه كشته شد. در يك سال اخير بيش از 60 نفر از اعضاي
سازمانهاي انقلابي بدست دژخيمان سازمان امنيت، پليس و يا به حكم دادگاه هاي
فرمايشي نظامي كشته شدهاند و بيش از 1500تن در زندانها و يا در زير شكنجههاي
خونين سازمان امنيت قرار گرفته اند. خلق قهرمان ما از دادن اين قربانيها بيمي
ندارد، چرا كه از هر قطره خوني كه ريخته شود در دامان مادر خلق، لاله سرخي خواهد
روييد.
برادران! اي تودههاي خلق ما، اگر امروز برادران و فرزندان شما بدست دست نشاندگان
امپرياليسم و در رأس آن امپرياليسم آمريكا, در زير رگبار گلولهها جان ميسپارند،
اگر هزاران فرزند انقلابي خلق در زير شلاقهاي رژيم استعماري به فرياد درآمدهاند،
يا زندانها انباشته از جوانان انقلابي شده است، اگر شرايط موجود بسيار غمافزاست،
اما ما به شما نويد ميدهيم ما به شما طلوع فجر را در شب تاري مژده ميدهيم، ما
طلوع صبح را ميبينيم، ما دماغه كشتي پيروزي را در افق اقيانوس تودهها ميبينيم،
ما پيروزي خلق را ميبينيم، ما پيروزي توحيد را ميبينيم...
"اليس الصبح بقريب"
آيا صبح نزديك نيست؟!
(هود: 81)
پينوشتها:
1ـ نهضتملي از سال 1328 شروع شد و پس از كودتاي 28 مرداد 1332 نهضت مقاومت ملي شكل
گرفت و بعدها در سالهاي 1339 تا 1342 جبههملي دوم و نهضتآزادي ايران فعاليت
ميكردند.
2ـ از آنجا كه تودههاي ايران, منطقه و جهان به يك هويت كيفي و كمّي تبديل شدهاند,
لذا در شرايط كنوني راهبرد ديگري هم هست كه در چشمانداز ايران مطرح شده است و آن
اينكه, رابطة "يا نبرد يا اسارت" به "نه نبرد و نه اسارت" بلكه "مشاركت تودهها"
تبديل ميشود. بهخصوص كه اربابان "نفت و اسلحه و سركوب" آن هم به شيوة جنگ
الكترونيك شعار "يا نبرد يا اسارت" را ميدهند.
3ـ ناصر صادق و ياران وي عامل اصلي ناهنجاريهاي فرهنگي ـ اجتماعي را فساد
سيستماتيك حمايتشده از جانب دربار و نيروهاي وابسته به آن ميدانستند.
4ـ اين ارقام صحيح نيست, ولي ارقامي بود كه بر سر زبانها بود.
* عنوانها و پينوشتها از چشمانداز ايران است.
*
سوتيترها:
نقطهعطفي كه شورش 15 خرداد در نحوه تفكر و ارزيابي نيروهاي ضدامپرياليستي نسبت به
خود و دشمن بهوجود آورد، چشم انداز جديدي در مقابل مبارزين قرار داد
جمعبندي مبارزات گذشته از صدر مشروطيت تا نهضت جنگل و نهضت هاي ضداستعماري محلي
(آذربايجان، شمال، جنوب) و آن گاه حوادث مربوط به نهضت ملي كردن نفت و مبارزات نهضت
مقاومت ملي مربوط به سالهاي 28 تا 41 و قيام 15 خرداد، همگي نشان ميداد كه بدون
شناخت علمي از شرايط نميتوان به خطمشي صحيحي از مبارزه در ايران رسيد
اتكاء به نفت بهعنوان تنها پايه توليدي سيستم اقتصادي ايران كه خود مطلوب و مطابق
طرح جناحهاي مختلف سرمايهداري است، چه از جهت اجبار ما به ازدياد روزافزون توليد
نفت و چه از جهت خالي ماندن بازارهاي داخلي و پركردن آنها از صنايع خارجي، زمينه
اصلي وابستگي اقتصادي و سياسي ما را به سرمايهداري جهاني، تشكيل ميدهد
واقعاً دردآور است وقتي كه هزاران انسان قحطيزدة سيستاني آواره صدهاكيلومتر دور از
شهر و ديار خود را به اميد قطعه ناني طي ميكنند و يا بچهها ي خود را به صحرا براي
چرا ميفرستند، آنوقت 42درصد بودجه چنين مملكتي صرف هزينههاي امنيتي و انتظامي
بشود
كلاً در ازاي درآمد نفت، ارز در اختيار ما گذاشته نميشود بلكه اعتباري داده ميشود
كه به اندازة آن از محصولات صنعتي و نظامي غرب كالا وارد كنيم يا بازپرداخت وامها
و سود آنها را بپردازيم. بگذريم از اين كه از يك طرف نفت را تقريباً مفت مي دهيم و
محصولات مصرفي و كالاهاي آنها را به قيمت گزافي خريداري ميكنيم
شناخت علمي و مستمر دشمن و خود در چهارچوب شرايط ميهني خاص خودمان بود كه ميتوانست
راهگشاي بن بست مبارزه در ايران باشد
ما معتقديم موضعگيري انسان بهعنوان جزيي از اين هستي در مقابل قانون تكامل، داراي
اصالت است. چرا كه معتقديم كه ويژگي انسان در اختيار و اراده اوست و اين اوست كه در
مقابل نداي آفرينش كه او را به سمت خود ميخواند، آزاد است كه هر پاسخي بدهد
ما مصمم هستيم كه به ندايي كه ما را به خود ميخواند، ندايي كه از درون وجدانمان،
از درون اجتماعمان، از درون حركت تكاملي جهان ميشنويم، پاسخ مثبت گوييم