اهميت راهبردي ايران در منطقه و جهان
در شمارههاي 14 و 15 نشريه, دو بخش از دفاعيات مجاهد شهيد ناصرصادق در
بيدادگاه ستمشاهي (سال 1350) از نظرتان گذشت. در اين شماره, بخش سوم اين دادنامة
سياسي ـ ايدئولوژيك و كارشناسانه خدمتتان ارائه ميشود. همراه با پيگيري دفاعيات
اين مجاهد گرانقدر, خواهشمنديم مقدمهاي كه در دو شمارة اخير آمده, مدنظر قرار
دهيد.
قبلاً گفتيم كه ايران در هر طرح جهاني يا منطقهاي, يك نقطة استراتژيك به شمار مي
رود، براي درك اين مفهوم بايد به نكات زير توجه كرد:
الف ـ ايران از جنوب به سواحل آبهاي گرم و نفتخيز درياي عمان و خليج فارس منتهي
ميشود. امنيت اين سواحل و تأثيري كه در كنترل منطقة بزرگ يعني خليج و فلات قاره
دارد, نهتنها باعث ميشود هر حركتي كه در اين طرف ايجاد ميشود تأثيرات عميقي در
منطقه بحراني خليج از نظر تشديد موج ناسيوناليسم ضداستعماري عرب ايجاد كند، بلكه
موضع مناسبي را كه امپرياليسم براي سركوبي نهضتهاي آزاديخواهانه و رشديابندة منطقة
حياتي و نفتخيز جنوب اشغال كرده است, از دست بدهد.
از مانورهاي سياسي امپرياليسم و فعل و انفعالاتي چون استقلال بحرين, فدراسيون
اميرنشينها، كنترل تنگة هرمز ـ بزرگترين گلوگاه حمل نفت ـ قرارداد استخراج نفت
فلات قاره بين كشورهاي منطقه، تقويت نيروي دريايي ايران و وجود پايگاه هاي نظامي در
امارات, همگي بر پاية دو تضاد عمده در منطقه استوار است. اين تضاد ها عبارتند از:
1ـ تضاد بين سرمايه داري آمريكا و انگليس؛ ريشة اين تضاد, تصادم منافع آمريكا و
انگليس در بهرهبرداري از منابع عظيم نفتي و نفوذ در بازارهاي بكر اقتصادي منطقه
است. تضادهاي داخلي كشورهاي منطقه هم از قبيل عدم توافق بين ايران و كويت بر سر نفت
فلات قاره يا اختلاف نظرهايي در مورد فدراسيون خليجفارس، استقلال بحرين كه عاقبت
منجر به جايگزيني نفوذ آمريكا به جاي انگليس شد تا از منابع سرشار نفتي آن واقع در
آن قسمت از فلات قاره كه در منطقه جغرافيايي بحرين بود، عليرغم تبليغاتي كه مبني
بر نفتخيز نبودن بحرين ميشد استفاده كند. اختلاف بر سر تخلية نيروهاي انگليسي و
جايگزيني بهوسيلة نيروهاي ضربتي ايران و يا نفوذ اقتصادي ـ سياسي كويت يا عربستان
در مقابل ايران, كلاً انعكاسي است از اين تضاد داخلي.
2ـ تضاد بين امپرياليسم جهاني و خلق عصيانزدة منطقه؛ بالارفتن آگاهي سياسي مردم
منطقه و تأثير عظيمي كه جنبشهاي ملّي ضداستعماري در منطقه داشته, مجموعاً جناح هاي
مختلف امپرياليسم را واداشته كه متحداً در مقابل حركت انقلابزاي تودهها تدابير
فوري بينديشند. تقويت نيروهاي ضربتي ايران در خليج و توافق بر سر جزاير تنب و
ابوموسي كه از نظر نظامي قابل اهميت است و كلاً سپردن امنيت منطقه بهدست كشورهاي
ارتجاعي و وابسته كه با چماق همين حكومتهاي دستنشانده, نهضتهاي ضداستعماري منطقه
كوبيده شود. در حقيقت اين همان سياست آسيايي نيكسون است كه در ويتنام هم به صورت
ويتنامي كردن جنگ درميآيد.
ب ـ از شمال با روسيه ـ اولين كشور سوسياليستي جهان ـ كيلومترها مرز داريم، اين
مرزها روزگاري مهمترين سدهاي دفاعي بلوك غرب به شمار ميرفت؛ البته اكنون به عللي
كه مهمترين آنها سياست جديد شوروي نسبت به كشورهاي عقب مانده است, اهميت كمتري
پيدا كرده و به جاي آن به مرزهاي جنوبي توجه خيلي زيادتري شده است.
ج ـ از شرق و غرب با چهار كشور پاكستان، افغانستان، عراق و تركيه در تماس هستيم. هر
تحولي كه در ايران روي دهد نه تنها تأثير عظيمي بر كشورهاي هم مرز ما به وجود خواهد
آورد كه منجر به سست شدن تسلط استعماري امپرياليسم خواهد شد, بلكه كلاً تعادل
نيروها را به نفع توده مردم در اين نيمة ديگر آسيا ـ همان طور كه مقاومت مردم
ويتنام در نيمه ديگر آسيا به وجود آورد ـ به هم خواهد زد.
د ـ موج ناسيوناليستي ضداستعماري عرب در چند سال اخير و تأثير عظيم نهضت مقاومت
مردم قهرمان فلسطين عليه سلطة ددمنشانة صهيونيسم و امپرياليسم جهاني از جنوب ايران،
وقتي كه با موج تفكرات سوسياليستي و انديشههاي نوين مبارزاتي از شمال كه حاصل آن
پيروزي مبارزات تودهاي خلق شوروي در انقلاب اكتبر 1917 و بعد پيروزي كبير خلق چين
عليه استعمار جهاني و آنگاه مبارزات و پيروزيهاي قهرمانانة خلق ويتنام، لائوس و
كامبوج عليه امپرياليسم خونآشام آمريكا بود، در ايران پيوند ميخورد، به نظر
طراحان امنيت منافع امپرياليستي، ايران را به كانون بالقوة مبارزات ضدامپرياليستي
در منطقه تبديل خواهد كرد. به همين جهت است كه لزوم حفظ ثبات و آرامش از راه تحميق
مردم به وسيلة دروغهاي نامحدود و تبليغات توخالي و ايجاد رفرم هايي كه انگيزة
مبارزه را از توده زحمتكش ايران سلب كرده و آگاهي انقلابي مردم را خنثي ميكند, فقط
براي حفظ منافع وسيع امپرياليسم نبود، بلكه اهميت نقش ايران را در منطقه بنا به
دلايلي كه شمرديم, ايجاب ميكرد كه قبلاً زمينه هاي تحول انقلابي را تا آنجا كه
بتوانند از بين ببرند و ايران به عنوان كشور نمونهاي در منطقه كه به اصطلاح جزيرة
ثبات و آرامش نام ميگيرد, به كشورهاي ديگر منطقه معرفي شود. تدابيري كه براي اين
هدف در ايران طرح ميشد, به طوركلي ميتوانست در كشورهاي ديگر منطقه مانند پاكستان
و تركيه تكرار شود. البته لازم به يادآوري است كه چنين نقشي را قبلاً به عهده
هندوستان گذارده بودند كه در مقابل تحولات انقلابي و پيشرفت هاي همه جانبة چين
تودهاي، نمونه تجويزشدهاي از طرف سرمايه داري جهاني باشد براي كشورهاي ديگر منطقه
تا در مقابل راهي كه چين پيموده راه ديگري هم نشان داده باشند. اما شكست مفتضحانة
برنامههاي اقتصادي و فقر و گرسنگي كه نزديك به 400 ميليون از افراد آن را به
شديدترين وضعي تهديد ميكند ـ كه البته خود نتيجه قهري استثمار شديد موجود در جامعه
هند است ـ در مقابل پيروزي خلق چين كه با تكيه بر انقلاب مسلحانه، آزادي سياسي و
اقتصادي را بهدست آورد، عدم توانايي امپرياليسم را در حل مسئلة عقبماندگي به خوبي
نشان داد؛ در حالي كه در چين نه تنها گرسنگي و فقر 800 ميليون مردم كه محصول
استعمار 300 سالة غرب بود حل شد، بلكه چين توانست به سرعت بندهاي سياسي و فرهنگي
عقب ماندگي را پاره كرده و هرگونه استثمار و ظلم و اختلاف طبقاتي را از بين ببرد و
جامعهاي با روابط عادلانه و انساني بر پا كند كه انسان واقعي عصر ما بتواند جاي
حقيقي خود را در آن باز يابد.
برنامة اصلاحاتي ششم بهمن نيز از مجموعه هدف هاي استراتژيك امپرياليسم در منطقه بود
كه در سال 41 اعلام شد. استخوانبندي اين برنامه كه شش ماده داشت, در مورد تقسيم
زمين هاي مالكين بين زارعين بود. چنين برنامهاي قبلاً هم بهوسيله سرمايهداران
آمريكايي در آمريكاي لاتين تجويز شده بود. حتي در بعضي موارد اين برنامه توانسته
بود نتايج كوتاهمدتي در به تأخيرانداختن شرايط انقلابي فراهم كند.
ماهيت اصلي تحولات روستايي و هدف هاي عمده آن
ما در اينجا بر آن نيستيم كه به تحليل اين برنامهها كه اكنون به شكست كامل
انجاميده، بپردازيم. چرا كه علت وجودي چنين برنامههايي كه عبارت است از تأمين
حداكثر منافع امپرياليسم، كاملاً روشن است. خصوصاً اين كه عوامل مهم ديگري در نظر
سرمايه داري خارجي، طرح اين برنامه ها را تأكيد ميكرد. اين عوامل عبارت بودند از:
1ـ رشد بورژوازي كمپرادور كه همراه با بالارفتن توليد محصولات مصرفي بود، ايجاب
ميكرد روابط توليدي حاكم را كه براساس فئوداليزم استوار بود تغيير دهد.
2ـ به علت شكل روابط توليدي حاكم كه منجر به عدم قدرت خريد اكثريت عظيم دهقانان كه
80% اهالي اين مملكت را تشكيل ميدادند و همچنين فقدان لوازم مساعد ديگر براي اين
امر، چون ارتباط بين شهر و ده و غيره. نتيجتاً دورماندن اين اكثريت از حوزة بازار
مصرف, ايجاب ميكرد كه با تغيير روابط حاكم, آنها را اجباراً در زمرة مصرفكنندگان
كالاهاي سرمايهداري كمپرادور كه اينك به جاي بزرگ مالكين قديم، بر رئوس و مواضع
قدرت نشسته اند، در بيايند و بدين ترتيب سود كلاني از كانال سرمايه داري دلال صنعت
داخلي به جيب اربابان خارجياش فروريخت.
نتايج اصلاحات ارضي
در اينجا فقط به نتايج طرحي كه به نام اصلاحات ارضي معروف شده اشاره ميكنم:
1ـ با شرايطي كه براي تقسيم زمين و پرداختن پول زمين و نحوه آن به مالكين تعيين
شده، دهقانان فقير و بيچيز كه اكثريت دهقانان را تشكيل مي دادند، يا نتوانستند
زمين بگيرند و يا اگر گرفتند بعداً در قبال پرداختن قرض هايشان ـ كه البته ربح
كلاني هم بر آن اضافه شد ـ به بانك هاي كشاورزي يا به رباخواران محلي آن چنان تحت
فشار قرار گرفتند كه يا به بهاي كمتري زمينهايشان را به خرده مالكين فروخته و يا
از طرف بانكها و رباخواران ضبط شد و يا عدهاي از آنها حتي زن و بچه را گذاشتند و
فرار كردند و مجموعة اين افراد كه اكنون به نام "خوشنشين" معروفاند, براي قوت
لايموت خود از اين ده به آن ده, پيش اين زمين دار يا آن زمين دار، در سختترين
شرايط كار به مزدوري بپردازند. درواقع حتي كاري كه آنها ميكنند مزدوري نيست، بلكه
نوعي بردگي است, چرا كه مجبورند ماهيانه يا ساليانه خود را در معرض اجاره قرار
دهند. اين قشر كه تقريباً 60% روستاييان ايران را تشكيل ميدهند، به علت برخوردهاي
زياد و ارتباط با دهات مختلف و فشار شديدي كه بر آنها وارد مي شود، خصوصاً اين كه
داراي هيچگونه علقه و پيوندي نيستند، آگاهترين و انقلابيترين قشرهاي دهقاني را
تشكيل ميدهند. در واقع آنها بالقوه چريك هاي متحركي هستند كه آيندة انقلاب تودهاي
ايران را نويد ميدهند. بيجهت نيست كه مقامات عالي حكومت، بالاي سر زلزلهزدگان
خراسان ـ يعني همان بلازدگان استعمارـ ميگويند كه خوشنشينها پارازيتهاي اجتماع
هستند و بايد نابود شوند. قشر متوسط روستا كه همان خردهمالكين يا بورژوازي ده كه
رابط استثمار شهر از ده و يا رباخواران و پيلهوران محلي بودند، نتوانستند اضافه بر
امتيازات ويژه خود مالكيت زمين هاي ديگري هم بهدست آورند. پرآبترين قسمتهاي زمين
و حاصلخيزترين آنها هنوز هم سهم ارباب بود و ارباب ميتوانست يا پول زمين هايش را
از بانك كشاورزي بگيرد و يا اين كه به جاي آن از سهم كارخانجات دولتي دريافت كند.
نتيجه اين كه اين سرمايهداري بانكي بود كه اين بار به بهاي گوشت و خون دهقانان،
فربه ميشد و از اين فربهي هم سهمي به ارباب سابق يا بهتر بگوييم كارخانهدار فعلي
ميداد. نتيجه آن كه تقسيم زمينها در وهلة اول به نفع خردهبورژوازي ده و بعداً
اگر چه حاكميت معنوي مالك در ده مورد ترديد قرار گرفته بود، ولي از نظر مادي منافع
او تأمين ميشد. در اين ميان قشر عظيم دهقانانِ فقير بودند كه با نبودن آب و بذر و
كود و تراكتور, معلوم نبود چگونه ميخواهند زندگي رنج آور خويش را ادامه دهند.
2ـ نبودن سرماية لازم براي كشت و تقسيم نامتناسب زمين و فشار پرداخت وامها و بهرة
آنها بر گرده دهقانان به آنجا انجاميد، كه سطح توليد محصولات كشاورزي عليرغم همة
تبليغات دهنپركن دستگاه، به شدت پايين آمد. سيستان كه روزگاري انبار غلّة ايران
بوده، امروز خالي از سكنه شده است. فقر سياهي كه در اين منطقه موجود است, شايد در
تاريخ زندگي بشري بي سابقه باشد. مردمي كه حتي براي لقمه ناني حاضرند بچه هاي خود
را بفروشند, در همين سال گذشته بيش از 300 هزار نفر از اهالي آنجا به دشت گرگان
هجرت كردهاند، در حالي كه بعضي از آنها از شدت فقر استطاعت بردن بچههاي خود را هم
نداشتند. مادران آنها با چشماني اشكبار در جلوي بنگاههاي مسافربري مي ايستند تا
شايد كسي دلش سوخته باشد و توانسته باشد پسر او را همراه بياورد، يا لااقل خبري از
بچههاي خود كسب كنند. مردان آنها از شدت فقر و سختي از زندگي فرار ميكنند. جشن ده
ساله شدن انقلاب به اصطلاح سفيد را گرفتهايد، در حالي كه مردم از شدت فقر دختران
خود را ميفروشند. ده سال از انقلاب سفيد ميگذرد, ولي ما حتي مواد غذايي خودمان را
هم از خارج وارد ميكنيم. همين ده سال گذشته بيش از يك ميليون تن گندم وارد شده
است، صدها تن لبنيات و ميوهجات و گوشت از خارج وارد شده است.
3ـ توليد كشاورزي در اثر حاكميت بورژوازي كمپرادور كه ميبايست براساس نيازها و
مصالح اين گروه و اربابان خارجياش تنظيم شود، خود به خود نحوة طبيعي توليد را دچار
اختلال ميكند. جايگزين كردن محصولات كشاورزي صنعتي از قبيل مارچوبه، چغندرقند،
نيشكر، پنبه و غيره كه در اغلب موارد غيراقتصادي و به ضرر مصالح عمومي است، از طريق
اعمال قدرت, چون مشروطكردن دريافت وام يا بذر و غيره، نظرات سودطلبانه خود را
اعمال ميكنند. بدينترتيب است كه دهقان محصولي توليد نميكند كه احتياجاتش را
مرتفع كند, بلكه درواقع كار ميكند تا چرخ كارخانههاي سرمايهداري بچرخد.
4ـ ورود محصولات مصرفي شهر به بازار روستا، مقدار ديگري از درآمد ناچيز دهقان,
خصوصاً ايجاد احتياجات كاذب مصرفي براي آنان و جذب مقدار ديگري از درآمد ناچيز آنها
علاوه بر ربح بانكها و رباخواران و مالياتهاي هزارگونه و سرازيركردن آن به جيب
سرمايهداران شهري، روز به روز بر فقر و گرسنگي تودة عظيم دهقانان ميافزايد.
دهقاني كه تا ديروز گندمش را ميكاشت و خودش درو ميكرد و خودش ميپخت، امروز چشمش
به كشتيهاي آمريكايي است كه از آن سر دنيا گندم برايش بياورد و در كارخانههاي
ساخت آمريكا آردش كنند. با ديزل هاي انگليسي آن را حمل كنند و از ماشينهاي نان پزي
فرانسوي نان ماشيني برايش بيرون بدهند. دهقاني كه تا ديروز با كود حيواني زمينش را
كود ميداد, امروز مجبور است كه كود حيوانياش را هدر دهد و از ساختههاي كارخانجات
شيميايي وابسته به سرمايهداريهاي آمريكايي استفاده كند، تا جيب صاحبانش بيش از
پيش پر شود.
5ـ گفتيم هدف اصلي اصلاحات ارضي غير از مقابله با جوّ انفجارآميز اجتماع، به
وجودآوردن سيستمي بود كه سرمايهداري انحصارطلب خارجي به همدستي سرمايه داري دلال
صنعت داخل، بتوانند به آساني نيازها و احتياجات خود را در جهت بهرهگيري و استثمار
بيشتر از دهقانان جامة عمل بپوشانند. بدينجهت ميبينيم كه امروز به جاي فئودالهاي
قديم و مالكين بزرگ در رأس حكومت، تكنوكراتهاي نمايندة سرمايهداري نشستهاند. اگر
ديروز فلانخان معروف, وكيل و وزير ميشد، امروز به جايش شريف اماميها، اقبالها،
ضياييها و رضاييها ـ يعني همان سهامداران كارخانجات و نوكران حلقه به گوش
سرمايهداري خارجي ـ نشستهاند. اينها نه تنها تمام رشته هاي صنعتي را همراه با
قدرت سياسي در دست دارند و با تحميل به دهقان توليد كشاورزي را هم منطبق با منافع
خود تنظيم ميكنند، بلكه تحت عنوان كشت و صنعت، زمين هاي حاصلخيز و هزاران هكتار
زمينهاي زير سدهايي كه از جيب اين مردم ساخته شده است تصاحب ميكنند. مطابق
آمارهاي مستند سازمان برنامه كه جهانگير عظيما در كتاب جنبش ملي ميآورد، شركتهاي
خارجي به همدستي شركاي ايراني صدها ميليون دلار بر سر ساختن اين سدها حيف و ميل
كردهاند. درواقع اين منبع دزديهاي ميليون ميليون، همان علت نهايي سياست سدسازي
است كه از 15 سال پيش به اين طرف, ميليونها دلار پول نفت را به جيب اربابان خارجي
ريخته است. اكنون كه از پول خون چنين ملتي سد ساخته شده است، اراضي پر آب و حاصلخيز
آن را نراقيها،شركتهاي آمريكايي و فرانسوي و همدستان ايراني آنها ضبط كردهاند.
يك سرمايهدار آمريكايي دربارة شرايط جالب سرمايهگذاري در ايران ميگويد: (كيهان 3
بهمن 1350) "ثبات سياسي و اجتماعي، محيط كارگري مساعد و كارگران تعليمپذير و ذخاير
و منابع اوليه زيرزميني و يك بازار در حال توسعه در ايران، كه در منطقه كمنظير
است." بعد ادامه مي دهد: "اگر يك سرمايهگذار آمريكايي بخواهد از رودخانه هودسن
عبور كند و از نيويورك به ايالت نيوجرسي برود و سرمايهگذاري كند، بهتر است براي
اين كار ايران را انتخاب كند، چون باصرفهتر است." لازم به تذكر است كه از سال 65
تا 1968 از هفت ميليارد و 378 ميليون دلار سرمايهگذاري كشورهاي ثروتمند و انحصارات
بين المللي در كشورهاي در حال توسعه, 19 ميليارد و 104 ميليون دلار سود خالص بهدست
آمده است. بيجهت نيست كه ميگويند "ايران بهشت سرمايهداران است."
اين كارگران كشاورزي, همان دهقانان ديروز هستند كه مجبورند روزي 12 ساعت به بهاي 40
تا 60 ريال مزدوري كنند. آنها را يا از روي زمين خودشان اخراج كردهاند يا خود در
زير فشار بار قرض و اقساط آن را رها كردهاند. مطابق آمار موجود، بيش از 18000
هكتار زمين زير سد دز در اختيار نراقي گذاشته شده كه ساليانه بيش از 160 ميليون
]تومان[ درآمد خواهد داشت.
6ـ ايجاد شركت هاي سهامي زراعي، كه كلاً از هدفهاي زير پيروي ميكنند:
الف ـ تجمع دهات و تخليه دهات دورافتاده جهت كنترل روستاها از نظر سياسي و نظامي
(پيشگيري عمليات چريكي)... .
ب ـ اخراج روستاييان بيزمين از شركت و نتيجتاً به وجودآوردن اقليت نسبتاً مرفهي كه
ديگر انگيزة مبارزه از آنان گرفته شود.
ج ـ اين شركتها كه با سرماية اوليه دولت (درواقع از پول ماليات و نفت همين مردم)
تشكيل ميشود و معمولاً مقدار آن نيز زياد است، مجبورند دست به خريد انواع ماشين
آلات كشاورزي و كودهاي شيميايي بزنند و از اين راه، عدم قدرت خريد دهقانان را كه با
بحران توليد سرمايهداري مقارن است جبران كنند، در حاليكه اين سرمايه بايد
بهتدريج با بهرهاي هم كه به آن اضافه ميشود از طرف دهقانان مستهلك شود.
اين مختصري از وضع دهقانان بعد از رفرم بود. در اينجا فقط مختصراً هدف و نتايج يكي
از اصول به اصطلاح انقلاب سفيد را بررسي كرديم. درباره ساير مطالب آن سخني
نميگويم، چرا كه قبلاً هدف كلي از طرح چنين اصولي را بيان كرديم و اكنون نيز ديده
شده است كه نتايجش به كجا انجاميده است. (در اينجا ناصر مقداري در مورد وضع كارگران
صحبت كرد كه متأسفانه در دست نيست).
ادامه دارد
سوتيترها:
هر تحولي كه در ايران روي دهد نه تنها تأثير عظيمي بر كشورهاي هم مرز ما به وجود
خواهد آورد كه منجر به سست شدن تسلط استعماري امپرياليسم خواهد شد, بلكه كلاً تعادل
نيروها را به نفع توده مردم در اين نيمة ديگر آسيا ـ همان طور كه مقاومت مردم
ويتنام در نيمه ديگر آسيا به وجود آورد ـ به هم خواهد زد.
جشن ده ساله شدن انقلاب به اصطلاح سفيد را گرفتهايد، در حالي كه مردم از شدت فقر
دختران خود را ميفروشند. ده سال از انقلاب سفيد ميگذرد, ولي ما حتي مواد غذايي
خودمان را هم از خارج وارد ميكنيم
دهقاني كه تا ديروز گندمش را ميكاشت و خودش درو ميكرد و خودش ميپخت، امروز چشمش
به كشتيهاي آمريكايي است كه از آن سر دنيا گندم برايش بياورد و در كارخانههاي
ساخت آمريكا آردش كنند. با ديزل هاي انگليسي آن را حمل كنند و از ماشينهاي نان پزي
فرانسوي نان ماشيني برايش بيرون بدهند
هدف اصلي اصلاحات ارضي غير از مقابله با جو انفجارآميز اجتماع, بهوجودآوردن سيستمي
بود كه سرمايهداري انحصارطلب خارجي به همدستي سرمايهداري دلال صنعت داخل,
بتوانند به آساني نيازها و احتياجات خود را جهت بهرهگيري و استثمار بيشتر از
دهقانان جامة عمل بپوشانند
مطابق آمارهاي مستند سازمان برنامه كه جهانگير عظيما در كتاب جنبش ملي ميآورد،
شركت هاي خارجي به همدستي شركاي ايراني صدها ميليون دلار بر سر ساختن اين سدها حيف
و ميل كردهاند
يك سرمايهدار آمريكايي دربارة شرايط جالب سرمايهگذاري در ايران ميگويد: (كيهان 3
بهمن 1350) "ثبات سياسي و اجتماعي، محيط كارگري مساعد و كارگران تعليمپذير و ذخاير
و منابع اوليه زيرزميني و يك بازار در حال توسعه در ايران، كه در منطقه كمنظير
است." بعد ادامه ميدهد: "اگر يك سرمايهگذار آمريكايي بخواهد از رودخانه هودسن
عبور كند و از نيويورك به ايالت نيوجرسي برود و سرمايهگذاري كند، بهتر است براي
اين كار ايران را انتخاب كند، چون باصرفهتر است."
از سال 65 تا 1968 از هفت ميليارد و 378 ميليون دلار سرمايهگذاري كشورهاي ثروتمند
و انحصارات بين المللي در كشورهاي در حال توسعه, 19 ميليارد و 104 ميليون دلار سود
خالص بهدست آمده است
1