اصلاحات؛
بن‌بست‌ها و راهكارها
اشاره: اين روزها, با توجه به شرايط سنگين و بستة جامعه و ناهمواري‌هاي جانكاه در بخش‌هاي مختلف اجتماع, ازجمله صنعت, اقتصاد, تجارت, اجرائيات, فرهنگ و... كه شايد آن را در خوشبينانه‌ترين تحليل, نه فروپاشي, بلكه انسداد و قفل‌شدن بدانيم, اين سؤال مطرح است كه آيا به‌راستي اصلاحات به بن‌بست رسيده است؟
اين بديهي است كه جامعه با قفل‌مانده‌شدن بخش‌هاي كليدي خود, نمي‌تواند به حركتش ادامه دهد و آسيب‌هاي فزايندة آن را مردم در زندگي روزمره تحمل مي‌كنند. دغدغة اصلي اين است كه "پس چه بايد كرد؟"
* * *
با آن‌كه به ظاهر در شرايط قفل, فريز و انسداد به‌سر مي‌بريم, ولي در اين قفل‌شدگي و بن‌بست, روزنه‌ها و چشمه‌هاي اميد را مي‌توان ديد. اصولاً نسبت به هر واقعه‌اي مي‌توان دو بينش داشت. به‌عنوان مثال, مي‌توان به شرايط خفقان و يأس‌انگيز دوران شاه اشاره كرد. وقتي متهم جديدي را از بازجويي به سلول انفرادي مي‌آوردند, نسبت به پاهاي شكنجه‌شده و به‌اصطلاح متكاشدة او از دو منظر نگاه مي‌شد. يكي مي‌گفت: "ببين! ساواك سوار است. با اينها نمي‌شود مبارزه كرد. ببين چه‌طور اين برادرمان را لت‌وپار كرده‌اند؟! مگر با گوشت و پوست و استخوان تا چه حد مي‌توان مقاومت كرد...؟" بينش ديگري هم مي‌گفت: "اگر ساواك ثبات داشت يا احساس ثبات مي‌كرد, هيچ‌گاه شكنجه نمي‌كرد, و اين خود دليل سرنگوني رژيم است." كه اين بينش به واقعيت نيز پيوست. مي‌بينيم كه در رويارويي با يك واقعه, دو برخورد وجود دارد كه از دو بينش سرچشمه مي‌گيرند, از يك منظر به "استراتژي يأس"‌ مي‌رسيم و از نگاهي به "استراتژي اميد". از يكي بريدگي و وادادگي درمي‌آيد, اما از ديگري, مقاومت و فعاليت و سازماندهي. به نظر مي‌رسد جامعة فعلي ما نيز در چنين شرايطي باشد.
واقعيت اين است كه جامعة ما به لحاظ راهبردي, شفاف‌ترين كشور در دنيا مي‌باشد. از زمستان 75 تا 18 خرداد 81, پنج رفراندوم در ايران اسلامي برگزار شده است. از استقراء‌ اين پنج نقطه عطف اجتماعي ـ فكري, منحني‌اي غيرقابل برگشت ترسيم مي‌شود كه چشم‌انداز آيندة ايران را شيارشده, شفاف و روشن مي‌نماياند. با هر تفكر و مكتبي كه به اين روند نگاه شود, راه‌گريزي وجود ندارد. و ما هم نبايد از چنين موضعي دست برداريم. به‌خصوص كه آمار و ارقام چنين روند شفافي ـ با وجود فيلترهاي رسمي و غيررسمي ـ توسط جناح موسوم به محافظه‌كار اعلام شده است. هرچند محافظه‌كاران از راه‌هاي رسمي و غيررسمي, چپ و راست, تلاش دارند تا به هر ترفندي راهي براي گريز از اين بن‌بست ايدئولوژيك ـ سياسي و آماري بيابند. مي‌توان اين روند را دستاورد احياي قانون‌اساسي, جامعة مدني و از محكمات استراتژيك اين دوران دانست. حال, اين سؤال مطرح مي‌شود كه چرا علي‌رغم اين شفافيت استراتژيك, كارها پيش نمي‌رود و حالت قفل‌ماندگي ادامه دارد؟
برخي معتقدند اصلاحات به بن‌بست رسيده است به نظر مي‌رسد اين بن‌بست, ناشي از موانعي است كه بر سر راه اين شفافيت استراتژيك ايجادشده و اين موانع هم ناشي از درست بودن و ريشه‌اي بودن راهي است كه انتخاب شده است.
در پاسخ به چه بايد كرد, رفع موانع, آن هم به اتكاي اين بافت هشتاددرصدي مردم است. راهكار آن هم اين است كه آراي ميليوني مردم سازماندهي شود. هر چند زمان‌بندي و مرحله‌بندي را طلب مي‌كند و مشكلات بسياري را در پي داشته باشد.
پيش از خرداد 80, نسبت به آقاي خاتمي دونوع نگرش بود. بسياري مأيوس بودند و مي‌گفتند كه ايشان رأي نمي‌آورد. برخي هم اميدوار بودند كه مردم, در درجة اول به صداقت و در درجة دوم به نگرش و بينش جديدي رأي مي‌دهند كه خاتمي سردمدار آن است. اين ديدگاه معتقد بود كه مردم شرايط قفل‌شدگي را درك كرده‌اند و از موانع نيز مطلع‌اند و اين را نيز مي‌دانند كه هر "نُه روز, يك بحران" براي آقاي خاتمي ايجاد كرده‌اند,‌ لذا دريافته‌اند كه تنها راه گشايش, تحول در بينش و نگرش و گفتمان حاكم است.
حتي برخي كساني كه به خاتمي رأي دادند, مي‌گفتند خاتمي كاري از پيش نمي‌برد, ولي ما به او رأي مي‌دهيم, چون خاتمي گفت: "آينده از آنِ نوانديشي ديني است" كه بشارت‌دهندة طرحي نوين است و با گفتمان ديني رايج تفاوت بنيادي دارد. برخي نيز كه طرفدار خاتمي بودند, اساساً پاي صندوق‌هاي رأي نيامدند, چرا كه مي‌گفتند خاتمي با اين همه موانع, كاري از پيش نمي‌برد و رأي دادن ما تأثيري نخواهد داشت. شايد بتوان گفت كه شعور عمومي و ناخودآگاه مردم, به اين نتيجه رسيد كه اگر هم بن‌بستي هست, به‌دليل ريشه‌اي بودن و عظمت اصلاحات است. هجده‌خرداد نشان داد كه مردم استراتژي اميد را از دست نداده‌اند و خود را براي پرداخت تاوان سنگين اصلاحاتِ انجام‌شده آماده كرده‌اند. شايد "ما" خودمان را براي عوارض و پيامدهاي اين حركت عظيم آماده نكرده‌ايم. لذا موانع را بن‌بست تلقي مي‌كنيم. اما خوشبختانه به نظر مي‌آيد كه خاتمي مي‌داند كه چه مي‌كند. چرا كه در سخنراني خود به مناسبت 16 آذر 80, در دانشكدة فني دانشگاه تهران گفت: "اصلاحات با بن‌بستي مواجه نيست. پنج رفراندوم شفاف برگزار شده. زندان بن‌بست نيست, من هم در اين راه, جام شوكران سر خواهم كشيد." وي در سخنراني همدان گفت: "آنچه در 18 تير در كوي دانشگاه رخ داد, تاوان افشاي قتل‌هاي زنجيره‌اي و درواقع اعلام جنگ به دولت بود." بايد ديد چه راديكاليزم و رشدي داشته‌ايم و به منافع چه جريان‌هايي ضربه خورده كه چنين واكنش‌هاي فاجعه‌آميز و لكه‌هاي ننگ در پي داشته است. اشتباه ما اين بود كه به‌درستي درنيافتيم كه واكنش‌ها, فاز جنگي, نظامي و امنيتي پيدا كرده است. بنابراين خودمان را براي تنظيم نوع حركت قانوني متناسب در برابر چنين شرايطي آماده‌ نكرديم, و حتي علي‌رغم آن مي‌خواستيم كه آهنگ اصلاحات تندتر شود. آقاي خاتمي هم مي‌بايستي به نوبة خود توضيح بيشتري در اين مورد مي‌داد كه جامعه از فاز سياسي ـ قانوني, به فاز نظامي ـ امنيتي رفته است, تا نيروها هرز نروند.
دوم خرداد علاوه بر آراي شكننده و تغيير فاحش در صحنة سياسي, مبشّر يك نقطه‌عطف در زمينة ايدئولوژي نيز بود, كه آيت‌الله آذري قمي ـ كه چند دوره رياست جامعة مدرسين حوزة علمية قم را به‌عهده داشت ـ در جزوه‌‌اي با اشاره به بحران, مطلبي بدين‌ مضمون نوشت:‌ "از يك‌سو اجماع علماي دين و حوزة علميه, يا صراحتاً فتوا به تأييد آقاي ناطق نوري دادند و يا تلويحاً از ايشان تأييد ايدئولوژيك نمودند. ولي از سويي ديگر علي‌رغم اين تأييدات, مردم از خاتمي حمايت كردند. آيت‌الله خامنه‌ا ي كه به‌عنوان ولي‌فقيه مي‌‌بايست از هويت فقهي و اجماع فقها دفاع كند, برمبناي قانون‌اساسي, آراي مردم را تأييد كرد و خاتمي را تنفيذ نمود و با اين حركت جلوي بحران گرفته شد."
اين نقطه‌عطف, پيروزي و حاكميت قانون‌‌اساسي و يا رسالة اجتماعي به‌شمار مي‌رفت. به عبارتي, "اولويت احكام اجتماعي بر احكام فرعي و فردي" تثبيت شد. پس از دوم‌خرداد, چند تن از علما اشارات و ملاحظاتي در زمينة تغيير روش و بينش داشتند.
بسياري هم به سكوت برگزار كردند, ولي بقيه در گفتار و رفتار خود واكنش نشان دادند و به آراي مردم كه در راستاي قانون‌اساسيِ ثمرة انقلاب بود, تن ندادند. در اين طرف قضيه, ما عموماً ويژگي‌هاي اين نقطه‌عطف خجسته را درك نكرديم, بنابراين: اول آن‌كه به واكنش‌هاي قطعي و حتي احتمالي آن توجه نداشتيم.
دوم آن كه خود و زندگي خود را براي اين واكنش‌ها آماده نكرديم.
سوم آن‌كه درنيافتيم كه جامعه در سير تحول خود, در يك فاز اجتماعي ـ فكري گام نهاده است.
چهارم آن‌كه دقت نكرديم جامعه‌شناسان و انديشمندان جهان در اين مورد متفق‌القول‌اند كه تحولات اجتماعي ـ فكري, در ذات خود, بسيار كُند و بطئي است.
در حالي كه وقتي جامعه در فاز نظامي ـ امنيتي به‌سر مي‌برد و ماهيت تحولات, اجتماعي ـ فكري شده است, ما خواهان تندترشدن حركت بوديم. در چنين شرايطي با ويژگي‌هاي يادشده, حركت‌هاي تند و چشمگير, تنش‌زا و احياناً به جنگ داخلي و هزينه‌هاي هنگفت منجر خواهد شد. ضمن درست نبودن آن, جامعة ما ـ آن هم پس از جنگ تحميلي ـ توان پرداخت اين هزينه‌ها را ندارد.
برخي اصلاح‌طلبان, طي مقالاتي نوشتند كه پروژة افشاي قتل‌هاي زنجيره‌اي را بايد كنار گذاشت, زيرا در برنامة اصلاحات نمي‌گنجد. اين پروژه ماهيتاً انقلابي بوده و ممكن است به فروپاشي نظام بينجامد, بهتر است آن را كناري نهاد و به اصلاحات پرداخت." اينان به عظمت كار اعتراف دارند و مي‌دانند كه جناح راست افراطي براي ماندن دست به هر كاري مي‌زند, زيرا خودش هم مي‌داند كه اگر شكست بخورد, تا صدسال ديگر هم به عرصة سياسي كشور بازنخواهد گشت. در اين شرايط, بديهي است كه واكنش آنها بسيار سهمگين باشد.
در اوايل افشاي قتل‌هاي زنجيره‌اي, در مقالات چشم‌انداز نيز آمده بود: "مصدق نفت را ملي, انگليس را خلع يد,‌ ارتش را ملي و بسياري را از ارتش تسويه نمود و خاتمي وزارت اطلاعات را ملي و بسياري را تسويه نمود." اين حركت بزرگ يعني ملي‌كردن وزارت اطلاعات, تا آنجا كه حتي از مديران كل هم به دادگاه كشيده شوند, در هيچ‌جاي دنيا سابقه نداشت. اين مقايسه براي تقريب به ذهن و بدان جهت آورده شد كه رشد چشمگير, واكنش‌هاي چشمگير را هم به‌دنبال خواهد داشت و اين غير از بن‌بست است. توجه شود كه توسعة سياسي در حدي است كه آدم‌هايي با ادعاي منطق, عقلانيت و اسلاميت, سندي غيرمنطقي و مكتوب ارائه دهند و بگويند: "حركت ما شبيه ماشيني است بي‌ترمز در جاده‌اي سراشيبي و يك‌طرفه", هرچند اينها مايل‌اند تعادل اصلاح‌طلبان را برهم زده و عصباني كنند و به دام حركت‌هاي غيرقانوني بيندازند, ولي متانت و صلابت ايجاب مي‌كند كه از روند شفاف پنج رفراندوم قانوني و شرعي دست برنداريم.
تشكل حزب مشاركت, برآمده از نهادهاي انتخاباتي خاتمي و به‌دست آوردن سه چهارم كرسي‌هاي مجلس ششم, آن هم در مدتي كوتاه, از نرخ رشد بالا و چشمگيري برخوردار بود؛ كه اين هم يكي از دستاوردهاي مهم دوران اصلاحات به‌شمار مي‌رود. مجلس ششم به‌عنوان يك حزب بومي سرتاسري و قانوني به‌شمار مي‌رفت. اين اكثريت طبيعي, مي‌توانست دگرگوني‌هاي قابل ملاحظه‌اي ايجاد كند كه درواقع نوعي تغيير حاكميت بود كه با ترور حجاريان, جامعه به فاز نظامي‌تري كشيده شد, ولي ما متوجه نشديم كه اين كارهاي عظيم, واكنش‌ نظامي هم در پي خواهد داشت. ما بايد درمي‌يافتيم كه سازماندهي و آهنگ حركت را در فاز جديد تنظيم كنيم... .


سوتيترها

واقعيت اين است كه جامعة ما به لحاظ راهبردي, شفاف‌ترين كشور در دنيا مي‌باشد. از زمستان 75 تا 18 خرداد 81, پنج رفراندوم در ايران اسلامي برگزار شده است. از استقراء‌ اين پنج نقطه عطف اجتماعي ـ فكري, منحني‌اي غيرقابل برگشت ترسيم مي‌شود كه چشم‌انداز آيندة ايران را شيارشده, شفاف و روشن مي‌نماياند



هجده‌خرداد نشان داد كه مردم استراتژي اميد را از دست نداده‌اند و خود را براي پرداخت تاوان سنگين اصلاحاتِ انجام‌شده آماده كرده‌اند



آقاي خاتمي هم مي‌بايستي به نوبة خود توضيح بيشتري در اين مورد مي‌داد كه جامعه از فاز سياسي ـ قانوني, به فاز نظامي ـ امنيتي رفته است, تا نيروها هرز نروند



وقتي جامعه در فاز نظامي ـ امنيتي به‌سر مي‌برد و ماهيت تحولات, اجتماعي ـ فكري شده است, ما خواهان تندترشدن حركت بوديم. در چنين شرايطي با ويژگي‌هاي يادشده, حركت‌هاي تند و چشمگير, تنش‌زا و احياناً به جنگ داخلي و هزينه‌هاي هنگفت منجر خواهد شد




جناح راست افراطي براي ماندن دست به هر كاري مي‌زند, زيرا خودش هم مي‌داند كه اگر شكست بخورد, تا صدسال ديگر هم به عرصة سياسي كشور بازنخواهد گشت. در اين شرايط, بديهي است كه واكنش آنها بسيار سهمگين باشد



رشد چشمگير, واكنش‌هاي چشمگير را هم به‌دنبال خواهد داشت و اين غير از بن‌بست است. متانت و صلابت ايجاب مي‌كند كه از روند شفاف پنج رفراندوم قانوني و شرعي دست برنداريم